🔹طائِفَتانِ
قبلا بیان شد که درباره ماده «طوف»
▪️ابنفارس بر این باور است که در اصل دلالت میکند بر دَوَران چیز به دور چیز دیگر و به آن پیچیدن، و «طوفان» (اعراف/۱۳۳؛ عنکبوت/۱۴) هم از همین ماده است به معنای آنچه دور اشیا میچرخد و آنها را با آب میپوشاند.
▫️اما حسن جبل معتقد است که اصل این ماده دلالت دارد بر پوشاندن چیزی (با غلظت یا قوت) به نحوی که حدود آن چیز را دربربگیرد؛ چنانکه طوفان آبی است که هر مکانی را میپوشاند (فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ، اعراف/۱۳۳؛ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ … فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ، عنکبوت/۱۴) ویا «طَوف» به معنای دستهای از نی ویا چوب است که محکم به هم بسته میشود و روی آب قرار میگیرد تا بر آن سوار شوند، و «طواف» دربرگرفتن اطراف چیزی است که دور آن گردیده میشود؛
▫️چنانکه راغب هم گفته «طوفان» به هر حادثهای که انسان را احاطه کند گفته میشود و به خاطر کاربرد این واژه در مورد طوفان نوح بوده که به طور خاص، در مورد آب عظیمی که به عنوان بلا انسان را دربرگیرد رایج شده است.
▪️البته کاربرد این ماده به صورت فعل ثلاثی مجرد درقرآن کریم بیشتر نظر کسانی که آن را به معنای دوران چیزی به دور چیز دیگر میدانستهاند تقویت میکند؛ چنانکه در خصوص بهشتیان: «وَ یطُوفُ عَلَیهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ» (طور/۲۴) «یطُوفُ عَلَیهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ» (واقعه/۱۷؛ انسان/۱۹) «یطافُ عَلَیهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعینٍ» (صافات/۴۵) «یطافُ عَلَیهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ» (زخرف/۷۱) «وَ یطافُ عَلَیهِمْ بِآنِیةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَواریرَا» (انسان/۱۵) و حتی در مورد جهنمیان آمده است: «یطُوفُونَ بَینَها وَ بَینَ حَمیمٍ آنٍ» (الرحمن/۴۴) (در غیر این موارد، فقط یک مورد به صورت فعل ثلاثی مجرد آمده: «فَطافَ عَلَیها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ» (قلم/۱۹) که در ادامه در مورد آن بحث میشود)
▪️این ماده وقتی به صورت فعل در مورد طواف خانه خدا» (و سعی صفا و مروه] به کار رفته، در باب تفعل استعمال شده است: «وَ لْیطَّوَّفُوا بِالْبَیتِ الْعَتیقِ» (حج/۲۹) «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِما» (بقره/۱۵۸) که این صیغه دلالت بر تکلف و اصرار به متصف شدن به وصف مربوطه (طواف) دارد و ظاهرا میخواهد اشاره کند به اوج جدیت و اخلاص آنان در طواف.
▪️«طائف» به معنی کسی است که دور چیز دیگری میگردد و نه تنها به کسانی که دور خانه خدا طواف میکنند: «أَنْ طَهِّرا بَیتِی لِلطَّائِفِینَ» (بقرة/۱۲۵)، بلکه به جنیانی که دور قلب انسان میگردند تا او را وسوسه کنند: «إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَكَّرُوا» (اعراف/۲۰۱) یا بلایی که دورادور نعمتی را فرامیگیرد: «فَطافَ عَلَیها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ» (قلم/۱۹) یا به نگهبان خانه که غالبا دور خانه میگردد نیز گفته میشود.
▪️«طوّاف» (نور/۵۸) هم صیغه مبالغه «طائف» است و در آیه «لِیسْتَأْذِنْكُمُ الَّذینَ مَلَكَتْ أَیمانُكُمْ وَ الَّذینَ لَمْ یبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ … لَیسَ عَلَیكُمْ وَ لا عَلَیهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیكُمْ بَعْضُكُمْ عَلی بَعْض» (نور/۵۸) ظاهرا به معنای کثرت ارتباط بین افراد است که گویی دائما دور هم میگردند.
▪️«طائفه» به جماعتی از مردم گفته میشود از این جهت که دور یک نفر یا یک چیز گرد آمدهاند؛ و برخی گفتهاند در اصل افرادی بودند که دائما در سفر در حال گردش بودهاند، اما تدریجا به هر جماعتی گفته شده، و کمکم حتی بر دو نفر و بر یک نفر هم اطلاق گردیده است؛ چنانکه آیات «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما» (حجرات/۹) یا «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّین» (توبه/۱۲۲) را در جایی که بین دو نفر نزاع شود یا حتی یک نفر برای تفقه در دین اقدام کند جاری دانستهاند.
🔖جلسه ۴۸۵ http://yekaye.ir/al-qalam-68-19/
@yekaye
🔹اقْتَتَلُوا / فَقاتِلُوا
قبلا بیان شد که
▪️ماده «قتل» در اصل بر میراندن (إماته) دلالت دارد و در فارسی معادل «کُشتن» است.
▪️این ماده، به ماده «موت» (مرگ) بسیار نزدیک است؛ یعنی در هردو جدا شدن روح از بدن مد نظر است؛ اما با هم تفاوتی هم دارند: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ» (آل عمران/۱۴۴) و در تفاوت این دو گفتهاند
وقتی به عمل عامل توجه شود، «قتل» گفته میشود و وقتی خود زوال حیات مد نظر است «موت» گویند؛
و یا اینکه قتل به عملی گویند که با آن موت حاصل میشود، اما موت به وضعیتی که حاصل شده گویند.
برخی هم گفتهاند موت صرفِ زوال حیات است، اما قتل، زایل کردن بنیه حیوانیِ موجود زنده است و حتما باید فعل انسان باشد؛ از این جهت حتی به کار کسی که دیگری را زندانی کند و مانع دسترسی او به غذا و … شود تا او بمیرد هم تعبیر «قتل» به کار میبرند.
▪️این ماده در حالت عادی ثلاثی مجرد متعدی است: «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ» (بقره/۲۵۱) و مصدر آن «قتل» است (الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ، بقره/۱۹۱).
▪️وقتی به باب مفاعله (مقاتله، قتال) میرود (یسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ كَبیر، بقره/۲۱۷؛ وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَكُونَ فِتْنَةٌ، بقرة/۱۹۳؛ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا، حشر/۱۲؛ قاتِلُوا الَّذِینَ یلُونَكُمْ، توبة/۱۲۳؛ وَ مَنْ یقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیقْتَلْ» (النساء/۷۴) به معنای پیکار و جنگیدن است،
یا از این باب که جنگیدن، زمینه قتل دیگران را فراهم میکند،
ویا از این جهت که به اقتضای این صیغه که دلالت بر استمرار دارد، جنگیدن موجب قتل مستمر میشود.
در این باب، گاه معنای «کشتن» و به قتل رساندن غلبه دارد: «قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یؤْفَكُون» (توبه/۳۰ و منافقون/۴)
و گاه اصل جنگیدن و مبارزه مسلحانه: «قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ» (آل عمران/۱۶۷) یا «إِذْ قالُوا لِنَبِی لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَیتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَیكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَیهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُم» (بقره/۲۴۶) «حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یقاتِلُوكُمْ أَوْ یقاتِلُوا قَوْمَهُم» (نساء/۹۰).
🔸بدین بیان، «قتال» با «جهاد» نزدیک است؛ تفاوتش ان این است که در «قتال» بر کشتن و به قتل رساندن تاکید میشود؛ اما «جهاد» از ماده «جهد» به معنای «مشقت و طاقت» است و «جِهاد» و «مُجاهده» به معنای به کار بستن تمام توان و تلاش خود برای دفع کردن دشمن میباشد.
▪️این ماده وقتی به باب تفعیل میرود (مَلْعُونینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتیلاً، احزاب/۶۱؛ إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یقَتَّلُوا أَوْ یصَلَّبُوا، مائده/۳۳) دلالت بر کثرت و شدت در قتل دارد؛ و در این ماده به نحو استعاری برای عشق (کُشته عشق) به کار میرود.
▪️وقتی به باب افعال میرود به معنای کسی را در معرض قتل قرار دادن میباشد.
▪️و وقتی به باب افتعال میرود اغلب گفتهاند که در مورد عشق و نیز در جایی که مدعی کشته شدن توسط جن باشند به کار میرود، هر چند در قرآن کریم به همان معنای مقاتله به کار رفته است «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما» (حجرات/۹)» (و نیز: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیناتَ … وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا، بقره/۲۵۳؛ فَوَجَدَ فیها رَجُلَینِ یقْتَتِلان، قصص/۱۵).
▪️به شخصی که به قتل رسیده «قتیل» میگویند که جمع آن به صورت «قتلی» (كُتِبَ عَلَیكُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی، بقره/۱۷۸) میباشد؛ و کسی که دیگری را میکُشد «قاتل» است که جمع آن «قَتَلة» میباشد.
🔖جلسه ۹۱۸ http://yekaye.ir/ale-imran-3-195/
📖اختلاف قرائت
▪️در عموم قرائات مشهور این کلمه به صورت جمع (اقْتَتَلُوا) قرائت شده است؛ که بر اساس معنای «طائفتین» بوده است؛ نه لفظ آن؛
▪️اما در برخی از قرائات غیرمشهور (أبوالمتوكل الناجی و أبوالجون و ابن أبیعبلة) هماهنگ با لفظ «طائفتین» به صورت تثنیه مونث (اقْتَتَلتا) قرائت شده است؛
▪️و در برخی از قرائات غیرمهشور دیگر (ابن مسعود و أبی بن كعب و زید بن علی و عبید بن عمیر و أبوعمران الجونی) تثنیه مذکر (اقْتَتَلا) قرائت شده است ظاهرا بدین مناسبت که «طائفتین» به معنای «فریقین» است.
📚معجم القراءات، ج۹، ص80-81 ؛ زاد المسیر فی علم التفسیر (ابن جوزی)، ج4، ص147
@yekaye
🔹فأَصْلِحُوا
قبلا بیان شد که
▪️ماده «صلح» در اصل دلالت دارد بر آن چیزی که از فساد سالم مانده باشد؛ و در واقع، «صلاح» نقطه مقابل «فساد» میباشد،
چنانکه این تقابل در بسیاری از آیات قرآن مد نظر قرار گرفته است؛ مثلا: «الَّذِینَ یفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یصْلِحُونَ» (شعراء/۱۵۲) «وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ» (اعراف/۱۴۲) «إِنَّ اللَّهَ لا یصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ» (یونس/۸۱) «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» (شعراء/۵۶) «وَ اللَّهُ یعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِح» (بقره/۲۲۰)
و البته راغب مدعی است که اگرچه غالبا «صلاح» در مقابل «فساد» است؛ اما گاه در مقابل «سیئة» هم به کار میرود: «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیئاً» (توبه/۱۰۲)
و مرحوم مصطفوی هم بر این باور است که نسبت «صلاح» و «فساد» نسبت نقیضین است؛ یعنی با تحقق فساد، صلاح منتفی است؛ و بالعکس؛ اما «صلاح» و «سیئه» ضد همدیگرند؛ یعنی اگرچه با هم جمع نمیشوند؛ اما رفع هر دو ممکن است (یعنی ممکن است عملی نه مصداق عمل صالح باشد و نه عمل سیئه).
▪️در واقع، «صلاح» را یک نحوه استقامت ناشی از حکمت، دانستهاند؛ خواه همراه با نفع باشد یا ضرر؛ البته کاربرد کلمه «صلاح» در جایی که ضرری در کار باشد (مثلا میگویند این بیماری به صلاح تو بوده است) مخصوص به مواردی است که نهایتا نفعی برای شخص داشته باشد؛ همچنین گفته شده که «صلاح» تغییر حالت به وضعیتی است که آن وضعیت استقامت داشته باشد و «صالح» کسی است که حال خود را به چنین وضعی تغییر میدهد و لذاست که در مورد خود خداوند تعبیر «صالح» به کار نمیرود.
🔸«صلاح»، تاحدودی به مفاهیم «صحت» (سلامتی) و «خیر» (خوبی) نزدیک است؛
▫️تفاوتش با «صحت» این است که صلاح را غالبا در مورد ذات (انسان صالح) و فعل (عمل صالح) به کار میبرند؛ اما «صحت» را غالبا در مورد جسم؛ و
▫️ تفاوت «صلاح» با «خیر» در این است که خیر بیشتر دلالت بر حُسن و سرور دارد (البته جایی که سرور باشد اما کار نیکویی محسوب نشود، «خیر» گفته نمیشود) لذا مثلا ممکن است در مورد «بیماری» تعبیر اینکه «صلاحش در این است» به کار رود، اما اینکه بیماری «خیر» است به کار نمیرود؛ مگر به صورت «افعل تفضیل» و در مقام مقایسه (که مثلا بگویند الان بیماری برای او بهتر (=خیر) از سلامتی است) که اینجا در همان معنای «صلاح» به کار رفته است.
▪️این ماده وقتی در معنای ثلاثی مجرد به کار میرود، در سه وزن «صَلَحَ یصْلُحُ» «صَلُحَ یصْلُحُ» و «صَلَحَ یصْلَحُ» به کار میرود که مصدر آن «صلاح» است: «جَنَّاتُ عَدْنٍ یدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیاتِهِمْ» (رعد/۲۳) و «صُلح» اسم مصدر از همین ماده، و به معنای زدودن نفرت و دشمنی بین دو نفر (یا دو گروه) است.
در واقع، دو کاربرد برای این فعل شایع است:
▫️ یکی به معنای کار صالح انجام دادن، و
▫️دیگری به معنای صلح کردن و با مسالمت با دیگری زندگی کردن؛
هرچند اسم فاعل آن (صالح) تنها در معنای اول رایج است؛ البته هم به عنوان وصف عمل «الْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُه» (فاطر/۱۰) ، «كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ» (توبه/۱۲۰) (بقدری این کاربرد رایج است که در بسیاری از موارد موصوف این کلمه حذف میشود و با تعابیری همچون «عَمِلُوا الصَّالِحات» (۵۲ بار) «قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ» (طه/۷۵) «یعْمَلْ مِنَ الصَّالِحات» (طه/۱۱۲؛ انبیاء/۹۴) «الَّذینَ یعْمَلُونَ الصَّالِحات» (اسراء/۹؛ کهف/۲) به کار میرود) و «وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً» (کهف/۴۶؛ مریم/۷۶)؛ و هم به عنوان وصف انسان ویا گروهی از انسانها: «إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ» (بقره/۱۳۰) ، «الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ» (نساء/۶۹) ، «وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ» (اعراف/۱۶۸) ، «أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ» (انبیاء/۱۰۵) و «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ» جن/(۱۱) که البته «صالح» نام یکی از پیامبران هم میباشد: «قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلینَ» (اعراف/۷۷) ، «قالُوا یا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا» (هود/۶۲) ، «ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ» (هود/۸۹)
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه ماده «صلح»
▪️و وقتی به باب افعال میرود، همین دو کاربرد را به صورت متعدی خواهد داشت:
یعنی هم به معنای اصلاح امور است در مقابل افساد: «یسْئَلُونَكَ عَنِ الْیتامی قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیرٌ» (بقره/۲۲۰) «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» (اعراف/۵۶ و ۸۵) «كَفَّرَ عَنْهُمْ سَیئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ» (محمد/۲)؛
و هم به معنای صلح برقرار کردن بین دو نفر: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیهِما أَنْ یصْلِحا بَینَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیرٌ» (نساء/۱۲۸) یا دو گروه: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما … فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ … إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ» (حجرات/۹-۱۰)، «وَ تُصْلِحُوا بَینَ النَّاس» (بقره/۲۲۴۵)، «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَینِكُمْ» (انفال/۱)
و البته در بسیاری از موارد میتواند هر دو مد نظر باشد؛ مثلا: «فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یریدا إِصْلاحاً یوَفِّقِ اللَّهُ بَینَهُما» (نساء/۳۵)؛
▪️و اسم فاعل آن «مُصلِح» میباشد در مقابل «مفسد»: «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» (بقره/۱۱)، «وَ اللَّهُ یعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ» (بقره/۲۲۰)، «إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحینَ» (اعراف/۱۷۰).
جلسه ۴۰۶ http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-9/
📖اختلاف قرائت
در قرائت ابن مسعود به جای «فَأَصْلِحُوا بَینَهُما» به صورت «فَخُذُوا بَینَهُم» قرائت شده است (در هر دو موردی که در این آیه آمده چنین است؛ که مورد دوم را هم بعدا بیان میشود)
📚معجم القراءات، ج۹، ص8۱
@yekaye
🔹بغَتْ /تَبْغی
قبلا در مورد ماده «بغی» بیان شد که
▪️برخی بر این باورند که این ماده در اصل در دو معنا به کار رفته است:
▫️ یکی در معنای «طلب کردن» و «درصدد برآمدن»؛ چنانکه گفته میشود «بغیت الشیء» به معنای آن است که آن چیز را طلب کردم و درصددش برآمدم؛ ویا وقتی گفته میشود «ما ینبغی لك أن تفعل كذا» یعنی سزاوار تو نیست که چنین کاری کنی؛ یعنی نباید در طلب آن کار برآیی. و
▫️دیگری به معنای نوعی «فساد» [= تجاوز] چنانکه وقتی زخم و جراحت رو به فساد بگذارد میگویند «بغی الجرح» و مصادیق دیگر این معنا هم از همین تعبیر برآمده است.
▪️اما دیگران بر این باورند که معنای اصلی همان طلب کردن است، اما طلب کردنی شدید که بیش از حد متعارف باشد:
▫️ این مطلب را راغب چنین توضیح داده که اصل این ماده به معنای درصدد تجاوز و خارج شدن از حالت معمولی برآمدن است، خواه این خارج شدن حاصل شود یا خیر؛ وتعبیر «بَغَیتُ الشیء» نه صرف طلب کردن، بلکه طلب کردن چیزی است بیش از آنچه لازم است. که اگر این خروج از حالت عدل به احسان باشد، خوب و ممدوح است؛ و اگر خروج از حق به باطل باشد، مذموم و به معنای تجاوز است؛ و به کار رفتن تعبیر «بغیر الحق» در آیه «یبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ» (یونس/۲۳؛ شوری/۲۲) را شاهد بر این آوردهاند که خود «بَغی» لزوما بار منفی ندارد، و بغیِ بناحق است که مذموم است.
▫️مرحوم مصطفوی هم چنین توضیح داده که اصل این ماده تنها دلالت بر «طلب شدید و اراده اکید» دارد و تنها در صورتی که حرف «علی» بدان ضمیمه شود (فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبیلاً، نساء/۳۴؛ إِنَّما بَغْیكُمْ عَلی أَنْفُسِكُمْ، یونس/۲۳؛ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِی عَلَیهِ لَینْصُرَنَّهُ اللَّهُ، حج/۶۰؛ إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیهِمْ، قصص/۷۶؛ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغی بَعْضُنا عَلی بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَینَنا بِالْحَق، ص/۲۲؛ إِنَّ كَثیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیبْغی بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ، ص/۲۴؛ فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّی تَفیءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ، حجرات/۹) و یا در موارد منع و تحریم به کار رفته باشد (إِنَّما حَرَّمَ رَبِّی الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْی بِغَیرِ الْحَقِّ، اعراف/۳۳؛ ینْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْی، نحل/۹۰) ویا هر گونه قرینه لفظی یا مقامی دیگری در کلام باشد (مثلا: َ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً، یونس/۹۰؛ وَ الَّذینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْی هُمْ ینْتَصِرُونَ، شوری/۳۹؛ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَینَهُمْ، جاثیه/۱۷؛ِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیرَ باغٍ وَ لا عادٍ، بقره/۱۷۳ و انعام/۱۴۵ و نحل/۱۱۵)، دلالت بر تعدی و تجاوز از حد میکند؛ و اگر خالی از هر قرینهای باشد به معنای هرگونه طلب شدید است: «وَ ابْتَغِ فیما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ … وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ» (قصص/۷۷) «قالُوا یا أَبانا ما نَبْغی هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَینا» (یوسف/۶۵) «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» (اسراء/۶۶).
👇ادامه مطلب👇
ادامه ماده «بغی»
▪️این ماده اگرچه ظاهرا به خودی خود دلالتی بر معنای مذموم یا ممدوح ندارد؛ اما:
▫️وقتی به صورت ثلاثی مجرد میآید، غالبا با بار منفی و به معنای تجاوز کردن است؛ و
🔸در تفاوت «بغی» و «ظلم» هم گفتهاند که ظلم هرگونه اقدام بناحق است؛ اما در مفهوم «بغی» شدت طلب کردن موضوعیت دارد؛ و البته این طلب شدید در خصوص چیزی است که واقعا سزاوار نیست؛
و اگر در مواردی که در بالا به عنوان مصادیق کاربرد آن در معنای تعدی و تجاوز بود دقت شود، همگی فعل (بغی یبغی) و یا مصدر (بَغْی) و یا اسم فاعل (باغٍ) در صیغه ثلاثی مجرد بود؛
و از مجموع ۳۹ بار کاربرد قرآنی این ماده (اعم از فعل و اسم) در صیغههای ثلاثی مجرد، فقط دو مورد از کاربردهای آن به صورت فعل است که ظاهرا معنایی تعدی و تجاوز ندارد:
یکی در داستان حضرت موسی ع است: «قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً» (کهف/۶۴)
و دیگری در خصوص برادران یوسف ع: «قالُوا یا أَبانا ما نَبْغی هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَینا» (یوسف/۶۵)؛
و جالب اینجاست که در مواردی که خود طلب کردن میتواند اعم از خوب و بد باشد اما متعلق طلب بد شده، نیز از فعل ثلاثی مجرد استفاده شده: «أَ فَغَیرَ دینِ اللَّهِ یبْغُونَ» (آل عمران/۸۳)؛ «أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِیةِ یبْغُونَ» (مائده/۵۰)؛ «خالِدینَ فیها لا یبْغُونَ عَنْها حِوَلاً» (کهف/۱۰۸) «قُلْ أَ غَیرَ اللَّهِ أَبْغی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَیءٍ» (انعام/۱۶۴) «قالَ أَ غَیرَ اللَّهِ أَبْغیكُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَی الْعالَمینَ» (اعراف/۱۴۰)؛
و جالبتر اینکه در یک آیه واحد، وقتی مورد طلب امر منفی است از فعل ثلاثی مجرد، و وقتی مثبت است از باب افتعال استفاده شده است: «وَ ابْتَغِ فیما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ … وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ» (قصص/۷۷).
🤔 آیا اینها میتواند قرینه باشد که همان دو مورد هم نوعی بار منفی مد نظر است؟
اما وقتی به ابواب ثلاثی مزید میرود (باب افتعال و انفعال) بار منفی خود را از دست میرود و براحتی
هم برای طلبکردنها ممدوح (ینْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ، بقره/۲۶۵)؛ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ، بقره/۲۷۲) و
هم برای طلب کردنهای مذموم (فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ، آل عمران/۷) و
هم طلبکردنهایی که حکم اخلاقی ندارند و از این جهت خنثی هستند (مِمَّا یوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُه، رعد/۱۷؛ وَ الَّذینَ یبْتَغُونَ الْكِتابَ[۵۰] مِمَّا مَلَكَتْ أَیمانُكُمْ، نور/۳۳؛ وَ مَنِ ابْتَغَیتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیكَ، احزاب/۵۱؛ أَنْ تَبْتَغِی نَفَقاً فِی الْأَرْضِ، انعام/۳۵؛ وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ؛ نساء/۱۰۴) به کار میرود.
▪️راغب به این نکته که «بغی» غالبا در معنای مذموم به کار میرود؛ ولی بار معنایی مثبت یا منفیِ ابتغاء کاملا ناظر به متعلقش است، اشاره کرده، و گفته ابتغاء در باب افتعال دلالت بر کوشش و اجتهاد در طلب میکند. در واقع، معنای شدت را نه ناشی از خود لفظ، بلکه صرفا وقتی به باب افتعال وارد شود در آن دخیل دانسته است؛
اما مرحوم مصطفوی که معنای شدت را در اصل این ماده دخیل میداند، بر این باور است که چون باب افتعال دلالت بر مطاوعه و پذیرش درونی دارد، پس ابتغاء در جایی به کار میرود که این طلب شدید از روی اراده و رغبت و پذیرش درونیِ شخص باشد.
▪️و در مورد تفاوت ورود این ماده در باب افتعال با باب انفعال (ینبغی) هم وی معتقد است که این باب دلالت بر انفعال و منفعل بودن و اثر پذیرفتن دارد و در جایی است که کار برعهده شخص مقابل تحمیل و لازم میشود؛ نه اینکه صرفا خودش با میل و رغبت درصدد آن برآید و از این رو، در فارسی به «سزاوار است» ترجمه میشود.
▪️راغب هم توضیح داده که این حالت دو صورت دارد: گاهی به صورتی است که آن فاعل برای انجام فعل مسخر است (ارادهای از خود ندارد و این امکان برایش نیست که از آن تخلف کند) مثلا میگویند: « النارُ ینْبَغِی أن تحرق الثوب: آتش سزاوار است که لباس را بسوزاند» که ظاهرا آیه «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما ینْبَغِی لَهُ» (یس/۶۹) در این معناست؛ و گاهی از باب درخواست از اهلیت و شایستگیای است که در خود او هست، مثلا میگویند «فلانٌ ینْبَغِی أن یعطی لكرمه: فلانی با توجه به بزرگواریاش سزاوار است که ببخشد» که آیه «وَ هَبْ لِی مُلْكاً لا ینْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» (ص/۳۵) ظاهرا در این معناست.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه ماده «بغی»
▪️با این توضیحات معلوم میشود که تعبیر «ینبغی: سزاوار است» چون به نحوی از بیرون کاری را بر شخص لازم میآورد، بسیار به تعبیر «یجب: واجب است» نزدیک است؛
و در تفاوت این دو گفتهاند اولی صرفا برای خوب بودن کاری به کار میرود اما اعم از اینکه لازم و ضروری باشد ویا ترکش هم مجاز باشد (اصطلاحاً: اعم از واجب و مستحب) اما دومی فقط در جایی به کار میرود که انجام کار لازم و ضروری باشد.
▪️این ماده درباره زنان، به صورت مطلق به کار میرود، از آن نسبت فسق و فجور فهمیده میشود: «وَ لا تُكْرِهُوا فَتَیاتِكُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً» (نور/۳۳) «وَ لَمْ یمْسَسْنی بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِیا» (مریم/۲۰) که
کلمه «بِغاء» مصدر باب مفاعله است، که دلالت بر نوعی رابطه طرفینی میکند؛ و
«بَغِیّ» بر وزن فعیل صفت مشبهه یا صیغه مبالغه است و به زنی که اهل زناکاری باشد گفته میشود. (و این تعبیر در زبان عرب، فقط در مورد زنان به کار میرود، نه مردان)؛
اما وقتی با حرف «علی» به کار میرود به معنای مطلق هرگونه ضرر زدن و تعدی کردن است؛ و نه ناظر به فسق و فجور: «فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبیلاً» (نساء/۳۴).
🔖جلسه ۹۶۲ https://yekaye.ir/an-nesa-4-34/
@yekaye
🔹تَفیءَ /فاءَتْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «فیء» را غالبا به معنای «رجوع»، بویژه «رجوع به حالت پسندیده» دانستهاند.
برخی تفاوت اصلی کلمه «فیء» را با «رجوع» را در این دانسته اند که «فیء» رجوع از نزدیک (رجوعی که زود رخ میدهد) است.
البته برخی اصل این ماده را «نرمشی که بعد از سرکشی حاصل شود» دانستهاند و گفتهاند رجوع و بازگشت از لوازم معنایی این ماده است.
▪️ظاهرا مهمترین مصداق قرآنیای که با توجه به آن این معنی را گفتهاند، بازگشت زوجین اختلافدار به زندگی مشترک است «لِلَّذِینَ یؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُ» (بقره/۲۲۶)، و نیز عقبنشینیِ گروه سرکش و جنگطلب از موضع خویش (فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْل؛ حجرات/۹)؛ چنانکه در حدیثی از حضرت امیر ص برای اثبات معنای رجوع برای «فیء» به همین دو آیه تمسک میشود.
▪️اما کلمه «فیء» به «سایه» و نیز «حرکت سایه از غرب به شرق» یا «سایهای که در حال برگشت (کم شدن)» است نیز گفته میشود (یتَفَیؤُا ظِلالُهُ؛ نحل/۴۸). همچنین به غنایم جنگی نیز «فیء» گفته میشود، برخی گفتهاند تنها به غنایمی که بدون زحمت و مشقت به دست میآید (وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیهِ مِنْ خَیلٍ وَ لا رِكابٍ؛ حشر/۶) گفته میشود و همچنین گفته شده که وجه تسمیهاش از باب تشبیه به سایه بوده، یعنی به دست آوردن اموال دنیا همچون سایهای است که زودگذر است و باقی نمیماند، و برخی هم گفتهاند از این باب است که این اموال که قبلا در اختیار دشمنان بوده، اکنون در موقعیتی قرار گرفته که مقهور و تحت سیطره ماست.
🔖جلسه ۵۳۹ https://yekaye.ir/al-ahzab-33-50/
@yekaye
🔹بِالْعَدْلِ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «عدل» نیز شبیه ماده «قسط» از مادههایی است که در دو معنای متضاد به کار رفته است: یکی بر استواء و راستی دلالت دارد و
دیگری بر اعوجاج و کجی.
▪️در معنای اول، کلمات «عدالت» و «معادله» بسیار رایج است، که هر دو به معنای مساوات و برقراری برابری میباشند؛ چنانکه «عَدل» به عنوان مصدر، حکم کردن به برابری دو چیز است: «ثُمَّ الَّذینَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ» (انعام/۱). و در بسیاری از موارد، «عدل» نقطه مقابل جور و ستم است و یا جبران کردن چیزی به اندازه کاری است که انجام شده: «وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا یؤْخَذْ مِنْها» (انعام/۷۰).
▫️همچنین در مقایسه دو چیز برابر، تعبیر «عَدل» و «عِدل» به کار میرود: «الف، عدل ب است» که به معنای «معادل» میباشد و دو شیء که عدل هم باشند، هریک «عدیل» دیگری است؛ و در تفاوت این دو گفتهاند که «عَدل» در جاهایی است که با بصرت فهمیده میشود (مثلا همسان بودن دو حکم) «أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِیاماً» (مائدة/۹۵) اما «عِدل» در جایی است که با حواس و اندازهگیری حسی به دست میآید (که این مورد در قرآن اخیر به کار نرفته است).
▫️ظاهرا چون «عَدل» به معنای مقدار برابرِ چیزی است، به طور مطلق هم برای «تعیین مقدار» هر چیزی به کار میرود و از این در معنای «قیمت» یک چیز و مابهازایی که با آن چیز قابل معاوضه است نیز به کار میرود: «لا یقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ ینْصَرُونَ» (بقره/۴۸) «لا یقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ ینْصَرُونَ» (بقره/۱۲۳) «وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا یؤْخَذْ مِنْها» (انعام/۷۰).
▫️اصل «عدل» مصدر است و از این رو در حال طبیعی، شخص متصف به عدل یا با تعبیر اسم فاعل (عادل) اشاره میشود یا با تعبیر «دارای عدل»: «وَ أَشْهِدُوا ذَوَی عَدْلٍ مِنْكُمْ» (طلاق/۲). اما از باب مبالغه گاه مستقیما شخص به عنوان «عدل» توصیف میشود و در این صورت برای واحد و جمع یکسان به کار میرود: «رجلٌ عَدْلٌ» و «رجالٌ عَدْلٌ».
▪️معنای دوم این کلمه منحرف شدن است، که غالبا با حرف اضافه «عن» میآید، و برخی بر این باورند که این ماده فقط همان معنای مثبت را دارد و این اقتضای حرف «عن» است که به آن معنای منفیای مانند اعراض و رویگردانی و منحرف شدن داده است.
🔖جلسه ۹۲۸ https://yekaye.ir/an-nesa-4-3/
🔹«بالعدل» در این آیه جار و مجرور در محل نصب، و حال برای فعل «فأصلحوا» میباشد
📚 (مجمع البیان، ج9، ص198 ).
@yekaye
🔹أَقْسِطُوا /الْمُقْسِطینَ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «قسط» از مادههایی است که در دو معنای متضاد به کار رفته است:
هم در معنای «عدل» و
هم در معنای «جور و ستم».
▪️وقتی به صورت «قِسط» ویا در باب إفعال «أقْسَطَ یقْسِطُ» به کار میرود به معنای «عدل» است؛ و
وقتی به صورت «قَسط» و یا در حالت ثلاثی مجرد «قَسَطَ یقْسِطُ» به کار میرود در معنای «جور» است؛
لذا برخی این را این گونه تعبیر کردهاند که «قَسَطَ»، قسط و سهم دیگری را گرفتن، و لذا «ستم» است و «أقَسَط»، قسط دیگری را دادن، و لذا «عدل» است.
▪️این ضابطه در تشخیص دو معنای قسط، در تمام موارد استعمالی آن در قرآن کریم مشاهده میشود و حتی اسم فاعل اگر از ثلاثی مجرد درست شود (= قاسط)، به معنای «ستمگر» است: «وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا» (جن/۱۵) و اگر از باب افعال درست شود (= مُقسِط)، به معنای عادل و عدلگستر است: «وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطین» (حجرات/۹).
🔸البته کلمه «قِسط» تفاوت اندکی با عدل دارد؛ «قِسط» به معنای نصیب و سهمی است که بر اساس عدل به شخص میرسد و «إقساط» (باب افعال) به معنای «قسط را در حق دیگران رعایت کردن» میباشد. به تعبیر دیگر، «قِسط» ناظر به مقام اجرا و پیاده شدن عدل است که گاه به نحو خاص در مورد تقسیم عادلانه سهم افراد به کار میرود، و شاهد بر اینکه معنای این دو تفاوتی با هم دارد، این است که گاه در قرآن کریم، توصیه به قسط را بعد از عدل مطرح کرده است «فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا» (حجرات/۹).
🔖جلسه ۲۴۹ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-29/
@yekaye
درباره شأن نزول این آیه چند واقعه بیان شده است:
📜۱) واقعه اول با چند نقل مشابه
🔹الف. از انس بن مالک نقل شده است که یکبار پیامبر ص (با عدهای از انصار) سوار بر الاغ به سراغ عبدالله بن أبی (از بزرگان قبلیه خزرج؛ وی قبل از آمدن پیامبر ص قرار بود به حکومت مدینه برسد اما با آمدن پیامبر ص تمام برنامههایش به هم خورد و رویه نفاق و کارشکنی در پیش گرفت) رفت؛ و وقتی نزد وی رسیدند الاغ ایشان ادراری کرد و عبدالله بن أبی دماغش را گرفت و گفت از اینجا دور شو که بوی الاغت آزارم میدهد. عبدالله بن رواحه (از بزرگان قبیله أوس) گفت: الاغ رسول اللّه (ص) از تو خوشبوتر است. مردی از قوم عبدالله بن أبی به حمایت از او برخاست و از هر طرف عدهای به حمایت وارد شدند و با چوب و سنگ و كفش به نزاع پرداختند. اینجا بود که آیه مورد بحث نازل شد كه « و اگر دو طایفه از مؤمنان به قتال پرداختند پس بین آن دو آشتی افکنید؛ پس اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کرد، با آن که تجاوز میکند بجنگید تا به امر خدا برگردد.»
📚 (مجمع البیان، ج9، ص199 ؛ أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص408-409 ؛ ترجمه اسباب نزول، ص208).
🔹ب. اسامه بن زید شروع همین واقعه را این گونه نقل کرده که رسول الله ص برای عیادت سعد بن عباده راهی شده بود و در مسیرشان از مجلسی عبور کردند که عبد الله بن أبی و عبد الله بن رواحة در آن بودند؛ و ابن أبی صورتش را با ردایش پوشاند و گفت این طور گرد و غبار نکنید؛ و بعد ادامه ماجرا.
📚(زاد المسیر فی علم التفسیر (ابن جوزی)، ج4، ص147 )
🔹ج. بسیاری دیگر از صحابه و تابعان (مانند سعید بن جبیر و مقاتل و ابومالک و حسن بصری و مجاهد و ابن عباس) به اینکه این مربوط به نزاعی بین اوس و خزرج بوده اشاره کردهاند؛ که احتمالا همین واقعه بوده است؛ هرچند این سخن میتواند ناظر به وقایع بعدی هم باشد.
📚(الدر المنثور، ج6، ص90 )
@yekaye
📜۲) واقعه دوم
🔹 الف. از مقاتل نقل دیگری آمده است که این آیه در مورد دو نفر از انصار بود که در چیزی اختلاف داشتند که حق کدامشان است؛ یکی از آنها که خویشاوندان زیادی داشت گفت من حقم را به زور از تو میگیرم و دیگری از وی میخواست که محاکمه به نزد رسول الله ص ببرند و او نمیپذیرفت و کار به درگیری و نزاع کشید که با دست و کفش به همدیگر هجوم آوردند اما کار به مبارزه با شمشیر نرسید.
🔹ب. از مجاهد هم ذیل این آیه نقلی آمده که «طائفه» میتواند از یک نفر تا ۱۰۰۰ نفر باشد و این آیه به درگیریای مربوط است که بین دو نفر رخ داد؛ که این میتواند موید همین واقعه (یا واقعه بعدی) باشد.
📚(زاد المسیر فی علم التفسیر (ابن جوزی)، ج4، ص147 ؛ الدر المنثور، ج6، ص90 )
@yekaye
📜۳) واقعه سوم
🔹از سدی نقل شده است که شخصی از انصار به نام عمران زنی داشت به نام أم زید؛ که این زن مایل بود به سراغ خانوادهاش برود اما شوهرش وی را محبوس کرده بود و اجازه نمیداد که هیچیک از بستگان آن زن بر وی وارد شود. آن زن کسی را سراغ بستگانش فرستاد و آنان آمدند که وی را رها کنند و با خود ببرند و آن مرد از خانه بیرون رفته بود و خانواده وی از پسرعموهای او کمک خواستند که مانع بردن آن زن بشوند و بین دو گروه درگیری رخ داد و با کفش همدیگر را میزدند که این آیه نازل شد و رسول الله ص کسی را نزد آنان فرستاد و آنان آشتی کردند و به امر خدا بازگشتند.
📚(الدر المنثور، ج6، ص90 ).
@yekaye
☀️۱) از امام صادق ع از پدرشان روایت شده است که امیرالمومنین ع فرمودند:
قتال و جنگ بر دو قسم است:
جنگ یا مشرکان، که از آنان رویگردان نشوند [= از جنگ با آنان دست برداشته نشود] مگر اینکه آنان اسلام آورند [تسلیم شوند] یا «با حالت خواری به دست خویش جزیه دهند» (توبه/۲۹)؛
و قتال با آشوبگران که از آنان نیز رویگردان نشوند [= از جنگ با آنان دست برداشته نشود] مگر اینکه به امر خدا بازگردند یا کشته شوند.
📚تهذیب الأحكام، ج4، ص114 و ج6، ص144
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ السِّنْدِی بْنِ الرَّبِیعِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِی عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ عَلِی ع:
الْقِتَالُ قِتَالانِ؛ قِتَالٌ لِأَهْلِ الشِّرْكِ لَا ینْفَرُ عَنْهُمْ حَتَّی یسْلِمُوا أَوْ یؤَدُّوا «الْجِزْیةَ عَنْ یدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ»، وَ قِتَالٌ لِأَهْلِ الزَّیغِ لَا ینْفَرُ عَنْهُمْ حَتَّی یفِیئُوا إِلی أَمْرِ اللهِ أَوْ یقْتَلُوا.
@yekaye
☀️۲) امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارش امام باقر (علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کشتن دو گونه است؛ کشتن بهعنوان کفّاره*؛ و کشتن درجه [= کشتنی که بر درجه و رتبهی معنوی انسان میافزاید]**.
جنگ [نیز] دو گونه است؛ جنگ با کافران تا زمانیکه اسلام را بپذیرند؛ و جنگ با تجاوزگران [= شورشیان داخلی] تا زمانی که [به فرمان خدا] بازگردند.
* احتمالا مقصود قصاص است که کفاره گناه قاتل محسوب میشود.
**احتمالا مقصود کشتن دشمنان أعداء الله و دشمنان دین حق ویا ظالمان و ائمه کفر است.
📚قرب الإسناد، ص132
📚 الخصال، ج1، ص60
أَبُو الْبَخْتَرِی، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِی عَلَیهِ السَّلَامُ، أَنَّهُ قَالَ:
الْقَتْلُ قَتْلَانِ: قَتْلُ كَفَّارَةٍ، وَ قَتْلُ دَرَجَةٍ.
وَ الْقِتَالُ قِتَالانِ: قِتَالُ الْفِئَةِ الْكَافِرَةِ حَتَّی یسْلِمُوا، وَ قِتَالُ الْفِئَةِ الْبَاغِیةِ حَتَّی یفِیئُوا.
@yekaye
☀️۳) الف. حفصبنغیاث گوید: از امام صادق (علیه السلام) دربارهی دو طایفه از مؤمنین سؤال کردم که یکی از آن دو تجاوزگر است، و دیگری عادل است، و آن که عادل است آن را که تجاوزگر بود به فرار واداشت.
فرمودند: اهل عدل سزاوار نیست که کسی را که فرار میکند دنبال کنند ویا اینکه اسیر را بکشند یا بر مجروح حمله برند؛ و البته این در صورتی است که از آن طایفه تجاوزگر کسی نمانده باشد و جماعتی را نداشته باشند که بدان پناه ببرند؛ اما اگر جماعتی را دارند که بدان پناه ببرند [و بیم این هست که تجدید قوا کرده دوباره سر به طغیان بردارند] میتوان اسیرشان را به قتل رسان و فراریشان را تعقیب کرد و بر مجروحشان حمله برد.
📚الكافی، ج5، ص32؛
📚تهذیب الأحكام، ج6، ص144
عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیمَانَ الْمِنْقَرِی عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیاثٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ع عَنِ الطَّائِفَتَینِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ إِحْدَاهُمَا بَاغِیةٌ وَ الْأُخْرَی عَادِلَةٌ، فَهَزَمَتِ الْعَادِلَةُ الْبَاغِیةَ؟
فَقَالَ: لَیسَ لِأَهْلِ الْعَدْلِ أَنْ یتْبَعُوا مُدْبِراً وَ لَا یقْتُلُوا أَسِیراً وَ لَا یجْهِزُوا عَلَی جَرِیحٍ وَ هَذَا إِذَا لَمْ یبْقَ مِنْ أَهْلِ الْبَغْی أَحَدٌ وَ لَمْ یكُنْ لَهُمْ فِئَةٌ یرْجِعُونَ إِلَیهَا فَإِذَا كَانَ لَهُمْ فِئَةٌ یرْجِعُونَ إِلَیهَا فَإِنَّ أَسِیرَهُمْ یقْتَلُ وَ مُدْبِرَهُمْ یتْبَعُ وَ جَرِیحَهُمْ یجْهَزُ [یجَازُ عَلَیهِ].
📜نکته:
ناظر به این مضمون فوق گفتگوی عبدااله به شریک و ابان قابل توجه است:
ب. عبد اللّه بن شريك میگوید: پدرم میگفت: هنگامی كه مردم در روز جنگ جمل گريختند، امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: فراریان را تعقيب نكنيد، مبادرت به كشتن مجروحان نكنيد و هركس در خانهاش را بست، در امان است. ولی هنگامی كه جنگ صفّين پيش آمد، حملهكنندگان و فراريان همگی كشته میشدند و مبادرت به كشتن مجروحان میشد.
ابان بن تغلب به عبد اللّه بن شريك گفت: اين دو روش متفاوت است!؟
وی گفت: واقعيت آن است كه اهل جمل، طلحه و زبير (رئيس خود) را كشتند؛ ولی معاويه خودش ايستاده بود و رهبری آنان را به دست گرفته بود.
📚الكافی، ج5، ص33؛
📚تهذيب الأحكام، ج۶، ص۱۵۵
عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ شَرِیكٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: لَمَّا هُزِمَ النَّاسُ یوْمَ الْجَمَلِ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لَا تَتْبَعُوا مُوَلِّیاً وَ لَا تُجِیزُوا عَلَی جَرِیحٍ وَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ فَلَمَّا كَانَ یوْمُ صِفِّینَ قَتَلَ الْمُقْبِلَ وَ الْمُدْبِرَ وَ أَجَازَ عَلَی جَرِیحٍ؟!
فَقَالَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ لِعَبْدِ اللهِ بْنِ شَرِیكٍ: هَذِهِ سِیرَتَانِ مُخْتَلِفَتَانِ؟!
فَقَالَ: إِنَّ أَهْلَ الْجَمَلِ قُتِلَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیرُ وَ إِنَّ مُعَاوِیةَ كَانَ قَائِماً بِعَینِهِ وَ كَانَ قَائِدَهُمْ.
@yekaye
☀️۴) حفصبنغیاث گوید: از امام صادق (علیه السلام) دربارهی دو طایفه از مؤمنین سؤال کردم که یکی از آن دو باغی [تجاوزگر] است، و دیگری عادل است، و این دو طایفه با یکدیگر جنگ کردهاند. مردی از اهل عراق پدرش یا پسرش یا برادرش یا دوستش را که از اهل بغی بوده کشته است، درحالیکه او وارث آن مقتول است؛ در این صورت آیا از او ارث میبرد؟*
امام فرمود: «آری! زیرا که او مقتول را به آئین حقّ کشته است».
* پی نوشت:
ظاهرا علت طرح این سوال آن است که در حالت عادی، اگر کسی که وارث است در قتل کسی که ارث برجا میگذارد نقش داشته باشد، دیگر از او ارث نمیبرد. و امام ع توضیح میدهند که چون این کشتن از باب انجام وظیفه دینی بوده، مشمول آن محرومیت از ارث نمی شود.
📚من لا یحضره الفقیه، ج4، ص319
رَوَی سُلَیمَانُ بْنُ دَاوُدَ الْمِنْقَرِی عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیاثٍ قَالَ:
سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنْ طَائِفَتَینِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ إِحْدَاهُمَا بَاغِیةٌ وَ الْأُخْرَی عَادِلَةٌ اقْتَتَلُوا فَقَتَلَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ أَبَاهُ أَوْ ابْنَهُ أَوْ أَخَاهُ أَوْ حَمِیمَهُ، وَ هُوَ مِنْ أَهْلِ الْبَغْی وَ هُوَ وَارِثُهُ؛ هَلْ یرِثُهُ؟
قَالَ: نَعَمْ لِأَنَّهُ قَتَلَهُ بِحَقٍّ.
@yekaye
☀️۵) از امام صادق ع روایت شده است:
مردی از پدرم در مورد جنگهای امیرالمؤمنین (علیه السلام) سؤال کرد، و آن سوالکننده از محبّان ما بود.
امام باقر (علیه السلام) در جواب او فرمود:
خداوند محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله) را برانگیخت با پنج شمشیر:
▪️سه شمشیر از آنها آخته است و هرگز داخل غلاف نرود تا اینکه «جنگ بارهایش را بر زمین گذارد» (محمد/۴) و جنگ هرگز بارهایش را بر زمین نگذارد تا اینکه خورشید از محل غروبش طلوع کند؛ پس چون خورشید از محل غروبش طلوع کرد همه مردم در آن روز ایمان آورند؛ پس آن روزی است که «کسی را ایمانش سودی نبخشد در حالی که قبلا ایمان نیاورده یا در ایمانش خیری کسب نکرده باشد»؛
▪️ و یک شمشیر درهم پیچیده است؛
▪️و [پنجمی] شمشیری که در غلاف است، که برکشیدنش به غیرما مربوط میشود ولی حکم کردن به آن برعهده ماست.
🔹اما این سه شمشیر آخته عبارتند از ... [حضرت به تفصیل جهاد با مشرکان عرب (= مشرکان ساکن در همان سرزمین) و با اهل ذمه و با مشرکان غیرعرب (= مشرکان در بلاد دیگر) را شرح میدهند]
🔹امّا منظور از شمشیر درهم پیچیده، شمشیری است که علیه اهل تجاوز و تأویل برکشیده میشود. خداوند فرمود: «و اگر دو طایفه از مؤمنان به قتال پرداختند پس بین آن دو آشتی افکنید؛ پس اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کرد، با آن که تجاوز میکند بجنگید، تا به امر خدا برگردد» (حجرات/۹). هنگامیکه این آیه نازل شد، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «از میان شما کسی هست که بر اساس تأویل قرآن خواهد جنگید، همچنان که من بر اساس تنزیل قرآن [با کفّار و مشرکان] جنگیدم». از آن حضرت پرسیدند: «آن کیست»؟ رسول الله ص فرمود: «کسیکه کفش را وصله میزند» و منظور آن حضرت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود.
و عمار یاسر میگفت: با این پرچم [اشاره به پرچم معاویه در جنگ صفین]، سه بار در رکاب رسول الله ص جنگیدم؛ و این بار چهارم است؛ و به خدا سوگند كه اگر ما را عقب بزنند تا به نخلستانهاى هجر (نام شهري است در يمن یا بحرین)، باز مىدانيم كه بر حقيم و آنها بر باطلند. سيرۀ امير المؤمنين (عليه السّلام) در بارۀ آنها مانند رفتار پيامبر در فتح مكه با مردم مكه بود كه از آنان اسير نگرفت و فرمود: هر كس در خانهاش را ببندد و سلاح خود را زمين بگذارد در امان است؛ هرکس وارد خانۀ ابوسفيان شود در امان است. به همین ترتیب امير المؤمنين(عليه السّلام) در جنگ بصره (جنگ جمل) در بارۀ آنها فرمود: فرزندانشان را اسير نكنيد و زخمىهايشان را نكشيد و كسى را كه فرار كرد دنبال نكنيد و هر كس در خانهاش را ببندد و سلاح بر زمين گذارد در امان است.
🔹و اما شمشيرى كه در غلاف است، همان شمشيرى است كه با آن قصاص مىشود، خداوند مىفرمايد: «نفس در مقابل نفس» (مائده/۴۵) پس كشيدن آن حق اولياء مقتول است و حكم آن برعهده ماست.
💢اين بود شمشيرهايى كه خداوند پيامبرش را با آنها مبعوث كرد و هر كس آنها و يا برخى از آنها و يا شيوۀ به كارگيرى آن و يا احكام آن را انكار كند، به آنچه خداوند بر محمد (صلّى الله عليه و آله) نازل كرده كافر شده است.
📚تفسیر القمی، ج2، ص320؛
📚الكافی، ج5، ص10-12؛
📚الخصال، ج1، ص274-276؛
📚تهذیب الأحكام، ج4، ص115 و ج6، ص136
@yekaye
سند و متن حدیث فوق:
https://eitaa.com/yekaye/9618
سند و متن حدیث ۵
قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِی عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیاثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ ع قَالَ:
سَأَلَ رَجُلٌ عَنْ حُرُوبِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ كَانَ السَّائِلُ مِنْ مُحِبِّینَا،
فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:
بَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً ص بِخَمْسَةِ أَسْیافٍ،
ثَلَاثَةٌ مِنْهَا شَاهِرَةٌ لَا تُغْمَدُ إِلَی أَنْ «تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها» وَ لَنْ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا حَتَّی تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا فَإِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا آمَنَ النَّاسُ كُلُّهُمْ فِی ذَلِكَ الْیوْمِ، فَیوْمَئِذٍ «لا ینْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیراً»،
وَ سَیفٌ مِنْهَا مَلْفُوفٌ
وَ سَیفٌ مِنْهَا مَغْمُودٌ سَلُّهُ إِلَی غَیرِنَا وَ حُكْمُهُ إِلَینَا،
فَأَمَّا السُّیوفُ الثَّلَاثَةُ الشَّاهِرَةُ ...
وَ أَمَّا السَّیفُ الْمَلْفُوفُ فَسَیفٌ عَلَی أَهْلِ الْبَغْی وَ التَّأْوِیلِ قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللهِ». فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیةُ قَالَ رَسُولُ اللهِ صإِنَّ مِنْكُمْ مَنْ یقَاتِلُ بَعْدِی عَلَی التَّأْوِیلِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَی التَّنْزِیلِ. فَسُئِلَ صمَنْ هُوَ؟ قَالَ: هُوَ خَاصِفُ النَّعْلِ؛ یعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع.
وَ قَالَ عَمَّارُ بْنُ یاسِرٍ قَاتَلْتُ بِهَذِهِ الرَّایةِ مَعَ رَسُولِ اللهِ ص ثَلَاثاً وَ هَذِهِ الرَّابِعَةُ وَ اللهِ لَوْ ضَرَبُونَا حَتَّی یبْلُغُوا بِنَا سَعَفَاتِ هَجَرَ لَعَلِمْنَا أَنَّا عَلَی الْحَقِّ وَ أَنَّهُمْ عَلَی الْبَاطِلِ، فَكَانَتِ السِّیرَةُ فِیهِمْ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَی مَا كَانَ مِنْ رَسُولِ اللهِ ص فِی أَهْلِ مَكَّةَ یوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ فَإِنَّهُ لَمْ یسْبِ لَهُمْ ذُرِّیةً، فَقَالَ: مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ، وَ مَنْ أَلْقَی سِلَاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ مَنْ دَخَلَ دَارَ أَبِی سُفْیانَ فَهُوَ آمِنٌ، وَ كَذَلِكَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع [یوْمَ الْبَصْرَةِ] فِیهِمْ: لَا تَسْبُوا لَهُمْ ذُرِّیةً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَی جَرِیحٍ، وَ لَا تَتْبَعُوا مُدْبِراً وَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ [وَ أَلْقَی سِلَاحَهُ] فَهُوَ آمِنٌ.
وَ أَمَّا السَّیفُ الْمَغْمُودُ فَالسَّیفُ الَّذِی یقَامُ [یقُومُ] بِهِ الْقِصَاصُ قَالَ اللهُ تَعَالَی «النَّفْسَ بِالنَّفْسِ ... وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ» فَسَلُّهُ إِلَی أَوْلِیاءِ الْمَقْتُولِ وَ حُكْمُهُ إِلَینَا، فَهَذِهِ السُّیوفُ بَعَثَ اللهُ بِهَا نَبِیهُ ص فَمَنْ جَحَدَهَا أَوْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهَا أَوْ شَیئاً مِنْ سِیرَتِهَا [سِیرِهَا] وَ أَحْكَامِهَا فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أَنْزَلَ اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ ص.
📚تفسیر القمی، ج2، ص320؛
📚الكافی، ج5، ص10-12؛
📚الخصال، ج1، ص274-276؛
📚تهذیب الأحكام، ج4، ص115 و ج6، ص136
@yekaye
این حدیث نبوی اخیر که من بر تنزیل جنگیدم و علی ع بر تاویل در کتب اهل سنت هم مکرر آمده است مثلا:
☀️۶) ابوسعید خدری میگوید: با رسول الله ص بودیم که نعلین ایشان پاره شد و حضرت علی ع آن را گرفت تا درست کند. رسوال الله چند قدمی رفت و سپس فرمود: همانا از میان شما مردی هست که بر تأویل قرآن میجنگد همان طور که من بر تنزیل قرآن میجنگیدم.
پس عدهای جلو آمدند [ظاهرا منظورشان این بوده که بگویند مقصود ما هستیم]؛ که حضرت فرمود: لیکن او کسی است که دارد به نعلین وصله میزند.
علی ع که آمد وی را به این خبر بشارت دادیم؛ اما او سری بلند نکرد [=برایش عادی بود]؛ گویی چیزی بود که قبلا خودش از رسول الله ص شنیده بودم.
📚أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج4، ص107
«أَنْبَأَنَا أَبُو الْقَاسِم يَحْيَى بْنُ أَسْعَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ بَوْشٍ، كِتَابَةً، أَنْبَأَنَا أَبُو طَالِبٍ عَبْدُ الْقَادِرِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْقَادِرِ بْنِ يُوسُفَ، أَنْبَأَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيُّ، أَنْبَأَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ بْنِ مُوسَى الْحَافِظُ، أَنْبَأَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ طَازَادَ الْمَوْصِلِيُّ، حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْخَوَّاصُ، عَنْ عُفَيْفِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ، قَالَ:
كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ ص فَانْقَطَعَ شِسْعُهُ، فَأَخَذَهَا عَلِيٌّ يُصْلِحُهَا، فَمَضَى رَسُولُ اللهِ ص فَقَالَ:
إِنَّ مِنْكُمْ رَجُلا يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ، كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ.
فَاسْتَشْرَفَ لَهَا الْقَوْمُ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ص: لَكِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِ.
فَجَاءَ فَبَشَّرْنَاهُ بِذَلِكَ؛ فَلَمْ يَرْفَعْ بِهِ رَأْسًا، كَأَنَّهُ شَيْءٌ قَدْ سَمِعَهُ مِنَ النَّبِيِّ ص.
@yekaye
☀️۷) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:
در جنگ حضرت علی ع برای اهل قبله برکتی بود؛ و اگر حضرت علی ع با آنها نمیجنگید کسی بعد از ایشان نمیدانست که در چنین مواردی چه باید کرد؟!
📚تهذیب الأحكام، ج6، ص145
الصَّفَّار عَنِ الْحَجَّالِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَینِ اللُّؤْلُؤِی عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ع یقُولُ:
كَانَ فِی قِتَالِ عَلِی ع عَلَی أَهْلِ الْقِبْلَةِ بَرَكَةٌ وَ لَوْ لَمْ یقَاتِلْهُمْ عَلِی ع لَمْ یدْرِ أَحَدٌ بَعْدَهُ كَیفَ یسِیرُ فِیهِمْ.
✳️ تذکر
این نکته فقط نظر امام صادق ع و شیعیان نیست؛ بلکه مورد تاکید اهل سنت هم بوده و بسیاری از بزرگانشان همچون ابوحنیفه و ... بدین تصریح کردهاند؛ مثلا عبدالقاهر جرجانی (م۴۷۱) میگوید:
حضرت علی ع امامی برای شناخت نحوه جنگ با تجاوزگران داخلی شد؛ زیرا که او با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگید؛ و ابوحنیفه همواره میگفت: اگر علی بن ابی طالب ع نبود نمیدانستیم در جنگ با تجاوزگران داخلی چگونه باید عمل کرد.
📚درج الدرر في تفسير الآي والسور، ج2، ص583
صار عليّ رضي الله عنه إماما في معرفة قتال أهل البغي؛ لأنّه قتل الناكثين والباغين والمارقين، وقد قال أبوحنيفة رحمه الله: لولا علي بن أبي طالب لما عرفنا قتال أهل البغي.
@yekaye
🔹ب.۱. اشاره کلی به این جنگها در احادیث نبوی در منابع اهل سنت
این مطلب که امیرالمومنین ع با سه گروه از مسلمانان با عناوین ناکثین (پیمانشکنان) و قاسطین (تجاوزگران) و مارقین (از دین بیرونشدگان) جهاد خواهد کرد از وعدههایی بود که رسول الله ص پیشبینی کرده بود و در منابع اهل سنت هم اصل این حدیث نبوی بارها و از قول تعدادی از صحابه نقل شده است تا حدی که ابن عبدالبر قرطبی بعد از نقل برخی از این روایات مینویسد:
«و برای این احادیث طرق وسندهای صحیحی است که ما در جای خود آن را آوردیم و این مطلب از علی (علیهالسّلام) و از ابن مسعود واز ابوایوب الانصاری، روایت شده است که آن حضرت مامور شده است به جنگ نمودن با ناکثین و قاسطین و مارقین؛ و از آن حضرت نقل شده است که فرمود: من چارهای نداشتم جز جنگ با آنها یا کفر به آن چه که خداوند نازل کرده بود!»
📚الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص1117
🔖در اینجا پارهای از مواردی که این حدیث نبوی در کتب اهل سنت با سندهای متصل از صحابه (خود حضرت علی ع، ابوایوب انصاری، ابوسعید خدری، خزیمة ذوالشهادین، ابن مسعود، ابن عباس، ام سلمه، عمار یاسر، عبدالله بن عمر و مسروق) نقل شده تقدیم میشود و ابتدا با روایاتی از خود حضرت علی ع در کتب معتبر اهل سنت آغاز میکنیم:
@yekaye