۱۰۷۱) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ 📖
ترجمه
💢ای آن کسانی که ایمان آوردند! اگر فاسقی برای شما خبر [قابل توجهی] آورد پس بررسی کنید [یا: درنگ نمایید] که [مبادا] با عدهای بهنادانی برخورد کنید [= به آنان آسیب برسانید] آنگاه بر آنچه کردهاید پشیمان شوید.
سوره حجرات (۴۹)، آیه۶
۱۴۰۱/۱/۲۷
۱۴ رمضان المبارک ۱۴۴۳
@yekaye
#حجرات_6
🔹فاسِقٌ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «فسق» در اصل به معنای خروج از حالت اصلیای است که شیء را در معرض ضرر قرار میدهد، چنانکه در مورد رُطَبی که از پوستش بیرون آید، و یا موشی که از لانهاش بیرون آید، به کار میرود.
▪️کلمه «فاسق» عُرفاً به کسی میگویند که اگرچه دین خدا را پذیرفته، اما مرتکب گناه میشود، و اگر هم در مورد کافر به کار رود از باب این است که از احکام فطرت و عقل خارج شده است؛
و از بسیاری از بزرگان اهل لغت مانند ابنالاعرابی یا ابوعبید نقل شده که: این کلمه با اینکه جزء کلمات فصیح است اما در شعر جاهلی یافت نشده و بعد از استعمال قرآن در میان عرب فراوان استفاده شده است؛
و شاید بر این اساس است که برخی اساسا معنای اصلی ماده «فسق» را «خروج از اطاعت خدا» و یا «خروج از احکام شریعت» دانستهاند.
▪️در قرآن کریم، علاوه بر اینکه بارها منافق (مثلا: إِنَّ الْمُنافِقینَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛ توبه/۶۷) و گاه مرتکبان گناهان بزرگ (مثلا: نَجَّیناهُ مِنَ الْقَرْیةِ الَّتی كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقینَ؛ انبیاء/۷۴) را «فاسق» خوانده،
اما مکرر «فاسق» را نقطه مقابل «مؤمن» قرار داده است: (مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ، آلعمران/۱۱۰؛ أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا یسْتَوُونَ، سجده/۱۸؛ فَآتَینَا الَّذینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ كَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ، حدید/۲۷)،
گویی انسان مسلمان، با گناه کردن و خروجش از دستور خدا، از ایمان خارج میشود؛ چنانکه فسق ورزیدن منجر به این میشود که شخص هیچگاه ایمان نیاورد: «كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَی الَّذینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یؤْمِنُونَ» (یونس/۳۳).
▪️شاید در جمعبندی بتوان گفت در ادبیات قرآن کریم، «فاسق» نقطه مقابل «مؤمنی که عمل صالح انجام میدهد» است؛ اعم از کافر، منافق، و مسلمانی که براحتی گناه میکند: «أَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوی نُزُلاً بِما كانُوا یعْمَلُونَ؛ وَ أَمَّا الَّذینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ كُلَّما أَرادُوا أَنْ یخْرُجُوا مِنْها أُعیدُوا فیها وَ قیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذی كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ» (سجده/۲۰)
▪️«فسوق» مصدر و به معنای «خروج» و ظاهرا در میانه کفر و عصیان است: «حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَینَهُ فی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان» (حجرات/۷) و درباره معنای آن در آیه «بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ» (حجرات/۱۱)، گفتهاند منظور این است که بدنامگذاریای است که به کسی که مؤمن و مسلمان شده، بگویی: ای یهودی! یا ای نصرانی! و یا هر لقب دیگری که او از آن کراهت دارد به او بدهیم [یعنی بعد از ایمان، او را به عنوان شخصی خارج از ایمان، نام دهیم].
🔖جلسه ۶۳۱ https://yekaye.ir/al-kahf-18-50/
@yekaye
🔹فَتَبَینُوا
قبلا بیان شد که
▪️ماده «بین» – و به تبع آن، کلمه «بِین» که در زبان فارسی هم رایج است- از کلماتی است که اصطلاحا از اضداد است؛ یعنی هم به معنای «فصل» (فاصله و جدایی) به کار میرود و هم به معنای «وصل» (اتصال و به هم رسیدن).
«بیان» به معنی آشکار کردن است و به کلام از این جهت بیان میگویند که آشکارکننده مافیالضمیر است و با توجه به ریشه کلمه، برخی گفتهاند بیان به معنای آشکار کردن بعد از ابهام و اجمال است و به کلام از این جهت بیان میگویند که در آن انسان باید با جدا کردن کلمات و سپس اتصال برقرار کردن بین آنها مراد مبهم خود را آشکار کند. و «بیِّنه» [= دلیل] هم از همین ریشه و به معنای چیزی است که دلالت کاملا آشکار داشته باشد.
🔖جلسه ۱۱۴ http://yekaye.ir/ash-shuara-026-195/
📖اختلاف قرائت
▪️این کلمه را (که هم در اینجا و هم در آیه ۹۴ سوره نساء آمده است) اگرچه اغلب قراء به صورت به صورت «فَتَبَيَّنُوا» قرائت کردهاند؛
▪️اما در قرائت برخی از اهل کوفه (حمزه و کسائی) و برخی از قرائات عشر (خلف) و اربعة عشر (حسن و اعمش) و برخی قرائات غیرمشهور (ابن مسعود، ابن وثاب، طلحه و عیسی) و نیز از امام باقر ع به صورت «فَتَثَبَّتُوا» قرائت شده است؛ به معنای «درنگ نمایید».
📚مجمع البيان، ج3، ص144 ؛ ، ج9، ص198-199 ؛ معجم القراءات ج 9 ، ص79
@yekaye
درباره تعدد قراءات و وحیانی بودن همه اینها به بحثی که اخیرا بارگذاری شد مراجعه کنید:
https://eitaa.com/yekaye/9411
با توجه به اینکه در این اختلاف قرائت کلمه اساسا عوض شده، مناسب دیدیم که در ادامه کلمه «فَتَثَبَّتُوا» را هم بحث کنیم:
🔹فَتَثَبَّتُوا
اشاره شد که در برخی از قرائات این آیه و آیه ۹۴ سوره نساء این کلمه به صورت «فَتَثَبَّتُوا» قرائت شده است که در این صورت از ماده «ثبت» است؛
▪️با توجه به اینکه «ثبات» نقطه مقابل زوال است (مفردات ألفاظ القرآن، ص171 ) غالبا گفتهاند که ماده «ثبت» دلالت دارد بر دوام و استقرار و باقی ماندن چیزی (معجم المقاييس اللغة، ج1، ص399 ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص5 ).
▪️هرچند برخی دقت بیشتری به خرج داده و گفتهاند معنای محوری این ماده عبارت است از ارتباط چیزی (که غالبا اقتضا و امکان جابجا شدن دارد) با چیزی که همراه آن ویا قائم بدان است یک نحوه ارتباط متین و بدون تزلزل داشته باشد؛ چنانکه وقتی کجاوه بر پشت شتر محکم بسته میشود تعبیر به «ثِبات» میکنند؛ و ثبوت در یک مکان به معنای رسوخ حقیقی است: «كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ» (ابراهیم/24) یا برای کسی را در جایی بستن و نگهداشتن (حبس کردن) تعبیر «تثبیت» به کار میرود: «وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوک» (انفال/۳۰) (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۲۹)
▪️فعل این ماده در حالت ثلاثی مجرد (ثَبَتَ یَثبُتُ ثبوت)، لازم است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا» (انفال/۴۵)، «ْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها» (نحل/۹۴)؛
و با رفتن به ابواب افعال و تفعیل متعدی میشود که:
▪️در باب تفعیل (تثبیت) توجه اصلی معطوف به جهت وقوع (مفعول به) است: «ثَبِّتْ أَقْدامَنا» (بقره/۲۵۰؛ آل عمران/۱۴۷)، «وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ» (انفال/11)، «وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ» (محمد/7)، «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً» (اسراء/74)، «إِذْ يُوحي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا» (انفال/۱۲)، «وَ مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (بقره/265) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبيتاً» (نساء/66)، «كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيلاً» (فرقان/32)، «نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذينَ آمَنُوا» (نحل/۱۰۲)، «وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَ» (هود/۱۲۰)؛
▪️اما در باب افعال توجه اصلی به جهت صدور فعل از فاعل است: «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» (رعد/39)، «وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ» (انفال/۳۰) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص6 ؛ المصباح المنير، ج2، ص80 )
🔸ماده «ثبت» به ماده «رسخ» بسیار نزدیک است در تفاوت ثبات و رسوخ گفتهاند که رسوخ کمال ثبات است؛ شاهدش هم این است که بر چیزی که روی زمین مستقر شده باشد «ثابت» میگویند هرچند خیلی بدانجا تعلق و اتصال شدید نداشته باشد؛ اما راسخ چیزی است که ثباتش خیلی قوی و باقی باشد از این رو برای استقرار یک دیوار تعبیر «ثابت» به کار میرود اما در مورد کوه تعبیر «راسخ» استفاده میشود (الفروق في اللغة، ص۲۹۶-297 )
🔸همچنین در تفاوت «کائن» و «ثابت» گفتهاند که ماده «کون» دلالت بر وجود دارد؛ اما ماده «ثبت» لزوما دلالت بر وجود ندارد چنانکه مثلا میگویند فلانی «ثابت النسب» است؛ یعنی نسبش معروف است ولو که خود وی هم اکنون موجود نیست (الفروق في اللغة، ص111 )
📿ماده «ثبت» بر اساس قرائت عاصم ۱۸ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
▪️البته بر اساس قراءات دیگر این ماده در آیات دیگری نیز به کار رفته است؛ به طور خاص، برخی دیگر از قراءات سبع و عشر ؛ آیات ۹۴ سوره نساء و ۶ سوره حجرات را با کلمه «فَتَثَبَّتُوا» (به جای «فَتَبَيَّنُوا» در سایر قرائتها) قرائت کردهاند؛ یعنی بدین صورت:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في سَبيلِ اللَّهِ فَتَثَبَّتُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَثَبَّتُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً» (نساء/94)
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَثَبَّتُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ» (حجرات/۶)
که در همه این موارد به معنای «بایستید و درنگ کنید و سریع دست به اقدام نبرید» میباشد
📚(مجمع البيان في تفسير القرآن، ج3، ص13)
@yekaye
🔹أنْ تُصیبُوا
قبلا بیان شد که درباره ماده «صوب»
▪️برخی همچون ابن فارس بر این باورند که در اصل دلالت دارد بر «نازل شدن چیزی و در جای خود مستقر شدنِ آن»؛ و سخن و عمل «صواب» (قالَ صَواباً؛ نبأ/۳۸) را هم از این بابت چنین گفتهاند که در جای درست خود قرار گرفته است؛ و بدین جهت است که «صواب» نقطه مقابل «خطأ» میباشد. شاهد مهم این معنا هم کلمه «صَوْب» است که به معنای نزول باران میباشد و از آن کلمه «صَیب» (كَصَیبٍ مِنَ السَّماءِ؛ بقره/۱۹) به معنای ابر بارانزا گرفته شده است؛ و برای هر امری هم که در جای خود مستقر میگردد، تعبیر «صاب» و «أصاب» به کار میرود.
◾️اما دیگران مدار معنای این ماده را «درست» در مقابل خطا قرار دادهاند؛
▪️ مرحوم مصطفوی چنین توضیح داده که «صواب» در مقابل «خطا» است و به معنای جریان یافتن امری بر وفق طبیعت و حق میباشد همان گونه که خطا انحراف و خروج از جریان حق و صحیح است؛ با این اضافه که در ماده «صوب» حدوث ( و نه استمرار) لحاظ شده است. و
▪️ راغب هم بر این باور است که معنای اصلی همین صواب و درست بودن است؛ آنگاه گاهی به اعتبار خود شیء مد نظر است و آن در جایی است که چیزی خودش خوب و پسندیده باشد، مانند اینکه بگویند «عدل صواب است»؛ و گاهی به اعتبار اینکه شخصی قصدی داشته و به حسب رسیدن او به مقصودش مورد توجه قرار گرفته که میگویند «أصاب کذا» یعنی بدانچه میخواست رسید؛ چنانکه تعبیر «أصاب السهم» در جایی است که تیر بهدرستی به هدف برخورد کند. «صَوب» در معنای «نزول باران» هم بارانی که به مقدار نیاز باریده است، و از باب همان «اصاب السهم» است و «صیّب» هم به همین جهت ابر بارانزا نام گرفته است.
▪️«مصیبة» هم به نحو کنایی از مفهوم «اصاب السهم» اقتباس شده، گویی چیزی است که به سمت انسانها پرتاب میشود و به هدف میخورد؛ و تدریجا درباره هر بلایی که به انسان میرسد به کار رفته است «أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیها» (آل عمران/۱۶۵)، «فَكَیفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ» (نساء/۶۲)، «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَیدِیكُمْ» (شوری/۳۰).
▪️البته فعل «أصاب» هم در مورد خیر به کار میرود و هم در مورد شر: «إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِیبَةٌ» (توبة/۵۰) ، «وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ» (نساء/۷۳) ، «فَیصِیبُ بِهِ مَنْ یشاءُ وَ یصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یشاءُ» (نور/۴۳)؛ و گفته شده اصابت خوبی از باب کلمه «صَوب» (نزول باران) است؛ و اصابت بدی از باب تعبیر «اصاب السهم» میباشد.
▪️این ماده در حالت ثلاثی مجرد (صَابَ یصُوبُ صَوْباً) به معنای جریان یافتن بر مدار صحت و حق است؛
▪️ اما وقتی به باب افعال (أَصَابَ یصِیبُ إِصَابَةً) میرود، نظر اصلی به فاعل است و حیثیت صدور فعل مد نظر است: «وَ ما أَصابَكُمْ یوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ» (آل عمران/۱۶۶) [إِنَّهُ مُصیبُها ما أَصابَهُمْ؛ هود/۸۱] و
▪️وقتی به باب تفعیل (صَوَّبَ یصَوِّبُ تَصْوِیباً) میرود جهت وقوع و تعلق امر مورد توجه قرار گرفته است.
🔸کلمات «صواب» و «اصابت» به کلمات «مستقیم» و «استقامت» نزدیک است؛ با این توضیح که:
▪️در تفاوت «مستقیم» و «صواب» گفتهاند: «مستقیم» آن چیزی است که بر مدار سنتهای رایج باشد، خواه آن سنت خوب باشد یا بد؛ اما «صواب» فقط در جایی است که بر مدار حسن و صدق عمل شود؛ از این رو امر مستقیم قبیح معنیدار است اما صواب قبیح نداریم.
▪️در تفاوت «استقامة» و «اصابة» هم گفتهاند در اصابت به هدف رسیدن شرط است، اما استقامت به معنای در مسیر ماندن است و لزوما به هدف رسیدن شرط آن نیست.
جلسه ۸۶۸
https://yekaye.ir/hood-11-81/
@yekaye
🔹قَوْماً
قبلا بیان شد که
▪️ماده «قوم» در زبان عربی در دو معنای اصلی به کار رفته است:
یکی به معنای «جماعتی از مردم» [قوم و قبیله] و
دیگری به معنای برخاستن (انتصاب) و عزم و تصمیم.
▫️برخی اصل این ماده را در معنای نقطه مقابل نسشتن (قعود)، یعنی برخاستن و به کاری اقدام کردن (فعلیة العمل)، دانسته و توضیح دادهاند که معنای اول آن از زبان سریانی وارد عربی شده است.
◾️از این ماده مشتقات قرآنی فراوانی به کار رفته است:
▪️«قیام» مصدر ثلاثی مجرد از این ماده است که انحای مختلفی دارد: یا «قیام به چیزی» است یا «قیام بر چیزی» و یا قیام به معنای «عزم به کاری» ویا به معنای اسم برای «چیزی که امور دیگر بدان تکیه میزنند»؛
▪️«قیامة» (قیامت) که به معنای برپایی آن ساعت خاص است (وَ یوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ؛ روم/۱۲)، از «قیام» به اضافه «ة» (که علامت «دفعه» است) درست شده، یعنی آنجایی است که انسان یکدفعه قیام میکند؛
▪️«مَقام» به معنای مکانی است که شخص در آن جا میایستد، معادل کلمه «جایگاه» (لا مَقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا، أحزاب/۱۳؛ إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ، دخان/۵۱)، که به «جایگاه» از آن جهت که در آن میایستند «مقام»؛ و از آن جهت که در آن مینشینند «مَقعد» (فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیكٍ مُقْتَدِر؛ قمر/۵۵) گفته میشود.
▪️«إِقامَة» در یک مکان هم به معنای ثابت ماندن در آنجاست، (عَذابٌ مُقِیمٌ؛ هود/۳۹) و بر همین اساس «اقامة یک چیز» به معنای حق آن را به طور کامل ادا کردن میباشد «قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ» (مائده/۶۸) و «مُقَامَة» (الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ؛ فاطر/۳۵) هم به همان معنای «اقامت» است.
▪️تعبیر «قامَ الرَّجلُ المَرْأَةَ» یا «قامَ علیها» را گفتهاند کاربردی مجازی است که در جایی به کار میرود که مرد متکفل شؤون زن شود و به انجام امور وی اقدام کند؛ که چنین مردی را «قوّام» آن زن گویند» (الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ؛ نساء/۳۴).
بدین ترتیب، کلمه «قوّام»، با توجه به معنای مبالغهای که در این صیغه هست، به معنای کسی است که برای کاری ویا انجام امور کس دیگری با جدیت قیام میکند؛ که اگر با حرف «بـ» بیاید به معنای «متصدی کاری شدن» است: قام بأمر الخلافة، یعنی امر خلافت را به دست گرفت» (در قرآن کریم هم میفرماید: «كُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ» (نساء/۱۳۵) و وقتی با «علی» بیاید آن حالت تسلط و اختیار در دست گرفتن را میفهماند.
در واقع، سه کلمه «قیّم» و «قیّوم» و «قوّام» همگی از قیام گرفته شده و دلالت بر مبالغه و تکثیر دارد: «قوام» که توضیح داده شد؛ «قَیّم» صفت است، به معنای کسی که دیگری به او تکیه داده و پابرجا گردیده و قوام کارش به اوست؛ مانند «ذلِكَ الدِّینُ الْقَیمُ» (یوسف/۴۰) یا «فِیها كُتُبٌ قَیمَةٌ» (بینة/۳)؛ و «قیّوم» هم صیغه مبالغه در همین معنا میباشد (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَی الْقَیوم؛ بقره/۲۱۴).
🔖جلسه ۳۶۶ http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-1/
@yekaye
🔹بِجَهالَةٍ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «جهل» را عموما نقطه مقابل «علم» و به معنای «نادانی» دانستهاند و «جاهیلت» را به صرفاً معنای دورهای که جهل و نادانی در آن غلبه داشته است معرفی کردهاند.
▪️برخی گفتهاند «جهل» در سه مورد به کار میرود:
جایی که با فقدان علم مواجهیم (یحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ؛ بقرة/۲۷۳)؛
جایی که اعتقاد به چیزی هست درست برخلاف آنچه در واقعیت وجود دارد [وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِین؛ اعراف/۱۹۹]؛ و
جایی که کاری برخلاف آنچه سزاوار است انجام شود، خواه شخص مطلب درست را بداند یا نداند، چنانکه در آیه «قالُوا: أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً؟ قالَ: أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ» (بقرة/۶۷) «مسخره کردن» را «جهل» معرفی کرده است.
▪️اما برخی معتقدند که این ماده در اصل در دو معنا به کار میرفته است.
یکی همین معنای نقطه مقابل علم است و
دیگری به معنای «سبکی» (خفت) و «اضطراب»؛ چنانکه به چوبی که با حرارت آتش حرکت میکند «مِجْهَل» گویند و تعبیر «استجهلت الرِّیحُ الغُصْنَ» به معنای این است که باد شاخهها را میلرزاند.
بر این اساس شاید در کلمه «الْجاهِلِیة»، اشارهای به عدم سکون اضطراب و بیقراری نیز وجود باشد؛ چنانکه برخی گفتهاند که اساساً جهل تلازم با اضطراب و عدم طمأنینه دارد.
🔖جلسه ۵۲۳ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-33/
▪️به لحاظ نحوی، حرف «ب» را باء ملابست؛ و جار و مجرورِ «بِجَهالَةٍ» را در موضع نصب (حال یا متعلق به حال) برای فعل «تصیبوا» (یا فاعل آن) دانستهاند
📚(مجمع البیان، ج9، ص198 ؛ الجدول في إعراب القرآن، ج26، ص279 )
@yekaye
🔹نادِمینَ
▪️ماده «ندم» در اصل دلالت دارد بر پشیمانی
📚(معجم مقاییس اللغه، ج5، ص411 )،
که حاصل تغییر نظر شخص است بعد از آنکه امری سپری شد و غالبا با اندوه همراه است: «وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذاب» (یونس/۵۴؛ سبأ/۳۳)؛ «فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ» (حجرات/6)
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص796 )؛
▪️ برخی گفتهاند معنای محوری آن از دست دادن عمده چیزی است به نحوی که جز اثر اندکی از آن برای شخص باقی نماند
📚(المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۱۷۱)
▪️ و برخی هم آن را به معنای انصراف و انزجار مطلق از آنچه شخص نیت کرده یا انجام داده دانستهاند، اعم از اینکه نیت و کار خوبی باشد یا بد؛
🔸و همین مولفهها را ممیزه آن از موادی مانند «توبه» و«أنابه» و «حزن» و «أسف» (تاسف خوردن) و «حسرت» و مانند آن دانستهاند؛ به این بیان که
▫️ توبه رجوع از گناه است همراه با ندامت و پشیمانی و اعتراف به اینکه عذر موجهی در انجام آن کار نداشته (یعنی ندامت صرف پشیمانی است؛ اما در توبه این پشیمانی با ناروا دانستن آن کار همراه، و لذا اخص از ندامت است؛ الفروق فی اللغة، ص229)؛
▫️«إنابه» رجوع از هر چیزی به سوی خداست؛
▫️«عذر» و «اعتذار» اظهار ندامتی است که با توجیهی برای انجام آن کار همراه است؛
▫️«حزن» و اندوه یک نوع گرفتگی مخصوص در دل و نقطه مقابل شادی (سرور) است؛
▫️«تأسف» هرگونه حسرت خوردنی است در پی حزن از آن وضعیتی که بر خود شخص یا دیگری گذشته است (در واقع تفاوت اصلی تاسف و ندامت این است که ندامت امری درونی و ناظر به فعل خویش است؛ اما تأسف هم میتواند ابراز بیرونی باشد و هم میتواند ناظر به فعل شخص دیگر؛ الفروق فی اللغة، ص230)
📚(التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج12، ص68-۶۹ ).
▪️از کلمات دیگری که از این ماده است و محل بحث اهل لغت واقع شده، کلمه «ندیم» و «ندمان» و «منادمه» است که به معنای «همپیاله» و «همپیاله شدن» (همراهی کردن در شرابخواری) است؛ درباره آن این احتمال مطرح شده که «منادمه» مقلوب «مدامنه» (ادمان الشرب: یعنی دائم الخمر بودن) است؛ اما عموما این را چندان قابل قبول ندانسته و اغلب بر این باورند گویی چون عمل آنها و همنشینی آنهاست که برای هریک ندامت میآورد لذا هریک ندیم دیگری نامیده شده است
📚(معجم مقاییس اللغه، ج5، ص411 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص796)؛
به تعبیر دیگر، این همنشینی برای شخص جز اندوه و ملامت و ندامت نمیآورد و وی را همواره پشیمان از کار خود میکند لذا با صفت مشبهه (که دلالت بر ثبوت ندامت برای شخص دارد) از چنین همنشینی یاد شده است
📚(التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج12، ص69 )
📿ماده «ندم» ۷ بار و به همین دو صورت مصدر و اسم فاعل در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
💢 درباره این آیه دست کم دو شأن نزول روایت شده است؛
و این آیه شاید از شواهد واضحی باشد برای اینکه برخی آیات بیش از یکبار نازل شدهاند (که محمل خوبی برای تبیین نزول قرائات متعدد از جانب خداوند است).
جالب اینجاست که چنانکه در قسمت حدیث خواهیم دید هر دو شأن نزول در احادیث معصومان نیز آمده است؛ و در حدیثی زراره وقتی از امام باقر ع میپرسد که کدام از این دو شأن نزول درست است؛ امام ع هردو را تأیید میکنند.
@yekaye
#حجرات_6
📜۱) گفتهاند که آیه ۶ سوره حجرات در مورد ولیدبنعقبة بن ابی معیط نازل شد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را برای دریافت زکات به سوی قبیله بنی المصطلق فرستاد:
بین آنان و ولید در عصر جاهلی اختلافی وجود داشت. طبق برخی از نقلها ولید گمان کرد قصد کشتن او را دارند و طبق برخی نقلهای دیگر از ابتدا بنا را بر ضایع کردن آنان گذاشت؛ و در هر صورت نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بازگشت و گفت: آنها از پرداخت زکات ممانعت ورزیدند و قصد جان مرا کردند. در حالی که آنان اموال زکات را آماده کرده بودند و طبق برخی از نقلها حتی به استقبال وی آمده بودند.
چون آنان از این خبر واقف شدند نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند و توضیح دادند که اصلا چنین قصدی نداشتهاند و و این آیه در شأن ولیدبنعقبه نازل شد.
📚این واقعه در کتب مختلف شیعه و سنی از ابن عباس و امسلمه و جابر بن عبدالله انصاری و حارث به ضرار خزاعی و علقمة بن ناجیة و مجاهد و قتاده و حسن بصری و عکرمه نقل شده است تا حدی که مرحوم مجلسی تعبیر «مشهور» را برای این شأن نزول ذکر میکند (مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج5، ص88 )
📚برخی از منابعی که این مطلب (البته با شرح و تفصیلهای مختلف) در آن آمده عبارتند از:
مجمع البیان، ج9، ص19۸ ؛
أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص407-408 ؛
الدر المنثور، ج6، ص87-89 ؛
السقيفة و فدك، ص126 ؛
فقه القرآن (راوندی)، ج1، ص372 ؛
متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج2، ص154 ؛
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج17، ص238 ؛
عين العبرة في غبن العترة، ص64
@yekaye
#حجرات_6
📜 ۲) گفتهاند آیه ۶ سوره حجرات در دفاع از ماریهی قبطی (همسر پیامبر ص و مادر ابراهیم فرزند آن حضرت) نازل شده است.
شأن نزول آن این بود که عایشه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «ابراهیم پسر شما نیست، بلکه پدر او جریح قبطی است که هر روز نزد ماریه میآید»❗️
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خشمگین شد و به امیرالمؤمنین (علیه السلام) دستور داد: «این شمشیر را بردار و اگر چنین بود سر جریح را برایم بیاور».
امیرالمؤمنین (علیه السلام) شمشیر را برداشت و فرمود: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! پدر و مادرم فدایت باد! هرگاه تو مرا برای انجام کاری بفرستی همچون آهن گداختهای هستم که در پشم افتد [کنایه از اینکه در انجامش ذرهای درنگ و تعلل نخواهم کرد]. اکنون چه دستور میدهید؟! آیا در این باره درنگی کنم یا بر همان روال باشم؟»
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ابتدا درنگ و بررسی کن».
امیرالمؤمنین (علیه السلام) به مشربه امّ ابراهیم رفت و از آن جا بالا رفت.
زمانیکه جریح [که ظاهرا از داستان مطلع شده بود] تا ایشان را دید فرار کرد و از نخلی بالا رفت. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او نزدیک شد و فرمود: «پایین بیا»!
جریح گفت: «ای علی (علیه السلام)! آیا در حالی که من اخته هستم میتوانم موجب باردار شدن کسی شوم؟! در این جا کسی نیست»؛ سپس عورتش را عریان کرد و اختهبودنش نمایان شد.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) او را به محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله) برد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «ای جریح! جریان چیست»؟
جریح گفت: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! قبطیها چهارپایانشان و مردانی را که با زنانشان مراوده داشته باشند، خواجه میکنند. علاوه بر این قبطیها فقط با همدیگر انس و الفت میگیرند. پدر ماریه مرا فرستاد تا نزد ماریه بیایم و خدمتکار و مونس او باشم».
در این هنگام خداوند آیه: یَا أَیُّهَا الذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا را نازل فرمود؛ و پیامبر ص فرمود خدای را شکر که بدیای [=تهمتی] را از ما اهل البیت دور کرد.
📚تفسير القمي، ج2، ص318-319 ؛ مجمع البیان، ج9، ص198-199
✳️ تبصره
این واقعه به عنوان شأن نزول این آیه و با ذکر نام عایشه در کتب حدیثی و تفسیری #شیعه ذیل این آیه (مثلا موارد فوق) و نیز ذیل آیه افک (نور/۱۱) مکرر آمده است؛ اما در کتب #اهل_سنت، اگرچه اصل واقعه در منابع مهمی همچون صحيح مسلم (ج4، ص2139) نقل شده،
اما غالبا مفسران اهل سنت ذیل این آیه بدان نپرداختهاند و در منابع مختلفشان هم اسم عایشه را در این داستان را ذکر نکرده و با تعابیری مانند
«فتكلم بعض المنافقين: بعض منافقین سخنی گفتند» (أنساب الأشراف (للبلاذري م۲۷۹) ج1، ص450) یا
«كَانَ قَدْ تَجَرَّؤُوا عَلَى مَارِيَةَ: عدهای در مورد ماریه جسارتی کردند» (شرح مشكل الآثار (طحاوی) ج12، ص473 ؛ جامع الأحاديث (سیوطی)، ج29، ص318)
صرفا به اصل وقوع چنین سخنی اشاره کردهاند .
جالب اینجاست که در منابع اهل سنت، حتی چنین نقلی نیز وجود دارد که عمربن خطاب برای چنین امری (قتل آن قبطی) بدون اینکه دستوری از جانب پیامبر ص صادر شود به سراغ آن قبطی رفت تا وی را به قتل برساند (المعجم الكبير (للطبراني) ج13 ،ص58)
و بزرگانشان این گونه جمع کردهاند که ابتدا عمر به عنوان اقدامی خودسرانه برای این کار اقدام کرد؛ اما وقتی وی را اخته شده دید رهایش کرد و دنبال کار خودش رفت (یعنی حتی نیامد به پیامبر ص خبر دهد)؛ سپس پیامبر ص خودش به حضرت علی ع دستور داد که این کار را پیگیری کند
(مثلا ر.ک: الإصابة في تمييز الصحابة (ابن حجر)، ج5، ص517-519 ؛ شرح الزرقاني على المواهب اللدنية بالمنح المحمدية، ج4، ص461).
در هر صورت شهرت این واقعه در اهل سنت بقدری بوده که بین خود علمای اهل سنت بحث شده که آیا از این حدیث میتوان نتیجه گرفت که اگر کسی بدون اذن صاحب خانه به خانه وی وارد شود خونش برای صاحب خانه مباح شود و قصاص هم نداشته باشد، یا خیر؟!
(مثلا ر.ک: المعتصر من المختصر من مشكل الآثار (ابوالمحاسن حنفی م۸۰۳) ج2، ص151).
▪️درباره این شأن نزول و جمع آن با شأن نزول قبلی حتما به احادیث شماره ۲ (که در ادامه خواهد آمد) نیز توجه شود.
@yekaye
#حجرات_6
☀️۱) جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است:
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ولیدبنعقبه را به بنی ولیعه فرستاد [تا زکات ایشان را بگیرد] و میان ولید و ایشان در جاهلیّت درگیریای بود. چون خبر آمدن ولید را شنیدند به استقبال وی آمدند تا ببیند چه در دل دارد. اما ولید ترسید و نزد پیامبر ص برگشت و گفت: بنیولیعه قصد قتل من کردند و از دادن زکات ابا نمودند.
چون خبر مطالبی که ولید بن عقبه نزد رسول الله گفته بود به گوش بنیولیعه رسید، نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: یا رسول الله! ولید دروغ میگوید؛ ولیکن در میان ما در مان جاهلیت درگیریای بود [اگر با عِده و عُده در مقابل وی آمدیم] ترسیدیم که مبادا ما را به خاطر آن آزار دهد.
آن حضرت فرمود: ای بنیولیعه! یا از سرکشی دست برمی دارید یا کسی را در میان شما بفرستم که به منزلهی نفس من است و با دلاوران شما مبارزه کند؛ و او این است که میبینید. سپس دست بر دوش امیرالمؤمنین (علیه السلام) زد. و خداوند درباره این کار ولیدبنعقبه این آیه را نازل کرد که: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ.
📚تفسير فرات الكوفي، ص427؛
كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج1، ص158؛
كشف اليقين في فضائل أميرالمؤمنين ع، ص292
قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ [أَحْمَدُ] بْنُ أَحْمَدَ [بْنِ عَلِيٍ] قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِمَادٍ الْبَرْبَرِيُّ أَبُو أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ لَقَبُ ابْنِهِ [أَبِيهِ] دَاهِرٌ الرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْقُدُّوسِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ سَالِمِ بْنِ [أَبِي] الْجَعْدِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ:
بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْوَلِيدَ بْنَ عُقْبَةَ بْنِ أَبِي مُعَيْطٍ إِلَى بَنِي وَلِيعَةَ قَالَ وَ كَانَتْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمْ شَحْنَاءُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ.
قَالَ فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى بَنِي وَلِيعَةَ اسْتَقْبَلُوهُ لِيَنْظُرُوا مَا فِي نَفْسِهِ قَالَ فَخَشِيَ الْقَوْمَ فَرَجَعَ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ [يَا رَسُولَ اللَّهِ] إِنَّ بَنِي وَلِيعَةَ أَرَادُوا قَتْلِي وَ مَنَعُوا لِيَ [إِلَيَ] الصَّدَقَةَ.
فَلَمَّا بَلَغَ بَنِي وَلِيعَةَ الَّذِي قَالَ لَهُمْ الْوَلِيدُ بْنُ عُقْبَةَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ كَذَبَ الْوَلِيدُ وَ لَكِنْ [كَانَ] بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ شَحْنَاءُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَخَشِينَا أَنْ يُعَاقِبَنَا بِالَّذِي بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ.
قَالَ فَقَالَ النَّبِيُّ [رَسُولُ اللَّهِ] لَتَنْتَهُنَّ يَا بَنِي وَلِيعَةَ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَيْكُمْ [لَكُمْ] رَجُلًا عِنْدِي كَنَفْسِي يَقْتُلُ مُقَاتِلِيكُمْ وَ يَسْبِي ذَرَارِيَّكُمْ هُوَ هَذَا حَيْثُ تَرَوْنَ. ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى كَتِفِ [أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ] عَلِيِّ [بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع] وَ أَنْزَلَ اللَّهُ فِي الْوَلِيدِ آيَةً «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ».
@yekaye
#حجرات_6
☀️۲) در شأن نزول دومی که برای آیه ذکر شد واقعه از تفسیر علی بن ابراهیم نقل شد؛
و اشاره شد که اصل واقعه در کتب اهل سنت هم مکرر ذکر شده است.
علی بن ابراهیم در ذیل آیه «إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ» (نور/۱۱) همین مضمون را با سند متصل در گفتگویی بین زراره و امام باقر ع میآورد (تفسير القمي، ج2، ص99-100)؛
و در تفاسیر روایی نیز احادیث فراوانی درباره این واقعه ذیل همان ۱۱ سوره نور آمده است؛ که ان شاء الله بقیه موارد، ذیل همان آیه خواهد آمد.
اما ظاهرا در نسخهای از تفسیر قمی که در دست مرحوم سيد شرف الدين استرآبادى (م ۹۴۰) بوده، این شأن نزول نقل شده از جانب زراره و امام باقر ع با تفصیل بیشتری آمده و در پایانش نکتهای دارد که قابل توجه است؛
و
همچنین حدیث دیگری نیز در تفسیر قمی آمده که به دفع شبههای درباره این شأن نزول دوم اشاره دارد؛
@yekaye
#حجرات_6
👇 که این دو حدیث را در اینجا تقدیم میکنیم:
https://eitaa.com/yekaye/9434
☀️۲) الف. زراره گوید: از امامباقر (علیه السلام) در مورد آیه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَثَبَّتُوا ...؛ حجرات/۶] پرسیدم؟
حضرت فرمود:
عایشه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: «پسر عموی ماریه بسیار نزد او میآید» و ماریه را به رابطه نامشروع متّهم کرد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خشمگین شد و به او فرمود: «اگر راست میگویی، هرگاه آن مرد پیش او رفت به من اطّلاع بده».
عایشه، حجره ماریه را تحت نظر گرفت و زمانیکه پسر عمویش نزد او رفت این امر را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) اطّلاع داد. در این هنگام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) امیرالمؤمنین (علیه السلام) را فرا خواند و به او فرمود: «ای علی (علیه السلام)! این شمشیر را بردار و هرگاه او را دیدی، گردنش را بزن!»
امیرالمؤمنین (علیه السلام) شمشیر را برداشت و فرمود: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! هرگاه مرا برای انجام کاری میفرستی آیا مانند آهن گداختهای که میان پشمی افتاده است، باشم [= بیمعطلی اقدام کنم]، یا مقداری درنگ کنم [و اوضاع را بررسی نمایم]؟
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «نه! درنگ کن».
امیرالمؤمنین (علیه السلام) شمشیر بهدست بهراه افتاد. وقتی به درب خانه رسید، آن را بسته دید. چون آن قبطی، متوجه آمدن حضرت علی (علیه السلام) شد، ترسیده و از دیوار فرار کرد و از نخلی بالا رفت. علی (علیه السلام) نیز [به دنبال او] رفت. چون قبطی شمشیر را در دست حضرت علی (علیه السلام) دید عورتش را آشکار کرد و اختهبودنش نمایان شد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) از او روی برگرداند و [نزد رسولخدا (صلی الله علیه و آله)] بازگشت و آنچه دیدهبود به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اطّلاع داد.
با اینخبر چهرهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) از شادمانی درخشید و فرمود: «سپاس خدایی که پیوسته ما خاندان را از تهمتی که به ما میزنند حفظ میفرماید». در آن هنگام خداوند این آیه را بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل فرمود: یَا أَیُّهَا الذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَومًا بِجَهَالةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی مَا فَعَلتُمْ نَادِمِینَ».
زراره عرضکرد: عامه [= اهلسنّت] معتقدند این آیه دربارهی ولیدبنعقبهبنابیمعیط نازل شده است؛ در آنهنگام که به سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و به آن حضرت اطّلاع داد که بنیخُزیمه از اسلام برگشتهاند!
امام فرمود: زراره! مگر نمیدانی که هیچ آیهای از قرآن نیست مگر اینکه ظاهری و باطنی دارد؟ آنچه در دست مردم است ظاهر آیه است و آنچه من برایت بیان کردم باطن آن.
📚تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص584-585
✳️ تبصره:
با اینکه در تعبیر امام ع این دو شأن نزول به ظاهر و باطن آیه ارجاع شده، اما با توجه به نقل هر دو واقعه در کتب فریقین ظاهرا این تعبیر باطن، ناظر به معنایی است که اهل سنت غالبا بدان اهتمام نمیورزند؛ نه اینکه معنایی که خلاف ظاهر آیه باشد؛ چنانکه اشاره شد که اهل سنت وقتی این واقعه را نقل میکنند اولا آن را ذیل این آیه بحث نمیکنند و ثانیا و مهمتر اینکه هیچ اشارهای به اینکه شخص عایشه متهم ردیف اصلی این واقعه بوده نمینمایند؛ و ظاهرا همین امور موجب شده که امام ع تعبیر «باطن» را برای این شأن نزول مطرح کند.
ب. عبداللهبنبکیر میگوید:
خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «فدایت شوم! آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دستور داد تا آن قبطی را بکشند، درحالیکه میدانست که بر وی دروغ بستهاند؟ یا اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نمیدانست و خداوند به وسیلهی درنگ کردن امیرالمؤمنین (علیه السلام) کشته شدن را از آن قبطی دفع کرد»؟
فرمود: آری! به خدا سوگند میدانست؛ که اگر دستور کشتن آن قبطی با قصد قطعی از جانب رسول الله (صلی الله علیه و آله) صادر شده بود، قطعاً امیرالمؤمنین (علیه السلام) بدون کشتن وی برنمی گشت. لیکن رسول الله (صلی الله علیه و آله) آن کار را کرد تا آن زن [= عایشه] از گناهش [حسادت با ماریه و تهمت زدن به وی] برگردد. امّا او برنگشت [= توبه نکرد] و کشته شدن یک فرد مسلمان به خاطر دروغ او برایش اهمیّتی نداشت.
📚تفسير القمي، ج2، ص319
@yekaye
#حجرات_6
👇سند و متن احادیث فوق👈
https://eitaa.com/yekaye/9435
سند و متن حدیث۲) الف
و قوله تعالى «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ» تأويله مَا ذَكَرَهُ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ رَحِمَهُ اللَّهُ فِي تَفْسِيرِهِ صُورَةً لَفْظُهُ قَالَ: [عن زراره قال:] سَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ فَقَالَ:
إِنَّ عَائِشَةَ قَالَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ص: إِنَّ مَارِيَةَ يَأْتِيهَا ابْنُ عَمٍّ لَهَا؛ وَ لَطَخَتْهَا بِالْفَاحِشَةِ.
فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ: إِنْ كُنْتِ صَادِقَةً فَأَعْلِمِينِي إِذَا دَخَلَ إِلَيْهَا.
فَرَصَدْتُهَا فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهَا ابْنُ عَمِّهَا أَخْبَرْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص؛ فَقَالَتْ: هُوَ الْآنَ عِنْدَهَا.
فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً ع فَقَالَ: يَا عَلِيُّ خُذِ السَّيْفَ فَإِنْ وَجَدْتَهُ عِنْدَهَا فَاضْرِبْ عُنُقَهُ.
قَالَ فَأَخَذَ عَلِيٌّ ع السَّيْفَ وَ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِذَا بَعَثْتَنِي فِي الْأَمْرِ أَكُونُ كَالسَّفُّودِ الْمَحْمِيِّ فِي الْوَبَرِ أَوْ أَثَّبَّتُ؟
فَقَالَ: لَا بَلْ تَثَّبَّتُ.
قَالَ فَانْطَلَقَ ع وَ مَعَهُ السَّيْفُ. فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى الْبَابِ وَجَدَهُ مُغْلَقاً فَأَلْزَمَ عَيْنَهُ نَقْبَ الْبَابِ. فَلَمَّا رَأَى الْقِبْطِيُّ عَيْنَ عَلِيٍّ ع فِي الْبَابِ فَزِعَ وَ خَرَجَ مِنَ الْبَابِ الْآخَرِ؛ فَصَعِدَ نَخْلَةً وَ تَسَوَّرَ عَلَى الْحَائِطَ. فَلَمَّا رَأَى الْقِبْطِيُّ عَلِيّاً ع وَ مَعَهُ السَّيْفُ حَسَرَ عَنْ عَوْرَتِهِ؛ فَإِذَا هُوَ مَجْبُوبٌ.
فَصَدَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِوَجْهِهِ عَنْهُ ثُمَّ رَجَعَ فَأَخْبَرَ رَسُولَ اللَّهِ ص بِمَا رَأَى.
فَتَهَلَّلَ وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَزَلْ يُعَافِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْ سُوءِ مَا يُلَطِّخُونَّا بِهِ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ».
فَقَالَ زُرَارَةُ: إِنَّ الْعَامَّةَ يَقُولُونَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي الْوَلِيدِ بْنِ عُقْبَةَ بْنِ أَبِي مُعَيْطٍ حِينَ جَاءَ إِلَى النَّبِيِّ ص فَأَخْبَرَهُ عَنْ بَنِي خُزَيْمَةَ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ.
فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: يَا زُرَارَةُ أَ وَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ لَيْسَ مِنَ الْقُرْآنِ آيَةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ؟ فَهَذَا الَّذِي فِي أَيْدِي النَّاسِ ظَهْرُهَا وَ الَّذِي حَدَّثْتُكَ بِهِ بَطْنُهَا.
📚تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص584-585
@yekaye
سند و متن حدیث ۲) ب
وَ فِي رِوَايَةِ عَبْدِ اللَّهِ [عُبَيْدِ اللَّهِ] بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ رُشَيْدٍ [رَاشِدٍ] عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: جُعِلْتُ فِدَاكَ! كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَرَ بِقَتْلِ الْقِبْطِيِّ وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّهَا قَدْ كَذَبَتْ عَلَيْه؟ أَوْ لَمْ يَعْلَمْ وَ إِنَّمَا دَفَعَ اللَّهُ عَنِ الْقِبْطِيِّ الْقَتْلَ بِتَثَبُّتِ عَلِيٍّ ع؟
فَقَالَ: بَلَى قَدْ كَانَ وَ اللَّهِ أَعْلَمَ وَ لَوْ كَانَتْ عَزِيمَةً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص الْقَتْلُ، مَا رَجَعَ عَلِيٌّ ع حَتَّى يَقْتُلَهُ، وَ لَكِنْ إِنَّمَا فَعَلَ [ذَلِکَ] رَسُولُ اللَّهِ ص لِتَرْجِعَ عَنْ ذَنْبِهَا. فَمَا رَجَعَتْ وَ لَا اشْتَدَّ عَلَيْهَا قَتْلُ رَجُلٍ مُسْلِمٍ بِكَذِبِهَا.
📚تفسير القمي، ج2، ص319
@yekaye
☀️۳) گفتگویی بین امام حسن با معاویه و برخی از اطرافیانش رخ داده که برخی از تابعین (شعبی و ابومخنف و یزید بن ابوحبیب) بر این باور بودهاند که این مشاجره در تاریخ به لحاظ شدت درگیری و قوت کلامی بینظیر است.
داستان از این قرار است که مدتی بعد از صلح امام حسن ع که حکومت معاویه کاملا مستقر شده بود عمرو بن عثمان بن عفان و عمرو عاص و عتبة بن اوبسفیان و ولید بن عقبه و مغیرة بن شعبة که نزد معاویه بودند از وی میخواهند که امام حسن را احضار کند تا وی را ضایع کنند.
معاویه به این کار تن میدهد و وقتی امام ع وارد میشود یک به یک انواع توهینها و تهمتها را روانه ایشان و پدر بزرگوارشان میکنند.
امام ع با متانت کامل گوش میدهند و ابتدا یک دفاع کلی از خود و امیرالمومنین ع میکنند و سپس به تک تک یاوهگوییهای آنان پاسخ میدهند.
به مناسبت این آیه، فراز مربوط به ولید بن عقبه تقدیم میشود:
... سپس ولید گفت: ای بنی هاشم! شما اول کسانی بودید که در پوستین عیبجویی از عثمان افتادید و مردم را علیه او شوراندید تا اینکه به خاطر حرص ورزیدنی که بر حکومت کردن داشتید وی را به قتل رساندید؛ و این کارتان در قطع رحم و به هلاکت کشاندن امت و ریختن خونها به خاطر حرص بر حکومت و در طلب دنیای خبیث برآمدن، و ناشی از محبت دنیا بود در حالی که عثمان دایی شما بود، که چه دایی خوبی برای شما بود! و او داماد شما بود، و چه داماد خوبی برای شما بود! اما شما اول کسانی بودید که بر او حسادت ورزیدید و بر او طعنه زدید و قتل وی را عهدهدار شدید! پس چگونه دیدید آنچه خدا با شما کرد؟!
امام حسن ع وقتی نوبت به پاسخ ولید رسید فرمود:
ای ولیدبنعقبه! به خدا قسم! تو را به خاطر بغضی که از امیرالمومنین ع داری ملامت نمیکنم چرا که وی به خاطر شرابخواری، تو را هشتاد تازیانه شلاق زده و پدرت [= پدر ادعاییات] را در جنگ بدر تکه تکه کرده است!
اما چگونه او را دشنام میدهی حال آنکه خداوند در ده آیه از کتابش او را مؤمن خواند و تو را فاسق نامید؛ و این همان سخن خداوند است که فرمود «آیا کسیکه مؤمن بود همانند کسی است که فاسق بود؟ یکسان نیستند» (سجده/۱۸) و فرمود: «اگر فاسقی برای شما خبری آورد پس بررسی کنید که [مبادا] با عدهای بهنادانی برخورد کنید، آنگاه بر آنچه کردهاید پشیمان شوید» (حجرات/۶).
تو را چه به سخن گفتن از قریش؟! آن هم با آن حسب و نسب آنچنانیای که داری!
اما اینکه ادعا کردی که ما عثمان را کشتیم به خدا سوگند که طلحه و زبیر و عایشه هم نتوانستند چنین سخنی را علیه حضرت علی ع مطرح کنند؛ آن وقت تو چه میگویی؟!
تویی که اگر از مادرت بپرسی به تو خواهد گفت که وی ذکوان [=پدر واقعی ولید] را رها کرد و تو را به عقبة بن أبی معیط چسباند تا بدین ترتیب برای خودش آبرو و جایگاهی دست و پا کند؛ به علاوه همه ننگ و عاری که خداوند برای تو و پدر و مادرت در دنیا مهیا کرده است؛ «و قطعا خداوند ظلمکننده به بندگان نیست» (ق/۲۹). آخر ای ولید! به خدا سوگند تو را به شخصی نسبت دادهاند [کسی را به عنوان پدرت معرفی میکنند] که تولدت قبل از او بوده است؛ آن وقت تو به علی ع دشنام میدهی و او را فرومایه میخوانی؟! تو به جای این کار بهتر است بپردازی به اینکه خودت را به پدر واقعیات منتسب کنی؛ نه به کسی که تو را به او منتسب کردهاند؛ هرچند مادرت به تو گفته است که پدرت خیلی پستتر و خبیثتر از عقبة بوده است.
📚الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج1، ص۲۷۱ و 276-277؛
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج6، ص285-295
@yekaye
👇متن حدیث👈
https://eitaa.com/yekaye/9438
متن حدیث۳ (گفتگوی امام حسن با معاویه و اصحابش)
رُوِيَ عَنِ الشَّعْبِيِّ وَ أَبِي مِخْنَفٍ وَ يَزِيدَ بْنِ أَبِي حَبِيبٍ الْمِصْرِيِ أَنَّهُمْ قَالُوا: لَمْ يَكُنْ فِي الْإِسْلَامِ يَوْمٌ فِي مُشَاجَرَةِ قَوْمٍ اجْتَمَعُوا فِي مَحْفِلٍ أَكْثَرَ ضَجِيجاً وَ لَا أَعْلَى كَلَاماً وَ لَا أَشَدَّ مُبَالَغَةً فِي قَوْلٍ مِنْ يَوْمَ اجْتَمَعَ فِيهِ عِنْدَ مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ عَمْرُو بْنُ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ وَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ وَ عُتْبَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ وَ الْوَلِيدُ بْنُ عُقْبَةَ بْنِ أَبِي مُعَيْطٍ وَ الْمُغِيرَةُ بْنُ أَبِي شُعْبَةَ وَ قَدْ تَوَاطَئُوا عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ...
ثُمَّ تَكَلَّمَ الْوَلِيدُ بْنُ عُقْبَةَ بْنِ أَبِي مُعَيْطٍ بِنَحْوٍ مِنْ كَلَامِ أَصْحَابِهِ فَقَالَ: يَا مَعْشَرَ بَنِي هَاشِمٍ كُنْتُمْ أَوَّلَ مَنْ دَبَّ بِعَيْبِ عُثْمَانَ وَ جَمَعَ النَّاسَ عَلَيْهِ حَتَّى قَتَلْتُمُوهُ حِرْصاً عَلَى الْمُلْكِ وَ قَطِيعَةً لِلرَّحِمِ وَ اسْتِهْلَاكَ الْأُمَّةِ وَ سَفْكَ دِمَائِهَا حِرْصاً عَلَى الْمُلْكِ وَ طَلَباً لِلدُّنْيَا الْخَبِيثَةِ وَ حُبّاً لَهَا؛ وَ كَانَ عُثْمَانُ خَالَكُمْ فَنِعْمَ الْخَالُ كَانَ لَكُمْ! وَ كَانَ صِهْرُكُمْ فَكَانَ نِعْمَ الصِّهْرُ لَكُمْ! قَدْ كُنْتُمْ أَوَّلَ مَنْ حَسَدَهُ وَ طَعَنَ عَلَيْهِ ثُمَّ وَلِيتُمْ قَتْلَهُ فَكَيْفَ رَأَيْتُمْ صُنْعَ اللَّهِ بِكُمْ؟! ...
فَتَكَلَّمَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَى أَوَّلَكُمْ بِأَوَّلِنَا وَ آخِرَكُمْ بِآخِرِنَا ...
وَ أَمَّا أَنْتَ يَا وَلِيدَ بْنَ عُقْبَةَ فَوَ اللَّهِ مَا أَلُومُكَ أَنْ تُبْغِضَ عَلِيّاً وَ قَدْ جَلَدَكَ فِي الْخَمْرِ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَ قَتَلَ أَبَاكَ صَبْراً بِيَدِهِ يَوْمَ بَدْرٍ أَمْ كَيْفَ تَسُبُّهُ وَ قَدْ سَمَّاهُ اللَّهُ مُؤْمِناً فِي عَشَرَةِ آيَاتٍ مِنَ الْقُرْآنِ وَ سَمَّاكَ فَاسِقاً وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ» (سجده/۱۸) وَ قَوْلُهُ «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ» (حجرات/۶) وَ مَا أَنْتَ وَ ذِكْرَ قُرَيْشٍ وَ إِنَّمَا أَنْتَ ابْنُ عِلْجٍ مِنْ أَهْلِ صَفُّورِيَةَ اسْمُهُ ذَكْوَانُ.
وَ أَمَّا زَعْمُكَ أَنَّا قَتَلْنَا عُثْمَانَ فَوَ اللَّهِ مَا اسْتَطَاعَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ وَ عَائِشَةُ أَنْ يَقُولُوا ذَلِكَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَكَيْفَ تَقُولُهُ أَنْتَ وَ لَوْ سَأَلْتَ أُمَّكَ مَنْ أَبُوكَ إِذْ تَرَكَتْ ذَكْوَانَ فَأَلْصَقَتْكَ بِعُقْبَةَ بْنِ أَبِي مُعَيْطٍ اكْتَسَبَتْ بِذَلِكَ عِنْدَ نَفْسِهَا سَنَاءً وَ رِفْعَةً وَ مَعَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَكَ وَ لِأَبِيكَ وَ لِأُمِّكِ مِنَ الْعَارِ وَ الْخِزْيِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ «وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» ثُمَّ أَنْتَ يَا وَلِيدُ وَ اللَّهِ أَكْبَرُ فِي الْمِيلَادِ مِمَّنْ تُدْعَى لَهُ فَكَيْفَ تَسُبُّ عَلِيّاً وَ لَوِ اشْتَغَلْتَ بِنَفْسِكَ لَتُثْبِتُ نَسَبَكَ إِلَى أَبِيكَ لَا إِلَى مَنْ تُدْعَى لَهُ وَ لَقَدْ قَالَتْ لَكَ أُمُّكَ يَا بُنَيَّ أَبُوكَ وَ اللَّهِ أَلْأَمُ وَ أَخْبَثُ مِنْ عُقْبَة. ...
📚الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج1، ص۲۷۱ و 276-277؛
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج6، ص285-295
@yekaye
☀️۴) زید شحّام میگوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره «رفث و فسوق و جدال» [فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ؛ بقره/۱۹۷] سوال کردم.
فرمودند:
امّا «رفث» همان جماع و آمیزش جنسی است.
و اما «فسوق» همان دروغگویی است، آیا نشنیدهای این سخن خداوند عز و جل را: «ای آن کسانی که ایمان آوردند! اگر فاسقی برای شما خبری آورد پس بررسی کنید که [مبادا] با عدهای بهنادانی برخورد کنید»؛
و «جدال» گفتار کسی است که مرتب میگوید: «نه به خدا قسم» و «آری به خدا سوگند»، و دشنام دادن مردی به دیگری است.
📚معاني الأخبار، ص294
حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّفَثِ وَ الْفُسُوقِ وَ الْجِدَالِ؟
قَالَ أَمَّا الرَّفَثُ فَالْجِمَاعُ؛ وَ أَمَّا الْفُسُوقُ فَهُوَ الْكَذِبُ؛ أَ لَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ»؛ وَ الْجِدَالُ هُوَ قَوْلُ الرَّجُلِ لَا وَ اللَّهِ، وَ بَلَى وَ اللَّهِ، وَ سِبَابُ الرَّجُلِ الرَّجُلَ.
@yekaye
☀️۵) ربیع، حاجب منصور دوانیقی حکایتی را نقل کرده است از اینکه منصور امام صادق ع را احضار کرد؛ و از ایشان درباره سخنانی که در خصوص جایگاه معنوی ایشان مطرح شده سوال کرد و انتظار داشت امام ع آنها را تکذیب کند؛ اما امام تعابیر عالیتری درباره جایگاه خویش بیان کرد و در ادامه فرمود:
دربارهی خویشاوند و بستگان خود که شایسته رعایت هستند، قبول نکن سخن کسی را که خداوند بهشت را بر او حرام نموده و جایگاه او را آتش قرار داده است؛ زیرا سخنچین، «شاهد زور» (= کسی که بناحق شهادت میدهد) و شریک شیطان است در اختلاف بین مردم؛ که همانا خداوند متعال فرمود: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِین: ای آن کسانی که ایمان آوردند! اگر فاسقی برای شما خبری آورد پس بررسی کنید که [مبادا] با عدهای بهنادانی برخورد کنید آنگاه بر آنچه کردهاید پشیمان شوید» (حجرات/۶)
📚الأمالی للصدوق، ص۶۱2-613
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ النما [الناونجي] [النَّمَاوِنْجِيُ] عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ دَاوُدَ الشَّعِيرِيِّ عَنِ الرَّبِيعِ صَاحِبِ الْمَنْصُورِ قَالَ: بَعَثَ الْمَنْصُورُ إِلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع يَسْتَقْدِمُهُ لِشَيْءٍ بَلَغَهُ عَنْهُ ...
فَقَالَ الصَّادِقُ ع: لَا تَقْبَلْ فِي ذِي رَحِمِكَ وَ أَهْلِ الرِّعَايَةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ قَوْلَ مَنْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ جَعَلَ مَأْوَاهُ النَّارَ فَإِنَّ النَّمَّامَ شَاهِدُ زُورٍ وَ شَرِيكُ إِبْلِيسَ فِي الْإِغْرَاءِ بَيْنَ النَّاسِ فَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ» ...
@yekaye
☀️۶) از امیرالمؤمنین ع روایت شده که فرمودند:
اى مردم! كسى كه دانست برادرش دينى درست دارد، و در راه راست گام برمىدارد، به گفته مردم در باره او گوش ندهد، كه گاه تيرانداز، تير افكند و تيرها به خطا رود. سخن نيز چنين است، در باره كسى چيزى گويند و آن نه اين است. گفتار باطل تباه است، و خدا شنوا و گواه است. بدانيد! ميان حق و باطل جز چهار انگشت نيست.
از او پرسيدند معنى اين سخن چيست؟
انگشتان خود را جمع کرد و بین گوش و چشمش گذاشت و گفت: باطل آن است كه بگويى شنيدم، و حقّ آن است كه بگويى ديدم.
📚نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۱ (ترجمه شهیدی، ص۱۳۷)
و من كلام له ع في النهي عن سماع الغيبة و في الفرق بين الحق و الباطل:
أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِيهِ وَثِيقَةَ دِينٍ وَ سَدَادَ طَرِيقٍ فَلَا يَسْمَعَنَّ فِيهِ أَقَاوِيلَ الرِّجَالِ أَمَا إِنَّهُ قَدْ يَرْمِي الرَّامِي وَ تُخْطِئُ السِّهَامُ وَ يُحِيلُ الْكَلَامُ وَ بَاطِلُ ذَلِكَ يَبُورُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ وَ شَهِيدٌ. أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ إِلَّا أَرْبَعُ أَصَابِعَ!
فَسُئِلَ ع عَنْ مَعْنَى قَوْلِهِ هَذَا.
فَجَمَعَ أَصَابِعَهُ وَ وَضَعَهَا بَيْنَ أُذُنِهِ وَ عَيْنِهِ ثُمَّ قَالَ: الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَيْتُ.
@yekaye
☀️۷) از امام صادق ع روایت شده است:
کسی که مطلبی را علیه مؤمنی نقل کند که قصدش از آن ضایع کردن و از بین بردن آبروی وی باشد تا وی از چشم مردم بیفتد خداوند او را از ولایت خویش به ولایت شیطان اخراج میکند ولی شیطان هم حاضر نیست او را قبول کند!
📚الكافي، ج2، ص358؛
المحاسن، ج1، ص103؛
الأمالي( للصدوق)، ص486
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِنٍ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِيَسْقُطَ مِنْ أَعْيُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَايَتِهِ إِلَى وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ فَلَا يَقْبَلُهُ الشَّيْطَانُ.
@yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۱) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً ب
.
1️⃣«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ»
از دستورالعملهای مهم در ارتباطات اجتماعیای که مؤمنان به طور خاص باید رعایت کنند این است که اگر فاسقی خبر مهمی برایشان آورد سریع ترتیب اثر ندهند؛
بلکه درنگ کنند، و ابعاد مساله را بررسی و آشکار نمایند؛
وگرنه ممکن است به خاطر این تعجیل به جماعتی آسیبی برسانند؛
آسیبی که صرفا ناشی از جهل و بی اطلاعی آنها از ابعاد مختلف مساله بوده است؛ به طوری که وقتی زمان گذشت و ابعاد مختلف واقعیت معلوم شد خودشان بفهمند که اقدامشان اشتباه بوده و از آنچه کردهاند پشیمان شوند.
@yekaye
#حجرات_6