eitaa logo
/زعتر/
422 دنبال‌کننده
144 عکس
22 ویدیو
3 فایل
می‌نویسم چون می‌دانم غیر از این کار، هیچ کاری ماندگار نخواهد بود. ✨ زعتر یعنی آویشن. 💫برای ارتباط با من: @z_Attarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
10.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ــــــــــــــ می‌دانم که با شما خدایی‌ام می‌دانی امام رضایی‌ام @zaatar
از دیروز با جمعی از دوستان شروع کردیم به خوندن اشعار حافظ. روزی پنج غزل. اگه دوست دارید کنار ما حافظ بخونید بفرمایید اینجا: https://eitaa.com/joinchat/964100623Ca05baae65e قدمتون سر چشم🌱
ـــــــــــــ هنرجوی نویسندگی خلاق داشته‌ام که دندان‌پزشک بوده یا روان‌شناس؛ عضو هیئت علمی دانشگاه بوده یا مدیر مهد کودک. بعضی‌هایشان، آمده بودند تا به‌صورت جدی، وارد دنیای نویسندگی شوند اما اکثرشان آمده بودند پیرامون‌شان را از پنجره دیگری ببینند. بینش جدید به ادبیات، نگاه نو و خلاقانه به پیرامون‌ و برطرف کردن موانع نوشتن، دست‌آورد‌های حتمی شماست تا پایان این دوره. ۴۰درصد از ظرفیت، در عرض یک ساعت‌ونیم پر شده. می‌خواهم در همین فرصت کم، دعوتتان کنم به نویسندگی خلاق مدرسه مبنا. دوره‌ای که خودم هم دلم می‌خواهد دوباره بنشینم پای درس استادش. لینک ثبت‌نام: https://b2n.ir/d61524 @zaatar
ــــــــــــ دو هفته است روزشمار زده. مدرسه از دهانش نمی‌افتد. صبح زود، از سرمای اولین روز پاییزی، روسری را پیچاندم دور شانه‌‌ها. یک بار صدایش زدم. درجا نشست و با چشم‌هایی که هنوز باز نشده، دست‌هایش را از هم باز کرد و خودش را انداخت توی بغلم. بغضی نشست توی دلم. این خوشحالی برای جدایی از من بود؟ . برای ناهار سفارش ماکارانی داده. پچ‌پچ را گذاشته‌ام توی جیب خوراکی‌هایش. کنار لیوان و ظرف غذایش. انگار زیر پایش آتش است. روی پا بند نیست. صبحانه‌اش را برخلاف همیشه دولُپّی می‌خورد. تازه به اشتها افتاده. قرار است روزی هشت ساعت نبینمش. . «حسین سجادی‌پور» را، چسبانده‌ام به مداد و دفترش. می‌خواهم بگذارم توی کیف. پیکسل حاج قاسم را می‌بینم. سنجاق کرده به کیفش. این کلاس دومیِ من است؟ پسرِ من؟ منی که هنوز گیر کرده‌ام توی خاطرات مدرسهٔ خودم؟! @zaatar
هدایت شده از مجله مجازی محفل
«آموزه‌های او دربارهٔ نویسندگی بسیار است؛ مثلا معتقد است یکی از مهم‌ترین چیزهایی که ما می‌توانیم بفهمیم خودمان استعداد نویسندگی داریم یا نه، «میل به قصه گفتن» است. چیزی که از قدیم کم‌وبیش در مادربزرگ‌ها وجود داشته است. از نظر او، هر کسی که دستی بر قلم دارد، در هر شرایطی می‌نویسد؛ بهتر بخواهم بگویم، نمی‌تواند ننویسد.» برشی از یادداشت «کتاب جِلتی» دربارهٔ «محمد حسن شهسواری» @mahfelmag
ـــــــــــــــ همسایهٔ روبرویمان است. وقتی پنجره را باز می‌گذارد، تا اتاقِ تهی پیداست. معمولاً هیچ چراغی توی خانه‌شان روشن نیست. تنها زندگی می‌کند و من را با پسرهایم می‌شناسد. همه من را با پسرهایم می‌شناسند. هر پنج‌شنبه با بشقابی پر از شیرینی و شکلات می‌آید دم در. چادرش را سفت می‌گیرد زیر چانه اما فرق وسطش پیداست. هر پنج‌شنبه می‌آید و التماس می‌کند برویم خانه‌شان. انگار جای پدر و مادرش خیلی خالیست. @zaatar
14020726 بیمارستان المعمدانی.mp3
8.34M
📣📣📣فوری فوری 🔴در پی فاجعۀ بیمارستان سخنرانی مهم دیگری از حجت الاسلام منتشر شد. 🔴شنیدن این سخنرانی برای هر کسی که قلبش از فاجعۀ بیمارستان غزه به درد اومده لازمه. 📣همین حالا گوش کنید، تا آخر هم گوش کنید و همین حالا منتشر کنید. کسایی که سخنرانی قبلی رو گوش ندادن، حتما گوش بدن.👇 https://eitaa.com/abbasivaladi/13066 ‼️تنگۀ احد عملیات فضای رسانه است. با انتشار مطالبی از این دست، نگهبان این تنگه باشید. @abbsivaldi
____ به بهانه هفتمین حلقه کتاب‌خوانی مبنا، نشسته‌ایم پای کتاب «خمره» زبان سادهٔ داستانی، اولین چیزی است که ما را پای داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی می‌نشاند. زبانی که برای همه قابل فهم است و دور است از پیچیدگی‌های معمول. داستان، با یک توصیف شروع می‌شود. توصیفِ خمره‌ای که شیر ندارد و منبع آب بچه‌های مدرسه است. ما در این کتاب با اتفاقات عجیب غریب طرف نیستیم. چیزی که در این داستان اهمیت دارد، موقعیت است. مکانی که اتفاقات در آن رخ می‌دهد. روستای ناشناخته‌ای که کم‌کم قرار است تصویری از فرهنگشان را نشانمان بدهد. @zaatar
ـــــــــــــــ خواندن فقط ورق زدن نیست؛ تفکر درمورد آنچه نوشته شده، یادداشت‌برداری، نوشتن در حاشیه، مقایسه ذهنی با کتاب‌های دیگر و جستجوی ایده‌ها یا تصاویر جدید است. اگر فقط یک کتاب را می‌بلعید و ده دقیقه بعد فراموش می‌کنید که درمورد چیست، خواندن فایده‌ای ندارد. خواندن کتاب، یک تمرین برای ذهنتان، ژیمناستیک برای افکار و توسعه تخیل شماست. ▪️نوام چامسکی @zaatar
ــــــــــــــــ ایده‌ها از «واقعیت» می‌آیند. همان جرقه ذهنی به وقت برخورد با آدم‌ها، شنیدن یک پادکست، دیدن یک فیلم و مواجهه با هر چیزی که ناخودآگاه سر راهمان قرار می‌گیرد. کم‌اند ایده‌هایی که چهارچوب قدرتمندی دارند و در لحظه می‌توان داستانشان را نوشت. هوشنگ مرادی کرمانی، در کتاب خمره، دست گذاشته روی یکی از ساده‌ترین ایده‌ها. او در این کتاب توانسته با قرار دادن خمره‌ای در مکانی خاص، نسبت به آن، آشنایی‌زدایی کند. دست‌مایهٔ اصلی داستان، خمره‌ٔ مدرسه‌ای است که شکسته و مواجهه با بچه‌هایی است که برای خوردن آب، مجبورند بروند سرِ چشمه. قصه‌ای که باعث شناخت مخاطب از آدمهایی‌ست که هرگز با آن‌ها نزیسته. قرار گرفتن در روستایی است که هیچ‌وقت پا در آن‌جا نگذاشته. و این همان کاری است که نویسنده به‌خوبی از پس آن برآمده و توانسته آن‌طور که باید، مخاطب را با خودش در کوچه پس‌کوچه‌های روستا، همراه کند. قلم مرادی کرمانی آن‌قدر لطیف و شیرین است که هرمخاطبی را سر ذوق می‌آورد. با اینکه مخاطب اصلی این کتاب، نوجوانان هستند. @zaatar