🔹أصْحابُ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «صحب» در اصل دلالت دارد بر نزدیک و قرین هم قرار گرفتن؛ و وقتی چیزی با چیز دیگر ملائم و سازگار شد تعبیر «استصحبه» به کار میبرند و
«صاحب» (جمع آن: اصحاب) به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته میشود، اعم از اینکه این ملازمت با بدن باشد یا با عنایت و اهتمام؛ و
▫️برخی هم معنای اصلی آن را معاشرتی که در مسیر دنیا، در برنامههای ظاهری یا باطنی، تداوم داشته باشد دانسته اند.
▫️البته برخی از اهل لغت با اینکه رواج کاربرد «صاحب» در معنای «قرین» را قبول دارند، اما اصل این ماده را «حفظ کردن» میدانند که فقط در نسبت بین انسانها به کار میرود، و بر یک نوع انتفاع، دست کم در یکی از طرفین، دلالت دارد؛ برخلاف قرین که در نسبت بین اشیاء هم به کار میرود و بر صرف کنار هم قرار داشتن و در یک مسیر بودن دلالت دارد؛
▫️و شاهدی بر اینکه در اصل ماده «صحب» معنای «حفظ» نهفته، آن است که عرب تعبیر «صحبك الله» را به معنای «خداوند حفظت کند» به کار میبرند؛ چنانکه در «لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ» (انبیاء/۴۳) نیز ظاهرا در همین معنا به کار رفته است؛
هرچند که برخی این کلمه در این آیه را هم در همان معنای مصاحبت و همنشینی گرفته و گفتهاند «إصحاب للشیء» به معنای منقاد و مطیع بودن در برابر آن چیز است؛ به نحوی که آن دیگری را صاحب وی میگرداند، و به همین مناسبت، مقصود در این آیه هم آن است که آنان را از جهت این معبودهای دروغینشان هیچ آرامش و راحتی و رفقی در کار نخواهد بود که مصاحب و همراه ایشان باشد؛
ولی اغلب اهل لغت، این را در همان معنای حفظ کردن و جوار و پناه دادن دانستهاند؛ و خود همین مفهوم منقاد و مطیع بودن نیز دلالت بر نوعی حفاظت کردن از جانب شخص مقابل دارد.
▪️راغب اصفهانی که اصل معنای این ماده را ملازمت و همراهی دانسته، توضیح داده که این ماده در عرف در مواردی اطلاق میشود که این همراهی زیاد باشد، و این ماده دلالت بر طول همنشینی و ملازمت دارد و بدین جهت تعبیر «مصاحبت» و «اصطحاب» بلیغتر از تعبیر «اجتماع» است: هر اصطحابی اجتماع است اما هر اجتماعی اصطحاب نیست؛
و چهبسا اینکه پیامبر را در مقام دفاع از اینکه ایشان دیوانه نیستند «صاحب» آنان خواندهاند (ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ، تکویر/۲۲؛ ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ، اعراف/۱۸۴؛ ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ، سبأ/۴۶) بدین جهت باشد که وی مدتها در میان آنان زیسته و با آنان بوده و آنان ظاهر و باطن وی را میشناسند و در واقعا در او دیوانگی و جنونی ندیده بودند.
▪️اما نکته قابل توجه این است که راغب اشاره میکند که این ماده هم در جایی که شخص مافوق و حاکم بر بقیه باشد (مانند صاحب الجیش) و هم در جایی که تحت سلطه قرار گرفته باشد (مانند صاحب الامیر) به کار میرود [به عنوان یک مثال قرآنی، میتوان به «أَصْحابَ النَّارِ» اشاره کرد که هم در مورد جهنمیان که آتش بر آنان مسلط شده به کار رفته، مانند «وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّار (تغابن/۱۰)؛ و هم در مورد فرشتگان موکل بر جهنم که بر آتش آن مسلطاند، مانند: «ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَة» (مدثر/۳۱)]؛
و به همین جهت همراهی زیاد است که به مالک یک چیز و کسی که اختیار تصرف در چیزی را داشته باشد صاحب آن گفته میشود؛
اما با توجه به اینکه صاحب بدین معنا در قرآن کریم به کار نرفته است؛ بلکه عمده کاربردهایش در جایی است که به خاطر کثرت ملازمت و همراهی با کسی یا امری (أَصْحابُ مُوسى، أَصْحابَ السَّبْتِ، أَصْحابُ الْجَنَّةِ، أَصْحابَ النَّارِ، أَصْحابِ السَّعيرِ، أَصْحابِ الْجَحيمِ، أَصْحابَ الْقَرْيَةِ، أَصْحابِ مَدْيَنَ، أَصْحابِ الْقُبُورِ) ویا به مناسبت اینکه نام آنان با آن واقعه و یا آن چیز گره خورده (أَصْحابَ الْكَهْفِ، أَصْحابُ الْأُخْدُودِ، أَصْحابَ الرَّسِّ، أَصْحابَ السَّفينَةِ، أَصْحابُ الْأَعْراف، َ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ، أَصْحابُ الْحِجْرِ، أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ، أَصْحابَ الْيَمينِ، أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ، أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ، أَصْحابُ الشِّمالِ) آنان را صاحب و اصحاب آن امر خوانده است، بتوان نظر کسانی که نوعی معنای حفظ را هم در این ماده دخیل دانستهاند ترجیح داد.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح ماده «صحب»
▪️این ماده به صورت فعل تنها در باب مفاعله در قرآن کریم به کار رفته است (صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً، لقمان/۱۵؛ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنی، کهف/۷۶) و ظاهرا وقتی به باب مفاعله میرود دلالت بر طرفینی بودن این مصاحبت دارد؛
و برخی بر اساس همین احتمال بوده که گفتهاند علت اینکه زنِ شوهردار را «صاحبة»ی شوهرش – و نه «مُصاحَبَة» – گفته شده (يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ، عبس/۳۴-۳۶؛ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ، معارج/۱۲-۱۱؛ وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً؛ جن/۳؛ َ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ، انعام/۱۰۱) همین تاکید بر یک طرفه بودن نیاز به مصاحبت است؛ یعنی زوجه به فطرتش و به اقتضای جریان معیشتش نیازمند به صحبت و تعلق به همسرش است؛ اما زوج به طبیعت خویش و به اقتضای وظایف و جریان امورش که تلاش و کسب روزی برای معیشت خانواده برعهدهاش است، چنین نیست که دائما اهتمام و فکرش مشغول همسرش باشد و به مصاحبت وی مشغول شود.
🔖جلسه 966 http://yekaye.ir/an-nesa-4-36/
@yekaye
🔹الْمَيْمَنَةِ
قبلا بیان شد که
▪️اصل ماده «یمن» را غالبا از واژه «یمین» به معنای «دست راست» دانستهاند (وَ ما تِلْكَ بِیمینِكَ یا مُوسى، طه۱۷؛ وَ لا تَخُطُّهُ بِیمینِكَ، عنکبوت/۴۸؛ فَراغَ عَلَیهِمْ ضَرْباً بِالْیمینِ، صافات/۹۳) که بعدا به مناسبتهای مختلف در معانی «قدرت» (چون دست راست غالبا قویتر از دست چپ است)، «یُمن» و برکت (چون عرب سمت راست را غالبا به فال نیک میگرفت)، و «قسم خوردن» (چون هنگام همقسم شدن غالبا دست راست را در دست هم میگذاشتند) به کار رفته است.
▫️برخی هم گفتهاند معنای محوری این ماده چیزی است که ابزار قوت و یاری اساسی برای هر کاری باشد؛ و دست راست را هم به این مناسبت که عموم انسانها برای اقدام به هر کاری دست راستشان را جلو میآورند، «الید الیمنی» خواندهاند؛
▫️اما برخی اصل معنای این ماده را مشتمل بر سه مولفه «قوت» در مسیر «خوبی» همراه با نوعی «زیادت» و فزونی دانستهاند که در مقابل «شوم» است که ضعف و در مسیر بدی و خواری میباشد و معتقدند که «یمین» به معنای سوگند، اگرچه تناسبی با معنای عربی واژه دارد، اما در اصل از زبانهای عبری و سریانی گرفته شده است.
▪️چون اشیاءرا غالبا با دست میگیرند و با دست راست بسیاری از کارها را انجام میدهد، به طور استعاری تعبیر در قبضه قدرت خداوند بودن (وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ؛ زمر/۶۷) گاه با تعبیر «یمین» برای خداوند به کار رفته است، چنانکه در ادامه همین آیه میفرماید: «وَ السَّماواتُ مَطْوِیاتٌ بِیمِینِهِ» و یا از اینکه خداوند بخواهد با قوت چیزی را منع و دفع کند با تعبیر «لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیمِینِ» (حاقة/۴۵) یاد شده است.
و
▪️ البته به تبع دست راست، بر مطلق سمت و جهت راست هم کلمه «یمین» اطلاق میشود: «لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فی مَسْكَنِهِمْ آیةٌ جَنَّتانِ عَنْ یمینٍ وَ شِمالٍ» (سبأ/۱۵) «یتَفَیؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیمینِ وَ الشَّمائِلِ» (نحل/۴۸) «وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْیمینِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ» (کهف/۱۷) «وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیمینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ» (کهف/۱۸) «یسْعى نُورُهُمْ بَینَ أَیدیهِمْ وَ بِأَیمانِهِمْ» (حدید/۱۲)و البته گاه از تعبیر «أیمن» هم برای اشاره به سمت راست استفاده میشود: «جانِبَ الطُّورِ الْأَیمَنَ» (طه/۸ و مریم/۵۲) « نُودِی مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیمَن» (قصص/۳۰)
▪️قرابت دو کلمه «یمین» به معنای دست راست و «یُمن» به معنای برکت و زیادتی در نعمت، نوعی مفهوم سعادت را در کلمه «یمین» اشراب نموده است، چنانکه خداوند از کسانی که به سعادت میرسند با تعبیر «اصحاب الیمین» (وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْیمِینِ؛ فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْیمِینِ؛ واقعة/۹۰-۹۱) و در مقابل، از کسانی که به شقاوت میافتند با تعبیر «اصحاب الشمال» [شمال به معنای دست چپ هم هست] یاد میکند؛ و در جای دیگر، تعبیر «میمنه» و «مشئمه» که مشخصا از یُمن و شومی است را برای این دو به کار میبرد: «فَأَصْحابُ الْمَیمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیمَنَةِ؛ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ» (واقعه/۹) و از این جهت نامه عمل را به دست راست دادن (فَأَمَّا مَنْ أُوتِی كِتابَهُ بِیمینِهِ؛ حاقه/۱۹ و انشقاق/۷) میتواند به طور ضمنی اشاره به یمن و برکت نامه عمل وی هم باشد.
🔖جلسه 951 http://yekaye.ir/an-nesa-4-24/
@yekaye
🔹فَأَصْحابُ = فـ+ أصحاب
حرف «فـ» را فاء برخی فاء استیناف (الجدول في إعراب القرآن، ج27، ص111) و برخی فاء عطف که برای تفریع به کار میرود (إعراب القرآن و بيانه، ج9، ص426) و برخی فاء تقسیم (که بیان اقسامی است که در آیه قبل به تعداد آنها اشاره شد) (مفاتيح الغيب، ج29، ص387) دانستهاند.
@yekaye
🔹 أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ
به لحاظ تحلیل نحوی، این عبارت را عموما یک جمله مرکب دانستهاند،
اولین «اصحاب المیمنة» مبتداست؛ و سپس خبر آن عبارتِ «ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ» است که خود این عبارت، یک جمله اسمیه کامل است: «ما» که ادات استفهام است، مبتدا؛ و «اصحاب المیمنة»، خبر آن است.
🤔اما چنین تعبیری واقعا چه معنایی دارد؟
اساساً چگونه جمله استفهامی قرار است خبر بدهد از مبتدا، که به لحاظ نحوی آن را خبر بشماریم؟
▪️یک پاسخ ساده این است که در واقع، کل این مطلب را یک جمله استفهامیه بدانیم؛ یعنی گویی گفته شده «اصحاب المیمنه ما هُم؟» که به جای ضمیر، اسم ظاهر آمده برای تعظیم امر
📚(مفاتيح الغيب، ج29، ص388).
▪️اما تحلیل دیگری که اکثر مفسران این را اختیار کردهاند، و دلالت بر یک بلاغت و زیبایی در کلام دارد این است که که درست است که «ما» اصطلاحاً ماء استفهامیه است، اما در اینجا دلالت بر تعجب دارد؛ و این جمله، جمله تعجب است؛ و تعجب میتواند در مقام خبر واقع شود
📚(جامع البيان (طبری)، ج27، ص98-99 )
در واقع، این نوع بیان، استفاده از یک صنعت بلاغی است؛ بدین صورت که متکلم شروع به بیان مطلبی میکند، مبتدا را میگوید اما هنوز خبر را نداده، ساکت میشود و به جای گفتن خبر [= بیان اطلاعات درباره مبتدا] اشاره میکند که مطلب به گونهای است که شنونده توان شنیدنش را ندارد؛ مانند اینکه کسی بگوید «میخواهم از آنچه بر من گذشته به تو خبر دهم» و بلافاصله حدیث نفس کند: «اما نه، نمیخواهم نگرانت کنم». به تعبیر دیگر، در اینجا متکلم سخن گفتن درباره موضوعی را شروع کرده، اما پس از اشاره به موضوع، مطلبی درباره آن نگفته، و از مخاطب پرسیده، «آخر، تو در این باره چه میدانی»، که این سوالش دلالت دارد که گویی هیچ چیزی در این باره نمیدانی؛ یعنی همان طور که گاه از شدت وضوح، خبر برای مبتدا ذکر نمیشود (مثلا وقتی سوال میشود: «مَن جاء؟» صرفا میگوییم: «زید»؛ و نمیگوییم: «زیدٌ جاء») گاهی هم برای نشان دادن شدت خفا و غریب بودن مطلب، خبر گفته نمیشود.
📚(مفاتيح الغيب، ج29، ص388-389 )
@yekaye
☀️1) سلمان فارسی روایت کرده است:
در مریضیای که پیامبر ص جان به جانآفرین تسلیم کرد، بر ایشان وارد شدم و در مقابلشان نشستم. حضرت فاطمه س هم وارد شد؛ و هنگامی که حال و روز ایشان را دید، بغض گلویش را گرفت و اشک از دیدگانش جاری شد.
چون نگاه پیامبر ص به او افتاد، فرمود: دخترکم! چرا گریه میکنی؟
گفت: و چگونه نَگِریَم در حالی شما را در این حال و روز میبینم. یا رسول الله! بعد از تو چه کسی را خواهیم داشت؟
فرمود: خدا را دارید؛ بر او توکل کنید و صبر پیشه سازید همان گونه که پدرانت که پیامبر بودند، و مادرانت که همسران آنها بودند، صبر پیشه میکردند. فاطمه جان! آیا نمیدانستی که خداوند تبارک و تعالی پدرت را انتخاب کرد و او را نبی قرار داد و به رسالت فرستاد؛ سپس علی ع را به همسری تو درآورد و او را وصی قرار داد به طوری که او بعد از پدرت بیشترین حق را بر مسلمانان دارد و پیش از همه اسلام آورد و بیش از همه خطر کرد و اخلاقش از همه نیکوتر بود و برای خدا و برای من شدیدتر از همه غضبناک شد و قلبش از همه شجاعتر بود و ثابتقدمتر و سینهفراختر و گشادهدستترینِ اشخاص بود؟
حضرت فاطمه س بسیار خوشحال شد؛ رسول خدا ص فرمود: دخترکم! آیا خوشحالت کردم؟
گفت: بله یا رسول الله! شادم کردی و غمگینم کردی.
فرمود: دنیا این گونه است که شادیاش با غم آمیخته است. آیا دلت میخواهد که درباره همسرت باز هم از خوبیهایش بگویم؟
گفت: بله یا رسول الله!
فرمود: همانا علی ع اولین کسی است که به خدا [و من] ایمان آورد و او پسرعموی رسول خداست و برادر رسول و وصی رسول و همسر دختر رسول الله ص است و دو فرزندش نوههای دوست داشتنی رسول الله ص است و عمویش [حمزه] سیدالشهدا، عموی رسول الله ص است؛ و برادرش جعفر است که در بهشت پرواز میکند و پسر عموی رسول الله ص است؛ و مهدیای که پشت سرش حضرت عیسی ع نماز میگذارد، از تو و اوست؛ اینها ویژگیهایی است که پیش و پس از وی به هیچکس داده نشده، ای دخترکم! آیا خوشحالت کردم؟
گفت: بله یا رسول الله!
فرمود: آیا دلت میخواهد که درباره همسرت باز هم از خوبیهایش بگویم؟
گفت: بله!
فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی خلایق را دو دسته کرد و من و همسرت را در آن دسته بهتر قرار داد؛ و این سخن خداوند عز و جل است که: «اصحاب میمنت، و اصحاب میمنت چیست» (واقعه/۸)؛ سپس این دوتا را سهتا کرد و من و شوهرت را در بهترینِ این سهتا قرار داد و این همان سخن خداوند است که میفرماید: «وسبقتگیرندگان سبقتگیرندگان، آناناند که مقرباناند در بهشتهای نعمت» (واقعه/۱۰-۱۲)
📚تفسير فرات الكوفي، ص۴۶۴-۴۶۵
👇متن حدیث👇
@yekaye
متن حدیث1
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَيْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ الْفَارِسِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ هُوَ يَقُولُ لَمَّا أَنْ مَرِضَ النَّبِيُّ ص الْمَرْضَةَ الَّتِي قَبَضَهُ اللَّهُ فِيهَا دَخَلْتُ فَجَلَسْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ دَخَلَتْ عَلَيْهِ فَاطِمَةُ [الزَّهْرَاءُ] ع فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِهِ خَنَقَتْهَا الْعَبْرَةُ حَتَّى فَاضَتْ دُمُوعُهَا عَلَى خَدَّيْهَا.
فَلَمَّا أَنْ رَآهَا رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ: مَا يُبْكِيكِ يَا بُنَيَّةِ؟
قَالَتْ: وَ كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ أَنَا أَرَى مَا بِكَ مِنَ الضَّعْفِ؛ فَمَنْ لَنَا بَعْدَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟!
قَالَ لَهَا: لَكُمُ اللَّهُ؛ فَتَوَكَّلِي عَلَيْهِ وَ اصْبِرِي كَمَا صَبَرَ آبَاؤُكِ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ أُمَّهَاتِكِ مِنْ أَزْوَاجِهِمْ.
يَا فَاطِمَةُ! أَ وَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اخْتَارَ أَبَاكِ فَجَعَلَهُ نَبِيّاً وَ بَعَثَهُ رَسُولًا ثُمَّ عَلِيّاً فَزَوَّجَكِ إِيَّاهُ وَ جَعَلَهُ وَصِيّاً فَهُوَ أَعْظَمُ النَّاسِ حَقّاً عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ أَبِيكِ وَ أَقْدَمُهُمْ سِلْماً وَ أَعَزُّهُمْ خَطَراً وَ أَجْمَلُهُمْ خَلْقاً وَ أَشَدُّهُمْ فِي اللَّهِ وَ فِيَّ غَضَباً وَ أَشْجَعُهُمْ قَلْباً وَ أَثَبْتَهُمْ وَ أَرْبَطُهُمْ جَأْشاً وَ أَسْخَاهُمْ كَفّاً؟!
فَفَرِحَتْ بِذَلِكَ فَاطِمَةُ [الزَّهْرَاءُ] ع فَرَحاً شَدِيداً؛ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص: هَلْ سَرَرْتُكِ يَا بُنَيَّةِ؟
قَالَتْ: نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ! لَقَدْ سَرَرْتَنِي وَ أَحْزَنْتَنِي.
قَالَ: كَذَلِكَ أُمُورُ الدُّنْيَا يَشُوبُ سُرُورُهَا بِحُزْنِهَا. قَالَ: أَ فَلَا أَزِيدُكِ فِي زَوْجِكِ مِنْ مَزِيدِ الْخَيْرِ كُلِّهِ؟
قَالَتْ: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ
قَالَ: إِنَّ عَلِيّاً أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ هُوَ ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَخُو الرَّسُولِ وَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ زَوْجُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ وَ ابْنَاهُ سِبْطَا رَسُولِ اللَّهِ وَ عَمُّهُ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ عَمُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَخُوهُ جَعْفَرٌ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ وَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يُصَلِّي عِيسَى خَلْفَهُ مِنْكِ وَ مِنْهُ فَهَذِهِ خِصَالٌ لَمْ يُعْطَهَا أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا أَحَدٌ بَعْدَهُ. يَا بُنَيَّةِ! هَلْ سَرَرْتُكِ؟
قَالَتْ: نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ.
قَالَ: أَ وَ لَا أَزِيدُكِ [فِي زَوْجِكِ] مَزِيدَ الْخَيْرِ كُلِّهِ؟
قَالَتْ: بَلَى.
قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ قِسْمَيْنِ فَجَعَلَنِي وَ زَوْجَكِ فِي أَخْيَرِهِمَا قِسْماً وَ ذَلِكِ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ثُمَّ جَعَلَ الِاثْنَيْنِ ثَلَاثاً فَجَعَلَنِي وَ زَوْجَكِ فِي أَخْيَرِهِمَا ثُلُثاً وَ ذَلِكِ قَوْلُهُ «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ».
📚تفسير فرات الكوفي، ص۴۶۴-۴۶۵
@yekaye
☀️2) در جلسه قبل، در حدیث2 مطالبی گذشت درباره اینکه کسی که حدیثی شنیده بود که انسانی که گناهی انجام میدهد در آن حال دیگر مومن نیست؛ و برایش سوال شده بود که آیا واقعا با یک گناه انسان از ایمان خارج میشود؟
امیرالمومنین ع ضمن تصدیق اصل حدیث، فرمودند فهم درست این حدیث در گروی فهم این سه دستهای است که خداوند در این آیات معرفی کرده است. امام ع در ادامه آن ابتدا بحث «السابقون» را مطرح میکنند که ان شاء الله در جلسه977 خواهد آمد.
سپس سراغ اصحاب المیمنه میروند و میفرمایند:
اما اینکه سخن از «اصحاب یمن و برکت» [اصحاب المیمنة] به میان آمد. پس آنان کسانیاند که عیناً مومن حقیقیاند؛ خداوند در آنها چهار روح قرار داده است: روح الإیمان و روح القوّة و روح الشهوة و روح البدن؛ پس عبد همواره این روحهای چهارگانه را تکمیل میکند تا اینکه حالاتی برایش پیش آید.
وی پرسید:یا امیرالمومنین! آن حالات چیست؟
فرمود: اما اولین آنها همان است که خداوند عز و جل فرمود: «و برخى از شما به پستترين مرحله عمر باز برده مىشود تا پس از علم و دانش، چيزى را نداند» (نحل/70) و این نقصی است که در همه روحها حاصل میشود و چیزی نیست که شخص را از دین خدا خارج کند؛ زیرا خداوند است که انجام دهندهی این امر است و او را به پستترین مرحله عمرش کشانده است؛ تا حدی که او دیگر وقت نماز را نمیشناسد و توان قیام شبانه برای عبادت و روزه گرفتن در روز و ایستادن همراه با مردم [= شرکت در نماز جماعت] را ندارد؛ و این نقصانی از روح الایمان است که البته ان شاء الله ضرری به وی نمیزند.
و برخی هستند که روح القوّة از آنان کم میشود پس دیگر توان شرکت در جهاد با دشمنان و یا توان دنبال کسب و کار رفتن و تامین معیشت را ندارد؛
و برخی هستند که روح الشهوه از آنان کم میشود به طوری که اگر از زیباروترین فرزندان آدم از مقابلش بگذرند اندک تمایلی بدانها پیدا نمی کند
و البته روح البدن در او باقی میماند که با آن نکان میخورد و حرکت میکند تا زمانی که ملک الموت برسد؛ که این حال برای او خوب است، زیرا خداوند این را برایش واقع کرده است؛
و گاه میشود که حالاتی در زمان قوت و جوانیاش برایش پیش میآید که گناهی را قصد میکند و روح القوة وی را بر این کار تشجیع میکند [= به وی القا میکند که از اقدام کردن بر گناه نترسد] و روح شهوت آن را برایش زینت می دهد و روح البدن وی را به سوی آن کار میراند تا اینکه در آن گناه می افتد؛ پس چون بدان گناه رسید از ایمانش کم میشود و ایمان هم از فرار میکند و دیگر به او برنمیگردد مگر اینکه توبه کند؛ پس اگر توبه کرد و ولایت را قبول کرد، خداوند توبهاش را میپذیرد؛ و اگر توبه نکرد و تارک ولایت شد خداوند او را در آتش جهنم وارد کند.
📚الكافي، ج2، ص282-283؛
📚بصائر الدرجات، ج1، ص450؛
📚تحف العقول، ص189-190
✅ادامه این حدیث، در بحثهای حدیثی آیات بعد خواهد آمد.
📚لازم به ذکر است شبیه همین گفتگو با سندی دیگر بین جابر و امام باقر ع رد و بدل میشود که قبلا در جلسه 347 حدیث2 http://yekaye.ir/al-balad-90-18/ گذشت.
👇متن حدیث👇
@yekaye
متن حدیث2
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ الْغَنَوِيِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عن أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص قال:
... ثُمَّ ذَكَرَ «أَصْحَابَ الْمَيْمَنَةِ» وَ هُمُ [وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَصْحَابِ الْمَيْمَنَةِ فَهُمُ] الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا بِأَعْيَانِهِمْ جَعَلَ اللَّهُ فِيهِمْ أَرْبَعَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ فَلَا يَزَالُ الْعَبْدُ يَسْتَكْمِلُ هَذِهِ الْأَرْوَاحَ الْأَرْبَعَةَ حَتَّى تَأْتِيَ عَلَيْهِ حَالاتٌ.
فَقَالَ الرَّجُلُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا هَذِهِ الْحَالاتُ؟
فَقَالَ أَمَّا أُولَاهُنَّ فَهُوَ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً» فَهَذَا يَنْتَقِصُ [يَنْقُصُ] مِنْهُ جَمِيعُ الْأَرْوَاحِ وَ لَيْسَ بِالَّذِي [مِنَ الَّذِي] يَخْرُجُ مِنْ دِينِ اللَّهِ لِأَنَّ الْفَاعِلَ بِهِ ردَّهُ إِلَى أَرْذَلِ عُمُرِهِ فَهُوَ لَا يَعْرِفُ لِلصَّلَاةِ وَقْتاً وَ لَا يَسْتَطِيعُ التَّهَجُّدَ بِاللَّيْلِ وَ لَا [الصِّيَامَ] بِالنَّهَارِ وَ لَا الْقِيَامَ فِي الصَّفِّ مَعَ [مِنَ] النَّاسِ فَهَذَا نُقْصَانٌ مِنْ رُوحِ الْإِيمَانِ وَ لَيْسَ يَضُرُّهُ شَيْئاً [إِنْ شَاءَ اللَّهُ] وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَقِصُ [وَ يَنْقُصُ] مِنْهُ رُوحُ الْقُوَّةِ فَلَا يَسْتَطِيعُ جِهَادَ عَدُوِّهِ وَ لَا يَسْتَطِيعُ طَلَبَ الْمَعِيشَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَقِصُ [وَ يَنْقُصُ] {و تَنْقُصُ} مِنْهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ فَلَوْ مَرَّتْ بِهِ أَصْبَحُ بَنَاتِ آدَمَ لَمْ يَحِنَّ إِلَيْهَا وَ لَمْ يَقُمْ وَ تَبْقَى رُوحُ الْبَدَنِ فِيهِ فَهُوَ يَدِبُّ {بِهَا} وَ يَدْرُجُ حَتَّى يَأْتِيَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَهَذَا الْحَالُ خَيْرٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الْفَاعِلُ بِهِ وَ قَدْ تَأْتِي عَلَيْهِ حَالاتٌ فِي قُوَّتِهِ وَ شَبَابِهِ فَيَهُمُّ بِالْخَطِيئَةِ فَيُشَجِّعُهُ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ يُزَيِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ يَقُودُهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّى تُوْقِعَهُ فِي الْخَطِيئَةِ فَإِذَا لَامَسَهَا نَقَصَ {تَفَصَّى} مِنَ الْإِيمَانِ وَ تَفَصَّى {الْإِيمَانُ} مِنْهُ فَلَيْسَ يَعُودُ فِيهِ حَتَّى يَتُوبَ فَإِذَا تَابَ [وَ عَرَفَ الْوَلَايَةَ] تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ إِنْ عَادَ [وَ هُوَ تَارِكُ الْوَلَايَةِ] أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ.
📚الكافي، ج2، ص282-283؛
📚بصائر الدرجات، ج1، ص450؛
📚تحف العقول، ص189-190
@yekaye
☀️3) یکی از واقعیاتی که قرآن کریم دربارهاش سخن گفته است وجود جنیان است؛ و به نص آیات قرآن، پیامبران، به سوی جنیان هم گسیل میشدهاند (انعام/130) وبویژه پیامبر اسلام ص (احقاف/29 و سوره جن). و طبق روایات فراوان، جانشینی ائمه اطهار، جانشینی پیامبر ص برای همه جن و انس بوده است. به همین مناسبت روایات متعددی داریم که جنیان خدمت پیامبر ص و ائمه ع میرسیدند و درباره معارف قرآن و سایر مسائل سوالاتی میکردند.
یکی از این روایات که به تفصیل در کتاب إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب (عج)، ج1، ص104-109 آمده است، حکایت یکی از جنیان است به نام «بیهس»، که سراغ امیرالمومنین ع میآید و درباره سوره قدر و برخی آیات دیگر، سوالاتی میپرسد.
حضرت به مناسبت، به برخی از فجایعی که بعد از شهادت ایشان بر سر امامان پس از ایشان وارد میشود اشاره میکنند. ادامه حدیث چنین است:
وی میپرسد: ای پسرعموی محمد ص! چگونه آنان چنین میکنند و به دشمنی با شما اقدام می کنند؟ مگر آنان از امت حضرت محمد ص نیستند؟
امیرالمومنین ع میفرماید:
بله؛ ولیکن آنان بشدت بغض و دشمنی ما را در دل دارند؛ زیرا آنان محبت ما را واجب نمیدانند و محبت غیرما را واجب میشمرند! در حالی که خداوند متعال محبت ما را بر هرکسی که به خداوند و پیامبرش ایمان آورده واجب کرده است؛ و خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه و آله فرمود: «و اصحاب یُمن و برکت؛ [اما] اححاب یُمن و برکت چیست؟» (واقعه/8) و ما همان کسانی هستیم که ما را در کتابهای پیامبران پیشین هم معرفی کرد و معرفی ما در تورات و انجیل و فرقان آمده است.
از تو میپرسم ای بیهس! آیا جنیان ما و اسامی ما و حق ما را نمیشناسند؟
گفت:بله، یا امیرالمومنین! من سراغت نیامدم جز به خاطر معرفتی که به تو داشتم؛ پس خوشا به حال تو، خوشا به حال تو، و خوشا به حال کسی که تو را دوست بدارد؛ و خوشا به حال کسی که دوستداران تو را دوست بدارد؛ همانا مرا از علم گذشتگان آگاه کردی، و نیز از تفسیر قرآن آن گونه که بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده بود؛ و همانا من اکنون نزد قوم خویش برمیگردم و دیگر احدی مرا نخواهد دید تا امر خدا فرارسد در حالی که آنان خوش نمی دارند» ... .
📚إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب (عج)، ج1، ص109
... قال: و كيف يفعلون ذلك يا ابن عمّ محمّد و يعاندوكم أ ليس هم من أمّة محمّد؟
قال علي عليه السّلام: بلى و لكنّهم أشدّ خلق اللّه لنا بغضا لأنّهم لا يرون حبّنا و يرون حبّ غيرنا فريضة، و إنّ اللّه تعالى فرض حبّنا على كلّ مؤمن باللّه و نبيّه، قال اللّه عزّ و جلّ لنبيّه صلّى اللّه عليه و آله: «فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ» فنحن الذين عرّفنا في الكتب السالفة و معرفتنا في التوراة و الإنجيل و الفرقان، قد سألتك يا بيهس: أ ليس تعلم أن الجنّ تعرفنا و تعرف أسامينا و حقّنا؟
قال: بلى يا أمير المؤمنين ما جئت إليك إلّا لمعرفتي بك، فطوبى لك فطوبى لك ثمّ طوبى لمن أحبّك و طوبى لمن أحبّ محبّك، فلقد أخبرتني بعلم الأوّلين و أخبرتني بتفسير القرآن كما انزل على محمّد صلّى اللّه عليه و آله، و إنّي راجع إلى قومي لا يراني أحد بعدك حتّى يأتي اللّه بأمره و هم كارهون...
@yekaye
یک آیه در روز
975) 📖 فأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ 📖 ترجمه 💢پس اهل یُمن و برکت؛ [اما] اهل ی
.
1️⃣ «فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ...»
بعد از اینکه فرمود شما زوجهایی سه گانهاید،
ابتدا شروع میکند این سه را نام بردن؛ و
سپس درباره هریک توضیحاتی میدهد.
جالب اینجاست که در مقام برشمردن، اول از همه، از گروهی که عملا وسط قرار میگیرند، شروع کرد؛ سپس گروه پایینتر و سپس گروه بالاتر را ذکر کرد؛
اما در مقام توصیف احوالات ایشان، بحث را از همان گروه برتر ادامه داد، سپس دوباره سراغ این گروه میانه، و آن گروه پایینتر رفت.
🤔چرا؟
🍃الف. شاید وجهش این باشد که در واقع، ما در اصل با یک تقسیم دوگانهای مواجهیم: بهشتیان و جهنمیان؛ و این سوره هم نظمش را بر همین اساس گذاشته است؛ و اتفاقا در سوره بلد هم با همین تعبیر «اصحاب میمنت و اصحاب مشئمت» (بلد/۱۹-۲۰) فقط به همین دو قسم اشاره کرد؛ و در ادامه سوره هم میخواهد اوضاع و احوال را به همین ترتیب،(یعنی اول بهشتیان و بعد جهنمیان) بیان کند. اما - چنانکه در تدبر 2 جلسه قبل اشاره شد- تفاوتی که در بین خود این دو گروه بهشتی (اصحاب الیمین و سابقون) هست بقدری زیاد است؛ که مناسب بوده که وقتی قرار است از بهشتیان بحث شود، آنان در دو گروه مطرح شوند؛ و ابتدا آنان که در اوجاند توضیح داده شوند و سپس بقیه بهشتیان. با این اوصاف، گویی آیه ابتدا دو دسته بهشتیان و جهنمیان را مطرح میکند، سپس به توصیف بهشتیان و بعد به توصیف جهنمیان اقدام میکند، و البته وقتی میخواهد توصیف بهشتیان را آغاز کند، ابتدا گریزی میزند به افرادی که چنان مراتب بالایی در بهشت دارد که گویی قسم سومی به حساب میآیند.
(شاید تنها چیزی که این توجیه را ضعیف کند آن است که از ابتدا به سه گروه بودن تصریح شد؛ ولی چهبسا بتوان با احادیثی همانند حدیث 3 جلسه قبل، و حدیث1 همین جلسه، چنین پاسخ گفت که این عدد سه، تابع همان تقسیم دوگانه بوده است)
🍃ب. این سوره در مقام بیان قیامت است و وضعیت هولناک آن که مایه خوف و رجای کسانی شود که اهل ترس از عقاب و امید به ثواب هستند؛ اما «سابقون» در مرحله برتریاند [عبادتشان عبادت احرار است، نه خوف عقاب یا شوق ثواب]؛ و در میان این دو هم ابتدا اصحاب یمین را ذکر کرد که کسانیاند که اهل شنیدن هشدار الهیاند؛ سپس در مقام توصیف، ابتدا سابقون را توضیح داد تا اصحاب یمین، با شنیدن چنین درجاتی، انگیزهشان بیشتر شود، و بعد به همان ترتیب قبل (اصحاب یمین و سپس اصحاب شمال)برگشت.
📚(مفاتيح الغيب، ج29، ص388 )
🍃ج. در تقسيم بندى سه گروه، نام سابقون متأخّر آمده، شايد به دليل آنكه تعدادشان كمتر است، ولى در تجليل، ابتدا از آنان تجليل شده است، سپس از اصحاب يمين و ديگران، چون مقامشان والاتر از ديگران است.
📚(تفسير نور، ج9، ص420)
🍃د. ...
@yekaye
یک آیه در روز
975) 📖 فأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ 📖 ترجمه 💢پس اهل یُمن و برکت؛ [اما] اهل ی
.
2️⃣ «فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ...»
💠مروری بر کاربردهای قرآن #اصحاب_المیمنه و #اصحاب_الیمین
تعبیر اصحاب المیمنه (و نیز اصحاب المشئمه) یکبار در اینجا آمده و یکبار در سوره بلد (آیات 18-19) که بحث این دو آیه اخیر قبلا در جلسات 347-348 گذشت.
اما در همین سوره در تمام موارد بعد به جای «اصحاب المیمنه»، «اصحاب الیمین» (آیات 27 و 38 و 90 و 91) آمده است.
البته به جای «اصحاب المشئمه»، در این سوره فقط یکبار «اصحاب الشمال» (آیه41) آمده که در موارد دیگر از این گروه با عبارت «گمراهان تکذیبکننده» یا «تکذیبکنندگان گمراه» یاد شده است («الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ» در آیه51، «الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّين» در آیه92).
در غیر این سوره، تعبیر «اصحاب الیمین» تنها یکبار آمده (سوره مدثر، آیه39) و تعبیر اصحاب الشمال در جای دیگری نیامده است.
البته تعبیر «مَنْ أُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ» در سه جای دیگر قرآن (اسراء/71؛ حاقه/19؛ انشقاق/7) هم آمده هرچند تعبیر «مَنْ أُوتِىَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ» نیز فقط در سوره حاقه (آیه25) آمده است؛ و در مقابل آیه 71 سوره اسراء تعبیر «وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبيلاً» (اسراء/72) و در مقابل آیه 7 سوره انشقاق تعبیر «مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِه» (انشقاق/10) آمده است.
اینها نشان می دهد که اصحاب میمنه بودن، اصحاب یمین بودن، و کتاب را با یمین خود گرفتن کاملا برهم منطبقاند؛
و همه اینها نقطه مقابل، اصحاب مشئمه می باشند، که اصحاب المشئمه با اصحاب شِمال بودن، کتاب را با شِمالِ خود گرفتن، و بلکه کتاب را از پشت سر گرفتن، و در دنیا و آخرت کور و گمراه بودن کاملا برهم منطبقاند.
@yekaye
یک آیه در روز
975) 📖 فأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ 📖 ترجمه 💢پس اهل یُمن و برکت؛ [اما] اهل ی
.
3️⃣ «فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ...»
چنانکه میبینیم در این آیه این گروه بهشتیان را «اهل یُمن و برکت» خواند، در حالی که در اغلب موارد آنان را «اصحاب الیمین: اصحاب دست راست» معرفی کرده بود.
🔹در اقوال مفسران چند قول درباره «أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ» مطرح است:
▪️برخی آن را معادل «اصحاب الیمین» دانستهاند، با این توضیح که
▫️ اینان کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده میشود؛ (ضحاک و جبائی، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص324)،
▫️ویا کسانیاند که آنان را از سمت راستشان میگیرند و به بهشت میبرند. (الكشف و البيان (ثعلبی)، ج9، ص201)
▫️ویا اینکه دست راستشان به نور ایمان نورانی شده است، از باب آیه «يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ» (حديد/12) (به نقل از مفاتيح الغيب، ج29، ص387)
▫️ویا ذریهای که [در عالم ذر] از [دست] راست حضرت آدم آفریده شدند؛ و خداوند فرمود من اینان را حتما به بهشت خواهم فرستاد. (ابنعباس، به نقل از الكشف و البيان (ثعلبی)، ج9، ص201 )
▪️در مقابل، برخی آن را به همان معنای عادی لغویاش، یعنی کسانی که اهل یمن و برکتاند، دانستهاند (مثلا: حسن و ربیع، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص324)
هرچند ممکن است وجه تسمیه «یُمن» و برکت، از همان جهت باشد که به دست راست فال نیک میزدند (مفاتيح الغيب، ج29، ص387)
🤔باید گفت اگر مقصود از دیدگاه اول، تطبیق «اصحاب المیمنه» بر «اصحاب الیمین» باشد، این مطلب درستی است و ادامه سوره بر این تطبیق، دلالت صریح دارد؛
اما
اگر مقصودشان این باشد که کلمه «میمنت» به همان معنای «یمین» (دست راست) است (چنانکه حتی گفته شده: کلمه «مَیمَنة» به معنای «موضعی است که در آن، یمین [= دست راست] است»؛ مفاتيح الغيب، ج29، ص387) و «اصحاب المیمنه» به همان معنای اصحاب یمین است، باید گفت تقابل بعدی (آوردن تعبیر «اصحاب المشئمه») این احتمال را بشدت کاهش میدهد و میمنت را برگرفته از همان معنای «یُمن» در مقابل «شومی» قرار میدهد نه «یمین» [=راست] در مقابل «شِمال» [=چپ]
📚 (المیزان، ج19، ص116).
🤔اما چرا در این آیه، چنین تعبیری را در مورد بهشتیان به کار برد؟
🤔یعنی چرا قرآن آنها را ابتدا با تعبیر اصحاب «میمنت»، یعنی کسانی که ملازم خوشیُمنی و برکت هستند، و سپس با تعبیر اصحاب یمین یاد کرد؟
🍃الف. شاید چنانکه در تدبر 5 جلسه قبل اشاره شد، این سوره در مقام بیان عمیقترین لایه انسانشناسی است؛ و در عمیقترین لایه انسان، آنچه مهم است دوگانه #خوشیُمنی و #شومی است؛
یعنی مساله اصلی سعادت و خوشبختی و خوشیُمنی انسانهاست و از آن سو، بدبختی و بدیُمنیِ انسانها؛ و خداوند میخواهد این مساله را به عمل و به تصمیمی خود انسانها گره بزند. می خواهد بفرماید اگر عدهای بهشتی و عدهای جهنمی میشوند، اینان خوشیُمن، و آنان شوماند؛ اما فکر نکنید که خوشیُمنی و شومی دو امر شانسی و تصادفی است؛ بلکه کاملا مرتبط با نحوه زندگیای است که خود این دو گروه انتخاب کردهاند. اساساً اصحاب یمین و اصحاب شمال (دو عنوان بعدیای که برای اشاره به این دو گروه مطرح میشود) را اصحاب یمین و اصحاب شمال گفتهاند چون با دستشان (دست راست و دست چپ) «نامه عمل» را میگیرند؛ یعنی مساله اصلی عمل خودشان بوده که این عنوانها را بر ایشان بار کرده است.
در واقع، اینکه ابتدا از آنان با تعبیر «خوشیُمن» و «شوم» یاد می کند و بلافاصله از آنان با تعبیری یاد میکند که یادآور چگونگی دریافت نامه عمل به دست خودشان است؛ میخواهد نشان دهد که حقیقت خوشیُمنی و شومی در همین عمل و تصمیم خودمان است.
🍃ب. ...
@yekaye
یک آیه در روز
975) 📖 فأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ 📖 ترجمه 💢پس اهل یُمن و برکت؛ [اما] اهل ی
.
4️⃣ «فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ؛ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ؟»
ابتدا فرمود «پس، اهل یُمن و برکت» سپس ادامه دارد «اهل یُمن و برکت چیست؟».
🤔چرا چنین تعبیر کرد؟
عموم مفسران توضیح دادهاند که این گونه تعبیر دلالت بر اهمیت دادن و بزرگ شمردن مساله میکند.
(مثلا: مجمعالبیان، ج9، ص325)
در واقع، به نظر میرسد که این چنین تعبیری میخواهد ذهنیت رایج ما درباره «خوشیُمنی» را به هم بزند.
گویی این آیات میفرمایند:
شما سه دستهاید. اما دسته اول، افراد خوشیُمن ...؛ اما جمله را تمام نمیکند، بلکه توضیحی که درباره افراد خوشیُمن می دهد این است که با «افراد خوشیُمن چیست؟» (توضیح بیشتر در نکات ادبی گذشت). یعنی:
💢ما می خواهیم درباره افراد خوشیمن سخن بگوییم؛ اما فکر نکنید که آنها را بر اساس آنچه شما معیار خوشیُمنی و شومی میدانستید معرفی خواهیم کرد. خیر، اصلا شما حقیقت خوشیُمنی و شومی را نفهمیده بودید. پس گوش کنید تا ما برای شما بیان کنیم.💢
🌐ثمره #جهانشناسی: #اقبال خوب و بد
این آیه و آیه بعد بخوبی نشان میدهد که قرآن کریم، اقبال خوب و بد، و به تعبیر دیگر، خوشیُمنی و شومی در انسانها (که برخی خوشیُمن و برخی شوماند) را قبول دارد؛ اما معیار آن را #شانس و #تصادف و اموری بیرون از انسان نمیداند؛ معیار #خوشیُمن بودن ویا #شوم بودن، #تصمیمها و #اعمال خود انسانهاست.
در واقع، خود انسانهایند که خود را در جهان، شوم ویا خوشیُمن قرار میدهند.
🔆تاملی با خویش
همه ما دوست داریم که هم خودمان خوشیمن باشیم و هم با افراد خوشیمن همکلام و همراه باشیم؛ و از آن سو، از شومی فراری هستیم؛ اگر بدانیم که کسی فرد شومی است از او گریزان خواهیم بود؛
🤔اما معیار ما در خوشیمن و شوم دانستن امور و اشخاص، چه اندازه با معیار قرآنی هماهنگ است؟
🤔آیا معیار خوششانسی و بدشانسی افراد را ثروت و امکانات دنیوی و موقعیت اجتماعی نمیدانیم؟
🤔 آیا در پس ذهن ما این نیست که افرادی که خیلی سریع پولدار میشوند یا بهراحتی به شهرت فراوان و یا مقامات اجتماعی دست پیدا میکنند، افراد خوشاقبالی هستند؛ و ...؟
🤔 آیا باور میکردیم (و هنوز هم باور می کنیم) که مومنان حقیقی و نیکان عالم، حتی اگر در اوج فقر و گمنامی و ... باشند، واقعا خوششانس و خوشاقبال و خوشیمناند؛ و کفرپیشگان [نه لزوما کافران شناسنامهای] و انسانهای بد، هرچقدر هم که پولدار، زیبارو، مشهور، صاحب قدرت، و ... باشند، افراد بدشناس و شوم و نکبتاند؟!
در یک کلام:
🤔آیا معیار ما برای قضاوت درباره خوشاقبالی و شومی افراد، وضعیت دنیوی آنهاست، یا وضعیت نهایی و اخروی آنها؟
📝ثمره #اخلاقی
اگر توجه کنیم که خوش اقبال و بداقبال بودن انسانها را وضعیت اخروی آنان رقم میزند؛
چند ثمره اخلاقی مهم دارد:
🔅الف. اگر کسی اهل کفرورزیدن در برابر حق، ویا غوطهور در گناه و معصیت بود، هرچقدر هم که دنیا در ظاهر به کام او باشد، می دانیم که واقعا انسان نکبت و شومی است و ارزش دوستی و نزدیکی ندارد.
🔅ب.آن دسته از اولیاء الله که عموم متدینان به ایمان آنان اذعان دارند، (امثال امام خمینی، آیت الله بهجت و ...) همان افراد خوشاقبالی هستند که دوست داشتن آنان، انسان را به خدا نزدیک می کند. (شاید رمز اینکه بر محبت اولیای خدا این اندازه تاکید شده، همین است که خوشیُمنی آنان به ما سرایت کند)
🔅 ج. می دانیم که در مورد اکثریت قریب به اتفاق افراد بر اساس ظاهرشان نمیتوان درباره باطن و وضعیت اخروی آنان قضاوت کرد. پس با دیدن یکی دو گناه، یا یکی دو خوبی در افراد، سریع به قضاوت درباره آنان اقدام نکنیم. شاید به همین جهت بوده که خداوند قبل از بیان خوشیمن و شوم بودن افراد، یادآوری کرد که قیامت، «خافضةٌ رافعةٌ» است؛ یعنی خیلی از افراد که ممکن است ما به لحاظ ایمانی آنها را پایین بشماریم واقعا بالا باشند؛ وبالعکس. در واقع، اینکه ایمان و عمل را ضابطه خوشیمنی و شومی بدانیم، غیر از این است که درباره خود افراد، با آنچه از ایمان یا عمل آنان میبینیم، بتوانیم براحتی قضاوت کنیم.
🔅د. ...
@yekaye
🔹 الْمَشْئَمَةِ
▪️کلمه «مشئمة» از ماده «شؤم» گرفته شده است .
▫️برخی اصل کاربرد این ماده را در معنای «دست چپ» دانستهاند و به منطقه سوریه، «شأم» گفته شده، از این جهت که در سمت چپ قبله قرار دارد؛ و «مشئمة» نقطه مقابل «میمنة» است (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۲۳۹)
▫️اما برخی گفتهاند اصل معنای «شُؤْم» [که در فارسی «شوم» گفته میشود] نقطه مقابل «يُمْن» و «میمنت» است (كتاب الماء، ج۲، ص۶۹۷) و اگر «یمن» به معنای برکت و قوت است، شوم به معنای خواریای است که با ضعف توام باشد؛ و «دست چپ» را هم از این جهت «مشئمة» گویند چون در مقابل دست راست، غالبا ضعیفتر و ناتوانتر است؛ و خود دست در این زمینه مدخلیتی ندارد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۶، ص۸)
▫️در این میان، برخی بر این باورند که معنای محوری لفظ «شؤم» دلالت دارد بر جرمی که ظاهری را که بر آن تمرکز کرده میپوشاند، چنانکه در کلماتی مانند «خال» (الشأمة) و رنگ سیاهی (الشؤم من الإبل: السود) به کار میرود، و شومی را هم از این جهت چنین نامیدهاند انسانها از ترس وقوع در امور ناخوشایند، غم و اندوه وجودشان را فرامیگیرد. (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص1167 )؛
▪️برخی در این زمینه توضیح دادهاند که صرف دست چپ بودن موجب کاربرد تعبیر «مشئمه» و «شوم» نمیباشد. بله، درست است که «یمین» را به خاطر اهمیتی که دست راست در زندگی اغلب انسانها دارد، برای فال نیک زدن به کار میبردند؛ اما نقطه مقابل «یمین»، «یسار» است، نه «مشئمه»؛ لذا در مقابل «اليمنى»، «اليسرى» به کار میبرند، و در مقابل «أيمن»، «أيسر»؛ و در مقابل «ميمنه»، «ميسره» است (برگرفته از ماده «یسر» که دلالت بر آسانی دارد، شاید از این باب که دست چپ کارهای آسانتر را انجام میدهد)؛ و نه کلمه «شمال» و نه کلمه «مشئمة» بدین گونه در مقابل مشتقات «یمین» به کار نرفتهاند (غیر از «مشئمه» که گاه به جای «میسرة» به کار میرود). ظاهرا مطلب از این قرار بوده که در قبال دو لفظ «یمین» و «یسار»، دو لفظ دیگر (شمال و جنوب) در کار آمده، بدین بیان که با نگاه با ستارگان در آسمان و مسیر آنها، دو جهت را شناسایی کردند و دو «جنب» برای آسمان قرار دادند؛ یکی که از نظر آنها اقوی بود را «جنوب» نامیدند، که این کلمه را از کلمه «جنب» (پهلوی انسان) برگرفتند؛ و نقطه مقابلش که شمولی بر عالم داشت «شمال» نامیدند؛ و از آن سو، چون نمی خواستند لفظ «شوم» را بر عضوی از اعضای بدن بگذارند؛ پس «شومی» را که نقطه مقابل «یُمن» بود، برای همین سمتِ «شمال» قرار دادند و این گونه نسبتی بین «شمال» با «شومی» و «مشئمه» برقرار شد. لذا خداوند انسانهای جهنمی را با الفاظ «مشئمه» و «شمال» یاد کرد، اما با الفاظ «اصحاب الأیسر» «یسار» یا «میسرة» (که صرفا به دست چپ دلالت دارد) تعبیر نکرد؛ و از آن سو، مثلا درباره لشکر، هیچگاه نقطه مقابل «یمین»» لشکر را «شمال» یا «مشئمه» نمیگویند، بلکه از لفظ «میسره» و «یسار» استفاده میکنند. (مفاتيح الغيب، ج29، ص389 )
▪️درباره این تحلیل صرفا اشاره میکنیم که علیرغم این توضیحات، جای انکار ندارد که هم کلمه «شمال» برای دست چپ (میسرة) به کار میرود (برخی وجه تسمیهاش را این دانستهاند که وقتی این دست به کمک دست راست میآید امکان شمول و احاطه کردن هر چیزی با دستان را میسر میسازد؛ المعجم الإشتقاقي المؤصل، ص1172) و هم کلمه «مشئمه» (مثلا: المحيط في اللغة (صاحب بن عباد، م385)، ج7، ص398)؛ از وی دیگر اینکه «شمال» برای معنای «شومی» به کار میرود؛ اما «یسار» برای این معنا به کار نمیرود، سخنی کاملا درست است؛ و کاربردهای قرآنی این کلمات هم موید این معناست؛ و از این رو، به نظر میرسد بعید است که محور اصلی ماده «شمال» و «مشئمه»، «دست چپ» باشد؛ بلکه به نظر میرسد نظرات کسانی که معنای این ماده را ابتدا در امر دیگری جستجو کردهاند و توضیح دادهاند به چه مناسبتی در معنای «سمت چپ» به کار رفته، موجهتر باشد؛ یعنی به خاطر اولا تناسب «شمال» با «شومی» (که در بسیاری از کتب لغت، به کاربرد کلمه «شمال» در معنای «شومی» اشاره شده) و ثانیا تقابل «شؤم» با «یُمن»، و ثالثا تناسب کلمه «یمن» با «یمین» (که برای سمت راست به کار میرود)، کلمه «مشئمه» بر سمت چپ (میسرة) هم اطلاق شده باشد؛ اما معنای اصلیاش همان شوم بودن است.
▪️اما در خصوص کاربرد قرآنی این لفظ، همواره هر دو معنا برای «أصْحابُ الْمَشْئَمَة» مطرح بوده است. کسانی که از سمت چپ نامه عملشان را دریافت میکنند و برخی کسانی که برای خودشان هم شومی و بدبختی به ارمغان میآورند. (مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۵۱) و بعید نیست که هر دو معنا در این تعبیر لحاظ شده باشد، چرا که آنان که نامه عملشان را به دست چپشان میدهند همانانیاند که اهل بدبختی همیشگی، و همنشینان شومی و بیبرکتی خواهند بود.
@yekaye
👇ادامه متن👇
ادامه توضیح «مشئمة»
▪️یادآوری میشود که، وزن «مفعل» از وزنهایی است که به عنوان ظرف و اسم مکان به کار برده میشود و «ة» آن دلالت بر مبالغه میکند؛ لذا «مشئمة» محلی است که سراسر شومی و بیبرکتی است.
📿ماده «شؤم» تنها در همین کلمه «مشئمة» و 3 بار در قرآن کریم به کار رفته است. (دو موردش در همین آیه، و مورد دیگر، در آیه «وَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ» (بلد/19)
@yekaye