eitaa logo
یک آیه در روز
1.9هزار دنبال‌کننده
113 عکس
8 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
. 2️⃣ «أَ فَرَأَیتُمْ ما تَحْرُثُونَ» 💢آیا تأمل کرده‌اید در آنچه می‌کارید؟!💢 یعنی همین که انسان بذر می‌پاشد و نهال می‌کارد پدیده‌ای مهم و قابل تامل است. 💢یک وجه تأمل در این پدیده توجه به این است که به ثمر رساننده حقیقی این بذر خداوند است نه ما؛ اما این نکته‌ای است که موضوع آیه بعد است و همانجا بحث خواهد شد. 💢اما با توجه به اینکه این آیه، آیه‌ای مستقل از آیه بعد است؛ می‌توان مستقلا هم بدان نگاه کرد و تاملی درباره این سوال الهی داشت: 💠نکته تخصصی : در زیست‌شناسی داروینی حیوانات پستاندار را به دو دسته گیاهخواران و گوشتخواران تقسیم می‌کنند که البته تذکر می‌دهند رده‌های بالای پستانداران که گوشت‌خوارند گیاهخوار هم هستند و مساله را بیشتر از زاویه دندانها و قابلیتهای دندانهای آنها تحلیل می‌کنند که برای گیاهخواری تنظیم شده یا گوشت‌خواری ویا هر دو؛ و انسان را در رده اخیر قرار می‌دهند. 💢اما آنچه بشدت مورد غفلت است این است که همه حیوانات غذایشان در طبیعت آماده است وصرفا از غذای آماده استفاده می‌کنند اما انسان خلیفة‌الله تنها موجودی است که در طبیعت برای تولید غذای خود دست می‌برد❗️ در زیست‌شناسی داروینی موجوداتی انسان‌نما که از حدود دو میلیون سال قبل روی این کره خاکی می‌زیستند را نیز به عنوان «انسان» می‌نامند؛ تا آخرین آنها که نامش نئوآندرتال است و تا حدود ۳۵ هزار سال قبل زندگی می‌کرد؛ 🤔 ولی انسان کنونی که سابقه‌اش حدود ۱۵ هزار سال است؛ موجودی است که شروع زیستش با انقلاب کشاورزی همراه است. آنان بسادگی از این سوال مهم می‌گذرند که واقعا چرا در میان تمام موجودات این کره خاکی این موجود برای غذای خود دست به تولید محصول زد❓ چرا همه حیوانات، حتی نئوآندرتال‌ها که فیزیولوژی بسیار مشابه انسان کنونی دارند هرگز خودشان برای تولید محصول و غذایشان اقدامی نکردند و این موجود اول بار چنین کرد❓ در اینکه توانایی‌های مغز این موجود بیش از موجود قبلی بود بحثی نیست؛ ‌اما آیا صرف بیشتر بودن توانایی‌ها ذهنی می‌تواند نحوه زیست موجود را یکسره عوض کند؛ و پدیده‌ای را رقم بزند که خود آنها از آن به عنوان «انقلاب کشاورزی» یاد می‌کنند⁉️ این انسان به لحاظ نیازهای فیزیولوژیک تفاوت چندانی با انسان نئوآندتال ندارد؛ ‌با این حال برخلاف تمامی حیواناتی که تا پیش از این روی کره خاکی می‌زیستند خودش برای تولید محصول دست به اقدام می‌زند و خودش دانه را می‌کارد. بله حیواناتی بوده‌اند که کارهایشان عملا در لقاح و بارور شدن برخی گیاهان موثر بوده‌اند؛ اما نقش انسان در کشت گیاهان کاملا آگاهانه و با محاسبات خاص خودش است؛‌نه صرفا یک نقش ناخودآگاهی که نظام طبیعت بر دوش او گذاشته باشد. 💢آیا واقعا می‌توان پذیرفت تفاوت انسان کنونی با نئوآندرتال‌ها صرفا در حد تفاوت یک حیوان با حیوان رده قبلی خود بوده است⁉️ 🔹ای انسان‌هایی که خود را ادامه نئوآندتال‌ها و صرفا محصول یک جهش کور می‌دانید؛❗️ آیا در این ویژگی خودتان که محصولاتی را می‌کارید تأمل نمی‌کنید⁉️ (به حدیث۴ ذیل آیه بعد توجه شود) @yekaye
. 1️⃣ «إِنَّا لَمُغْرَمُونَ» اگر خداوند کاری کند که دانه‌هایی که انسان می‌کارد به نحصول نرسد و خس و خاشاکی شود؛ انسان‌هایی که منکر نقش خداوند بودند با دهان باز حسرت‌زده بر جای می‌مانند و با قاطعیت بسیار (تاکیدات مکرر در متن این کلام در نکات ادبی اشاره شد) می‌گویند که ما واقعا غرامت‌دیدگانیم! 💠نکته در نظام زندگی دنیا انسانها را می‌توان در دو دسته قرار داد. کسانی که اصل برایشان سعادت اخروی است؛ ‌و لذا در زندگی دنیا وظیفه‌محورند؛ و کسانی که اصل برایشان زندگی دنیوی است و در زندگی دنیا دنبال رسیدن به سود و منعت نقد. خداوند نظام عالم را طوری قرار داده است که وقتی تلاشی انجام می‌دهیم انتظار داریم اوضاع زمین و آسمان هم حتما همراهی‌مان کند و تلاش ما حتما به نتیجه دلخواه ما برسد. در اینکه دانه برای اینکه رشد کند باید کاشته شود بحثی نیست؛ اما آیا فقط کاشته شدن تنها علت و عامل رشد و ثمردادن دانه است که اگر دانه به ثمر نرسید حسرت‌زده بر جای بمانیم و خود را غرامت‌دیده به حساب آوریم؟ اینجاست که تفاوت این دو دسته آشکار می‌گردد. کسی که بنای زندگی را بر انجام وظیفه قرار داده بود هرگز در چنین موقعیتی حسرت نخواهد خورد؛ او به وظیفه‌اش عمل کرده و نتیجه را برعهده خداوند گذاشته است؛ اما کسی که تنها و تنها محصول و منفعت دنیوی را در کارهایش مد نظر داشته همواره در این موقعیت‌ها به پوچی و ناامیدی می‌رسد. 📝ثمره انصافا آیا اگر دانه‌ای کاشتیم و خداوند به هر دلیل صلاح در آن دید که به محصول نرسد باید خود را غرامت دیده به حساب آوریم؟! @yekaye
. 1️⃣ «أَ فَرَأَیتُمُ النَّارَ الَّتی‏ تُورُونَ» از این آیه به بعد سراغ آنچه بقای زندگی انسان بدان وابسته است می‌رود: ابتدا خوردن، سپس نوشیدن، و سپس آتش. ارتباط خوردن و نوشیدن با هم واضح است؛ اما چرا بعد از خوردن و نوشیدن سراغ آتش رفت و ما را به تامل در آتش دعوت کرد؟ 🍃الف. در میان قدما برخی چنین توضیح داده‌اند که از این جهت که در مقام هضم غذا – بر طبق علم طبیعیات – آتش است که اصلاح‌کننده غذاهاست؛‌یعنی ابتدا سراغ خوردن رفت که بنای بقای انسان به تامین غذاهای مورد نیاز بدنش است؛‌سپس سراغ آشامیدن رفت که استمراردهنده وجود انسان و مکمل غذاهاست؛ و سپس سراغ حرارتی رفت که برای هضم و جذب غذاها مورد نیاز است. (مفاتيح الغيب، ج‏29، ص420 ) 🍃ب. آتش است که زندگی انسان را بسیار متفاوت از حیوانات کرده است: 📝نکته تخصصی : اهمیت در انسان! خوردن و نوشیدن ظاهرا یک نیاز طبیعی است که در میان تمام موجودات زنده عالم طبیعت رایج است؛ و برخی به غلط هنگام سخن گفتن از خوردن و آشامیدن در انسان اینها را جزء‌رفتارهای غریزی وی به حساب می‌آورند؛ اما قبلا بارها اشاره شد که انسان موجودی است که از حقیقتی به نام «فطرت» برخوردار است که در وجود او تمام ابعادی که مشابه آن در حیوانات «غریزه» شمرده می‌شود را تحت تاثیر قرار داده، اساسا دیگرگون می‌کند. دقت کنید: خوردن و آشامیدن در انسان بشدت با پدیده آتش مرتبط است؛ یعنی انسان تنها موجودی در نظام طبیعت است که مستقیما از طبیعت خام استفاده نمی‌کند؛ بلکه عمده «غذاهایش را درست می‌کند» یعنی در مواد خام طبیعت دست می‌برد؛ و مهمترین ابزار وی در این دستکاری مواد خام برای حصول غذایی که بخورد آتش است؛ و همین امر است که موجب شده که خوردن در انسان یک پدیده صرفا طبیعی نماند بلکه پدیده‌ای بشدت فرهنگی شود؛ تا جایی که که انسان‌شناس معروف، لوی اشترواس کتابی دارد با نام «خام و پخته» (The Raw and the Cooked) و و با تاکید بر تقابل «خام» و «پخته» نشان می‌دهد «خام» با طبیعت مرتبط است، درحالی که «پخته» با فرهنگ! در واقع، اگر اقتضائاتی که آتش برای زندگی خاص بشر ایجاد کرده حذف شود شاید تقریبا عمده فرهنگ و تکنولوژی بشر یکسر کنار گذاشته شود! (در این راستا به حدیثی که ان شاءالله در جلسه 1040 خواهد آمد دقت کنید.) 🍃ج. ... @yekaye
. 2️⃣ «تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ» قبلا در بحث از آیه دوم سوره حمد اشاره شد که اگرچه بسیاری از مترجمان «العالَمین» را به «جهانیان» ترجمه کرده‌اند و این ترجمه غلط نیست؛ اما ترجمه آن به «جهان‌ها» چه‌بسا دقیق‌تر باشد «العالَمین» را هم به «جهانیان» و هم به «جهان‌ها» می‌توان ترجمه کرد. (جلسه۳۶ http://yekaye.ir/fateha-alketab-1-2/) و در آيه حاضر نیز اگرچه باز اغلب مترجمان «العالَمین» را به «جهانیان» ترجمه کرده‌اند؛ اما معدودی از مترجمان به معنای «جهانها» توجه کرده‌اند مثلا: پروردگار عالمهای آفریدگان (ترجمه جلال الدین فارسی، ص۱۰۷۵) پروردگار عالمها (ترجمه شاه ولی الله دهلوی، ص۱۲۱۴) آفريدگار جهانها و جهانيان (ترجمه طاهره صفارزاده، ص۱۳۱۳) پروردگار جهانها (حجة التفاسیر، ج۶، ص۲۹۴) 💢اکنون می‌افزاییم با تحلیلی که درباره کلمه «العالمین» به عمل آید بخوبی می‌توان فهمید که چرا هر دو ترجمه درست است: «عالَم» وقتی به صورت جمع سالم بسته شود فقط در مورد ذوی العقول به کار می‌رود؛ و در حدیث ۲ از امام صادق ع نقل شد که هر انسانی یک عالم است. پس اینکه خداوند رب العالمین است یعنی خداوند پروردگار انسانهایی است که هریک یک جهان است؛ ‌پس خداوند از همان جهت که پروردگار جهانیان (انسانها) است؛ از همان جهت پروردگار جهان‌ها هم هست. ✅این موید همان تحلیلی است که قبلا به تفصیل بیان شد که یکی از ویژگی‌های خاص انسان‌ها این است که انسان‌ها موجوداتی‌اند که «جهان» دارند و «جهانی» هستند. این مطلب لااقل به دو معنا قابل توجه است: الف. برخورداری انسان از اختیار، امکان ایجاد بی‌نهایت جهان را برای او مهیا نموده است: ب. هر انسانی در «جهان» زندگی می‌کند نه فقط در مکان و زمان پیرامون خویش جلسه ۵۱۷ http://yekaye.ir/al-qalam-48-52/ و همه این جهان‌ها هم تحت ربوبیت خداوند است. 📝نکته تخصصی و 👇ادامه مطلب👈 https://eitaa.com/yekaye/8747
ادامه تدبر ۲ در آیه «تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ» 📝نکته تخصصی و سارتر، اگزیستانسیالیست مشهور، منکر خداوند بود؛ و علت انکارش را این گونه معرفی می‌کرد که وی طرفدار اراده و آزادی انسان است و قبول وجود خداوند منجر به مجبور دانستن انسان می‌شود. توجه به اینکه به تعداد انسان‌ها جهان داریم و هر انسانی خودش یک جهانی است؛ و ربوبیت خداوند نسبت به انسانها نه ربوبیت نسبت به یک جهان، بلکه ربوبیت نسبت به تمام جهان‌های ممکن است می‌تواند بخوبی ناصواب بودن برداشت وی از خدا را نشان دهد. بله، تا پیش از آفریدن انسان شاید می شد از یک جهان سخن گفت: یک جهان که با قوانین علت و معلولی از پیش تمامی آن قابل پیش‌بینی بود؛‌زیرا سلسله علت و معلولها به نحو جبری همه واقعیات پس از خود را رقم می‌زد. اما خداوند انسان را آفرید و در او امانتی بی‌نظیر نهاد که آسمانها و زمین تحمل آن را نداشتند؛ و آن امانت احتمالا همین اختیار بود. دادن اختیار به انسان همان و اینکه هر انسانی خودش یک جهان شود همان. در واقع، اگر تا پیش از آفریدن انسان تنها یک جهان در کار بود؛ خداوند با آفریدن انسان، امکان تحقق هر جهانی را برای هر انسانی مهیا کرد؛ و البته تمامی این جهانهای ممکن، خارج از محدوده ربوبیت خداوند نیست؛ اما نسبت خداوند و انسان و جهانهایی که هر انسانی رقم می‌زند نسبت فرازمانی است؛‌ پس این گونه نیست که خداوند در نقطه شروع زمان ایستاده باشد و از پیش وقوع تمام جهانها توسط هر انسانی را رقم زده باشد (که اگر این گونه بود باز تنها و تنها یک جهان در کار بود)؛ بلکه خداوند وقتی به انسان اختیار دارد یعنی انسان را با این «امکان» آفرید که چیزی از او سر بزند که لزوما بر اساس سیر طبیعی علل موثر بر وی نباشد. به تعبیر دیگر، گویی با آفرینش انسان در زمین، این قاعده که تا پیش از این آفرینش در عالم طبیعت شیوع داشت که «الشیء ما لم یجب لم یوجد» به هم زد؛ و در زمین موجودی قرار داد که چنین نیست امور به نحو وجوب بر او رقم بخورد و علت تامه‌‌ی افعال او گردد تا فعلی از اوسر زند؛ ‌بلکه اختیار را جزء اخیر علت تامه صدور افعال از او قرار داد؛ یعنی پتانسیلی که اگر همه علل طبیعی جمع شود تا فعلی را از او صادر کند این اختیار می‌تواند آن جمع را بر هم زند و صدور فعل از وی رقم نخورد؛ و به جای اینکه همواره همین جهان با ضرورت خود پیش رود و هیچ جهان ممکن دیگری وارد عرصه وجود نشود؛ انسان بتواند با هر اختیار خود یکی از جهان‌های ممکن را به عرصه وجود وارد سازد؛ و این همان حقیقت عظیمی است که با نام از آن یاد شده است: یعنی اگر همه روال‌های طبیعی و عادی عالَم اقتضای خاصی را داشته باشند، اما جای اراده کردن جدید انسان همواره باز است و ممکن است هر انسانی این روند قبلی نظام عالم را به هم بزند و روند جدیدی را پیش آورد و در واقع جهان جدیدی را جایگزین جهان قبلی کند. پس در عین حال که مجال برای اختیار انسان باز است (زیرا جهان کنونی تنها جهان ضروری‌ای که تخلف از روند آن محال باشد نخواهد بود؛ و هر انسانی در هر تصمیمی می‌تواند یکی دیگر از جهانهای ممکن مفروض را به جای جهانی که در روند طبیعی باید موجود می‌شد، به عرصه وجود وارد کند) اما نظام هستی از ربوبیت خداوند خارج نمی‌شود (زیرا تمام آن جهانهای ممکن، و نیز نظم منطقی بین هر اراده و وارد کردن هر جهان ممکن به عرصه وجود، و نیز تمامی اراده‌های تمامی انسانها [= تمامی گزینه‌هایی که پیش رو دارند و گزینه‌ای که از میان آنها انتخاب می‌کنند] و در یک کلام تمامی عرصه زمانمند با تمامی امکاناتش، مسبوق به خداوند و به یک معنای عمیق تحت ربوبیت خداوند است. 💢پس نه چیزی از دایره ربوبیت خداوند خارج است و نه گستره ربوبیت خداوند دایره اختیار (و دایره امکان) را بر آدمی می‌بندد. مشکل امثال سارتر در این است که ربوبیت خداوند را بسیار محدود و تنها در فضای نظم ضروری طبیعی فهم کرده‌اند؛ و تصویری از «اختیار دادن توسط خداوند به موجود دیگر» نداشته‌اند. ✳️ تبصره تحلیل فوق بر اساس مبنای «اوسعیت واقعیت و نفس‌الامر از وجود» [به تعبیر شهید صدر؛ لوح الواقع أوسع من لوح الوجود] و «واقعی بودن جهان‌های ممکن» است؛ که البته این منبا با مبنای رایج در فلسفه اسلامی که «واقعیت را مساوق وجود» و «نظام هستی» را «تنها نظام واقعا ممکن» قلمداد می‌کند متفاوت است؛ و تبیین این مبنا مجال دیگری می‌طلبد. @yekaye
. 2️⃣ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی‏ أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی‏ أَنْ یكُنَّ خَیراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» این آیه به برخی از رذایل اخلاقی در ارتباطات اجتماعی می‌پردازد که متاسفانه در جامعه مومنان هم رخ می‌دهد : مسخره کردن همدیگر، بویژه مسخره کردن‌هایی که حالت قومیتی پیدا می‌کنند یا مسخره کردن‌هایی که در میان زنان رواج دارد، عیب‌جویی از همدیگر، روی هم لقب گذاشتن و همدیگر را با القاب زشت و ناروا صدا کردن؛ و این گونه کارها را آلوده شدن به فسق و نام فسق را خریدن بعد از ایمان آوردن می‌داند؛ که اگر کسی که مرتکب این امور شده توبه نکند این فسقش او را در زمره ظالمان قرار می‌دهد. جالب اینجاست که این آیه مخاطب خود را «کسانی که ایمان آورده‌اند» قرار داده است؛ و در فرازهای پایانی هم این فسق‌ها را فسقی بعد از ایمان معرفی کرده است! نکته تخصصی و پدیده‌ای به نام ❗️ اینها نشان می‌دهد که اگرچه اقتضای اولیه ایمان، انجام عمل صالح است؛ و خود این نهی نشان می‌دهد که «ايمان، با مسخره‏كردن بندگان خدا سازگار نيست» (تفسير نور، ج‏9، ص187)؛ اما در عین حال این گونه نیست که هرکس متصف به نام ایمان شد دیگر آدمی کاملا مبرا از هر گونه فسق و گناهی باشد؛ یعنی کاملا امکان دارد بعد از ایمان آوردن و وارد مرتبه ایمان شدن، انسان متصف به عملی فاسقانه شود که خداوند بناچار بگوید ای کسانی که ایمان آوردید، این فسق را مرتکب نشوید! 💢دقت کنید: این آیه در همین سوره‌ای آمده است که در آیات بعد، بین «ایمان آوردن» و «اسلام آوردن» فرق گذاشته است؛ و به اعراب بادیه‌نشین می‌گوید شما اسلام آورده‌اید اما هنوز ایمان در دلتان وارد نشده است (آیه ۱۴). بر اساس ضابطه مربوط به «مفهوم مخالف» با کنار هم قرار دادن این دو آیه می‌توان نتیجه گرفت که: ممکن است انسانی از مرتبه اسلام فراتر رفته و ایمان وارد دلش شده باشد اما هنوز مرتکب چنین گناهانی شود. 🤔علت اصلی وقوع این پدیده عجیب (که هم ایمان در دل باشد و هم مرتکب فسق شود)،این است که ایمان یک واقعیت صفر و یکی نیست؛ ایمان امری ذومراتب است و مراتبی از آن با مراتبی از فسق و ظلم قابل جمع شدن است؛ لذا نباید از همه کسانی که مومن نامیده‌ می‌شوند انتظار عصمت و گناه نکردن داشت؛ و با دیدن یک گناه و فسق از کسی او را از دایره مومنان بیرون قلمداد کرد؛ و یا گمان کرد که هر جا خطاب «یا ایها الذین آمنوا» آمده ویا درباره «مومنین» سخنی گفته شده اینان افراد خاصی از جامعه اسلامی‌اند، و کسانی را که مرتکب فسق می‌شوند شامل نمی‌شود. @yekaye
. 3️⃣ «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» انسانها با همه تکثرشان از حیث خلقت و آفرینش ریشه یکسانی دارند: همه از یک مرد و یک زن هستند؛ اما در مقام جعل، تکثری پیدا می‌کنند از دو حیث شعوب و قبایل، یعنی هم در ابعاد گسترده‌تری همچون نژاد و ملیت، و هم در ابعاد خُردتری همچون خانواده و خاندان؛ مثلا وقتی به مقایسه خود با همدیگر می‌پردازیم ابتدا توجه‌مان به این جلب می‌شود که مثلا من از نژاد و ملیت فارس هستم و دیگری ترک یا هندی یا ژرمن یا ...؛ بعد داخل همین نژادها و ملیتها که می‌شویم توجه‌مان به این جلب می‌شود ک من از فلان خاندان و خانواده هستم، اما دیگری از خاندان و خانواده دیگر. آن وحدتی که بین ما برقرار است، وحدتی در متن آفرینش است (با تعبیر «خلقناکم» از آن یاد کرد)- هرچند که در همین مرحله یک تفاوتی در متن خلقت بین ما هست: تفاوت بین مذکر و مونث، که این هم امری عینی است- ؛ ولی آن کثرت، کثرتی ناشی از جعل است، نه کثرتی در متن اولیه آفرینش. 📝نکته تخصصی از مهمترین سوالات حوزه «انسان‌شناسی» غربی (Anthropology) این است که چرا انسان‌ها با اینکه به لحاظ زیست‌شناسی نوع واحدی محسوب می‌شوند، چنین زیست‌های کاملا متکثری دارند؟! ریشه این سوال در آن نگاه داروینی‌ای است که پشتوانه انسان‌شناسی مدرن قرار گرفته، که: انسان موجودی است صرفا در امتداد تکاملی حیوانات؛ و نه چیزی بیش از آن. (قبلا بارها درباره تفکر داروینی در انسان‌شناسی اشاراتی شد و بیان شد این مقدار از تئوری داروین که ریشه انسان را به تک‌سلولی‌ها و احتمالا از آن به خاک برمی‌گرداند، لزوما مشکلی ندارد. آنچه مشکل دارد این است که این سابقه را تنها سابقه وجود آدمی می‌داند. در حالی که انسان یک سابقه دیگری هم دارد: خداوند متعال علاوه بر اینکه انسان را از خاک آفرید، از روح خود در او دمید، و فرشتگان را هم به سجده کردن بر او واداشت؛ مثلا، ر.ک: جلسه۲۲۵، تدبر۲ https://yekaye.ir/al-baqarah-02-35/). درست است که در حیواناتی که زندگی اجتماعی دارند تنوعی در زندگی مشاهده می‌شود، اما هرجا تنوعی باشد حتما به لحاظ بیولوژیکی تفاوتی در کار است؛ یعنی درست است که علاوه بر تفاوت بین زندگی اجتماعیِ مثلا زنبور با مورچه، یا میمون با شیر، تفاوت‌هایی بین خود اینها هم برقرار است، مثلا زنبورهای مختلف، انواعی از زندگی اجتماعی دارند که با هم تفاوتهایی دارند؛ اما هر زنبوری که زندگی متفاوتی دارد حتما به لحاظ بیولوژیکی (یعنی در متن خلقتش) نیز متفاوت است؛ اما انسانها با اینکه به لحاظ بیولوژیکی یکسانند اما زندگی‌های کاملا متفاوتی دارند. جالب‌تر اینکه حتی اگر بتوانیم - با اندک تسامحی - از نژاد بینِ مثلا زنبورها سخن بگوییم، این نژاد یک تفاوت بیولوژیکی را رقم زده، که اگر تفاوتی را بین زنبورهای دو نژاد برقرار می‌کند، این تفاوت قطعی است؛ یعنی اگر تفاوتی بین زندگی دو نژاد از زنبورهای مشاهده می‌شود، اما بر تمام زنبورهای یک نژاد واحد الگوی زندگی یکسانی حکمفرماست؛ در حالی که در انسانها، هم با نژاد واحد، تفاوت در زندگی مشاهده می‌شود، و هم با نژادهای متفاوت، وحدت در زندگی مشاهده می‌گردد. 🤔همه اینها نشان می‌دهد که این تفاوتی که در انسانها هست صرفا یک امر بیولوژیکی (ناشی از تفاوت در آفرینش و خلقت) نیست؛ بلکه خداوند امر دیگری (جعل و اعتبار) را هم در زندگی انسان وارد کرده است. در حقیقت، چون زندگی انسانها با اعتبار و جعل گره خورده است این جعل در نظام زندگی انسانی منجر به کثراتی در میان انسانها می‌شود که جنس این کثرات (شعوب و قبائل) ‌با جنس کثراتی که در یک گونه واحد زیست‌شناختی وجود دارد نیز متفاوت است. 💢پس آنچه عرصه حیات انسانی، دو حیثیت درهم‌تنیده دارد: ▪️حیثیت تکوینی در متن آفرینش (که از این جهت با سایر موجودات مشابه است)، و ▪️حیثیت اعتباری در نظام جعل (که خاص انسان است)؛ که در هریک از اینها، دو عرصه مورد توجه است: ▪️در اولی (متن آفرینش): ▫️یکی وحدت نوعی است که مستقیم بدان اشاره شد (خاستگاه مشترک آفرینش همه انسانها)؛ و ▫️دیگری کثرت صنفیِ ناشی از مذکر و مونث بودن در متن آفرینش، که غیر مستقیم مورد توجه قرار گرفت (هم خود خاستگاه، یعنی دو جنس با هم متفاوتند، و هم همه ما که از آن خاستگاه آمده‌ایم در دو جنس زن و مرد قرار می‌گیریم)؛ و ▪️در حیثیت دوم (نظام جعل و اعتبارات): ▫️یکی تکثر گسترده‌ی مربوط به شعوب (نژادها و ملیتها و ...)، و ▫️دیگری تکثر جزیی‌تر درون شعوب، یعنی تکثر قبائل (خاندان‌ها و خانواده‌ها). @yekaye 👇ادامه مطلب👈 https://eitaa.com/yekaye/10284
. 6️⃣ «مِنْ أَيِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ؛ مِنْ‏ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ» با اینکه سوال فقط درباره این بود که این انسان از چه آفریده شده است؛ در پاسخ علاوه بر اینکه از نطفه آفریده شده، به اینکه تقدیری در او رقم خورده است اشاره کرد. این نشان می‌دهد برای شناخت حقیقت انسان همان طور که باید ابتدای آفرینش وی جدی گرفته شود، تقدیری که در او رقم خورده است نیز جدی گرفته شود؛ و بعید نیست که این تقدیر در متن خود همین نطفه باشد چنانکه در جای دیگر این نطفه را نطفه امشاج (نطفه‌ای که آمیزه‌ای از ظرفیتهای گوناگون است) نامید و فرمود: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً: ما انسان را از نطفه‏اى اندر آميخته آفريديم تا او را بيازماييم و وى را شنوا و بينا گردانيديم» (انسان/2). 📝نکته : اساسا نظام آفرینش الهی چنین است که هر چیزی را که آفریده تقدیری در او رقم زده است: «خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْديراً: همه چيز را آفريده و هر يك را به تناسب حال او اندازه ‏گيرى كرده است» (فرقان/2)؛ و این بدان معناست که اساسا هر چیزی با قدر و اندازه معینی آفریده شده است: «إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ: ماييم كه هر چيزى را به اندازه‌ای آفريده‏ايم.» (قمر/49)؛ و در این آیه به اینکه انسان هم از این جهت شبیه سایر مخلوقات است اشاره شده است. در تلقی عوامانه قبول به معنای دانستن است؛ در حالی که در معارف قرآنی اصلا چنین تلازمی نیست؛ بلکه معنای تقدیر، اندازه معینی برای هر چیزی قرار دادن است، که آن چیز در آن حد و اندازه قدرت مانور دارد؛ و به همین مناسبت است که فلاسفه توضیح داده اند که اساسا اختیار داشتن در تقدیر انسان است؛ یعنی قدر و اندازه انسان چنین است که لازمه وجود او اختیار است؛ و اساسا اختیار نداشتن یعنی قدر و اندازه انسان را درست نفهمیدن. 💢به هر حال آنچه مهم است این است که هرمخلوقی باید قدر و اندازه خود را بشناسد تا بتواند حداکثر بهره‌برداری را از امکاناتی که خداوند به او داده است به عمل آورد؛ و نکته بسیار جالب در خصوص انسان این است که این تقدیر انسان یک تقدیر سیال است که در ادبیات دینی از این سیالیت تقدیر انسان با تعبیر یاد شده است؛ به تعبیر دقیق‌تر تقدیر نظام آفرینش انسان به گونه‌ای است که در حالی که از ابتدا برای او قدر و اندازه خاصی رقم خورده (که اگر چیزی قدر و اندازه‌ای معین نداشته باشد هیچ گونه تعینی نخواهد داشت)، در عین حال هر چیزی که برای انسان مقدر شده باشد ظرفیت این را دارد که عوض شود و تقدیر جدیدی برای او رقم بخورد (این حقیقت ویژه در وجود آدمی را می‌توان نامید که مهمترین ممیزه انسان از سایر موجودات است و آن را به تفصیل در مقاله‌ «فطرت به مثابه یک نظریه انسان‌شناختی رقیب برای علوم انسانی مدرن» توضیح داده‌ام: https://www.souzanchi.ir/fitrat-human-nature-as-a-competing-humanistic-theory-for-modern-humanities-and-social-sciences/). 🤔اینجاست که احادیثی همچون «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِه» (حدیث۶) معنای عمیقتری از آنچه در نگاه بدوی دارند پیدا می‌کنند: اینکه قدر و اندازه هر کس به قدر همت اوست، یعنی همت و عزم و افق نگاه هرکس می‌تواند تقدیر وی را دگرگون سازد و هر انسانی با همت خویش می‌تواند به برترین افقهای ممکن در عالم برسد. 🤔و از این منظر تعبیر «ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ» در آیه بعد می‌تواند دلالتهای سلوکی بسیار جالبی داشته باشد، که ان شاء الله در تدبرهای آن آیه اشاره خواهد شد. @yekaye
. 6️⃣ «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ ... ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ‏» با آسان بودن راه شناخت حق و پيمودن آن، چرا گروهى بى‏راهه مى‏روند؟! 📚تفسير نور، ج‏10، ص387 📝نکته تخصصی : است یا در برخی از آیات (مانند همین آیه ۲۰ سوره عبس) از اینکه ما راه انسان را آئان کردیم سخن به میان آمده؛ و در برخی آيات از دشواری این مسیر، تا حدی که گفته‌اند: «هرکه در این دار مقرب‌تر است / جام بلا بیشترش می‌دهند». در پاسخ به این سوال که بالاخره مسیری که خداوند برای انسان قرار داده سهل است یا دشوار، باید تفکیکی کرد بین حیثیات مختلف: ♦️الف. حیثیت تکوینی اولیه، که این آیه ظاهرا ناظر است به آنچه خداوند در متن تکوین برای پیمودن راه برای انسان قرار داده است؛ که از این منظر حتی وجود راه شقاوت هم یک نحوه باز کردن و تسهیل کار است، از این جهت که اگر راه شقاوت وجود نداشت، اساسا انسان دیگر نمی‌توانست انتخابی داشته باشد و کار اختیاری انجام دهد. 🔶ب. حیثیت تشریعی اولیه، یعنی از حیث متن احکام خود شریعت، که از این جهت نیز خداوند بارها تاکید کرده که بنایش بر این نبوده است که انسانها به سختی و زحمت بیفتند؛ مثلا: «ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَج: خداوند برعهده شما حرج و سختى قرار نداده است‏» (مائده/۶)، «وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج: و در دين بر شما حرج و سختى قرار نداده است‏» (حج/۷۸)، بلکه بالعکس مایل است که تا حد امکان ساده بگیرد: «يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْر: خداوند براى شما آسانى مى‏خواهد و براى شما دشوارى نمى‏خواهد» (بقره/۱۸۵) و در همین معناست که پیامبر فرمود که بنای شریعت من بر سمحه و سهله بودن (تسامح و تساهل!) است (حدیث۱۱). 🔷ج. از حیث میزان عمل انسانها به شریعت؛ که: @yekaye 👇ادامه مطلب👇
. 5️⃣ «كَلّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ» هنوز آنچه خداوند بدان امر کرده محقق نشده است؛ و کسی که گمان می کند قبل از اینکه زمان تحقق قضای الهی فرا رسد می‌تواند آن امر الهی را محقق کند با نظام عالم ناآشناست و تنها خودش ضرر خواهد کرد. 📝نکته تخصصی : وعده به ظهور منجی جهانی در تمام ادیان توحیدی مطرح شده است؛ و در شیعه برجستگی و نمود خاصی دارد؛ به طوری که انتظار یکی از مفاهیم اصلی در حیات دینی شیعیان است. انتظار واقعی در آن خود واجد دو معناست: یکی اینکه آینده خوبی در پیش روست و با دیدن این هم ظلم و بدی ناامید نشویم؛ و دوم اینکه ما بتنهایی قرار نیست آن آینده را محقق کنیم؛ ‌بلکه باید صبر کنیم تا آن منجی موعود بیاید و البته این صبر به معنای آماده شدن برای پیوستن به اوست نه دست روی دست گذاشتن. ♦️پس باور به انتظار موعود جهانی در میانه یک افراط و تفریط است: 🔻تفریط آن است که خداوند جهان را به حال خود رها کرده و قرار نیست این ظلم و ستم پایان داشته باشد؛ و ثمره این دیدگاه آن است که چاره‌ای نیست و باید دست روی دست گذاشت! و واضح است که انتظار با تسلیم وضع موجود شدن سازگاری ندارد. 🔺و افراط این است که ما خودمان می‌توانیم مشکلات عالم را حل کنیم و عدل و دین الهی را در سراسر جهان برپا نماییم. ثمره این دیدگاه عجله کردن و دست زدن به اقداماتی است که هلاکت انسانها را در پی دارد (حدیث۶). ⛔️همان قدر که دیدگاه اول نادرست، و با فهم عمیق دینی ناسازگار است؛ دیدگاه دوم هم نادرست و با فهم عمیق دینی ناسازگار است؛ و این آیه دارد تذکر می‌دهد که حواستان باشد هنوز قضای خداوند بر ای تعلق نگرفته است که امرش در عالم محقق شود (درباره خطرات این دیدگاه دوم قبلا تحت عنوان «تهدید زیدی‌گری برای آینده انقلاب اسلامی» به تفصیل بحث شد؛ جلسه ۱۰۶۶، تدبر۱۰ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-01/). @yekaye
. 8️⃣ «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ» انسان بايد به غذاى خود بنگرد؛ ببیند خداوند چه سفره رنگارنگی برای انسان تدارک دیده است و به تفاوت خود با حیوانات پی ببرد و بفهمد که خداوند چقدر او را اکرام کرده است. اغلب موجودات تنوع غذایی بسیار محدودی دارند؛ برخی گوشتخوارند و برخی گیاهخوار؛ و در هر یک هم فقط طیف محدودی از گوشت یا گیاهان را می‌خورند. مهمتر از این، همه حیوانات از غذاهای آماده در طبیعت استفاده می‌کنند؛ اما خداوند انسان را طوری آفریده که عموما غذاهایش را باید آماده کند؛ یعنی برای غذای خود وقت می‌گذارد و تصرفاتی در متن خوراکی‌ها انجام می‌دهد تا آماده خوردن شوند. 📝نکته تخصصی : : تمایزی بنیادین بین و قبلا اشاره شد که تلقی داروینی از انسان، که انسان را صرفا در امتداد حیوان می بیند همان تلقی ابلیس است که بعد ماورایی انسان را منکر شد و انسان را منحصرا در بعد خاکی و زمینی‌اش دید. 🔖جلسه ۲۷۲، تدبر ۲ https://yekaye.ir/al-hegr-15-33/ اتفاقا خداوند وقتی انسان را به بهشت فرستاد روی همین ابعاد ظاهرا دنیوی وی دست گذاشت و درباره سکونت (مسکن) و زوج (ازدواج) و خوردن وی سخن گفت: «يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما» (بقره/۳۵) «وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما» (اعراف/۱۹) که این نشان می‌دهد که این ابعاد در انسان در افق بهشت و حقیقت ملکوتی وی شکوفات و فعال شده است و از جنس امور خاکی و زمینی صرف انسان نیست و در همین امور اگرچه ظاهرا با حیوان مشترک است اما تفاوتهای بنیادینی در همین امور با حیوان دارد. 🤔شاید این آیه هم می‌خواهد اشاره کند که اگر انسان همین طعام خویش را جدی بنگرد متوجه تفاوت بنیادین خویش با حیوان می‌شود؛ و کسی که کرامت خویش و برتری خویش بر حیوان را دریابد اسیر شیطان نمی‌شود. @yekaye