eitaa logo
یک آیه در روز
1.9هزار دنبال‌کننده
115 عکس
8 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹اشاره شد که ظاهرا خود این محور نیز در سه فراز ارائه شده است: ♦️الف. فراز اول آیات 1 تا 14 بود که ابتدا مردم را به تقوای الهی می‌خواند و در این مقام بر ربوبیت خداوند که همگی را از یک زن و مرد پدید آورد، مردان و زنان را از آنها پراکند، و بین آنان نسبت‌های خویشاوندی قرار داد، تاکید کرد. سپس محور بحث را بر رعایت حال ضعیف‌ترها، بویژه در امور اقتصادی در جامعه قرار داد؛ و بر دو گروه متمرکز شد: یتیمان، و زنان؛ که اولی بناچار و دومی به اختیار خویش، مسائل مالی‌اش تحت تکفل دیگری قرار گرفته است؛ و در هر دو تاکید بر این بود که مبادا این تفوق اقتصادی شما موجب شود در حق آنان ستم کنید. سپس به مساله ارث در خانواده پرداخت؛ و پس از دو توصیه اخلاقی (بهره‌مند کردن نیازمندانی که صریحا سهم‌الارثی ندارند، و هشدار به اقویا در خصوص مصادره نکردن اموال ضعفا و یتیمان)، به بیان احکام طبقه اول (فرزندان و والدین)، و طبقه دوم (برادر و خواهر) و نیز زوجین (که با همه طبقات ارث می‌برند) پرداخت؛ و نهایتا هشدار داد که آنچه گذشت حدود الهی است که حرکت انسان در آن، وی را به رستگاری عظیم می‌رساند؛ و خروج انسان از این حد و مرزها وی را به جهنم و خواری خواهد کشاند. ♦️ب. فراز دوم آیات 15 تا 28 بود که عمدتا ناظر به مشکلات عینی و کج‌راهه‌هایی است که تهدیدی برای وضعیت اصیل خانواده می‌باشد. ابتدا به سراغ زنان و مردانی رفت که مرتکب فحشاء می‌شوند؛ که اگرچه باب توبه در آن هم باز است؛ اما اگر این اقدامات چنان برای آنان عادی و علنی شود که چهار فرد عادل بتوانند آن را مشاهده و بر آن شهادت دهند، با شدیدترین مجازات‌ها با آن فحشاپیشگان برخورد خواهد شد. سپس هشدارهایی داد به مردان در خصوص حقوق مالی زنان؛ که مبادا با تحت فشار قرار دادن و یا با هر ترفند دیگری، بخواهید زنانتان را در تنگنای مالی قرار دهید؛ ویا مبادا چون قصد تجدید فراش کرده‌اید، در ادای حقوق همسر قبلی‌تان کوتاهی‌ای کنید. در ادامه به برشمردن زنانی پرداخت که ازدواج با آنان بر مردان حرام است؛ سنت جاهلی تصاحب زن پدر را محکوم، و محارم نسبی و رضاعی و سببی را فهرست کرد و به حرمت ازدواج با مطلق زنان شوهردار پرداخت و نهایتا فرمود به غیر اینها حق دارید با هر زنی ازدواج کنید و تشکیل خانواده دهید؛ و اگر این مقدار هم میسورتان نبود حق دارید متعه کنید؛ و یا با کنیزان با اجازه مالکشان ازدواج کنید؛ و تذکر داد که در هر صورت مساله مهم این است که طرف ازدواج شما باید افراد پاکدامن باشند، نه اهل فحشاء و دوستی‌های پنهانی. سپس در سه آیه پیاپی به مشیت خداوند در این مباحث – که اساساً چرا خداوند این راهها را باز کرده ویا بسته - و آنچه نقطه مقابل مشیت اوست پرداخت: ▪️یعنی دو اراده در کار است: 🔺یکی اراده خداوند که با لحاظ ضعف ما، می‌خواهد بهترین برنامه هدایتی را برای بازگشت ما به مسیر عبودیت در اختیارمان قرار دهد و در این راه، برای فحشاء مجازات قرار داده، مردان را به رعایت حقوق مالی زنانشان بجد دعوت می‌کند و مرزهای محرم و نامحرم را با دقت تصویر می‌کند؛ و 🔻دومی اراده شهوترانان که با ترویج فحشاء و بی‌مبالاتی مردان در حقوق مالی زنان و به هم زدن مرزهای محرم و نامحرم می‌خواهند جامعه اسلامی را به انحراف بکشانند. به تعبیر دیگر، محور بحث این است که در مسیر زندگی بیراهه‌های جدی‌ای در کار است که خداوند در همه برنامه‌هایش هدفش این است که شما را دائما به سوی مسیر اصلی بازگشت دهد؛ اما شهوترانان می‌خواهند شما در همان بیراهه‌ها بیفتید و دیگر به راه اصلی برنگردید. ♦️ج. اما اینک آیات فراز سوم، یعنی آیات 29 تا 35 : @yekaye
. 1️⃣ در این فراز ابتدا در آیات 29 تا 31 به مساله و لقمه حرام اشاره کرد که اگر عامدانه باشد انسانها را به هلاکت ابدی می‌کشاند؛ و هشدار داد که محور خودسازی‌تان را پرهیز از گناهان کبیره قرار دهید؛ که اگر مشکل را از این زاویه حل کردید، خداوند در عرصه‌های دیگر نیز شما را کمک و مشکل شما را حل می‌کند. @yekaye
. 2️⃣ آیات بعد ظاهرا درصدد بیان تفاوت‌هایی است که بین دو وجود دارد که آنان را می‌گرداند و موجب می‌شود پیوند ازدواج یک و یک نهاد واقعی و اصیل (نه صرفا یک نهاد اعتباری محض) بشود. جدی گرفتن تفاوت‌های زن و مرد، که در زندگی مشترک آنان بشدت نقش ایفا می‌کند موجب می‌گردد ، و در نتیجه آنان متفاوت شود. 💢مقدمه‌چینی این آیات برای شرح تفاوت‌های حقوقی زن و مرد بقدری دقیق و است که گویی خداوند مشخصا برای این زمانه ما سخن می‌گوید؛ زمانه‌ای که 🔻به بهانه دروغین ، بنیان خانواده را بر باد می‌دهند؛ و 🔻به بهانه دفاع از حقوق زن، او و به تبع او کل جامعه را به ورطه هلاکت می اندازند. ♦️اولین و مهمترین مقدمه‌چینی این است که واقعا بین انسانها تفاضل تکوینی برقرار است؛ یعنی انسانها آفریده شده‌اند. در واقع، خداوند با اینکه تفاوت‌های برساخته‌ی اجتماع را نفی نمی‌کند، اما از ما می‌خواهد که توجه کنیم که برخی تفاوت‌های بین انسانها هست که صرفا برساخت نیست؛ بلکه اینها در متن آفرینش قرار داده شده است: خداوند در هرکس از زاویه‌ای برتری‌ای قرار داده و از زاویه دیگر همو را پایین‌تر گذاشته؛ که این تفاوتهاست که زندگی جمعی را ممکن و مطلوب انسانها می‌گرداند؛ و بعد این را در خصوص زن و مرد برجسته می‌سازد. 🤔قرآن کریم بلافاصله بعد از توجه دادن به این تفاوتها تذکر می‌دهد که اگر این تفاوت‌ها را دیدید درصدد انکار نظری و عملی آن برنیایید؛ یعنی نخواهید که خدا هرچه را به دیگران داده به شما بدهد؛ بلکه اگر درخواست برتری‌ای دارید مستقیما از خدا، نه بر اساس مقایسه خود با دیگران، و درخواست موقعیت دیگران، درخواست کنید که او به همه چیز داناست؛ و می‌داند چه برتری‌ای واقعا برای شما خوب است و بدهد و چه واقعا برایتان خوب نیست. ♦️مقدمه‌چینی دوم این است که این را وارد می‌کند و نشان می‌دهد که ببینید نسبت‌های آدمیان با همدیگر متفاوت است و در مساله‌ای مثل تقسیم ارث، افرادی نسبت به افراد دیگر اولویت دارند؛ خود شما هم می‌پذیرید که با این تفاوت‌ها واقعا بهره‌وری افراد از هم، و سپس ارث بردن افراد از همدیگر متفاوت شوند. @yekaye
. 3️⃣ با این دو مقدمه وارد مساله مردان بر زنان می‌شود که دو علت برای آن برمی شمرد: 🔸تفاوتهایی که خداوند بین زن و مرد قرار داده؛ و 🔸اینکه مسئولیت تامین معیشت خانواده بر عهده مردان است. در واقع، اگر دقت کنیم دو مقدمه‌چینی قبل دقیقا ناظر به همین دو علت بود: ▫️یکی اهتمام جدی به مسائل اقتصادی بود؛ و ▫️دیگری اینکه تفاوتها را جدی بگیرید و نخواهید که آنها را انکار کنید. مساله قوامیت مرد در خانواده بقدری موضوعیت دارد که ادامه آیه دسته‌بندی زنان را بر اساس موضع‌شان در قبال این قوامیت مردان تعریف می‌شود (صالح و همراه، یا سرکش)؛ و سعی می‌کند با تشویق زنان به پذیرش این قوامیت و دادن اختیاراتی به مرد، کاری کند که حتی‌الامکان به بیرون از خانواده درز نکند. اما چنین نیست که همواره با همین قوامیت داخلی مشکلات خانوادگی حل شود: 🔻گاه مرد توان قوامیت صحیح ندارد، و یا از قدرت خود سوءاستفاده می‌کند؛ 🔻و یا زن با برخوردهایی که به مرد اجازه داده شده، به راه صحیح برنمی‌گردد؛ 💢اینجاست که خداوند از دیگران می‌خواهد که حَکَمی از خانواده هریک از زن و مرد برانگیزانند و وعده می‌دهد که اگر واقع قصد اصلاحی در کار باشد خداوند هم توفیق خود را بدانان ارزانی خواهد داشت. @yekaye
. 4️⃣ از نکات قابل توجه در مجموع آیاتی که از ابتدای سوره تا اینجا گذشت این بود که می‌توان کل بحثهای آیات قبل را در یک نگاه کلان در دو محور مسائل اقتصادی و مسائل ناظر به دو جنس دید؛ که هر دو را در افق خانواده فهم و حل کرد. 💠 نکته تخصصی : تقابل بنیادین با در باب 💢بسیاری از متفکران بر این باورند که و (که هر دو به نحوی تحت تاثیر نیچه بوده‌اند) و مدرنیته‌اند. شالوده تحلیل آنها از انسان، 🔻یکی بر اساس روابط و است؛ و 🔻دیگری بر اساس روابط و ؛ یعنی تمام حقیقت انسان را به این دو مولفه برمی‌گردانند؛ و هر دو می‌کوشند جامعه انسانی را صرفاً ذیل یکی از این دو مطلب تحلیل کنند و تمام ابعاد اجتماعی و متعالیِ انسان را به این دو فروبکاهند. بنیادِ - و به نظر ما نقطه ضعف اصلیِ- تحلیل‌های آنها هم این است خانواده هیچ اصالتی ندارد: انسان در فضای پا به عرصه هستی گذاشته است؛ و مساله انسان با دیگران یا دائر مدار روابط اقتصادی اوست ویا نیاز جنسی او؛ و همه آنچه در جامعه می گذرد تحت تاثیر یکی از این دو مقوله است؛ و از این روست که جز بدبختی و زندگی‌ای در تنگنا آینده دیگری برای خود متصور نیست؛ چرا که غایت اصلی انسان را آزادی نفس اماره می‌دانند و از این رو به صراحت اعلام می‌کنند که تمدن، شر مطلق است. به نظر می‌رسد این همان پیش‌بینی خداوند است از انسانی که هبوط کرده و حاضر نیست خود را در معرض هدایت الهی قرار دهد و قانونی جز دشمنی و تنازع برای بقا بر او حکمفرما نیست: 📖 «قال اهْبِطا مِنْها جَميعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى‏: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً: گفت: از اين مقام هبوط کنید در حالى كه دشمن همديگر خواهيد بود؛ پس اگر از جانب من براى شما هدايتى آمد، هر كه از هدايت من پيروى كند هرگز نه گمراه شود و نه شقى و بدبخت گردد. و هر كه از ياد من روى گرداند حتما براى او زندگى تنگى خواهد بود (طه/123-124) 🔺در مقابل، در نگاه قرآن کریم، پیش از آنکه بخواهیم بحثهای اجتماعی و نقش‌آفرینی انسان در جامعه را ببینیم باید انسان را ابتدا در افق خانواده فهم و تعریف کنیم؛ آن هم خانواده‌ای در افق ، که اساساً ماهیتی متمایز از اجتماعات خانوادگی حیوانی دارد؛ و آنگاه این دو عرصه اساسی اقتصاد و مسائل بین دو جنس را ابتدا با محوریت دادن به خانواده‌ای که بر اعضای آن، نه قانون ، و نه حتی قانون ، بلکه قانون حکمفرماست، حل کنیم. 💢عملا مشاهده می‌شود با یک تقسیم کار بسیار پیچیده، بار اصلی بر دوش مرد، و بار اصلی بر دوش زن گذاشته شد (توضیح مساله در جلسه 964، تدبر5 گذشت https://eitaa.com/yekaye/7049) و بدین ترتیب با یک توازن قوا بین زن و مرد - آن هم نه زن و مردی مستقل و در برابر هم (آن گونه که در سازمان‌های اجتماعی دیده می‌شود)، بلکه زن و مردی که مکمل همدیگرند– عملا این دو بنیاد انسان و جامعه انسانی را (که تمدن غرب چون فهم این دو را در ساحت حیوانیت انسان قرار داده، خانواده را هیچ اصالتی ندادند بشریت را به سراشیبی سقوط هل دادند) چنان ذیل فطرت الهی انسان قرار می‌دهد که مسیر سعادت وی هموار گردد. 💢این همان مطلبی است که بارها گفته شد: در نگاه اسلامی خانواده تفاوتی بنیادین با نظامات اجتماعی دارد و تقدمی جدی بر آنها دارد به طوری که شکل‌گیری امت در معنای صحیح آن تنها با گذر از یک خانواده استوار میسر خواهد بود.💢 @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
966) 📖 وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبی‏ وَ الْيَتامی‏ وَ الْمَساكينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبی‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً 📖 ترجمه 💢و خدا را بپرستید و هیچ چیز را با او شریک مگردانید و [بر شما باد] به والدین احسان کردن، و به خویشاوند و یتیمان و مسکینان و همسایه‌ی دارای قرابت [همسایه خویشاوند/همسایه نزدیک] و همسایه بیگانه [یا: همسایه پهلویی، یا: همسایه دور] و همنشین همراه و فرزند راه [= در راه مانده] و آنکه تحت ملکیت شماهاست؛ قطعاً خداوند کسی را که متکبر و فخرفروش باشد دوست ندارد. سوره نساء (4) آیه 36 1398/11/7 1 جمادی الثانیه 1441 @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹اعْبُدُوا قبلا بیان شد که ▪️ماده «عبد» دلالت بر رام و ذلیل بودن می‌کند؛ و لذا [در قدیم که غلطتک و آسفالت نبوده] به جاده‌ای که سنگی در آن نباشد و بر اثر کثرت عبور و مرور هموار شده باشد، راه «معَبَّد» گفته می‌شد. ▪️برخی از اهل لغت توضیح داده‌اند که استعمال این ماده در مورد بندگان خدا و برده‌های بشر تفاوت مهمی دارد [در فارسی هم ما دو تعبیر بنده و برده داریم]؛ ▫️وقتی در مورد «بردگان بشری» به کار می‌رود، در زبان عربی، فعلی از آن مشتق نشده است؛ و اگر فعلی بخواهد بیاید، بر وزن «عَبُدَ» خواهد بود که به معنای «برده شد، به بردگی‌اش ‌اقرار کرد» می‌شود؛ ▫️اما وزن «عَبَدَ» به معنای پرستش به کار می‌رود که در رابطه انسان و خدا [یا هر پرستش دیگری] مطرح می‌شود؛ لذا در مورد برده‌ها گفته نمی‌شود که «فلانٌ عَبَدَ مولاه؛ فلانی اربابش را پرستید!» البته در مورد رابطه بین انسانها، تعبیر «تعبَّد فلانٌ فلاناً؛ فلانی با فلانی (که آزاد است) مانند برده رفتار کرد» یا «عَبَّد / أعْبَدَ فلانٌ فلاناً؛ فلانی فلانی را به بردگی گرفت» به کار می‌رود و در قرآن نیز همواره از تعبیر «عَبَدَ یَعبُدُ» استفاده شده است، فقط یکبار از تعبیر «عَبَّدَ» ‌استفاده شده و آن در جایی است که حضرت موسی ع به فرعون اعتراض می‌کند که چرا بنی‌اسرائیل را به بردگی گرفتی: «وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني‏ إِسْرائيلَ» (شعراء/۲۲) ▪️و در مجموع، عبودیت را به معنای تسلیم بودن و نهایت خضوع، که منجر به اطاعت می‌شود، دانسته‌اند. 🔖جلسه ۱۲۵ http://yekaye.ir/ad-dhariyat-051-56/ @yekaye
🔹تُشْرِكُوا قبلا بیان شد که ▪️ماده «شرک» در اصل به معنای مقارن هم قرار گرفتن، و نقطه مقابل تک و منفرد بودن است، و «شرکت» به معنای آن است که چیزی بین دو نفر (یا بیشتر) باشد و خاصِ یک نفر نباشد و برخی توضیح داده‌اند هر گونه مقارنتی بین دو یا چند نفر در چیزی یا در کاری به نحوی که هر یک سهمی و تاثیری در آن داشته باشد. و برخی تاکید آن را بر مفهوم مالکیت قرار داده و گفته‌اند «شرکت» و «مشارکت» به معنای مخلوط بودن دو مِلک و دارایی است، یعنی چیزی از آنِ دو نفر یا بیشتر باشد (وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ؛ إسراء/۱۱۱( ▪️این ماده وقتی به باب إفعال می‌رود به معنای دیگری را شریک کردن و شرک ورزیدن است: «إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْل» (اعراف/۱۷۳)؛ «لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ» (بقره/۲۲۱) 🔖جلسه 937 http://yekaye.ir/an-nesa-4-12/ @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹إحْساناً ◾️درباره ماده «حسن» که در فارسی غالبا با واژه‌های خوب و نیکو از آن یاد می‌شود، ▫️برخی گفته‌اند که بر هر امر بهجت‌زا و شادی‌آفرینی که مورد رغبت واقع می‌گردد، اطلاق می‌گردد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۳۵). ▫️برخی در معرفی این ماده صرفا به آنچه نقطه مقابل آن است اشاره کرده‌اند؛ و آن را هم در نقطه مقابل ماده «قبح» و هم در مقابل ماده «سوء» دانسته‌اند، چنانکه نقطه مقابل «حُسن» ، «قُبح»؛ و نقطه مقابل «محاسن»، «مساوی» است (معجم المقاييس اللغة، ج‏۲، ص۵۷-58؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص259). البته در قرآن کریم همواره تقابل آن با «سوء» رایج است (دست کم در 22، و چه‌بسا در 25 آیه این تقابل مشاهده می‌شود؛ مانند: «وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ» (رعد//22؛ قصص/54) یا «فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان/70) ) و تقابل آن با قبح به کار نرفته، و اساساً ماده قبح تنها یکبار در قرآن کریم به کار رفته است (وَ أَتْبَعْناهُمْ في‏ هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحينَ؛ قصص/42). ▫️اما برخی بر این باورند که اصل آن دلالت دارد بر پاکی و صفای چیزی به اینکه هر امر خشن و غلیطی، که با آن آمیخته شده و رقت آن را مشوب کرده، از آن خارج شود و به همین مناسبت بوده که بر چهره زیبا هم اطلاق «حُسن» شده است: «وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ» (احزاب/52)، و به مناسبت به زیباسازی معنوی نیز اطلاق گردیده است: «صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ» (غافر/64؛ تغابن/3) و از شواهد این معنا حدیثی است که در وصف حورالعین آمده که «یُری مُخّ سوقهن من الحُسن» یعنی از فرط حُسن مغز پاهایشان هم دیده می‌شود؛ که حُسن را کاملا حکایتگر از شدت خلوص و صفا و پاکی از هر امر آغشته شده‌ای معرفی کرده است؛ و بر این اساس، احادیثی هم که کلمه «إحسان» در آیه «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان‏» را به معنای اخلاص معرفی کرده‌اند نیز توجیه کاملا لغوی پیدا می‌کند. (المعجم الاشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص430) ▪️فعل ثلاثی مجرد این ماده «حَسُنَ یَحسُنُ» می‌باشد که فعل لازم است و مصدر آن «حُسن» است: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً» (عنکبوت/8) «إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فيهِمْ حُسْناً» (کهف/86) ▫️که جمع آن «حسان» می‌باشد: «فيهِنَّ خَيْراتٌ حِسانٌ ... وَ عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ» (الرحمن/70و76) [که البته چنانکه دیده می‌شود «حسان» برای مذکر و مونث یکسان به کار می‌رود؛ لسان العرب، ج‏13، ص115] ▫️ و به نظر می‌رسد کاربرد «حُسن» -که مصدر است- در برخی از موارد از باب مبالغه است، چرا که بر مطلق وقوع نیکویی دلالت دارد؛ مانند: «فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ» (آل‌عمران/148) ، «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آل‌عمران/14) ، «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ» (آل‌عمران/195) ، «طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ (رعد/29)، «وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‏ وَ حُسْنَ مَآبٍ» (ص/25 و40) ، «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره/83) ، «إِلاَّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ» (نمل/11) ، «وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً» (شوری/23) (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص259) ▪️«حَسَن» صفت آن چیزی است که فعل «حَسُنَ» در آن واقع شده است (= نیکو) (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص259)؛ البته از اخفش نقل شده است که گاه «حُسن» (که مصدر است) به معنای «حَسَن» (یعنی به معنای صفت) هم به کار می‌رود (تهذيب اللغة، ج‏4، ص183) و بعید نیست برخی از موارد فوق – که از نظر مرحوم مصطفوی از باب مبالغه دانسته شد - از این باب باشد؛ چنانکه با اینکه جمع عادی «حُسن»‌ را «حسان» دانسته‌اند، در عین حال، جوهری «مَحاسن»‌ [=نیکویی‌ها؛ که بوضوح بر معنای وصفی، و نه مصدری دلالت دارد] را نیز جمعِ «حُسن» (البته جمع غیرقیاسی) دانسته است (الصحاح، ج‏5، ص2099) @yekaye 👇ادامه مطلب👇
فراز دوم توضیح درباره ماده «حسن» ▪️در جایی که حرف «ه» به کلمه «حَسَن» (که صفت است) اضافه شود: «حَسَنَة» (که جمع آن حسنات می‌شود)، ▫️که می‌تواند فقط تاء تانیث باشد (یعنی برای وصف امور مونث)، ▫️و می تواند تای مبالغه باشد (التحقيق، ج‏2، ص260)؛ و در این حالت، تفاوت «حَسَن» و «حَسَنة» در این است که «حَسَنة» در حُسن و حَسن بودن اعلی است؛ از این رو «حسنه» فقط بر واجبات و مستحبات اطلاق می‌گردد، اما «حَسَن» به مباحات هم اطلاق می‌گردد (الفروق في اللغة، ص217 ). ▫️راغب اصفهانی در این زمینه توضیح می‌دهد که وقتی «حسنة» به عنوان وصف به کار می‌رود، هم در وصف اعیان [= موجودات عینی] به کار می‌رود و هم در خصوص وقایع، [که در اینجا می‌تواند صرفاً در مقام تانیث باشد، مانند «شَفاعَةً حَسَنَة» (نساء/85) «الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» (نحل/125)، هرچند که در این موارد نیز گاهی ظهور در مبالغه هم دارد؛ مانند: «أسوه حسنه» دانستن پیامبر اکرم ص و حضرت ابراهیم ع (أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ احزاب/21 و ممتحنه/4و6)]؛ اما وقتی به صورت اسم به کار می‌رود صرفا در مورد وقایع (و نه اعیان خارجی) به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص236) و اینجاست که بار معنایی مبالغه‌ای با خود دارد؛ و در قرآن کریم 26 بار کلمه «حسنة» بدون موصوف به کار رفته است که در عمده اینها همین معنای مبالغه (که فراتر از امر مباح می‌شود) ‌مشاهده می‌گردد: «آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً» (بقره/201؛ «إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ» (آل عمران/120) و ... . 🔹کلمات «حُسن» و «حَسَن» با کلمات دیگری نزدیک است و بیان تفاوت آنها معنای این کلمه را دقیق‌تر می کند: 🔸اشاره شد که «حَسَن» (= نیکو، زیبا) به امور مباح هم اطلاق می‌شود؛ تفاوت اینها با «مباح» در این است که هر مباحی حسن است؛ اما هر حسنی مباح نیست؛ چنانکه برخی کارهای کودک حسن محسوب می‌شود، اما مباح نیست. (الفروق في اللغة، ص222 ) 🔸تفاوت حُسن با «عدل» در این است که حسن هر کاری است که شخص بر انجام آن توانا باشد ولو نفع یا ضرری از آن کار به کسی نرسد؛ اما عدل آن حسنی است که نفع یا ضرر شخص دیگر در آن لحاظ شده است، چنانکه مثلا گفته می‌شود هر خوردن غذای حلال حَسَن است؛ اما گفته نمی‌شود که عدل است. (الفروق في اللغة، ص229 ) (و البته «عدل» با «إحسان» نیز تفاوتی دارد که در ادامه بیان خواهد شد.) 🔸تفاوت «حسن» با «بهجت» هم این است که «بهجت» آن نیکویی و حسنی است که دل را شاد می‌کند؛ در واقع، اصل ماده «بهج» دلالت بر سرور دارد و وقتی کسی شاد می‌شود می‌گویند مبتهج شد؛ و به همین مناسبت آن حسنی که سروری در دل پدید می‌آورد را بهجت گفته‌اند؛ و البته از نظر خلیل، بهجت بیشتر ناظر به حسن رنگ چیزی و بشاش بودن آن است. (الفروق في اللغة، ص257 ) 🔹اشاره شد که حسن به معنای زیبایی هم به کار می‌رود؛ و کلماتی مانند «جمال» ، «وسامه» ، «وضاءة» ، «قسامه» ، «صباحة» «ملاحت» نیز در زبان عربی برای زیبایی به کار گرفته می‌شود که خوب است به تفاوت آنها با حسن هم اشاره‌ای شود: 🔸تفاوت آن با «جمال» در این است که کلمه «جمال» در جایی است که شخص به خاطر افعال و اخلاق و حتی مال و جسم خویش مشهور می‌شود و بالا می‌آید [= به چشم می‌آید]؛ در حالی که واقعا حسنی [= نیکویی] ندارد؛ چنانکه قرآن کریم درباره اسب و شتر فرموده است: «وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ» (نحل/6) و اصل آن به معنای بزرگی (عِظَم) بوده است، چنانکه به شتر هم به خاطر بزرگی‌اش «جَمَل» می‌گویند. (الفروق في اللغة، ص257 ) 🔸«وضاءة» دلالت بر نظافت و درخشندگی و پاکیزگی‌ای در صورت می‌کند؛ چنانکه کلمه «وضوء» نیز از همین ماده است؛ و از این جهت بسیار خاص‌تر از «حسن» است؛ چرا که حسن برای افعال یا برای اموری غیر از مبصرات (مثلا اصوات) و ... هم به کار می‌رود. (الفروق في اللغة، ص256 ) 🔸«قسامة» نیز بسیار اخص است: حسنی است که ناظر به صورت است و صورتی است که قسمتهای مختلفش در حسن مساوی‌اند. (الفروق في اللغة، ص256 ) 🔸«وسامه» (= خوش‌سیما بودن) که از ماده «وسم» است حسنی است که در ظاهر برای ناظر به چشم می‌آید و البته با تکرار نظر در شیء این حسن بهتر درک می‌شود و از این رو، توسم را به معنای تأمل به کار برده‌اند؛ و وسیم کسی است که هربار به او نگاه شود حسنش در نظر بیننده بیشتر درک شود. (الفروق في اللغة، ص256 ) 🔸«صباحة» از ماده «صبح» نیز دلالت بر نورانیت چهره و صفای پوست صورت دارد. (الفروق في اللغة، ص256 ) 🔸«ملاحت» (نمکین بودن) حسنی است از باب شیرینی‌ای در چیزی یا شخصی احساس شود. (الفروق في اللغة، ص256 ) @yekaye 👇ادامه مطلب👇
فراز سوم توضیح درباره ماده «حسن» ▪️صیغه افعل تفضیل از «حسن» (به معنای نیکوتر و نیکوترین، یا بهتر و بهترین)، «أحسن» است (أَحْسَنَ الْقَصَصِ، یوسف/3؛ َ أَحْسَنَ الْخالِقينَ، صافات/125؛ أَحْسَنَ الْحَديثِ، زمر/23؛ أَحْسَنِ تَقْويمٍ، تین/4) که مونث آن «حُسنی» می‌شود (وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏، نساء/95؛ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏، یونس/26؛‌ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏، اسراء/110و طه/8 و حشر/24؛ْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ، توبه/52) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۲، ص۲۲۲) ▫️ و البته باید بین «أحسن» در جایی که صیغه افعل تفضیل است با جایی که فعل ثلاثی مزید است تفکیک نمود: ▪️وقتی ماده «حسن» به باب افعال (احسان) برود، ▫️ گاهی به معنای نیکی کردن و حسن انجام دادن درباره دیگران می‌باشد، مانند «قَدْ أَحْسَنَ بي‏ إِذْ أَخْرَجَني‏ مِنَ السِّجْنِ» (یوسف/100) ، ▫️و گاه ناظر به خود فعلی است که انجام می‌شود، و این در جایی است که به چیزی که علم پیدا می‌کند خوب علم پیدا کند؛ و یا اگر عملی انجام می‌دهد خوب عملش را انجام دهد [و یا مطلق هر چیزی را دارای حسن قرار دادن است؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص260 ] و کاربرد خیلی واضح آن در این حدیث امیرمومنان است که فرمودند: « النَّاسُ أَبْنَاءُ مَا يُحْسِنُونَ» یعنی مردمان به آنچه خوب انجام می‌دهند منسوب می‌شوند» و در قرآن کریم هم این کاربرد وجود دارد، مثلا: «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ‏» (سجدة/7) [و نیز: هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً؛ کهف/104)] (مفردات ألفاظ القرآن، ص236) ▫️و با این توضیح، بسیاری از آیاتی که در آنها از تعبیر «احسان» استفاده شده، می‌تواند ظرفیت هر یک از این دو معنا را در خود داشته باشد: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ‏» (إسراء/7) ، «لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ» (نحل/30)، «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ‏» (نحل/90) ▫️و همین طور اسم فاعلی که از «إحسان» ساخته شده است (محسن) نیز می‌تواند چنین ظرفیت معنایی را داشته باشد: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ‏» (نساء/125) ، «وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ‏» (عنكبوت/69)، «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» (بقرة/ 195) 🔹کلمه «احسان» با کلماتی مانند انعام و نفع‌رسانی و عدل و فضل نزدیک است؛ تفاوتش با آنها در این است که: 🔸«احسان» را اعم از «انعام» دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص236) در واقع، «انعام» همواره نعمت دادن به دیگری است که مستلزم شکر و سپاس از جانب شخص مقابل است؛ در حالی که احسان می‌تواند در حق خویشتن باشد؛ مثلا می‌گویند کسی که علم می‌آموزد در حق خویش احسان کرده است؛ در واقع اقتضای احسان، حمد است که حامد می تواند خویشتن را حمد کند؛ اما اقتضای انعام شکر است که همواره شکر در قبال دیگری مطرح می‌شود؛ در واقع، احسان (بویژه در معنای دومی که ذکر شد) بر هر کار خیری اطلاق می‌شود ولو در حق خود، و یا ولو در ظاهر به ضرر شخص مقابل باشد؛ مثلا پدری که به زور به بچه‌اش دوا می‌دهد ویا برای اصلاحش وی را تنبیه می‌کند، می‌گویند به او احسان کرده، اما نمی‌گویند به او انعام کرده است. (الفروق في اللغة، ص187 ) 🔸در نسبت «احسان» و «عدل» هم گفته‌اند که احسان فوق عدل است؛ عدل یعنی شخص آنچه برعهده‌اش است ادا کند ولی احسان آنجایی است که بیش از آنچه برعهده‌اش است ادا کند (مفردات ألفاظ القرآن، ص236 ) و شاید به همین جهت است که قرآن احسان را بعد از عدل ذکر کرده است: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ‏» (نحل/90) 🔸تفاوت «احسان» با «نفع»، در این است که نفع‌رسانی می تواند بدون قصد باشد چنانکه گاه گفته می‌شود دشمنم با این کارش به نفع من عمل کرد، اما احسان همواره با قصد است. (الفروق في اللغة، ص188 ) 🔸تفاوتش با «فضل» این است که احسان هم شامل واجب و هم غیرواجب می‌شود اما فضل در خضوض امور واجب به کار برده نمی‌شود؛ بلکه در جایی است که اتفاقا ضرورت و وجوبی نبوده و شخص اقدام کرده است (الفروق في اللغة، ص188 ) 📿ماده «حسن» و مشتقات آن 194 بار در قرآن کریم به کار رفته است. 🔹وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً به لحاظ نحوی «احساناً» ▪️می‌تواند مفعول مطلق برای فعل محذوف باشد که تقدیر کلام چنین بوده: «أحسنوا بالوالدين إحسانا: به والدین نیکویی کنید چه نیکی‌کردنی» و ▪️می‌تواند مفعول برای فعل محذوف بوده باشد که مثلا: « استوصوا بالوالدين إحسانا: وصیت می‌شوید به والدین نیکی کردن را» 📚(مجمع البيان، ج‏3، ص71 ) @yekaye
🔹 بِذِي الْقُرْبی‏ قبلا بیان شد که ▪️ماده «قرب» در اصل به معنای نزدیکی و در مقابل «بُعد» (دوری) می‌باشد؛ و این تعبیر برای نزدیکی در مکان (وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ؛ بقرة/۳۵)، زمان (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ؛ أنبياء/۱)، نسبت بین افراد (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی،‏ نساء/۸؛ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ، نساء/۷)، امور معنوی (فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ، بقره/۱۸۶؛ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ‏، واقعه/۱۱)، در صفات (هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ؛ آل عمران/۱۶۷) و … به کار می‌رود. ▪️برای نزدیکی به لحاظ خویشاوندی تعابیر «قُرْبة» و «قُرْبَی» و «قَرابة» به کار برده می‌شود و گفته می‌شود «فلانٌ قَرِيبي، و ذو قَرابتي» و در قرآن کریم تعابیر «اولوا القربی» (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی؛ نساء/۸)، «ذو قربی» (بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبی،؛ بقره/۸۳؛ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبی، فاطر/۱۸) [و «أقربین»: «فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ وَ الْيَتامی‏ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» (بقره/۲۱۵)، «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ» (شعراء/۲۱۴)] به کار رفته است و عموما «ذا مقربة» (يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ؛ بلد/۱۵) را به نیز ‌معنای دارای «قرابت» (خویشاوندی) و معادل «قُربی» (خویشاوند) دانسته‌اند که نزدیک بودن در نَسَب و رَحِم (خویشاوندی) محسوب می‌شوند اما یکی از معانی «قُرْب» در زبان عربی «ناحیه کمر» و «لگن خاصره» است و بر همین اساس، برخی این احتمال را هم مطرح کرده‌اند که «مَقْرَبَة» از همین معنا گرفته شده باشد و به معنای کسی است که از فرط گرسنگی، تهیگاهش به‌هم آمده باشد؛ که در این صورت، معنایش بیشتر شبیه تعبیر آیه بعد (مِسْكيناً ذا مَتْرَبَةٍ: مسکینی که زمین‌گیر شده) می‌گردد از این جهت که هر دو دلالت می‌کنند بر شدت در ضرر و مشکلات شخصی که نیازمند کمک است. 🔖جلسه 933 http://yekaye.ir/an-nesa-4-8/ @yekaye
🔹 الْيَتامی قبلا بیان شد که ▪️ماده «یتم» و مصدر «يُتْم» برای کودکی (اعم از دختر و پسر) به کار می‌رود که پدرش را از دست داده باشد؛ که در مورد انسان، از جانب پدر «یتیم» محسوب می‌شود (أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوی؛ ضحی/۶) ‌اما در مورد حیوانات از جانب مادر؛ و به تبعِ آن به هرکسی که منفرد و جدا از دیگران بماند «یتیم» گفته می‌شود. ▫️برخی اصل این ماده را انقطاع از آنچه شخص بدان تعلق دارد و منفرد ماندنی که شخص را در موقعیت ضعف قرار دهد، دانسته‌اند؛ و گفته‌اند به همین مناسبت بوده که کلمه «یُتم» و «یتیم» برای فقدان پدر در انسان، و فقدان مادر در حیوان به کار می‌رود؛ چرا که تدبیر اصلی و گذران معیشت کودک در انسان برعهده پدر است اما در حیوانات این تعلق و وابستگی به مادر است. ▫️برخی بیان کرده‌اند که از دست دادن پدر باید تا پیش از بلوغ باشد که کلمه یتیم صدق کند؛ اما دیگران توضیح داده‌اند که این مطلب، به لحاظ شرعی چنین است؛ یعنی اگر هم این محدوده برای صدق یتیم رایج شده، از باب حقیقت شرعیه یا متشرعه است، نه اقتضای اولیه لغت؛ و ظاهرا دلیل آن هم روایت معروف نبوی است که فرمودند «لا يتم بعد احتلام‏: بعد از رسیدن به بلوغ، یتیمی‌ای در کار نیست». 🔖جلسه 926 http://yekaye.ir/an-nesa-4-2/ @yekaye
🔹الْمَساكينِ قبلا بیان شد که ▪️ ماده «سکن» نقطه مقابل «حرکت» و «اضطراب» می‌باشد و «سکینه» به معنای «وقار» هم از همین باب است و «سُکّان» کشتی را هم از این جهت سکان گفته‌اند که کشتی را از اضطراب و حرکتهای نامتعارف حفظ می‌کند. در واقع، این ماده دلالت بر استقرار در مقابل حرکت دارد اعم از استقرار مادی ویا معنوی؛ و کاربرد این ماده در خصوص کسی که جایی را برای توطن و زندگی برمی‌گزیند بسیار رایج است و اسم مکان «مسکن» از همین باب است. همچنین به فرد بشدت نیازمند نیز «مسکین» می‌گویند، چرا که قدرت هر حرکتی از او سلب شده است. ▪️همچنین در بحث از فعل «اسْتَكانُوا» اشاره شد که کلمه «استکان» را عموم اهل لغت به معنای «خاضع و ذلیل شد» دانسته‌اند، اما درباره اینکه از چه ماده‌ای گرفته شده اختلاف نظر دارند. برخی احتمال بیشتر را در این دانسته‌اند که از ماده «سکن» و بر وزن افتعال باشد که حاوی یک الف زاید است و توضیح داده‌اند که «سکن» به معنای سکونت و آرامش پیدا کردن در جایی است، و «مسکین» کسی است که با تکیه بر مردم سکونت می‌یابد (که وضعیتی شدیدتر از فقیر است) و نیز به معنای شخصی است که ذلیل شده و مورد خشم قرار گرفته، هرچند ثروتمند باشد، و بر این اساس، «استکان» به معنای «خاضع و ذلیل شد» می‌باشد؛ هرچند برخی این احتمال را داده‌اند که «استکان» از ماده «کین» (در حالت خواری و انکسار بودن) یا ماده «کَون» (=بودن) باشد. 🔖جلسه 933 http://yekaye.ir/an-nesa-4-8/ @yekaye
🔹الْجارِ ▪️ماده «جور» در اصل به معنای میل و انحراف از راه (معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص493؛ مجمع البيان، ج‏3، ص71) و به سوی چیزی متمایل شدن است، ▫️برخلاف ماده «جنب» که میل و انحراف از چیزی است؛ و البته وقتی ماده «جور» با حرف علی متعدی شود به معنای اعراض کردن و تعدی نمودن (انحرافی علیه کسی) می‌باشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص141) ▪️همسایه (کسی که منزلش نزدیک منزل شماست) را «جار» گویند از این میل پیدا کرده به سکونت در همان ناحیه‌ای که شما در آن هستید «وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ‏» (نساء/36) (مجمع البيان، ج‏3، ص71) و به همین مناسبت به کسی که در کنار دیگری قرار بگیرد هم «جار» گویند: «قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ» (انفال/48) ▪️ظاهرا به همین مناسبت بتدریج کاربرد این ماده در معنای «قرب» و «نزدیکی» هم شایع شده، چنانکه بویژه در باب مفاعله کلمه «مجاورت» به معنای همنشینی و در کنار هم زیستن به کار رفته است «ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فيها إِلاَّ قَليلاً» (احزاب/60) و (مفردات ألفاظ القرآن، ص211) ؛ ▫️و صیغه مفاعله همان معنای ثلاثی مجرد را با دوام و استمرار بیشتری حکایت می‌کند؛ و وقتی به باب تفاعل می‌رود دلالت بر حالت قبول و پذیرش همین مجاورت می‌کند: «وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ» (رعد/4) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص141) بدین ترتیب تفاوت «مجاورت» و «اجتماع» (با هم جمع شدن) در این است که مجاورت بین دو نفر یا دو چیز است اما اجتماع بین سه چیز و بیشتر است؛ و در عربی فصیح تعبیر «اجتمعت مع فلان» تعبیر شایعی نیست؛ و البته مجاورت را گاه مجازا برای بیش از دو نفر به کار می‌برند. (الفروق في اللغة، ص141) ▪️این ماده وقتی به باب افعال و استفعال می‌رود در معنای «پناه دادن» و «پناه جستن» است؛ (و کلمه «جوار» نیز به معنای پناه دادن به کار رفته) گویی که فرد دیگری را به سوی خود جذب و متمایل می‌کند تا از وی حفظ و حراست نماید و در جوار خود پناه دهد؛ و و در استجار نیز آن دیگری همین وضعیت را از وی طلب و درخواست می‌کند: «قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ يُجيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ» (مومنون/88) ، «يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ» (احقاف/31) ، «فَمَنْ يُجيرُ الْكافِرينَ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ» (ملک/28) ، «قُلْ إِنِّي لَنْ يُجيرَني‏ مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ» (جن/22) ‌، «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» (توبه/6) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص141) ▫️و بدین ترتیب مستجیر کسی است از خداوند عدول و منحرف شدن از افتادن در آتش را درخواست می‌کند (مجمع البيان، ج‏3، ص71) ▫️ و حتی برخی احتمال داده اند که تعبیر «جار» در آیه «قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ» (انفال/48) نیز به همین معنای «جوار دهنده» (=پناه دهنده در جوار خود) باشد، نه صرفا همسایه و کسی که در کنار انسان است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص211) ▪️«جور» به معنای ستم کردن هم از این جهت چنین نامیده شده که شخص با انجام آن از حق منحرف می‌شود، که اسم فاعل آن «جائر» می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص211)؛ و در آیه «وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبيلِ وَ مِنْها جائِرٌ» (نحل/9)‌به نظر می‌رسد با ظرافت تمام بر هر دو معنای این ماده (هم ستمگر، و هم منحرف از مسیر اصلی) ‌اطلاق شده است. 🔸ضمنا یادآوری می‌شود که ماده «جئر» نیز نزدیک به این ماده وجود دارد (فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ، نحل/53؛ حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ؛ لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ، مومنون/65) (که به معنای تضرع و اغاثه کردن است) و در اشتقاق کبیر بعید نیست که این دو ماده به هم برگردند، بویژه که تعبیر «أجار» و «استجار» نیز به این معنا بسیار نزدیک است؛ و ان شاءالله در جای خود از این ماده هم بحث خواهد شد. 📿ماده «جور» و مشتقات آن همین 13 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
🔹الْجُنُبِ / بِالْجَنْبِ درباره ماده «جنب» ▪️برخی بر این باورند که این ماده در اصل در دو معنا به کار می‌رود: ▫️یکی به معنای ناحیه [= منطقه‌ای که شیء در آن حضور دارد]، که اصطلاح «جَناب» از همین معنا اخذ شده [در فارسی تعبیر «عالی‌جناب» رایج است]؛ و در همین فضاست تعبیر استعاریِ «قَعَد فلانٌ جَنْبَةً» که در جایی که شخص از دیگران جدا شود و عزلت پیشه کند به کار می‌رود؛ و کلمه «جَنب» به معنای «پهلو»ی انسان نیز از همین معناست؛ و ▫️دوم به معنای «بُعد»‌ و «دوری»؛ که [کلمه «اجتناب» که در فارسی هم رایج است ناظر به همین معناست] و کلمه «جَنَابت» در اصل به همین معنای «دوری و بعد بوده ‏و اطلاق کلمه «جُنُب» [که معنای لغوی‌اش «دور» است] بر شخص محتلم (وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِري سَبيلٍ حَتَّى‏ تَغْتَسِلُوا، نساء/43؛ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا، مائده/6) را از این باب دانسته‌اند که به خاطر وضعیتی که بر او عارض شده باید از نماز و مسجد و … دوری گزیند و اجتناب کند. 📚(معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص483) ▪️اما اغلب بر این باورند که اصل این ماده واحد است؛ اما اینکه این معنای واحد چه بوده محل اختلاف است: ▫️برخی چنین توضیح داده اند که اصل این ماده دلالت دارد بر ناحیه بیرونی هر چیزی که به خاظر شدت و غلظتی که دارد اندرون شیء را که خالی است حفظ می‌کند، و به همین مناسبت بر پهلوی انسان اطلاق شده، همان گونه که به دو طرف یک دشت که آن دشت را احاطه کرده «جانبیه» (دو طرف و دو جانب آن) گویند؛ و با توجه به اینکه این ماده دلالت بر سمت بیرونی شیء دارد به همین مناسبت در معنای بعد و فاصله گرفتن به کار رفته است. 📚(المعجم الاشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص341-343) ▫️برخی معتقدند اصل کلمه «جَنْب» در خصوص عضوی از بدن (= «پهلو»ی انسان) بوده: «وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً» (یونس/12) که جمع آن «جُنوب» است: «فَتُكْوى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ»‏(توبة/35)، و «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ‏» (سجدة/16)، «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِم‏» (آل عمران/191)، «فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِكُمْ» (نساء/103) «فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها» (حج/36) سپس به صورت استعاری برای آن سمتی که سمت این عضو است به کار گرفته شده، و «جَنب» به معنای مطلق «پهلو» و «کنار» رایج شده: [«عَلى‏ ما فَرَّطْتُ في‏ جَنْبِ اللَّهِ» (زمر/56)]، همان گونه که «یمین» که اسم دست راست بوده، برای اشاره به جهت راست به کار رفته است؛ از این رو تعبیر «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ» (نساء/36) به معنای همنشینی است که در کنار و نزدیک انسان باشد، (که البته برخی آن را استعاره از همسر نیز دانسته‌اند) 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص205) و البته کلمه «جَنب» به معنایی قطعه‌ای از چیزی است که معظم آن چیز در آن باشد. 📚(لسان العرب، ج‏1، ص277) ▫️عده‌ای هم بر این باورند که اصل این ماده بر میل و به سوی چیزی متمایل شدن، به معنای اینکه چیزی را در کنار خود بگذارد و از آن رویگردان شود، دلالت دارد؛ و «جَنبِ» هر چیزی آن قسمت بیرون از آن است که متصل به آن باشد؛ همان گونه که «طرفِ» هر چیزی، منتها الیه داخلی یک چیز است؛ و به این بیان است که «جانب» به معنای چیزی است که در جنب و کنار چیزی واقع شده باشد: «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ» (قصص/44) ، «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ» (قصص/46) «أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ» (اسراء/68) ، «واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَن» (طه/80) «يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ» (صافات/8) 📚 (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص114) ▪️شاید تعبیر «کنار» در فارسی بهترین معادل آن باشد که هم بر «پهلو» دلالت می‌کند و هم در ترکیب‌هایی مانند «کناره‌گیری» بر دوری و فاصله گرفتن. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح درباره ماده «جنب» با این اوصاف معلوم می‌شود ▫️فعل «جَنُبَ‏ یَجنُبُ» به معنای «کنار گذاشتن» است که ملازم است با دوری گزیدن و فاصله گرفتن: «وَ اجْنُبْني‏ وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» (ابراهیم/35) ▫️و «جُنُب» ‌به معنای «دور» می‌باشد «وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» (قصص/11)؛ البته برخی توضیح داده‌اند که اسم فاعل این فعل در حالت ثلاثی مجرد هم به صورت «جانب» و هم به صورت «جُنُب» به کار می‌رود، و به معنای غریب و بیگانه است، چنانکه می‌گویند: «رَجلٌ جانِبٌ» و «رَجلٌ جُنُبٌ» و کلمه «أجنبی» نیز از همین معنا اخذ شده است. 📚(المصباح المنير، ج‏2، ص111؛ لسان العرب، ج‏1، ص277) ▪️این ماده وقتی به باب تفعیل می‌رود ظاهرا دلالت بر شدت کنار گذاشتن و فاصله گرفتن می‌کند: «وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى‏ ... وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى» (اعلی/11و17) ▪️و وقتی به باب افتعال می‌رود دلالت بر آن دارد که این کنار گذاشتن با طوع و رغبت انجام شده است: «وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها» (زمر/17) «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/36) ، «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» (حج/30) «اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنّ» (حجرات/12) «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ» (نساء/31) «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» (مائده/90) «الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِش» (شوری/37؛ نجم/32) 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص115) 📿ماده «جنب» و مشتقات آن 33 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
🔹 الصَّاحِبِ ▪️ماده «صحب» دلالت دارد بر نزدیک و قرین هم قرار گرفتن؛ و وقتی چیزی با چیز دیگر ملائم و سازگار شد تعبیر «استصحبه» به کار می‌برند (معجم المقاييس اللغة، ج‏۳، ص۳۳۶) ▪️«صاحب» (جمع آن: اصحاب) به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته می‌شود، اعم از اینکه این ملازمت با بدن باشد یا با عنایت و اهتمام (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۷۶؛ المعجم الاشتقاقی المؤصل لألفاظ القرآن الکریم، ص1197) ▫️و برخی هم معنای اصلی آن را معاشرتی که در مسیر دنیا، در برنامه‌های ظاهری یا باطنی، تداوم داشته باشد دانسته اند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏6، ص192) ▪️البته برخی از اهل لغت با اینکه رواج کاربرد «صاحب» در معنای «قرین» را قبول دارند، اما اصل این ماده را «حفظ کردن» می‌دانند که فقط در نسبت بین انسانها به کار می‌رود، و بر یک نوع انتفاع، دست کم در یکی از طرفین، دلالت دارد؛ برخلاف قرین که در نسبت بین اشیاء هم به کار می‌رود و بر صرف کنار هم قرار داشتن و در یک مسیر بودن دلالت دارد؛ و شاهدی بر اینکه در اصل ماده «صحب» معنای «حفظ» نهفته، آن است که عرب تعبیر «صحبك الله» را به معنای «خداوند حفظت کند» به کار می‌برند؛ چنانکه در «لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ» (انبیاء/43) نیز ظاهرا در همین معنا به کار رفته است. (الفروق فی اللغة، ص۲۷۷)؛ ▫️هرچند که برخی این کلمه در این آیه را هم در همان معنای مصاحبت و همنشینی گرفته و گفته‌اند «إصحاب للشیء» به معنای منقاد و مطیع بودن در برابر آن چیز است؛ به نحوی که آن دیگری را صاحب وی می‌گرداند، و به همین مناسبت، مقصود در این آیه هم آن است که آنان را از جهت این معبودهای دروغینشان هیچ آرامش و راحتی و رفقی در کار نخواهد بود که مصاحب و همراه ایشان باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص476؛ الطراز الأول، ج‏2، ص198) ولی اغلب اهل لغت، این را در همان معنای حفظ کردن (أساس البلاغة، ص348) و جوار و پناه دادن (المحيط في اللغة، ج‏2، ص468؛ لسان العرب، ج‏1، ص520؛ مجمع البحرين، ج‏2، ص97؛ تاج العروس، ج‏2، ص141) دانسته‌اند؛ و خود همین مفهوم منقاد و مطیع بودن نیز دلالت بر نوعی حفاظت کردن از جانب شخص مقابل دارد. ▪️راغب اصفهانی که اصل معنای این ماده را ملازمت و همراهی دانسته‌، توضیح داده‌ که این ماده در عرف در مواردی اطلاق می‌شود که این همراهی زیاد باشد، و این ماده دلالت بر طول همنشینی و ملازمت دارد و بدین جهت تعبیر «مصاحبت» و «اصطحاب» بلیغ‌تر از تعبیر «اجتماع» است: هر اصطحابی اجتماع است اما هر اجتماعی اصطحاب نیست؛ و چه‌بسا اینکه پیامبر را در مقام دفاع از اینکه ایشان دیوانه نیستند «صاحب» آنان خوانده‌اند (ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ، تکویر/22؛ ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ، اعراف/184؛ ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ، سبأ/46) بدین جهت باشد که وی مدتها در میان آنان زیسته و با آنان بوده و آنان ظاهر و باطن وی را می‌شناسند و در واقعا در او دیوانگی و جنونی ندیده بودند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۷۶) ▪️اما نکته قابل توجه این است که راغب اشاره می‌کند که این ماده هم در جایی که شخص مافوق و حاکم بر بقیه باشد (مانند صاحب الجیش) و هم در جایی که تحت سلطه قرار گرفته باشد (مانند صاحب الامیر) به کار می‌رود [به عنوان یک مثال قرآنی، می توان به «أَصْحابَ النَّارِ» اشاره کرد که هم در مورد جهنمیان که آتش بر آنان مسلط شده به کار رفته، مانند «وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّار (تغابن/10)؛ و هم در مورد فرشتگان موکل بر جهنم که بر آتش آن مسلط‌اند، مانند: «ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَة» (مدثر/۳۱)]؛ و به همین جهت همراهی زیاد است که به مالک یک چیز و کسی که اختیار تصرف در چیزی را داشته باشد صاحب آن گفته می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۷۶)؛ ▫️ اما با توجه به اینکه صاحب بدین معنا در قرآن کریم به کار نرفته است؛ بلکه عمده کاربردهایش در جایی است که به خاطر کثرت ملازمت و همراهی با کسی یا امری (أَصْحابُ مُوسى، أَصْحابَ السَّبْتِ، ‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ، أَصْحابَ النَّارِ، أَصْحابِ السَّعيرِ، أَصْحابِ الْجَحيمِ، أَصْحابَ الْقَرْيَةِ، أَصْحابِ مَدْيَنَ، أَصْحابِ الْقُبُورِ) ویا به مناسبت اینکه نام آنان با آن واقعه و یا آن چیز گره خورده (أَصْحابَ الْكَهْفِ، أَصْحابُ الْأُخْدُودِ، أَصْحابَ الرَّسِّ، أَصْحابَ السَّفينَةِ، أَصْحابُ الْأَعْراف، َ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ، أَصْحابُ الْحِجْرِ، أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ، أَصْحابَ الْيَمينِ، أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ، أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ، أَصْحابُ الشِّمالِ) آنان را صاحب و اصحاب آن امر خوانده است، بتوان نظر کسانی که نوعی معنای حفظ را هم در این ماده دخیل دانسته‌اند ترجیح داد. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح درباره ماده «صحب» ▪️ این ماده به صورت فعل تنها در باب مفاعله در قرآن کریم به کار رفته است (صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً، لقمان/15؛ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنی، کهف/76) و ظاهرا وقتی به باب مفاعله می‌رود دلالت بر طرفینی بودن این مصاحبت دارد؛ و ▪️برخی بر اساس همین احتمال بوده که گفته‌اند علت اینکه زنِ شوهردار را «صاحبة»ی شوهرش - و نه «مُصاحَبَة» - گفته شده (يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ‏، عبس/34-36؛ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ‏، معارج/12-11؛ وَ أَنَّهُ تَعالى‏ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً؛ جن/3؛ َ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ، انعام/101) همین تاکید بر یک طرفه بودن نیاز به مصاحبت است؛ یعنی زوجه به فطرتش و به اقتضای جریان معیشتش نیازمند به صحبت و تعلق به همسرش است؛ اما زوج به طبیعت خویش و به اقتضای وظایف و جریان امورش که تلاش و کسب روزی برای معیشت خانواده برعهده‌اش است، چنین نیست که دائما اهتمام و فکرش مشغول همسرش باشد و به مصاحبت وی مشغول شود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏6، ص195 ) 📿ماده «صحب» و مشتقات آن جمعا 97 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
🔹الْجارِ ذِي الْقُرْبی‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ با توجه به ظرفیتهای متعدد معنایی تک‌تک کلمات این ترکیب، این دو عبارت در کنار هم ظرفیت چندین معنا را پیدا می‌کند. ▪️اشاره شد که: ▫️کلمه «جار» هم در معنای همسایه است و هم در معنای کسی که در کنار و برای پشتیبانی از شما قرار می‌گیرد ▫️«قرب» به معنای نزدیکی است، که «ذی القربی» هم به معنای کسی که در نزدیک است به کار می‌رود و به طور اصطلاحی در معنای «خویشاوندان» (= نزدیکان)؛ ▫️کلمه «جُنُب» هم در معنای دور و هم در معنای «بیگانه» و «غریبه» به کار رفته است؛ بدین ترتیب، محتمل‌ترین معنا برای کلمه «جار» در این آیه «همسایه» است، و آنگاه تعبیر «الجار ذی‌القربی» در مقابل تعبیر «الجار الجُنُب»، هم می‌تواند به معنای «همسایه نزدیک» در مقابل «همسایه دور» باشد؛ و هم «همسایه خویشاوند» در مقابل «همسایه غریبه». @yekaye
🔹 الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ اشاره شد که: ▪️«جَنب» به معنای «کنار» است که کنار هم برای اشاره به وضعیت کاملا نزدیک به شیء به کار می‌رود و هم برای فهماندن مفهوم دور کردن و کناره گرفتن از چیزی؛ و ▪️«صاحب» هم به معنای کسی است که ملازمت و همنشینی‌ای دارد که غالبا طولانی مدت است. با این اوصاف: ▪️«الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ» به معنای ملازم و همنشینی است که در کنار آدمی است؛ و رایج‌ترین احتمال برای مقصود از این تعبیر از نظر مفسران، یکی همسفر است و دیگری: همسر. @yekaye