eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
271 دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 🌸 ✅ 🌷 وقتی بودیم، برای انجام امور نظافت، نوبت بندی کرده بودیم و هر روز یک نفر وظیفۀ نظافت را به عهده داشت. روزهای چهارشنبۀ هر هفته نوبت بود. او با وجود مسئولیت سنگین ، در هر حالت و موقعیتی، سخت مقیّد بود که نوبت انجام مسئولیت نظافت را رعایت کند. هیچ کاری، هرچقدر هم که مهم بود، مانع حضور سر وقت او برای نظافت نمی شد. سفره می انداخت و جمع می کرد. غذا و چای، آماده و تقسیم می کرد. خیلی تمیز ظرف ها را می شست. سنگر، محوطه و حتی دستشویی و توالت ها را به دقت و می کرد. شاید بعضی ها چنین اَعمالی را برای یک فرماندۀ شاخص نظامی جایز نمی دانستند، اما منطق دیگری داشت. او می گفت: « کسیه که توی ، برادر بزرگ تره و در سایر مواقع، کمترین و کوچک ترین برادر بچه هاست.» با این رفتار خود بر قلب های بچه ها می کرد. 📙 برگرفته از کتاب @yousof_e_moghavemat
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به #عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما.... ا🌱🌿🌿🌱🌿🌱 #حاج_احمد_متوسليان ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 💕 #حکومت_بر_قلب_ها ▫️وقتی #مریوان بودیم، برای انجام امور نظافت، نوبت بندی کرده بودیم و هر روز یک نفر وظیفۀ نظافت را به عهده داشت. روزهای چهارشنبۀ هر هفته نوبت #حاج_احمد بود. او با وجود مسئولیت سنگین #فرماندهی ، در هر حالت و موقعیتی، سخت مقیّد بود که نوبت انجام مسئولیت نظافت را رعایت کند. هیچ کاری، هر چقدر هم که مهم بود، مانع حضور سر وقت او برای نظافت نمی شد. سفره می انداخت و جمع می کرد. غذا و چای، آماده و تقسیم می کرد. خیلی تمیز ظرف ها را می شست. سنگر، محوطه و حتی دستشویی و توالت ها را به دقت #نظافت و #ضدعفونی می کرد. شاید بعضی ها چنین اَعمالی را برای یک فرماندۀ شاخص نظامی جایز نمی دانستند، اما احمد متوسلیان منطق دیگری داشت. او می گفت: 🔹 « #فرمانده کسیه که توی #خط_مقدم ، برادر بزرگ تره و در سایر مواقع، کمترین و کوچک ترین برادر بچه #رزمنده هاست.» 🌴 #حاج_احمد با این رفتار خود بر قلب های بچه ها #حکومت می کرد❣️ 📚 کتاب: #می_خواهم_با_تو_باشم @yousof_e_moghavemat
🔸شهید اسحاقی از جمله کسانی بود که کمتر حرف می‌زد و بیشتر# مطالعه و فکر💭 می‌کرد و هرگز حاضر نبود از سِمَت و عنوان خود سخنی به میان بیاورد❌ 🔹حتی در طول که سه بار مجروح شد حاضر به بازگشت به شهر خود نشد بلکه اعضای خانواده از مطلع شوند. 🔸در ‌‎طی ‌‎هفت ‌‎بار‌‎اعزام ‎سه ‌‎سال ‌‎و  ‌‎هشت ‌‎ماه ‌‎و ‌‎هفت روز در ‌‎جبهه ‌‎حضوری ‌‎ ‌داشت ‌‎و ‌‎گزارش‌‎ مفصلی ‌‎از ‌‎عملیات‌‎های‎ ‎رمضان ،‎ ‎والفجر۱ و ۲ و ۳‏ ‌‎و ۴ و‎ ‎کربلای‌‌‏ ۳ و ۴‏ ‌‎را‎ ‎با قلم ‌‎خویش✍ ‌‎به نگارش درآورد. 🔹دانشجوی رشته تاریخ، دانشگاه شهید بهشتی تهران 🔹مسئول سپاه رشت 🔹پاسدار نمونه منطقه۳ 🔹عضو دفتر سیاسی سپاه تهران 🔹خبرنگار🎤راوی و استراتژیست نابغه دفاع مقدس 🔹مشاور نظامی لشگر ۱۴ امام حسین علیه السلام 🔹راوی نظامی قرارگاه نصر، قرارگاه نوح نبی (ع) لشگر۳۳ المهدی (عج) و لشگر۱۴ امام حسین علیه السلام شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۹ ،عملیات کربلای ۵ @yousof_e_moghavemat
. مصطفای خدا🌸✨ کتاب «مصطفای‌ خدا» شما را به روزهای گرم مرداد سال ۱۳۶۲ می‌برد همانجا که شهید مصطفی ردانی‌پور عروج کرد؛ اما به راستی او که بود؟ ..🙄 نشر شهید هادی در این کتاب از حضور موثر ایشان در عملیات‌های والفجر۱، والفجر۲ و محرم می‌گوید و از ایام تشکیل تیپ امام حسین (ع) در اصفهان، که جانشین آن را برعهده گرفت...🌱🌱 ✍🏻نویسنده:جمعی از نویسندگان ▫️ناشر:ابراهیم هادی 📖تعداد صفحات:۱۶۸ صفحه 💳 قیمت ۲۹ هزار تومان🍓 برای مشاوره و ثبت سفارش من اینجام🌱👇 @ketabkhon78 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌿 زندگی نامه شهید سیدمجتبی علمدار 🌷در سحرگاه 11 دی 1345، درست در لحظاتی که مؤذن، آوای دلنشین اذان صبح را سر داده بود، کودکی چشم به جهان گشود که نامش را «مجتبی» نهادند. نورسیده‌ای از تبار سادات که تولدش، بارقه‌ای از امید را در دل «سیدرمضان و نوذر» به وجود آورده بود. پدر و مادری که در سیمای دل‌بندشان، آینده‌ای درخشان را می‌دیدند 🔹سیدرمضان با درآمدی متوسط، همواره دغدغه آن را داشت که فرزندانش تعالیم اسلامی را به درستی بیاموزند و بدان عمل کنند. سیدمجتبی، تحصیلات ابتدائی را در دبستان «شهید عبدالحکیم قره­جه»، دوران راهنمائی را در مدرسه «شهید دانش» و مقطع را در هنرستان «شهید خیری­مقدم» فعلی ساری سپری کرد. اگرچه تحصیلاتش به دلیل پیروی از فرمان پیر و انجام تکالیف الهی ناتمام ماند، امّا بعد از سال­های جنگ، ادامه تحصیل داد. 🔹او در سال 1362 همراه چند تن از دوستانش، دوران آموزش نظامی را در پادگان منجیل پشت سر گذاشت و بعد از آن به منطقه کردستان اعزام شد. حضور او در کردستان با اتمام عملیات والفجر 4 مصادف بود؛ اما بعد از عملیات، به همراه دیگر رزمندگان، در پایگاه «ساوجی» منطقه پنجوین عراق مستقر شد. 🔹او در سال 1363، به منطقه جنوب عزیمت کرد و در گردان امام حسین(ع) لشکر 25 کربلا، به‌عنوان تیربارچی استقرار پیدا کرد. این رزمنده سرافراز، از نقش‌‌آفرینان عملیات پیروزمندانه کربلای 1 نیز بود. او بعد از این عملیات، وارد گردان مسلم‌‌بن عقیل شد و تا پایان جنگ نیز، در آن باقی ماند. نخستین عملیاتی که سید همراه این گردان انجام داد، عملیات کربلای 5 بود. گردان مسلم پیش از این عملیات، در منطقه صیداویه در آبادان مستقر شد. این‌جا بود که مجتبی، همراه سایر رزمندگان، در کنار نخل‌های استوار جنوب، نجواهای عاشقانه خود را در سوگ اهل بیت(ع) سر داد. 🔹او در عملیات کربلای 8، از ناحیه کتف راست مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و با همان وضعیت، تا پایان عملیات حضور داشت. اگرچه این ترکش، هرگز از بدن سیدمجتبی خارج نشد و او آن را به‌عنوان درّی در صدف وجود خویش نگهداری می‌کرد. این بسیجی خستگی‌ناپذیر که در آغاز سال 1366 جامه پاسداری را به تن کرده بود، اواخر فروردین همین‌سال(1366)، همراه مسلم، در عملیات کربلای 10 شرکت کرد. ارتفاعات ماووت، هنوز خاطره پایداری‌ها و جوانمردی‌های او را به خاطر دارد. 🔹او در مرداد 1366، به گروهان سلمان از گردان مسلم منصوب شد و در اسفند همین سال(1366)، به همراه سایر نیروهای این ، جهت شرکت در عملیاتی عازم غرب کشور شد. مأموریت گروهان سلمان، آزادسازی سه‌راهی خُرمال، سیّدصادق و دوجیله و پاسگاه مستقر در آن بود که با موفقیت کامل انجام شد. 🔹روح عاشق سیدمجتبی و اشتیاق زایدالوصفش به کربلای ایران، بار دیگر او را به جبهه‌های نبرد کشانید. به‌گونه‌ای که تا مدتی پس از پذیرش قطع‌نامه 598 نیز، سراغ او را می‌بایست از نخلستان‌های آبادان می‌گرفتند. او در زمستان سال 1369 مأموریت خود را در جنوب پایان داد و سپس فعالیت کاری‌اش را در واحد عملیات، و در ادامه، در واحد تربیت بدنی لشکر 25 کربلا از سر گرفت. مجتبی در همین سال(1369)، با بانویی از سُلاله رسول اکرم، به نام «سیده فاطمه موسوی» ازدواج کرد که ثمره آن‌ها «سیده زهرا» است. سیدمجتبی که ترکش و تاول‌های شیمیایی را از سال‌های خون و آتش، در جسمش به یادگار داشت، سرانجام در شامگاه 11 دی 1375 به دعوت حق لبیک گفت و به خیل یاران شهیدش پیوست. پیکر مطهر این شهید بزرگوار، بعد از وداع و تشییع در ساری، در گلزار شهدای «مُلامجدالدین» این شهر تا همیشه آرام گرفت. @yousof_e_moghavemat
‍ 🍃 نام دیگرش ماه‌ عاشق هاست اردیبهشت را می‌گویم هر صفحه اش را که ورق میزنی داستان عاشقیست که به معشوق خود رسیده. به صفحه بیستم که میرسی نام «احمد بابایی» می‌درخشد✨ 🍃عاشقی که در نوزدهمین روز از دومین ماه اولین فصل سال به معشوق ازلی اش رسید. یاد داد آسمانی شدن که بال و پر نمی‌خواهد. قدری جنون می‌خواهد تا با ندای دلت به برسی مصداق شیدائی بود، این را مسئولین بیمارستان می‌گویند... 🍃هربار که مجروح می گشت یکماه در بیمارستان بستری می شد و سریع به بر می‌گشت. معروف بود به تیر و ترکش. می‌گویند کاش یک بار دیگر بابایی زنده می شد و جوانان نسل سومی تحت او قرار می‌گرفتند 🍃می‌گویند تمام تاثیر گذاری اش از معنویت شبانه سرچشمه می‌گرفت. دلاوری و جنگاوری هایش یک طرف، در اعمال و کارهایش طرفی دیگر 🍃رسید به عملیات وقتی که راهی تا فتح خرمشهر نمانده بود و اینبار کلکسیون تیر و ترکش با اصابت گلوله ای در میان پیشانی، کامل شد و احمد بابایی به سوی محبوب شتافت. ما ماندیم و داشتن فرمانده ای چون احمد بابایی 🌱 تولد: ۱۵ خرداد ۱٣٣۴ 🕊 شهادت : ٢۰ اردیبهشت ۶۱ 🥀مزاز: گلزار شهدای بهشت زهرا (س) ▫️▫️▫️▫️▫️▫️🚩🚩 👆📷 احمد متوسلیان و همرزمانش - سپاه بانه - پاییز ۱۳۵۸ @yousof_e_moghavemat