🔹إحْساناً
◾️درباره ماده «حسن» که در فارسی غالبا با واژههای خوب و نیکو از آن یاد میشود،
▫️برخی گفتهاند که بر هر امر بهجتزا و شادیآفرینی که مورد رغبت واقع میگردد، اطلاق میگردد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۳۵).
▫️برخی در معرفی این ماده صرفا به آنچه نقطه مقابل آن است اشاره کردهاند؛ و آن را هم در نقطه مقابل ماده «قبح» و هم در مقابل ماده «سوء» دانستهاند، چنانکه نقطه مقابل «حُسن» ، «قُبح»؛ و نقطه مقابل «محاسن»، «مساوی» است (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۵۷-58؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص259).
البته در قرآن کریم همواره تقابل آن با «سوء» رایج است (دست کم در 22، و چهبسا در 25 آیه این تقابل مشاهده میشود؛ مانند: «وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ» (رعد//22؛ قصص/54) یا «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان/70) ) و تقابل آن با قبح به کار نرفته، و اساساً ماده قبح تنها یکبار در قرآن کریم به کار رفته است (وَ أَتْبَعْناهُمْ في هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحينَ؛ قصص/42).
▫️اما برخی بر این باورند که اصل آن دلالت دارد بر پاکی و صفای چیزی به اینکه هر امر خشن و غلیطی، که با آن آمیخته شده و رقت آن را مشوب کرده، از آن خارج شود و به همین مناسبت بوده که بر چهره زیبا هم اطلاق «حُسن» شده است: «وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ» (احزاب/52)، و به مناسبت به زیباسازی معنوی نیز اطلاق گردیده است: «صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ» (غافر/64؛ تغابن/3) و از شواهد این معنا حدیثی است که در وصف حورالعین آمده که «یُری مُخّ سوقهن من الحُسن» یعنی از فرط حُسن مغز پاهایشان هم دیده میشود؛ که حُسن را کاملا حکایتگر از شدت خلوص و صفا و پاکی از هر امر آغشته شدهای معرفی کرده است؛ و بر این اساس، احادیثی هم که کلمه «إحسان» در آیه «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان» را به معنای اخلاص معرفی کردهاند نیز توجیه کاملا لغوی پیدا میکند. (المعجم الاشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص430)
▪️فعل ثلاثی مجرد این ماده «حَسُنَ یَحسُنُ» میباشد که فعل لازم است و مصدر آن «حُسن» است: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً» (عنکبوت/8) «إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فيهِمْ حُسْناً» (کهف/86)
▫️که جمع آن «حسان» میباشد: «فيهِنَّ خَيْراتٌ حِسانٌ ... وَ عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ» (الرحمن/70و76) [که البته چنانکه دیده میشود «حسان» برای مذکر و مونث یکسان به کار میرود؛ لسان العرب، ج13، ص115]
▫️ و به نظر میرسد کاربرد «حُسن» -که مصدر است- در برخی از موارد از باب مبالغه است، چرا که بر مطلق وقوع نیکویی دلالت دارد؛ مانند: «فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ» (آلعمران/148) ، «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آلعمران/14) ، «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ» (آلعمران/195) ، «طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ (رعد/29)، «وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ» (ص/25 و40) ، «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره/83) ، «إِلاَّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ» (نمل/11) ، «وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً» (شوری/23) (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص259)
▪️«حَسَن» صفت آن چیزی است که فعل «حَسُنَ» در آن واقع شده است (= نیکو) (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص259)؛
البته از اخفش نقل شده است که گاه «حُسن» (که مصدر است) به معنای «حَسَن» (یعنی به معنای صفت) هم به کار میرود (تهذيب اللغة، ج4، ص183) و بعید نیست برخی از موارد فوق – که از نظر مرحوم مصطفوی از باب مبالغه دانسته شد - از این باب باشد؛ چنانکه با اینکه جمع عادی «حُسن» را «حسان» دانستهاند، در عین حال، جوهری «مَحاسن» [=نیکوییها؛ که بوضوح بر معنای وصفی، و نه مصدری دلالت دارد] را نیز جمعِ «حُسن» (البته جمع غیرقیاسی) دانسته است (الصحاح، ج5، ص2099)
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
فراز دوم توضیح درباره ماده «حسن»
▪️در جایی که حرف «ه» به کلمه «حَسَن» (که صفت است) اضافه شود: «حَسَنَة» (که جمع آن حسنات میشود)،
▫️که میتواند فقط تاء تانیث باشد (یعنی برای وصف امور مونث)،
▫️و می تواند تای مبالغه باشد (التحقيق، ج2، ص260)؛ و در این حالت، تفاوت «حَسَن» و «حَسَنة» در این است که «حَسَنة» در حُسن و حَسن بودن اعلی است؛ از این رو «حسنه» فقط بر واجبات و مستحبات اطلاق میگردد، اما «حَسَن» به مباحات هم اطلاق میگردد (الفروق في اللغة، ص217 ).
▫️راغب اصفهانی در این زمینه توضیح میدهد که وقتی «حسنة» به عنوان وصف به کار میرود، هم در وصف اعیان [= موجودات عینی] به کار میرود و هم در خصوص وقایع، [که در اینجا میتواند صرفاً در مقام تانیث باشد، مانند «شَفاعَةً حَسَنَة» (نساء/85) «الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» (نحل/125)، هرچند که در این موارد نیز گاهی ظهور در مبالغه هم دارد؛ مانند: «أسوه حسنه» دانستن پیامبر اکرم ص و حضرت ابراهیم ع (أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ احزاب/21 و ممتحنه/4و6)]؛ اما وقتی به صورت اسم به کار میرود صرفا در مورد وقایع (و نه اعیان خارجی) به کار میرود (مفردات ألفاظ القرآن، ص236) و اینجاست که بار معنایی مبالغهای با خود دارد؛ و در قرآن کریم 26 بار کلمه «حسنة» بدون موصوف به کار رفته است که در عمده اینها همین معنای مبالغه (که فراتر از امر مباح میشود) مشاهده میگردد: «آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً» (بقره/201؛ «إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ» (آل عمران/120) و ... .
🔹کلمات «حُسن» و «حَسَن» با کلمات دیگری نزدیک است و بیان تفاوت آنها معنای این کلمه را دقیقتر می کند:
🔸اشاره شد که «حَسَن» (= نیکو، زیبا) به امور مباح هم اطلاق میشود؛ تفاوت اینها با «مباح» در این است که هر مباحی حسن است؛ اما هر حسنی مباح نیست؛ چنانکه برخی کارهای کودک حسن محسوب میشود، اما مباح نیست. (الفروق في اللغة، ص222 )
🔸تفاوت حُسن با «عدل» در این است که حسن هر کاری است که شخص بر انجام آن توانا باشد ولو نفع یا ضرری از آن کار به کسی نرسد؛ اما عدل آن حسنی است که نفع یا ضرر شخص دیگر در آن لحاظ شده است، چنانکه مثلا گفته میشود هر خوردن غذای حلال حَسَن است؛ اما گفته نمیشود که عدل است. (الفروق في اللغة، ص229 ) (و البته «عدل» با «إحسان» نیز تفاوتی دارد که در ادامه بیان خواهد شد.)
🔸تفاوت «حسن» با «بهجت» هم این است که «بهجت» آن نیکویی و حسنی است که دل را شاد میکند؛ در واقع، اصل ماده «بهج» دلالت بر سرور دارد و وقتی کسی شاد میشود میگویند مبتهج شد؛ و به همین مناسبت آن حسنی که سروری در دل پدید میآورد را بهجت گفتهاند؛ و البته از نظر خلیل، بهجت بیشتر ناظر به حسن رنگ چیزی و بشاش بودن آن است. (الفروق في اللغة، ص257 )
🔹اشاره شد که حسن به معنای زیبایی هم به کار میرود؛ و کلماتی مانند «جمال» ، «وسامه» ، «وضاءة» ، «قسامه» ، «صباحة» «ملاحت» نیز در زبان عربی برای زیبایی به کار گرفته میشود که خوب است به تفاوت آنها با حسن هم اشارهای شود:
🔸تفاوت آن با «جمال» در این است که کلمه «جمال» در جایی است که شخص به خاطر افعال و اخلاق و حتی مال و جسم خویش مشهور میشود و بالا میآید [= به چشم میآید]؛ در حالی که واقعا حسنی [= نیکویی] ندارد؛ چنانکه قرآن کریم درباره اسب و شتر فرموده است: «وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ» (نحل/6) و اصل آن به معنای بزرگی (عِظَم) بوده است، چنانکه به شتر هم به خاطر بزرگیاش «جَمَل» میگویند. (الفروق في اللغة، ص257 )
🔸«وضاءة» دلالت بر نظافت و درخشندگی و پاکیزگیای در صورت میکند؛ چنانکه کلمه «وضوء» نیز از همین ماده است؛ و از این جهت بسیار خاصتر از «حسن» است؛ چرا که حسن برای افعال یا برای اموری غیر از مبصرات (مثلا اصوات) و ... هم به کار میرود. (الفروق في اللغة، ص256 )
🔸«قسامة» نیز بسیار اخص است: حسنی است که ناظر به صورت است و صورتی است که قسمتهای مختلفش در حسن مساویاند. (الفروق في اللغة، ص256 )
🔸«وسامه» (= خوشسیما بودن) که از ماده «وسم» است حسنی است که در ظاهر برای ناظر به چشم میآید و البته با تکرار نظر در شیء این حسن بهتر درک میشود و از این رو، توسم را به معنای تأمل به کار بردهاند؛ و وسیم کسی است که هربار به او نگاه شود حسنش در نظر بیننده بیشتر درک شود. (الفروق في اللغة، ص256 )
🔸«صباحة» از ماده «صبح» نیز دلالت بر نورانیت چهره و صفای پوست صورت دارد. (الفروق في اللغة، ص256 )
🔸«ملاحت» (نمکین بودن) حسنی است از باب شیرینیای در چیزی یا شخصی احساس شود. (الفروق في اللغة، ص256 )
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
فراز سوم توضیح درباره ماده «حسن»
▪️صیغه افعل تفضیل از «حسن» (به معنای نیکوتر و نیکوترین، یا بهتر و بهترین)، «أحسن» است (أَحْسَنَ الْقَصَصِ، یوسف/3؛ َ أَحْسَنَ الْخالِقينَ، صافات/125؛ أَحْسَنَ الْحَديثِ، زمر/23؛ أَحْسَنِ تَقْويمٍ، تین/4) که مونث آن «حُسنی» میشود (وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى، نساء/95؛ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى، یونس/26؛ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى، اسراء/110و طه/8 و حشر/24؛ْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ، توبه/52) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۲۲۲)
▫️ و البته باید بین «أحسن» در جایی که صیغه افعل تفضیل است با جایی
که فعل ثلاثی مزید است تفکیک نمود:
▪️وقتی ماده «حسن» به باب افعال (احسان) برود،
▫️ گاهی به معنای نیکی کردن و حسن انجام دادن درباره دیگران میباشد، مانند «قَدْ أَحْسَنَ بي إِذْ أَخْرَجَني مِنَ السِّجْنِ» (یوسف/100) ،
▫️و گاه ناظر به خود فعلی است که انجام میشود، و این در جایی است که به چیزی که علم پیدا میکند خوب علم پیدا کند؛ و یا اگر عملی انجام میدهد خوب عملش را انجام دهد [و یا مطلق هر چیزی را دارای حسن قرار دادن است؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص260 ] و کاربرد خیلی واضح آن در این حدیث امیرمومنان است که فرمودند: « النَّاسُ أَبْنَاءُ مَا يُحْسِنُونَ» یعنی مردمان به آنچه خوب انجام میدهند منسوب میشوند» و در قرآن کریم هم این کاربرد وجود دارد، مثلا: «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ» (سجدة/7) [و نیز: هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً؛ کهف/104)] (مفردات ألفاظ القرآن، ص236)
▫️و با این توضیح، بسیاری از آیاتی که در آنها از تعبیر «احسان» استفاده شده، میتواند ظرفیت هر یک از این دو معنا را در خود داشته باشد: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ» (إسراء/7) ، «لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ» (نحل/30)، «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» (نحل/90)
▫️و همین طور اسم فاعلی که از «إحسان» ساخته شده است (محسن) نیز میتواند چنین ظرفیت معنایی را داشته باشد: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ» (نساء/125) ، «وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» (عنكبوت/69)، «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» (بقرة/ 195)
🔹کلمه «احسان» با کلماتی مانند انعام و نفعرسانی و عدل و فضل نزدیک است؛ تفاوتش با آنها در این است که:
🔸«احسان» را اعم از «انعام» دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص236) در واقع، «انعام» همواره نعمت دادن به دیگری است که مستلزم شکر و سپاس از جانب شخص مقابل است؛ در حالی که احسان میتواند در حق خویشتن باشد؛ مثلا میگویند کسی که علم میآموزد در حق خویش احسان کرده است؛ در واقع اقتضای احسان، حمد است که حامد می تواند خویشتن را حمد کند؛ اما اقتضای انعام شکر است که همواره شکر در قبال دیگری مطرح میشود؛ در واقع، احسان (بویژه در معنای دومی که ذکر شد) بر هر کار خیری اطلاق میشود ولو در حق خود، و یا ولو در ظاهر به ضرر شخص مقابل باشد؛ مثلا پدری که به زور به بچهاش دوا میدهد ویا برای اصلاحش وی را تنبیه میکند، میگویند به او احسان کرده، اما نمیگویند به او انعام کرده است. (الفروق في اللغة، ص187 )
🔸در نسبت «احسان» و «عدل» هم گفتهاند که احسان فوق عدل است؛ عدل یعنی شخص آنچه برعهدهاش است ادا کند ولی احسان آنجایی است که بیش از آنچه برعهدهاش است ادا کند (مفردات ألفاظ القرآن، ص236 ) و شاید به همین جهت است که قرآن احسان را بعد از عدل ذکر کرده است: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» (نحل/90)
🔸تفاوت «احسان» با «نفع»، در این است که نفعرسانی می تواند بدون قصد باشد چنانکه گاه گفته میشود دشمنم با این کارش به نفع من عمل کرد، اما احسان همواره با قصد است. (الفروق في اللغة، ص188 )
🔸تفاوتش با «فضل» این است که احسان هم شامل واجب و هم غیرواجب میشود اما فضل در خضوض امور واجب به کار برده نمیشود؛ بلکه در جایی است که اتفاقا ضرورت و وجوبی نبوده و شخص اقدام کرده است (الفروق في اللغة، ص188 )
📿ماده «حسن» و مشتقات آن 194 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
🔹وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً
به لحاظ نحوی «احساناً»
▪️میتواند مفعول مطلق برای فعل محذوف باشد که تقدیر کلام چنین بوده: «أحسنوا بالوالدين إحسانا: به والدین نیکویی کنید چه نیکیکردنی» و
▪️میتواند مفعول برای فعل محذوف بوده باشد که مثلا: « استوصوا بالوالدين إحسانا: وصیت میشوید به والدین نیکی کردن را»
📚(مجمع البيان، ج3، ص71 )
@yekaye
🔹 بِذِي الْقُرْبی
قبلا بیان شد که
▪️ماده «قرب» در اصل به معنای نزدیکی و در مقابل «بُعد» (دوری) میباشد؛ و این تعبیر برای نزدیکی در مکان (وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ؛ بقرة/۳۵)، زمان (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ؛ أنبياء/۱)، نسبت بین افراد (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی، نساء/۸؛ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ، نساء/۷)، امور معنوی (فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ، بقره/۱۸۶؛ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ، واقعه/۱۱)، در صفات (هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ؛ آل عمران/۱۶۷) و … به کار میرود.
▪️برای نزدیکی به لحاظ خویشاوندی تعابیر «قُرْبة» و «قُرْبَی» و «قَرابة» به کار برده میشود و گفته میشود «فلانٌ قَرِيبي، و ذو قَرابتي»
و در قرآن کریم تعابیر «اولوا القربی» (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی؛ نساء/۸)، «ذو قربی» (بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبی،؛ بقره/۸۳؛ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبی، فاطر/۱۸) [و «أقربین»: «فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ وَ الْيَتامی وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» (بقره/۲۱۵)، «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ» (شعراء/۲۱۴)] به کار رفته است
و عموما «ذا مقربة» (يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ؛ بلد/۱۵) را به نیز معنای دارای «قرابت» (خویشاوندی) و معادل «قُربی» (خویشاوند) دانستهاند که نزدیک بودن در نَسَب و رَحِم (خویشاوندی) محسوب میشوند اما یکی از معانی «قُرْب» در زبان عربی «ناحیه کمر» و «لگن خاصره» است و بر همین اساس، برخی این احتمال را هم مطرح کردهاند که «مَقْرَبَة» از همین معنا گرفته شده باشد و به معنای کسی است که از فرط گرسنگی، تهیگاهش بههم آمده باشد؛ که در این صورت، معنایش بیشتر شبیه تعبیر آیه بعد (مِسْكيناً ذا مَتْرَبَةٍ: مسکینی که زمینگیر شده) میگردد از این جهت که هر دو دلالت میکنند بر شدت در ضرر و مشکلات شخصی که نیازمند کمک است.
🔖جلسه 933 http://yekaye.ir/an-nesa-4-8/
@yekaye
🔹 الْيَتامی
قبلا بیان شد که
▪️ماده «یتم» و مصدر «يُتْم» برای کودکی (اعم از دختر و پسر) به کار میرود که پدرش را از دست داده باشد؛ که در مورد انسان، از جانب پدر «یتیم» محسوب میشود (أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوی؛ ضحی/۶) اما در مورد حیوانات از جانب مادر؛ و به تبعِ آن به هرکسی که منفرد و جدا از دیگران بماند «یتیم» گفته میشود.
▫️برخی اصل این ماده را انقطاع از آنچه شخص بدان تعلق دارد و منفرد ماندنی که شخص را در موقعیت ضعف قرار دهد، دانستهاند؛ و گفتهاند به همین مناسبت بوده که کلمه «یُتم» و «یتیم» برای فقدان پدر در انسان، و فقدان مادر در حیوان به کار میرود؛ چرا که تدبیر اصلی و گذران معیشت کودک در انسان برعهده پدر است اما در حیوانات این تعلق و وابستگی به مادر است.
▫️برخی بیان کردهاند که از دست دادن پدر باید تا پیش از بلوغ باشد که کلمه یتیم صدق کند؛ اما دیگران توضیح دادهاند که این مطلب، به لحاظ شرعی چنین است؛ یعنی اگر هم این محدوده برای صدق یتیم رایج شده، از باب حقیقت شرعیه یا متشرعه است، نه اقتضای اولیه لغت؛ و ظاهرا دلیل آن هم روایت معروف نبوی است که فرمودند «لا يتم بعد احتلام: بعد از رسیدن به بلوغ، یتیمیای در کار نیست».
🔖جلسه 926 http://yekaye.ir/an-nesa-4-2/
@yekaye
🔹الْمَساكينِ
قبلا بیان شد که
▪️ ماده «سکن» نقطه مقابل «حرکت» و «اضطراب» میباشد و «سکینه» به معنای «وقار» هم از همین باب است و «سُکّان» کشتی را هم از این جهت سکان گفتهاند که کشتی را از اضطراب و حرکتهای نامتعارف حفظ میکند. در واقع، این ماده دلالت بر استقرار در مقابل حرکت دارد اعم از استقرار مادی ویا معنوی؛ و کاربرد این ماده در خصوص کسی که جایی را برای توطن و زندگی برمیگزیند بسیار رایج است و اسم مکان «مسکن» از همین باب است. همچنین به فرد بشدت نیازمند نیز «مسکین» میگویند، چرا که قدرت هر حرکتی از او سلب شده است.
▪️همچنین در بحث از فعل «اسْتَكانُوا» اشاره شد که کلمه «استکان» را عموم اهل لغت به معنای «خاضع و ذلیل شد» دانستهاند، اما درباره اینکه از چه مادهای گرفته شده اختلاف نظر دارند.
برخی احتمال بیشتر را در این دانستهاند که از ماده «سکن» و بر وزن افتعال باشد که حاوی یک الف زاید است و توضیح دادهاند که «سکن» به معنای سکونت و آرامش پیدا کردن در جایی است، و
«مسکین» کسی است که با تکیه بر مردم سکونت مییابد (که وضعیتی شدیدتر از فقیر است) و نیز به معنای شخصی است که ذلیل شده و مورد خشم قرار گرفته، هرچند ثروتمند باشد،
و بر این اساس، «استکان» به معنای «خاضع و ذلیل شد» میباشد؛ هرچند برخی این احتمال را دادهاند که «استکان» از ماده «کین» (در حالت خواری و انکسار بودن) یا ماده «کَون» (=بودن) باشد.
🔖جلسه 933 http://yekaye.ir/an-nesa-4-8/
@yekaye
🔹الْجارِ
▪️ماده «جور» در اصل به معنای میل و انحراف از راه (معجم المقاييس اللغة، ج1، ص493؛ مجمع البيان، ج3، ص71) و به سوی چیزی متمایل شدن است،
▫️برخلاف ماده «جنب» که میل و انحراف از چیزی است؛ و البته وقتی ماده «جور» با حرف علی متعدی شود به معنای اعراض کردن و تعدی نمودن (انحرافی علیه کسی) میباشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص141)
▪️همسایه (کسی که منزلش نزدیک منزل شماست) را «جار» گویند از این میل پیدا کرده به سکونت در همان ناحیهای که شما در آن هستید «وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ» (نساء/36) (مجمع البيان، ج3، ص71) و به همین مناسبت به کسی که در کنار دیگری قرار بگیرد هم «جار» گویند: «قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ» (انفال/48)
▪️ظاهرا به همین مناسبت بتدریج کاربرد این ماده در معنای «قرب» و «نزدیکی» هم شایع شده، چنانکه بویژه در باب مفاعله کلمه «مجاورت» به معنای همنشینی و در کنار هم زیستن به کار رفته است «ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فيها إِلاَّ قَليلاً» (احزاب/60) و (مفردات ألفاظ القرآن، ص211) ؛
▫️و صیغه مفاعله همان معنای ثلاثی مجرد را با دوام و استمرار بیشتری حکایت میکند؛ و وقتی به باب تفاعل میرود دلالت بر حالت قبول و پذیرش همین مجاورت میکند: «وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ» (رعد/4) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص141)
بدین ترتیب تفاوت «مجاورت» و «اجتماع» (با هم جمع شدن) در این است که مجاورت بین دو نفر یا دو چیز است اما اجتماع بین سه چیز و بیشتر است؛ و در عربی فصیح تعبیر «اجتمعت مع فلان» تعبیر شایعی نیست؛ و البته مجاورت را گاه مجازا برای بیش از دو نفر به کار میبرند. (الفروق في اللغة، ص141)
▪️این ماده وقتی به باب افعال و استفعال میرود در معنای «پناه دادن» و «پناه جستن» است؛ (و کلمه «جوار» نیز به معنای پناه دادن به کار رفته) گویی که فرد دیگری را به سوی خود جذب و متمایل میکند تا از وی حفظ و حراست نماید و در جوار خود پناه دهد؛ و و در استجار نیز آن دیگری همین وضعیت را از وی طلب و درخواست میکند: «قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ يُجيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ» (مومنون/88) ، «يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ» (احقاف/31) ، «فَمَنْ يُجيرُ الْكافِرينَ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ» (ملک/28) ، «قُلْ إِنِّي لَنْ يُجيرَني مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ» (جن/22) ، «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» (توبه/6) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص141)
▫️و بدین ترتیب مستجیر کسی است از خداوند عدول و منحرف شدن از افتادن در آتش را درخواست میکند (مجمع البيان، ج3، ص71)
▫️ و حتی برخی احتمال داده اند که تعبیر «جار» در آیه «قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ» (انفال/48) نیز به همین معنای «جوار دهنده» (=پناه دهنده در جوار خود) باشد، نه صرفا همسایه و کسی که در کنار انسان است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص211)
▪️«جور» به معنای ستم کردن هم از این جهت چنین نامیده شده که شخص با انجام آن از حق منحرف میشود، که اسم فاعل آن «جائر» میشود (مفردات ألفاظ القرآن، ص211)؛ و در آیه «وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبيلِ وَ مِنْها جائِرٌ» (نحل/9)به نظر میرسد با ظرافت تمام بر هر دو معنای این ماده (هم ستمگر، و هم منحرف از مسیر اصلی) اطلاق شده است.
🔸ضمنا یادآوری میشود که ماده «جئر» نیز نزدیک به این ماده وجود دارد (فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ، نحل/53؛ حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ؛ لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ، مومنون/65) (که به معنای تضرع و اغاثه کردن است) و در اشتقاق کبیر بعید نیست که این دو ماده به هم برگردند، بویژه که تعبیر «أجار» و «استجار» نیز به این معنا بسیار نزدیک است؛ و ان شاءالله در جای خود از این ماده هم بحث خواهد شد.
📿ماده «جور» و مشتقات آن همین 13 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹الْجُنُبِ / بِالْجَنْبِ
درباره ماده «جنب»
▪️برخی بر این باورند که این ماده در اصل در دو معنا به کار میرود:
▫️یکی به معنای ناحیه [= منطقهای که شیء در آن حضور دارد]، که اصطلاح «جَناب» از همین معنا اخذ شده [در فارسی تعبیر «عالیجناب» رایج است]؛ و در همین فضاست تعبیر استعاریِ «قَعَد فلانٌ جَنْبَةً» که در جایی که شخص از دیگران جدا شود و عزلت پیشه کند به کار میرود؛ و کلمه «جَنب» به معنای «پهلو»ی انسان نیز از همین معناست؛ و
▫️دوم به معنای «بُعد» و «دوری»؛ که [کلمه «اجتناب» که در فارسی هم رایج است ناظر به همین معناست] و کلمه «جَنَابت» در اصل به همین معنای «دوری و بعد بوده و اطلاق کلمه «جُنُب» [که معنای لغویاش «دور» است] بر شخص محتلم (وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِري سَبيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا، نساء/43؛ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا، مائده/6) را از این باب دانستهاند که به خاطر وضعیتی که بر او عارض شده باید از نماز و مسجد و … دوری گزیند و اجتناب کند.
📚(معجم المقاييس اللغة، ج1، ص483)
▪️اما اغلب بر این باورند که اصل این ماده واحد است؛ اما اینکه این معنای واحد چه بوده محل اختلاف است:
▫️برخی چنین توضیح داده اند که اصل این ماده دلالت دارد بر ناحیه بیرونی هر چیزی که به خاظر شدت و غلظتی که دارد اندرون شیء را که خالی است حفظ میکند، و به همین مناسبت بر پهلوی انسان اطلاق شده، همان گونه که به دو طرف یک دشت که آن دشت را احاطه کرده «جانبیه» (دو طرف و دو جانب آن) گویند؛ و با توجه به اینکه این ماده دلالت بر سمت بیرونی شیء دارد به همین مناسبت در معنای بعد و فاصله گرفتن به کار رفته است.
📚(المعجم الاشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص341-343)
▫️برخی معتقدند اصل کلمه «جَنْب» در خصوص عضوی از بدن (= «پهلو»ی انسان) بوده: «وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً» (یونس/12) که جمع آن «جُنوب» است: «فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ»(توبة/35)، و «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» (سجدة/16)، «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِم» (آل عمران/191)، «فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِكُمْ» (نساء/103) «فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها» (حج/36) سپس به صورت استعاری برای آن سمتی که سمت این عضو است به کار گرفته شده، و «جَنب» به معنای مطلق «پهلو» و «کنار» رایج شده: [«عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللَّهِ» (زمر/56)]، همان گونه که «یمین» که اسم دست راست بوده، برای اشاره به جهت راست به کار رفته است؛
از این رو تعبیر «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ» (نساء/36) به معنای همنشینی است که در کنار و نزدیک انسان باشد، (که البته برخی آن را استعاره از همسر نیز دانستهاند)
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص205)
و البته کلمه «جَنب» به معنایی قطعهای از چیزی است که معظم آن چیز در آن باشد.
📚(لسان العرب، ج1، ص277)
▫️عدهای هم بر این باورند که اصل این ماده بر میل و به سوی چیزی متمایل شدن، به معنای اینکه چیزی را در کنار خود بگذارد و از آن رویگردان شود، دلالت دارد؛ و «جَنبِ» هر چیزی آن قسمت بیرون از آن است که متصل به آن باشد؛ همان گونه که «طرفِ» هر چیزی، منتها الیه داخلی یک چیز است؛ و به این بیان است که «جانب» به معنای چیزی است که در جنب و کنار چیزی واقع شده باشد: «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ» (قصص/44) ، «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ» (قصص/46) «أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ» (اسراء/68) ، «واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَن» (طه/80) «يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ» (صافات/8)
📚 (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص114)
▪️شاید تعبیر «کنار» در فارسی بهترین معادل آن باشد که هم بر «پهلو» دلالت میکند و هم در ترکیبهایی مانند «کنارهگیری» بر دوری و فاصله گرفتن.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح درباره ماده «جنب»
با این اوصاف معلوم میشود
▫️فعل «جَنُبَ یَجنُبُ» به معنای «کنار گذاشتن» است که ملازم است با دوری گزیدن و فاصله گرفتن: «وَ اجْنُبْني وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» (ابراهیم/35)
▫️و «جُنُب» به معنای «دور» میباشد «وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» (قصص/11)؛
البته برخی توضیح دادهاند که اسم فاعل این فعل در حالت ثلاثی مجرد هم به صورت «جانب» و هم به صورت «جُنُب» به کار میرود، و به معنای غریب و بیگانه است، چنانکه میگویند: «رَجلٌ جانِبٌ» و «رَجلٌ جُنُبٌ» و کلمه «أجنبی» نیز از همین معنا اخذ شده است.
📚(المصباح المنير، ج2، ص111؛ لسان العرب، ج1، ص277)
▪️این ماده وقتی به باب تفعیل میرود ظاهرا دلالت بر شدت کنار گذاشتن و فاصله گرفتن میکند: «وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى ... وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى» (اعلی/11و17)
▪️و وقتی به باب افتعال میرود دلالت بر آن دارد که این کنار گذاشتن با طوع و رغبت انجام شده است: «وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها» (زمر/17) «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/36) ، «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» (حج/30) «اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنّ» (حجرات/12) «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ» (نساء/31) «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» (مائده/90) «الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِش» (شوری/37؛ نجم/32)
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص115)
📿ماده «جنب» و مشتقات آن 33 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹 الصَّاحِبِ
▪️ماده «صحب» دلالت دارد بر نزدیک و قرین هم قرار گرفتن؛ و وقتی چیزی با چیز دیگر ملائم و سازگار شد تعبیر «استصحبه» به کار میبرند (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۳۳۶)
▪️«صاحب» (جمع آن: اصحاب) به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته میشود، اعم از اینکه این ملازمت با بدن باشد یا با عنایت و اهتمام (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۷۶؛ المعجم الاشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1197)
▫️و برخی هم معنای اصلی آن را معاشرتی که در مسیر دنیا، در برنامههای ظاهری یا باطنی، تداوم داشته باشد دانسته اند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص192)
▪️البته برخی از اهل لغت با اینکه رواج کاربرد «صاحب» در معنای «قرین» را قبول دارند، اما اصل این ماده را «حفظ کردن» میدانند که فقط در نسبت بین انسانها به کار میرود، و بر یک نوع انتفاع، دست کم در یکی از طرفین، دلالت دارد؛ برخلاف قرین که در نسبت بین اشیاء هم به کار میرود و بر صرف کنار هم قرار داشتن و در یک مسیر بودن دلالت دارد؛
و شاهدی بر اینکه در اصل ماده «صحب» معنای «حفظ» نهفته، آن است که عرب تعبیر «صحبك الله» را به معنای «خداوند حفظت کند» به کار میبرند؛ چنانکه در «لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ» (انبیاء/43) نیز ظاهرا در همین معنا به کار رفته است. (الفروق فی اللغة، ص۲۷۷)؛
▫️هرچند که برخی این کلمه در این آیه را هم در همان معنای مصاحبت و همنشینی گرفته و گفتهاند «إصحاب للشیء» به معنای منقاد و مطیع بودن در برابر آن چیز است؛ به نحوی که آن دیگری را صاحب وی میگرداند، و به همین مناسبت، مقصود در این آیه هم آن است که آنان را از جهت این معبودهای دروغینشان هیچ آرامش و راحتی و رفقی در کار نخواهد بود که مصاحب و همراه ایشان باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص476؛ الطراز الأول، ج2، ص198)
ولی اغلب اهل لغت، این را در همان معنای حفظ کردن (أساس البلاغة، ص348) و جوار و پناه دادن (المحيط في اللغة، ج2، ص468؛ لسان العرب، ج1، ص520؛ مجمع البحرين، ج2، ص97؛ تاج العروس، ج2، ص141) دانستهاند؛ و خود همین مفهوم منقاد و مطیع بودن نیز دلالت بر نوعی حفاظت کردن از جانب شخص مقابل دارد.
▪️راغب اصفهانی که اصل معنای این ماده را ملازمت و همراهی دانسته، توضیح داده که این ماده در عرف در مواردی اطلاق میشود که این همراهی زیاد باشد، و این ماده دلالت بر طول همنشینی و ملازمت دارد و بدین جهت تعبیر «مصاحبت» و «اصطحاب» بلیغتر از تعبیر «اجتماع» است: هر اصطحابی اجتماع است اما هر اجتماعی اصطحاب نیست؛ و چهبسا اینکه پیامبر را در مقام دفاع از اینکه ایشان دیوانه نیستند «صاحب» آنان خواندهاند (ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ، تکویر/22؛ ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ، اعراف/184؛ ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ، سبأ/46) بدین جهت باشد که وی مدتها در میان آنان زیسته و با آنان بوده و آنان ظاهر و باطن وی را میشناسند و در واقعا در او دیوانگی و جنونی ندیده بودند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۷۶)
▪️اما نکته قابل توجه این است که راغب اشاره میکند که این ماده هم در جایی که شخص مافوق و حاکم بر بقیه باشد (مانند صاحب الجیش) و هم در جایی که تحت سلطه قرار گرفته باشد (مانند صاحب الامیر) به کار میرود [به عنوان یک مثال قرآنی، می توان به «أَصْحابَ النَّارِ» اشاره کرد که هم در مورد جهنمیان که آتش بر آنان مسلط شده به کار رفته، مانند «وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّار (تغابن/10)؛ و هم در مورد فرشتگان موکل بر جهنم که بر آتش آن مسلطاند، مانند: «ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَة» (مدثر/۳۱)]؛ و به همین جهت همراهی زیاد است که به مالک یک چیز و کسی که اختیار تصرف در چیزی را داشته باشد صاحب آن گفته میشود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۷۶)؛
▫️ اما با توجه به اینکه صاحب بدین معنا در قرآن کریم به کار نرفته است؛ بلکه عمده کاربردهایش در جایی است که به خاطر کثرت ملازمت و همراهی با کسی یا امری (أَصْحابُ مُوسى، أَصْحابَ السَّبْتِ، أَصْحابُ الْجَنَّةِ، أَصْحابَ النَّارِ، أَصْحابِ السَّعيرِ، أَصْحابِ الْجَحيمِ، أَصْحابَ الْقَرْيَةِ، أَصْحابِ مَدْيَنَ، أَصْحابِ الْقُبُورِ) ویا به مناسبت اینکه نام آنان با آن واقعه و یا آن چیز گره خورده (أَصْحابَ الْكَهْفِ، أَصْحابُ الْأُخْدُودِ، أَصْحابَ الرَّسِّ، أَصْحابَ السَّفينَةِ، أَصْحابُ الْأَعْراف، َ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ، أَصْحابُ الْحِجْرِ، أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ، أَصْحابَ الْيَمينِ، أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ، أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ، أَصْحابُ الشِّمالِ) آنان را صاحب و اصحاب آن امر خوانده است، بتوان نظر کسانی که نوعی معنای حفظ را هم در این ماده دخیل دانستهاند ترجیح داد.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح درباره ماده «صحب»
▪️ این ماده به صورت فعل تنها در باب مفاعله در قرآن کریم به کار رفته است (صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً، لقمان/15؛ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنی، کهف/76) و ظاهرا وقتی به باب مفاعله میرود دلالت بر طرفینی بودن این مصاحبت دارد؛ و
▪️برخی بر اساس همین احتمال بوده که گفتهاند علت اینکه زنِ شوهردار را «صاحبة»ی شوهرش - و نه «مُصاحَبَة» - گفته شده (يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ، عبس/34-36؛ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ، معارج/12-11؛ وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً؛ جن/3؛ َ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ، انعام/101) همین تاکید بر یک طرفه بودن نیاز به مصاحبت است؛ یعنی زوجه به فطرتش و به اقتضای جریان معیشتش نیازمند به صحبت و تعلق به همسرش است؛ اما زوج به طبیعت خویش و به اقتضای وظایف و جریان امورش که تلاش و کسب روزی برای معیشت خانواده برعهدهاش است، چنین نیست که دائما اهتمام و فکرش مشغول همسرش باشد و به مصاحبت وی مشغول شود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص195 )
📿ماده «صحب» و مشتقات آن جمعا 97 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹الْجارِ ذِي الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ
با توجه به ظرفیتهای متعدد معنایی تکتک کلمات این ترکیب، این دو عبارت در کنار هم ظرفیت چندین معنا را پیدا میکند.
▪️اشاره شد که:
▫️کلمه «جار» هم در معنای همسایه است و هم در معنای کسی که در کنار و برای پشتیبانی از شما قرار میگیرد
▫️«قرب» به معنای نزدیکی است، که «ذی القربی» هم به معنای کسی که در نزدیک است به کار میرود و به طور اصطلاحی در معنای «خویشاوندان» (= نزدیکان)؛
▫️کلمه «جُنُب» هم در معنای دور و هم در معنای «بیگانه» و «غریبه» به کار رفته است؛
بدین ترتیب،
محتملترین معنا برای کلمه «جار» در این آیه «همسایه» است، و
آنگاه تعبیر «الجار ذیالقربی» در مقابل تعبیر «الجار الجُنُب»، هم میتواند به معنای «همسایه نزدیک» در مقابل «همسایه دور» باشد؛ و هم «همسایه خویشاوند» در مقابل «همسایه غریبه».
@yekaye
🔹 الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ
اشاره شد که:
▪️«جَنب» به معنای «کنار» است که کنار هم برای اشاره به وضعیت کاملا نزدیک به شیء به کار میرود و هم برای فهماندن مفهوم دور کردن و کناره گرفتن از چیزی؛ و
▪️«صاحب» هم به معنای کسی است که ملازمت و همنشینیای دارد که غالبا طولانی مدت است.
با این اوصاف:
▪️«الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ» به معنای ملازم و همنشینی است که در کنار آدمی است؛
و رایجترین احتمال برای مقصود از این تعبیر از نظر مفسران، یکی همسفر است و دیگری: همسر.
@yekaye
🔹 مخْتالاً
درباره ماده «خیل»
▪️برخی گفتهاتند اصل آن عبارت از این است که آنچه بر روی چیزی ظاهر شود که با دربر گرفتن آن چیز اضافهی متمایزی به نظر برسد، و به همین مناسبت بوده که «خال» روی پوست، را چنین نامیدهاند ویا اینکه ابر بارانزا را به خاطر آبی که در ابر هست، «خال» میگویند ؛ و به همین مناسبت برای کبر (= تکبر ورزیدن) هم تعبیر «خال» و «خیل» به کار میرود و مختال (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً؛ نساء/36) هم از همین معنا و به معنای متکبر است و «خیال» و «تخیل» را هم از همین باب گفتهاند زیرا گویی یک سایهای از روی خود شیء اصلی میباشد.
📚(المعجم الاشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص592)
▪️اما برخی گفتهاند که اصل این ماده دلالت بر حرکتی همراه با تلوّن (رنگ عوض کردن) دارد؛ و «خیال» هم که از این ماده است، اصلش آن چیزی بوده که انسان در خواب میبیند چون شبیه چیزی میشود و رنگ عوض میکند؛ و وجه تسمیه ابر بارانزا به «مخیلة» هم این دانستهاند که رنگ آسمان را دگرگون می کند؛ و «مختال» را کسی دانسته که در راه رفتنش متلوّن است (خود را بزرگ مینمایاند) و به همین مناسبت به گله اسبها هم «خیل» گفته میشود (وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَميرَ لِتَرْكَبُوها وَ زينَة؛ نحل/8) به خاطر حالت تکبری که در راه رفتن اسب هست.
📚(معجم المقاييس اللغة، ج2، ص235)
▪️البته به نظر میرسد حق با کسانی باشد که کلمه «مختال» را برگرفته از «خیال» معرفی کردهاند
📚(مجمع البيان، ج3، ص71)،
که خیال هم صورتی است که شخص در خواب ویا در آینه و یا بعد از اینکه چیزی که در مقابل چشمش است از مقابل چشمش برداشته شد در ذهن خود مجسم میکند، میبیند؛ و سپس در خصوص تصور هر امر متصوری به کار رفته؛ و «تخییل» و «تخیل» به تصویر درآوردن و تصور کردن چنین صورتهایی در ذهن را گویند: «يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى» (طه/66) و «خُيَلَاءُ» هم تکبری است که به خاطر تخیل برتریای که شخصی برای خود فرض میکند در شخص خاصل میشود
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص304)
و از این رو، «مختال» هم کسی است که بر اثر تخیل درباره خویش به وی احساس خودبزرگبینی دست داده است؛ و گفتهاند وجه تسمیه «اسبها» به «خَیل» این است که اسب هم با یک حالت تبختر و خودبزرگبینی راه میرود
📚 (مجمع البيان، ج3، ص71)
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه بحث فوق
🔸اینکه آیا بین ماده «خیل» و «خول» تفاوت است جای بحث دارد.
🔹کسانی که تفاوت گذاشتهاند گفتهاند
▪️اصل ماده «خول» دلالت بر نوعی تعهد دارد (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص۲۳۱) و کلمه «خَوَل» به معنای خدم و حشم (کسانی که خدمتگزار انسان هستند) است و فعل «خوّل» (تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُم، انعام/94؛ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ، زمر/8؛ ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا،زمر/49) در اصل به معنای «اعطاء خَوَل» بوده که کمکم در مورد هرگونه «اعطاء» و «تملیک» به کار رفته است.
📚(معجم المقاييس اللغة، ج2، ص۲۳۱؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۰۵؛ لسان العرب، ج۱۱، ص۲۲۴)
و البته نه هرگونه مال بخشیدنی؛ بلکه مال بخشیدنی که نوعی حفظ و مراعات کردن را از شخص انتظار داشته باشد،
🔸چنانکه در تفاوت «تخویل» و «تمویل» (= مال بخشیدن) گفتهاند که تخویل در جایی است که کسی را حافظ و مسئول آن شیء قرار میدهند، و البته تدریجا در هر بخشش و عطیهای به کار رفته است (الفروق في اللغة، ص169)
🔸و نیز فرق «خَوَل» (خدم و حشم)با «عبید» در این است که «خول» از جهت خدمت و کارگزاری در زیر سایه شخصاند و وی مالک آنها نیست، در حالی که «عبید» تحت ملکیت شخص قرار دارند؛ و به همین جهت است که برای مخلوقات خداوند، تعبیر بندگانِ (عبیدِ) خدا به کار میرود اما تعبیر خدم و حشم (خَوَلِ) خدا گفته نمیشود (الفروق في اللغة، ص216 )؛
🔸 و موید دیگر اینکه «خائل» به کسی میگویند که حافظ و نگهبان چیزی است و تعبیر «فلان يَخُولُ على أهله» یعنی وی از آن تحت حفاظت و مراقبت میکند؛ و «تَخَوُّل» به معنای «تعهد» است و از فراء هم نقل شده که «خائل» به معنای «راعی» (= چوپان، کسی که از دیگران مراقبت میکند) میباشد 📚(الصحاح، ج4، ص1690 )
▪️و شاید به همین مناسبت بوده که کلمه «خال» و «خالة» (که جمع آن «أخوال» و «خالات» میشود: بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُم؛ نور/61) برای برادر و خواهرِ مادر (دایی و خاله) به کار رفته است (معجم مقاييس اللغه، ج2، ص237 )؛ گویی افراد در میان خویشاوندان یک احساس سرپرستی و مراقبت بیشتری نسبت به خواهرزادههای خود دارند.
🔸از مویدات این تفکیک آن است که جمع «خال» به معنای «خال روی پوست»، «خیلان» میشود، پس از ماده «خیل» است (الصحاح، ج4، ص1691) اما جمع «خال» به معنای دایی (که مونث آن «خالة» میشود، همان خاله در فارسی) «أخْوَال» و مصدر آن «خُؤولة» (= دایی بودن) میباشد، پس، از ماده «خول» است (المحيط في اللغة، ج4، ص410)
🔹اما برخی اساسا این دو را در یک معنا دانسته و از این رو کلمات فوق را ذیل یک ماده بحث کردهاند (مثلا: كتاب العين، ج4، ص304؛ المحيط في اللغة، ج4، ص410)
▪️و حتی اگر دو معنا بودن آنها قابل دفاع باشد، اما میتوان مرجع اصلی آنها را واحد گرفت؛ بدین بیان که اصل ماده «خَوَل» را در همان معنای خدم و حشم دانست [که بقیه مشتقات ماده «خول» به نحوی به این معنا برگردد) و آن را هم به معنای خیال برگرداند (مجمع البيان، ج3، ص71 )
با این بیان که «خول» همان خدم و حشم و داراییهایی است که در اختیار داشتن آنهاست که شخص را مختال و متکبر میکند.
📿اگر این دو ماده به هم برگردند، جمعا 17 بار،
و اگر اینها را دو ماده مستقل در نظر بگیریم،
ماده «خول» و مشتقات آن (خَوَّلَ، خال، خالة) 8 بار؛
و ماده «خیل» و مشتقات آن (خَیل، مختال، یُخَیَّل) 9 بار
در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹فَخُوراً
▪️در مورد ماده «فخر» برخی بر این باورند که اصل این ماده در خصوص ادعای فضیلتی ممتاز از دیگران داشتن است (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج9، ص39)؛
▫️چنانکه «فَخْر» به معنای مباهات کردن انسان به اشیای خارجی (مانند مال و جاه و ...؛ نه کمالات درونی) است؛
▫️«فخّار» (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ؛ الرحمن/14) به کوزه سفالی گفته میشود بدین جهت که وقتی ضربهای به آن زده میشود و صدایی از آن بلند میشود گویی صدای کسی است که به دیگران تفاخر میکند و
▫️کلمه «فخور» صیغه مبالغه از همین است که دلالت بر کثرت فخرفروشی دارد: «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً» (نساء/36) ، «إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ» (هود/10) ، «لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» (لقمان/18؛ حدید/23) (مفردات ألفاظ القرآن، ص627)
▫️در واقع، «فخور»کسی است که مناقب خویش و نعمتهایی که خداوند به او داده را مایه تکبر و سرکشی خود قرار میدهد؛ وگرنه کسی که به نعمت بودنِ آنها اذعان دارد، او شکور است، نه فخور (مجمع البيان، ج3، ص71)
▪️اما به نظر میرسد این تحلیل، فقط این ماده را در انسان شرح می دهد و حق با کسانی باشد که گفتهاند که این ماده در اصل دلالت دارد بر «بزرگی» و «قدمت» (معجم مقاييس اللغه، ج4، ص480)؛
و آن هم نه هرگونه بزرگی، بلکه بزرگی است در جایی که فاقد آن چیزی است که عظیم عادتا از چنین امر عظیمی انتظار میرود، چنانکه مثلا به شتر ویا گوسفندی که پستانهایش بزرگ است اما شیر کمی میدهد «فخور» گفته میشود؛ و یا به درخت خرمایی که تنه عظیمی دارد اما بار کمی دارد «فخّار» میگویند؛ و به همین مناسبت «فخر» (در فارسی: فخرفروشی) جایی است که کسی که دچار خودبزرگبینی است و تکبر به خرج میدهد (المعجم الاشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1639)
▪️در هر صورت، این ماده وقتی به باب «تفاعل» میرود (أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ؛ حدید/20) دلالت دارد بر فخرفروشی طرفینی (أساس البلاغة، ص466؛ تاج العروس، ج7، ص341) هرچند که برخی بر این باورند که تفاخر به معنای مداومت بر فخرفروشی دارد.
(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص39)
📿ماده «فخر» و مشتقات آن 6 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
☀️1) از امام صادق ع سوال میشود درباره این سخن خداوند عز وجل که میفرماید: «[بر شما باد] به والدین احسان کردن» که این احسان چیست؟
فرمودند: احسان آن است که در صحبت و همنشینی با آنان نیکویی کنی و آنان را به تکلف نیندازی که آنچه را که بدان نیاز دارند از تو درخواست کنند، هرچند که خودشان ابراز بینیازی کنند [باز به رفع نیاز آنان اقدام کنی] که همانا خداوند می فرماید «به [مقام] «بِرّ» [= نیکی] نخواهید رسید مگر آنچه را دوست دارید انفاق کنید.
📚من لا يحضره الفقيه، ج4، ص: 408
رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي وَلَّادٍ الْحَنَّاطِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» مَا هَذَا الْإِحْسَانُ؟
فَقَالَ الْإِحْسَانُ أَنْ تُحْسِنَ صُحْبَتَهُمَا وَ أَنْ لَا تُكَلِّفَهُمَا أَنْ يَسْأَلَاكَ شَيْئاً مِمَّا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ وَ إِنْ كَانَا مُسْتَغْنِيَيْنِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» ...
☀️2) الف. روایت شده که ابن بن تغلب از امام صادق ع درباره سخن خداوند متعال که می فرماید «و خدا را بپرستید و هیچ چیز را با او شریک مگردانید و [بر شما باد] به والدین احسان کردن» (نساء/36) سوال کرد که این والدین چه کسانی اند؟
امام ع فرمودند: رسول الله ص و علی بن ابیطالب؛ اینان همان والدین [= دو والد، دو پدر] میباشند.
☀️ب. و باز از ایشان درباره «و خدا را بپرستید و هیچ چیز را با او شریک مگردانید و [بر شما باد] به والدین احسان کردن و به افراد دارای قرابت [= خویشاوندان]» (نساء/36) نقل شده که فرمودند: همانا رسول الله و علی بن ابیطالب والدان هستند و حسن و حسین ع، ذیالقربی [افراد دارای قرابت، خویشاوندان] میباشند.
☀️ج. باز از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
پیامبر اکرم ص فرمود: من یکی از والدان هستم و علی بن ابیطالب دیگریِ آن است؛
[امام صادق ع ادامه دادند:] و این دو در هنگام مرگ [برای هرکس حاضر و] دیده میشوند.
☀️د. و ابوبصیر هم از امام صادق ع نقل کرده که ایشان فرمودند:
همانا مومن وقتی بمیرد رسول الله ص و علی بن ابیطالب در نزد او حاضر میشوند؛ و رسول الله ص فرمود: من یکی از والدان هستم و علی بن ابیطالب دیگریِ آن است.
از ایشان پرسیدم: این مطلب در کجای کتاب الله آمده است؟
فرمودند: اینکه خداوند میفرماید: «و خدا را بپرستید و هیچ چیز را با او شریک مگردانید و [بر شما باد] به والدین احسان کردن» (نساء/36)
📚تفسير فرات الكوفي، ص104-105
☀️الف. فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي سَعِيدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مَالِكٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي مَرْيَمَ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ [ع] فَسَأَلَهُ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى «اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» قَالَ هَذِهِ الْآيَةُ الَّتِي فِي النِّسَاءِ من الوالدان [وَالِدَيْنِ]؟ قَالَ جَعْفَرٌ: رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِيُّ [بْنُ أَبِي طَالِبٍ] ع [وَ] هُمَا الْوَالِدَانِ.
☀️ب. فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْأَحْمَسِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ جَعْفَرٍ [صَّادِقِ] ع فِي قَوْلِهِ [تَعَالَى] وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع هُمَا الْوَالِدَانِ [والدين] وَ بِذِي الْقُرْبى قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع.
☀️ج. فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَنَا أَحَدُ الْوَالِدَيْنِ وَ عَلِيُّ [بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع ص] الْآخَرُ؛ وَ هُمَا عِنْدَ الْمَوْتِ يُعَايَنَانِ [آخَرُ يُعَايَنَانِ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ هُمَا يُعِينَانِ عِنْدَ الْمَوْتِ].
☀️د. فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ [ع] يَقُولُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا مَاتَ رَأَى رَسُولَ اللَّهِ ص وَ عَلِيّاً [ع] يَحْضُرَانِهِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَا أَحَدُ الْوَالِدَيْنِ وَ عَلِيٌّ الْآخَرُ قَالَ قُلْتُ وَ أَيُّ مَوْضِعٍ ذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ قَالَ قَوْلُهُ «اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً».
📚در تفسير العياشي، ج1، ص241، فراز پایانی این روایت از ابوبصیر، هم از امام باقر ع و هم از امام صادق ع روایت شده است.
@yekaye
☀️3) از رسول الله ص روایت شده است که فرمودند:
حق علی ع بر مسلمانان همانند حق پدر بر فرزندانش است.
📚فضائل أمير المؤمنين ع (لابن عقده کوفی)، ص77؛
📚جامع الأخبار(للشعيري)، ص14؛
📚بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ص269؛
📚الأمالي (للطوسي)، ص54
ابن عقدة، قال: حدّثنا عيسى بن عبد اللّه المحمّدي من ولد عليّ بن محمّد بن عمر بن علي، قال: حدّثني أبي، عن أبيه عن جدّه عليّ عليه السّلام، قال:
قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و [آله و] سلم:
«حَقُّ عَلِيٍّ عَلَى الْمُسْلِمِينَ كَحَقِّ الْوَالِدِ عَلَى وَلَدِهِ».
🔹این روایت نبوی در کتب اهل سنت با سندهای متعدد از بسیاری از صحابه، از جمله از #جابر بن عبدالله انصاری، #ابوایوب انصاری، #عمار یاسر، #انس بن مالک و خود #امیرالمومنین ع روایت شده است؛ مثلا در:
📚شرف المصطفى (الخركوشي، م407) ج5، ص513 ؛
📚مناقب عليّ (ابن المغازلي، م483)، ص99 ؛
📚تاريخ دمشق (ابن عساكر، م571) ج42، ص307-308
✅این مضمون بقدری در مسلمانان صدر اسلام رایج بوده که در رجزهایی که یاران امیرالمومنین ع در جنگ صفین در مقابل اصحاب معاویه میخواند بر این مطلب تاکید میکردند؛ مثلا:
جَارِيَةُ بْنُ قُدَامَةَ السَّعْدِيّ وقتی در برابر عبدالرحمن پسر خالد بن ولید (که پرچمدار لشکر معاویه بود) قرار میگیرد، چنین رجز میخواند:
اثْبُتْ لِصَدْرِ الرُّمْحِ يَا ابْنَ خَالِدٍ / اثْبُتْ لِلَيْثِ ذِي فُلُولِ حَارِدٍ
مِنْ أُسْدِ خَفَّانَ شَدِيدِ السَّاعِدِ / يَنْصُرُ خَيْرَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ
مَنْ حَقُّهُ عِنْدِي كَحَقِّ الْوَالِدِ / ذَاكُمْ عَلِيٌّ كَاشِفُ الْأَوَابِدِ.
📚(وقعة صفين، ص396)
@yekaye
☀️4) روایتی از پیامبر اکرم ص نقل شده که ایشان به حضرت علی ع فرمودند:
«أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ: من و تو پدران این امتیم.»
📜این روایت بقدری در صدر اسلام در میان مسلمانان شایع بوده که حتی در کتب لغتی که اهل سنت تدوین کردهاند هم به مناسبت کلمه «أب» به این روایت اشاره کردهاند (مثلا در: مفردات (راغب)، ص57 )
💢از موارد جالب این است که در در تفسیر مسنوب به امام حسن عسکری (ص330-333)، در ذیل آیه 83 سوره بقره (همین تعبیر «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً)، این مضمون که پیامبر و امیرالمومنین ع پدران این امتاند، در قالب روایات متعددی از تمامی 13 معصومِ پیش از امام زمان ع روایت شده است؛
که در هریک، یکی از امامان نکتهای را درباره این پدریِ آنان بیان میکنند.
اغلب این روایات به طور مجزا در کتب روایی دیگر آمده است؛ اما جمع اینها در کنار هم زیبایی خاصی ارائه میکند که در اینجا تقدیم میشود.
☀️1. رسول الله ص فرمود: برترن والدان شما و سزاوارترین آنان به سپاسگزاریِ شما [از آنان] [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع میباشند.
☀️2. و امام علی ع فرمودند: از رسول الله شنیدم که میفرمود: من و علی ع پدران این امتیم؛ و قطعا حق ما بر آنان بزرگتر است از حق والدینِ ولادتِ ایشان؛ چرا که ما آنان را – اگر از ما اطاعت کنند – از آتش به سوی سرای جاودان نجات میدهیم، و از [راه] عبودیت آنان را به نیکانِ احرار ملحق میکنیم.
☀️3. و حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: دو پدر این امت [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع میباشند. کجیِ آنان [= امت] را راست میکنند و از عذاب همیشگی نجاتشان میدهند، البته اگر اطاعتشان کنند؛ و نعمت همیشگی را بر آنان مباح میگردانند، البته اگر با آنان همراهی کنند.
☀️4. و امام حسن ع فرمودند: [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع پدران این امت میباشند؛ پس خوشا به حال کسی که به حق آنان معرفت داشت؛ و در هر حالی مطیع آنان بود، که خداوند چنین کسی را در زمره برترین ساکنان بهشتهایش میگرداند و با کرامات و رضوان خویش وی را خوشبخت میکند.
☀️5. و امام حسن ع فرمودند: کسی که ححق دو پدرِ برتر خویش: [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، را بشناسد و از آنان آن گونه که سزاوار اطاعت کردن است، اطاعت کند، به او گفته خواهد شد: تا بحبوحه هر بهشتی که دلت میخواهد برو!
☀️6. و امام زینالعابدین ع فرمودند: اگر والدین حقشان بر فرزندانشان به خاطر احسانی که در حق فرزندشان روا میدارند، عظیم است؛ پس، از آنجا که احسان [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، بر این امت بزرگوارانهتر و عظیمتر است، پس آن دو سزاوارترند به اینکه پدران اینان باشند.
☀️7. و امام باقر ع فرمودند: کسی که دوست دارد بداند قدر و منزلتش نزد خداوند چگونه است، پس بنگرد که قدر و منزلت دو پدرِ برترش: [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، نزد خویش چگونه است؟
☀️8. و امام صادق ع فرمودند: کسی که حق دو پدرِ برترش: [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، را رعایت کند، اگر [مجبور شود که] حق والدین خودش و سایر بندگان خداوند را ضایع کند*، ضرری به او نخواهد رسید؛ زیرا که آن دو با تلاش خود همگی اینان را راضی خواهند کرد.
☀️9. و امام کاظم ع فرمودند: بزرگی ثواب درود و صلوات فرستادن، به اندازه بزرگی دو پدرِ برتری است که بر آنها درود و صلوات فرستاده میشود: [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع.
☀️10. و امام رضا ع فرمودند: آیا هیچیک از شما بدش نمیآید که از پدر و مادرش که او را به دنیا آوردهاند نفی شود [یعنی گفته شود: این فرزندان آن پدر و مادر نیست]؟
گفتند: بله، قطعا بدمان میآید.
پس باید بکوشد که از آن والدینش که از پدر و مادر خودش برترند نفی نشود!
☀️11. و امام جواد ع در برابر کسی که در محضر ایشان گفت: من قطعا [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع را چنان دوست دارم که اگر تکهتکه شود یا با قیچی مرا پاره پاره کنند، از آنان دست برنمیدارم، فرمودند: پس بیتردید که [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، از خودشان به تو چیزی را میدهند که تو از خودت بدانه می دهی؛ همانا آنان در روز قضاوت نهایی چنان برای تو جبران کنند که نسبت آنچه تو در راه آنان داده ای به آنچه آنان میدهند به اندازه جزئی از یکصدمیلیونیمِ آن هم نشود!
☀️12. و امام هادی ع فرمودند: کسی که والدین دینیاش: [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، نزد وی از والدین نَسَبیاش گرامیتر نباشد، بهرهای از حلال و حرام خداوند، نه زیاد و نه کم، نبرده است.
13. و امام عسکری ع فرمودند: کسی که اطاعت پدران دینیاش: [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، را بر طاعت پدران نسبیاش ترجیح دهد، خداوند عز و جا به او فرماید: قطعا تو را ترجیح میدهم همان گونه که [خواسته] مرا ترجیح دادی، و تو را شرفیاب محضر پدران دینیات میکنم؛ همان گونه که خودت با ترجیح دادن محبت آن دو بر محبت پدرانِ نسبیات خود را شرافت بخشیدی.
@yekaye
👇متن احادیث👇
متن احادیث بند4
☀️1. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَفْضَلُ وَالِدَيْكُمْ وَ أَحَقُّهُمَا لِشُكْرِكُمْ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌ.
☀️2. وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَ لَحَقُّنَا عَلَيْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَيْ وِلَادَتِهِمْ، فَإِنَّا نُنْقِذُهُمْ- إِنْ أَطَاعُونَا- مِنَ النَّارِ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ، وَ نُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعُبُودِيَّةِ بِخِيَارِ الْأَحْرَارِ.
☀️3. وَ قَالَتْ فَاطِمَةُ ع أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ، يُقِيمَانِ أَوَدَهُمْ وَ يُنْقِذَانِهِمْ مِنَ الْعَذَابِ الدَّائِمِ إِنْ أَطَاعُوهُمَا، وَ يُبِيحَانِهِمُ النَّعِيمَ الدَّائِمَ إِنْ وَافَقُوهُمَا.
☀️4. وَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَطُوبَى لِمَنْ كَانَ بِحَقِّهِمَا عَارِفاً، وَ لَهُمَا فِي كُلِّ أَحْوَالِهِ مُطِيعاً، يَجْعَلُهُ اللَّهُ مِنْ أَفْضَلِ سُكَّانِ جِنَانِهِ وَ يُسْعِدُهُ بِكَرَامَاتِهِ وَ رِضْوَانِهِ.
☀️5. وَ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع مَنْ عَرَفَ حَقَّ أَبَوَيْهِ الْأَفْضَلَيْنِ: مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ ع، وَ أَطَاعَهُمَا حَقَّ الطَّاعَةِ قِيلَ لَهُ: تَبَحْبَحْ فِي أَيِّ الْجِنَانِ شِئْتَ.
☀️6. وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِنْ كَانَ الْأَبَوَانِ إِنَّمَا عَظُمَ حَقُّهُمَا عَلَى أَوْلَادهِمَا لِإِحْسَانِهِمَا إِلَيْهِمْ، فَإِحْسَانُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ ع إِلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ فَهُمَا بِأَنْ يَكُونَا أَبَوَيْهِمْ أَحَقُ.
☀️7. وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ ع مَنْ أَرَادَ أَنْ يَعْرِفَ كَيْفَ قَدْرُهُ عِنْدَ اللَّهِ، فَلْيَنْظُرْ كَيْفَ قَدْرُ أَبَوَيْهِ الْأَفْضَلِ عِنْدَهُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ ع.
☀️8. وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع مَنْ رَعَى حَقَّ أَبَوَيْهِ الْأَفْضَلَيْنِ: مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ ع لَمْ يَضُرَّهُ مَا أَضَاعَ مِنْ حَقِّ أَبَوَيْ نَفْسِهِ وَ سَائِرِ عِبَادِ اللَّهِ، فَإِنَّهُمَا ص يُرْضِيَانِهِمْ بِسَعْيِهِمَا.
☀️9. وَ قَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع لَعِظَمُ ثَوَابِ الصَّلَاةِ- عَلَى قَدْرِ تَعْظِيمِ الْمُصَلِّي أَبَوَيْهِ الْأَفْضَلَيْنِ: مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ ع.
☀️10. وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع أَ مَا يَكْرَهُ أَحَدُكُمْ أَنْ يُنْفَى عَنْ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ اللَّذَيْنِ وَلَدَاهُ قَالُوا: بَلَى وَ اللَّهِ. قَالَ: فَلْيَجْتَهِدْ أَنْ لَا يُنْفَى عَنْ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ اللَّذَيْنِ هُمَا أَبَوَاهُ أَفْضَلَ مِنْ أَبَوَيْ نَفْسِهِ.
☀️11. وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ [بْنِ مُوسَى] ع حِينَ قَالَ رَجُلٌ بِحَضْرَتِهِ: إِنِّي لَأُحِبُّ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً حَتَّى لَوْ قُطِعْتُ إِرْباً إِرْباً، أَوْ قُرِضْتُ لَمْ أَزُلْ عَنْهُ. قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ع: لَا جَرَمَ أَنَّ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً يُعْطِيَانِكَ مِنْ أَنْفُسِهِمَا مَا تُعْطِيهِمَا [أَنْتَ] مِنْ نَفْسِكَ إِنَّهُمَا لَيَسْتَدْعِيَانِ لَكَ فِي يَوْمِ فَصْلِ الْقَضَاءِ مَا لَا يَفِي مَا بَذَلْتَهُ لَهُمَا بِجُزْءٍ مِنْ مِائَةِ أَلْفِ أَلْفِ جُزْءٍ مِنْ ذَلِكَ.
☀️12. وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ع مَنْ لَمْ يَكُنْ وَالِدَا دِينِهِ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ ع أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنْ وَالِدَيْ نَسَبِهِ، فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي حِلٍّ وَ لَا حَرَامٍ، وَ لَا كَثِيرٍ وَ لَا قَلِيلٍ.
☀️13. وَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع مَنْ آثَرَ طَاعَةَ أَبَوَيْ دِينِهِ: مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ ع عَلَى طَاعَةِ أَبَوَيْ نَسَبِهِ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ: لَأُوثِرَنَّكَ كَمَا آثَرْتَنِي وَ لَأُشَرِّفَنَّكَ بِحَضْرَةِ أَبَوَيْ دِينِكَ، كَمَا شَرَّفْتَ نَفْسَكَ بِإِيثَارِ حُبِّهِمَا عَلَى حُبِّ أَبَوَيْ نَسَبِكَ.
📚التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص330-333
@yekaye
☀️7) در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ص333-338)،
همان طور که در مورد احسان به والدین، از ضرورت احسان به والدین دینی که پیامبر ص و حضرت علی ع میباشند، سخن گفت، و از تمامی معصومین حدیثی در این باره نقل کرد،
در بحث «ذی القربی» (نزدیکان، خویشاوندان) نیز ابتدا میفرماید که
مقصود از «ذی القربی» خویشاوندانِ پدر و مادریات هستند؛ که باید حق آنان را شناخت و ادا کرد ؛
سپس شبیه مورد قبل، از اغلب معصومین علیهمالسلام حدیثی نقل میکنند که ذیالقربای پیامبر (که همان اهل بیت ع هستند) به هیچ عنوان کمتر از ذیالقربای والدین نَسَبی انسان نیستند.
📜اغلب این روایات به طور مجزا در کتب روایی دیگر آمده است؛ اما جمع اینها در کنار هم زیبایی خاصی ارائه میکند که در اینجا تقدیم میشود.
☀️1. رسول الله ص فرمودند: کسی که حق نزدیکانِ [= خویشاوندانِ] پدر و مادریش را رعایت کند، خداوند هزار درجه در بهشت به او میدهد [و سپس این درجات بهشتی را توصیف کردند و در ادامه فرمودند:] و کسی که حق نزدیکانِ [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، را رعایت کند، از برترین این درجات و ثوابی زیادتر، به اندازهای که [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، بر پدر و مادر خودش برتری دارند، به او داده شود.
☀️2. حضرت فاطمه س به برخی از زنان فرمود: اگر لازم شد رضایت پدران دینیات: [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، را به ازای نارضایتیِ پدر و مادر نَسَبیات به دست آور؛ ولی دنبال رضایت پدر و مادر نسبیات در صورت نارضایتی پدر و مادر دینیات نرو؛ زیرا اگر پدر و مادر نسبیات ناراضی شوند، [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، میتوانند با ثواب اندکی از یک میلیونیم از لحظهای از طاعتشان آن دو را راضی کنند؛ اما اگر پدران دینیات از تو ناراضی شوند پد و مادر نسبیات توان اینکه آنان را راضی کنند ندارند؛ زیرا ثواب طاعات همه اهل دنیا جبران نارضایتی آن دو نفر را نکند.
☀️3. امام حسن ع فرمود: بر تو باید به احسان کردن به نزدیکان پدران دینیات: [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع؛ حتی اگر [حق] خویشاوندان پدران نسبیات را هم ضایع کردی، مبادا [حق] خویشاوندان پدران دینیات را به تلافی خویشاوندان پدران نسبیات ضایع کنی؛ زیرا شکرو سپاس آنان به نزد پدران دینیات، برای تو ثمربخشتر است از شکر و سپاس اینان به نزد پدر و مادر نسبیات؛ اگر خویشاوندان پدران دینیات از تو نزد آن دو شکر و سپاس گویند، اندک نظر آن دو به تو تمامی گناهانت را از بین خواهد برد ولو از زمین تا عرش پر شده باشد؛ ولی اگر خویشاوندان پدر و مادر نسبیات از تو نزد آن دو شکر و سپاس گویند، در حالی که حق خویشاوندان پدران و دینیات را ضایع کردهای، به اندازه سرسوزنی از مشکلات تو را رفع نخواهند کرد.
☀️4. و امام سجاد ع فرمود: حق خویشاوندان پدران دینیمان: [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع و اولیای این دو، برتر است از خویشاوندان پدر و مادر نسبیمان؛ همانا اگر پدران دینیمان میتوانند پدر و مادر نسبیمان را از ما راضی کنند؛ اما پدر و مادر نسبیمان نمیتوانند پدر و مادر دینیمان: [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، را راضی کنند.
☀️5. و امام باقر ع فرمود: کسی که پدران دینیاش [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، و نیز خویشاوندان آن دو، نزد وی ترجیح داشته باشند بر پدر و مادر نسبی اش و خویشاوندان این دو، خداوند متعال می فرماید: آنکه برتر بود را برتری دادی؛ پس قطعا من هم تو را برتریخواهم داد؛ و آنکه سزاوارتر به ترجیح دادن بود، ترجیح دادی، پس قطعا تو را در سرای جاودان خود و در همنشنیی با برترین اولیای خود قرار خواهم داد.
☀️6. و امام صادق ع فرمود: کسی که بر او دشوار بود که حق خویشاوندی پدران دینی و پدران نسبیاش را به جا آورد؛ و ناچار شد یکی را به خاطر دیگری کنار بگذارد، و خویشاوندان پدران دینی اش را بر خویشاوندان پدران نسبی اش تقدم بخشد، خداوند عز و جل روز قیامت میفرماید: همان گونه که خویشاوندان پدران دینی ات را تقدم بخشیدی، او را در رفتن به سوی بهشتهای من تقدم دهید؛ پس میلیونها برابر بیش از آن درجاتی که برایش آماده شده بود به درجهاش اضافه میشود.
☀️7. و در جایی در محضر امام موسی کاظم ع گفتند فلانی هزار درهم پول داشت و دو کالا به او عرضه شد که در بضاعتش نبود که هردو را بخرد؛ پرسید کدامش سود بیشتری دارد، گفتند: سود این هزار برابر آن است؛ حضرت فرمود آیا عقلش وی را ملزم نمیکند که این را که برتر است انتخاب کند؟ گفتند:بله.
فرمود: ثوابی که از ترجیح دادن خویشاوندان پدران دینیِ انسان، [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، از این هم بیشتر است؛ زیرا برتریِ آن کار به اندازه برتری [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع بر پدران نسبی اش است.
@yekaye
👇ادامه احادیث بند 7👇
ادامه احادیث بند 7
☀️8. و به امام رضا ع گفته شد:
به شما خبر بدهیم از کسی که بشدت زیانکار و احمق بود؟
فرمود: او کیست؟
گفتند: فلانی دینارهایش را به درهمهایی که گرفت، فروخت [دینار، سکه طلا؛ و درهم سکه نقره بوده، و حداقل قیمت آنها ده برابر ویا بیشتر تفاوت داشته است]؛ ثمرهاش این شد که مالش از ده هزار دینار به ده هزار درهم تبدیل شد!
فرمود: یعنی هر بدره [= کیسه حاوی هزار سکه طلا] را به هزار دینار فروخت؟! آیا این کار اوج نادانی و حسرتزدگی است؟!
گفتند: بله.
فرمود: آیا به شما خبر دهم از کسی که از این هم نادانتر و حسرتزدهتر باشد؟
گفتند: بفرمایید.
فرمود: آیا اگر میدیدید که او هزار کوه طلا را به هزار درهم تقلبی میفروخت؛ آیا نادانتر و وضعیتش حسرتبارتر از قبلی نبود؟
گفتند بله.
فرمود: آیا میخواهید به شما وضعیت کسی که از این هم نادان تر و حسرتبارتر است بگویم.
گفتند: بفرمایید.
فرمود: کسی که نیکی کردن در حق خویشاوندان خود را بر نیکی کردن در حق خویشاوندانِ پدران دینیاش: [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، ترجیح دهد؛ زیرا برتری خویشاوندان [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع [یعنی اهل بیت علیهم السلام] بر خویشاوندان پدر و مادر نسبیاش بیشتر است از برتری هزار کوه طلا بر هزار درهم تقلبی.
☀️9. و امام جواد ع فرمود:
کسی که خویشاوندانِ پدران دینیاش: [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع، را بر خویشاوندان پدر و مادر نسبی اش برگزیند خداوند متعال هم روزی که ندا داده میشود او را در میان همگان برگزیند و با خلعتهای کرامت خویش وی را مشهور سازد و بر بندگانش شرافت بخشد مگر بر کسی که در فضائل همچون او یا برتر از او باشد.
☀️10. و امام هادی ع فرمودند:
همانا از مصادیق تعظیم جلالت خداوند، ترجیح دادن خویشاوندانِ پدران دینی ات: [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع است بر خویشانودان پدر و مادر نسبیات؛ و همانا از مصادیق کوچک شمردن جلالت خداوند، ترجیح دادن خویشاوندان پدر و مادر نسبیات است بر خویشاوندانِ پدران دینیات: [حضرت] محمد ص و[حضرت] علی ع.
@yekaye
👇ادامه احادیث بند 7👇
ادامه احادیث بند 7
☀️11. و امام حسن عسکری ع فرمودند:
یکبار خانواده مردی گرسنه بود و او از خانه بیرون رفت تا برای آنان چیزی بیابد که بخورند؛ پس درهمی به دست آورد و نان و خورشتی خرید.
در مسیر مرد و زنی از نزدیکان [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع را دید که آنان هم گرسنه بودند.
با خود گفت: اینان از نزدیکان من سزاوارترند؛ پس آن را به آن دو داد؛ و نمی دانست در منزلش چگونه پاسخگو باشد؛ همین طور داشت راه میرفت و فکر میکرد که چگونه نزد اهل و عیالش عذر آورد و چگونه برای آنان توجیه کند که با آن درهم چه کرده و چرا برای آنان چیزی نیاورده است.
همین طور متحیر راه میرفت که متوجه شد پیک حکومت دنبال او می گردد.
خودش را معرفی کرد؛ و او نامهای از جانب مصر به وی داد همراه با پانصد دنیار طلا که در کیسهای بود و گفت: این بخشی از اموال توست که از اموال پسرعمویت برایت آوردم؛ او در مصر از دنیا رفت و صدهزار دینار نزد تجار مکه و مدینه باقی گذاشت و نیز زمینهای فراوانی و چند برابر اینها در خود مصر.
پس وی آن پانصد دینار را گرفت و بر روزی خانوادهاش وسعت بخشید و شب به خواب رفت.
در خواب رسول الله ص و حضرت علی ع را دید که به او گفتند: چگونه دیدی این را که ما به خاطر اینکه خویشاوندان ما را بر خویشاوندان خودت برتری بخشیدی، تو را چنین ثروتمند کردیم؟!
سپس در مدینه و مکه کسی از آن افرادی که آن صدهزار دینار نزدشان بود باقی نماند مگر اینکه [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع به خوابشان رفتند و به آنها گفتند: صبح که از خواب برخاستی حق فلانی از ارث پسرعمویش را به او میرسانی وگرنه ما به هلاکت و درهم شکستن تو و از بین رفتن نعمتها و از دست دادن خدم و حشمات اقدام خواهیم کرد.
چون صبح شد همگان آن اموالی که از پسرعمویش نزدشان بود نزد وی فرستادند؛ و نیز کسی از اهل مصر که مالی از آن پسرعمو نزدشان بود باقی نماند مگر اینکه [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع به خوابشان رفتند و آنان را به اینکه هرچه سریعتر اموال را به وی برساند با تهدید امر کردند.
سپس [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع باز به خواب او آمدند و به او گفتند چگونه دیدی این را که ما به هرکس در مصر بود دستور دادیم که به سرعت اموالت را به تو برساند؟! آیا می خواهی به حاکم مصر هم دستور دهیم که زمینها و املاکت را بفروشد و قیمتش را با سفته به تو برساند تا معادل آن را در مدینه خریداری کنی؟
گفت: بله.
آنگاه [حضرت] محمد ص و [حضرت] علی ع به خواب حاکم مدینه رفتند و به او دستور دادند که زمینهای وی را بفروشد و با سفته بهایش را به وی برساند؛ و از بهای آنها سیصد هزار دینار به سوی وی روانه شد و او ثروتمندترین فرد مدینه گردید.
سپس رسول الله ص نزدش آمد و فرمود: ای بنده خدا! این پاداش تو در دنیا بود به خاطر اینکه خویشاوندان مرا بر خویشاوندان خودت برتری دادی؛ و قطعا در آخرت به جای هر دانه ای از این مال، هزار قصر در بهشت به تو خواهیم بخشید که کوچکترینش بزرگتر از دنیاست؛ که گودی یک ظرف آن بهتر است از دنیا و آنچه درآن است.
📚 التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص333-338
@yekaye
👇متن احادیث بند 7👇