eitaa logo
کانون ذاکران امام حسین زرند
259 دنبال‌کننده
628 عکس
173 ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تا سایه‌ی تو از سر این کاروان رفت از ترس، رنگ از صورت نیلوفران رفت اینکه به من خواهر نگفتی بر دلم ماند حسرت به دل، از پیش تو این قد کمان رفت تیرِ کمان هم داشت شوق ابرویت را که پر درآورد از کمان تا آن کمان رفت دست تو که افتاد، دستِ کوفه سمتِ پوشیه‌ی حوریه ی این خاندان رفت تو علقمه بودی ندیدی من که دیدم با خنجری سمت حسینم ساربان رفت من را به جبرِ کعبِ نی بردند آخر بلبل کجا با میل خود از بوستان رفت؟! فهمیدم از طرز نگاهت روی نیزه تیری که تیرانداز زد تا استخوان رفت ای محرم زینب خبر داری که زینب وقتی نبودی، مجلس نامحرمان رفت؟! ام البنین باور نکرد اما پس از تو زینب به کوفه با سنان بد دهان رفت سروده گروه ادبی 🔹 کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعار ناب آیینی: صدایی آمد از دریا که مردی بر زمین افتاد و بر رخسار زرد مادری در خیمه چین افتاد‌ زدند آنقدر سویش تیرهای بی هوا اما نیفتاد از نفس تا این که مشکش بر زمین افتاد چنان بر سرو قدی که جهان در سایه سارش بود تبر زد بارها دشمن که از بالا چنین افتاد به جای دست، تیری که به چشمش بود شد حائل زمانی که به روی خاک‌ها از صدر زین افتاد فلک وقتی رکاب خالی‌اش را دید زد فریاد که از انگشتری آسمان‌هایم نگین افتاد ✍ 🔹 🔹 ما که عمری‌ست گدای شب تاسوعاییم زخمی مرثیه‌های شب تاسوعاییم عشق عباس شکیبایی و سرزندگی است روضه‌ی امشب ما روضه ی شرمندگی است تن بی بال و پرت قاتل ارباب شده‌ست از خجالت همه‌ی قامت تو آب شده‌ست همه‌ی علقمه پر نقش شد از بال و پرت همه‌ی خون تنت ریخته از فرق سرت اولین بار کنار تن تو لرزیدم سوختم تا که تن سوخته‌ات را دیدم داغ تو بر کمرم مانده و سنگین شده است این فرات است که از خونِ تو رنگین شده است می‌کشم تیر ز چشم تو به چشمی پُر اشک مرثیه خوانده برای منِ دلسوخته، مشک از گلو و سر و چشم و دهنت خون زده است صبر کن نیزه‌ای از پشت تو بیرون زده است خیمه با رفتن تو ضربه‌ی بد خواهد خورد دخترم بی تو از این قوم، لگد خواهد خورد لشکر حرمله آماده‌ی غارت شده است تو که بی دست شدی، حرف اسارت شده است فکر کن بی من و تو شمر چه‌ها خواهد کرد حرمله را به حرم زود رها خواهد کرد از همین لحظه النگوی رقیه پَر زد خواهرم باز گره بر گره‌ی معجر زد با شکاف سر زاری که تو داری چه کنم؟ با سرت در گذر نیزه سواری چه کنم؟ به سر سوخته‌ات زخم جبین می‌اُفتد بیشتر از سر من روی زمین می‌اُفتد ✍ 🔹 🔹 ای علمدار نینوا عباس شرف الشمس کربلا عباس می‌روی از حرم به سوی فرات دور باشی عزیزم از آفات گفتی از غصه سینه‌ات تنگ است حال، امروز موقع جنگ است گفته‌ای سینه‌ات پر از درد است رنگ اطفال تشنه‌ام زرد است برو اما برای آب برو محض آرامش رباب برو نروی هستی من از دستم جلوی خیمه منتظر هستم مانده چشمم به راه برگردی جلوی خیمه گاه برگردی ای برادر شکوه خیمه تویی ای علمدار،کوه خیمه تویی تو که باشی حرم امان دارد جان من! دخترم امان دارد تو که باشی پناه دارم من با وجودت سپاه دارم من تو که باشی امید خواهر هست تو بمانی علیِ اصغر هست تو که باشی رقیه‌ام شاد است دلش از بند غصه آزاد است تو نباشی دگر پناهی نیست یا اباالفضل تکیه‌گاهی نیست طفلِ محتاجِ آب، منتظرت گریه‌های رباب منتظرت خیمه‌ها بی تو محشر غوغاست ای برادر برادرت تنهاست اسدالله این حرم برگرد قوت قلب خواهرم برگرد دشمنان بی حیا و نامردند دور این خیمه‌گاه می‌گردند ✍ 🔹 🔹 کانون ذاکران امام حسین زرند
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به حال آن‌که از عباس نانش را گرفت روزِ محشر دست‌هايش دستگيري مي‌كند دستِ خود را داد، دستِ دوستانش را گرفت هيچ كس اندازه‌ی عباس شرمنده نشد كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب‌آورِ كرب و بلا عصرِ تاسوعا امان‌نامه امانش را گرفت چشم‌هايش پاسبان‌های بَناتِ خيمه بود حرمله با تير، چشمِ پاسبانش را گرفت تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست بس كه خون رفت از تنش، آخر توانش را گرفت صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند ناگهان سر نيزه‌ای حجمِ دهانش را گرفت قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد، جانش را گرفت از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند گریه‌های ناتمامی خواهرانش را گرفت سروده گروه ادبی 🔹 کانون ذاکران امام حسین زرند
دیر آمدم، دیر آمدم سر را جدا کرد سر را جدا کرد و نظر در خیمه‌ها کرد خونی که مثل چشمه از هر زخم جوشید گودال را لبریز از خون خدا کرد در خون وضو کردی و افتادی به سجده یک نیزه از پشت سر آمد، اقتدا کرد از خاکِ شور مقتلت پر شد دهانت حق نمک را شمر، این‌گونه ادا کرد شمر است این که در میان قتلگاه است یا آن حرامی که مدینه شر به پا کرد دیشب سرت بر دامن من بود و حالا خولی به خورجینش سرت را برد و جا کرد چشم سپاه کوفه گریان تا ابد باد تو زنده بودی و نگاه بد به ما کرد ** دیر آمدم، دیر آمدم، سر را بریدند سر را بریدند و به سوی ما دویدند بستند با نیزه، دهانی را که از آن نام علی مرتضی را می‌شنیدند با نعل تازه روی جسمت اسب راندند ده‌تا حرامی، پای‌کوب شام عیدند شمشیرهایی که به کتف و شانه خوردند آثار بار نان و خرما را ندیدند با حرص افتادند به جان یتیمان آن‌ها که دیگر از غنیمت ناامیدند روزی شرر به چادر زهرا کشاندند امروز هم از دخترش معجر کشیدند این بی‌پناهان اهل و اطفال حسینند دنبالشان در دشت، اوباش یزیدند ✍ 🔹 کانون ذاکران امام حسین زرند
۞﴾﷽﴿۞ 🏴خاک پای عزاداران حسینی توتیای چشم ماست🏴 ⚫️مراسم دهه دوم محرم ۱۴۴۵⚫️ ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ 🎤سخنران: حجت‌الاسلام والمسلمین موحدنیا ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ 🎤قاری قرآن: کربلایی وحید عرب زاده ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ 🎤حدیث کسا: کربلایی حاج احمد عرب زاده ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ 🕖زمان و مکان: شنبه ۷ مرداد همزمان با نماز مغرب و عشاء مسجد الزهرا_بلوار طالقانی ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ {هیئت خادمین بقیة اللَّه}
اشعار ناب آیینی: هر روز کربلای تو تکرار می‌شود در عالمی عزای تو تکرار می‌شود همواره در نگاه پر از اشتیاق ما خوناب زخم‌های تو تکرار می‌شود در جان من که تکه‌ای از خاک کربلاست هر لحظه رد پای تو تکرار می‌شود هم در دلم محبت بی انتهای تو هم در سرم هوای تو تکرار می‌شود با اینکه مستحق عتاب توأم ولی در حق من دعای تو تکرار می‌شود ای آفتاب غرق به خون! هر غروب را بر روی نی نوای تو تکرار می‌شود ای حنجر بریده! به هر پرده از وجود فریاد حق نمای تو تکرار می‌شود "هل من معینِ" تو نه در آن روز بود و بس هر روز این ندای تو تکرار می‌شود تا هر زمان که هست یزیدی در این جهان حتماً که ماجرای تو تکرار می‌شود با هر شهید بی سر و بی دست روضه‌ی عباس با وفای تو تکرار می‌شود با هر جوان ما که می‌افتد به روی خاک داغ پسر برای تو تکرار می‌شود  این داغ‌ها قبول! ولی بعد کربلا کی داغ بوریای تو تکرار می‌شود؟! ✍ 🔹 حتی اگر که تیغ ببارد در بیعت امام حسینیم ما جرأت زهیر و حبیبیم ما غیرت امام حسینیم در کودکی حوالۀ گریه از روضۀ رقیه گرفتیم پیری رسید و سینه‌زنان باز در هیأت امام حسینیم... قطره‌به‌قطره رود زلالیم با عشق در مسیر کمالیم حبّ الحسین یجمعنا، چون: جمعیّت امام حسینیم... هیهات از حقارت و ذلت هیهات از پذیرش منّت للهِ حمد اگر که عزیزیم از عزت امام حسینیم ما از تبار یاس سپیدیم حرّیم و زنده‌زنده شهیدیم از لشکر یزید بریدیم در بیعت امام حسینیم ای شمرهای عصر تمدن! آل‌زیادهای تفرعُن! در شامِ بغض و کینه بمیرید: «ما ملت امام حسینیم» ✍ 🔹 🔹 بدنت روی خاک صحرا بود دور تا دور تو پر از نامرد نه فقط شمر هرکس آنجا بود از سر حرص زخمی‌ات می‌کرد مثل گیسوی درهمت دیدم ناگهان پیکر تو درهم شد نانجیبی به قصد کشتن تو از روی اسب سمت تو خم شد چشم خود بسته‌ام نبینم تا چه بلائی سر تو می‌آید با دو گوش خودم شنیدم که ناله‌ی مادر تو می‌آید از میان شلوغیِ گودال چیزی از جسم تو نمی‌ماند بعد از این غارتی که شد دیگر از تو جز اسم تو نمی‌ماند این یکی می‌کِشد تورا بر خاک قصد دارد تو را بیازارد آن یکی آمده در این اوضاع از سر، عمامه‌ی تو بردارد می‌زنم داد بس کنید این قدر بدنش را به خاک و خون نکشید با سر نیزه و نوک خنجر این همه بر دهان او نزنید ✍ 🔹 کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعار ناب آیینی: تمام دشت روایت از آب می‌کردند به هر شراره دلی را کباب می‌کردند شبیه ماهی افتاده در کناره‌ی رود رقیّه‌های حرم آب آب می‌کردند به پیشواز حسین ابرهای خونباری قبای سرخ، تن آفتاب می‌کردند عصا و سنگ و سه شعبه...، خدا قبول کند! به هر طریق که می‌شد، ثواب می‌کردند سه ساعت است که گودال...، لااقل ای کاش برای کشتن مولا شتاب می‌کردند! سر و هرآنچه که شد از تنش به غارت رفت چقدر روی تن او حساب می‌کردند! غروب روز دهم اسب‌ها امامی را برای گندم ری آسیاب می‌کردند تو را اگرچه سر صبر کشته‌اند، امّا به وقت حمله به خیمه شتاب می‌کردند و هرکه گفته...، دروغ است! من که می‌دانم مخدّرات به هر رو حجاب می‌کردند ولی بمیر مسلمان! که مست‌ها با دست به آیه‌های نجابت عتاب می‌کردند شبی به خاک نشستند آسمانی‌ها که اقتدا به غم بوتراب می‌کردند ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7 جز آن جناب که کرد انقلاب بر نیزه نخوانده هیچ پیمبر کتاب بر نیزه نوشته‌اند مقاتل به نیزه رفت و نرفت امان ز چشم و چراغ رباب بر نیزه چقدر چهره‌ی این مرد آشناست، ببین نبی‌ست یا که علی بی‌نقاب برنیزه؟ تنی شبیه گلی روی خاک افتاده سری گرفته شمیم گلاب بر نیزه ز روی اوست که خورشید شام، نور گرفت طلوع کرده چنان آفتاب بر نیزه بگو که خاک بریزد به سر زمین و زمان که شد سر پسر بوتراب بر نیزه ✍ 🔹 🔹 آن لحظه که حرف ماندن و رفتن شد هنگامه‌ی دل کندن جان از تن شد در اصل چراغ خیمه خاموش نشد تکلیف جماعت دو دل روشن شد! یاران حسین، با خطر می‌مانند امثال حبیب، بیشتر می‌مانند امروز اگر چراغ خاموش شود از مدعیان چند نفر می‌مانند؟! قبل از همه او در این حرم روضه گرفت چشمش افتاد بر علم، روضه گرفت کم کردن نور خیمه آن شب یعنی در ماتم خود حسین هم روضه گرفت ✍ 🔹 🔹 مشکِ اشکِ من همیشه کار زمزم می‌کند هر نمش دارد گناهان مرا کم می‌کند بی‌گمان محکم در آغوش خودت می‌گیری‌اش ریسمانِ پرچمت را هر که محکم می‌کند کتری‌ات یک جور پیرِ روضه‌خوانِ هیئت است اشک را در استکان چشم ما دم می‌کند نذری ارباب‌ها از دخل رعیت می‌رسد این چه غوغایی‌ست که ماهِ محرم می‌کند! سائل پشت درت بار خودش را بسته است با همین فقری که دارد کار حاتم می‌کند از رسولِ تُرک‌ها، حُر ساختن کار شماست آدمت‌بودن مرا یک روز آدم می‌کند دست عبّاس تو می‌افتد حساب محشرش آن‌ میان‌داری که صف‌ها را منظم می‌کند خم نخواهد شد سرش در پیشگاه این و آن هر که سر را با تباکی‌کردنش خم می‌کند هرکه دارد اشک می‌ریزد برای داغ تو در حقیقت گریه بر داغ حسن هم می‌کند هر زمانی از تهِ دل گفته‌ام: جانم حسین مطمئناً حضرتِ زهرا نگاهم می‌کند گوشه‌گیرم..، گوشه‌ی شش‌گوشه‌ی من را بده نوکرت کُنجِ حرم خود را مجسم می‌کند این گدا دلشوره دارد جا بماند اربعین داغِ دوری از حرم پشتِ مرا خم می‌کند ** ای که جمع و جور کردی زندگی‌ام را حسین! پیکرت را نیزه و شمشیر درهم می‌کند جسم تو مثل سرابی روی خاک افتاده است نعل مرکب‌ها تنت‌ را سخت مبهم می‌کند ✍ و کانون‌ ذاکران امام حسین زرند
شمر آمد لب گودال و سرم تیر کشید دست بر حنجره‌ات زد...، جگرم تیر کشید روی تل بود که دیدم نفسم می‌گیرد روی تل بود که ناگه کمرم تیر کشید اولین ضربه که زد...، قلب من افتاد به خاک دومین ضربه، دودست قمرم تیر کشید در همان لحظه که او شاهرگت را می‌زد حنجر و شاهرگ و شاهپرم تیر کشید ناگهان از دل گودال سرت بالا رفت ناگهان‌تر همه‌ی دوروبرم تیر کشید ذوالجناح تو که برگشت چه غوغایی شد خیمه‌ها سوخت، دل اهل حرم تیر کشید دور هر خیمه که می‌سوخت دویدم اما نیزه‌ها خوردم و از نو کمرم تیر کشید خوب شد بچه‌ی شش‌ماهه‌ی خود را بردی پای گهواره ی او چشم ترم تیر کشید دختر کوچک تو سیلی سختی خورد و صورت نیلی‌اش از درد و ورم، تیر کشید مثل آن روز که مادر به روی خاک افتاد_ مقنعه، چادر و سنجاق سرم تیر کشید پهلوی مادرمان باز هم انگار شکست باز انگار که فرق پدرم تیر کشید اسب تا سینه‌ی آقا پسرت را له کرد آن طرف سینه‌ی آقا پسرم تیر کشید شش برادر همه بر روی زمین افتادند اینچنین سینه‌ی خیرالبشرم تیر کشید خوب شد همسفرم بودی و دیدی که چقدر نیزه‌ها خوردم و پای سفرم تیر کشید چه بگویم که کجای جگرم می سوزد‌ چه بگویم که کجای جگرم تیر کشید ✍ 🔹 🔹 کانون ذاکران امام حسین زرند
❁❁ دوباره خدا بہ خیر ڪند دوباره خدا بہ خیر ڪند دوباره بارش سنگ و دوباره پیشانے حدیث خدا بہ خیر ڪند
اشعار،ختم وترحیم خوانی: بدنت در همه ی دشت پراکنده شده آفتاب از تن زخمی تو شرمنده شده خسته ام تاب و توانم بده ای گم شده ام تو خودت راه نشانم بده ای گم شده ای تن ریخته بر خاک سرت را بردند به کجا ای تن صد چاک سرت را بردند چقدر بر بدنت جای رد پا مانده چقدر نیزه شکسته به تنت جا مانده خواستم از بدنت بوسه بگیرم که نشد خواستم از غمت این گوشه بمیرم که نشد سر درآورده تنت نیزه به نیزه در دشت قسمتی از گل پرپر شده اینجا برگشت تو کجا رفته ای ای دشت پر از عطره تنت نیزه ها پر شده از حال و هوای بدنت 👉 برای دلخوشی نوکران این درگاه دروغ روضه بخوانم دروغ بسم الله دروغ روضه بخوانیم شمر آبش داد سنان رسید ولی با ادب جوابش داد دروغ روضه بخوانیم دست و پا نزده حسین فاطمه را تشنه لب صدا نزده دروغ روضه بخوانیم سر بریده نشده دروغ روضه بخوانیم زیر و رو نشده دروغ روضه بخوانیم حرف بد نزده شبیه فاطمه اصلا به او لگد نزده 👉 هرجا سراغی، از غم گرفتیم در سینه بزم، ماتم گرفتیم در هرمقامی، خدمت گزیدیم سینه زدیم و، پرچم گرفتیم اکسیر اعظم، ذکر حسین است عالم به‌هم ریخت، تا دم گرفتیم سنگ دل ما، با گریه شد آب از چشمه‌ی چشم، زمزم گرفتیم گریه برای، داغ تو بوده ارثی که ما از، آدم گرفتیم ما سنگ بودیم، با گریه بر تو حکم نگین از، خاتم گرفتیم لطف تو بیش از، این حرف‌ها بود لطف تو خیلی‌ست، ما کم گرفتیم بارداغ تو شکسته کمرم راعباس اشک پرده زده چشمان ترم راعباس دشت ازخون تو وبال وپرت پُر شده است کرده پر محنت تو دور و برم راعباس توهمه بال وپرم بودی وپاشیده شدی کیست تا جمع کند بال وپرم را عباس بین دستان تو بین الحرمین است وغمت کرده خونین جگر شعله ورم راعباس سربشکافته ات باز به تصویر کشید فرق منشق شده ای از پدرم راعباس تیر ازبس که نشسته به تنت ، کرده بلند ناله ی مادر خونین جگرم راعباس با سرتو همه جا همسفرم ، تا که عدو می زند برسر سرنیزه سرم راعباس از زبان دل من کلک «وفایی» بنوشت بسته ام بعد توبار سفرم راعباس 👉 فردا میان قتلگهت زلزله شود با ازدحام لشگریان هلهله شود روز دهم رسید و دلم شور می زند ترسم میان ما پس ازاین فاصله شود امشب کنار تو همه آسوده دل ،ولی فردا نصیب دست همه سلسله شود فردا به وسعت غم عالم ،تمام دشت درغارت خیام پر از ولوله شود امشب بگو مرا زغم بعد خود که من ترسم رباب همسفر حرمله شود وقتی بناست سر زتن تو جدا کنند باید که در زمین و فلک زلزله شود ما را ز تازیانه نباشد غمی ،ولی پای رقیه ی تو پراز آبله شود بی تو نفس کشیدن من سخت می شود زینب چگونه همسفر قافله شود باید که خواهرت پس ازاین با فراق تو گرم نماز نیمه شب ونافله شود 👉 زخم دلم پس ازغمت ،دگربهم نمی رسد به خرمن دلم به جز، آتش غم نمی رسد برادر غریب من، کجا ز پا فتاده ای صدای یا اُخیه ات ،تا به حرم نمی رسد به جان فاطمه بگو که زنده ای حسین من چون قسمی به جان تو، به این قسم نمی رسد لشگری از ستمگران ، تورا احاطه کرده اند فرصت آن که من به تو، تا برسم نمی رسد دخترتو تا برسد، به مقتل تو می دود زبس که می خورد زمین، قدم قدم ،نمی رسد سرت به نیزه رفته و، تنت فتاده برزمین دست من ازچه برتن، قلم قلم نمی رسد اگرچه رنگ خون زده ،پرده به چهره ات ولی به روشنایی رخت ،سپیده دم نمی رسد رسیده ام کنارتو، به جای تسلیت مرا به غیر تازیانه ی ، اهل ستم نمی رسد 👉 کانون ذاکران امام حسین زرند
دلم هوایی کرب و بلا شده آقا                       گریستم و ز جنس طلا شده آقا دوباره بر غمتان مبتلا شده آقا                       و راز گریه‌ی من بر ملا شده آقا میان روضه‌ی‌تان عطر گریه می‌آید                    صدای ناله‌ی افلاک هم که می‌آید و روضه، روضه‌ی شش‌ماهه است، واویلا گرفته حرمله تیری به دست، واویلا سه شعبه تیر به حنجر نشست، واویلا             نشان دهد به چه کس ناز شست؟ واویلا رباب! مژده که سیراب گشته اصغر تو                فدای همسر تو؛ نه، فدای رهبر تو چه محشری شده در خیمه‌های حق برپا        نشسته بر دل زینب تمام ماتم‌ها و دختری که صدا می‌زند: "عطش؛بابا"             و مشک‌های پر از تشنگی و کرب و بلا عدو شود ز تو سیراب و کودکان بی تاب؟         ز تشنه‌کامی اهل حرم حیا کن آب دگر نمانده دلی که نگشته بارانی                 چقدر هم شده اینجای روضه طوفانی فضای مجلس ارباب هم که می‌دانی             عجیب نیست بگیرد چنانچه قربانی حسین گفتم و از عرش ناله‌ای آمد                صدای گریه‌ی طفل سه‌ساله‌ای آمد حسین مانده و آن نانجیب می‌آید                 صدای روضه‌ی شیب الخضیب می‌آید زخیمه ناله‌ی امّن یجیب می‌آید                       و "عطر یاس" خدایا عجیب می‌آید و خواهری که دوان سوی قتلگاه آید                گهی به پا دود و گاه با سرش شاید ** از این به بعد، به اهل حرم پرستاری                 برو که یک سفر سخت پیش رو داری مباد نزد عدو خواهرم کنی زاری                     تو دختری علوی زاده؛ بنت کراری برای دوری از من دگر مهیا شو                       نظاره می‌کند این صحنه را عدو؛ پاشو ز سوگواری زینب، قد قلم خم شد                    که روضه، روضه‌ی مظلومه‌ی محرم شد گمان نکن که فقط اِنس غرق ماتم شد             اگر غلط نکنم ماورای ما هم شد امان ز قلب عزادار زینب کبری                         در این سفر ید حق یار زینب کبری ✍ 🔹 کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعار،ختم وترحیم خوانی: تنها شدی و هیچ کس دور وبرت نیست جان سوزتر از بانگ هل من ناصرت نیست چشمی به خیمه داری وچشمی به میدان عباس واکبر نه که حتی اصغرت نیست از بس که تیر و نیزه و شمشیر خوردی یک جای سالم درتمام پیکرت نیست روی بلندی بانویی غرق تماشاست این بانوی آزاده آیا خواهرت نیست؟ آمد صدای ضربه هایی سخت و دیدند پیکربه روی خاک ها مانده ، سرت نیست پیچیده آوای غریبی بین گودال آیا صدای ناله های مادرت نیست؟ پای حرامی ها به خیمه باز گشته این گوشواره ها مگر از دخترت نیست؟ راه سخن را بر«وفایی» گریه بسته دیگر مجال شرح زخم حنجرت نیست عمری است در هوای خودت گریه می کنی عمری است با نوای خودت گریه می کنی گاهی کنار تربت مخفی مادرت بر خاک آشنای خودت گریه می کنی یک شب کنار پنجره فولاد می روی با حاجت و دعای خودت گریه می کنی شب های جمعه زائر شش گوشه می شوی با یاد کربلای خودت گریه می کنی با خواندن زیارت ناحیه تا سحر با سوز روضه های خودت گریه می کنی لایق نبوده ایم انیس غمت شویم با درد و غصه های خودت گریه می کنیم ما که اهمیت به غیابت نمی دهیم از غربتت برای خودت گریه می کنیم هر هفته نامه های مرا می زنی ورق بر حال این گدای خودت گریه می کنی کس تاب آن نداشته همگریه ات شود تنها تو پا به پای خودت گریه می کنی 👉 السلام ای شه لب تشنه ی بی سر ؛ ارباب می رسد از حرمت نالهء مادر ارباب گیسویش را به روی حنجر تو ریخته است می گذارد لب خودرا روی حنجر ؛ارباب خاطراتی ز تو و بوسه ء زینب دارد میکند یاد گرفتاری خواهر؛ارباب خواهرت را ته گودال کنار تو زدند خاک گودال نشسته روی معجر ؛ارباب مثل او باکتک ازیار جدایش کردند جای پا مانده به روی همه پیکر ؛ارباب در روز عاشورا وروز جمعه با این ابیات در حال و هوای روضه دل مان را همنشین دل امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کنیم فرازی از زیارت ناحیه مقدسه روضه از زبان بقیت الله الاعظم من روضه خوان ِ غربت ِ آقای عالمم بی تابِ سربریدة ماهِ محرمم با گریه هر غروب من از حال می روم با هر فرازِ ناحیه گودال می روم صبح وغروب ،ندبه کنان گریه می کنم این روضه را به مادرمان هدیه می کنم برنیزه تکیه داد وز جایش بلند شد دردش گرفته بود صدایش بلند شد فرمود: زنده ام به کجا حمله می کنید نامردها به خیمه چرا حمله می کنید کارِ مرا تمام نکرده کجا ؟سنان!!!! اینجا کنارِ لشگری از گرگ ها بمان با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح اینجا به بعد ضربه زدن ها شروع شد اینجا به بعد شیون زنها شروع شد دیدم خودم به چشم ترم وای وای وای بیرون زدند اهلِ حرم وای وای وای دنبالِ ذوالجناح هراسان وبی پناه با عمه آمدند به بالای قتلگاه جدِ مرا محاصره کردند یک سپاه دیدم چگونه عمه ما می کند نگاه هرکس رسید نیزة خود را شکست ورفت یک استخوان ز سینة آقا شکست و رفت یک عده بر تمام تنش سنگ می زدند یک عده بر لباسِ تنش چنگ می زدند در آن میانه حرمتِ آئینه ها شکست وقتی که شمر آمد وبر سینه اش نشست از دستِ او محاسنِ جدم رها نشد هرچه کشید خنجرِ خود، سر جدا نشد تا که زرویِ پیکرِ بی سر بلند شد فریاد یا بُنَیَ ز مادر بلند شد اینجا به بعد گریة من رنگِ خون شود گیسو به دست شمر ز مقتل برون رود اینجا به بعد زخمِ دلِ ما نمک زدند باور کنید عمة مارا کتک زدند راه فرار از حرم آنروز بسته شد با چوبّ نیزه پهلوی زنها شکسته شد آن شب زنانِ سوخته یاور نداشتند آن شب بنات فاطمه معجر نداشتند 👉 کانون ذاکران امام حسین زرند