eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
283 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
📞 یکی از عکسهای ماندگار جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۱ محور دژ مرزی کوت سواری مرحله دوم نبرد الی بیت المقدس درحال مکالمه‌ بی‌سیم با رحیم صفوی @yousof_e_moghavemat
🚫 💠 در یکی از روزها که محمدرضا به خانه‌ی پدری‌اش رفته بود، یک شب تا دیروقت با مرتضای ده ساله [برادرش] حرف می‌زد. صحبت‌های‌شان که تمام شد، مادر صدا زد: «محمدرضا، رختخوابت رو توی حیاط پهن کردم. دیگه حرف بسه! برو استراحت کن.» محمدرضا قیافه‌اش درهم شد و گفت: «مادر، آخه کِی دیدی من روی تشک استراحت کنم؟!» مادرش گفت: « یه رختخوابه دیگه! انداختم که امشب رو راحت استراحت کنی.» محمدرضا در جوابش گفت: « اگه رو این تشک بخوابم، چطور صبحِ زود می‌تونم از این جایِ نرم، دل بکنم؟!»... 👈 برگرفته از کتاب ارزشمند و خواندنی ، به روایت سرکار خانم «مریم عباسی جعفری»، صفحه ۲۲۱ سردار از @yousof_e_moghavemat
!!؟ 😅 موقع صبحگاه، اعلام می‌کردن اونایی که مریضن و نیاز به بهداری دارن، از صف بیان بیرون. بعضیا به خاطر تنبلی و پیچوندنِ صبحگاه، خودشونو می‌زدن به مریضی. هم واسه اونایی که اغماض می‌کردن، تنبیه گذاشته بود. چون مریض که نبودن و بهداری رفتن هم بهونه بود. از قبل با (صاحب تصویر پیشِ رو!!!😄) هماهنگ کرده بود که اینارو ببره بهداری. یه روز صبح طبق روال سابق، اعلام کرد که کیا نیاز به بهداری دارن؟ یه دفعه، صد، صدوخورده‌ای آدم ریختن بیرون. هاشمم نامردی نکرد و اینا رو از مقر دهکده‌ی حضرت رسول (ص) تو چنانه تا نزدیکی دشت عباس برد و برگردوند؛ یعنی چیزی حدود سه چهار ساعت پیاده روی. همشون ولو شدن رو زمین و آب می‌خواستن. محمدرضا برگشت به کلهر گفت: «خدا قوت! چیکار کردی با اینا!؟» هاشمم گفت: «حاجی، دیگه کی به بهداری نیاز داره، بده خودم ببرمش.» فردای اون روز مثل همیشه دوباره اعلام کرد اونایی که به بهداری نیاز دارن، از صف بیان بیرون و یه راست برن پهلوی . این دفعه فقط سه نفر اومدن بیرون که واقعا هم مریض‌احوال بودن...😅😅 ✍ با تخلیص و اختصار فراوان!!! از کتاب ارزشمند و خواندنی ، صفحات ۳۱۳ و ۳۱۴. @yousof_e_moghavemat