💗 حاج احمد 💗
😊 #مسابقه_فوتبال_نیروهای_حاج_احمد_و_حاج_همت 🤗
💠 قسمت سی و پنجم
✍ از مینیبوس که پیاده شدیم، به همراه #قهرمانی، #حاجیپور و #رستگار مقدم رفتیم داخل و سرازیر شدیم به سردابی که در زیرزمین آن ساختمان قرار داشت و بچّه های اعزامی از مناطق #سپاه در #مریوان و #پاوه ، در آنجا مستقر بودند. کفِ سرداب، موکت پوش بود و در وجب به وجب آن، این بچّهها در گروههای دو، سه نفری، دور هم نشسته بودند.
سر و صدای صحبت و شوخی های شان، کل فضای آن زیرزمین را پُر کرده بود. عجیب این که توی آن همه سر و صدا و شلوغی، بعضی ها را دیدیم که پتویی روی خودشان کشیده و خوابیده بودند. محوطه حیاط ساختمان هم قُرُق شده بود برای رقابتهای فوتبال و گل کوچک بچّه ها.
تاپ و توپِ ناشی از برخورد توپ پلاستیکی شان به در و دیوار ساختمان، برای یک لحظه هم قطع نمی شد. به همچنین؛ های و هوی و کُری خواندن های طرفداران تیم های رقیب برای همدیگر. آن طوری که مشاهدات بعدی دستگیرم شد، شلوغترینِ این جماعت، #تقی_رستگار_مقدم بود که هم پا به توپ خوبی داشت، طوری که روی یک کفِ دست جا، دو نفر را راحت دریبل میزد و هم در کُری خواندن برای رقبا، ابداً کم نمیآورد. گاه و بی گاه، یکی می رفت دم پنجره سرداب – که همسطح کف حیاط بود – رو به بچّه های در حالِ بازی داد و هوار می کرد که: "آقا، سرسام گرفتیم، بس کنید!"
بعد می دیدی این بچّهها با شیطنت به من هم نهیب می زدند: "خب راست میگوید بنده خدا، رعایت کنید آقاجان. یواش، کمتر شوت بزنید." بعد از دو دقیقه، باز می دیدی آش همان آش است و کاسه همان کاسه و تاپ و توپِ آن توپ پلاستیکی، گوش فلک را کر می کرد. حالا تا قبل از آمدن ما، این ها دو تا تیم بودند؛ یکی #تیم_مریوان ، یکی هم #تیم_پاوه . هنوز ده دقیقه از ورود ما نگذشته بود که تیم #همدان هم به جدول رقابتها اضافه شد!😊
📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #پیغام_ماهی_ها به روایت سردار #شهید_حاج_حسین_همدانی ، صفحه ۱۵۷ و ۱۵۸
👈 معرفی اطلاعات عکس:
📸 تصویر اول: بازگشت #حاج_همت از سفر حج و دید و بازدید همرزمانش در #سپاه_پاوه
📸 تصویر دوم: #حاج_احمد_متوسلیان در کنار همرزمانش در اصفهان
📸 عکس سوم: #حاج_حسین_همدانی با همرزمانش قبل از #عملیات_فتح_المبین
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
#لشکر27
#فرماندهان_شهید_دفاع_مقدس
#دفاع_مقدس
🆔 @yousof_e_moghavemat