eitaa logo
یک آیه در روز
2.1هزار دنبال‌کننده
116 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی‏ كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
. 8️⃣1️⃣ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» تولّى و تبرّى بايد در كنار هم باشد، اگر اهل ايمان را دوست داريم بايد از اهل كفر، فسق و عصيان نيز بيزار باشيم. 📚(تفسير نور، ج‏9، ص174) @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی‏ كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
. 3️⃣2️⃣ «كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» تنفّر از بدى‏ها، امرى فطرى است، و اين تنفّر، مايه‏ رشد انسان است؛ پس كسانى كه از كفر، فسق و عصيان تنفّر ندارند، رشد ندارند. 📚(تفسير نور، ج‏9، ص175) @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی‏ كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
. 7️⃣2️⃣ «فَتُصْبِحُوا عَلی‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی‏ كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ» چه ارتباطی بین این دو آیه هست؟ 🔹ج. اگر می‏خواهيم پشيمان نشويم بايد به تعاليم انبيا مراجعه كنيم. (در آيه‏ قبل، سخن از ندامت و پشيمانی بود و اين آيه می‏فرمايد: به پيامبر مراجعه كنيد تا از كارهای ندامت ‏آور بيمه شويد.) 📚 (تفسير نور، ج‏9، ص174) @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰۷۳) 📖 فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَكیمٌ 📖 ترجمه 💢[به خاطر] تفضلی است از جانب خداوند، و نعمتی [از جانب او]؛ و خداوند بسیار دانا و حکیم است. سوره حجرات (۴۹)، آیه۸ ۱۴۰۱/۳/۱۰ ۲۹ شوال ۱۴۴۳ @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹فَضْلاً قبلا بیان شد که ماده «فضل» در اصل دلالت دارد بر «زیادتی در چیزی»؛ یعنی زیادتر بودن از آنچه لازم و مقرر بوده است یا «زیادتر بودن از حالت میانه و معمول»؛ که این کلمه هم در امور مثبت به کار می‌رود، مانند علم و بردباری؛ وهم در امور منفی به کار می‌رود، مانند غضب؛ البته غالبا کلمه «فَضل» با بار معنایی مثبت، و کلمه «فضول» با بار معنایی استفاده می‌شود. و در قرآن کریم هم چون کلمه «فضول» به کار نرفته، همواره کلمه «فضل» با بار معنایی مثبت بوده است: «وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ» (بقره/۱۰۵) حتی در جایی که اشخاصی که فضلی بدانها رسیده، مذموم باشند؛ مانند: «الَّذینَ یبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» (آل عمران/۱۸۰). در واقع، هر عطیه‌ای را که عطاکننده آن وظیفه و الزامی برای دادن آن نداشته باشد «فضل» گویند و فضل خدا به معنای اعطای بیش از حدی که به طور معمول نیاز است و انتظار می‌رود، می‌باشد. اغلب مفسران نیز «فضل» را عطایی اضافه بر آنچه که گیرنده آن استحقاقش را داشته است، معرفی کرده‌اند. و تقابلش با «اجر» در آیه «لِیوَفِّیهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یزیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» (فاطر/۳۰) مؤید خوبی بر این مدعاست. ▪️با توجه به مفهوم «زیادتری»‌ای که در این واژه نهفته، از این ماده برای مقایسه و برتر دانستن چیزی بر چیز دیگر استفاده می‌شود؛ و غالبا وقتی به باب تفعیل می‌رود به معنای برتری دادن چیزی بر چیز دیگر می‌باشد؛ که این برتری‌ دادن گاهی برتری دادن ذاتی است، مانند برتری نوع انسان بر انواع دیگر: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی‏ كَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً» (اسراء/۷۰)، و گاهی برتری دادنی عرضی است و لذا راهی برای اکتساب آن وجود دارد: «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلی‏ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ»‏ (نحل/۷۱)، «لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ‏» (إسراء/۱۲) «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»‏(نساء/۳۲)؛ و ظاهرا در آیه «انْظُرْ كَیفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی‏ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضیلاً» (اسراء/۲۱) کاربرد آن در هر دو مورد جمع شده است. به تعبیر دیگر، تفضیل الهی را دو قسم می‌توان دانست: یکی فضل ابتدایی تکوینی: «قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیدِ اللَّهِ یؤْتیهِ مَنْ یشاءُ» (آل عمران/۷۳) یا «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلی‏ بَعْض» (نساء/۳۲)، و دیگری فضل و برتری‌ای که مسبوق به اقداماتی از جانب بنده است: «وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ» (آل عمران/۱۵۲) یا «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یمْسَسْهُمْ سُوءٌ» (آل عمران/۱۷۴). ▪️این ماده وقتی به باب تفعل (تفضل) برود به معنای ادعای فضل داشتن است: «ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یرِیدُ أَنْ یتَفَضَّلَ عَلَیكُمْ‏» (مؤمنون/۲۴). 🔖جلسه ۹۶۲ https://yekaye.ir/an-nesa-4-34/ @yekaye
🔹نعْمَةً ▪️قبلا بیان شد که معنای محوری ماده «نعم» نرمی و رقت در چیزی و خالی بودن آن از خشونت و غلظت است؛ و ظاهرا با توجه به کلمه «نعمت» بوده که بسیاری توضیح داده‌اند که اصل این ماده دلالت دارد بر برخورداری از رفاه (ترفّه) و خوشایند بودن معیشت (طیب العیش) و «بر وفق مراد بودن» امور؛ اما در واقع، نعمت را هم به همین جهت نعمت گفته‌اند که وضعیتی است که با نرمی و لطافت، همراه؛ و از سختی و غلظت، به دور است. ➖از این ماده مشتقات فراوانی ساخته شده است: ▪️«نَعْمَة» (با فتحه ن) مصدر است به معنای متنعم بودن، در ناز و نعمت به سر بردن: «أُولِی النَّعْمَةِ» (مزمل/۱۱) «وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِیها فاكِهِینَ‏» (دخان/۲۷). برخی ویژگی اصلی آن (و تفاوتش با «نِعمة») را در این دانسته‌اند که «نَعمت» دلالت بر وضعیت مطلوب در حال دارد (آنچه نتیجه حصول نعمتهای مختلف در وضعیت فعلی است؛ و دلالت بر مبالغه و فراوانی دارد)؛ اما «نِعمت» (با کسره ن) بر وزن «فِعلة» دلالت بر «نوع» دارد و منظور نوع خاصی از نعمت است که در مصادیق مختلف نعمت می‌تواند به کار رود: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (نحل/۱۸) یا «و اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِكُمْ‏» (آل‌عمران/۱۰۳) یا «لَوْ لا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ» (قلم/۴۹). کلمه «نِعمت» دو گونه جمع بسته می‌شود: یکی به صورت «نِعَم» که اصطلاحا جمع كثرت است و در مورد افراد کثیر به کار می‌رود: «وَ أَسْبَغَ عَلَیكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» (لقمان/۲۰)؛ و دیگری به صورت «أنْعُم» که جمع قلت است و غالبا در مورد کمتر از ده‌تا به کار می‌رود «فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ» (نحل/۱۱۲). ▪️«نَعِیم» را برخی صفت مشبهه دانسته‌اند که دلالت بر ثبات و همیشگی بودن نعمت دارد؛ و برخی آن را صیغه مبالغه دانسته و به معنای «نعمت فراوان» معرفی کرده‌اند «جَنَّاتُ النَّعِیمِ‏» (قلم/۳۴). ▪️«نَعْمَاء» اسم مفرد است (نه جمع، یا صفت یا مصدر) در مقابل «ضَرَّاء» که دلالت بر نعمت گسترده می‌کند «وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ‏» (هود/۱۰). ▪️«ناعم» به کسی گویند که مورد إنعام قرار گرفتنش واضح و آشکار شده باشد «وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ» (غاشیة/۸) ▪️«نَعَم» را برخی به معنای شتر دانسته‌اند، از این جهت که برخورداری از آن برای عرب نعمت بزرگی بوده؛ و گفته‌اند که جمع آن را که «أنعام» است، درباره چهارپایان اهلی (مشخصا شتر و گاو و گوسفند) به کار می‌برند: «وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً» (أنعام/۱۴۲)، و تاکید کرده‌اند زمانی این برای چارپایان اهلی به کار می‌رود که حتما در میانشان شتر وجود داشته باشد. اما به نظر می‌رسد که اگرچه احتمالا اصل این کلمه را ابتدا برای «شتر» استفاده کرده باشند، اما تدریجا حتی مفرد آن (نَعَم) را برای مطلق چارپایان اهلی به کار برده باشند چنانکه اغلب، آیه «مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ» (مائده/۹۵) را مختص شتر ندانسته، بلکه شامل حال همه بهائم دانسته‌اند. ▪️«نِعْمَ» كلمه‌ای است که برای «مدح» کردن به کار می‌رود و در مقابل «بِئْسَ» می‌باشد و گویی می‌خواهد بیان کند که نعمتی شامل حال شخص شده است. «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص/۴۴)، «فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ‏» زمر/۷۴). برخی توضیح داده‌اند که در اصل، فعل (بر وزن «نَعِمَ») بوده است که به خاطر سهولت در تلفظ به این صورت درآمده و با این تغییر معنای انشایی به خود گرفته است (به معنای: چه خوب است…)؛ و «نِعِمَّا» همین تعبیر «نِعْمَ» است به اضافه «ما»؛ که به خاطر این تقارن دو میم، مجددا تخفیف دیگری برای تلفظ در آن صورت گرفته است «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِی» (بقره/۲۷۱) ▪️«نَعَمْ» هم کلمه‌ای است که برای جواب مثبت دادن به یک سوال به کار می‌رود (نقطه مقابل «لا») که در فارسی از معادل‌ «آری» استفاده می‌کنیم. 🔖جلسه ۴۵۸ http://yekaye.ir/al-qalam-68-34/ @yekaye
🔹فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً به لحاظ نحوی، «فضلا» را می‌توان: ➖ مفعول لاجله دانست (التبیان فی إعراب القرآن، ص353؛ ابوالبقاء، به نقل البحر المحیط، ج‏9، ص515 ) که در اینکه تعلیل برای محبوب شدن ایمان و ... باشد یا برای راشدون محل اختلاف است و ان شاء الله در تدبرها اشاره خواهد شد)؛ آنگاه یعنی این ایمانی که محبوب شما شد و ... به خاطر تفضلی از جانب خداوند است؛ یا اینکه رشدیافته‌اند تفضلی از جانب خداوند است؛ ➖ یا مفعول مطلقی که از جنس فعل خودش نیامده است؛ چرا که آن محبوب کردن و رشددادن خودش تفضلی از جانب خداوند است (التبیان فی إعراب القرآن، ص353؛ ابن عطیه، به نقل البحر المحیط، ج‏9، ص515) ➖ یا مفعول عادی (مفعول به) است (التبیان فی إعراب القرآن، ص353 ) که در این صورت مفعول برای فعل محذوف است مثلا: «تبتغون فضلا ...» (إعراب القرآن و بیانه، ج‏9، ص263 )؛ ➖ و به نظر می‌رسد کسانی هم که گفته‌اند حال است و کسی همچون ابوحیان وجهی برای آن نیافته (حوفی، به نقل البحر المحیط، ج‏9، ص515 ) وجهش همین باشد که خود فضلا را مفعول برای فعل محذوفی همچون «تبتغون» دانسته؛ و این جمله را حال قلمداد کرده باشند. @yekaye
🔹عَلیمٌ درباره این کلمه قبلا در آیه ۱ بحث شد (جلسه 1066 https://yekaye.ir/al-hujurat-49-01/) @yekaye
🔹حكیمٌ قبلا بیان شد که ▪️اغلب اهل لغت بر این باورند که ماده «حکم» در اصل بر «منع» کردن دلالت دارد و به «افسار چهارپایان» «حَکَمَة» می‌گویند چون وی را مهار می‌کند و مانع حرکت دلخواه او می‌شود و به همین قیاس «حکمت» منع از جهالت است. ▫️برخی مطلب را این طور توضیح داده‌اند که «حِکمت» هم از همین «حَکَمة» اخد شده زیرا که بر صاحب خود افساری می‌زند و او را از رذایل منع می‌کند. و ▫️برخی با استناد به همین معنای «حَکَمة» توضیح داده‌اند که ماده «حکم» نه هر گونه منعی، بلکه ممانعتی است که نوعی هدف اصلاح و کنترل را تعقیب می‌کند؛ و شاید بتوان آیه «فَینْسَخُ اللَّهُ ما یلْقِی الشَّیطانُ ثُمَّ یحْكِمُ اللَّهُ آیاتِهِ» ‏(حج/۵۲) را نیز مؤید این مطلب دانست. ▪️«حُکم» به معنای «قضاوت» (وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَینَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ، نساء/۵۸؛ وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَینَهُمْ بِالْقِسْطِ، مائده/۴۲؛ وَ أَنِ احْكُمْ بَینَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ، مائده/۴۹؛ یحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ‏، مائدة/۹۵؛ قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ، انبیاء/۱۱۲؛ إِنَّ رَبَّكَ یقْضی‏ بَینَهُمْ بِحُكْمِهِ، نمل/۷۸؛ وَ داوُدَ وَ سُلَیمانَ إِذْ یحْكُمانِ فِی الْحَرْث‏، انبیاء/۷۸) نیز چنین نامیده شده چون منع از ظلم است و یا چون وقتی بر کسی حکمی رانده می‌شود، وی از انجام خلاف آن منع می‌شود به طوری که اجازه تخطی از آن را ندارد؛ و «حَکَمتُ بین القوم» یعنی بین آنان جدایی افکندم» (و مانع شدم که به همدیگر ظلم کنند: إِنَّا كُلٌّ فیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَینَ الْعِبادِ؛ غافر/۴۸). 🔸در تفاوت «حکم» و «قضاء»‌ برخی گفته‌اند کاربرد «قضاء» از این جهت است که مسأله‌ای به طور کامل فیصله داده و تمام می‌شود؛ اما در «حکم» تاکید بر رفع خصومت است که حکم مانعی برای ادامه یافتن خصومت می‌شود. برخی گفته‌اند: در «قضاء» اظهار نظر از جانب قاضی در مورد خاص مد نظر است؛ اما در «حُکم» قطعی بودن این اظهار نظر؛ و ظاهرا به همین مناسبت، تدریجا به هر امری که به نحو قطعی ابراز شود، و حتی به خود این عمل «حکم» اطلاق گردیده: «ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ یحْكُمُ بَینَكُمْ» (ممتحنه/۱۰) «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیرُ الْفاصِلینَ» (انعام/۵۷) «أَلا لَهُ الْحُكْمُ» (انعام/۶۲) «آتَیناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ» (انعام/۸۹) «آتَیناهُ الْحُكْمَ صَبِیا» (مریم/۱۲) «آتَیناهُ حُكْماً وَ عِلْماً» (انبیاء/۷۴؛ قصص/۱۴) «ما لَكُمْ كَیفَ تَحْكُمُونَ» (یونس/۳۵؛ صافات/۱۵۴، قلم/۳۶ و ۳۹) «وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِیا» (رعد/۱۳)، تا جایی که برخی گفته‌اند «حُکم» کردن آن است که معین شود که چیزی چنین است و چنان نیست، حتی اگر مخاطب به این سخن ملتزم نشود: «أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِیةِ یبْغُونَ‏ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ یوقِنُونَ»‏(مائدة/۵۰) ویا گاهی به خود ملتزم شدن به یک مفاد ، حکم کردن اطلاق می‌شود: «وَ لْیحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجیلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فیهِ وَ مَنْ لَمْ یحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون‏» (مائده/۴۷)». از این روست که اگرچه در وجه تسمیه «حکم» اشاره شد که یک منعی هست و هدفش منع از ظلم بوده؛ اما در مقام استعمال، «حکم کردن» لزوما منع از ظلم نیست و بد حکم کردن هم داریم: «ساءَ ما یحْكُمُونَ» (انعام/۱۳۶؛ نحل/۵۹؛ عنکبوت/۴؛ جاثیه/۲۱) ▪️در خصوص فاعل چنین حکم کردنی دو کلمه «حاکم» ، «حَکَم» رایج است؛ در تفاوت آنها گفته‌اند: ▫️«حاکم» (خَیرُ الْحاكِمینَ، اعراف/۸۷ و یونس/۱۰۹ و یوسف/۸۰؛ أَحْكَمُ الْحاكِمینَ، هود/۴۵ و تین/۸) صرفا بر حیثیت صدور حکم دلالت دارد: آن کسی است که حکم از او سر می‌زند و جمع آن «حکّام» است: «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَینَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُكَّامِ» (بقره/۱۸۸). این حکم ابتدا قضاوت بوده، بعد به کسی که در همه شؤونات زندگی بین مردم حکم می‌کند اطلاق شده و معنای حاکم سیاسی پیدا کرده است؛ اما همین مفهوم «حکومت» هم ابتدا از همین حکم به معنای قضاوت اخذ شده است؛ اما ▫️«حَکَم» (أَ فَغَیرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَكَماً، أنعام/۱۱۴؛ فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها، نساء/۳۵) به معنای متخصص در حکم است و بلیغ‌تر و ثبوت آن در حکم بیشتر است. ▫️به تعبیر دیگر، «حَکَم» دلالت دارد بر کسی که سزاوار است که داور قرار داده شود؛ اما «حاکم» کسی است که در جایگاهی است که امکان داوری کردن دارد؛ و صفت «حَکَم» بار معنایی مثبت‌تری دارد، زیرا ممکن است کسی که «حاکم» است به صواب حکم نکند؛ اما کسی که «حَکَم» است اقتضایش این است که به صواب حکم کند. @yekaye 👇ادامه مطلب👇