eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
282 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💠مقام معظم رهبری:از ایشان چیزی نخواستیم که به آن دست پیدا نکنیم...ایشان یک مدیر ذاتی بود. 1️⃣ خط مقدم ✍به قلم: فائضه غفار حدادی روایتی داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی ایران با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم یه کتاب خیلی خوب و جامع و دقیق در این زمینه است حتما بخونید واقعا یه سر و گردن از کتاب هایی که در مورد این شهید هست بهتره حجمش چون زیاده خیلی خوب به جزئیات پرداخته جزئیات رفتار شهید رو دقیق اورده واقعا عالیه چون یه تعبیری از رهبری در مورد این شهید هست که: ایشون مدیر ذاتی بود... این کتاب حاصل ۹ سال تلاش خستگی ناپذیر و مصاحبه های فراوان و دقیق شدن در ریزترین مسائل و رفتارهای مدیریتی یگان موشکی در حال تشکیل هست. 👌خط مقدم را میتوان زندگی و رفتار یک مدیر طراز انقلاب اسلامی دانست... 2️⃣ با دست های خالی ✍به کوشش: مهدی بختیاری جلد چهاردهم مجموعه یاران ناب اینبار با خاطرات شهید حسن طهرانی مقدم...💝 3️⃣ شناسنامه شهید تهرانی مقدم شناسنامه شهدا کتابچه هایی کوچک در سایز های مناسب برای هدیه دادن و پخش کردن بین اعضای جلسات و... هستند. این شناسنامه ها حاوی اطلاعات کلی درباره شهید و خاطراتی کوتاه درباره ایشان میباشند✔ 💶 مجموعه هزینه بسته: ۱۲۳/۰۰۰ تومن 🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅 💠اورژانس کتاب با قابلیت ارسال در سریع ترین زمان : ‌ 🆔@Latifi_book @yousof_e_moghavemat
📝 روایت تصویری ویژه از حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دوران 🔻 فرمانده جوان و پرانرژی آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۱۳۵۹ در جریان غائله کردستان راهی مریوان شده بود. در مریوان فرمانده‌ی سپاه شهر به دیدن آیت اللّه خامنه‌ای آمد؛ جوانی رشید و پرانرژی. آیت‌اللّه خامنه‌ای همراه با راهی دزلی شد. به ارتفاعات دزلی رفت و خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای ایستاد به توضیح دادن: «شما خودتان الان ناظر هستید که ما از بالا به پایین نگاه می‌کنیم و شهرها و پادگانها و پاسگاه‌های عراق زیر دید ماست و ما کاملاً رفت و آمد به آنها را می‌توانیم کنترل بکنیم و دقیقاً آنها را می‌زنیم.» @yousof_e_moghavemat
🔻شهادت اسیر فلسطینی در نتیجه اهمال پزشکی صهیونیست‌ها 🔹خبرگزاری «سما» خبر داده «سامی العمور» به دلیل اهمال پزشکی عمدی در زندان‌های رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. 🔹العمور که از اهالی نوار غزه بود در سال ۲۰۰۸ بازداشت و به ۱۹ سال زندان محکوم شده بود. @yousof_e_moghavemat
خودرویی که مسافرانش را به بهشت برین رساند همرزم شهید نوری : "اونروز بابک داخل ماشین بود شهید نظری و کاید خورده کنار ماشین نشسته بودند در حال خوردن ناهار... در ماشین نیمه باز بود پای راست بابک هم بیرون.... خمپاره افتاد بین این سه نفر و.... پی نوشت: دقیقا همین ماشین بود (سمت چپ) (سمت راست) @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌺عن الإمام المهدی عليه السلام: 《في صِفَةِ الأَوصِياءِ ـ : أحيى بِهِم دينَهُ ، وأتَمَّ بِهِم نورَهُ ، وجَعَلَ بَينَهُم وبَينَ إخوانِهِم وبَني عَمِّهِم والأَدنَينَ فَالأَدنَينَ مِن ذَوي أرحامِهِم فُرقانًا بَيِّنًا ، يُعرَفُ بِهِ الحُجَّةُ مِنَ المَحجوجِ ، والإِمامُ مِنَ المَأمومِ ، بِأَن عَصَمَهُم مِنَ الذُّنوبِ ، وبَرَّأَهُم مِنَ العُيوبِ، وطَهَّرَهُم مِنَ الدَّنَسِ ، ونَزَّهَهُم مِنَ اللَّبسِ ، وجَعَلَهُم خُزّانَ عِلمِهِ ، ومُستَودَعَ حِكمَتِهِ ، ومَوضِعَ سِرِّهِ ، وأيَّدَهُم بِالدَّلائِلِ ، ولَولا ذلِكَ لَكانَ النّاسُ عَلى سَواءٍ ، ولاَدَّعى أمرَ اللّه ِ عَزَّوجَلَّ كُلُّ أحَدٍ ، ولَما عُرِفَ الحَقُّ مِنَ الباطِلِ ، ولا العالِمُ مِنَ الجاهِلِ 》 در توصيف اوصيا ـ : خداوند، دين خود را با آنها احيا كرده و با آنها نورش را به كمال رسانده و ميان آنها و برادرانشان و پسرعموهاشان و خويشان نزديك و نزديكترشان فرقانى آشكار قرار داده است كه با آن حجّت از آن كه حجّت براى او آورده شده و امام از مأموم شناسايى مى شود و اين از آن روست كه خداوند آنها را از هر گونه پلشتى مصون داشته و از عيوب مبرّايشان كرده و از ناپاكى پاكشان گردانده و از درهم شدگى منزّه شان داشته است و آنها را گنجوران علم خود و مخزن حكمتش و جايگاه سرّش قرار داده است. خداوند آنها را با دلايل خود تأييد كرده و اگر چنين نمى بود مردم همه يكسان بودند و هر كس مدّعى امر (منصوب شدن از سوى) خداوند عزّوجل مى شد و ديگر حقّ از باطل و دانا از نادان شناخته نمى شد🌺 الغیبةللطوسی،ص۲۸۸ الاحتجاج،ج۲ص۵۴۰ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
(، ) ❣️ شاید اگر فرمانده گروهان نمی شد، سال های سال چهره اش ناشناخته باقی می ماند. هر چند که ابعاد اخلاقی بالای او آنگونه که شایسته اش باشد ناگفته باقی مانده است. ❣️ چهره همیشه خندان و مهربانش در برخوردها و همنشینی با نیروهایش حکایتی داشت و قاطعیت اش در میدان دویدن صبحگاه، حکایتی دیگر. ساعت نرمش صبحگاه که رو به اتمام می گذاشت و گروهان ها به مقر بر می گشتند،تازه گروهان او شروع به بالا رفتن از تپه های پشت پادگان کرخه می کرد و با ساعتی تاخیر وارد محوطه چادرها می شد. ❣️ خوردن گوشت را بر خود حرام کرده بود تا از صفای نماز شب اش کاسته نشود. چهره نورانی و جذابش خبر از شب های پر تلاطمی داشت که دور از چشم های همرزمان با خدای خود خلوت می کرد و قرار و مدارش را محکم می نمود. ❣️ آرامشش در سخت ترین شرایط، جمعی را آرام می کرد و حرکتش، همه را به حرکت وا می داشت. ❣️ در سیل بند "بدر" کسی را جرات سر برآوردن نبود ولی بازیگر تمسخر دشمن در آن صحنه ها او بود که با موتوری راست راست سیل بند را پشت سر می گذاشت تا کار جنگ را پیش ببرد و دیگران را به تحرک وا دارد. ❣️ اوج اخلاصش او را به همان اندازه در چشم همگان بالا برده بود که در خور او بود. ❣️ و روزگاری از جنگ نگذشته بود که تابوتش را بر دوش همرزمان روان دیدیم؛ به همان روانی رفتار و برخورد و لبخندش. @yousof_e_moghavemat
🌹شهید عباس ورامینی🌹 💠دَعوا 💠 وقتی عباس عازم حج بود در سال 62، چند ماه قبل از شهادتش. داشتیم او را می‌بردیم فرودگاه که دیدیم عباس از ماشین پرید پایین و یکی را گرفت و تا می‌خورد کتک زد. رفتیم جدایشان کردیم. بهش گفتیم چی شد، یکدفعه جنی شدی؟! گفت: وقتی توی ترافیک ایستاده بودیم این آدم به یک دختر خانمی متلک انداخت بهش گفتم نکن گوش نداد، منم رفتم ادبش کنم. یادم هست یک روز دیگری، در مراسم چهلم عباس یک پیرمرد سیدی آمد سرخاک عباس، خودش را انداخت روی قبر و شروع کرد به گریه کردن. می‌گفت: عباس! اگر تو نبودی من چه می‌شدم؟گریه و زاری می کرد. از همسر عباس پرسیدم موضوع چیست؟ گفت: یک روز ما در خانه نشسته بودیم (خانه‌شان نازی آباد بود) که عباس صدای داد و بیداد آتش آتش را شنید، دوید رفت بیرون و دید خانه‌ همسایه کناری آتش گرفته، رفت آنها را کمک کند. یک کیسه گچ آورد ریخت روی آتش و آنرا خاموش کرد. منبع:(خبرگزاری فارس) 💠 مزار: بهشت زهرا(س) قطعه۲۴ ردیف۷۶۵ شماره۲۵ @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۶۸ 🌺 نوجوانِ عاشقِ خدا... با اینکه هنوز به سنِ تکلیف نرسیده بود، نماز شب می‌خواند... یک بار ناخواسته و اتفاقی، نمازِ صبحش قضـا شـد. اونقدر گریه کرد، که ما فکر کردیم شـاید برایِ برادرش اتفاقی افتاده... 🌹خاطره‌ای از زندگی نوجوان شهید جلال تقوا طلب 📚منبع: کتاب محراب عشق ، صفحه ۳۶ @yousof_e_moghavemat