eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
💢غرض سوره حجرات و مروری بر محتوای کلی آن 3️⃣ ‌شاید بتوان گفت که مساله این سوره است: بحث را از جامعه دینی آغاز می‌کند که در جامعه دینی محور پیوندها باید ارتباط خاص با رسول الله که امام امت است باشد و انسانها نسبت به ایشان حرف‌شنوی داشته باشند؛ اما بلافاصله تذکر می‌دهد که این حرف‌شنوی نباید به صورت یک عادت در کل روابط جامعه دینی درآید تا حدی که اگر فاسقی هم خبر مهمی آورد بی‌تحقیق به وی اعتماد شود. سپس سراغ پیوندهایی که بین خود مومنین وجود دارد و در معرض آسیب است می‌رود و وضع مطلوب این پیوندها را برادری معرفی می‌کند (که یک نوع رابطه گرم بین انسانهاست؛ نه رابطه سردی در حد صرفا رعایت عدالت) که در چنین فضایی آیات تذکر می‌دهد که وقتی رابطه گرم شد از خطرات این گونه روباط غفلت نکنید، این طور نباشد که در چنین فضای عاطفی حرمتها شکسته شود، یا نقطه ضعفهای همدیگر را به رخ بکشید؛ این نقطه ضعفها را در همدیگر نبینید و اگر هم دیدید علنی نکنید. در گام بعد افق بحث را گسترده‌تر می‌کند و سراغ مطلب روابط انسانی (فراتر از جامعه دینی) می‌رود و تذکر می‌دهد که بالاخره انسانها تفاوت دارند (هم در خلقت و هم در اجتماع) و هدف این تفاوتها تعارف و به رسمیت شناختن همدیگر است نه برتری‌طلبی؛‌که معیار برتری فقط تقواست. در فراز بعدی می‌کوشد سیر حرکت از ارتباطات ساده اجتماعی (تعارف) به ارتباطات عمیق دینی را مطرح کند؛ لذا ابتدا حرکت از اسلام به ایمان،‌ و سپس به توصیف مومن حقیقی می‌پردازد؛ و در این مسیر هشدار می‌دهد که مبادا این حرکت ایمانی موجب غرور شما شود و نسبت خود با خدا را فراموش کنید؛ و بدین ترتیب پایان سوره با این تذکر به مبدا سوره (که تذکر بر جلو نیفتادن از خدا و رسول بود) برمی‌گردد. @yekaye
💢غرض سوره حجرات و مروری بر محتوای کلی آن 4️⃣ احادیثی هم که درباره اهمیت این سوره آمده می‌تواند جهت‌گیری کلی سوره و ثمرات آن در زندگی را برای ما آشکار سازد: ظاهرا هدف سوره تربیت جامعه اسلامی برای شکل‌گیری امت واحد ذیل شخصیت نبی اکرم ص است؛ پس کسی که بر این سوره (و در واقع بر رعایت مضامین آن) مداومت ورزد جزء ‌زائران حضرت محمد ص محسوب می‌شود (حدیث۱) و شاید چون نسبتش را با تمام انسانهای اهل طاعت و معصیت اصلاح می‌کند از باب اینکه کسی که حسنه‌ای بیاورد ده برابر پاداش می‌گیرد (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها؛ انعام/۱۶۰) ده برابر تعداد همه افراد مطیع و عاصی ثواب می‌برد (حدیث۲)؛ و چون تکلیف مومنان را در درگیری‌ها و نزاعها و مطلق روابط اجتماعی معلوم کرده، درآویختن به این سوره و آویختن آن به خود انسان را در نزاعها حفظ می‌کند و در همه خوبی‌ها را در جامعه باز می‌کند (حدیث۳)؛ و چون با اصلاح رابطه خود با پیامبر اکرم ص و با سایر مومنان، ذیل امت محمدی ص قرار می‌گیرد، از شیاطین جن هم حفظ می‌شود؛ و زایندگی (حفظ جنین) و توان پرورش‌دهندگی‌اش (جاری شدن شیر خشک شده) برقرار و تثبیت می‌گردد (حدیث۴). @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰۶۶) 📖 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ 📖 ترجمه 💢ای کسانی که ایمان آوردند [خودتان را / چیزی را] در پیشگاه خداوند و رسولش جلو نیندازید و در برابر خداوند تقوا پیشه کنید؛ چرا که خداوند شنوا و دانای مطلق است. سوره حجرات (۴۹)، آیه۱ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۳ رجب ۱۴۴۳ 🏴سوم رجب، سالروز شهادت حضرت امام هادی علیه‌السلام را به همه شیعیان و دوستداران آن حضرت تسلیت عرض می‌کنم🏴 @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹لا تُقَدِّمُوا قبلا بیان شد که ▪️ماده «قدم» - نقطه مقابل «أخر» - در اصل دلالت دارد بر سبقت گرفتن و جلو افتادن؛ و تفاوتش با سبقت گرفتن این است که در سبقت گرفتن، اینکه کسی جلوتر بوده باشد و شخص به او برسد لحاظ شده، اما در تقدم، صرفا سابقه زمانی داشتن مد نظر است. ▪️ابن‌منظور و مرحوم طبرسی بر این باورند که هر چهار باب «قَدَمَ يَقْدُم» [يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّار؛ هود/۹۸] و «تَقَدَّمَ يتقَدَّمُ» [لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّر؛ مدثر/37] و «أَقدَمَ يُقْدِم» و «اسْتَقْدَم يَسْتَقْدِم‏» [َإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ؛ اعراف/۳۴، یونس/49، نحل/۶۱] در معنای واحد به کار می‌روند، هرچند «أقدَمَ» گاه به معنای «اقدام کردن» و به انجام کاری روی آوردن هم به کار می‌رود. ▫️البته شاید بتوان گفت باب تفعل لزوما برای فعل لازم (جلو افتادن) به کار می‌رود، در حالی که ابواب دیگر گاهی برای حالت متعدی (جلو انداختن چیزی) نیز به کار می‌روند؛ چنانکه در خصوص ثلاثی مجرد و باب استفعال تنها موارد استعمالات قرآنی آنها که در بالا اشاره شد متعدی است. ▪️«قَدِمَ إلی» مانند (وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً؛‌ فرقان/۲۳)، به معنای «قصد انجام کاری را کردن» و «به کاری پرداختن» است. ▪️«قَدَّمَ، یُقَدِّمُ» باب تفعیل از این ماده است که برای متعدی کردن به کار می‌رود و به معنای چیزی را مقدم کردن و از پیش فرستادن است (لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ‏؛ مائده/۸۰) (أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ‏؛ لمجادله/۱۳). البته تعبیر «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ حجرات/۱) را برخی به معنای «مقدم نشوید و پیشی نگیرید» دانسته‌اند (یعنی در معنای لازم)؛ اما راغب تذکر داده‌ که این هم در معنای متعدی است: یعنی سخن و نظر و حکم خدا را بر سخن و دستور خدا و رسولش مقدم نکنید همان گونه که فرشتگان چنین‌اند: «لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ» (أنبياء/۲۷)؛ و از ابن‌جنی نیز نقل شده است که مفعول در اینجا محذوف است و تقدیر کلام این بوده است که امری را بر آنچه که خداوند شما را بدان امر کرده مقدم نکنید. ▪️«قَدَم» به معنای «گام» است که جمع آن «أقْدَام» می‌باشد و احتمالا از این جهت چنین نامیده شده که ابزاری برای جلو افتادن و پیشی گرفتن انسان است؛ و از همین کلمه، تعبیر «ثابت‌قدم کردن» (وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ‏؛ أنفال/ ۱۱) و «قدم راستین داشتن» (کنایه از سابقه خوب داشتن) (قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏؛ يونس/۲) به کار رفته است. ▪️«قِدَم» به معنای وجود داشتن در گذشته و در مقابل «بقا: امتداد وجود در آینده» است که کلمه «قَدیم» از همین واژه و به معنای چیزی است که دارای سابقه زمانی طولانی در گذشته باشد (لَفي‏ ضَلالِكَ الْقَديم؛‌یوسف/۹۵)؛ چنانکه در وصف خداوند تعابیر «قَدِيمَ الإحسان» به کار رفته است و صفت تفضیلی (أقدم: قدیمی‌تر) از همین کلمه هم در قرآن به کار رفته است: (آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ؛ شعرا/۷۶) 🔖جلسه ۲۵۴ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-34/ 📖اختلاف قرائت ▪️در اغلب قرائات این کلمه از باب تفعیل، یعنی با ضمه «تاء» و کسره «دال» مشدد (لا تُقَدِّمُوا) قرائت شده است؛ که ظاهرا فعل متعدی (مقدم نکنید) است. ▪️اما در یکی از قرائات عشر (یعقوب) و بسیاری از قرائات غیرمشهور (ابن‌عباس، ابن‌مسعود، أبوهريرة، أبورزين، عائشة، سلمي، عكرمة، أبوحيوة، ضحاك، قتادة، ابن‌سيرين، ابن‌يعمر، ابن‌مقسم) از باب تفعّل، یعنی با فتحه «تاء» و فتحه «دال» مشدد (لاتَقَدَّموا) قرائت شده است؛ که در این حالت در اصل لا تَتَقَدَّموا بوده و «ت» اول آن حذف شده است؛ که در این صورت فعل لازم (مقدم نشوید؛ پیشی نگیرید) خواهد بود. ▪️البته این حالت اخیر در برخی از قرائات مکی (روایت بزی از قرائت ابن‌کثیر) نیز وجود دارد با این تفاوت که به صورت «لا تَّقدَّموا» قرائت کرده؛ یعنی به جای حذف «ت»، این دو «ت» درهم ادغام شده است و به خاطر التقای ساکنینی که پیش می‌آید حرف «لا» را باید با مد خواند. ▪️در قرائات غیرمعروف این عبارت به صورت فعل ثلاثی مجرد (لاتَقْدَموا) و باب افعال (لاتُقْدِموا) نیز قرائت شده است؛ که می‌تواند به یکی از دو معنای فوق، ویا به معنای «اقدام نکنید» باشد. 📚معجم القراءات ج ۹، ص۷۵ مجمع البيان، ج‏9، ص194 @yekaye
🔹اتَّقُوا قبلا بیان شد که ▪️ماده «و‌قی» در اصل به معنای نگهداشتن و حفظ کردن است: ▪️«وِقَايَة» به معنای حفظ چیزی است از اینکه مورد اذیت و ضرر قرار بگیرد، و ▪️«تَقْوی» به معنای قرار دادن خود در «وقایه»‌ای نسبت به آن چیزی است که ترس از آن می‌رود، و به همین مناسبت است که «تقوای الهی» در معنای «ترس از خدا» هم به کار رفته است. شهید مطهری تذکر می‌دهد که با توجه به ریشه معنایی این کلمه، ترجمه آن به «پرهیزگاری» ترجمه مناسبی نیست، چرا که این کلمه معنای گوشه‌نشینی و عزلت را القا می‌کند، در حالی که تقوی، قدرتی روحی است که موجب حفظ و کنترل آدمی بر خویش می‌شود و انسان را از گناه نگه می‌دارد؛ و نهایتا ترجمه «خودنگهداری» را برای این کلمه پیشنهاد می‌کنند. ▪️«اتَّقِ» نیز فعل امر از ماده «وقی» در باب افتعال (در اصل به صورت «اِوتَقی») بوده است. چون باب افتعال چون معنای مطاوعه (پذیرش) می‌دهد، با توجه به ترجمه کلمه «تقوی» به «خودنگهداری»، لذا «اتَّقِ» به معنای آن است که حالت تقوی را در درون خود قبول و جاری کن و به تعبیر ساده‌تر: تقوی داشته باش. 🔖جلسه ۹۲۶ http://yekaye.ir/an-nesa-4-1/ @yekaye
🔹 درباره ماده بسیاری از اهل لغت اصل این ماده را به شنیدن مرتبط دانسته‌اند؛ مثلا گفته‌اند که ▫️اصل این ماده ادراک صوت است، خواه با عضو جسمانی باشد یا قوای روحانی و نور باطنی (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏5، ص209 )؛ یا ▫️قوه‌ای در گوش است که با آن صوت شنیده می‌شود و نیز خود فعل شنیدن (مفردات ألفاظ القرآن، ص425 )؛ ویا ▫️انس گرفتن با چیزی به وسیله گوش است (معجم المقاييس اللغة، ج‏3، ص102 )؛ و البته بر این اساس، وجه تسمیه «مِسْمَع» (چوبی که برای بستن طناب به دلو، به دو سر دلو می‌زنند) را به خاطر شباهت آن با گوش قلمداد کرده ، ویا کلمه‌ای مانند «سِمع» را که نام حیوانی است که حاصل جفتگیری کفتار ماده و گرگ نر است به عنوان کلمه‌ای شاذ نسبت به این ماده دانسته‌اند (معجم المقاييس اللغة، ج‏3، ص102 ). البته برخی احتمال داده‌اند که به خاطر قوه شنوایی قوی‌ای که این حیوان دارد این نام را به وی داده‌اند، بویژه که در عرب ضرب المثلی هست که می‌گوید فلانی «أسمع من السِمع» است (فرهنگ ابجدى، ص499 ). ▫️اما برخی که در ریشه‌یابی معانی کلمات به تک‌تک حروف هم توجه دارند با توجه به حرف «س» که دلالت بر نفوذ ظریف دارد، اصل ماده «سمع» را به معنای «نفوذ ماده‌ای دقیق یا لطیف در اثنای چیزی » دانسته‌اند؛ که شنیدن هم از این باب که نفوذ صدا در مغز از طریق گوش است چنین نامیده شده است، و وجه تسمیه «مسمع» هم این است که چوبی است که داخل دلو نفوذ کرده؛ و وجه تسمیه حیوان موسوم به«سِمع» هم این است که: «هو خَلقٌ نفذه عِرقٌ: آفریده‌ای است که رگی در آن نفوذ کرده»؛ یعنی چون نوعی از گرگ در نوعی از کفتار نفوذ کرده چنین نامیده شده است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۰۷۴). ▪️کلمه «سَمْع» ▫️گاهی برای اشاره به گوش به کار می‌رود: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ‏» (بقرة/7) [وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ؛ فصلت/۲۲]، و ▫️ گاهی برای عمل شنیدن و گوش دادن: «إِنَّهُمْ عَنِ‏ السَّمْعِ‏ لَمَعْزُولُونَ‏» (شعراء/212)، «أَوْ أَلْقَى‏ السَّمْعَ‏ وَ هُوَ شَهِيدٌ» (ق/37)، ▫️گاهی برای «فهمیدن» و ▫️گاهی هم برای «اطاعت کردن» [در فارسی هم می‌گوییم به حرف تو گوش می‌کنم یعنی بدان عمل می‌کنم؛ شاید مصداقش این آیه باشد:‌ «خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا» (بقرة/93)]. ➖ این «شنیدن» به معنای فهمیدن در قرآن کریم بسیار به کار رفته است؛ مثلا: «وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا» (أنفال/31) یا «سَمِعْنا وَ عَصَيْنا» (نساء/46)، یعنی فهمیدیم اما اطاعت نمی‌کنیم؛ که نقطه مقابل «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» (بقرة/285) است؛ یا «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ‏» (أنفال/21)، که هم می‌تواند به معنای آن باشد که «گفتند فهمیدیم اما نمی‌فهمند» و هم به این معنا که «گفتند شنیدیم و فهمیدیم اما به اقتضایش عمل نمی‌کنند». (مفردات ألفاظ القرآن، ص425 ). البته شاید بهتر باشد به جای «اطاعت کردن»، تعبیر «اجابت کردن» را به کار ببریم؛ و این را هم یک کاربرد مجازی برای این کلمه دانسته‌اند؛ و از ابن الانباری هم نقل شده که تعبیر « سَمِعَ اللّه لِمَنْ حَمِدَه» به معنای آن است که خداوند دعای کسی که او را حمد گوید اجابت می‌کند؛‌ شبیه دعای «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بك من دُعَاءٍ لا يُسْمَعُ». (تاج العروس، ج‏11، ص227 ) @yekaye 👇ادامه توضیح درباره ماده «سمع»👇
قسمت دوم توضیح درباره ماده ▪️وقتی ماده سمع به باب افعال می‌رود و به معنای شنواندن چیزی به کسی [ومجازاً به معنای شنوا کردن کسی] به کار می‌رود: «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ ... إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» (نمل/80-81) یا «إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ» (فاطر/22)؛ و برخی آن را معنای ابلاغ کردن دانسته‌اند (المصباح المنير، ج‏2، ص289 )؛ و البته بسیار می‌شود که همانند خود فعل «سمع» در همین معنای «فهماندن» هم به کار می‌رود چنانکه در ادامه آیه‌ای که در بالا اشاره شد، می‌فرماید: «وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ‏ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ‏ لَتَوَلَّوْا» (أنفال/23)، که به این معناست که اگر خدا می‌خواست به آنان می‌فهماند؛ ➖ظاهرا هرجایی که خداوند سمع را برای مومنان اثبات، یا از کافران نفی، ویا به دست آوردن آن را تشویق می‌کند، مقصود همین تفکر و فهمیدن است؛ مانند: «أَمْ لَهُمْ آذانٌ‏ يَسْمَعُونَ‏ بِها» (أعراف/195) یا «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ‏ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ‏ الصُّمَّ الدُّعاءَ» (نمل/80) (مفردات ألفاظ القرآن، ص425-426). ▪️در مورد تعبیر «وَ اسْمَعْ‏ غَيْرَ مُسْمَعٍ‏» (وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ؛ نساء/46) هم دو وجه گفته شده است؛ یکی اینکه به معنای نفرین کردن و طلب کر شدن برای مخاطب باشد؛ ودیگر اینکه به معنای دعا کردن باشد، با این توضیح که اهل کتاب این را خطاب به پیامبر می‌گفتند که دیگران گمان کنند به ایشان احترام می‌گذارند و ایشان را دعا می‌کنند، در حالی که قصدشان نفرین کردن بود (مفردات ألفاظ القرآن، ص425 )؛ و در هر صورت در اینجا در مقام تعریض بوده است؛ برخی گفته‌اند این جمله شبیه است به «اسمع لا اسمعک الله: بشنو اما خدا هیچوقت شنوایت نکند»؛ و برخی هم گفته‌اند به معنای «اسمع لا مجاب لک و لا مقبول منک: بشنو اما بدان که اجابت نمی‌شوی و از تو قبول نشود» می‌باشد (مجمع البيان، ج‏3، ص86 ). ◼️فعل «سَمِعَ یَسمَعُ» در حالت عادی اقتضای دو مفعول دارد: «مطلبی» را از «کسی/چیزی» شنیدن»؛ آنگاه: ◾️مفعول اول آن (مطلبی که شنیده می‌شود): ▪️گاهی بدون حرف اضافه می‌آید (مانند: «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتي‏ تُجادِلُكَ في‏ زَوْجِها» (مجادله/۱)، «إِذْ سَمِعْتُمُوهُ» (نور/۱۲ و ۱۶)، «فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً» (طه/108)، «لا تَسْمَعُ فيها لاغِيَةً» (غاشیه/11) ▪️گاه با حرف «ل»: «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآن» (فصلت/۲۶) ▪️گاه با حرف «ب»: «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنّ» (یوسف/۳۱)، «ما سَمِعْنا بِهذا في‏ آبائِنَا الْأَوَّلينَ» (مومنون/2؛ قصص/۳۶)؛ ◾️مفعول دوم آن (شخص یا چیزی که صدایی دارد) نیز: ▪️گاهی بدون حرف اضافه می‌آید مانند: «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ» (آل عمران/۱۹۳)، « قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ» (انبیاء/۶۰)، «قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ» (شعراء/72)؛ ▪️گاهی با حرف اضافه «ل»: «إِذا أُلْقُوا فيها سَمِعُوا لَها شَهيقاً وَ هِيَ تَفُورُ» (ملک/7)؛ ▪️گاهی با حرف اضافه «مِن»: «لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثيرا» (آل عمران/۱۸۶). ◾️البته توجه شود که این فعل وقتی با حرف اضافه «ب» بیاید برای اشاره به وسیله شنیدن، و غیر از مفعولهای مذکور است: «وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها» (اعراف/۱۷۹ و ۱۹۵) @yekaye 👇ادامه توضیح درباره ماده «سمع»👇
قسمت سوم توضیح درباره ماده ▪️در مورد «سمّاع»، برخی آن را صیغه مبالغه دانسته‌اند و گفته‌اند به کسی گفته می‌شود که نسبت به آنچه گفته می‌شود کثیر الاستماع است؛ و ظاهرا به همین مناسبت به «جاسوس« هم «سماع» گویند (تاج العروس، ج‏11، ص227 ). آنگاه در مورد تعبیر «سَمَّاعُونَ‏ لِلْكَذِبِ» (مائدة/41) ابن‌منظور دو وجه را احتمال داده شده است: ▫️یکی اینکه لام، لام غایت [لأجل] باشد؛ یعنی: می‌آیند و مطالب را گوش می‌دهند تا آنچه شنیده‌اند را تکذیب کنند (که راغب هم همین معنا را قائل است؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص426 )؛ ▫️ و دیگر اینکه لام، حرف اضافه متعلق به «سماع»، و «کَذِب» مفعول اولِ آن باشد؛ یعنی دروغ را گوش می‌کنند که بروند در جامعه شایعه‌پراکنی کنند (لسان العرب، ج‏8، ص164 )؛ و البته جالب اینکه بلافاصله همین کلمه در همین آیه یکبار دیگر با حرف اضافه «ل» آمده است که ظاهرا مفعول دوم آن است: «سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرينَ لَمْ يَأْتُوك‏» (مائدة/41).؛ اما عجیب این است که راغب این دومی را هم لام غایت [لأجل] دانسته است، که معنایش این طور می‌شود که: به خاطر جایگاهشان به آنها گوش می‌دهند! (مفردات ألفاظ القرآن، ص426 ) ▪️این ماده وقتی به باب استفعال می‌رود (اسْتِمَاعُ‏) به معنای گوش سپردن (اصغاء) است: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَسْتَمِعُونَ‏ بِهِ، إِذْ يَسْتَمِعُونَ‏ إِلَيْكَ‏» (إسراء/47)، «وَ مِنْهُمْ مَنْ‏ يَسْتَمِعُ‏ إِلَيْكَ» (محمد/16)، «وَ مِنْهُمْ مَنْ‏ يَسْتَمِعُونَ‏ إِلَيْكَ‏» (يونس/42)، «وَ اسْتَمِعْ‏ يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ» (ق/41) (مفردات ألفاظ القرآن، ص426 )؛ در واقع استماع همواره جایی است که انسان عامدا و با قصد گوش می‌دهد؛ در حالی که «سمع» می‌تواند با قصد یا بدون آن باشد (یعنی به صرف شنیده شدن) اطلاق می‌گردد (المصباح المنير، ج‏2، ص289 )؛ برخی گفته‌اند «استماع» در جایی است که شخص برای شنیدن مطلب مورد نظر گوش می‌سپارد تا بفهمد ولی در سمع لزوما چنین نیست؛ و به همین جهت است که به خداوند «مستمع» اطلاق نمی‌گردد (الفروق في اللغة، ص81 )؛ و لازم به ذکر است که گاه در این باب حرف «ت» در «س» ادغام می‌شود مانند: «لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى‏» (صافات/8). ▪️کلمه استماع بقدری به «اصغاء» نزدیک است که امثال راغب و فیومی اساسا آن را به اصغاء ترجمه کرده‌اند؛ اما دیگران در تفاوت کلمه «سمع» و «اصغاء» گفته‌اند که در سمع، تاکید بر ادراک مسموع است؛ اما در اصغاء تاکید بر طلب کردن این ادراک است، به اینکه سمعِ خود را متمایل به گوینده قرار دهد؛ چنانکه اصل ماده «صغی» به معنای میل کردن به سوی چیزی است (الفروق في اللغة، ص81 ). @yekaye 👇ادامه توضیح درباره ماده «سمع»👇
قسمت چهارم توضیح درباره ماده ▪️«سمیع» بر وزن «فعیل» است که این وزن هم برای صفت مشبهه و هم برای صیغه مبالغه به کار می‌رود؛ اگرچه در موارد نادری به معنای اسم مفعولی (مسمَع:‌ شنیده شده) به کار رفته، اما عموما در معنای اسم فاعل (شنوا) به کار می‌رود؛ ▫️و در تفاوت آن با «سامع» گفته‌اند که در سامع حتما باید صدایی در کار باشد که وی بشنود؛ اما «سمیع» چنین نیست، بلکه اگر موجودی شأنیت شنیدن را داشته باشد «سمیع» بر او اطلاق می‌گردد؛ همان گونه که این تفاوت بین کلمات «عالم» و «علیم»، «مبصِر» و «بصیر»، یا «قادر» و «قدیر» هم مشاهده می‌شود (الفروق في اللغة، ص80-81 ). ▪️در قرآن کریم کلمه «سمیع» تنها یکبار در غیر مورد خداوند به کار رفته است (مَثَلُ الْفَريقَيْنِ كَالْأَعْمى‏ وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصيرِ وَ السَّميعِ؛ هود/۲۴) و بقیه 46 مورد کاربرد آن در خصوص خداوند است؛ که از این موارد دو موردش به صورت مضاف (سَميعُ الدُّعاء؛ آل عمران/۳۷ ، ‌ابراهیم/۳۹) و یک مورد به صورت ترکیب «سَميعٌ قَريب‏» (سبأ/۵۰) آمده است؛ و در بقیه موارد بعد از این کلمه، یا از وصف «علیم» استفاده شده است (۳۲ مورد) یا از وصف «بصیر» (۱۱ مورد). ▫️برخی بر این باورند که ترکیب «سمیع علیم» از باب ذکر عام بعد از خاص و برای تاکید است، و در ترکیب «سمیع بصیر» توجه به اجتماع دو جهت در فعل خداوند در ارتباط با بندگانش هست: ظهور و طلبی از جانب طرف مقابل، و توجه و نظری از جانب خداوند متعال (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏5، ص212 ). ▪️در تفاوت سه کلمه «سمع» و «بصر» و «علم» گفته‌اند در سمع ظهور و ادراک صوت (ولو در قلب) موضوعیت دارد؛ و در «بصر» توجه به مبصَر و ادراک آن، اما علم، مطلق انکشاف و ادراک است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏5، ص212 ) و ظاهرا بر همین اساس است که در خصوص مواردی که تعبیر «سمع» در مورد خداوند به کار برده شده [اعم از اینکه به صورت فعل باشد مانند «قَدْ سَمِعَ‏ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها» (مجادلة/1)، «لَقَدْ سَمِعَ‏ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا» (آل عمران/181) یا خود تعبیر «سمیع»] گفته‌اند که مقصود علم خداوند به مسموعات است (مفردات ألفاظ القرآن، ص426 )؛ 🤔 اما به نظر می‌رسد صرف اینکه بگوییم «سمع» در مورد خداوند صرف علم به مسموعات است و تعبیر علیم بعد از سمیع، ذکر عام بعد از خاص و صرفا برای تاکید است تمام مطلب نباشد و ظرایف دیگری در کار باشد که ان شاء الله در قسمت تدبر بدان خواهیم پرداخت. 📿ماده «سمع» و مشتقات آن 185 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
🔹 درباره ماده قبلا اشاره شد که ▪️برخی بر این باورند که اصل این ماده دلالت می‌کند بر اثری در چیزی که مایه تمایز آن از غیرش می‌شود، و کلمه «علامت» که به معنای «نشانه» هم به همین جهت چنین نامیده شده و کلمه «عَلَم» (جمعِ آن: أعلام) هم که به معنای «پرچم» و نیز به معنای «کوه بلند» به کار می‌رود نیز به همین جهت است و «عِلم» به معنای شناخت و نقطه مقابل «جهل» هم از باب قیاس آن به عَلَم وعلامت چنین نامیده‌اند؛‌ ▪️در مقابل برخی «عِلم» به معنای «شناخت» را محور اصلی معنای این ماده دانسته و البته برای این هم دو گونه تحلیل یافت شد: ▫️برخی گفته‌اند که اصل این ماده دلالت دارد بر حضور و احاطه بر چیزی؛ که البته احاطه به حسب اختلاف قوا و حدود متفاوت می‌باشد و اثر چیزی و نیز اموری همچون کوه و پرچم که علامت و نشانه چیزی می‌باشند را از مصادیق این معنا قلمداد کرده‌اند. ▫️برخی هم معنای محوری این ماده را دلالت و هدایت کردن به سوی یک معنا (اعم از جهت، راه، حد و اندازه، و...) دانسته‌اند چنانکه «عَلَم» (چه به معنای پرچم و چه به معنای نشانه و کوه بلند همگی برای دلالت کردن و نشان دادن چیزی است. ▪️همچنین بیان شد که «علیم» بر وزن «فعیل» است که این وزن هم برای صفت مشبهه و هم برای صیغه مبالغه به کار می‌رود؛ ▫️بسیاری از اهل لغت «علیم» را از باب مبالغه در علم دانسته‌اند و آیه «وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ‏» (يوسف/76) شاهد بر مدعای خود گرفته‌اند؛ ▫️در مقابل، مرحوم مصطفوی بر این باور است که این کلمه بخصوص با توجه به اینکه عموما در مورد خداوند به کار رفته [161 مورد در قرآن کریم به کار رفته؛ که جز ۸ مورد همگی در مقام توصیف خداوند است] ناظر به ثبوت صفت علم و تثبت آن است؛ بویژه که صیغه مبالغه دیگری از این ماده به صورت «عَلَّام» (که دلالت بر کثرت علم و احاطه دارد) نیز به کار رفته است: «إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ» (مائده/109 و ۱۱۶)؛ ➖و بر این اساس اظهار داشته‌ که تفاوت بین «عالم» با «علیم» این است که «عالم» صرف اشاره به برخورداری از «علم» است اما «علیم» ناظر به ثبوت صفت علم و تثبت آن است. ▫️اما این نکته اخیرش نیز لزوما مورد قبول عموم اهل لغت نیست، چنانکه عسکری معتقد است که تفاوت «عالم» با «علیم» در آن است که «عالم» لزوما دلالت بر «معلوم» می‌کند (یعنی در جایی به کار می‌رود که معلومی در کار باشد) و همواره متعدی است، [مانند «عالِم الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ» (انعام/۷۳) هرچند که گاه بدون مفعول هم آمده که چه‌بسا بتوان گفت به قرینه مفعولش حذف شده است؛ مانند: «إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمينَ» (روم/22)]؛ اما «علیم» لزوما متعدی نیست و صرفا نشان‌دهنده این است که اگر معلومی در کار باشد، حتما او بدان عالم است؛ چنانکه «سامع» به کسی گفته می‌شود که صدایی را بشنود، اما «سمیع» به کسی می‌گویند که شنوا باشد، خواه در آن لحظه صدایی در کار باشد یا نباشد (که در این صورت، باز موید آن است که علیم، صیغه مبالغه باشد تا صفت مشبهه). ▫️در تایید نظر وی می‌توان به این نکته اشاره کرد که در قرآن کریم هم کلمه «علیم» یا بدون متعلق آمده، مانند همین آيه «إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ»؛ ویا اگر متعلقی داشته با حرف «ب» بوده است، مثلا:‌ «هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ» (بقره/29) «وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ» (بقره/95) «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَليمٌ» (بقره/283)؛ هرچند که گاه «عالم» هم با حرف اضافه «ب» می‌آید مانند: «وَ كُنَّا بِهِ عالِمينَ» (انبیاء/51) «وَ كُنَّا بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عالِمينَ» (انبیاء/81). 🔖جلسه ۱۰۴۷ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-80/ به نظر می‌رسد در آیه حاضر نیز صیغه مبالغه بودن کلمه «علیم» تناسب بیشتری با سیاق آیه داشته باشد تا صفت مشبهه؛ و البته از باب استفاده از یک لفظ در چند معنا بعید نیست که در کاربردهای قرآنی «علیم» به هر دو وجه (صیغه مبالغه و صفت مشبهه) عنایت بوده باشد. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شأن نزول 1️⃣ در بسیاری از معتبرترین و قدیمی‌ترین منابع اهل سنت از عبدالله بن زبیر نقل شده است: هيأتى از بنى‌تميم نزد پيغمبر (ص) آمدند. ابوبكر گفت: قعقاع بن معبد بن زراره را بر ايشان امير كن. عمر گفت: خیر؛ بلکه اقرع بن حابس را امير كن. ابو بكر به عمر گفت: تو جز مخالفت با من کاری نمی‌کنی! عمر پاسخ داد من قصد مخالفت تو را نداشتم. با هم به جدل و مراء پرداختند تا جایی که صدایشان بلند شد. آنگاه آيه نازل گرديد: «ای کسانی که ایمان آوردند جلو نیندازید ... (حجرات/۱) تا آخر آیه. 📚صحيح البخاري (م۲۵۶) ج4، ص1587 (ت البغا)؛ سنن النسائي (م۳۰۳)، ج8، ص226؛ مسند أبي يعلى (م۳۰۷) ج9، ص211 (ت السناري)؛ شرح معاني الآثار (للطحاوی، م۳۲۱) ج4، ص17۲؛ الجمع بين الصحيحين (للحميدي) ج۳، ص۳۳۲؛ جامع المسانيد (لابن الجوزي) ج۴، ص۵۳؛ الدر المنثور، ج‏6، ص84؛ و ... حدثني إبراهيم بن موسى: حدثنا هِشَامُ بْنُ يُوسُفَ: أَنَّ ابْنَ جُرَيْجٍ أَخْبَرَهُمْ، عن ابن أبي ملكية: أن عبد الله بن الزبير أخبرهم: أنه قدم ركب من بني تميم عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ، فَقَالَ أبو بكر: أمر القعقاع بن معبد بن زرارة، قال عمر: بل أمر الأقرع بن حابس، قال أبو بكر: ما أردت إلا خلافي، قال عمر: ما أردت خلافك، فتماريا حتى ارتفعت أصواتهما، فنزل في ذلك: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا» حتى انقضت. 📝در بسیاری از منابع اهل سنت همین واقعه را به عنوان شأن نزول آیه بعد نقل کرده‌اند؛ که آدرس آنها ذیل آیه بعد خواهد آمد. 📝در برخی منابع هم مطلب از قول ابن‌زبیر به نحوی بیان شده که این واقعه را ناظر کل ۵ آیه اول این سوره دانسته‌ است؛ مثلا در 📚معجم الصحابة (للبغوي، م۳۱۷)، ج5، ص75 ؛ أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص401 . 📝اینکه شأن نزول این آیه در مورد این دو نفر بوده است، در احادیث شیعه از قول ائمه اطهار ع هم آمده است؛ که در قسمت حدیث بدانها اشاره خواهد شد. @yekaye
شأن نزول 2️⃣ علی بن ابراهیم قمی چنین بیان داشته که این آیه در مورد هیاتی از بنی‌تمیم بوده که وقتی سراغ پیامبر اکرم ص می‌آمدند جلوی درب حجره ایشان می‌ایستادند و ندا می‌دادند: ای محمد ص! نزد ما بیرون بیا! و وقتی هم که رسول الله بیرون می‌آمد در راه رفتن جلوی ایشان را می‌رفتند، و وقتی که سخن می‌گفتند همان گونه که با همدیگر سخن می‌گفتند صدایشان را فوق صدای ایشان بالا می‌بردند و می‌گفتند: «محمد! محمد! در مورد فلان و بهمان چه می‌گویی؟» پس خداوند این آیات را نازل فرمود. 📚تفسير القمي، ج‏2، ص318 «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ‏» نَزَلَتْ فِي وَفْدِ بَنِي تَمِيمٍ كَانُوا إِذَا قَدِمُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَقَفُوا عَلَى بَابِ حُجْرَتِهِ فَنَادَوْا: يَا مُحَمَّدُ! اخْرُجْ إِلَيْنَا؛ وَ كَانُوا إِذَا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص تَقَدَّمُوهُ فِي الْمَشْيِ، وَ كَانُوا إِذَا تَكَلَّمُوا رَفَعُوا أَصْوَاتَهُمْ فَوْقَ صَوْتِهِ وَ يَقُولُونَ: يَا مُحَمَّدُ يَا مُحَمَّدُ! مَا تَقُولُ فِي كَذَا وَ كَذَا؛ كَمَا يُكَلِّمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً. فَأَنْزَلَ اللَّهُ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» الْآيَة. @yekaye
شأن نزول 3️⃣ در برخی منابع اهل سنت شأن نزول‌های دیگری هم برای این واقعه ذکر شده است ؛ از جمله: ◾️الف. از قتاده نقل شده است: به ما خبر دادند که برخی از مردم می‌گویند اگر آیه‌ای در مورد فلان‌کس یا فلان‌چیز نازل شود آنگاه چنین و چنان خواهد شد [= ما زیر بار آن نمی‌رویم و چنین و چنان می‌کنیم]؛ و خداوند این را نامطلوب دانست و این آیه را نازل فرمود. ◾️ب. از حسن بصری نقل شده است: عده‌ای در روز عید قربان قبل از رسول الله ص [= قبل از اینکه ایشان اجازه ذبح کردن بدهد] قربانی‌شان را ذبح کردند؛ پس به ایشان دستور داد که دوباره ذبحی کنند و این آیه نازل شد: «ای کسانی که ایمان آوردند [چیزی را] در پیشگاه خداوند و رسولش جلو نیندازید». ◾️ج. این مطلب به این صورت هم از حسن بصری نقل شده است که: شخصی قبل از نماز [عید] قربانی کرد؛ و این آیه نازل شد. ◾️د. از عایشه نقل شده است: عده‌ای از مردم یکی دو روز روزه ماه رمضان را جلو می‌انداختند؛ ‌پس خداوند نازل فرمود: «ای کسانی که ایمان آوردند [چیزی را] در پیشگاه خداوند و رسولش جلو نیندازید». ◾️ه. این مطلب از عایشه به این صورت هم نقل شده است: عده‌ای از مردم ماه [رمضان] را جلو می‌انداختند و قبل از اینکه رسول الله ص روزه بگیرد روزه می‌گرفتند؛ ‌پس خداوند نازل فرمود: «ای کسانی که ایمان آوردند [چیزی را] در پیشگاه خداوند و رسولش جلو نیندازید». 📚الدر المنثور، ج‏6، ص84 ◾️الف. أخرج عبد بن حميد و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبى حاتم عن قتادة قال: ذكر لنا ان ناسا كانوا يقولون: لو أنزل في كذا و كذا الوضع كذا و كذا؛ فكره الله ذلك و قدم فيه. ◾️ب. أخرج عبد بن حميد و ابن جرير و ابن المنذر عن الحسن رضى الله عنه: ان ناسا ذبحوا قبل رسول الله صلى الله عليه و [آله و] سلم يوم النحر فأمرهم ان يعيدوا ذبحا فانزل الله «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏». ◾️ج. أخرج ابن أبى الدنيا في الأضاحي عن الحسن رضى الله عنه قال: ذبح رجل قبل الصلاة، فنزلت. ◾️د. أخرج ابن النجار في تاريخه عن عائشة رضى الله عنها قالت: كان أناس يتقدمون بين يدي رمضان بصيام يعنى يوما أو يومين فانزل الله تعالى «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏». ◾️ه. أخرج الطبراني في الأوسط و ابن مردويه عن عائشة رضى الله عنها: ان ناسا كانوا يتقدمون الشهر فيصومون قبل النبي صلى الله عليه و [آله و] سلم فانزل الله «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏». @yekaye
📝نکته تخصصی : چرایی شأن نزول‌های متعدد برای یک آیه این گونه مواردی که شأن نزولهای متعددی برای یک آیه نقل می‌شود؛ ‌چندین احتمال وجود دارد: ✅الف. این آیه در چند مناسبت مختلف نازل شده است (لازم به ذکر است بر اساس نقلهای معتبر بسیاری از آیات بیش از یکبار نازل شده‌اند؛ از این رو احتمال دارد در خصوص برخی از آیات هم همین رخ داده باشد و لذا دو راوی مختلف که هریک در حین یکی از نزولها حاضر بوده دو واقعه مختلف را به عنوان شأن نزول ذکر می‌کند). ✅ب. نزول آیه مربوط به یکی از این موارد بوده است؛ اما راوی به نظر خودش آن را بر واقعه دیگری نیز تطبیق داده است؛ یعنی مقصودش از شأن نزول، نه شأن نزول اصطلاحی، بلکه این بوده که بگوید: این واقعه هم مصداقی از مصادیق این آیه است. (چنین مطلبی در روایات معصومین هم گاه مشاهده می‌شود). ✅ج. برخی از موارد جعلی است و هدف آن انکار ویا تحت‌الشعاع قرار دادن واقعه اصلی بوده است. ✅د. ... @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️۱) الف. روایت شده است مردی نزد امیرمؤمنان علی (علیه السلام) آمد و از او درباره این سخن خداوند متعال «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَی اللهِ وَرَسُولِهِ: ای کسانی که ایمان آوردند [خودتان را] در پیشگاه خداوند و رسولش جلو نیندازید» پرسید که درباره چه کسی نازل شده است؟ امام ع فرمود: در مورد دو مرد از قریش! 📚الإختصاص، ص128 وَ رُوِيَ عَنِ ابْنِ كُدَيْنَةَ الْأَوْدِيِّ قَالَ: قَامَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَسَأَلَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» فِيمَنْ نَزَلَتْ؟ قَالَ: فِي رَجُلَيْنِ مِنْ قُرَيْشٍ. ☀️ب. سفیان ثوری روایت کرده است که از فضیل بن زبیر – به نقل از واسطه‌هایی که اسم برد- این حکایت را شنیدم که: مردی نزد امیرمؤمنان علی (علیه السلام) آمد و از او درباره این سخن خداوند متعال «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَی اللهِ وَرَسُولِهِ: ای کسانی که ایمان آوردند [خودتان را] در پیشگاه خداوند و رسولش جلو نیندازید» پرسید که درباره چه کسی نازل شده است؟ امام ع فرمود: «چه می¬خواهی؟ آیا می¬خواهی مردم را علیه من بشورانی»؟ عرض کرد: «نه، ای امیر مؤمنان! ولی دوست دارم که بدانم». امام ع فرمود: «بنشین». او هم نشست. امام فرمود: بنویس عامر، بنویس مَعمر، بنویس عُمر، بنویس عمّار، بنویس مُعتَمر! این آیه درباره‌ی یکی از این پنج نفر نازل شده است سُفیان می‌گوید: به فُضَیل گفتم: «فکر می¬کنی آن شخص عمر است»؟ او گفت: چه کسی جز او می¬تواند باشد؟! 📚تقريب المعارف (حلبی م۴۴۷)، ص243 رَوَوْا عَنْ سُفْيَانَ، عَنْ فُضَيْلِ بْنِ الزُّبَيْرِ قَالَ: حَدَّثَنِي نَقِيعٌ، عَنْ أَبِي كُدَيْنَةَ الْأَزْدِيِّ قَالَ: قَامَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَسَأَلَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» فِيمَنْ نَزَلَتْ؟ قَالَ: مَا تُرِيدُ، أَ تُرِيدُ أَنْ تُغْرِيَ بِيَ النَّاسَ؟ قَالَ: لَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَكِنْ أُحِبُّ أَنْ أَعْلَمَ. قَالَ: اجْلِسْ، فَجَلَسَ. فَقَالَ: اكْتُبْ عَامِراً، اكْتُبْ مَعْمَراً، اكْتُبْ عُمَرَ، اكْتُبْ عَمَّاراً، اكْتُبْ مُعْتَمِراً؛ فِي أَحَدِ الْخَمْسَةِ نَزَلَتْ. قَالَ سُفْيَانُ: قُلْتُ لِفُضَيْلٍ: أَ تَرَاهُ عُمَرَ قَالَ: فَمَنْ هُوَ غَيْرُهُ. @yekaye
☀️۲) جمیل بن دراج می‌گوید: طیّار به من می‌گفت: «ابلیس از فرشته‌ها نیست؛ و تنها فرشته‌ها بودند که به سجده‌ی بر آدم (علیه السلام) فرمان داده شدند پس ابلیس گفت: «سجده نمی‌کنم». چرا ابلیس هنگامی که سجده نکرد عاصی محسوب شد در حالی که از فرشتگان نبود؟ سپس من و او نزد امام صادق (علیه السلام) رفتیم، و به خدا که خوب مساله را مطرح کرد و گفت: «فدایت شوم! بگو مواردی که خدا با تعبیر «یا ایها الذین آمنوا» مؤمنان را خطاب قرار داده منافقان را هم شامل می‌شود»؟ فرمود: آری! و نیز گمراهان، و هرکس در ظاهر دعوت اسلام را پذیرفته است، و ابلیس هم از کسانی بود که در پذیرش دعوت ظاهری با آن‌ها [فرشتگان] همراه بود. 📚الكافي، ج‏2، ص412 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ قَالَ: كَانَ الطَّيَّارُ يَقُولُ لِي: إِبْلِيسُ لَيْسَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ إِنَّمَا أُمِرَتِ الْمَلَائِكَةُ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ ع؛ فَقَالَ إِبْلِيسُ لَا أَسْجُدُ. فَمَا لِإِبْلِيسَ يَعْصِي حِينَ لَمْ يَسْجُدْ وَ لَيْسَ هُوَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ؟ قَالَ فَدَخَلْتُ أَنَا وَ هُوَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فَأَحْسَنَ وَ اللَّهِ فِي الْمَسْأَلَةِ. فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ مَا نَدَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ قَوْلِهِ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» أَ دَخَلَ فِي ذَلِكَ الْمُنَافِقُونَ مَعَهُمْ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ الضُّلَّالُ وَ كُلُّ مَنْ أَقَرَّ بِالدَّعْوَةِ الظَّاهِرَةِ وَ كَانَ إِبْلِيسُ مِمَّنْ أَقَرَّ بِالدَّعْوَةِ الظَّاهِرَةِ مَعَهُمْ. 📝مضمون این حدیث با عبارات دیگری نیز در کافی و تفسیر عیاشی مطرح شده است؛ که آن تعبیر قبلا در در جلسه۲۲۴ حدیث۲ (http://yekaye.ir/al-baqare-2-30/) گذشت. @yekaye
☀️۳) از امام رضا ع از پدرانشان روایت شده است که رسول الله ص فرمودند: علی ع از من است و من از علی ع هستم. خداوند بکشد کسی را که به جنگ با علی ع برخیزد! خداوند لعنت کند کسی را که با علی ع مخالفت کند. علی ع امام خلایق بعد از من است؛ کسی که بر او تقدم جوید بر من تقدم جسته است؛ و کسی که از او جدا شود از من جدا شده است؛ و کسی که [کس یا چیزی را] بر او ترجیح دهد [آن را] بر من ترجیح داده است. من در سلم و مدارا هستم با کسی که با او در سلم و مداراست؛ و در جنگ هستم با کسی که با او در جنگ باشد؛ و ولیّ کسی هستم که ولایت او را دارد؛ و دشمن کسی هستم که با او دشمنی کند. 📚الأمالي( للصدوق)، ص659؛ بشارة المصطفى لشيعة المرتضی، ص209 حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ جَامِعٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ؛ قَاتَلَ اللَّهُ مَنْ قَاتَلَ عَلِيّاً؛ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ خَالَفَ عَلِيّاً؛ عَلِيٌّ إِمَامُ الْخَلِيقَةِ بَعْدِي، مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى عَلِيٍّ فَقَدْ تَقَدَّمَ عَلَيَّ، وَ مَنْ فَارَقَهُ فَقَدْ فَارَقَنِي، وَ مَنْ آثَرَ عَلَيْهِ فَقَدْ آثَرَ عَلَيَّ؛ أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُ، وَ وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاهُ، وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ. @yekaye
☀️۴) از امام کاظم ع از پدرشان روایت شده است که رسول الله ص اندکی قبل از رحلتشان حضرت علی ع را خواستند و گفتند: برادرم! همانا جبرئیل از جانب خداوند رسالتی برایم آورد و به من دستور دارد که تو را به سوی مردم رهسپار کنم؛ پس نزد آنها برو و آنان را آگاه کن و در میانشان ندا بده و از جانب خدا و رسولش بگو: ای مردم! رسول الله ص به شما می‌فرماید که همانا جبرئیل از جانب خداوند رسالتی برایم آورد و به من دستور دارد که آن را همراه با امینم علی بن ابی‌طالب ع به سوی مردم بفرستم؛ [سپس دو توصیه فرمودند و ادامه دادند:] همانا کسی که بر امام خود تقدم جوید یا امامی را که طاعتش واجب نیست مقدم کند یا ولایت امام ستمگری را بپذیرد پس با خداوند در سلطنتش ضدیت کرده است؛ و خداوند تا روز قیامت از او بیزار است؛ و از او نه برگرداننده [= چیزی که عذاب را از او برگرداند] و نه جایگزینی را قبول نکند. سپس سه بار فرمود: آیا ابلاغ کردم؟ ... 📚طرف من الأنباء و المناقب، ص185-186 عَنِ السَّيِّدِ رَضِيِّ الدِّينِ الْمُوسَوِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ مِنْ كِتَابِ خَصَائِصِ الْأَئِمَّةِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارٍ الْعِجْلِيِّ الْكُوفِيِّ عَنْ عِيسَى الضَّرِير عَنِ الْكَاظِمِ عَنْ أَبِيهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا قَالَ: دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع قَبْلَ وَفَاتِهِ بِقَلِيلٍ فَأَكَبَّ عَلَيْهِ، فَقَالَ: أَيْ أَخِي، إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَانِي مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِرِسَالَةٍ وَ أَمَرَنِي أَنْ أَبْعَثَكَ بِهَا إِلَى النَّاسِ فَاخْرُجْ إِلَيْهِمْ وَ أعَلِمْهُمْ وَ ناد فیهمْ مِنَ اللَّهِ وَ قُلْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ: أَيُّهَا النَّاسُ يَقُولُ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَانِي مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِرِسَالَةٍ وَ أَمَرَنِي أَنْ أَبْعَثَ بِهَا إِلَيْكُمْ مَعَ أَمِينِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع؛ ... ألا وَ مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى إِمَامِهِ أَوْ قَدَّمَ إِمَاماً غَيْرَ مُفْتَرَضِ الطَّاعَةِ وَ وَالَى أماماً جَائِراً فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ فِي مُلْكِهِ وَ اللَّهُ مِنْهُ بَرِي‏ءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا. أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ؟ قالها ثَلَاثاً... @yekaye
☀️۵) از امام باقر ع روایت شده است: فضیلت امیرالمومنین ع آن چه که آمده باید [جدی] گرفته شود؛ و آنچه از آن نهی شده [ظاهرا اشاره به ادعای غلوآمیز خدایی امیرالمومنین ع است] باید بدان نهی پایبند بود؛ و در مورد اطاعت بعد از رسول الله ص، همانند آنچه در مورد رسول الله ص بود برای او جاری است؛ و البته فضل حضرت محمد ص محفوظ است؛ کسی که بر او تقدم جوید همانند کسی است که بر خدا و رسولش تقدم جوید؛ ‌و برتری‌جو بر او همانند برتری‌جو بر خدا و رسولش است؛ و کسی که در هر امر کوچک و بزرگی بر او برتری جوید [نظر او را رد کند] اقدامش در حد شرک به خداوند است؛‌ چرا که رسول الله ص همان باب خداوند بود که جز از طریق آن چیزی داده نشود [= حلال و حرامی تعیین نشود]، و راه اوست که کسی که آن را بپیماید به خداوند عز و جل برسد؛ و همین طور است امیرالمومنین ع بعد از او؛ و این در مورد تک تک امامان هم جاری است؛‌ چرا که خداوند آنان را ارکان زمین قرار داده تا مبادا اهل خود را در خود فرو برد؛ و ستونهای اسلام و ریسمانی برای راه هدایت قرار داده است؛‌ هیچ هدایتگری خودش جز به هدایت ایشان هدایت نشود؛ و هیچ فرد هدایت‌نیافته‌ای جز با تقصیر در حق ایشان گمراه نگردد؛‌ زیرا آنان امینان خداوندند بر آنچه از علم یا عذر یا انذار فروفرستاده است، و حجت رسایی هستند بر هر آنچه در زمین است؛ برای آخرینشان همان چیزی جاری است که برای اولینشان بود، و جز به یاری خدا احدی به ذره‌ای از این [مقام] نرسد؛ و امیرالمومنین ع فرمود: من قسمت‌کننده بهشت و جهنم هستم؛ کسی در آن داخل نشود مگر بر اساس یکی از این دو قسم [که من معین می‌کنم]؛ و همانا من فاروق اکبر [فرق‌گزارنده بین حق و باطل) هستم؛ و من امامم برای کسی که بعد از من باشد و ادا کننده از جانب کسی هستم که پیش از من بوده است؛ احدی جز احمد ص بر من تقدم ندارد؛ و همانا من و او بر راهی واحدیم جز اینکه اوست که به اسمش خوانده شد [ظاهرا یعنی وی را برای نبوت تعیین کردند]؛ و همانا شش چیز به من داده شده است:‌ علم منایا و بلایا [= علم به همه وقایعی که پیش می‌آید]، و وصیتها و انساب، و فصل الخطاب [اینکه در هر مساله‌ای سخنی بگویم که فیصله‌بخش بباشد]، و همانا من صاحب رجعتها و دولت دولتها هستم [ظاهرا اشاره به حکومت نهایی حضرت امیر ع بعد از رجعت است]؛ و همانا من صاحب عصا [= عصای موسی ع] و میسم * هستم؛ و منم آن جنبده‌ای که با مردم سخن می‌گوید (اشاره به آیه ۸۲ سوره نمل ). ✳️* میسم: ابزاری آهنی برای علامت‌گذاری و داغ نهادن است که غالبا برای مشخص کردن اسبها با این وسیله بر آنها داغ می‌نهادند. مرحوم فیض در وافی این را چنین توضیح داده که چون با حب و بغض ایشان است که مومن از نافق متمایز می‌گردد؛ پس گویی ایشان بر منافق داغ می‌نهد؛ و در حاشیه بدرالدین بر کافی آمده است که مقصود از آن خاتم سلیمان است؛ (به نقل از كافي (طبع دار الحديث)، ج‏1، ص483، تعلیقه سوم.) 📚بصائر الدرجات، ج‏1، ص199؛ الكافي، ج‏1، ص198 سند و متن حدیث👇 https://eitaa.com/yekaye/9161
سند و متن حدیث۵ ☀️حدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الرِّيَاحِيُّ عَنْ أَبِي الصَّامِتِ الْحُلْوَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: فَضْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَا جَاءَ [بِهِ] آخُذُ بِهِ وَ مَا نَهَى عَنْهُ أَنْتَهِي عَنْهُ وَ جَرَى لَهُ مِنَ الطَّاعَةِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص مِثْلَ الَّذِي جَرَى لِرَسُولِ اللَّهِ وَ الْفَضْلُ لِمُحَمَّدٍ ص الْمُتَقَدِّمُ بَيْنَ يَدَيْهِ كَالْمُتَقَدِّمِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْمُتَفَضِّلُ عَلَيْهِ كَالْمُتَفَضِّلِ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ ص وَ الْمُتَفَضِّلُ [الرَّادُّ] عَلَيْهِ فِي صَغِيرَةٍ أَوْ كَبِيرَةٍ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ؛ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص بَابُ اللَّهِ الَّذِي لَا يُؤْتَى إِلَّا مِنْهُ وَ سَبِيلُهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَهُ وَصَلَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَذَلِكَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنْ بَعْدِهِ وَ جَرَى فِي الْأَئِمَّةِ [لِلْأَئِمَّةِ] وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا وَ عهد [عُمَدَ] الْإِسْلَامِ وَ رَابِطَةً عَلَى سَبِيلِ هُدَاهُ وَ لَا يَهْتَدِي هَادٍ إِلَّا بِهُدَاهُمْ وَ لَا يَضِلُّ خَارِجٌ مِنْ هُدًى [الْهُدَى] إِلَّا بِتَقْصِيرٍ عَنْ حَقِّهِمْ لِأَنَّهُمْ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى مَا هَبَطَ [أَهْبَطَ] مِنْ عِلْمٍ أَوْ عُذْرٍ أَوْ نُذْرٍ وَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَا فِي الْأَرْضِ يَجْرِي لِآخِرِهِمْ مِنَ اللَّهِ مِثْلُ الَّذِي جَرَى لِأَوَّلِهِمْ وَ لَا يَصِلُ أَحَدٌ إِلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ ذَلِكَ إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ. وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ: أَنَا قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ لَا يَدْخُلُهَا دَاخِلٌ إِلَّا عَلَى أَحَدِ قِسْمَيْنِ وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنَا الْإِمَامُ لِمَنْ بَعْدِي وَ الْمُؤَدِّي عَمَّنْ كَانَ قَبْلِي؛ وَ لَا يَتَقَدَّمُنِي أَحَدٌ إِلَّا أَحْمَدُ ص، وَ إِنِّي وَ إِيَّاهُ لَعَلَى سَبِيلٍ وَاحِدٍ إِلَّا أَنَّهُ هُوَ الْمَدْعُوُّ بِاسْمِهِ؛ وَ لَقَدْ أُعْطِيتُ السِّتَّ عِلْمَ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْوَصَايَا [وَ الْأَنْسَابَ]‏ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ إِنِّي لَصَاحِبُ الْكَرَّاتِ وَ دَوْلَةِ الدُّوَلِ وَ إِنِّي صَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَمِ وَ الدَّابَّةُ الَّتِي تُكَلِّمُ النَّاسَ. 📚بصائر الدرجات، ج‏1، ص199؛ الكافي، ج‏1، ص198 @yekaye