#برو_یه_بستنی_بخر_واسم 🤨
😅
💞
خودش میدانست که ماندنی نیست و به زودی خواهد رفت. هیچ چیز برای باقیگذاشتن نداشت. از دارِ دنیا، تنها چند جلد کتاب و یک موتور دربوداغان داشت که آنها را هم رد کرد. هر وقت منزل دوستانش میرفت، حتماً باید یک هدیهی بامزه میخرید برایشان.
یک ریال از حقوق ماهانهاش را نگه نمیداشت. دشمن اسراف و تبذیر بود، امّا برای ابراز محبتش به دوستانش، دستی گشاده داشت.
یک بار وقتی با #شهید_حاج_حسین_همدانی در شهر میچرخیدند، با رسیدن به جلوی مغازهی قنادی، ناگهان رو میکند به همدانی و خیلی جدّی میگوید:
«یالا! برو یه بستنی واسهی من بخر ببینم...!»
😉
❤
#خوش_به_حال_شهدا
سردار #شهید_حاج_محمود_شهبازی
@yousof_e_moghavemat
#قراره_بریم_جنوب 😎
🚚
✈
💠 همیشهی خدا، وقتی #احمد_متوسلیان میخواست از کردستان به تهران برود، یک توقفی چند ساعته در همدان داشت. چون #حاج_محمود_شهبازی و ایشان، علاقه و وابستگی خاصی به هم داشتند. روز ۲۰ دی ۱۳۶۰ #حاج_احمد قرار بود برود تهران و در مورد تشکیل تیپ، با #محسن_رضایی صحبت کند. «حاجاحمد» و #حاج_همت هم قول قطعی را گرفته بودند. در حالیکه «حاجاحمد» دارد اینها را به «حاج محمود شهبازی» توضیح میدهد، حاجمحمود ناگهان دست #احمد_متوسلیان را میگیرد و با بیقراری به او میگوید:
«...من و تو و #همت با همدیگر زیر ناودان طلای کعبه عهد کردیم که تا آخر با هم باشیم. یادت که هست؟»
«حاجاحمد» هم با قاطعیتِ تمام میگوید:
«مگر میشود همچنین عهد و پیمانی را فراموش کرد؟»
حاجمحمود هم میگوید:
«پس من هم باید در این ماموریت، با تو باشم.»
☆
حاجاحمد با شنیدن این حرف خیلی خوشحال میشود و با نگرانی میگوید:
«پس سپاه همدان را چه میکنی؟ به علاوه؛ بروجردی رضایت نمیدهد تو ما بیایی!»
حاجمحمود میگوید:
«آن مسئله با من!...خودم حلش میکنم...نظرت چیست؟»
حاجاحمد هم بسیار خوشحال شده، دستش را روی شانهی حاجمحمود میگذارد و لحظهای کوتاه، به چهره حاجمحمود خیره میشود و سرانجام میگوید:
«پس یعنی واقعاً تو هم با ما هستی؟»
حاجمحمود با لبخند جواب میدهد:
«بله که هستم احمد جان.»
♡
سردار #شهید_حاج_حسین_همدانی رحمتاللهعلیه فرموده بودند:
«آن لحظات، قشنگترین لحظاتی بود که در طول آن هشت سال جنگ و اصلاً در کل عمرم، شاهدش بودهام...»
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#اللهم_فک_کل_اسیر
@yousof_e_moghavemat
#همت_حرف_و_عملش_یکی_بود 🚩
☆
♡
«...وقتی در #دوکوهه مستقر شدیم، چیزی به نام سرویسبهداشتی و دستشویی اصلاً وجود نداشت. بچهها در چالهچولههای بیابانی پشت دوکوهه رفع حاجت میکردند.
#حاج_همت که این وضع را دید، خودش دست به کار شد. رفت از بچههای ارتش، بیل و کلنگ امانت گرفت، لباس فرمش را درآورد و شروع کرد کندن. کسی که رئیس ستاد #تیپ_۲۷ بود و بچهها حرمت خیلی زیادی به او قائل بودند. از صبح کلّهی سحر بیدار میشد و تا غروب، بیل و کلنگ دائم دستش بود و چند روز پیاپی فقط میکَند. کل بدنش خیس عرق میشد و بچهها میریختند سرش تا بیل و کلنگ را از دستش بگیرند، امّا مگر کسی میتوانست؟!! اصلاً و ابداً!!!
خلاصه، این کارِ #حاج_همت همه را ترغیب کرد که در احداث دستشویی پای کار بیایند و ما توانستیم به اندازهی کافی برای سه چهار هزار بسیجی که قرار بود به زودی به #دوکوهه اعزام شوند، دستشویی و سرویسبهداشتی آماده کنیم و این ممکن نشد، مگر به یمن احساسِ مسئولیت شدید #حاج_همت نسبت به رفع این مشکل...»
🌸
✔
🔸️فرازی از فرمایشات سردار #شهید_حاج_حسین_همدانی در کتاب ارزشمند و درخشان #مهتاب_خین / با تخلیص و اختصار😍
•°•
°•°
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#شهید_همت
@yousof_e_moghavemat
#چرا_بسیجی_ها_عاشق_همت_بودند ؟ ❤
☆
♡
👈 بسیجیها، #حاج_همت را بیشتر از این بابت میشناختند و قبولش داشتند که میدیدند حرفی نمیزند، مگر آنکه خودش زودتر و پیگیرتر از همه، به آن حرف عمل کرده.
این بود که محبّت او را به دل میگرفتند و اگر از آنها میپرسیدی #همت یعنی چه؟ به شما جواب میدادند:
#همت یعنی فرماندهای #بسیجی که حرف و عملش یکی است.
خدا گواه است یک سرِ سوزن از همین کارهای #همت برای جلب انظار و تظاهر نبود. او همین کارهای شاق را هم با تمام عشق و علاقهاش، صرفاً به نیّت جلب رضای خدا انجام میداد.
عاشق خدا بود این مرد.
معروف بود به اینکه عاشق بسیجیهاست.
چه اینکه هنوز هم #همت را به همین صفتش میشناسند. امّا به خدا قسم، همین عشق شدید او به بسیجیها هم، از سر معرفتی بود که با شأن و جایگاه الهی این مجاهدین خاکیپوش حضرت امام (ره) داشت. (از بیانات شیوای سردار #شهید_حاج_حسین_همدانی در کتاب #مهتاب_خین )
🌤
🚩
📷 تصویری بسیار دلنشین و گرانقدر از حضور فرمانده #لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ #شهید_حاج_همت در کنار فرمانده گردان عمّار و نیروهایش #شهید_اسماعیل_لشکری ، تابستان ۱۳۶۲ - قبل از عملیات والفجر۴- اردوگاه کوهستانی قلّاجه.
☆
♡
#شهید_همت
#حاج_همت
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#گلایه_شهید_همدانی_از_بچه_مسلمانها 🚩
☆
♡
«با کمال تأسف، این روزها #شوق_مطالعه و به روز رسانیدن سطح معلومات عقیدتی، فلسفی و سیاسی، در بین بچّهمسلمانهای ما، فوقالعاده رقیق و کمرنگ شده. اکثرشان طرفدار روزنامههای جنجالی و سیاسی کار شدهاند. آن باسوادترهایشان هم، خیلی که همّت کنند، آثار شبه فلسفی و اصالتاً ژورنالیستی نویسندگان مکاتب انحرافی غرب و مترجمین درجه چهارم مدعی روشنفکری را تورقی میکنند و دلشان خوش است که کلاسِ فهمشان، خیلی بالاست.
آرزوی آدمهایی مثل من این است که دستکم بچهبسیجیهای باهوش و مخلص نسل جدید، که برای تهیه چند پوستر از سرداران شهید دفاع مقدس سر و دست میشکنند و هر هفته، شبهای جمعه با وجود دست تنگی، برای رفتن بر سر مزار آن عزیزان کلی وقت و پول هزینه میکنند، بیایند و با سیرهی عقیدتی و سلوک عملی سردارانی مثل #متوسلیان ، #شهبازی ، #همت و سایرین آشنا بشوند.
در زمانهی پر فتنهای که گفتمان حاکم بر آن، به تعبیر رهبر معظم انقلاب، بر شبیخون و تهاجم و قتل عام فرهنگی مبتنی است، این بچهها با دلخوش کردن به چند روزنامه جنجالی، ادبیات شعاری، نوارهای نوحه و تعدادی پوستر و برچسب تصویری، کاری از پیش نمیبرند.
اینها باید مثل احمد، محمود و همّت، خودشان را به سلاح دانش و بینش روزآمد، برای حضور در میدان این کارزار فرهنگی ما با تمدن صهیونیستی - مادی غرب مجهز کنند، و الا فردا خیلی مغبون میشویم.»
♡
♡
🔊 مصاحبه با #شهید_مدافع_حرم ، سردار #شهید_حاج_حسین_همدانی به نقل از کتاب ارزشمند و فاخر #مهتاب_خین نوشتهی مستطاب ارجمند، جناب آقای #حسین_بهزاد 🏷
#بچه_بسیجی
@yousof_e_moghavemat
#تعصب_خاص_حاج_احمد_روی_اسم_تیپ 🤗🚩
«... #حاج_احمد نسبت به نام تیپ خودش، تعصب بسیار زیادی داشت. خدا گواه است هیچوقت از او نشنیدم بگوید #تیپ_۲۷ یا تیپ حضرت رسول.
مُصِر بود با کلماتی شمرده بگوید #تیپ_محمد_رسول_الله .
میگفت: این اسم مظهر قدرت این تیپ است و به رزمندگان تیپ ما برکت میدهد. من از نامگزاری یگان خودمان به این نام نیّت مهمی داشتم؛ دلم میخواست تا هر زمان که جنگ ادامه پیدا کند، در هر جا اگر اسم این تیپ آورده شود، گوینده و شنوندگان ملزم شوند بر جمال دلآرای خاتمالانبیا صلوات بفرستند، تا من هم در ثواب آن شریک بشوم.
او یک چنین نیّتی داشت. حالا چون بعد از گذشت ۲۴ سال، هنوز هم شهادتِ او رسماً و قطعی اعلام نشده، بنده به یاد #حاج_احمد_متوسلیان و شادی ارواح طیبهی همهی همرزمان شهیدمان در #تیپ۲۷_محمد_رسول_الله (ع) صلوات میفرستم...»
#اللهم_صل_على_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
☆
♡
✅ از بیانات شریف و نورانی #شهید_مدافع_حرم سردار سرلشکر پاسدار #شهید_حاج_حسین_همدانی به نقل از کتاب ارزشمند و فاخر #مهتاب_خین ، صفحه ۴۹۸
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_و_امام_شهدا_صلوات
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@yousof_e_moghavemat
#مبارزه_با_نفس 🚩
☆
♡
قرار بود آقای #محمدعلی_رجایی ( #نخست_وزیر کشور ) جهت بازدید از ادارات و نهادهای استان، به همدان بیاید. مصرّانه گفته بود که باید دیداری هم با برادرانم در سپاه داشته باشم و ناهار را هم در کنار آنها بخورم.
وقتی آمد، در سپاه غلغلهای شد. او شخصیتی داشت که هر آدم صاحب فطرت و شریفی دوستش داشت. وقتی فهمیدیم آقای رجایی ناهار پیشِ ماست، بلافاصله دست به کار شدیم و به برادرمان آقای حجّت ترکمان؛ مسئول آشپزخانه سپاه پیغام فرستادیم، لااقل نیمروی خوبی برای آقای رجایی درست کند.
آقای رجایی به محض اینکه شنید برای ایشان سفارش تهیهی غذای جداگانه دادهایم، خیلی جدی برگشت پرسید:
"غذای امروز شما چیست؟"
یکی از بچهها نتوانست جلوی دهانش را بگیرد و گفت: سیبزمینی و تخممرغ آبپز.
خیلی ناراحت شد و گفت:
"پس چرا میخواهید برای من تخممرغ نیمرو کنید؟ این کارها از شما برادرهای من بعید است!"
خلاصه بچهها مجبور شدند همان سیبزمینی و تخممرغ آبپز را بیاورند.
بعدش ایشان گفتند:
"به خدا قسم اگر نیمرو درست میکردید، من اینجا هم غذا نمیخوردم."
☆
♡
🏷 به نقل از سردار #شهید_حاج_حسین_همدانی در کتاب #مهتاب_خین صفحات ۱۳۱ و ۱۳۲ با تخلیص و اختصار.
•°•
°•°
#شهید_رجایی
#زندگی_ساده
#زندگی_شهدایی
#شاگرد_مکتب_خمینی
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
@yousof_e_moghavemat
#باید_بروی_عیادت_مادرت 😠
💨
🚙
حاجمحمود شهبازی وابستگی عاطفی بسیار شدیدی به مادرش داشت. چند روز مانده به عملیات فتحالمبین از اصفهان تماس گرفتند و به او گفتند حال مادرت اصلا خوب نیست و اگر میتوانی، حتما بیا عیادت مادر.
حاجمحمود هم مدام به تعویق میانداخت و هرگاه بحث این قضیه میشد، طفره میرفت.
دست آخر، وقتی #حاج_احمد_متوسلیان از این قضیه مطّلع شد، آمد و با یک تاکید شدیدی به او گفت:
«حاجآقا شهبازی! شما هرچه سریعتر، شده برای ۴۸ ساعت، برو سری به اصفهان بزن و از مادرت عیادت کن.»
امّا حاجمحمود زیر بار نرفت و گفت:
«الآن حضور من در تیپ، ضرورت بیشتری دارد. اگر بروم، تو و #حاج_همت تنها میمانید. بعدِ عملیات میروم.»
#حاج_احمد این بار گفت:
«باباجان! حرف گوش کن. شما برو، من از شرفم ضمانت میدهم به محض این که از ردهی بالا خبر قطعی روز و ساعت شروع حمله را به ما بدهند، خبرش را تلفنی به تو در اصفهان میدهم تا هرچه سریعتر، خودت را به ما برسانی.»
هرچه حاجی به او تاکید کرد، قبول نکرد. طوری شد که در آن چند روز، حاجی با شهبازی قدری با دلخوری صحبت میکرد.
حاجمحمود هم با آن شیطنت و بازیگوشی خاص خودش میگفت:
«اشکال ندارد! فعلا کسی بهونه دست احمد نداده که سرش یه دادی بکشه!! قول میدم بهتون همچین که سر یکی دو نفر هوار بکشه، تنگی خُلقِش درست میشه!...»😅
👈 برگرفته از متن مصاحبهی با سردار #شهید_حاج_حسین_همدانی در کتاب ارزشمند و فاخر #مهتاب_خین ، صفحات ۴۷۱ و ۴۷۲ با تخلیص و اختصار.
#شهید_محمود_شهبازی نفر اول ایستاده از سمت راست
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#شهید_همدانی
@yousof_e_moghavemat
❤ #خدا_جوونها_رو_دوست_داره 👋
سردار عزیزجعفری - فرمانده کل سپاه وقت - از او خواسته بود که در شرایط بحرانی و نابسامان کشور - #فتنه۸۸ - مسئولیت سپاه تهران بزرگ را به عهده بگیرد. خودش استخاره گرفت، خوب آمد و پذیرفت. مصوبهی شورای امنیت ملی این بود که نیروهای نظامی، انتظامی و مردمی از #سلاح_گرم استفاده نکنند. حتی در اوج درگیریها باز اجازهی شلیک نداد. هرکه غیر او بود، حکم تیر میداد. جوانی با روپوش جلو آمد، سنگی برداشت و به سمت او پرتاب کرد و سنگ به سرش خورد. بلافاصله چندتا #بسیجی رفتند و او را از بین دوستانش بیرون کشیدند. جوانِ آشوبگر، به #حضرت_آقا فحش داد. یکی از بسیجیها گرفتش زیر مشت و لگد. #حاج_حسین_همدانی با صدای بلند نهیب زد که: «نزنش، نزنش.» او را کت بسته آوردند نزد حاجی.
با ترشرویی به بسیجی گفت: «مگه نگفتم ولش کن؟»
بسیجی گفت: «همین بود که با سنگ زد توی سر شما.»
حاجی گفت: «نه این نبود، بذار بره.»
طرف خجالتزده سرش رو پایین انداخت. وقتی داشت میرفت رو کرد به حاجی و گفت: «میدونستی که کار من بود، اما آزادم کردی! هیچوقت این کارت رو فراموش نمیکنم، حاجآقا.»
حاجی برگشت رو به بسیجیهای متعجب گفت: «جوونه! خدا جوونا رو دوست داره.»
#شهدا
#شهید_حاج_حسین_همدانی
#شهید_همدانی
#اخلاق_اسلامی
#رافت_اسلامی
#رفتار_شهدا
#فتنه_1401
#اغتشاشات
#مهسا_امینی_بهانه_برای_دشمنان_ایران
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🐔 #سرداری_که_برای_مرغ_پاشکسته_غذا_میبرد ❤
رزمندهی #مدافع_حرم قبل از شهادتش تعریف میکرد:
«کارم دیدهبانی و هدایت آتش بود. دیدگاه جایی قرار داشت که اگر سرم را دوبار از یک نقطه بالا میآوردم تکتیراندازهای تکفیری با قناصه میزدند توی سرم.
#سردار_همدانی وقتی به خط سرکشی میکرد، کنارمان مینشست. با آمدنش، بچهها روحیه میگرفتند. ترس را نمیشناخت. شجاع بود و خاکی. با ما غذا میخورد. توی همان خط مقدم که بیشتر، ساختمانهای مسکونی بود. یک روز دیدم که ناهارش را تا نصف خورد و بقیهی غذایش را که برنج ساده بود، توی پلاستیک ریخت و با من خداحافظی کرد. کنجکاو شدم و با دوربینِ دیدهبانی از بالای ساختمان تا جایی که رفت، نگاهش کردم. باید از جایی عبور میکرد که زیر دید و تیرِ قناصهزنها بود. از آنجا هم رد شد و به جایی رسید که مرغی پاشکسته، نشسته بود. برنج را ریخت جلوی مرغ و از همان مسیر برگشت.»
✅ منبع نوشته: کتاب #خداحافظ_سالار : خاطرات پروانه چراغنوروزی همسر سرلشکر پاسدار «شهید حسین همدانی» نوشتهی حمید حسام، صفحات ۳۶۰ و ۳۶۱.
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#مسیر_شهدا
#راه_و_رسم_شهدا_را_فراموش_نکنیم
#شهدای_مدافع_حرم
#شهید_حاج_حسین_همدانی
#شهید_همدانی
#حبیب_سپاه
@yousof_e_moghavemat
#فقط_برای_خدا ☝
همسرش میگفت:
«...از عدالت خدا دور بود که حسین پس از این همه سختی و رنج از رفقای شهیدش جا بماند. ما او را برای خودمان میخواستیم، و او خودش را برای خدا.»
📚 منبع نوشته: کتاب درخشان و ارزشمند #خداحافظ_سالار ؛ خاطرات همسر #شهید_حاج_حسین_همدانی ، صفحه ۳۸۸.
#شهدا
#شهدای_مدافع_حرم
#شهیدان
@yousof_e_moghavemat
🌹 #زیارت_خانواده_های_شهدا 🙂
💠 [ بعد از پایان عملیات #فتح_المبین ] ، شب آخری که در #دوکوهه بودیم، #حاج_احمد_متوسلیان با تاکید به همه ما گفته بود شما موظفید در بازگشت به شهر و دیارتان، پیش از هر کار دیگری، اوّل به زیارت خانواده های معظّم #شهدا بروید. آقای سماوات یک لبخند قشنگی زد و پرسید: "این تعبیرِ #زیارت را #حاج_احمد به کار برد؟" گفتم: "بله، عادت ندارد بگویند ملاقات با #خانواده_های_شهدا ."
آقای سماوات گفت: "احسنت به این همه معرفت! همین است که این مرد را " #حاج_احمد " کرده. بسیار خوب، پس ما الآن تلفنی به منازل #شهدا اطلاع می دهیم که قرار است شما به قول #حاج_احمد ؛ به زیارتشان بروید.
📘 برگرفته از کتاب جذاب و دوست داشتنی #پیغام_ماهی_ها، سرگذشت نامه #حبیب_سپاه سردار #شهید_حاج_حسین_همدانی، صفحه ۲۳۱ ✔️
📸 اطلاعات عکس: خرداد ۱۳۶۱ ، پس از فتح خرمشهر، #زرین_شهر_اصفهان، منزل سردار #شهید_حسین_قجه_ای
از راست: نفر دوم، سردار #شهید_محسن_نورانی - نفر سوم، سردار #حاج_احمد_متوسلیان
نفر دوم از چپ: پدرِ #شهید_قجه_ای
#زیارت_خانواده_شهدا
#احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat