☀️4) الف. از امام باقر ع روایتی درباره حالاتی که افراد بر هم حرام میشوند بیان شده، در فرازی از آن آمده است:
هنگامی که مردی با زنی به طور حلال ازدواج کرد، آن زن بر پدر و فرزند وی دیگر حلال نخواهد بود.
📚تهذيب الأحكام، ج7، ص281؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص418
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُوسَی بْنِ بَكْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: ... إِذَا تَزَوَّجَ رَجُلٌ امْرَأَةً تَزْوِيجاً حَلَالًا فَلَا تَحِلُّ الْمَرْأَةُ لِأَبِيهِ وَ لَا لِابْنِهِ.
☀️ب. از امیرالمومنین ع درباره این سخن خداوند عز و جل که میفرماید «و ازدواج مکنید با آن زنانی که پدرانتان نکاح کردند» (نساء/22) فرمودند:
هنگامی که مردی با زنی ازدواج کند، سپس آن مرد از دنیا برود یا آن زن را طلاق دهد، [ازدواج با] آن زن دیگر بر هیچیک از فرزندان آن مرد حلال نیست؛ خواه با هم نزدیکی کرده باشند یا نکرده باشند؛ و همچنین مرد حق ندارد با همسر جد خویش ازدواج کند و آن زن بر فرزندان وی در نسلهای بعد هم حرام است.
📚دعائم الإسلام، ج2، ص233
عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ» قَالَ:
إِذَا نَكَحَ رَجُلٌ امْرَأَةً ثُمَّ تُوُفِّيَ عَنْهَا أَوْ طَلَّقَهَا لَمْ تَحِلَّ لِأَحَدٍ مِنْ وُلْدِهِ إِنْ دَخَلَ بِهَا أَوْ لَمْ يَدْخُلْ بِهَا وَ لَا يَتَزَوَّجِ الرَّجُلُ امْرَأَةَ جَدِّهِ وَ هِيَ مُحَرَّمَةٌ عَلَی وُلْدِهِ مَا تَنَاسَلُوا.
☀️ج. از امام موسی کاظم ع سوال شد: مردی با زنی ازدواج کرد، ولی پیش از آنکه با او نزدیکی کند از دنیا رفت؛ آیا ازدواج با این زن بر فرزندش حلال است؟
فرمود: همانا آنان [= اهل بیت] آین را ناخوش میدارند زیرا که آن مرد صاحب این گِرِه بوده است.
📚تهذيب الأحكام، ج7، ص281
رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ:
قُلْتُ: لِأَبِي إِبْرَاهِيمَ مُوسَی ع رَجُلٌ تَزَوَّجَ امْرَأَةً فَمَاتَ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ بِهَا أَ تَحِلُّ لِابْنِهِ.
فَقَالَ: إِنَّهُمْ يَكْرَهُونَهُ لِأَنَّهُ مَلَكَ الْعُقْدَةَ.
🔹با توجه به احادیث مختلف فقها در مورد اینکه اگر نزدیکی رخ نداده باشد، باز ازدواج با آن زن بر فرزندان این مرد حرام است یا خیر، اختلاف دارند.
@yekaye
☀️5) الف. ابوبصیر میگوید از ایشان [امام باقر ع یا امام صادق ع] سوال کردم درباره مردی که با زنی رابطه نامشروع برقرار کرده است، آیا ازدواج با این زن بر فرزند یا بر پدرش حلال است؟
فرمود اگر آن پدر یا پسر [آن کسی که ابتدا رابطه برقرار کرده] آن زن را مس کرده و از او کام گرفته، [ازدواج با این زن بر پسر یا پدرش] دیگر حلال نیست.
☀️ب. علی بن جعفر میگوید:
از برادرم امام کاظم ع درباره مردی سوال کردم که با زنی زنا کرده بود که آیا برای پسر آن مرد جایز است با این زن ازدواج کند؟
فرمودند: خیر.
📚تهذيب الأحكام، ج7، ص282
☀️الف. مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَفْجُرُ بِالْمَرْأَةِ أَ تَحِلُّ لِابْنِهِ أَوْ يَفْجُرُ بِهَا الِابْنُ أَ تَحِلُّ لِأَبِيهِ؟
قَالَ: إِنْ كَانَ الْأَبُ أَوِ الِابْنُ مَسَّهَا وَ أَخَذَ مِنْهَا فَلَا تَحِلُّ.
☀️ب. مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَی عَنْ بُنَانِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ زَنَی بِامْرَأَةٍ هَلْ تَحِلُّ لِابْنِهِ أَنْ يَتَزَوَّجَهَا؟
قَالَ لَا.
@yekaye
یک آیه در روز
949) 📖 وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَ
.
1️⃣ «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبيلاً»
✅درست است که ازدواج در انسان از این جهت که در راستای تامین نیاز جنسی و حفظ بقای نوع انسان (از طریق تولید مثل) است، شبیه حیوان است،
⛔️ اما این شباهت نباید ما را به این توهم بیندازد که هرگونه پیوند زناشویی بین انسانها مجاز است؛
در تمامی جوامع انسانی،
🔸نهتنها وجود برخی از روابط نسبی – که به عنوان «محارم» شناخته میشوند و در آیه بعد اشاره خواهد شد – اقتضایش این بوده که ازدواج ممنوع باشد،
🔸 بلکه برخی از ازدواجها با برخی از افراد هم انسانها را از برخی از ازدواجهای دیگر بازمیدارد.
💠یکی از آنها این است که اگر دو نفر با هم ازدواج کردند، آن زن با پسران و پدران آن مرد محرم، و حتی در صورت طلاق یا مرگ آن مرد، همچنان ازدواج با وی بر آنان حرام میشود.
🔖یکی از ثمرات جانبیِ این حکم، برانداختن قاطعانهی این رسم جاهلی بود که خویشاوندان مذکرِ مردِ متوفی، نکاح با زنان وی را جزءسهمالارث خود قلمداد میکردند.
در واقع، این حکم نشان میدهد که چنین ارث بردنی صرفا یک عمل ظالمانه نیست؛ بلکه علاوه بر آن، یک مصداق فحشاءو امری هلاکتبار و روشی اساساً نامطلوب است.
@yekaye
یک آیه در روز
949) 📖 وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَ
.
2️⃣ «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ»
فرزندان بايد حريم پدر را در ازدواج حفظ كنند.
📚(تفسير نور، ج2، ص263)
@yekaye
یک آیه در روز
949) 📖 وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَ
.
3️⃣ «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبيلاً»
«زن پدر» ها به منزلهى مادرند؛ و اسلام با حرمت ازدواج با آنها عملا میخواهد فرزندان، به زن پدر، به ديد «مادر» بنگرند.
پس سزاوار است آنها هم بايد نسبت به فرزندان «مادرى» كنند.
(تفسير نور، ج2، ص263)
@yekaye
یک آیه در روز
949) 📖 وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَ
.
4️⃣ «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبيلاً»
در دامنه شمول این آیه، جایی که اصلا محل بحث نیست جایی است که مردی با زنی ازدواج کرده و نزدیکی رخ داده باشد، که قطعا ازدواج با این زن بر فرزندان آن مرد حرام است.
🤔اما دو حالت هست که اغلب مفسران این آیه را شامل حالش دانستهاند هرچند قلیلی با آن مخالفت کردهاند:
🔹یکی در جایی که ازدواج فقط در حد اجرای صیغه عقد باشد و هیچگونه نزدیکیای رخ نداده باشد.
معدود کسانی که با شمول آیه بر این حالت مخالفت کردهاند، دلیلشان این است که کلمه «نکاح» در اصل برای «وطی» (=نزدیکی)وضع شده و استعمالش در جایی که صرفا عقد خوانده شود مجازی است و لذا نمیتوان این را هم مشمول آیه دانست؛ که البته قبلا (در نکات ادبی) اشاره شد که در اهل لغت بین اینکه معنای این ماده واقعا رابطه نزدیکی بوده یا صرف ازدواج کردن، اختلاف است؛ و در قرآن کریم هم بوضوح در مواردی که نزدیکی رخ نداده به کار رفته است، مانند «إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ» (احزاب/49)
🔹دوم در جایی که مرد با زن، نه ازدواج، بلکه زنا کرده باشد، که آیا اطلاق کلمه نکاح شامل آن هم میشود یا خیر.
برخی بر این باورند که چون لفظ نکاح هم بر «عقد» اطلاق میشود و هم بر مطلق نزدیکی، پس شامل زنا هم میشود (متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج2، ص191 )
در مقابل برخی استدلال کردهاند که اگرچه ممکن است به هرگونه نزدیکی (اعم از شرعی و غیرشرعی) در لغت تعبیر «نکاح» اطلاق شود، اما چون در عرف شریعت، کلمه «نکاح» صرفا بر ازدواج شرعی، و نه بر زنا، اطلاق میشود، حکم این آیه (ممنوعیت ازدواج با چنین زنی) شامل این حالت نمیشود
📚(ابن ادریس در السرائر، ج2، ص524 وی شیخ مفید و سیدمرتضی را همرأی با خود و نظر شیخ طوسی را نقطه مقابل خود اعلام نموده است)
و البته باید اذعان داشت که برخی از کاربردهای ماده «نکح» که در مورد زناکار هم استعمال شده است، مانند: «الزَّاني لا يَنْكِحُ إِلاَّ زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلاَّ زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ» (نور/3).
📚(در میان اهل سنت هم نظر ابوحنیفه بر شمول آیه و نظر شافعی بر عدم شمول آیه بوده است؛ و فخر رازی به تفصیل استدلالهای موافق و مخالف در فضای اهل سنت را گزارش کرده است: مفاتیح الغیب، ج10، ص16-21)
@yekaye
یک آیه در روز
949) 📖 وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَ
.
5️⃣ ) «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً ...»
قرآن کریم کلمه «فاحشة» را برای گناهانی مثل زنا (وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً؛ اسراء/32) و لواط (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمينَ؛ اعراف/80) به کار برده است، که روابطی بوده که در نگاه خود افراد هم در قالب ازدواج نبوده است.
🤔چرا برای اقدامی که آن را نوعی ازدواج میدانستهاند هم این کلمه را به کار برد؟
🍃الف. زن پدر، به منزله مادر است؛ و با این تعبیر میخواهد همان قبح شدیدی که برای ازدواج با مادر هست، برای ازدواج با نامادری مستقر کند.
📚(اقتباس از تفسير نور، ج2، ص264)
🍃ب. نشان دهد که صرف قرارداد اجتماعی و رابطهای را ازدواج شمردن، موجب خروج آن از فحشاء نمیشود.
💠نکته تخصصی #جامعهشناختی:
درباره #همجنسگرایی
نکته فوق بخوبی نشان میدهد صرف اینکه در برخی از کشورها روابط جنسی بین دو همجنس را قانونی کرده و عنوان «ازدواج» بر آن نهادهاند ذرهای از فاحشه بودن آن نمیکاهد.
@yekaye
یک آیه در روز
949) 📖 وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَ
.
6️⃣ «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبيلاً»
🤔خداوند در این آیه، ازدواج با زن پدر را مصداق «فاحشه» و «مقت» و «ساء سبیلا» برشمرد؛
اما در جایی که به سراغ بحث «زنا» رفت، فقط بر «فاحشه» و «ساء سبیلا» بودن آن اشاره کرد: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً» (اسراء/32)
چرا؟
🍃الف. «مقت» دلالت بر بغض و نفرت شدید دارد؛ با توجه به اینکه چنین نکاحی علاوه بر اینکه فحشاء و زشتکاری است، در سنتی که در جاهلیت وجود داشت (که زن پدر را به عنوان ارث تصاحب میکردند)مشتمل بر نوعی ظلم آشکار هم بوده است، حرمت آن با تاکیدات شدیدتری بیان شد.
🍃ب. برخی مدعی شدهاند ظاهرا تعبیر «نکاح مقت» در همان زمان جاهلیت هم برای که کسی با زنِ پدرش ازدواج میکرد، وجود داشته و به فرزند چنین ازدواجی «مَقْتيّ» میگفتند (اساس البلاغه، ص600)
و چهبسا قرآن کریم در اینجا با این تعبیر دارد اشاره میکند به حرام شدن چیزی که خود آنها هم در دوره جاهلیت آن را ناخوش و ناپسند میدانستند.
🍃ج. «مقت» دلالت بر ممنوعیت شرعی میکند (آنچه مبغوض خداوند است)؛ حرمت زناکاری چیزی است که بر هر عقلی آشکار است و کلمه «فاحشة» بر آن دلالت دارد اما اینکه ازدواج با کسی که پدر شخص قبلا با وی ازدواج کرده و اکنون جدا شدهاند نیز مصداق یک کار حرام باشد چیزی است که با ممنوعیت شرعی واضح گردیده است.
(اقتباس از مطلب فخر رازی که در تدبر 8 حواهد آمد)
🍃د. ...
@yekaye
یک آیه در روز
949) 📖 وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَ
.
7️⃣ «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبيلاً»
از اینکه قرآن کریم علاوه بر «فاحشه» و «مقت» شمردن ازدواج با زن پدر – که هریک دلالت بر بودن این شیوه و رفتار دارد - تعبیر «ساء سبیلا» را هم به کار میبرد، شاید بتوان نتیجه گرفت که قرآن کریم میخواهد این مساله را به عنوان یک سبک زندگی که راه برخی دیگر از رویهها در زندگی را باز میکند، مطرح کند؛
یعنی مثلا:
🔹ازدواج با نامادرى، علاوه بر اینکه بیشرمانه (فاحشه) و به خودی خود هلاکتبار (مقت) است، راه روابط نامشروع با ساير محارم را نيز باز مىكند. (اقتباس از تفسير نور، ج2، ص264)
🔹 و ...
💠نکته تخصصی #حقوقی
در تحلیل ممنوعیت امور، صرفا به آثار و عوارض مستقیم آنها نباید توجه کرد؟ گاه همین که این امر راهی برای امور نامطلوب دیگر می گشاید، کافی است که ممنوع شمرده شود.
@yekaye
یک آیه در روز
949) 📖 وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَ
.
8️⃣ «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبيلاً»
ممنوعیت ازدواج با زن پدر را این آیه با سه دلیل (فاحشه بودن، مقت بودن، و راه بدی بودن) اثبات میکند؛ تمایز این سه دلیل به چیست؟
🍃الف. حسن و قبح بر سه قسم است:
🔹حسن و قبحی که هر عقلی آن را درک میکند؛
🔹حسن و قبحی که با اعلام شریعت بر خوبی و بدیش آگاه میشویم؛و
🔹 حسن و قبحی که بر اساس عرف و شیوههای رایج در میان مردم بدان حکم میشود.
▪️تعبیر «فاحشه» اشاره به نوع اول، تعبیر «مقت» (هلاکتبار نزد خداوند) اشاره به نوع دوم؛ و تعبیر «ساء سبیلا» اشاره به نوع سوم دارد؛ و در واقع در این آیه قبح مساله در نهایت حالت ممکن تصویر شده است.
📚 (مفاتيح الغيب، ج10، ص22)
🍃ب. ...
@yekaye
950) 📖 حرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتي في حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً 📖
💢ترجمه
بر شما حرام شد مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمههایتان و خالههایتان و دخترانِ برادر و دخترانِ خواهر و مادرانتان که به شما شیر دادهاند، و خواهران رضاعیتان، و مادران زنانتان، و دختران همسرانتان که در دامان شمایند از آن زنانتان که به آنان وارد شدهاید، که اگر به آنان وارد نشدهاید، گناهی بر شما نیست [= ازدواج با آنان بر شما حرام نیست]، و همسرانِ پسرانتان که از پشت شمایند، و اینکه بین دو خواهر جمع کنید جز آنچه قبلا گذشته است؛ همانا خداوند همواره بس خطاپوش و مهربان بوده است.
سوره نساء (4) آیه 23
1398/6/9
29 ذیالحجه 1440
@yekaye
🔹 حُرِّمَتْ
قبلا بیان شد که
▪️ ماده «حرم» در اصل به معنای «منع» (همراه با شدت) است و «حرام» آن چیزی است که ممنوع شده باشد، خواه بر اثر منع الهی، یا منع بشری، ویا به طور قهری، و خواه عقل این منع را پیش آورد یا شرع.
🔸در تفاوت «حرام» و «منع» و «رد» گفتهاند: حرام چیزی است که از اصل و اساس ممنوع باشد (چیزی که حتی قبل از اینکه بخواهند انجامش دهند، حکمش ممنوعیت باشد، مانند حرمت ربا)؛ اما منع و ممنوع، ناظر به بعد از پیدایش و وجود چیزی است [یعنی با اصل آن مساله کاری ندارد، بلکه با وقوعش در موردی خاص کار دارد] (مثلا منع از تحصیل یا سخن گفتنِ کسی) و رد، منع کردنی است که بعد از جریان یافتن و شروع عمل باشد.
▪️«حَرَام» و «حَرَم» و «حَرِيم» همگی صفت مشبهه هستند در معنای چیزی که ممنوع است؛ و در میان آنها «حرم» دلالتش بر ممنوعیت شدیدتر از حرام است؛ و «حرام» نقطه مقابل «حلال» میباشد.
▪️«حرمة» (حرمت) چیزی است که بیاحترامی به آن روا نمیباشد که تنها جمع آن، یعنی «حُرُمات»، در قرآن کریم به کار رفته است (مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّه؛ حج/۳۰)
▪️«مَحرَم» به خویشاوندانی (ذوی الرحم) میگویند که ازدواج با آنها حرام است؛ که اگر چه این کلمه در قرآن کریم به کار نرفته، اما مصادیق آن در آیهای مطرح شده است (نساء/۲۳).
▪️وقتی ماده «حرم» به باب تفعیل میرود (حَرَّمَ، مُحَرَّم) هم اصل تکلیف (حرام بودن) و هم اهمیت موضوع (حرمت داشتن) مورد توجه قرار میگیرد و تاکید و تشدید آن بیش از کلمه «حرام» است (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُم، نساء/۲۳؛ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ، ابراهیم/۳۷؛ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ، مائده/۲۶؛ وَ مُحَرَّمٌ عَلى أَزْواجِنا؛ انعام/۱۳۹؛ و …) (التحقيق، ج۲، ص۲۰۵) و ظاهرا ماه «محرّم» را هم از این جهت چنینن نامیدهاند که اولین ماه قمری است که کشتار را در آن حرام می دانستند.
🔖جلسه 493 http://yekaye.ir/al-qalam-68-27/
@yekaye
🔹أرْضَعْنَكُمْ ؛ الرَّضاعَةِ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «رضع» در اصل به معنای «شیر خوردن از پستان» میباشد که در مورد انسان و حیوان [= پستانداران] به کار میرود.
▪️ «مُرضِعة» و « أرضعت» هر دو از باب إفعال هستند که معنا را متعدی میکند (شیر دادن)؛ اولی اسم فاعل از این ماده است به معنای «شیر دهنده» و دومی فعل ماضی. در زبان عربی هم «مُرضِع» به کار میرود و هم «مُرضِعة»، با توجه به اینکه تنها زنان هستند که شیر میدهند، در تفاوت این دو گفتهاند که «مُرضِع» به «زن شیرده» به طور کلی گفته میشود (جمعِ آن: مَراضِع، قصص/۱۲)؛ اما «مُرضِعة» به زن شیردهنده در حالتی که در حال شیر دادن به بچه است و پستانش در دهان اوست، گفته میشود.
▪️این ماده در قرآن کریم، جمعا ۱۱ بار آمده است که علاوه بر حالت اسم فاعل و فعل، به صورت مصدر «الرَّضاعَة» نیز به کار رفته است. تعبیر «برادر ویا خواهر رضاعی» که در زبان فارسی هم رایج شده، به معنای دو نفری است که هر دو از سینه یک زن شیر خورده باشند، که خواهر و برادر رضاعی، از افرادیاند که طبق قرآن کریم به هم محرم میباشند: «أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَة: خواهران رضاعی شما» (نساء/۲۳)
🔖جلسه 307 http://yekaye.ir/al-hajj-22-2/
📖اختلاف قرائت
🔹اللاَّتي أَرْضَعْنَكُمْ / اللاي أَرْضَعْنَكُمْ / الَّتي أَرْضَعْنَكُمْ
▪️اغلب اسم موصول را به صورت جمع «اللاَّتي» قرائت کردهاند
▪️اما در قرائت ابن مسعود بدون حرف «ت» و به صورت «اللاي» و
▪️ در قرائت ابن هرمز به صورت مفرد (التی) قرائت شده است؛ که در این صورت مرجع ضمیر جنس مادر و معنای «امهات» خواهد بود و نه لفظ آن.
📚(معجم القراءات، ج2، ص47)
@yekaye
🔹 ربائِبُكُمُ
در بحث آیه 1 همین سوره بیان شد که
▪️ مادههای «ربب» ، «ربی» ، «ربو» ، و «ربأ» چنان به هم نزدیک است که در توضیح اصل ماده اینها بیان اهل لغت گاه بسیار به هم نزدیک میشود؛ و به تَبَعِ آن، اینکه کلمه «ربّ» و «تربیت» واقعا از دو اصل مستقلند یا هر دو از یک اصلاند محل اختلاف است.
▪️ابن فارس بر این باور است که ماده «ربب» در اصل بر سه معنا دلالت دارد، که این سه معنا نیز بسیار به هم نزدیکند و چه بسا بتوان آنها را به یک معنا برگرداند:
🔸یکی اصلاح شیء و قیام بر آن، که ربّ به معنای مالک و خالق و صاحب؛ و نیز به معنای اصلاح کننده چیزی (مصلحٌ للشیء) از همین اصل است؛ و «ربیبة» (وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتي في حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ؛ نساء/۲۳) و «رِبّی» (وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ؛ آل عمران/۱۴۶) نیز از همین اصل است.
🔸دوم ملازم چیزی بودن و اقامه بر آن است که با معنای اول بسیار نزدیک است، که در این معنا کلماتی «رَباب» برای ابرهای بارانزا؛ و یا «رُبَّی» برای گوسفندی که به خاطر شیرش دائما در خانه نگه داشته میشود گفته میشود.
🔸و سوم، ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر است، که این معنا نیز به دو معنای قبل نزدیک است. در این معناست کلماتی مانند «الرِّبابة» به معنای عهد، که به دو نفر که همپیمان میشوند نیز «أَرِبَّة» گویند؛ ویا به آب فراوان از این جهت که یکجا جمع شدن «رَبَب» گویند همچنین به گلههای گاو وحشی «رّبْرَب» گویند ظاهرا بدین جهت که با هم حرکت میکنند؛
🔸وی در مقابل ماده «ربب»، حالتی را قرار میدهد که دو حرف «ر» و «ب» بیاید و حرف بعدی حرف عله («ی» یا «و») یا همزه باشد، و همه اینها را در اصل دال بر معنای زیادت و نمو و علو میداند که کلماتی مانند «ربا» (يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقات؛ بقره/۲۷۶) یا «رَبوَة» به معنای مکان مرتفع (وَ آوَيْناهُما إِلى رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعینٍ؛ مومنون/۵۰). و البته اینکه «تربیة» از هریک از دو ماده «ربب» یا «ربی» باشد را محتمل میداند.
▪️اما راغب اصفهانی ظاهرا دو ماده «ربب» و «ربی» را به یک معنا برمیگرداند و در مقابل، ماده «ربو» را از این دو جدا میکند؛ چرا که وی اصلِ «ربّ» را برگرفته از «تربیة» میداند و بیان میکند که تربیت عبارت است از اینکه چیزی را از حالی به حالت دیگر درآوردن تا اینکه به حالت نهایی خود برشد، و سه فعل «رَبَّهُ» (ثلاثی مجرد از ربب) و «ربّاهُ» (باب تفعیل از «ربی») و «رَبَّبَهُ» (باب تفعیل از «ربب») را به یک معنا میشمرد؛ و از سوی دیگر «بحث مستقلی درباره ماده «ربو» باز کرده و کلماتی مانند «ربوة» و «ربا» را دلالت بر معنای زیادی و علو دارد جزء آن برمیشمرد. در همین راستا دو کلمه «رَابّ» و «رَابَّة» به یکی از زوجین میگویند در صورتی که تربیت فرزندی که از همسر قبلیاش دارد را برعهده گرفته باشد؛ و به چنین فرزندی «ربیب» و «ربیبة» گویند؛ و وجه تسمیه ابر بارانزا به «رباب» هم این است که گویی تربیت گیاهان را برعهده گرفته است.
▪️مرحوم مصطفوی نیز اگرچه معتقد است که در اشتقاق اکبر همه این مادهها را به هم برمیگردند، اما به لحاظ معنایی بین سه حالت «ربب» و «ربو» و «ربأ» تفاوت میگذارد
و بر این باور است که
🔸 ماده «ربب» بر سوق دادن چیزی به سمت کمال و رفع نقایص آن دلالت دارد، و بدین جهت است که در خصوص اصلاح، انعام و تفضل، تدبیر، به تمام رساندن و … به کار میرود و مالکیت و صاحب بودن و سروری و زیادت و نمو و علو و … از لازمههای این معناست؛ از نظر او، کلمه «رَبّ» هم برای دلالت بر مصدر و هم برای دلالت بر وصف به کار میرود (شبیه ضرب و صعب) و بر مبالغه در اتصاف و ثبوت ربوبیت دلالت دارد؛ ربّ کسی است که تربیت شأن اوست و این صفت در او همواره برقرار است؛ که البته تربیت هر چیزی به فراخور خودش است. وی که ماده «ربی» را اصلا برنمیشمرد، همچون راغب اصفهانی بر این باور است که تربیت، نه از ماده «ربو» به معنای زیادت و نمو، بلکه از همین ماده «ربب» است و مطلب را این گونه توضیح میدهد این ماده وقتی به باب تفعیل میرود به خاطر تضاعف مکرر (که سه تا حرف ب پشت سر هم قرار میگیرد) تخفیف داده میشود و حرف باء آخر به صورت «ی» تسهیل میشود چنانکه در کلماتی مانند «تصدية» و «دسّاها» و «أمليت» چین حالتی رخ داده و اصل این کلمات «تصديد» و «دسّسها» و «أمللت» بوده است؛ و با این توضیحات واضح است که ایشان «رِبّی» را هم منسوب به «ربّ» می داند.
@yekaye
ادامه👇
▪️برخی از اهل لغت، مبنایشان این است که به لحاظ اشتقاقی با نظر دقیق، کلمه، دو حرف اصلی، و نه سه حرف دارد؛ و حرف سوم فقط رنگ و بوی خاصی به کلمه میدهد؛ اما حتی اگر به نحو کلی این سخن قابل قبول نباشد، دست کم در جایی که حرف عله، همزه ویا تکرار یکی از دو حرف در کار است، چنین اشتقاقی بسیار محتمل به نظر میرسد و قرابت معناییِ مادهها «ربب» ، «ربی» ، «ربو» ، و «ربأ» میتواند موید این مطلب باشد.
جلسه 926 http://yekaye.ir/an-nesa-4-1/
@yekaye
🔹حُجُورِكُمْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «حجر» در کلمات متعددی مانند «حَجَر» (به معنای سنگ) (اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَر؛ بقره/۶۰)، (که جمع آن «أحجار» و «حجارة» میباشد: فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماء؛ انفال/۳۲) ، «حِجر» به معنای عقل (قَسَمٌ لِذي حِجْرٍ؛ فجر/۵) و به معنای منع و ممنوع (هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ؛ انعام/۱۳۸) ، و در «حجر» کسی بودن به معنای تحت حمایت وی بودن (رَبائِبُكُمُ اللاَّتي في حُجُورِكُمْ؛ نساء/۲۳) و … به کار رفته است و یافتن معنای اصلی آن را دشوار نموده است.
▪️برخی معنای اصلی آن را منع کردن و احاطه بر چیزی دانستهاند و به تعبیر دیگر، حفظ کردن چیزی با محدود کردن آن؛ و عقل را هم بدین جهت «حِجر» گفتهاند که انسان را از انجام آنچه سزاوار نیست و قبیح است بازمی دارد. و تحجیر هم سنگچین کردنی است که برای محدود و معلوم کرده محدوده ممانعت از ورود دیگران میباشد.
بدین ترتیب، «حِجر» به معنای چیزی که ممنوع شده به کار رفته «هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ» (انعام/۱۳۸) و ظاهرا «محجور» هم از همین تعبیر تحجیر گرفته شده است: «وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً» (فرقان/۵۳)؛ پس حجرا محجورا یعنی منع و محدود کردنی که هیچ راه مفری باقی نمیگذارد.
🔖جلسه 879 http://yekaye.ir/al-fajr-89-05/
@yekaye
🔹دَخَلْتُمْ بِهِنَّ
▪️ماده «دخل» در اصل به معنای وارد شدن و داخل شدن است (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص335)
یا به تعبیر دقیقتر، داخل شدن در محیط که آن محیط کاملا بر این امر داخل شده احاطه پیدا کند؛
و تفاوتش با ماده «ورد» و «ولج» را نیز در همین دانستهاند که
🔸 کلمه «ورود»، نقطه مقابل «صدور» است، و با نزدیک شدن و در معرض دخول قرار گرفتن نیز سازگار است: «وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ» (قصص/23) و لذا مقدم بر «دخول»است؛ و
🔸کلمه «ولوج» در جایی است که داخل شدن با چسبیدن و در اتصال کامل با محیط پیرامونی انجام شود: «حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ في سَمِّ الْخِياطِ» (اعراف/40) «يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ» (سبأ/2 و حدید/4)؛
🔸 اما «دخول» نقطه مقابل «خروج» است و با قرار گرفتن به طور کامل در یک محیط حاصل میشود، نه همچون «ورود» به صرف نزدیک شدن کفایت میکند و نه در حد ولوج نیازمند اتصال با دیواره محیطی است که در آن وارد شده باشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص184)
▪️اشاره شده که «دخول» نقطه مقابل خروج است و هم در مکان (ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ، بقرة/58؛ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ، نحل/32؛ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها، زمر/72) و هم در زمان [در قرآن یافت نشد] و هم در مورد اعمال (قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْر، مائده/61؛ َ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في قُلُوبِكُمْ، حجرات/14) به کار میرود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص309)
▪️به تعبیر دیگر، دخول هم میتواند دخول مادی و مکانی باشد مانند «وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ» (اسراء/) ویا «إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً» (نمل/34) و میتواند دخولی معنوی باشد مانند «ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً» (بقره/208) «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ» (حجرات/14) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص184)
▪️این ماده وقتی با حروف مختلفی میآید معانی مختلفی میگیرد؛ مثلا:
🔸وقتی با حرف «فی»بیاید به معنای آغاز و شروع اقدام به داخل شدن میکند: «ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ» (اعراف/38) «يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ» (نصر/2) «فَادْخُلِي فِي عِبادِي» (فجر/29) «ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً» (بقره/208)
(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص185)
🔸وقتی با حرف «من» بیاید به مبدا و نقطهای که دخول از آنجا باید شروع شود اشاره دارد: «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ» (یوسف/67) «وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ» (یوسف/68)
(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص185)
🔸وقتی با حرف «بـ» بیاید بر چسبیدن و ارتباط و تاکید دلالت دارد: «أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ» (نمل/19) «وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ» (مائده/61) «دَخَلْتُمْ بِهِنَّ» (نساء/23)
(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص185)
و البته در مورد آخر، برخی تذکر دادهاند که این تعبیر کنایه از نزدیکی کردن و افضاء زن است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص309)
▪️این کلمه با ورود در دو باب افعال و تفعیل متعدی میشود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص185)؛ که در قرآن کریم فقط باب افعال رفته است: «وَ أَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا» (انبیاء/۷۵) «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ» (غافر/۸).
کلمه «مُدخَل» هم اسم مفعول از همین باب است: «وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً» (نساء/۳۱)
و البته این کلمه به صورت «مَدخل» هم قرائت شده است که در این صورت به معنای محل دخول و از صیغه ثلاثی مجرد است (مفردات ألفاظ القرآن، ص309).
▪️و وقتی به باب افتعال برود دلالت بر تقلا و تلاش کردن برای داخل شدن دارد: «لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَيْه« (توبه/۵۵) (مفردات ألفاظ القرآن، ص309).
▪️کلمه «دَخَل» کنایه از فساد و دشمنیای است که شخص در خود مخفی میکند و یا در جایی که شخصی را به دروغ به حسب و نسبی نسبت دهند: «تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ» (نحل/92) (مفردات ألفاظ القرآن، ص309) و
برخی این کلمه را در اصل «صفت» دانستهاند (همانند حسن) و گفتهاند غالبا به معنای امر زایدی که بر چیزی عارض میشود به کار میرود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص185) و همینجا نیز وجه تسمیهاش در دو موردی که راغب اصفهانی برشمرد معلوم میشود.
📿ماده «دخل» و مشتقات آن 126 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «جنح» را در اصل به معنای میل و انحراف دانستهاند و برخی گفتهاند به میل و رغبت به کاری یا به چیزی یا به سمت و سویی گفته میشود و تفاوت سه واژه «میل» و «جنح» و «رغبت» این است که «میل» عنوانی مطلق است ولی «جنح» میلی است که همراه با عمل باشد و «رغبت» که میلی است که همراه با علاقه و گرایش درونی باشد.
از این توضیح بخوبی معلوم میشود که وقتی قرآن در مورد دشمنان تعبیر «جنح للسلم» و نه تعبیر «رغب الی السلم» را به کار میبرد (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّه؛ انفال/۴۱) منظور صرفا ابراز تمایل به صلح نیست؛ بلکه گونهای از تمایل به صلح است که با عمل آنها واقعی بودنش را نشان دهد.
▪️«جَناح» را به بال پرندگان میگویند از این جهت که به دو سو میل میکند (طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ؛ انعام/۳۸) و به پهلوی انسان و گاه به نحو استعاری به دست انسان هم به این مناسبت «جَناح» گفته میشود (وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ، طه/۲۲؛ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْب، قصص/۳۲)؛ هرچند برخی بر این باورند که استعمال آن در مورد دست، مجازی نیست، و وجه تسمیه دست به «جناح» آن است که انسان به وسیله آن به سوی چیزی متمایل میشود.
▪️«جُناح» به گناه میگویند از این جهت که از راه حق منحرف شده است و تعبیر «لا جُناحَ عَلَيْكُمْ» و تعابیر مشابه آن ۲۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
🔖جلسه 701 http://yekaye.ir/al-fater-35-1/
@yekaye
🔹حَلائِلُ
درباره ماده «حلل» در آیه 19 همین سوره توضیحاتی گذشت و اشاره شد که
▪️ماده «حلل» در اصل به معنای «گشودن» و «باز کردن» (باز کردن گره؛ طه/۲۷) دانستهاند؛ و
▪️«حلال» (در مقابل «حرام») را از این جهت حلال گفتهاند که وقتی چیزی حلال است، گویی گره آن را گشوده و در آن اجازه تصرف داده شده است.
▪️«فرود آمدن و در جایی اقامت کردن» را هم «حلول» (و مکان آن را «محل») گویند از این جهت که وقتی مسافر در جایی فرود میآید بارهایش را باز میکند؛ و کمکم در مورد هر نزول و جای گرفتنی به کار رفته است.
▪️به زن و شوهر هم «حلیله» و «حلیل» (جمع آن: «حلائل»؛ نساء/۲۳) میگویند از این جهت که هر یک بر دیگری حلال شده است (و برخی گفتهاند از این جهت هریک حق دارد لباس دیگری را بگشاید و یا اینکه چون هریک از آنها در بستر و نزد دیگری حلول میکند)؛ و برخی گفتهاند: علاوه بر زن و شوهر، به هر همنشینی حلیل و حلیله گویند از این جهت که در یک محل قرار گرفتهاند.
🔖جلسه 946 http://yekaye.ir/an-nesa-4-19/
@yekaye
🔹أَصْلابِكُمْ
▪️ماده «صلب» در اصل ظاهرا بر دو معنای مستقل دلالت کند،
▫️یکی به معنای نوع خاصی از چربیِ حیوان، که غالبا از مغز استخوانش گرفته میشود، و
▫️دوم به معنای سفتی و شدت و قوت است (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص301)،
که برخی اساسا همین معنای دوم را معنای اصلی این ماده دانستهاند، و وجه تسمیه آن چربی را هم این دانستهاند که چون این چربی از استخوان حیوان میگیرند به مناسبت محل آن کلمه «صلب» را برایش به کار بردهاند؛ و
▪️در تقاوت آن با شدت و قوت گفتهاند که
🔸«صلب»در مقابل «لین» (نرمی) است؛ اما
🔸«شدت» در مقابل «رخاء» و «رخوت» (سستی) است و
🔸«قوت» در مقابل «ضعف».
(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص262)
همچنین در تفاوت «شدت» و «صلابت» گفتهاند که در صلابت درهم تنیده شدن اجزاء به نحوی که از هرگونه خللی خالی باشد و نیز خشک بودن لحاظ شده است؛ اما در «شدت» عمدتا به هم چسبیدگی اجزاء است و استعمالش در جایی که کلمه صلابت به کار میرود نوعی استعاره است.
(الفروق في اللغة، ص101)
▪️بدین ترتیب به چیزی که سفت و محکم باشد «صُلب» میگویند و پشت [و ستون فقرات] انسان را هم به خاطر محکم بودنش «صُلب» نامیدهاند: «يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» (طارق/7) (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص301؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص489) که جمع آن هم «أصلاب» میشود: «حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ» (نساء/23)
▪️همچنین این ماده به صورت فعل برای نوعی اعدام (که با محکم بستن شخص به چوب که امکان حرکت را از او سلب میکند تا شخص بمیرد) به کار میرود: «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ» (نساء/157) ، «وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ» (یوسف/41) ، ، «أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا» (مائدة/33) و البته به باب تفعیل هم میرود «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعينَ» (اعراف/124) ، «وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ» (شعراء/49) ، «وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ»(طه/71) و ظاهرا بین حالت ثلاثی مجرد (صَلَبَ یصلُبُ) و باب تفعیل آن (صَلَّبَ یُصَلِّبُ) تقاوت فقط در تاکید و مبالغهای است که در دومی است. (لسان العرب، ج1، ص529)
▪️ به همین مناسبت، چوبی که شخص را روی آن میبندند «صلیب»، و شخصی که این گونه اعدام میشود «مصلوب» (= به صلیب کشیده شده) گویند و وجه تسمیهاش را
▫️برخی همین محکم بستن دانستهاند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص262) و
▫️ برخی هم این دانستهاند که «صُلب» و پشت وی را به چوب میبندند (مفردات ألفاظ القرآن، ص489)؛ و
▫️ این احتمال هم مطرح شده که از همان معنای چربی باشد که گویی شخص مصلوب که غالبا زیر حرارت آفتاب جان می دهد، روغن روی چهرهاش روان میگردد. (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص301)
📿ماده «صلب» و مشتقات آن همین 8 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹غَفُوراً
قبلا بیان شد که
▪️ماده «غفر» در اصل در معنای «پوشاندن» ویا «محو کردن اثر شیء» است؛ و
🔸 در تفاوت «مغفرت» با «عفو» گفته شده که در عفو، شخص از مذمت و عذاب کردن منصرف میشود، و لذا در مورد انسانهای عادی هم «عفو کردن و طلب عفو» به کار برده میشود؛ اما در مغفرت، گناه شخص را میپوشاند و آبروی او را نمیبرد و در واقع، نحوهای ساقط کردن عذاب است که نوعی پاداش دادن را در دل خود دارد،
▫️و لذا کلماتی همچون «مغفرت» و «استغفار» فقط در مورد خداوند به کار میرود.
🔖جلسه ۱۸۳ . http://yekaye.ir/an-nisa-004-099/
@yekaye