.
1️⃣ «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ»
با اینکه در مشابه این آیه که در خصوص مقربان و سابقون ذکر شد (آیه۱۳) درباره اینکه این دستهبندی ناظر به چه کسانی است شش قول وجود داشت که عبارت بودند از:
(۱) امتهای قبلی- امت پیامبر اسلام؛
(۲) اولین و آخرین در همین امت اسلام (که خود همین ظرفیت احتمالات متعددی داشت؛مثلا اصحاب و بقیه امت؛یا اصحاب زمان ائمه و شیعیان زمان غیبت؛ یا ...)
(۳) ناظر به زمان پیامبر ص و ناظر به دو گروه مطرح شده در این آیه 100 سوره توبة، یعنی ایمان آورندگان به اسلام در دوره سختی و سپس بقیه مسلمانان؛
(۴) مومنانی که اهل عمل صالحاند و ذریههایشان که از آنان پیروی کردند با توجه به آیه21 سوره طور/۲۱؛
(۵) ناظر به همه امتها یعنی در امت هر پیامبری، آنان که در صدر امت بودند و آنان که بعدا آمدند؛
(۶) خود پیامبران، که در روزگاران نخستین زیاد بودند و و هرچه به آخرالزمان نزدیک شدیم تعدادشان کمتر شد،
اما اینجا درباره اینکه مقصود از این «ثله» و جماعتی که از اصحاب یمین در اولین و آخرین هستند چه کسانیاند فقط دو قول اول مطرح شده است؛
و به نظر میرسد تطبیق قول ۴ و ۵ بر این آیه نیز ممکن باشد؛ و در هر صورت با توجه به امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا مورد نظر بودن تمام اینها بعید نیست.
🍃الف. مومنانی که در زمان پیامبران قبلی میزیستند و بدانها ایمان آوردند (که در این صورت مقصود از «ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ» مومنانی است که به پیامبر اسلام ص ایمان آورند.) (حسن و مقاتل و عطاء و ...، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص331 ) که این قول با حدیث ۱ هماهنگ است.
🍃ب. طبقه اول از مومنانی که همراه پیامبر اسلام ص بودند (که در این صورت مقصود از «ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ» مومنانی است که بعد از پیامبر اسلام ص به ایشان ایمان آورند.) (تفسير القمي، ج2، ص349؛ و نیز مجاهد، ضحاک، زجاج، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص331) که این قول با روایتی که هر دو «ثلة» را از این امت میداند (حدیث۲) منطبق میشود.
و دو قول دیگری که امکان تطبیق آن بر این آیه نیز وجود دارد:
🍃ج. با توجه به آیه «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ» (طور/۲۱) اینکه این دو آیه «ثُلَّةٌ ... وَ ثُلَّةٌ...» ناظر باشد به مومنانی که اهل عمل صالحاند و ذریههایشان که از آنان پیروی کردند (چنانکه در همان جلسه 980 نیز گذشت) در خصوص اصحاب یمین بیشتر محتمل است تا سابقون.
🍃د. ناظر به هر امتی باشد؛ یعنی در هر امتی جماعت عظیمی از اصحاب یمینشان مومنانیاند که پیامبر خودشان را درک کردند، جماعت عظیمی از اصحاب یمینشان مومنانیاند که بعدا آمدند و پیامبر خودشان را درک نکردند.
💠البته ناظر به این دستهبندی نکتهای در خصوص «ثلة من الآخرین» پیش خواهد آمد که در آیه بعد بیان خواهد شد.
@yekaye
.
2️⃣ «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ»
هيچ گاه جهان از افراد خوب خالى نبوده است. (تفسير نور، ج9، ص427)
@yekaye
.
3️⃣ «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ»
در آیاتی که ناظر به السابقون بود این تعبیر «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ...» را ابتدا آورد و سپس سراغ حال و روز آنان در بهشت رفت؛ اما در این آیات که ناظر به اصحاب یمین است ابتدا حال و روز آنان در بهشت را توضیح داد سپس به این دستهبندی اشاره کرد. چرا؟
🍃الف. چهبسا میخواهد نشان دهد که سابقون ابتداءاً هیچ التفاتی به حوریان و خوردنیها و آشامیدنیها و سایر نعمتهای بهشتی ندارند؛ اما اصحاب یمین بدینها التفات دارند و برخورداری از اینها هم برایشان مهم است؛ پس سابقون [و ویژگی های خود آنان، از جمله اینکه مقرباناند و هم در گذشتگان بودند و در هم در بعدیها] را ابتدا یاد میکند و سپس میفرماید این نعمتها برای شماست؛
اما در مورد اصحاب یمین ابتدا بهشت و اهل بهشت [آن زنانی که آن گونه آفریده و انشاءشده بودند] را ذکر میکند و سپس گویی به این اهل بهشت میگوید که اینها بر شما وارد میشوند (مفاتيح الغيب، ج29، ص408 )
🍃ب. سابقون همان مقرباناند، پس عبادتشان عبادت احرار است و آنچه آنان را به عبودیت کشانده نه شوق به بهشت بوده و نه ترس از جهنم؛ پس بهترین سخن برای آنان همین است که بدانند «مقربون» هستند و در قرب خدا جای دارند و اینکه برای آنان از توصیف بهشت شروع کنند توجیهی ندارد؛
اما اصحاب یمین عبادتشان عبادت تجار و عبید (یعنی از ترس جهنم و شوق بهشت) است؛ از این رو برشمردن نعمتهای بهشتی برای آنان مشوقی است که آنان را به این سمت بکشاند؛ پس ابتدا از نعمتهای بهشتیشان سخن گفت و در نهایت سراغ خودش آنها و دستهبندیشان رفت.
🍃ج. سابقون و مقربان چنان در توحید غوطه ورند که مظهر اسماء و صفات الهی گردیدهاند و بهشت و نعمتهای بهشتی فرع بر وجود آنها شده است؛ چنانکه در جای دیگر اشاره کرد که اصلا آنان اند که چشمههای بهشتی را میجوشانند (عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيرا؛ انسان/۶) و به یک معنای عمیق، بهشت، فرع بر وجود آنهاست (لَوْلَاكَ مَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكِ؛ الأنوار في مولد النبي ص، ص6؛ مناقب آل أبي طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج1، ص217)؛ پس ابتدا از مقرب بودن و دستهبندی خود آنان سخن گفت سپس از بهشت؛
اما در مورد اصحاب یمین ابتدا از بهشت سخن گفت سپس از آنان و دستهبندیشان؛ و با این تقابل چهبسا می خواهد بفهماند که قوام بهشت به سابقون است و سابقون در آن مقام بودهاند و اصحاب یمین بر آنها وارد میشوند.
🍃د. ...
@yekaye
☀️۱) از ابنمسعود روایت شده است که گفت:
شبی نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با هم سخن گفتیم تا اینکه سخنگفتن ما طولانی شد. سپس به خانههایمان برگشتیم. هنگامیکه صبح کردیم بهسوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدیم. فرمود:
امشب پیامبران به همراه پیروان آنها از امّتهایشان بر من عرضه شدند، پس پیامبری بود که با او «ثلة» [گروه عظیم]ای از امّتش میآمد و پیامبری با او «عصابة» [جماعت فشرده]ای از امّتش و پیامبری با او «نَفْر» [گروه اندک]ی از امّتش بود و پیامبری هم احدی از امّتش همراهش نبود؛ تا اینکه برادرم حضرت موسی (علیه السلام) در کبکبهای از بنیاسرائیل آمد. وقتی آنها را دیدم اعجابم برانگیخته شد و عرض کردم: «پروردگارا! اینها چه کسانی هستند»؟
فرمود: «برادرت موسیبنعمران (علیه السلام) و کسانی از بنیاسرائیل که با او هستند».
عرض کردم: «پروردگارا! پس امّت من کجاست»؟
فرمود: «بهسمت راستت نگاه کن».
ناگهان [دیدم] [سمت] کوههای مکّه از مردانی بسته [و پوشیده] شده است». گفتم: «اینها چه کسانی هستند؟»
گفته شد: «اینها امّت تو هستند. آیا راضی شدی»؟
عرض کردم: «پروردگارا! راضی شدم».
و خطاب آمد «بهسمت چپت نگاه کن». ناگهان [دیدم] [سمت] افق از مردانی بسته [و پوشیده] شده است».
گفتم: «اینها چه کسانی هستند؟»
گفته شد: «اینها امّت تو هستند. آیا راضی شدی»؟
سپس گفته شد: «علاوه بر اینها هفتادهزار نفر از امّت تو بدون حساب وارد بهشت میشوند».
[ابن مسعود] گفت: پس عکّاشه بن محصن اسدی از بنیاسدبنخزیمه شعری سرود و گفت: «ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)! از پروردگارت بخواه که مرا از آنها قرار دهد»
پس پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «خدایا! او را از آنها قرار بده».
سپس مرد دیگری شعری سرود و گفت: «ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)! از پروردگارت بخواه که مرا هم از آنها قرار دهد».
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «عکّاشه بر این کار از تو سبقت گرفت».
سپس رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمود: «پدر و مادرم فدای شما! اگر توانستید، [سعی کنید که] از آن هفتاد باشید؛ و اگر از این عاجز شدید و نتوانستید، پس [سعی کنید که] از اهل آن کوهها [= آنان که پیامبر در سمت راست خود دید] باشید؛ و اگر از این هم عاجز شدید و نتوانستید، پس [سعی کنید که] از اهل آن افق [= آنان که پیامبر در سمت چپ خود دید] باشید؛ و من مردم زیادی را آنجا دیدم که با تعداد زیادی از افراد دیگر در هم آمیخته میشوند.»
[ابن مسعود میگوید] گفتم: «اینان [روی هم] همان هفتاد هزار نفرند» و اتّفاقنظر پیدا کردیم که آنها مردمی هستند که در اسلام به دنیا آمده و همواره به آن عمل کردند تا بر دین اسلام از دنیا رفتند.
پس سخن آنها به پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید؛ ایشان فرمود: «اینطور نیست [که شما خیال کردید] و لکن آنها کسانی هستند که اسراف نمیکنند و تکبّر نمیورزند و سرکشی نمیکنند و بر پروردگارشان توکّل میکنند». سپس فرمود: «من امیدوارم که پیروان من یکچهارم اهل بهشت باشند». پس ما تکبیر گفتیم.
سپس فرمود: «من امیدوارم که یکسوّم اهل بهشت باشند». پس ما تکبیر گفتیم.
سپس فرمود: من امیدوارم که نیمی از اهل بهشت باشند؛ و این آیه را تلاوت فرمود: «ثلة» [گروه عظیم]ای از اولین؛ و «ثلة» [گروه عظیم]ای از بعدیها» (واقعه/39-40)
📚مجمع البيان، ج9، ص331-332
👇متن حدیث👇
@yekaye
متن حدیث۱
بالإسناد عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: تَحَدَّثْنَا عِنْدَ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) لَیْلَة حَتَّی أَکْثَرْنَا الْحَدِیثَ ثُمَّ رَجَعْنَا إِلَی أَهْلِنَا. فَلَمَّا أَصْبَحْنَا غَدَوْنَا إِلَی رَسُولِ الله (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ:
عُرِضَتْ عَلَیَّ الْأَنْبِیَاءُ (علیهم السلام) اللَّیْلَة بِأَتْبَاعِهَا مِنْ أُمَمِهَا، فَکَانَ النَّبِیُّ یَجِیءُ مَعَهُ الثُّلَّة مِنْ أُمَّتِهِ؛ وَ النَّبِیُّ مَعَهُ الْعِصَابَة مِنْ أُمَّتِهِ؛ وَ النَّبِیُّ مَعَهُ النَّفْرُ مِنْ أُمَّتِهِ؛ وَ النَّبِیُّ مَعَهُ الرَّجُلُ مِنْ أُمَّتِهِ؛ وَ النَّبِیُّ مَا مَعَهُ مِنْ أُمَّتِهِ أَحَدٌ؛ حَتَّی أَتَی أَخِی مُوسَی (علیه السلام) فِی کَبْکَبَة مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَلَمَّا رَأَیْتُهُمْ أَعْجَبُونِی. فَقُلْتُ: أَیْ رَبِّ، مَنْ هَؤُلَاءِ؟
فَقَالَ: أَخُوکَ مُوسَیبْنُعِمْرَانَ (علیه السلام) وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ.
فَقُلْتُ: رَبِّ فَأَیْنَ أُمَّتِی؟
فَقَالَ: انْظُرْ عَنْ یَمِینِکَ؛ فَإِذَا ظِرَابُ مَکَّة قَدْ سُدَّتْ بِوُجُوهِ الرِّجَالِ.
فَقُلْتُ: مَنْ هَؤُلَاءِ؟
فَقِیلَ: هَؤُلَاءِ أَمَتُکَ؛ أَ رَضِیتَ؟
قُلْتُ: رَبِّ رَضِیتُ.
و قال: انْظُرْ عَنْ یَسارِکَ؛ فَإِذَا الأفق قد انسد بِوُجُوهِ الرِّجَالِ.
فَقُلْتُ: مَنْ هَؤُلَاءِ؟
فَقِیلَ: هَؤُلَاءِ أَمَتُکَ؛ أَ رَضِیتَ؟
قُلْتُ: رَبِّ رَضِیتُ.
فَقِیلَ: إِنَّ مَعَ هَؤُلَاءِ سَبْعِینَ أَلْفاً مِنْ أُمَّتِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّة لَا حِسَابَ عَلَیْهِمْ.
قَالَ: فَأَنْشَأَعُکَّاشَةبْنُمِحْصَنٍ مِنْ بَنِی أَسَدِبْنِخُزَیْمَة فَقَالَ: یَا نَبِیَّ الله (صلی الله علیه و آله) ادْعُ رَبَّکَ أَنْ یَجْعَلَنِی مِنْهُمْ.
فَقَالَ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ مِنْهُمْ.
ثُمَّ أَنْشَأَ رَجُلٌ آخَرُ فَقَالَ: یَا نَبِیَّ اللهِ (صلی الله علیه و آله) ادْعُ رَبَّکَ أَنْ یَجْعَلَنِی مِنْهُمْ.
فَقَالَ: سَبَقَکَ بِهَا عُکَّاشَة.
فَقَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) فِدَاکُمْ أَبِی وَ أُمِّی إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَکُونُوا مِنَ السَّبْعِینَ فَکُونُوا، وَ إِنْ عَجَزْتُمْ وَ قَصَّرْتُمْ فَکُونُوا مِنْ أَهْلِ الظِّرَابِ، فَإِنْ عَجَزْتُمْ وَ قَصَّرْتُمْ فَکُونُوا مِنْ أَهْلِ الْأُفُقِ وَ إِنِّی قَدْ رَأَیْتُ ثَمَّ نَاساً کَثِیراً یَتَهَاوَشُونَ کَثِیراً.
فَقُلْتُ: هَؤُلَاءِ السَّبْعُونَ أَلْفاً. فَاتَّفَقَ رَأْیُنَا عَلَی أَنَّهُمْ نَاسٌ وُلِدُوا فِی الْإِسْلَامِ فَلَمْ یَزَالُوا یَعْمَلُونَ بِهِ حَتَّی مَاتُوا عَلَیْهِ.
فَانْتَهَی حَدِیثُهُمْ إِلَی رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ: لَیْسَ کَذَلِکَ وَ لَکِنَّهُمُ الَّذِینَ لَا یُسْرِفُونَ وَ لَا یَتَکَبَّرُونَ وَ لَا يتطيرون [یَبْطَرُونَ] وَ عَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ.
ثُمَّ قَالَ: إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یَکُونَ مَنْ تَبِعَنِی رُبُعَ الْجَنَّة. قَالَ: فَکَبَّرْنَا.
ثُمَّ قَالَ: إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یَکُونُوا ثُلُثَ أَهْلِ الْجَنَّة. فَکَبَّرْنَا.
ثُمَّ قَالَ: إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یَکُونُوا شَطْرَ أَهْلِ الْجَنَّة. ثُمَّ تَلَا رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) «ثُلَّةُ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ ثُلَّةُ مِنَ الْآخِرِینَ».
📚مجمع البيان، ج9، ص331-332
@yekaye
☀️۲) از رسول الله ص روایت شده است که فرمودند:
من برترین انبیاء و رسولان هستم و برتر از فرشتگان مقرب؛ و اوصیای من برترین اوصیای پیامبران و رسولان هستند؛ و ذریه من برترین ذریه پیامبران و رسولان؛ و آن اصحابم که راه مرا پیمودند برترین اصحاب پیامبران و رسولان؛ و دخترم فاطمه سرور زنان عالمین است؛ و آن پاکان از زنانم مادران مومنیناند؛ و امتم برترین امتی است که در میان مردم آمده است؛ و من پرپیروترین پیامبران در روز قیامتم ...
📚الأمالي( للصدوق)، ص298
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ أَبُو الْحُسَيْنِ الْأَسَدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِيمِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ عُمَيْرٍ الشَّيْبَانِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
أَنَا سَيِّدُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ أَفْضَلُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَوْصِيَائِي سَادَةُ أَوْصِيَاءِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ ذُرِّيَّتِي أَفْضَلُ ذُرِّيَّاتِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ أَصْحَابِيَ الَّذِينَ سَلَكُوا مِنْهَاجِي أَفْضَلُ أَصْحَابِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ ابْنَتِي فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ الطَّاهِرَاتُ مِنْ أَزْوَاجِي أُمَّهَاتُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أُمَّتِي خَيْرُ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ وَ أَنَا أَكْثَرُ النَّبِيِّينَ تَبَعاً يَوْمَ الْقِيَامَة ...
@yekaye
تدبرهای ۱ و ۳ و ۴ از جلسه قبل کاملا برای ای آیه هم قابل ذکر است؛ و به همانجا مراجعه شود.
ضمنا تدبر ۱ اصلاحی شد که پیشنهاد میشود قبل از مطالعه تدبرهای ذیل ابتدا آن را مرور کنید
.
1️⃣ «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ»
به تبع اینکه «اولین» در آیه قبل را چه بدانیم «آخرین» (بعدیها) معنایش متفاوت میشود و بر اساس هر یک از معانیای که برای اولین و آخرین در نظر بگیریم آنچه واضح است این است که در هر صورت، جمعیت اصحاب یمین در اولین و آخرین تقریبا همانند خواهد بود؛ یعنی همان گونه که جماعت عظیمی از اصحاب یمین از پیشینیان است، جماعت عظیمی از اصحاب یمین هم از متاخرین میباشد؛ برخلاف سابقون که جمعیتشان در آخرین کم بود.
🤔پیش از پرداختن به این سوال که چرا وضعیت متاخران از اصحاب یمین با وضعیت متاخران از «سابقون» متفاوت است، باید یادآوری کرد که - چنانکه در تدبر ۱ جلسه قبل اشاره شد- برای اولین و آخرین در بحث سابقون ۶ معنا اشاره شد که ۴ معنای آن در این آیه هم قابل انطباق است:
(1) ناظر به کل بشریت: اولین= امتهای قبلی؛ آخرین= امت پیامبر اسلام؛
(2) ناظر به امت اسلام: اولین= اصحاب، یا شیعیان زمان ظهور، یا ...؛ آخرین= کسانی که پیامبر را درک نکردند، یا شیعیان زمان غیبت؛ یا ...
(3) ناظر به نسبت بین مومنان و ذریه آنان.
(4) ناظر به هر امتی: اولین= مومنانی که پیامبر خودشان را درک کردند، آخرین= مومنانی که پیامبر خودشان را درک نکردند.
▪️بر اساس دو معنای نخست، مساله فوق (اینکه سابقون در متاخران کم باشند اما اصحاب یمین در متاخران زیاد باشند) کاملا معنیدار و قابل تامل است؛ اما در خصوص دو معنای اخیر حل مساله تفاوتی میکند:
📝نکته تخصصی #تفسیری
یکی از قواعد مهمی که در استفاده از یک لفظ در بیش از یک معنا باید لحاظ شود این است که اگر یک معنا به یک عبارت نسبت داده میشود باید بقیه عبارات هم ناظر به همان معنا تفسیر شود؛ وگرنه لازمهالش هرج و مرج در معنا و لغویت کلام میشود.
مثلا اگر در آیه ۳۴ همین سوره «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» اشاره شد که «فُرُشٍ» هم میتواند به معنای بساط باشد و هم به معنای همخوابگان؛ و «مَرْفُوعَةٍ» هم برای رفعت دادن مادی (چیزی را در جایی رفیع قرار دادن)به کار میرود و هم در رفعت معنوی (مقام و مرتبه کسی را بالا بردن)؛ و اگر چه معنای دوم «فُرُشٍ» «مَرْفُوعَةٍ» قابل جمع است (زنان بلند بالا، زنان بلندمرتبه) اما واضح است که معنای اول «فُرُشٍ» فقط با معنای اول «مَرْفُوعَةٍ» سازگار است و با معنای دومش سازگاری ندارد؛ و نمیتوان به بهانه استفاده از یک لفظ در بیش از یک معنا دو معنای ناسازگار از دو واژه را کنار هم قرار داد.
🔸این رعایت اقتضائات غالبا وقتی کلمات بلافاصله پس از همدیگر بیایند (مانند همین مثال) خیلی واضح است؛ اما وقتی فاصله میافتد کمتر مورد توجه قرار میگیرد؛ در حالی که اگر در سورهای آیهای ظرفیت چند معنا داشت و ما در موقعیتی یک معنا را برگزیدیم؛ مادام که بحث را در همان موقعیت ادامه می دهیم لازم است آیات بعدی را هم با لحاظ همان معنا در نظر بگیریم.
◾️بر این اساس، اگر در آیات 13 و 14 اولین و آخرین را ناظر به کل امتها و به معنای امتهای پیشین و امت اسلام بگیریم، در اینجا (آیات39 و 40) نیز همین معنا باید مد نظر باشد؛ و همین طور در خصوص معنای دوم.
(و از این روست که عرض شد سوال مذکور معنیدار و قابل تامل است و در تدبرهای بعد بحث خواهد شد)
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه تدبر۱
◾️اما اگر اصحاب یمین را در فضای این دو قول اخیر (قول سوم و چهارم) بخواهیم بفهمیم، آنگاه به ترتیب دو قول سوم و ششمی که در آیات 13 و 14 بیان شد (ناظر به زمان پیامبر ص و ناظر به دو گروه مذکور در این آیه 100 سوره توبة باشد؛ و ناظر به خود پیامبران باشد) با بحث اینجا تناسب خواهد داشت؛ و در این موارد دیگر مقایسه بین دستهبندی سابقون و اصحاب یمین (که چرا در یکی تعداد اولین و آخرین متفاوت است ودر دیگری متفاوت نیست) حال و روز متفاوتی پیدا خواهد کرد:
🍃الف. اگر بحث اولین و آخرین در سابقون (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ) ناظر به آیه «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» (توبة/100) باشد، آنگاه دستهبندی اولین و آخرین اصحاب یمین ربطی به دستهبندی مذکور ندارد؛ و در میان این اقوال بهترین حالت آن است که این فراز اخیر (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ) را ناظر به قول سوم (نسبت بین مومنان و ذریهشان) بدانیم که این هم ربطی به سابقون نداشته باشد.
در این حالت، وقتی در آیات سابقون اشاره میشود «جماعتی از پیشینیاناند و اندکی از بعدیها» درباره آنان است که تحت شرایط خاصی به پیامبر اسلام گرویدند؛ که آنان که در دوران سختی به آن مقام مقربین رسیدند خیلی بیشتر از بعدیها بودند که در دوران راحتی اسلام وارد اسلام شدند؛ و وقتی اینجا بیان میشود که اصحاب یمین «جماعتی از پیشینیاناند و جماعتی از بعدیها» اشاره است به اینکه همان گونه که بسیاری مومنان بهشتی میشوند بسیاری از ذریهشان هم که همان مرام را پیروی میکنند بهشتی میشوند.
بدین جهت بود که گفته شد که سوال از اینکه چرا آنجا متاخرین قلیل بودند و اینجا متاخرین برابرند، ضرورتی نمییابد زیرا اساس ناظر به دو دستهبندی متفاوت در میان انسانهاست.
🍃ب. قول ششم در «سابقون» (اینکه آیات 13 و 14 ناظر باشد به خود پیامبران، که در روزگاران نخستین زیاد بودند و و هرچه به آخرالزمان نزدیک شدیم تعدادشان کمتر شد) تناسب دارد با اینکه در اینجا (آیات 39-40) قول چهارم (اولین، مومنانی اند که پیامبر خودشان را درک کردند، و آخرین، مومنانیاند که پیامبر خودشان را درک نکردند) را انتخاب کنیم.
در اینجا نیز وجه تفاوت واضح است. در خصوص پیامبران (سابقون) خداوند به مصلحتی در گذشته بیشتر پیامبر میفرستاد؛ اما در آخرالزمان خیلی کمتر فرستاد؛ اما وقتی سراغ جامعه مومنان (اصحاب یمین) میرویم همان گونه که بسیاری از مومنان زمان هر پیامبری به وی گرویدند بسیاری از مومنان هم بعد از وی به وی گرویدند. یعنی باز موضوع کاملا متفاوت است.
🤔اما بر اساس دو معنای نخست اینکه سابقون در متاخران کم باشند اما اصحاب یمین در متاخران زیاد باشند قابل تامل خواهد بود که در تدبرهای بعدی بدانها اشاره میشود
@yekaye
.
2️⃣ «وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ»
بر اساس اینکه «اولین» را امتهای پیشین و آخرین را امت اسلام بدانیم، چرا سابقون از این امت نسبت به امم قبل قلیلاند ولی در اصحاب یمین چنین وضعیتی نیست؟
🍃الف. چهبسا بدین جهت است که اساسا انسانهایی که به مقام قرب در هر امتی برسند بسیار قلیلاند؛ لیکن چون هزاران پیامبر در امتهای قبل آمدند و هر پیامبری احتمالا دست کم چند مومن در رده سابقون داشته، حتی اگر تعداد سابقون امت پیامبر از هر یک از امتهای مذکور بسیار بیشتر باشد باز طبیعی است که مجموع سابقون در امتهای قبل بیش از سابقون این امت باشد.
اما اصحاب یمین شامل عموم دینداران است که چون اسلام دین خاتم بود و مخاطبش همه جهانیان بودند (تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيرا؛ فرقان/۱) و قرنهای متمادی ادامه یافت و بر همه ادیان چیره خواهد شد (هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه؛ توبه/۳۳ و فتح/۲۸ و صف/۹) طبیعتا تعداد پیروان آن به تعداد پیروان همه ادیان قبلی تنه میزند.
(به نظر میرسد احادیثی مانند حدیث۱ و۲ تاحدودی موید این معنا باشند)
🍃ب. ...
@yekaye
.
3️⃣ «وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ»
بر اساس اینکه «اولین» را مومنان صدر اسلام و آخرین را بعدیها بدانیم، چرا سابقون در بعدیها نسبت به سابقون صدر اسلام قلیلاند ولی در اصحاب یمین چنین وضعیتی نیست؟
🤔برای پاسخ این سوال ابتدا باید محدوده «صدر اسلام» از محدوده «بعدیها» مشخص شود؛ که نهتنها متناسب با آن میتوان وجوهی را این تفاوت برشمرد، بلکه خود همین تفاوت هم میتواند قرینهای بر ناصواب بودنی برخی از تحلیلها درباره این محدوده باشد:
💠الف. اولین، مومنان صدر اسلام زمان پیامبر باشد و بعدیها، پس از آن.
چنانکه در جلسه 980 (تدبر ۱.ب) اشاره شد این قول ظاهرا مبتنی بر این رویکرد خلیفه دوم دارد که ارزشگذاری ایمان انسانها را بر اساس زمان و سابقه اسلام آوردن آنها قرار داد؛ و امروزه هم این رویکرد در سلفیگری نمود دارد که برترین انسانها را صحابه میدانند تا جایی که به عدالت همه صحابه و معتبر دانستن همه نظرات آنان (هرچند با هم مخالف باشد!) فتوا میدهند، و اشاره شد که بویژه با نوع تحلیل که اهل سنت و سلفیون از صحابه دارند (هرکس یکبار پیامبر ص را در حیاتش زیارت کرده باشد و تصریحی به اینکه او منافق است نشده باشد)
▪️ این موضع صریحا خلاف بسیاری از آیات قرآن (مثلا آیه ۱۰۱سوره توبه) است؛ و آشکارا این کار را کردند که اهل بیت و ذریه رسول الله را تحتالشعاع قرار دهند.
▪️شاهد دیگری که بر ناموجه بودن این قول می توان یافت این است که در خود سلفیون مساله را تسری میدهند و میگویند اول صحابه سپس تابعان و سپس هرکه به لحاظ زمانی به آنها نزدیکتر باشد. در حالی که آیات بوضوح فقط دو دسته کرده است «اولیها» و «بعدیها».
▪️شاهد سوم کثرت انسانهای بسیار والایی است که در طول تاریخ اسلام پدید آمدهاند که بوضوح از صحابه بالاترند. در میان شیعه و بویژه با توجه به روایت ۱۲ خلیفهای که متواتر در شیعه و سنی است که آن ۱۲ تن را از همگان برتر معرفی میکند جای تردیدی نیست که تعداد برترین مقربانی که بعد از پیامبر آمدند بیش از تعداد کسانی است که در زمان پیامبر در زمره مقربان بودند؛ اما در اهل سنت هم اگر کسانی که خود آنان جزء بهترین انسانها میشمرند (چه اینکه برترین فقهایی که رپیس مکاتب فقهی آنهایند همگی از بعدیهایند؛ یا برترین عرفاء را همگی در نسلهای بعد میبینند یا ...) در نظر بگیریم قطعا تعداد آنها از صحابهای که حال و روز معنوی و مقام قرب بسیاری از آنان (مانند بسیاری از بزرگان قریش که تا توانستند علیه اسلام جنگیدند) برای خود اهل سنت هم کاملا واضح است.
🔻از این رو، به نظر میرسد این معنا برای تفکیک اولیها و بعدیها قابل دفاع نباشد.
💠ب. اولین، مومنان زمان حضور معصومین باشد و بعدیها، مومنان پس از آن.
توجیه این وجه آن است که بودن در حضور معصوم و استفاده مستقیم از او میتواند رشد بسیار عظیمی برای انسان داشته باشد که کسانی که از این محضر محرومند و بتوانند به چنان رشدی برسند نسبت به کسانی که درک این محضر را می کنند اندک خواهد بود.
▪️این وجه یک اشکال مهم دارد و آن اینکه ما میدانیم بعد از این غیبت امام زمان ع ظهور خواهد کرد و همگان از محضر او برخوردار خواهند شد؛ و از این رو همان امکان استفاده مستقیم، این بار برای همه بشریت مهیا خواهد شد.
🔺مگر اینکه زمان بعد از ظهور را در مقایسه با زمان پیش از آن ناچیر بدانیم؛ ویا اینکه گفته شود اگر آن زمان امتداد دارد عمده اش ناظر به رجعت انسانها خواهد بود (یعنی همان مقربانی که عمدهشان در زمان حضور بودند و قلیلی از آنها در زمان غیبت) نه ولادت افراد کاملا جدیدی که این معادله را به هم بزند.
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه تدبر3
💠ج. اولین، ناظر است به مومنان تا پیش از قیام حکومت جهانی حضرت مهدی ع، و بعدیها، ناظر است به پس از استقرار این حکومت.
این قول میتواند ناظر به روایاتی باشد که ظهورشان در این است که زمان پس از ظهور بسیار بیش از قبل از آن میباشد؛
🔺و وجه ترجیح هم این است که تا پیش از ظهور و استقرار آن حکومت جهانی است که انسانها با امتحانات بسیار سختی مواجه بودهاند و این امتحانات بسیار سخت است که مقام انسانها را بسیار بالا میبرد؛ اما پس از استقرار آن، دست شیطان بسته میشود و اگرچه رشد انسانها بسیار بیشتر میشود اما این رشد ارزشی [و در نتیجه ثمرهای] به اندازه رشدی که در زمان غلبه تیرگیها داشته ندارد.
🔺موید این مطلب روایاتی است که وقتی اهل بیت ع در مقام دلداری شیعیان میفرمودند ارزش عمل در دوره غیبت بسیار بیش از ارزش آن در دوره ظهور و استقرار دولت حق است.
🔻اما آنچه این قول را تضعیف میکند این است که عمل یک سطح از سطوح حقیقت انسانی است که بیشتر برای مخلِصین موضوعیت دارد تا مخلَصین؛ یعنی مومنان تا پیش از رسیدن به مقام مخلَصین، عملشان خیلی موضوعیت دارد؛ اما آنچه مخلَصین را مقرب کرده، خالصشدگیِ آنان توسط خداوند است نه خود عمل آنان که خودشان باید آن را خالص کنند (توضیح بیشتر در جلسه 991، تدبر1).
🔻علاوه بر این، این احادیث در مقام مقایسه عمل افراد دوره غیبت و ظهور است؛ و این لزوما دلالتی بر برتری خود انسانها در این دو دوره ندارد.
🔻 گذشته از اینها، در بسیاری از احادیث بر رشد عظیم انسانها در دوره ظهور تاکید شده است و اساسا مهمترین فلسفه ظهور همین رشد عظیمی است که برای بشریت حاصل میشود؛ و اگر قرار باشد قبل از آن افراد بیشتر بتوانند به بالاترین مراتب قرب برسند، فلسفه ظهور مخدوش میشود.
💠د. ...
🔸تبصره
لازم به ذکر است که آن قول که سابقون را ناظر به آيه 100 سوره طور میدانست، نیز اولین و آخرین را درون این امت قرار میداد؛ لیکن چون هر دو را مربوط به زمان پیامبر ص قرار میداد از این بحث خارج است؛ و چنانکه در تدبر ۱ اشاره شد دیگر نسبتی با بحث اصحاب یمین پیدا نمیکند؛ که این سوال در خصوص آن جای طرح شدن داشته باشد؛ و البته وجه بیشتر بودن سابقون در اولین گروندگان به پیامبر نسبت به بعدیهایش هم واضح بود؛ زیرا آنان در شرایط سختی ایمان آوردند احتمال اینکه ایمانشان عمیقتر باشد بیشتر از بعدیهاست که در شرایط راحتی که منفعت هم اسلام آوردن را ایجاب میکرد اسلام آوردند.
@yekaye
🔹أَصْحابُ
در آیه ۸ همین سوره اشاره شد که
◾️ماده «صحب» در اصل دلالت دارد بر نزدیک و قرین هم قرار گرفتن؛ و «صاحب» (جمع آن: اصحاب) به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته میشود، اعم از اینکه این ملازمت با بدن باشد یا با عنایت و اهتمام؛ و برخی هم معنای اصلی آن را معاشرتی که در مسیر دنیا، در برنامههای ظاهری یا باطنی، تداوم داشته باشد دانسته اند.
▪️البته برخی از اهل لغت با اینکه رواج کاربرد «صاحب» در معنای «قرین» را قبول دارند، اما اصل این ماده را «حفظ کردن» میدانند که فقط در نسبت بین انسانها به کار میرود، و بر یک نوع انتفاع، دست کم در یکی از طرفین، دلالت دارد؛ برخلاف قرین که در نسبت بین اشیاء هم به کار میرود و بر صرف کنار هم قرار داشتن و در یک مسیر بودن دلالت دارد؛ و شاهدی بر اینکه در اصل ماده «صحب» معنای «حفظ» نهفته، آن است که عرب تعبیر «صحبك الله» را به معنای «خداوند حفظت کند» به کار میبرند؛ چنانکه در «لا يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ» (انبیاء/۴۳) نیز ظاهرا در همین معنا به کار رفته است؛
هرچند که برخی این کلمه در این آیه را هم در همان معنای مصاحبت و همنشینی گرفته و گفتهاند «إصحاب للشیء» به معنای منقاد و مطیع بودن در برابر آن چیز است؛ به نحوی که آن دیگری را صاحب وی میگرداند، و به همین مناسبت، مقصود در این آیه هم آن است که آنان را از جهت این معبودهای دروغینشان هیچ آرامش و راحتی و رفقی در کار نخواهد بود که مصاحب و همراه ایشان باشد؛ ولی اغلب اهل لغت، این را در همان معنای حفظ کردن و جوار و پناه دادن دانستهاند؛ و خود همین مفهوم منقاد و مطیع بودن نیز دلالت بر نوعی حفاظت کردن از جانب شخص مقابل دارد.
▪️راغب اصفهانی که اصل معنای این ماده را ملازمت و همراهی دانسته، توضیح داده که این ماده در عرف در مواردی اطلاق میشود که این همراهی زیاد باشد، و این ماده دلالت بر طول همنشینی و ملازمت دارد و بدین جهت تعبیر «مصاحبت» و «اصطحاب» بلیغتر از تعبیر «اجتماع» است: هر اصطحابی اجتماع است اما هر اجتماعی اصطحاب نیست؛ و چهبسا اینکه پیامبر را در مقام دفاع از اینکه ایشان دیوانه نیستند «صاحب» آنان خواندهاند (ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ، تکویر/۲۲؛ ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ، اعراف/۱۸۴؛ ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ، سبأ/۴۶) بدین جهت باشد که وی مدتها در میان آنان زیسته و با آنان بوده و آنان ظاهر و باطن وی را میشناسند و در واقعا در او دیوانگی و جنونی ندیده بودند.
▪️اما نکته قابل توجه این است که راغب اشاره میکند که این ماده هم در جایی که شخص مافوق و حاکم بر بقیه باشد (مانند صاحب الجیش) و هم در جایی که تحت سلطه قرار گرفته باشد (مانند صاحب الامیر) به کار میرود [به عنوان یک مثال قرآنی، میتوان به «أَصْحابَ النَّارِ» اشاره کرد که هم در مورد جهنمیان که آتش بر آنان مسلط شده به کار رفته، مانند «وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّار (تغابن/۱۰)؛ و هم در مورد فرشتگان موکل بر جهنم که بر آتش آن مسلطاند، مانند: «ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَة» (مدثر/۳۱)]؛ و به همین جهت همراهی زیاد است که به مالک یک چیز و کسی که اختیار تصرف در چیزی را داشته باشد صاحب آن گفته میشود؛ اما با توجه به اینکه صاحب بدین معنا در قرآن کریم به کار نرفته است؛ بلکه عمده کاربردهایش در جایی است که به خاطر کثرت ملازمت و همراهی با کسی یا امری (أَصْحابُ مُوسی، أَصْحابَ السَّبْتِ، أَصْحابُ الْجَنَّةِ، أَصْحابَ النَّارِ، أَصْحابِ السَّعيرِ، أَصْحابِ الْجَحيمِ، أَصْحابَ الْقَرْيَةِ، أَصْحابِ مَدْيَنَ، أَصْحابِ الْقُبُورِ) ویا به مناسبت اینکه نام آنان با آن واقعه و یا آن چیز گره خورده (أَصْحابَ الْكَةفِ، أَصْحابُ الْأُخْدُودِ، أَصْحابَ الرَّسِّ، أَصْحابَ السَّفينَةِ، أَصْحابُ الْأَعْراف، َ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ، أَصْحابُ الْحِجْرِ، أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ، أَصْحابَ الْيَمينِ، أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ، أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ، أَصْحابُ الشِّمالِ) آنان را صاحب و اصحاب آن امر خوانده است، بتوان نظر کسانی که نوعی معنای حفظ را هم در این ماده دخیل دانستهاند ترجیح داد.
🔖جلسه ۹۷۵ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-8/
@yekaye
🔹الشِّمالِ
درباره ماده «شمل» قبلا بیان شد که
▪️برخی اصل این کلمه را در معنای «دست چپ» در مقابل «دست راست» دانستهاند و گفتهاند به همین مناسبت ابتدا به لباسی که سمت چپ بدن را میپوشاند «الشِمال» گفتند (همان گونه که نام قسمتهای مختلف لباس را از قسمتهای مختلف بدن گرفتهاند: مانند پای [پاچه] شلوار و ..) و بعدا بهتدریج به هرگونه پوشاندن و احاطه کردنی تعبیر «شمل» و شمول به کار رفت.
▪️در مقابل، برخی دیگر از متخصصان لغت بر این باورند که این ماده در اصل دارای دو معنای کاملا متفاوت (مشترک لفظی) بوده و یک معنایش شمول و در برگرفتن و احاطه کردن میباشد و «شَملة» به معنای لباس هم از همین معناست، و معنای دوم «چپ» در مقابل «راست» است و باد «شمال» را هم بدین جهت چنین نامیدهاند که اگر کسی در ناحیه قبله عراق بایستد، از سمت چپ قبله میوزد. و برخی در تایید نکته فوق، معنای اصلی این کلمه را همان احاطه کردن دانسته، و معتقدند معنای «سمت چپ» برای این واژه از کلمه «شمؤل» عبری وارد زبان عربی شده است و چون غالبا در مقابل «یمین» قرار گرفته، و «یمین» – چنانکه در بالا اشاره شد- بار معنایی مثبت (قوت و یمن و برکت) دارد این کلمه بار معنایی منفی پیدا کرده و به معنای «ضعف و سستی» و یا «شوم و نحس بودن» رایج شده است.
🔖جلسه ۲۳۷ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-17/
@yekaye
☀️۱) زراره گوید:
مردی از امام باقر دربارهی این کلام خدای عزّوجلّ «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی ...: و هنگامى كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: بله ... » سؤال کرد. پس درحالیکه پدرش میشنید فرمود:
«پدرم این حدیث را به من گفت که خدای عزّوجلّ مشتی از خاکی که آدم از آن آفریده شد را برداشت. سپس آب شیرین گوارا را بر آن ریخت و بهمدّت چهل روز آن را رها کرد. بعد آب شور بد مزه را بر آن ریخت و آن را بهمدّت چهل روز رها کرد. هنگامیکه آن گِل، خوب خمیر شد، آن را گرفت و بهشدّت آن را مالید؛ پس همانند ذرّاتی (مورچگانی) از راست و چپ آن بیرون آمدند و به همهی آنان دستور داد که در آتش بیفتند. اصحاب یمین وارد شدند و برای آنان به سرد و سلامت شد و اصحاب شمال از ورود به آن خودداری کردند».
📚الكافي، ج2، ص7؛
📚مختصر البصائر، ص382-383
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ، عَنْ زُرَارَةَ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِهِ جَلَّ وَ عَزَّ «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى إِلَى آخِرِ الْآيَةِ فَقَالَ وَ أَبُوهُ يَسْمَعُ ع «حَدَّثَنِي أَبِي أَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ تُرَابِ التُّرْبَةِ الَّتِي خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ع فَصَبَّ عَلَيْهَا الْمَاءَ الْعَذْبَ الْفُرَاتَ، ثُمَّ تَرَكَهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً، ثُمَّ صَبَّ عَلَيْهَا الْمَاءَ الْمَالِحَ الْأُجَاجَ فَتَرَكَهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً، فَلَمَّا اخْتَمَرَتِ الطِّينَةُ أَخَذَهَا [تبارك و تعالى] فَعَرَكَهَا عَرْكاً شَدِيداً، [ثم هكذا حكى بسط كفيه] فَخَرَجُوا كَالذَّرِّ مِنْ يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ وَ أَمَرَهُمْ جَمِيعاً أَنْ يَقَعُوا [يدخلوا] فِي النَّارِ، فَدَخَلَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ فَصَارَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً، وَ أَبَى أَصْحَابُ الشِّمَالِ أَنْ يَدْخُلُوهَا»
📚این حدیث عینا در تفسير العياشي، ج2، ص39 نیز آمده است با این تفاوت که زراره این پرسش و پاسخ را خطاب به امام صادق ع نقل میکند.
@yekaye