.
1️⃣ «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ لَمَجْمُوعُونَ»
اصحاب شمال کسانی بودند که برانگیخته شدن خویش را بعید و برانگیخته شدن گذشتگان را بعیدتر میشمردند.
خداوند به پیامبرش میفرماید بگو برانگیخته کردن اولینها و بعدیها برای ما هیچ تفاوتی ندارد و همه شما، هم خودتان و هم آن نسلهای قبل، را حتما در آن روز جمع خواهیم کرد. (المیزان، ج19، ص۱۲۵)
📝نکته تخصصی #انسانشناسی:
چرایی جمع کردن انسانها در قیامت
روز قیامت روزی است که خداوند متعال همه گروهها و افراد را از هم جدا میکند: «إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَة» (حج/۱۷)
و بلکه آنها را با توجه به هرچیزی که موجب اختلاف بین افراد میشد «إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ» (سجده/25) از هم جدا میکند
تا جایی که هرکسی از نزدیکترین نزدیکان خود هم جدا میشود: «لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ» (ممتحنه/۳)
تاحدی که روز قیامت را روز جدا شدن (یوم الفصل) نامیده است: «هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (صافات/21)» «لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَت؛ لِيَوْمِ الْفَصْلِ؛ وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الْفَصْلِ» (مرسلات/12-14)
و هرکسی بتنهایی باید بیاید و جوابگوی تمامی اعمالش باشد: «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ» (انعام/94) «وَ نَرِثُهُ ما يَقُولُ وَ يَأْتينا فَرْداً» (مریم/80) «وَ كُلُّهُمْ آتيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً» (مریم/95)
😳پس اگر اصل بر احضار جداگانه تک تک افراد است چرا همه را جمع میکنند؟
(جالب اینجاست که اینکه روز جدایی روزی است که همه را جمع میکنند در آیه دیگری تصریح شده: «هذا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناكُمْ وَ الْأَوَّلينَ» (مرسلات/38) و این مضمون که در اینجا بیان میشود که همه برای آن میقات جمع میشوند «لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یوْمٍ مَعْلُومٍ» (واقعه/50) در خصوص روز جدایی نیز مورد تاکید قرار گرفته است: «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ ميقاتاً» (نبأ/17) «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ ميقاتُهُمْ أَجْمَعين» (دخان/40))
🍃الف. به نظر میرسد ارتباطات ما انسانها بقدری شدید است و بقدری در یک شبکه نامتناهی در بقیه انسانها اثر میگذاریم و از دیگر انسانها تاثیر میپذیریم که زمانی میتوانند حساب و کتاب هرکسی را رسیدگی کنند که همگان را احضار نمایند. این ارتباطات و تاثیر و تاثرها از کمک کردنها و آزاردادنهای در حق دیگران آغاز میشود و تا مواردی همچون یک سلام و احوالپرسی ویا بدگویی و غیبت امتداد مییابد و حتی اثرات اعمال ما بر بسیاری از انسانها که آنها را ندیدهایم و هیچگاه هم نخواهیم دید قابل ردیابی است؛ از گذشتگان (مانند اینکه کسی کاری کرده ویا سخنی گفته و این اقدام وی از خلال قرون متمادی به ما رسیده و اثری در ما داشته ویا اینکه ما درباره او اظهار نظر ویا موضعگیریای میکنیم که در نسبت برقرار کردن دیگران با او موثر خواهد بود) تا آیندگان (هر سخن ویا اقدامی که به نحوی بر هرکسی در آینده تاثیر مثبت یا منفیای بگذارد). یعنی به حساب و کتاب هرکس رسیدن چارهای ندارد جز اینکه به حساب و کتاب تمام انسانها رسیده شود؛ پس همه باید احضار و در یکجا جمع باشند تا حسابرسی کاملی برای هرکس انجام شود.
💠ثمره #اخلاقی
کسی که این حقیقت را جدی بگیرد در تمام اعمال و رفتارش بشدت اهل احتیاط خواهد شد؛ یعنی نه فقط در کارهایی که اثر مستقیم دارد بشدت اهل رعایت حقالناس خواهد بود؛بلکه دائما مراقب است که مبادا کاری انجام دهد که اثرات غیرآشکار آن عواقب غیرمنتظرهای برای وی داشته باشد.
💢خداوند رحمت آیت الله بهجت را؛ میفرمودند:
«تا میتوانید گناه نکنید ... اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد ... اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.» ؛ https://bahjat.ir/fa/content/10583
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه تدبر۱
🍃ب. همان گونه که ما هرکس بتنهایی یک «شخص» هستیم و حساب و کتاب مستقلی برای خود داریم مجموعه انسانهایی که با هدف واحد به هم مرتبط میشوند یک «امت» را تشکیل میدهند که هر امتی هم برای خود حساب و کتاب خاص خودش را دارد «تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ» (بقره/134 و ۱۴۱) جدای از حساب و کتاب تک تک افرادش: «وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا» (جاثیه/28) و در جهنم هم نه فقط بین افراد: « ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» (عنکبوت/25) بلکه بین امتها هم نزاع درمیگیرد: «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» (اعراف/۳۸). پس در عین حال که هر فردی از آن جهن که فرد است باید برانگیخته شود اتسانها از آن جهت که در امتها هستند هم باید برانگیخته شوند؛ و این دو منافاتی با هم ندارد.
💠تبصره:
سخن فوق مبتنی بر این مبناست که هم فرد اصالت دارد هم امت (یا با تسامح: جامعه). این مبنایی است که البته بین بزرگان محل اختلاف است و حقیر قبلا در مقالهای در این باب به تفصیل سخن گفتهام. (اصالت فرد، جامعه یا هردو ؛ بررسی تطبیقی آرای استاد مطهری و استاد مصباح یزدی؛ در قبسات، ش۴۲، زمستان ۱۳۸۵)
(http://qabasat.iict.ac.ir/article_17431.html) شاید مهمترین چیزی که موجب مخالفت افراد با این مبنا شود این است که نمیتوانند اصالت داشتن هردو را با هم تصور کنند. برای اینکه چنین تصوری میسر شود در اینجا از یک تشبیه استفاده میکنم (و یادآوری میشود که تشبیه فقط برای نزدیک شدن ذهن است نه اینکه «مُشَبّه» و «مشبّهٌ به» در تمام خصوصیات برابر باشند):
الان در بدن هریک از ما هزاران سلول (به عنوان هزاران موجود زنده مستقل از همدیگر که البته در عین استقلالشان با همدیگر ارتباط هم دارند) زندگی میکنند. وقتی از منظر «من» نگاه میشود گویی فقط من هستم که کارهایی دارد و آنها انتزاعیاند؛ و وقتی از منظر آنها نگاه شود گویی فقط آنها هستند که کارهایی دارند و «من» برای آنها یک موجود انتزاعی است؛ اما هر دوی ما هستیم؛ زندگی میکنیم؛ لذت و درد داریم؛و گاه میشود که «من» بیخیال هستم اما برخی از سلولهای من بشدت در حال جنگ و کشته شدن هستند؛ و گاه من بشدت در حال درد و ناراحتی هستم ویا حتی میمیرم اما هنوز بسیاری از سلولهای من (مثلا سلولهای مو) هنوز متوجه مشکلی نشدهاند. پس میشود هم تک تک افراد اصالت داشته باشند و هم کل؛ و حساب و کتابشان هم (در عین حال که در عرصههایی به هم مرتبط است) در عرصههایی لزوما ربطی به هم نداشته باشد.
🍃ج. مساله قیامت صرفا مساله حساب و کتاب نیست؛ بلکه بروز حقیقت نهایی عالم است در یک مرتبه عالیتر، که اقتضای آن مرتبه جمع بین همه امور متفرق و پراکنده است؛ و حساب و کتاب یک ثمره مهم این تجلی حقیقت است؛ نه تنها مبنای تحقق آن. و از آنجا که قرار است این امور متفرق و پراکنده در حقیقت جمعیِ خود در آخرت ظاهر شوند پس گزینهای جز جمع شدن همگان باقی نخواهد بود که سوال شود چرا این گزینه رخ داد نه گزینهای دیگر.
🍃د. ...
@yekaye
.
2️⃣ «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ...»
با اینکه خداوند میتوانست مثل آیات قبل خودش مطلب را مستقیما بیان کند چرا فرمود: «بگو» همانا همه اولینها و بعدیها ...
🍃الف. این مطلبی است که همه باید مرتبا به هم تذکر بدهند. هرکس این آیه را که میخواند هم خود مطلب را تذکر میدهد و هم به مخاطبش میگوید: بگو ...؛ پس این مواردی که «قل» آمده برای این است که یک اهتمام همگانی به نشر این مطلب پیدا شود.
🍃ب. این آیات در بحث از اصحاب شمال و جهنمیان است. خداوند اجل و اعظم از آن است که مستقیما خودش آنان را خطاب قرار دهد؛ یا بدین جهت که آنان بقدری منحط و پست هستند که دون مقام مخاطبه هستند: «قالَ اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُون» (مومنون/۱۰۸)؛ ویا بدین جهت که چنان کورباطناند که حتی در قیامت هم خداوند را در جایگاه پروردگار خود نمیبینند چنانکه قرآن کریم در جایی از آنان نقل میکند که به جای اینکه خودشان از خدا درخواست تخفیف عذاب کنند نمیگویند «پروردگارا!» بلکه خطاب به فرشته مسئول جهنم میکنند و باز هم نمیگویند «به پروردگارمان بگو»؛ بلکه میگویند «به پروردگارت بگو ما را بمیراند و کارمان را یکسره کند: وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّك» (زخرف/۷۷)؛ و یا ... .
🍃ج. اگر توجه کنیم که قول خداوند فعل اوست و خداوند هرکاری را بخواهد با سخنش کن فیکون میکند (إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُون؛ بقره/۱۱۷ و آل عمران/۴7 و مریم/۳۵ و غافر/68) چهبسا اشاره باشد به مقام واسطه فیض بودن پیامبر ص، که واسطهگری این فیض هم به نحوی با قول پیامبر ص محقق میشود.
🍃د. با توجه به اینکه حقیقت آخرت و چگونگی وقوع آن از غامضترین امور است و پیامبر ص جز برای معدودی از خواص آن را بیان نکرده است؛ شاید میخواهد اشاره کند که اصل این مطلب (که اولین و آخرین در آنجا جمع میشوند) بقدری آشکار است که عوام و خواص در فهم آن برابرند؛ چنانکه مشاهده میشود در موارد متعددی در قرآن کریم مطلبی که بسیار واضح است با تعبیر «قل» شروع میکند: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (صمد/1) یا «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» (كهف/110)؛ یعنی این امر واضح را به همگان ابلاغ کن. (مفاتيح الغيب، ج29، ص413 )
🍃ه. ...
@yekaye
.
3️⃣ «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ لَمَجْمُوعُونَ»
با اینکه براحتی میتوانست بگوید «نجمعکم یوم القیامة» این مضمون را با تاکیدات فراوان همراه کرد: «إن» + جمله اسمیه + آوردن دو کلمه «الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ» به جای کلمه سادهای مانند «کم» یا «الناس» + استفاده از اسم مفعول (به جای فعل) در خبر إن + آوردن لام مزحلقه برای تاکید + آوردن تعبیر «قل» در ابتدای مطلب (با اینکه همه مطالب را پیامبر باید به مردم بگوید؛ توضیح بیشتر در تدبر قبل) و ... .
چرا؟
🍃الف. شاید میخواهد نشان دهد اصل معاد و نیز جمع شدن انسانها در روز قیامت و تیز سمت و سوی این جمع شدن برای یک میقات معین (ادامه آیه: لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یوْمٍ مَعْلُومٍ) بقدری قطعی و واضح است که با قاطعیت تمام بیان شود.
🍃ب. شاید میخواهد نشان دهد که چقدر تردید آنان کاری نامعقول بوده است؛ یعنی مطلب بقدری قطعی و غیرقابل انکار است که هر تردیدی در آن از کوری شدید شخص تردیدکننده حکایت میکند.
ج. ...
@yekaye
.
4️⃣ «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ لَمَجْمُوعُونَ»
با اینکه اصحاب شمال اول خودشان را مطرح کردند بعد آباء اولینشان را «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؛ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ» (واقعه/47-48) چرا خداوند ابتدا به اولین اشاره کرد بعد به آنها که جزء بعدیها بودند؟
🍃الف. آنان پدران گذشته خود را بعد آوردند چون آن را بعیدتر میشمردند و می خواستند بدین وسیله استبعاد (بعید شمردن) خود را مورد تاکید قرار دهند؛ خداوند با مقدم ساختن آن میخواهد نشان دهد اصلا استبعادی ندارد بلکه از همان که برای شما بعیدتر است شروع میکنیم. (مفاتيح الغيب، ج29، ص413 )
🍃ب. ...
@yekaye
.
5️⃣ «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ لَمَجْمُوعُونَ»
اصحاب شمال سخنشان انکار بعث و برانگیخته شدن بود: «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؛ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ» (واقعه/47-48) چرا خداوند نفرمود «إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ لَمَبْعُوثُونَ»؛ بلکه فرمود «لَمَجْمُوعُونَ»؟
🍃الف. با این تعبیر میخواهد نشان دهد که نهتنها بعث و برانگیختگیای در کار است؛ و این با قدرت خداوند منافاتی ندارد و جای هیچ استبعادی نیست؛ بلکه فوق آن هم در کار است؛ اینکه همه را یکجا جمع میکنیم. (مفاتيح الغيب، ج29، ص413 )
🍃ب. اگر به ادامه آیه توجه کنیم (إِلی میقاتِ یوْمٍ مَعْلُومٍ) میبینیم که خداوند نهتنها میخواهد به این جمع شدن (فراتر از برانگیخته شدن) اشاره کند بلکه میخواهد به سمت و سویی هم که این جمع شدن دارد توجه دهد؛ و در واقع مطلب را خیلی بیش از انتظار آنها جلو ببرد. در واقع، خداوند دارد نشان میدهد که آنان چقدر ذهنشان عقب مانده که در اصل برانگیخته شدن تردید میکنند در حالی که مطالب قطعیای که درباره معاد که خداوند انتظار دارد مورد توجه انسانها قرار بگیرد خیلی بیش از اینهاست.
🍃ج. ...
@yekaye
📖تبصره
چنانکه در ابتدای سوره (جلسه ۹۶۷) اشاره شد مرز این آیه و آیه قبل
▪️در نسخههای کوفی و مکی و مدنی اول در کلمه «الآخرین» است؛ بدین صورت: «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ؛ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یوْمٍ مَعْلُومٍ»
▪️اما در نسخههای شامی و مدنی اخیر در «لمجموعون» است؛ بدین صورت: «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ لَمَجْمُوعُونَ ؛ إِلی میقاتِ یوْمٍ مَعْلُومٍ».
🔹با اینکه در کل آیات مبنا را نسخه کوفی (که قرآنهای امروزی بر آن اساس تنظیم شده) قرار داده بودیم؛ اما در این مورد خاص بر اساس نسخههای شامی و مدنی اخیر عمل کردیم.
@yekaye
🔹میقاتِ
درباره اصل ماده «وقت»
▪️غالبا گفتهاند دلالت دارد بر زمان محدود، که این محدودیت میتواند به واسطه هر چیزی باشد: یک فعل یا یک حادثه یا یک جریان و ...؛ و کلمه «وَقْت» مصدری است که بتدریج برای اشاره به این زمان محدود به کار رفته است؛ و در حقیقت مصداق این معنا به جای خود آن معنا استفاده شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص169 ).
▫️ویا به تعبیر دیگر ماده «وقت» دلالت دارد بر محدود کردن یک زمان معین دقیق برای انجام شدن چیزی (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۷۳۳).
▪️ در واقع عموما معنای زمان را جزء مقوم این ماده دانسته اند فقط ابن فارس در بیان معنای اصلی این ماده گفته که اصل این ماده دلالت دارد بر حد چیزی و غایتش در زمان و غیر آن؛ و بر همین اساس «موقوت» را به معنای «چیز محدود» (ونه لزوما زمان محدود) گرفته است (معجم المقاييس اللغة، ج6، ص131 ) که البته شاهدی برای این مدعا ارائه ننموده است. شاید مهمترین شاهد این مدعا کلمه «میقات» باشد که مصدر دیگری از این ماده است (كتاب العين، ج۵، ص۱۹۹) و گاه برای مکان به کار میرود که توضیحش در ادامه خواهد آمد.
▪️اشاره شد که «وقت» مصدری است که البته برای اشاره به خود همان زمان معین به کار رفته است؛ در واقع «وقت» به یک مقدار معین از زمان (كتاب العين، ج۵، ص۱۹۹)، ویا زمان معلوم (معجم المقاييس اللغة، ج6، ص131) ویا به تعبیر دیگر نهایت زمانی که برای یک کاری در نظر گرفته شده است گفته میشود و بدین جهت است که هواره به نحوی که اندازهاش معلوم باشد به کار میرود (مفردات ألفاظ القرآن، ص879 ) و از این جهت کاربرد قرآنی در خصوص قیامت یک نحوه ظرافت خاصی را دارد؛ از سویی قیامت را زمان وقت معلوم خواندهاند: «إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» (حجر/۳۸ ؛ ص/۸۱) و از سوی دیگر تصریح شده که وقت آن را خداوند برای کسی آشکار نکرده است: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ» (اعراف/۱87)
▪️«میقات» (جمع آن: مواقیت) را برخی مصدری برای این ماده دانستهاند (كتاب العين، ج۵، ص۱۹۹ )
▫️ اما برخی بر این باورند که اساسا وزن مفعال از وزنهایی است که برای اسم آلت به کار میرود (مانند مفتاح) و دلالت دارد بر ابزاری که برای انجام کار از آن کمک گرفته میشود و کار در خارج به وسیله آن انجام می شود؛ و البته وسیله که مدلول اسم آلت است لزوما به معنای یک ابزار معین فیزیکی نیست؛ بلکه هر چیزی که برای انجام کاری در خارج به کار میآید؛ و کاربرد این وزن در «میقات» هم از این باب است که میقات وسیلهای است برای تحقق وقتی معین و زمانی محدود در خارج؛ و چون این صیغه برای مکانهای احرام هم به کار رفته این اشتباه پیش آمده که این کلمه اسم مکان یا اسم زمان است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص170-171 ).
▫️در هر صورت این کلمه با توجه به کاربردهایش به معنای خود وقت بسیار نزدیک شده است؛
🔸و در تفاوت وقت و میقات گفتهاند که «وقت» فقط بر محدوده معین شدهای از زمان دلالت میکند، اع از اینکه قرار باشد در آن کار خاصی انجام شود یا خیر،
اما «میقات» در موردی است که این محدوده زمانی برای انجام کار خاصی معین شده باشد (مجمع البيان، ج۴، ص۷۲۸ ؛ الفروق في اللغة، ص۲۶۴ ) که
▫️هم به خود وقتی که برای آن کار قرار داده شده [مثلا: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ» (بقره/۱۸۹) «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ ميقاتاً» (نبأ/17)]
▫️و هم به وعدهای که آن وقت برایش قرار داده شده [مثلا: «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ ميقاتُهُمْ أَجْمَعينَ» (دخان/40) «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً» (اعراف/۱۴۲) «وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِميقاتِنا» (اعراف/۱۴۳) «وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعينَ رَجُلاً لِميقاتِنا» (اعراف/۱۵۵) «فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ» (شعراء/38) « لَمَجْمُوعُونَ إِلى ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ» (واقعه/50)] «میقات» گویند
▫️ و البته گاه به مکانی هم که در آنجا وقتی برای کار خاصی اختصاص مییابد نیز گفته میشود، مانند «میقات حج» (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۷۹ )
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه توضیح ماده «وقت»
▪️این ماده وقتی به باب تفعیل میرود دلالت بر مبالغه میکند و توجه اصلی در این باب معطوف به آن وقتی است که قرار داده شده است؛ و در آيه «وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ» (مرسلات/11) در اصل «وُقِّتَتْ» بوده است که برای تسهیل در کلام واو به همزه تبدیل شده است و همین تبدیل معنا را تشدید کرده است (یعنی وقتگذاریای که خیلی قاطعانه انجام شده است) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص169-170 ) و هر چیزی را که غایت زمانیای برایش قرار داده باشند «موقّت» میگویند (كتاب العين، ج۵، ص۱۹۹)، که البته این معنای مفعولی در حالت ثلاثی مجرد برای چیزی که وقتش کاملا معین و محدود شده نیز به کار رفته است: «إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً» (نساء/۱۰۳) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص16 )
🔸برای دلالت بر «وقت» کلمات دیگری مانند «زمان» ، «ساعت» ، و «إذ» به کار میرود؛ در تفاوت اینها گفتهاند:
▪️«زمان» (ماده «زمن») اوقات پیاپیای است که در جریان است؛ اما «وقت» واحد آن و مقدار کاملا معینی از آن است؛ می توان گفت نسبت وقت با زمان نسبت جزء است با جسم؛ و شادش اینکه میگویند زمان کوتاه یا بلند اما نمیگویند وقت کوتاه یا بلند. (الفروق في اللغة، ص264 )
▪️تفاوتش با «ساعت» در این است که «ساعت» وقتی است که از غیرش منقطع باشد اما وقت اسم جنس است؛ لذا میگویند «إن الساعة عندي» (= ساعت دستم هست؛ یعنی حواسم به ساعت هست و نمیگذارم زمان از دستم بیرون رود) ولی نمیگویند «الوقت عندي» (الفروق في اللغة، ص265 )
▪️درباره نسبت بین «وقت» و «إذ» هم گفتهاند که تفاوت معنایی ندارند فقط «إذ» همواره به نحو مضاف میآید و نیاز به یک مضاف الیه دارد اما وقت مطلق است. (الفروق في اللغة، ص267 )
📿ماده «وقت» و مشتقات آن ۱۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹یوْمٍ
▪️درباره ماده «یوم» که از آن فقط کلمه «یوم» (جمع آن: «أیام») وجود دارد گفتهاند اصل معنایش زمان از طلوع آفتاب تا غروب است که گاه برای اشاره به مدت معینی از زمان به کار میرود؛
که البته گاه به نحو استعارهای برای اشاره به یک واقعه ناگوار و مصیبت هم به کار میرود چنانکه گفته میشود: نعم الأخ فلان في اليوم [که ظاهرا در اینجا نیز در اصل اشاره به زمان وقوع آن واقعه است] و یا به روزی که سختیها و مصائب زیاد باشد میگویند یوم ذووالایام (كتاب العين، ج8، ص433 ؛ معجم المقاييس اللغة، ج6، ص159 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص894 )
▪️و شاید همین امر (که گاه برای اشاره به مدت معینی از زمان به کار میرود) موجب شده است که برخی اصل این ماده را به معنای یک مقدار محدود و معین از زمان (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج14، ص280 ) وبه تعبیر دیگر، یک مقدار متصل و محدود از زمان (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۰۱۷ ) بدانند؛ نه لزوما بازه زمانی صبح تا مغرب.
▪️در هر صورت، این مقدار واضح است که یک معنای اصلی آن همین بازه زمانی است؛ و آنگاه
🔸در تفاوت «یوم» با «نهار» (در فارسی هر دو را با تعبیر «روز» یاد میکنیم) گفتهاند که «نهار» اسم برای روشناییای است که با تابش خورشید همه جا را فرا میگیرد نه اسم خود این وقت؛ اما «یوم» اسم این زمانی است که این روشنایی همهجا پخش میشود؛ ولذا اهل لغت گفتهاند وقتی گفته شود «سِرْتُ یوماً» گوینده میخواهد مقدار زمانی را که پیمودنش طول کشیده بیان کند؛ اما وقتی گفته شود «سرت نهارا» مقصود گوینده مدت زمانی که طول کشیده نیست بلکه مقصودش این است که این پیمودن در روشنایی روز انجام شده است؛ و به همین جهت است که نهار میتواند به یوم اضافه شود و مثلا گفته شود «سرت نهار یوم الجمعه» و نیز به همین جهت است که به وقت سحر تا وقتی که آسمان روشن نشده «نهار» گفته نمیشود (الفروق في اللغة، ص266 )
▫️و برخی ضمن قبول این نکته در خصوص «نهار» (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج14، ص280 ) افزودهاند که بازه زمانی «یوم» اعم از «نهار» است؛ «نهار» از ابتدای طلوع خورشید تا غروب آن است که دقیقا نقطه مقابل شب (لیل) است؛ ولی «یوم» اعم از این است و گاه به معنای کل شبانهروز ویا مطلق یک زمان معین به کار میرود (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۰، ص275 ).
🔸 با توجه به اینکه این کلمه درباره هر گونه وقت محدودی هم به کار میرود خوب است اشاره کنیم که:
▫️تفاوتش با «وقت» در این است که (چنانکه در جلسه قبل توضیح داده شد) وقت زمانی است که با یک کار و یا یک حادثه یا جریان محدود شده باشد؛
▫️و تفاوتش با «حین» در این است که «حین» یک قطعه محدود اما مبهم از زمان است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج14، ص281 )
▪️چنانکه اشاره شد جمع «یوم» أیام است که در اصل ایوام بوده که هرجا واو و یاء با هم باشند و اولی ساکن باشد غالبا به نفع یاء ادغام میشود. (كتاب العين، ج8، ص433 )
▪️این کلمه گاهی با «إذ» ترکیب میشود و که میتواند معرب یا مبنی باشد که اگر مبنی باشد به خاطر اضافه شدن «أذ»به آن است (مفردات ألفاظ القرآن، ص894 ) مثلا در آیه «فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسيرٌ» (مدثر/9) برخی آن را مبنی و در محل رفع دانستهاند؛ و در قرآن کریم غیر از دو مورد که به صورت مجرور «يَوْمِئِذٍ» آمده (وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ، هود/66؛ لَوْ يَفْتَدي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنيهِ، معارج/11) در بقیه موارد (۴۸ مورد) به صورت منصوب «يَوْمَئِذٍ»؛ که اکثریت این موارد نصبش به خاطر ظرف زمان بودنش است.
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه توضیح «یوم»
▪️در کاربردهای قرآنی، این کلمه،
▫️گاهی به معنای همان بازه زمانی طلوع آفتاب تا غروب نقطه مقابل «لیل») آمده است: «سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ» (سبأ/۱۸) یا «سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً» (حاقة/۷)
▫️گاهی به معنای کل شبانه روز: «إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً» (اعراف/۱۶۳) «هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ» (شعراء/۱۵۵)
▫️روزی که به نحو خاصی معین شده: «یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ» (آل عمران/۱۵۵ و 166) «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ» (توبه/108) «تَسْتَخِفُّونَها يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَ يَوْمَ إِقامَتِكُمْ» (نحل/۸۰)
▫️زمان صدور کلام (امروز) «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي» (مائده/۳)
▫️و از رایجترین کاربردهای این کلمه در قرآن کریم برای اشاره به «روز قیامت» است که علاوه بر تعبیر «يَوْمُ الْقِيامَة» (که ۷۰ بار تکرار شده) تعابیری مانند «الْيَوْمِ الْآخِر» (۲۶ بار) «يَوْمُ الدِّين» (۱۳ بار) «يَوْمُ الْفَصْلِ» (۶ بار) «ِيَوْمِ الْحِساب» (۴ بار) «َ يَوْمَ الْجَمْعِ» (۲ بار) و نیز کلمه «یوم» با انواع توضیحات دیگر که معلوم میشود مقصود قیامت است (مثلا «يَوْمٌ لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خِلالٌ» (ابراهیم/۳۱) «يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُون» (شعراء/۸۸) و ...) به کار رفته است؛
🔺 و با توجه به برچیده شدن وضعیت خورشید در روز قیامت (وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ، قیامت/۹؛ إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ، تکویر/1) واضح است که مقصود از روز در این آیات بازه زمانی طلوع آفتاب تا غروب آن نمیباشد؛ چنانکه آیاتی همچون «يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (توبه/۳۶) «الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ» (اعراف/۵۴؛ یونس/۳؛ هود/۷؛ حدید/۴) که مقدم بر آفرینش خورشید است؛ و نیز آیاتی همچون «إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون» (حج/۴۷) و «تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ في يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَة» (معارج/۴) که از روزی هزار ساله ویا پنجاه هزار ساله سخن به میان میآورد بخوبی میتوان فهمید که این تعبیر روز برای روز قیامت اشاره به یک حقیقت ماورای روزهای عادی دنیوی است؛ که اگرچه بر اساس توصیفاتی که از قیامت شده یک نحوه امتدادی دارد، اما امتدادش با امتداد رایج در زمان ما که با مقیاس گردش زمین به دور خود و به دور خورشید سنجیده میشود تفاوتهای بنیادینی دارد.
📿ماده «یوم» و ترکیبات آن (یومین؛ یومئذ؛ أیام) جمعا ۴۷۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است؛ که جالب اینجاست که کاربردهای این کلمه به صورت مفرد و غیرمتصل به کلمه دیگر (یعنی صرفا به صورت «یوم» و «الیوم»؛ نه «ایام» و «بیوم» «یومکم» و ...) ۳۶۵ بار در قرآن کریم آمده است که معادل روزهای یک سال است.
@yekaye
🔹الف. روایتی درباره دشواری آن روزی که همه در آن جمع میشوند:
☀️۱) امیرالمومنین ع در ضمن یکی از خطبههای خود فرمودند:
و آن روزی است که خداوند اولینها و بعدیها را جمع میکند برای مناقشه در حساب و پاداش اعمال در حالی که همه خاضعانه ایستادهاند و عرق سرتاپایشان را فراگرفته است و زمین زیر پایشان میلرزد؛ پس خوشحالترین آنها کسی است که جای پایی برای ایستادن و فضایی برای نفس کشیدن دارد!
📚نهج البلاغة خطبه ۱۰۲
وَ ذَلِكَ يَوْمٌ يَجْمَعُ اللَّهُ فِيهِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ لِنِقَاشِ الْحِسَابِ وَ جَزَاءِ الْأَعْمَالِ خُضُوعاً قِيَاماً قَدْ أَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ وَ رَجَفَتْ بِهِمُ الْأَرْضُ فَأَحْسَنُهُمْ حَالًا مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَيْهِ مَوْضِعاً وَ لِنَفْسِهِ مُتَّسَعا.
@yekaye
🔹ب. روایاتی ناظر به اینکه چه بسا آن میقات رسیدن به محضر پیامبر ص و امیرالمومنین ع باشد که طبق آیه قرآن
🔺 شهید بر همگان بودهاند « فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيدا» (نساء/۴۱) « وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» (نحل/۸۹)
🔺و عمل هر عاملی را می دیدهاند: «وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ... وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون» (توبه/۹۴ و ۱۰۵):
☀️۲) از امام حسن مجتبی ع روایت شده است که عدهای از یهودیان خدمت پیامبر ص رسیدند و داناترینشان شروع میکند به پرسیدن سوالاتی تا بدینجا میرسد که:
به چه دلیل تو را محمد و احمد و ابوالقاسم و بشیر و نذیر و داعی نامیده اند؟
پیامبر ص فرمود: اما محمد، چون ستوده شده در زمین هستم،
و اما محمود، چون ستوده شده در آسمان هستم؛
اما ابوالقاسم، چون خداوند در روز قیامت قسمت و سهمِ آتش جهنم را که معین میکند، هرکس را از اولین و آخرین که به من کفر ورزیده باشد در آتش جای میدهد؛ و قسمت و سهمِ بهشت را که معین میکند هرکس که به من ایمان آورده باشد و به پیامبریم اقرار کرده باشد در بهشت خواهد بود؛
اما داعی (= دعوتکننده)، چون من مردم را به دین پروردگارم دعوت میکنم؛
و اما نذیر (هشداردهنده) چون من هرکه به من کفر ورزد را به آتش هشدار می دهم؛
و اما بشیر (بشارتدهنده) چون من هر که مرا اطاعت کند به بهشت بشارت میدهم.
📚معاني الأخبار، ص51-52؛
📚علل الشرائع، ج1، ص127؛
📚الإختصاص، ص34-35
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ الرَّقِّيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ:
جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْيَهُودِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَسَأَلَهُ أَعْلَمُهُمْ وَ كَانَ فِيمَا سَأَلَهُ أَنْ قَالَ لَهُ: لِأَيِّ شَيْءٍ سُمِّيتَ مُحَمَّداً وَ أَحْمَدَ وَ أَبَا الْقَاسِمِ وَ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ دَاعِياً؟
فَقَالَ النَّبِيُّ ص: أَمَّا مُحَمَّدٌ فَإِنِّي مَحْمُودٌ فِي الْأَرْضِ وَ أَمَّا أَحْمَدُ فَإِنِّي مَحْمُودٌ فِي السَّمَاءِ وَ أَمَّا أَبُو الْقَاسِمِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقْسِمُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قِسْمَةَ النَّارِ فَمَنْ كَفَرَ بِي مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فَفِي النَّارِ وَ يَقْسِمُ قِسْمَةَ الْجَنَّةِ فَمَنْ آمَنَ بِي وَ أَقَرَّ بِنُبُوَّتِي فَفِي الْجَنَّةِ وَ أَمَّا الدَّاعِي فَإِنِّي أَدْعُو النَّاسَ إِلَى دِينِ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا النَّذِيرُ فَإِنِّي أُنْذِرُ بِالنَّارِ مَنْ عَصَانِي وَ أَمَّا الْبَشِيرُ فَإِنِّي أُبَشِّرُ بِالْجَنَّةِ مَنْ أَطَاعَنِي.
@yekaye
☀️۳) مفضل بن عمر میگوید:
به امام صادق ع عرض کردم: چرا امیرالمومنین ع تقسیم کننده بهشت و جهنم شده است؟
فرمودند: چون دوست داشتن وی ایمان و بغض وی کفر است و همانا بهشت برای اهل ایمان و آتش برای اهل کفر آفریده شده است؛ پس بدین جهت او تقسیم کننده بهشت و جهنم است؛ پس در بهشت جز اهل محبت وی وارد نشود و در جهنم جز اهل بغض نسبت به او داخل نگردد.
گفتم: یا ابن رسول الله! پس انبیاء و اوصیاء هم همواره او را دوست داشتند و دشمنانشان هم وی را دشمن میداشتند؟
فرمودند: بله.
گفتم:چگونه چنین چیزی میشود؟
فرمودند: آیا نشنیدهای که رسول الله ص در روز خیبر فرمود که پرچم را به دست مردی میدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند؛ و برنمی گردد مگر اینکه خداوند پیروزی را به دستان او حاصل میگرداند؛ پس پرچم را به دست حضرت علی ع داد و خداوند پیروزی را به دست وی حاصل فرمود.
فرمود: آیا نشنیدهای که وقتی مرغی بریان برای رسول الله ص آوردند فرمود: خدایا دوستداشتنیترین مخلوقات به نزد خودت و من را نزدم بفرست تا همراه من از این پرنده بخورد و مقصودش حضرت علی ع بود؟
گفتم:بله.
فرمود: پس آیا رواست که پیامبران خدا و جانشینانشان مردی را که خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد نشناسند؟
گفتم: خیر.
فرمودند: آیا رواست که مومنانِ امتهای آنان کسی را که حبیب خداوند و حبیب رسولش و محبوب پیامبرانشان است دوست نداشته باشند؟
گفتم: خیر.
فرمودند: پس معلوم میشود که همه پیامبران و رسولان الهای و همه مومنان دوستدار حضرت علی بن ابیطالب ع بودند و معلوم میشود که همه مخالفان آنها نسبت به آنها و کسانی که آنها دوستشان دارند دشمنی میورزند.
گفتم:بله.
فرمودند: پس به بهشت ارد نشود مگر کسی از اولین و آخرین که او را دوست بدارد و داخل در آتش نخواهد شد احدی از اولین و آخرین مگر اینکه او را دشمن بدارد؛ پس او تقسیم کننده بهشت و جهنم است.
گفتم: گرهای را از من گشودی خداوند گشایش در کارت بیفکند.
📚علل الشرائع، ج1، ص162؛
📚مختصر البصائر، ص503
👇متن حدیث👇
@yekaye
متن حدیث3
☀️حدثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا أَبُو الْعَبَّاسِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاهِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ ع لِمَ صَارَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قَسِيمَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ؟
قَالَ لِأَنَّ حُبَّهُ إِيمَانٌ وَ بُغْضَهُ كُفْرٌ وَ إِنَّمَا خُلِقَتِ الْجَنَّةُ لِأَهْلِ الْإِيمَانِ وَ خُلِقَتِ النَّارُ لِأَهْلِ الْكُفْرِ فَهُوَ ع قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ لِهَذِهِ الْعِلَّةِ فَالْجَنَّةُ لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا أَهْلُ مَحَبَّتِهِ وَ النَّارُ لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا أَهْلُ بُغْضِهِ؟
قَالَ الْمُفَضَّلُ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَالْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ ع كَانُوا يُحِبُّونَهُ وَ أَعْدَاؤُهُمْ كَانُوا يُبْغِضُونَهُ؟
قَالَ نَعَمْ!
قُلْتُ فَكَيْفَ ذَلِكَ؟
قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ يَوْمَ خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ فَدَفَعَ الرَّايَةَ إِلَى عَلِيٍّ ع فَفَتَحَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى يَدَيْهِ؟
قُلْتُ بَلَى!
قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا أُتِيَ بِالطَّائِرِ الْمَشْوِيِّ قَالَ ص اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ وَ إِلَيَّ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّائِرِ؛ وَ عَنَى بِهِ عَلِيّاً ع؟
قُلْتُ بَلَى!
قَالَ فَهَلْ يَجُوزُ أَنْ لَا يُحِبَّ أَنْبِيَاءُ اللَّهِ وَ رُسُلُهُ وَ أَوْصِيَاؤُهُمْ ع رَجُلًا يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ؟
فَقُلْتُ لَهُ لَا.
قَالَ فَهَلْ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ الْمُؤْمِنُونَ مِنْ أُمَمِهِمْ لَا يُحِبُّونَ حَبِيبَ اللَّهِ وَ حَبِيبَ رَسُولِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ ع؟
قُلْتُ لَا؟
قَالَ فَقَدْ ثَبَتَ أَنَّ جَمِيعَ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ كَانُوا لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ مُحِبِّينَ وَ ثَبَتَ أَنَّ أَعْدَاءَهُمْ وَ الْمُخَالِفِينَ لَهُمْ كَانُوا لَهُمْ وَ لِجَمِيعِ أَهْلِ مَحَبَّتِهِمْ مُبْغِضِينَ.
قُلْتُ نَعَمْ.
قَالَ فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ أَحَبَّهُ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَبْغَضَهُ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فَهُوَ إِذَنْ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ.
قَالَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنْك.
📚علل الشرائع، ج1، ص162؛
📚مختصر البصائر، ص503
@yekaye
☀️۴) سلیم روایت کرده است که امیرالمومنین ع بعد از بازگشت از جنگ صفین و پیش از شروع جنگ نهروان یکبار در مسجد در میان عدهای از مردم نشسته بود که شخصی به ایشان عرض کرد که به ما از اصحابتان آگاه کنید و گفتگوهای مفصلی رد و بدل شد تا بدینجا رسید که ایشان فرمودند:
یکبار در ضمن بحثی طولانی از رسول الله ص شنیدم که فرمود: همانا خداوند مرا به دوست داشتن چهار تن از اصحابم دستور داده و به من خبر داده که او آنان را دوست دارد و من هم باید آنان را دوست بدارم و اینکه بهشت مشتاق آنان است.
سوال شد: یا رسول الله! آنان کیستند؟
پیامبر ص فرمودند: علی بن ابیطالب؛ و سپس ساکت شدند.
دوباره گفتند: آنان کیستند؟
پیامبر ص فرمودند: علی؛ و سپس ساکت شدند.
دوباره گفتند: آنان کیستند یا رسول الله؟
پیامبر ص فرمودند: علی بن ابیطالب؛ و سه نفری که با اویند و او امام آنان و راهنما و هدایتگر آنان است؛ هرگز [از دین خدا] منحرف نمیشوند و گمراه نمیشوند و برنمیگردند و این گونه نیست که زمان بر آنان بگذرد و دلهایشان دچار قساوت شود (اشاره به آیه «فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ» حدید/۱۶)؛ سلمان و ابوذر و مقداد. سپس توضیحات دیگری دادند و بعد فرمودند: علی را نزد من بخوانید. پس من به سوی ایشان شتافتم و مخفیانه برای من هزار باب گشود که از هر بابی هزار باب باز میشود.
سپس امیرالمومنین رو به ما کردند و فرمودند: از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید؛ که به کسی که دانه را شکافت و جان را پدید آورد همانا من از اهل تورات به تورات و از اهل انجیل به انجیل و از اهل قرآن به قرآن آگاهترم؛ و سوگند به کسی که دانه را شکافت و جان را پدید آورد هیچ جماعتی به صد نفر [در نقل دیگر: به هشتاد نفر] نمیرسد مگر اینکه من رهبرشان و حرکتدهندگانشان را میشناسم. و از من از قرآن بپرسید که همانا قرآن بیان همه چیز است و در آن علم اولین و آخرین قرار دارد و همانا قرآن برای هیچ گویندهای سخنی باقی نگذاشته است و البته «تأویل آن را نمی دانند جز خداوند و راسخان در علم» (آل عمران/۷)، که آن هم فقط یک نفر نیست، و رسول الله ص یکی از آنان است؛ همانا خداوند به او تعلیم فرمود و رسول الله ص هم همان را به من تعلیم فرمود و این چنین تا روز قیامت در نسل ما میماند. سپس امیرالمومنین ع این آیه را تلاوت فرمود: «و باقیماندهای از آنچه خاندان موسی و خاندان هارون برجای گذاشت» (بقره/۲۴۸) و نسبت من به رسول الله همچون نسبت هارون به موسی ع است؛ و علم در نسل ما خواهد بود تا اینکه قیامت برپا شود.
📚كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص941-942؛
📚 تفسير فرات الكوفي، ص68
👇متن حدیث👇
@yekaye
متن حدیث ۴
☀️فُرَاتٌ قَالَ: حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الزُّهْرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْأَنْبَارِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي حَفْصُ بْنُ عَاصِمٍ وَ نَصْرُ بْنُ مُزَاحِمٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُغِيرَةِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ السِّنْدِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبَانُ بْنُ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ، قَالَ خَرَجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ نَحْنُ قُعُودٌ فِي الْمَسْجِدِ بَعْدَ رُجُوعِهِ مِنْ صِفِّينَ وَ قَبْلَ يَوْمِ النَّهْرَوَانِ فَقَعَدَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ احْتَوَشْنَاهُ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، أَخْبِرْنَا عَنْ أَصْحَابِكَ. قَالَ: سَلْ.
فَذَكَرَ قِصَّةً طَوِيلَةً فَقَالَ: إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ فِي كَلَامٍ طَوِيلٍ لَهُ: إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةِ رِجَالٍ مِنْ أَصْحَابِي وَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُ يُحِبُّهُمْ وَ [أَمَرَنِي أَنْ أُحِبَّهُمْ] وَ أَنَّ الْجَنَّةَ تَشْتَاقُ إِلَيْهِمْ.
فَقِيلَ: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟
فَقَالَ: «عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ» ثُمَّ سَكَتَ.
فَقَالُوا: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟
فَقَالَ: «عَلِيٌّ» ثُمَّ سَكَتَ.
فَقَالُوا: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟
فَقَالَ: «عَلِيٌّ وَ ثَلَاثَةٌ مَعَهُ، هُوَ إِمَامُهُمْ [قَائِدُهُمْ وَ] وَ دَلِيلُهُمْ وَ هَادِيهِمْ، لَا يَنْثَنُونَ [لَا يَثْنُونَ] وَ لَا يَضِلُّونَ وَ لَا يَرْجِعُونَ وَ لَا يَطُولُ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَتَقْسُوَ قُلُوبُهُمْ، سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ».
فَذَكَرَ قِصَّةً طَوِيلَةً، ثُمَّ قَالَ: «ادْعُوا لِي عَلِيّاً» فَأَكْبَبْتُ عَلَيْهِ فَأَسَرَّنِي [فَأَسَرَّ إِلَيَّ/ لِي] أَلْفَ [بِأَلْفِ] بَابٍ يَفْتَحُ [لِي] كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ.
ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ قَالَ: سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، إِنِّي لَأَعْلَمُ بِالتَّوْرَاةِ مِنْ أَهْلِ التَّوْرَاةِ، وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ بِالْإِنْجِيلِ مِنْ أَهْلِ الْإِنْجِيلِ، وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ بِالْقُرْآنِ مِنْ أَهْلِ الْقُرْآنِ. وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، مَا مِنْ فِئَةٍ تَبْلُغُ مِائَةَ رَجُلٍ [ثَمَانِينَ رَجُلًا] إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِلَّا وَ أَنَا عَارِفٌ بِقَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا. وَ سَلُونِي عَنِ الْقُرْآنِ، فَإِنَّ فِي الْقُرْآنِ بَيَانَ كُلِّ شَيْءٍ وَ فِيهِ عِلْمُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ، وَ إِنَّ الْقُرْآنَ لَمْ يَدَعْ لِقَائِلٍ مَقَالًا. وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ لَيْسُوا بِوَاحِدٍ، رَسُولُ اللَّهِ مِنْهُمْ، أَعْلَمَهُ اللَّهُ إِيَّاهُ فَعَلَّمَنِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، ثُمَّ لَا يَزَالُ فِي عَقِبِنَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. ثُمَّ قَرَأَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ ، وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، وَ الْعِلْمُ فِي عَقِبِنَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ.
📚كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص941-942؛
📚 تفسير فرات الكوفي، ص68
@yekaye