ادامه انعکاس همه جانبه #کتاب_تکوین در #کتاب_تدوین (3)
💠د. تحلیل ریشههای انکار اشتمال قرآن بر همه چیز و پاسخ آن
به نظر میرسد مهمترین عاملی که موجب مخالف فوق میشود این است که افراد به لحاظ ثبوتی نمیتوانند تصور کنند که یک متنِ ظاهرا محدود، حاوی همه حقایق عالم باشد؛
یعنی منطقا تنها در صورتی که دلیلی بر استحالهی (نه صرفا استبعادِ) گنجاندن همه حقایق در یک متن معین وجود داشته باشد، میتوان از ظهور این آیات دست برداشت و یا آن ظهور را مقید کرد؛
در حالی که نه تنها برهانی بر چنین استحالهای یافت نمیشود بلکه همین استبعاد هم ناشی از قیاس باطلی است که بین این کتاب و سایر کتب شده، و
بیهمانندی آن (حتی در مقایسه با کتب آسمانی) از سویی، و
ظرفیتهای عظیم متن برای انتقال معنا از سوی دیگر،
مورد غفلت واقع شده است.
در واقع گویی غفلت شده از اینکه خود خداوند (آن هم با صفاتی همچون علیم و حکیم و قدیر و عزیز و ...؛ یعنی کسی که همه چیز را میداند و هر کاری را میتواند و هیچ مانعی در پیش روی او وجود ندارد و ...) اصرار دارد که این کتاب مستقیما از مقام علم خداوند نازل شده است؛
و نیز اینکه این تنها کتابی در تاریخ بشریت است که در مورد آن ادعای تحدی شده است،
یعنی ادعا شده که «اولا از سوی خود خداست»
و «ثانیا خودش معجزه است؛ یعنی برای اینکه بررسی کنید که آیا واقعا از سوی خداست یا نه، نیاز به هیچ چیز بیرون از خودش (حتی بررسی سند و اعتبار استناد به پیامبر) ندارد؛ بلکه خودش بر از جانب خدا بودن خودش شهادت میدهد» (امری که در مورد هیچ کتاب آسمانی دیگری هم ادعا نشده):
قرآن کریم خودش وجه این تحدی را به سرچشمه گرفتن از علم خدا برگردانده است؛ چنانکه در جایی، ناتوانی از آوردن مثل آن را دلیل میگیرد که «پس بدانید که این از علم خدا نازل شده»:
▫️ «أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ؛ فَإِلَّمْ يَسْتَجيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (هود/13-14)
و در جای دیگر دلیل تکذیب مخالفان را عدم احاطه آنها به علم خدا و دست نیافتن به تاویل قرآن معرفی کرده است:
▫️«وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ؛ بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْويلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمينَ (یونس/37-39)
💢اکنون دقت کنید: همه جن و انس با هم هم باشند نمیتوانند مثل آن را بیاورند.
چرا نمیتوانند؟
چون اولا به علم الله (که عالم کل تکوین است) نازل شده است؛
و ثانیا همه من دون الله بر روی هم باز احاطه کامل به علم الله ندارند.
پس از جانب فاعل هیچ استبعادی ندارد.
اما از حیث قابل چطور؟
آیا یک متن ظاهرا محدود میتواند حاوی همه حقایق عالم باشد؟
پاسخ این است که بله؛
یعنی از طرفی توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در بیش از یک معنا، که هر گونه محدودیتی را برای اینکه صدها و بلکه هزاران معنی را در یک عبارت قرار دهند – و بلکه با برقراری انواعی از ترکیبات بین عبارات این رقم را میلیونها برابر کنند - برمیدارد؛
و از سوی دیگر، اگر به مکانیسم اصلی شکلگیری الفاظ برای انتقال معنا توجه شود بسادگی این استبعاد رفع میگردد: زبان عربی و هر زبان دیگری با تعداد محدودی حروف هزاران کلمه میسازد و با این هزاران کلمه میتواند بینهایت حقیقت را بازگو کند.
قرآن کریم نیز تنها کتابی است که در آن حروف مقطعه به کار رفته است. این حروف چه می خواهد بگوید؟ آیا یک احتمال این نیست که میخواهد بفهماند که ما با همان مکانیسمی که شما با چند تا حرف همه حقایق را در قابل زبان بیان میکنید داریم استفاده میکنیم؟ آیا احتمال نمی رود که خود این حروف یک پیوندهایی را برملا میسازد که کسی که به آنها دست داشته باشد بتواند هزاران نکته که بر ما مخفی مانده را از دل همین آیات استخراج نماید؟
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه انعکاس همه جانبه #کتاب_تکوین در #کتاب_تدوین (۲)
💠ج. آیا «همه چیز» یا فقط «همه چیز مربوط به هدایت»؟
برخی مدعیاند که به قرینه لبی، این «همه چیز» محدود به «همه چیز مربوط به هدایت» میشود؛ و قرینه لبی شان ظاهرا این است که ما همه چیز را در قرآن نیافتهایم و امکان هم ندارد که همه چیز در یک متن محدود یافت شود.
تنها موید قرآنی که بر این سخن میتوان ارائه کرد این است که تعبیر «تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْءٍ» در مورد تورات هم آمده
▫️ثمَّ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ تَماماً عَلَى الَّذي أَحْسَنَ وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُون؛ انعام/۱۵۴)؛
در حالی که میدانیم تورات شامل همه چیز نبوده و خود خداوند هم وقتی تورات را در کنار قرآن مطرح می کند بر ویژگی انحصاری اینها در هدایتبخشی اصرار دارد؛ هم در آیه فوق و هم در آیهی «فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ لَوْ لَا أُوتِىَ مِثْلَ مَا أُوتِىَ مُوسىَ أَ وَ لَمْ يَكْفُرُواْ بِمَا أُوتِىَ مُوسىَ مِن قَبْلُ ... قُلْ فَأْتُواْ بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (قصص/48-49) پس منظور «تفصیل همه چیز درباره هدایت» است.
💢اما پاسخش این است که اثبات شیءنفی ما عدا نمیکند؛
در واقع اینکه قرآن همچون تورات در همه زمینههای مربوط به هدایت سخن دارد، منطقا دلیل نمیشود که در سایر زمینهها سخن ندارد؛
بلکه چیزی که این موید را از خاصیت میاندازد تفاوتهای خاص قرآن و ویژگیهای منحصر به فرد اوست که در خصوص هیچ کتاب آسمانی دیگری (از جمله تورات) هم یافت نمیشود؛ و در بحثهای فوق به ابعادی از این بیهمانندی قرآن اشاره شد و مهمترین آن همین معجزه و محل تحدی واقع شدن آن است.
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه انعکاس همه جانبه #کتاب_تکوین در #کتاب_تدوین (4)
💠ه. اشتمال قرآن بر همه چیز در کلام معلمان حقیقی قرآن (۱)
در واقع، به نظر میرسد اشکال در قابل هم، به اشکال در فاعل، و به یک «قیاس به نفس» ناروا برمیگردد.
ما چون «اسیر کلام» هستیم و توانمان در ساخت و استفاده از لفظ برای معنا محدود است خیال میکنیم این محدودیت در خود لفظ و معناست؛ در حالی که کسانی که امیر کلام هستند، حقیقت قرآن را فهمیدهاند؛
لذا بدون هیچ پروایی
🔺هم ادعا میکنند که همه حقایق عالم را میدانند و
🔺هم تصریح می کنند که این علمشان را از قرآن گرفتهاند؛ و
🔺هم تاکید میکنند که میتوانند این را به ما هم نشان دهند یعنی تصریح می کنند که هر سوالی دارید بپرسید تا ما از دل قرآن به شما جواب دهیم.
جالب اینجاست که احادیثی که میگوید همه چیز را از دل قرآن به شما پاسخ میگوییم که اغلب به همین آیات اشاره کرده است.
از باب نمونه فقط به این دو حدیث توجه کنید:
☀️در یکی امام صادق ع میفرماید من از آنچه در زمین و آسمانها و بهشت و جهنم آنچه بوده و خواهد بود آگاهم؛ و بعد صریحا میفرمایند این را از کتاب الله فراگرفتهام و خود قرآن فرموده که «تبیان کل شیء» است:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ وَ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ عَبْدُ الْأَعْلَى وَ أَبُو عُبَيْدَةَ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بِشْرٍ الْخَثْعَمِيُّ سَمِعُوا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ قَالَ ثُمَّ مَكَثَ هُنَيْئَةً فَرَأَى أَنَّ ذَلِكَ كَبُرَ عَلَى مَنْ سَمِعَهُ مِنْهُ فَقَالَ عَلِمْتُ ذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْء
📚 (الكافي، ج1، ص261)
☀️در دیگری امام صادق مساله را از آن سو طرح میکند؛ میفرماید من کتاب الله را از ابتدا تا انتها میدانم و در آن خبر آسمان و خبر زمین و خبر آنچه بوده و خواهد بود آمده است و باز استناد میکنند به این آیه شریفه که «تبیان کل شیء» است.
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْمُؤْمِنِ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ كِتَابَ اللَّهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ كَأَنَّهُ فِي كَفِّي فِيهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ مَا كَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ كَائِنٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ.
📚(الكافي، ج1، ص229)
📚در بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص127-128 تعداد زیادی از این روایات با چنین مضمونی را جمع کرده است.
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه اشتمال قرآن بر همه چیز در کلام معلمان حقیقی قرآن (۲)
البته این سخن بدان معنا نیست که اهل بیت ع همه علمشان را به ما گفتهاند. یعنی اینکه گفتیم قرآن میفرماید علم به همه چیز در قرآن هست معنایش این نیست که ما مستقلا میتوانیم همه علم را از قرآن به دست آوریم.
☀️لذا در جایی فرمودند که پاسخ هر مطلبی که بین دو نفر در آن اختلاف شود در قرآن هست اما عقول الرجال بدان قد نمیدهد:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
مَا مِنْ أَمْرٍ يَخْتَلِفُ فِيهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ.
📚الكافي، ج1، ص60
و اینکه خود آنها چگونه به این علم رسیدهاند هم شاید این روایت معروف، افقی از آنچه بر آنها گذشته به ما نشان دهد:
☀️در روایت موجود در کتب شیعه و سنی آمده که پیامبر اکرم ص در آخر عمرشان هزار باب از علم بر حضرت امیر ع گشودند که از هر بابی هزار باب باز میشد. تعبیر «باب» تعبیر خیلی مهمی است؛ یعنی نه ارائه «محتوا» بلکه - به تعبیر امروزی - دستیابی به «فرمول» که هر فرمولی خودش حاوی هزاران و بلکه گاه بینهایت محتواست.؛ و جالب اینجاست که کل احادیثی که به ما رسیده تنها یکی دو باب از آن یک میلیون باب است
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ شَبَابٍ الصَّيْرَفِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ رِبَاطٍ قَالَ:
دَخَلْتُ أَنَا وَ كَامِلٌ التَّمَّارُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ كَامِلٌ: جُعِلْتُ فِدَاكَ حَدِيثٌ رَوَاهُ فُلَانٌ.
فَقَالَ اذْكُرْهُ!
فَقَالَ حَدَّثَنِي أَنَّ النَّبِيَّ ص حَدَّثَ عَلِيّاً ع بِأَلْفِ بَابٍ يَوْمَ تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ ص كُلُّ بَابٍ يَفْتَحُ أَلْفَ بَابٍ فَذَلِكَ أَلْفُ أَلْفِ بَابٍ.
فَقَالَ لَقَدْ كَانَ ذَلِكَ.
قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَظَهَرَ ذَلِكَ لِشِيعَتِكُمْ وَ مَوَالِيكُمْ؟!
فَقَالَ يَا كَامِلُ بَابٌ أَوْ بَابَانِ!
فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا يُرْوَى مِنْ فَضْلِكُمْ مِنْ أَلْفِ أَلْفِ بَابٍ إِلَّا بَابٌ أَوْ بَابَانِ؟
قَالَ فَقَالَ وَ مَا عَسَيْتُمْ أَنْ تَرْوُوا مِنْ فَضْلِنَا مَا تَرْوُونَ مِنْ فَضْلِنَا إِلَّا أَلْفاً غَيْرَ مَعْطُوفَةٍ!
📚(الكافي، ج1، ص297)
☀️ و تا قبل از ظهور، بشر به اندازه دو حرف از ۲7 حرف الفبا را هم نفهمیده است
عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ الصَّيْقَلِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَةَ، عَنْ أَبَانٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
«الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً، فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ، فَلَمْ يَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْيَوْمِ غَيْرَ الْحَرْفَيْنِ، فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِينَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِي النَّاسِ، وَ ضَمَّ إِلَيْهَا الْحَرْفَيْنِ حَتَّى يَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفاً»
📚(مختصر البصائر، ص320)
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه اشتمال قرآن بر همه چیز در کلام معلمان حقیقی قرآن (3)
☀️به علاوه که در روایتی دیگر مرتبه بالاتر از این یک میلیون باب را «جامعه» و بالاتر از آن را «جفر» و بالاتر از آن را «مصحف فاطمه» و بالاتر از آن را «علم ما کان و علم ما هو کائن» و بالاتر از آن را «هرآنچه لحظه به لحظه حادث میشود» دانستهاند
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَجَّالِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ هَاهُنَا أَحَدٌ يَسْمَعُ كَلَامِي.
قَالَ فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع سِتْراً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ بَيْتٍ آخَرَ فَاطَّلَعَ فِيهِ؛ ثُمَّ قَالَ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ.
قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ شِيعَتَكَ يَتَحَدَّثُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص عَلَّمَ عَلِيّاً ع بَاباً يُفْتَحُ لَهُ مِنْهُ أَلْفُ بَابٍ.
قَالَ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ عَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً ع أَلْفَ بَابٍ يُفْتَحُ مِنْ كُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ.
قَالَ قُلْتُ هَذَا وَ اللَّهِ الْعِلْمُ.
قَالَ فَنَكَتَ سَاعَةً فِي الْأَرْضِ؛ ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ مَا هُوَ بِذَاكَ!
قَالَ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ وَ إِنَّ عِنْدَنَا الْجَامِعَةَ؛ وَ مَا يُدْرِيهِمْ مَا الْجَامِعَةُ؟!
قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ؛ وَ مَا الْجَامِعَةُ؟
قَالَ صَحِيفَةٌ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِمْلَائِهِ مِنْ فَلْقِ فِيهِ وَ خَطِّ عَلِيٍّ بِيَمِينِهِ فِيهَا كُلُّ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ وَ كُلُّ شَيْءٍ يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ حَتَّى الْأَرْشُ فِي الْخَدْشِ. وَ ضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَيَّ؛ فَقَالَ تَأْذَنُ لِي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ؟
قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّمَا أَنَا لَكَ؛ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ.
قَالَ فَغَمَزَنِي بِيَدِهِ وَ قَالَ حَتَّى أَرْشُ هَذَا كَأَنَّهُ مُغْضَبٌ!
قَالَ قُلْتُ هَذَا وَ اللَّهِ الْعِلْمُ.
قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ لَيْسَ بِذَاكَ! ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً؛ ثُمَّ قَالَ: وَ إِنَّ عِنْدَنَا الْجَفْرَ وَ مَا يُدْرِيهِمْ مَا الْجَفْرُ؟!
قَالَ قُلْتُ وَ مَا الْجَفْرُ؟
قَالَ وِعَاءٌ مِنْ أَدَمٍ فِيهِ عِلْمُ النَّبِيِّينَ وَ الْوَصِيِّينَ وَ عِلْمُ الْعُلَمَاءِ الَّذِينَ مَضَوْا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ.
قَالَ قُلْتُ إِنَّ هَذَا هُوَ الْعِلْمُ!
قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ لَيْسَ بِذَاكَ! ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً؛ ثُمَّ قَالَ: وَ إِنَّ عِنْدَنَا لَمُصْحَفَ فَاطِمَةَ ع وَ مَا يُدْرِيهِمْ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ ع؟!
قَالَ قُلْتُ وَ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ ع؟
قَالَ مُصْحَفٌ فِيهِ مِثْلُ قُرْآنِكُمْ هَذَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ اللَّهِ مَا فِيهِ مِنْ قُرْآنِكُمْ حَرْفٌ وَاحِدٌ.
قَالَ قُلْتُ هَذَا وَ اللَّهِ الْعِلْمُ!
قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ مَا هُوَ بِذَاكَ. ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً؛ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا كَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ.
قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْعِلْمُ.
قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ لَيْسَ بِذَاكَ.
قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَيُّ شَيْءٍ الْعِلْمُ؟
قَالَ: مَا يَحْدُثُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِ الْأَمْرِ وَ الشَّيْءُ بَعْدَ الشَّيْءِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
📚الكافي، ج1، ص239-240
و اینها را بگذارید کنار اآن روایت اول که فرمودند هر سوال دارید بپرسید تا ما از قرآن به شما پاسخ دهیم و تاکید کردند که همه چیز در قرآن است.
وقتی چنین تلقیای از قرآن داشته باشیم آنگاه براحتی میتوانیم بفهمیم که اگر کسی در فهم قرآن شاگردی اهل بیت ع را بکند میتواند به این افق فهم و استنباط از قرآن دست یابد؛ چنانکه مثلا از ابن عباس نقل شده که اگر ریسمان پای شتری گم شده باشد من با قرآن میتوانم برایتان پیدایش کنم
«لو ضلت عقال بعیر لکم لوجدته.»
اینجاست که باید با کمال تاسف اعلام کرد که ما نهتنها قرآن را مهجور گذاشتهایم بلکه به خاطر یک قیاس به نفس ناروا این مهجوریت قرآن را تئوریزه کردهایم تا مبادا کسی سخن قرآن را - که به صراحت بارها اعلام کرده - باور کند که همه چیز در قرآن هست.
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه انعکاس همه جانبه #کتاب_تکوین در #کتاب_تدوین (5)
🤔واقعا یکبار دیگر تامل کنیم:
قرآن تنها کتابی است که خود خداوند مستقیما و با الفاظی که خودش تعیین کرده با ما سخن گفته است؛
همه چیز را هم گفته است؛
هم راه فهمیدنش را به ما معرفی کرده (تدبر و تلاوت حق تلاوته) و
هم معلمان آن و کسانی که میتوانند حقایق آن را برای ما تبیین کنند به ما معرفی نموده است؛
بر کافران هر انکاری بکنند حرجی نیست؛
اما آیا به عنوان مسلمان و مومن واقعا رواست که بدون مراجعه به این معلمهای واقعی قرآن و صرفا به خاطر اینکه خودمان بتنهایی نتوانستهایم بسیاری از حقایق را از قرآن بفهمیم سخن خود قرآن در خصوص اشتمالش بر همه حقایق را انکار کنیم؟!
@yekaye
💠برای تامل بیشتر
اکنون اگر قبول کنیم «کتاب مبین»ی که بر پیامبر نازل شده
(قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ؛ مائده/۱۵)
همان کتاب مبینی است که هر تر و خشک چیز
(لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبين؛ انعام/59)
و بلکه هر ریز و درشتی
(لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلاَّ في كِتابٍ مُبين، سبأ/۳؛
ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلاَّ في كِتابٍ مُبين، یونس/۶۱)
و حتی هر امر مخفی و نهانی
(وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ في كِتابٍ مُبين، نمل/۷۵)
در آن هست،
آنگاه
♦️آیا محتمل نیست که آن کتابی که آصف بن برخیا به اندکی از آن علم داشت و اهل بیت فرمودند که ما به همه آن علم داریم همین قرآن باشد؟
☀️(مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي زَاهِرٍ عَنِ الْخَشَّابِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ» [نمل/40] قَالَ فَفَرَّجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بَيْنَ أَصَابِعِهِ فَوَضَعَهَا فِي صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ وَ عِنْدَنَا وَ اللَّهِ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ. الكافي، ج1، ص229)
♦️و یا آن کتابی که همه چیز حتی قبل از تحققش در آن ثبت شده
(ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ، حديد/22؛ وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَديداً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً، إسراء/58)
همین قرآن باشد؟
♦️ آيا محتمل نیست آن کتابی که در قیامت نهاده میشود و همگان اعمال خود را در آن ثبت شده میبینند که مطلقا چیزی را فروگذار نکرده و بر اساس آن بر انسانها حکم میشود
(وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا فيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً، كهف/49؛ وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ، زمر/69؛ وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ، مؤمنون/62)
حقیقت همین قرآن باشد؟
♦️و به همین منوال آیا احتمال ندارد کتاب مورد اشاره در آیاتی مانند
▪️«وَ الَّذينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ» (أنفال/75)
▪️ «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً» (أحزاب/6)
▪️«إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ» (توبة/36)
▪️«وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ في كِتابِ اللَّهِ إِلى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (روم/56)
نیز همین قرآن باشد؟!
@yekaye
یک آیه در روز
با توجه به اینکه این آیات ناظر به حقیقت قرآن است به نظرم رسید بحث لغوی قدیمیای که درباره کلمات قرآن
عطف به مطلبی که قبلا گفته شد در اینجا تکمیل بحث از کلمه «کریم» هم تقدیم میشود
🔹كریمٌ
▪️با توجه به اینکه ماده «کرم» هم با کلماتی مانند کَرَم و کریم و کرامت در مورد شرافت و بزرگواری انسان و خویشتنداری وی از آلودگی به بدیها به کار میرود و «کَرَم» به زمین شخمزده شدهای که از سنگ خالی گردیده و آماده کشت است اطلاق میگردد و نیز به ابری که باران فراوان ببارد تعبیر «کَرَّمَ» به کار میرود و هم با کلماتی مانند «کَرْم» به معنای گردنبند و درخت انگور، و با کلمهای مثل «کرامة» به معنای طبقی از انگور (كتاب العين، ج5، ص368-369 )
برخی بر این باورند این ماده در اصل بر دو معنای مختلف دلالت دارد؛
▫️ یکی معنای شرافت فی نفسه (بزرگواری) و شرافت در خُلقی از اخلاقیات (بزرگمنشی) میباشد؛ چنانکه مثلا زمین مکرمه زمینی است که برای رشد گیاهان بسیار مناسب است و کریم بودن خداوند هم به این است که بسیار از بندگان خود درمی گذرد؛
▫️ و معنای دیگر این ماده گردنبند (کَرْم) است؛ و انگور را هم به این مناسبت که مجموعهای از خوشههای دارای دانههای کنار هم چیده شده است (شبیه گردنبند) «کَرْم» گویند (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص172 ).
▪️در مقابل، برخی تلاش کردهاند که همه این معانی را به یک معنا برگردانند؛
مثلا حسن جبل بر این باور است که معنای محوری این ماده «رقت یک چیز جمع شده و پاکیزگی و صفای آن همراه با یک نحوه قابلیت داشتن و پذیرش در آن است» چنانکه هم به دانه انگور و هم به قطعههای طلا و نقره (که از رقیقترین جواهراتند) و هم به زمینی که از سنگها پاک و آماده کشت شده و نیز به ابری که باران فراوانی در آن جمع شده و آماده بارش است اطلاق میگردد؛ و آن معنای تنزه هم که در این ماده هست (تَکَرَّمَ الرجل عما یشینه: یعنی وی از آنچه او را بد و آلوده میکند اجتناب کرد و خود را منزه داشت) هم به همین معنا برمیگردد؛ و اصلا کرامت به معنای یک نحوه فضیلت و پاکیزگی (نقاوت) از عیوب میباشد؛ و کَرَم به معنای جود و بخشندگی هم بدین جهت چنین نامیده شده که شخص جواد نفسی رقیق و نرم و منعطف دارد نه غلیظ و سخت؛ و خود جود و بخشندگی هم غلظتی که مال در انسان ایجاد میکند را از بین میبرد چنانکه «کریم» را هم به معنای شخص پُر خیر و بخشندهای که بخشش وی تمامی ندارد» دانستهاند؛و در هر صورت در تمام کاربردهای این ماده در قرآن یک نحوه معنای نقاوت (پاکیزگی) و رقت و صفا مشاهده میشود. (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، 1886-1888)
▪️برخی هم – شاید با توجه به اینکه ظاهرا در معنای دومی که ابنفارس مورد توجه قرار داد (یعنی مفاهیمی همچون گردنبند و دانههای انگور) اصلا در قرآن به کار نرفته – فقط درباره کاربرد آن در معنای شرافت سخن گفتهاند.
▫️در این میان، راغب اصفهانی بر این باور است که این کلمه در جایی به کار میرود که این بزرگواری و بزرگمنشی ظهور و بروز داشته باشد؛ چنانکه کاربرد در مورد خدا در جایی است که او احسان و انعامش ظهور کرده (فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ؛ نمل/40) و در مورد انسان هم وقتی اطلاق میشود که ویژگیهای اخلاقی خوب از وی بروز کند و لذا مادامی که شخصی خوبیاش بروز نکرده کلمه «کریم» بر او اطلاق نمیشود؛ و البته نقل هم شده که کَرَم اساساً شرافت و بزرگواری در هر چیزی که متناسب با خودش بروز کند، کرامت خوانده میشود چنانکه در «قُرْآن كَرِيم» (واقعه/77) تعابیری مانند «زَوْجٍ كَرِيمٍ» (لقمان/10)، «زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ» (دخان/26)، «قَوْلًا كَرِيماً» (إسراء/23) به کار رفته است؛ (مفردات ألفاظ القرآن، ص707 )
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه توضیح کلمه «کریم» (۲)
▫️مرحوم مصطفوی هم در مقابل معتقد است که «شرافت» عموما در خصوص برتری و امیتازات مادی به کار میرود و از این جهت با کرامت متفاوت است وشاهدش هم این است که به خداوند کریم اطلاق میشود اما شریف خیر. ایشان نیز که همچون راغب هیچ اشارهای به کاربردهای این ماده در معانی ای همچون گردنبند و انگور نمیکند، معنای محوری این ماده را در مقایسه با ماده نزدیک به آن یعنی «عزز» مطرح میکند و بر این باور است که معنای اصلی «کرامة» نقطه مقابل «هوان» (حقارت و پَستی) است (وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ؛ حج/18)، همان طور که نقطه مقابل «عزت»، «ذلت» است (جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً، نمل/۳۴؛ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلّ، منافقون/8) و همان طور که نقطه مقابل «کِبَر» (بزرگی)، «صِغَر» (کوچکی) میباشد (وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ؛ یونس/61؛ سبأ/3). از نظر ایشان «هوان» و «ذلت» هر دو به معنای خواری است که اولی فی نفسه لحاظ میشود اما دومی در قبال شخص مافوق؛ و به همین ترتیب در مفهوم «عزت» هم یک نحوه استعلا و تفوق بر دیگری لحاظ شده اما کرامت یک نحوه عزت و تفوق فی نفسه است که در آن استعلای نسبت به غیری که دون اوست لحاظ نمیشود؛ و با این توضیح بر این باورند که معانیای همچون جود (بخشش) و اعطاء و سخاوت و منزه بودن و عظمت و ... از لوازم و آثار کرامت است نه معنای اصلی آن. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص46 )
▪️اگرچه کاربرد ثلاثی مجرد این ماده در زبان عربی رایج است (مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَوَاتُه؛ نهجالبلاغه، حکمت449) اما این ماده به صورت فعل در قرآن کریم تنها در دو باب «اکرام» (فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ؛ فجر/15) و «تکریم» (وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ؛ اسراء/70) به کار رفته است که اینها متعدی و به معنای بزرگواری کردن در حق دیگران بدون هیچ چشمداشت، یا چیزی ارزشمند را به کسی بخشیدن میباشد که در تعبیر «ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ» (الرحمن/27) در خصوص خداوند ظاهرا هر دو معنا لحاظ شده است (یعنی هم در حق دیگران بزرگوار است؛ و هم اشیای ارزشمندی به دیگران میبخشد)
▪️ و اسم مفعولهای این دو به ترتیب عبارتند از «مُكْرَم» و «مُکَرَّم» یعنی کسی ویا چیزی که مورد اکرام و تکریم قرار میگیرد، که گاه معنای گرامی داشته شدن غلبه دارد: «في صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ: در صحیفههایی ارزشمند» (عبس/13)، و گاهی معنای مورد اکرام و بخشش واقع شدن «ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ: مهمانان مورد اکرامِ حضرت ابراهیم ع» (ذاريات/24) (مفردات ألفاظ القرآن، ص707 ) و گاه هر دو معنا چنانکه «أُولئِكَ في جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ» (معارج/35) ظاهرا هر دو معنا لحاظ شده است.
▪️در تفاوت «اکرام» و «تکریم» هم شاید بتوان همان مطلبی را گفت که در بحث از آیه ۵۲ اشاره شد که در باب افعال جهت صدور این عمل از فاعلش مد نظر است؛ اما در باب تفعیل جهت وقوع و تعلق به مفعول (جلسه 1002 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-35/) یعنی در «اکرام» بیشتر این اقدام از جانب اکرامکننده مد نظر است چنانکه در آیات «وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ» (حج/18) و «وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» (یوسف/۲۱) و «بِما غَفَرَ لي رَبِّي وَ جَعَلَني مِنَ الْمُكْرَمينَ» (یس/27) بخوبی این مشهود است؛ اما در «تکریم» خود مورد اکرام واقع شدن، چنانکه در آیات «قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَليلاً» (اسراء/62) و «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً» (اسراء/70) و «في صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ» (عبس/13) چنین به نظر میرسد.
▪️«کریم» صفت مشبهه است که غالبا در معنای فاعل برای فعل ثلاثی مجرد این ماده به کار میرود (هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَريمِ، مومنون/116؛ إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَريمٌ، یوسف/31) [هرچند که به نظر میرسد گاه در معنای اسم مفعول هم به کار رفته است؛ مثلا: ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريمُ؛ دخان/49)] و جمع آن كِرَام (كِراماً كاتِبِينَ، انفطار/11؛ بِأَيْدِي سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ، عبس/15-16) و «كُرَمَاء» است (المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص531 )
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه توضیح کلمه «کریم» (3)
▪️«أکرم» صیغه تفضیل از ماده «کرم» است «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات/13) که گاه (مثلا: وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ؛ علق/3) آن را به معنای مبالغه در «کرم» دانستهاند (الجدول فى اعراب القرآن، ج30، ص367 ) و برخی هم توضیح دادهاند که وزن «أفعل» (أکرم) گاه در معنای «فعیل» (کریم) به کار میرود؛ چنانکه در آیاتی مانند «وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ» (روم/27) «لا يَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى» (لیل/15) و «وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى» (لیل/17)، نیز سه کلمه «أهون، أشقی، و أتقی» به ترتیب در معنای «هّین: آسان» «شقی: بدبخت» و «تقیّ: پرهیزکار» به کار رفته است. (التوحيد (للصدوق)، ص200)
🔸برای فهم بهتر این معنا خوب است به تفاوت آن با کلمات مشابه (عزّت، شرف، کِبَر، حریّت و جود) نیز توجه شود:
▪️درباره تفاوت «کرم» با «عزت» گفته شد که در مفهوم عزت نوعی برتری و استعلا نسبت به دیگران نهفته است، در حالی که در «کرامت» لزوما مقایسهای در کار نیست و بزرگواری خود شخص مد نظر است؛
▪️همچنین در تفاوت «کرامت» با «شرافت» گفته شد که این کلمه غالبا در مورد برتری و بزرگی مادی استفاده میشود و لذا به خداوند «کریم» گفته میشود اما «شریف» گفته نمیشود.
▪️«کِبَر: بزرگی» هم به معنای مطلق بزرگ بودن است ولی «کرم» بزرگیای است که حالت متعالی دارد و لذا به نظر میرسد تفاوت «کِبَر» و «کَرَم» در زبان عربی، شییه تفاوت «بزرگی» و «بزرگواری» در زبان فارسی است.
▪️در تفاوت «جود» و «کرم» هم گفتهاند در «جود» تاکید اصلی بر کثرت عطا و بخشش است ولو که غالبا در جایی است که حتی سوال و درخواست هم رخ نداده؛ اما در «کرم» تاکید اصلی بر عزت و ارجمندی فی نفسه است؛ و از حیث دیگر میتوان گفت کرم اعطای چیزی کاملا از روی طیب خاطر است خواه کم باشد یا زیاد؛ اما جود بخشش فراوان است خواه با طیب خاطر باشد یا خیر؛ و نیز میتوان گفت «اکرام» اعطاء در جایی است که قصد بزرگداشت و احترام کردن در کار باشد اما در جود لزوما چنین نیست (الفروق في اللغة، ص168 ).
▪️در تفاوت «حریت» (ماده «حرر») و «کرامت» هم گفتهاند کرامت یک نحوه حریت است با این تفاوت که حریت را در مطلق نیکوییهای بزرگ و کوچک به کار میبرند اما کرامت را فقط در نیکوییهای بزرگ به کار میبرند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص707 )
📿ماده «کرم» و مشتقات آن جمعا 47 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
انه لقرآن کریم.docx
269K
با توجه به طولانی شدن بحث «قرآن از منظر قرآن» فایل کامل این آیه به پیوست تقدیم میشود