eitaa logo
متن و سبک ذاکرین
215 دنبال‌کننده
6 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ سلام الله علیها قامت خمیده بود ولی سرفراز بود زهرا میان آتش و خون در نماز بود قامت خمیده بود ولی سرفراز بود زهرا میان آتش و خون در نماز بود آخ در را شکست آنکه نفهمیده بود که حتی به روی او در این خانه باز بود از فِضةُ خُذینی او این قدر بدان وضعی درست شد که به یک زن نیاز شد *توضیح نمیخواد...نانه نوشت به معاویه...گفت زهرا پشت در اومد...چنان لگد به در زدم* از فِضةُ خُذینی او این قدر بدان وضعی درست شد که به یک زن نیاز شد بازوش سِرِّ قُوَّت بازوی مرتضی است اما غلاف در پی افشای راز بود حبل المتین شد است گرفتار ریسمان مضطر شد آنکه خودش چاره ساز بود گفتم زخم پهلو ی او بسته شد نشد حتی زمان غسل هم این روضه باز بود آری مزار گمشده ی بی نشان او شور آفرین ترین غزل اعتراض شد آخر جَهاز فاطمه بر دخترش رسید وقتی سوار بر شتر بی جهاز شد . *مادرتو چقدر دوست داری...؟حاضری جلو صد نفر وایسی ولی یه نفر به گریه ی مادرت نخنده....جوونای با غیرت داد بزنن یا دستت رو روی گوشِت بگیر...گفت: مگه زهرا مرده علی بخواد بره...الان میرم خودم پشت در...همونجا میگم :دختر پیغمبرم ،شاید حیا کنن برگردن...مادر ما اومد پشت در...نامرد نعره زد ،گفت: میخوام این خونه رو با صاحبش به آتیش بکشم...وقتی برا معاویه نوشت...گفت معاویه یاد کینه هایی که از علی داشتم افتادم...صدای نفسای فاطمه رو میشنیدم...میدونستم پشت دره...آی جوونا روضه ی امشب رو زنا میفهمن...زنی که وقتی بچه داشته باشه مراقبه...میگن: یدفعه بلند نشه...آروم راه بره...قدیمیا میگن این مادر بار شیشه داره...مادر ما بار شیشه داشت...نامرد گفت معاویه...دیگه دلم کم کم داشت گرم میشد یاد علی افتادم...هرچی بغض و کینه داشتم جمع کردم...چنان لگد به در زدم...صدای شکستن استخوان هارو شنیدم...چنان داد زد گفت: بابا...تا دید بچشو کشتن صدا زد :یا فضة خذینی...یه چی بگم زنا داد بزنن...مادر ما میخواست مادرشو صدا بزنه...اما مادر نداشت...ریختن تو خونه...ریسمان به گردن علی انداختن...چهل نفر علی رو پا برهنه میبرن...گفت مگه زهرا مرده علی رو پا برهنه میبرن...اومد وسط کوچه...گفت نمیذارمآقامو ببرید...همیشه روضه رو وسطای کوچه رها کردم...گفت دست زهرا رو باید کوتاه کنی...بازوشم شکستن......میخوام روضه رو به اینجا برسونم...مادر ما با قد خمیده اومد جلو مسجد...دید جمعیت ایستاده...اون نانجیب اون مرد کثیف...با اون یکی بی حیا شمشیر بالاسر علی گرفتن...میگن: علی بیعت نکنی سرت و جدا میکنیم...مادر ما فرمود :مگه خیال کردید علی کسی رو نداره...من هستم اگر شمشیر از بالاسر علی کنار نکشید رهاش نکنید...موهامو پریشون میکنم...نفرینتون میکنم...سلمان میگه: نفرین نکرده مسجد شروع کرد لرزیدن...امیرالمومنین پیغام داد...سلمان اومد گفت خانوم جان برگرد...گفت مگه سلمان نمیبینی علی رو چیکار کردن...حرمت آقامو شکستن...بچمو کشتن...بیا خانوم برگرد...صدا زد :آخه خانوم جان آقا فرموده به زهرا بگو برگرده...بی بی گریه اش بیشتر شد فرمود :اگر علی میگه چشم...اما به من بگن علی رو آزاد کنن...علی رو رها کردن...من از اینجا به بعد نمیدونم تو چیکار میکنی...یا امام رضا به حق مادرت یه نیگا کن...یا حجت ابن الحسن از اینجا به بعد آقا ببخش منو حلال کن...اینجا مادر ما یاد داد با باز و و پهلوی شکسته...اومد جلوی مسجد علی رو وسط اون همه دشمنا آزادش کرد...علی رو رها کردن... دلت برا کربلا تنگه؟زینبم یاد گرفت...گفت هرجوریه میرم از گودال برش میگردونم...من دختر همون فاطمه ام...اما وقتی زینب اومد رسید نالش بلند شد...دید نانجیب رو سینه ی حسیننِ...صدات میخوام برسه ان شاءالله کربلا...دستت بیاد بالا ببینم...حسین* •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @zakerein
1_44792949.mp3
3.77M
✨﷽✨ سلام الله علیها 🎵 MP3 قامت خمیده بود ولی سرفراز بود ... 🎤🎤 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5
✨﷽✨ سلام الله علیها (یه خونه میسازم ، دوباره برا تو که شاید ببینم ، بازم خنده هاتو)۲ یه خونه میسازم ، که توش غم نباشه یه خونه که قدت، دیگه خم نباشه یه خونه که تو اون، برا غصه جا نیست یه خونه که روی، درش جای پا نیست یه خونه میسازم،درش گُر نگیره که آتیش هیزم، به چادر نگیره فاطمه جان ببین زندگیمو، سوزوندن یه روزه علی مرده باشه،که سینت بسوزه بسوزه همونی،که هیزم آورده الهی بمیرم ،به پهلوت چی خورده تو اون دود و شعله ، چه زجری کشیدی از امروز تو دیگه ، یه مادر شهیدی اگه محسنت رفت ، می مونی به یادش سه ما دیگه میخواست ، به دنیا بیادش عزیز دلم •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @zakerein
1_44793568.mp3
887.4K
✨﷽✨ سلام الله علیها 🎵 MP3 یه خونه میسازم، دوباره برا تو ... 🎤🎤 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5
✨﷽✨ سلام الله علیها (رفیقان،رفیقان... بیایید، بیایید ۲ شهیدان، شهیدان... بخوانید، بخوانید)۲ بیایید، بخوانیم بسوزیم، بباریم بمیریم، بگوییم: (بی بی سلام....) (رفیقان،رفیقان... بیایید، بیایید ۲ شهیدان، شهیدان... بخوانید، بخوانید)۲ بیایید، بخوانیم بسوزیم، بباریم بگرییم،بمیریم، بگوییم: (بی بی سلام....بی بی سلام...) مادر سلام...مادر سلام... *اسما میگه کنارش نشسته بودم،گریه میکردم.هی میگفتم سلام منو به پیغمبر برسون.یه وقت پسراش وارد منزل شدند.تعجب کردند.گفتند اسماء "ما یُنیم اُمُّنا فی هذه السّاعه..."مادر ما این موقع نمیخوابه. من همیشه میگم چرا اسماء مقدمه چینی نکرد؟! نه گذاشت نه برداشت گفت:"یَاابْنَیْ رسول الله لَیْسَتْ اُمُّکُما نائمَه..."مادر نخوابیده..."قَد فارَقَتِ الدُّنیا..." مادر از دنیا رفت.روایت میگه:اینا اومدن...امام حسن خودشو رو سینه ی مجروح انداخت،شروع کرد با مادر حرف زدن..."یا اُمّاه کَلِّمینی! با من حرف بزن. میگه یه وقت نگاه کردن دیدن امام حسین رفته صورت کف پای مادرش گذاشته. هی میگه:"انا ابنُکِ الحُسَین..."من حسینتم. کأنّه اونجا داره به مادرش سلام میده...* (بی بی سلام...بی بی سلام....) •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @zakerein
1_45074526.mp3
1.6M
✨﷽✨ سلام الله علیها 🎵 MP3 رفیقان، رفیقان...بیایید، بیایید ... 🎤🎤 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5
✨﷽✨ سلام الله علیها *روایت میگه وقتی بی بی رفت مسجد خطبه ی فدک بخونه با گروهی از زن ها رفت.زن ها دورش رو گرفتند؛یه وقت نکنه دوباره جسارتی بشه. وارد مسجد پیغمبر شد.براش پرده ای زدند.پشت پرده نشست.اول چنان ناله ای زد...همه ی مدینه شیون وناله شد. آن خطبه ی غراء(بچه شیعه خطبه ی فدکیه مادرت رو خوندی یا نه؟!)رو ایراد کرد. در توحید خدا،در اثبات ولایت امیرالمومنین.... روایت میگه علی کجا بود؟! علی کنج خانه نشسته بود...میدونید علی چه میکرد؟ روایت میگه:" وَ امیرُالمومنین یَتَطلَّعُ طُلوعَها..."هی می آمد سرک میکشید داخل کوچه هی برمیگشت....خورشید خونه ش چرا طلوع نمیکنه؟! " وَ امیرُالمومنین یَتَطلَّعُ طُلوعَها و یَتَوَقَّعُ رُجوعَها الیه..."علی منتظر بود زهرا برگرده...یه وقت دوباره تو کوچه راهشو نگیرن....بی بی آمد وارد منزل شد. روایت میگه آن لحظه ای که وارد منزل شد امیرالمومنین کأنّه سر رو زانو گذاشته بود زانوهاش رو بغل کرده بود،سر به زانو گذاشته بود.آخه بی بی فرمود:علی جان! "اِشتَمَلتَ شَملَةَ الجَنین و قَعَدَتْ حُجرَةَ الضَّنین..." برات بمیرم مثل جنین در رحم مادر زانو بغل کردی... همه بگید:یا زهرا....* •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @zakerein
1_45075268.mp3
532.8K
✨﷽✨ سلام الله علیها 🎵 MP3 روایت میگه وقتی بی بی رفت مسجد ... 🎤🎤 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5
✨﷽✨ سلام الله علیها دو چشمش بسته اما درد دارد دو چشمش بسته اما درد دارد یقینا بیش از اینها درد دارد بریز آب روان بر سنگ غُسلش ولی آرام اسماء درد دارد نسیم آرامتر خوابیده بانو مزن پروانه پر خوابیده بانو دگر رخصت نیازی نیست جبریل مزن دیگر به در خوابیده بانو دو چشمت را به دست بسته بستم تو را با هق هقی پیوسته بستم مبادا پهلویت خونین شود باز خودم بند کفن آهسته بستم ندارد چاره با آهم بسازم فقط با درد جان اهم بسازم ز چوبی که نشد گهواره باشد دوتا تابوت میخواهم بسازم * خیلی سخته آدم بخواد عزیزش رو خودش غسل بده...از غروب هی میگفت بچه ها آروم گریه کنند...علی امشب خیلی تنهاست...با اسماء دوتایی کارها رو آماده کردن...کفن و آب و بچه ها دارن نگاه میکنن...همه آستینها به دهانشون...علی میخواد غسل بده...میخوام خودت روضه بخونی...* بریز آب روان اسماء به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته نگه کن زردی رویش ببین بشکسته بازویش لگد خورده به پهلویش *اسماء میگه من آب میریختم...ولی یه وقت دیدم علی ‌دست‌ از غسل زهرا کشید...‌‌‌‌‌‌هی نگاه میکنه هی صورت به دیوار میذاره بلند بلند گریه میکنه...آقا جان شما به بچه ها گفتی آروم گریه کنن...چی شده داد میزنی...فرمود: همچین که غسل می دادم... دستم رسید به بازوی ورم کرده ی فاطمه... امشب تا میتونی داد بزنی بگو وای مادر... وای مادر وای مادر... شروع کرد زهرا را کفن کردند... یه وقت علی نگاه کرد دید بچه‌ها مات مبهوت... تا معجر زهرا را باز کرد دادش بلند شد... میگفت: یه خانوم هجده ساله موهاش سفید شده... زهرا روش و از علی میگرفت...تا کبودی صورتش رو علی نبینه... انشالله خدا مادراتون رو براتون نگه داره... یه نگاه کرد دید بچه ها نگاه می کنند گفت بیاید... بچه‌های فاطمه برای آخرین بار مادرتون و ببینید... بچه ها آمدند جلو حسنین و زینبین خودشون رو روی بدن مادر انداختند... شیخ عباس قمی میگه: همچین که انداختن خودشونو یه وقت دستای زهرا بیرون اومد بچه ها رو بغل گرفت... منادی بین زمین و آسمان صدا زد: علی... بچه ها رو از مادرشون جدا کن...چرا؟میدونی چرا... چون این بچه ها طاقت ندارن و ملائکه طاقت ندارن گریه بچه های فاطمه رو ببینن... علی با احترام بچه ها رو بغل گرفت... ناز و نوازش میکرد... حسن جان خدا صبرت بده... حسین جان خدا صبرت بده...زینب جان منم بی مادر شدم...به همه عالم خواست یاد بده یادتون باشه هر وقت دیدی بچه خودش رو روی بدن عزیزش انداخت باید با احترام بلندش کنی... یه گودال بود...تو اون گودال یه بابای بی سر بود...یه دختری اومد خودش رو روی بدن انداخت...هی صدا زد بابا بلند شو ببین گوشواره هامو بردن... بابا بلند شو ببین خیمه ها رو آتیش زدن... دیدن دسته حسین بالا آمد این دختر رو بغل گرفت...مگه علی یاد نداده بود چه جور جدا کنند...ریختن تو گودال...آنقدر تازیانه زدن...هر چه بادا باد امشب میگم... یه وقت این دختر بلند شد گفت: بابا دارن منو میزنن.. بابا بلند شو رو دارن عمه رو... حسین* شکسته بال و پری ز آشیانه می بردن تنی ضعیف غریبان به شانه می بردن جنازه ای که همه انبیا به قربانش چه شد که هفت نفر مخفیانه می بردن مدینه فاطمه را روز روشن آزرده چه شد جنازه ی او را شبانه میبردن به جای گل که گذارند به روی قبر رسول برای او اثر از تازیانه می بردن * سلمان میگه وسطای نماز بودم...دیدم یکی داره محکم درو میکوبه... ترسیدم چه خبر شده...زودی نماز رو سلام دادم...در رو باز کردم دیدم حسن ابن علی...سلمان کجایی بیا... گفتم آقا زاده چه خبر شده... گفت سلمان بابام خیلی تنهاست...مادرم و غسل داده...بیا بریم تشییع جنازه... هفت نفر بیشتر نبودند...علی بدن زهرا رو برداشت...میخواد بدن و تو قبر بذاره... سلمان و دیگران محرم نبودند... بچه‌های فاطمه هم که با اون وضعیت، علی تک و تنها بود...باید یکی تو قبر بایسته بدن و دست به دست بدهند، علی تنهاست... یه وقتی دید از تو قبر دوتا دست شبیه دستای پیغمبر...کنایه از اینکه علی جان بده امانت منو... نیمه شب علی با خجالت این پیکرو به دستای مبارک پیغمبر داد...خجالت کشید یا رسول الله... اون روزی که زهرا وارد خونه من شد صورتش کبود نبود... بازوش ورم کرده نبود...من از همین جا یه گریز بزنم...زینب این صحنه ی جا دیگه براش تداعی شد... اونم تو خرابه بود... زن غساله گفت خانوم دست نمیزنم تا به من نگی این بچه چرا بدنش کبود شده... صدا زد زن غساله از کربلا تا شام هرجا گفته بابا تازیانه خورده...ناله بزن:حسین....* •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @zakerein
1_45078130.mp3
4.39M
✨﷽✨ سلام الله علیها 🎵 MP3 دو چشمش بسته اما درد دارد ... 🎤🎤 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5
✨﷽✨ سلام الله علیها السلامُ علَی الجوهرةِ القُدسیَّة فی تعیُّنِ الإنسیّة ، صورةِ النَّفسِ الکُلیّةِ ، جوادِ العالمِ العَقلیّةِ ، بِضعَةِ الحَقیقةِ النَّبویّةِ ، مطلع الأنوارِ العلویّةِ ، عینِ عیونِ الأسرارِ الفاطمیّة ، النّاجیةِ المُنجیّةِ لِمُحبّیها عن النّار ، ثمرة شَجَرة الیقین ، سیدة نساء العالمین ، المعروفة بالقَدْر ، المجهولةِ بِالْقَبرِ ، قُرّةِ عین الرَّسولِ ، الزَّهراءِ البتول ، علیها الصّلوة و السّلام. * الحمدالله همتون یه گوله آتیش هستین خوب گریه می کنین...اومدی بگی نامرد دستت بشکنه...اسم مادر میاد گریه ها یه جور دیگه میشه... اسم مادر میاد دادت بلند میشه...داد زدنم داره...مادر ما رو جوان کشتن... * مثل عروس مادرم برخواست تا نماز و نوافلش را خواند نگهی سوی همسرش انداخت با نگاهی غم دلش را خواند پدرم مرد لحظه های خطر پدرم مرد روزهای نبرد ولی این روزها شکسته شده وای اگر بشکند غرور مرد فاطمه یک تنه سپاه علی است تا نگوید کسی علی تنهاست حیدری بود کار زهراییش مادر امروز جلوه ی باباست زخمها را خرید با جانش چون برای علی است می ارزد و ستون های مسجد شهر از ترس نفرین هنوز میلرزد همه ی پیکرش سیاه شد و در عوض شد سپید گیسویش پهلو و بازو چه میگویند که فقط مانده رو و ابرویش از سر صبح صورت او را خیره خیره نگاه میکردم چشمم از اشک تار و چشمش را خیره خیره نگاه میکردم بهر احقاق حق خود امروز در سر خود خیال دیگر داشت زیر لب ذکر یاعلی میگفت چادرش را که از زمین برداشت چادرش را سرش کرد انگار آسمان در حصار ماه افتاد گفت برخیز ای حسن برویم دست من را گرفت و راه افتاد دست من را گرفت با یک دست دست دیگر ز کار افتاده تا که هر دفعه میبرد بالا باز بی اختیار افتاده بر سرش ابر سایه می انداخت از رهش باد خار پس میزد راه کوتاه و ماهم آهسته مادر اما نفس نفس میزد تا رسیدیم حق خود را خواست با روایات و تکیه بر آیات شیر زن مثل همسر شیرش زیر بار ستم رود هیهات حق خود را گرفت آخر سر دلم اما نمیگرفت آرام سوی خانه روان شدیم اما رمقی که نبود در پاهاش شور و آشوب و دلهره به گریز در تب کوچه هر قدم میریخت هر قدر سمت خانه میرفتیم قلب من میزد و دلم میریخت در سکوتی غریب و شوم از دور ناگهان یک صدای پا آمد گرد بادی از آن سر کوچه بی مهابا به سمت ما آمد آمد و رسید به ماه او که از هر کسی است بی دین‌تر سایه ی او چه سرد و سنگین است دستش اما ز سایه سنگین تر ناجوان مرد حق یک زن را وسط راه کوچه میخواهی؟ خانه را که کشیده ای آتش دیگر از جان ما چه میخواهی؟ دست او مثل باد بالا رفت مثل یک صاعقه فرود آمد در حوالی چشم و گونه ی ماه ابر بارانی و کبود آمد من شدم گوشه ای زمین گیر و مادرم یک کنار افتاده حرکتی در تنش نمیبینم آخ مادرم حال زار افتاده گِل دیوار هم ترک برداشت عرض کوچه چقدر وا شده بود گویی از ضربه ای که مادر خورد جای دیوار جا‌به‌جا شده بود * امشب شبِ داد زدنِ...گفت یجور به مادر زد...دیدم مادرم دور خودش میگرده...یجور به مادر زد دیگه درد پهلو یادش رفت...آخ صورتم...وای مادر...بعضیا شاید بگن اینا چرا داد میزنن...چرا داد نزنن...خدا نیاره آدم جلو چشمش مادرشو بزنن...هی میخواست کاری بکنه* ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @zakerein
1_45088931.mp3
3.65M
✨﷽✨ سلام الله علیها 🎵 MP3 السلام علی الجوهرةِ القدسیه ... 🎤🎤 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5