#لالههای_آسمونے
علیرضا می گفت: جان من که ارزشی ندارد، من سعادت شهادت را ندارم.
یک روز که همه دور هم نشسته بودیم علیرضا پرسید #غسل_شهادت چگونه است؟
خیلی دوست داشت طریقه غسل شهادت را یاد بگیرد که گرفت.
خیلی با حجب و حیا بود. حتی در چشم من که مادرش بودم نگاه نمی کرد. ساده زندگی می کرد و لباس نو نمی پوشید. همیشه می گفت: به فکر مردم بی بضاعت باشید....
شبی به خانه آمد در حالی که برگه ای در دست داشت که روی آن نوشته بود اعزام به اسلام آّباد غرب...
گفتم: تو که هنوز وقت سربازیت نیست. گفت: در این شرایط، بی غیرتی است اگر نرویم، برای حفظ ناموس و مملکتمان باید برویم.
مادر نیز از علیرضا خواست که به جبهه نرود اما او در پاسخ گفته بود: شما در محافل مذهبی شرکت می کنی برای چه؟ نماز می خوانی برای چه؟
مادر! از خون برادرهای ما که انقلاب کردند جوی خون راه افتاده است . ما باید از این انقلاب دفاع کنیم.
به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_علیرضا_جانبزرگی
#سالروز_شهادت
ولادت: ۱۳۴۳/۱/۱ شهر ری
شهادت: ۱۳۶۱/۹/۹ سومار
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📧 #زندگینامه_احمد_متوسلیان 📝
✔
⬅️"قسمت بیست و سوم"➡️
✏
🍁
◻ بعد از هر عملیات، برای اینکه وقت بچهها به بطالت نگذرد #حاج_احمد جلسات قرآن تشکیل میداد و ترجمه و تفسیر میکرد. او درس خداشناسی میداد. #حاجی قبلاً دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود. بعدها شنیدم شاگرد آیت الله حق شناس و از یک خانواده مذهبی بوده است.
بعضی مواقع #حاجی می گفت: "فرض کنید من مارکسیست هستم و خدا را قبول ندارم. شما وجود خدا را برای من ثابت کنید."
در جمع ما #شهید_دستواره بیشتر از همه با #حاج_احمد بحث می کرد. هرچه #شهید_دستواره می گفت، #حاج_احمد انکار میکرد. سطح معلومات #حاجی بسیار بالا بود. کار به جایی رسید که #شهید_دستواره بلند شد تا یقه #حاج_احمد را بگیرد؛ چون بیش از آن نمی توانست جواب گو باشد.
هر چه او می گفت، #حاجی نمی پذیرفت. #حاج_احمد گفت: "بنشین برادر! با جدال و داد و بیداد که نمیشود چیزی را ثابت کرد. اگر با منطق صحبت کنی، ما میپذیریم." بعد خودش با منطق و دلیل، خدا را ثابت می کرد و آرامش برقرار میشد.
📬
📮
📚 برگرفته از کتاب ارزشمند #در_هاله_ای_از_غبار ، به روایت "سردار جواد اکبری _ معاون #حاج_احمد_متوسلیان در سپاه #مریوان "
📸 معرفی عکس: سال ۱۳۵۹، #طاق_بستان - نشسته از راست: ( #شهید_حسن_زمانی، #سید_محمدرضا_دستواره، #احمد_متوسلیان )
ایستاده از راست: #شهید_رضا_چراغی 😍
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#سردار_بی_نشان
#سردار_دلها
#دفاع_مقدس
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
🆔 @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ #عارف_12_ساله ( بزرگ مرد کوچک )
🌸 #شهید_رضا_پناهی شهید 12 ساله ای است که با ضبط صدای خود ماندگار ترین وصیت نامه شهیدان دفاع مقدس را ثبت کرده است.
🌸 بزرگ مرد کوچک پیش از اعزام به جبهه وصیت نامه خود را بصورت صوتی تهیه کرد تا ماندگار ترین وصیت نامه شهید متعلق به این شهید بزرگوار باشد
@yousof_e_moghavemat
🌷دهم آذرماه سال روز شهادت آیت الله مدرس وروز مجلس گرامی باد.
🌸امام خمینی رحمه الله در مورد شهید مدرس می فرماید:
♦️«مرحوم مدرس که به امر رضاخان ترور شد، از بیمارستان پیام داد به رضاخان بگویید من زنده هستم. مدرس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده اند. ...
♦️یک شخص روحانی که لباسش از سایر اشخاص کمتر بود و کرباس به تن می کرد. او در مقابل قدرت زیاد رضاخان ایستاد و آن طور هجوم کرد به مجلس که نگذاشت رضاخان کاری بکند و در حالی که عمال رضاخان با هم زنده باد زنده باد می گفتند، ایستاد و گفت که مرده باد رضاخان و زنده باد من.
یک همچون مرد قدرتمندی بود، برای اینکه الهی بود. می خواست برای خدا کار بکند و از کسی نمی ترسید. ...
♦️مدرس یک ملای دین دار بود چندین دوره زمام داری مجلس را داشت و از هر کس برای او استفاده مهیاتر بود. بعد از مردن چه چیز به جای خود گذاشت، جز شرافت و بزرگی. ما می گوییم مثل مدرس ها باید بر رأس هیئت مقننه و قوای مجریه و قضایی واقع شود».
#شهید_ایت_الله_مدرس
🌷
آیتالله سید حسن مدرس (شهادت استان اصفهان، شهرستان اردستان، خواف,روستای سرابه کچو) (۱۳۱۶ ه.ش)
@yousof_e_moghavemat
📧 #زندگینامه_احمد_متوسلیان 📝
✔
⬅️ "قسمت بیست و چهارم" ➡️
📬
🔻
◻ در کنار مجاهدات شبانه روزی جهت گسترش دایره پاکسازی و سرکوبی ضد انقلاب، #احمد توجّه خاصّی به مردم مناطق محروم #مریوان مبذول می داشت؛ با غم های آنان هم درد و شریک شادی هایشان بود.
از سوی دیگر، مردم منطقه #مریوان ، از شهری و روستایی و کوچک و بزرگ، در کار شگفت فرمانده پرمشغله سپاه شهر؛ که برای آنان هم فرماندار بود، هم شهردار و بخشدار، هم به فکر تهیّه سوخت و خوار و بار کمیاب مورد نیاز مردم بود و هم درصدد تهیّه کتاب و دفتر و گچ و تخته سیاه و تامین معلم برای مدارس کودکان شان؛ سخت حیران مانده بودند.
دیری نپایید که بذر محبت نسبت به این تازه وارد ناشناس در گلخانه قلوب باصفای مردم #مریوان ریشه دوانید، جوانه زد، سبز شد و به شکوفه نشست و برای #احمد گل های خوشبوی محبّت پاک و بی غل و غش مردم #مریوان را به ارمغان آورد.
📮
🔸️
📚 برگرفته از کتاب ارزشمند #در_هاله_ای_از_غبار، صفحات ۵۷ و ۵۸
↘️
🔍
📸 معرفی عکس: زمستان ۱۳۵۸، #پاوه - از راست: (سید محمدباقر موسوی، هاشم فراهانی، #حاج_احمد_متوسلیان، ناشناس)
#حاجی_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#حاج_احمد
#متوسلیان
#سردار_بی_نشان
#سردار_دلها
#جاوید_نشان
#لشکر_27_محمد_رسول_الله
#دفاع_مقدس
🆔 @yousof_e_moghavemat
.
📝 متن خاکریز خاطرات ۷۳
✍ اتفاقی که سبب عصبانیت شهید شد
#متن_خاطره
هرگز تندخویی ازش ندیدم. اما یه روز دیدم با عصبانیت اومد خونه. با تعجب دست از لباس شستن کشیدم و به اتاق رفتم. دیدم مشغولِ خوندنِ قرآن شده. پرسیدم: طوری شده مادر؟
بدون اینکه نگاهش رو از قرآن برداره ، گفت: چیزی نیست! اجازه بدین کمی قرآن بخونم ، می ترسم الان حرفی بزنم و به گناه ختم بشه. من هم از کنجکاوی دست کشیدم.بعد از مدتی خودش اومد وگفت: امروز چند تا معلمِ زنکه بیحجاب بودند ، اومدند مدرسه ؛ به محض ورود با مردها دست دادند ، من هم از اینکه حریم خدا شکسته شد خیلی ناراحت شدم...
📌خاطره ای از زندگی سردار شهید رجبعلی آهنی
📚منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه 319
#کظم_غیظ #کنترل_خشم #انس_با_قرآن #حجاب #کنترل_زبان #محرم_و_نامحرم #رجبعلی_آهنی
@yousof_e_moghavemat
#شهیدهمت به روایت همسرش
یا می گفت خیلی ها ممکن ست به مرحله ی رفتن برسند،ولی تا خودشان نخواهند نمی روند.☝️و او آنشب با تمام روزها و شب ها و تمام گذشته اش فرق کرده بود.درست یادم نیست همان شب بود یا چند شب قبل که بچه هاخیلی بی قراری کردند.🙁فقط یادم ست که به سختی بردم خواباندمشان. #ابراهیم گفت بیا بنشین این جا بات حرف دارم.
نشستم.گفت می دانی من الآن چی را دیدم؟گفتم نه.گفت جداییمان را.🍁خندیدم گفتم باز مثل بچه لوس ها حرف زدی.😕گفت نه.جدی می گویم.تاریخ را ببین.خدا هیچ وقت نخواسته عشاق واقعی به هم برسند،با هم بمانند.دل ندادم به حرف هاش،هرچند قبول داشتم،و مسخره اش کردم.گفتم حالا یعنی ما لیلی و مجنونیم؟… یا ویس و رامین؟😒عصبانی شد گفت هروقت خواستم جدی حرف بزنم آمدی تو حرفم،زدی به شوخی😩.بابا من امشب می خواهم خیلی جدی حرف بزنم.گفتم خب بزن.گفت من ازت شرمندهام،ژیلا.تمام مدت زندگی مشترکمان تو یا خانه ی پدر خودت بودی یا خانه ی پدر من.😞نمی خواهم بعد از من سرگردانی بکشی.به برادرم می گویم خانه ی شهرضا را براتان آماده کند، موکت کند،رنگ بزند،تمیزش کند که تو و بچه ها بعد از من پا روی زمین یخ نگذارید،راحت باشید،راحت زندگی کنید.😢گفتم مگر تو همانی نیستی که گفتی دانشگاه را ول کن بیا برویم لبنان؟چی شد پس؟ این حرف ها چیه که می زنی؟فهمید همه اش دارد از رفتن حرف می زند گفت فقط برای محکم کاری گفتم. وگرنه من حالا حالاها هستم.🙂👌
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت
@yousof_e_moghavemat
"آن صبغهى مردمى و نجابتى كه در كار مرحوم ميرزا كوچك خان جنگلى هست، در هيچ كدام از دو سه كار ديگرى كه همزمان در آن دوره اتّفاق افتاد در سرتاسر ايران، نظير ندارد. يك نمونهى خيلى برجستهاى است ميرزا كوچك خان؛ خداوند انشاءاللّه درجاتش را عالى كند.
ایشان یک واحد مينياتورى را از نظام اسلامى و جمهورى اسلامى را در رشت و در همان محدودهى خاصّ خودش - گيلان - بهوجود آورد...."
بخشی از پیام رهبر انقلاب ۲۹ آبان ۱۳۹۱
.....................
۱۱ آذر ماه سالگرد شهادت
#میرزا_کوچک_خان_جنگلی
🌹
@yousof_e_moghavemat