eitaa logo
متن و سبک ذاکرین
215 دنبال‌کننده
6 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ سلام الله علیها آتش گرفت سینه و پهلو،شانه ات دشمن چرا زده است چنین تازیانه ات؟ از میخ در نگویم و جسمِ نحیف ِ تو از بی گناه کشتن ِ طفلِ شریفِ تو آری سخن نگویم از هنگامه ی علی آن دست که جدا نشد از جامه ی علی بازو نثارِ راه علی کرد تا ابد باید که حفظ جانِ ولی کرد تا ابد *یک دونه از این مصیبت ها برای یک آدم معمولی،یه جو فقط غیرت و مردانگی داشته باشه،زمین میزنه اون رو..یه دونه ازاین مصیبت ها...فاتحِ بدر خیبر رو داریم می گیم...* فاطمه ببین گریونم روضه ی تو رو می خونم بی تو من چطور آروم بمونم برگرد داره می باره اشک ِ دخترت برگرد به جون این شهیدِ بی سرت برگرد تا که خونه بازم صفا بگیره برگرد نبودنت دلم رو میشکنه برگرد غمت آتیش به جونم میزنه برگرد با دیدنت دلم جلا بگیره رفتی زدستای علی، وای در پیشِ چشمای علی، وای برگرد زهرایِ علی، وای... باز دارن میدن آزارت *روضه ای رو دارم می خونم که امیرالمؤمنین لباس جنگ کرد،زد از خون بیرون،موقعی که فاطمه سیلی خورد این کار رو نکرد،اما برای این روضه این کار رو کرد..* باز دارن میدن آزارت پیشِ چشمایِ دلدارت اومدن برا نبشِ مزارت برگرد زندگیِ منو بهم زدن برگرد با غرور جلو من قدم زدن برگرد، تو این شبا یارم تو بودی برگرد، نذار اینا زمینم بزنن برگرد،اینا دشمنِ خونیِ منن برگرد،آخه تنها طرفدارم تو بودی بچه هات سیاه پوشیدن از تموم شهر رنجیدن چند شبی میشه که نخوابیدن برگرد،نباشی اشکامو کی پاک کنه برگرد،خدا جای تو من رو خاک کنه "نَفسِـی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ یا لَیتَــهَا خَرَجَـت مَـعَ الزَّفَـرَاتِی لَا خَیرَ بَعـدَكَ فِی الحَیـاةِ وَ إِنَّمَا أَبكِی مَخَـافَةَ أَن تَطُولَ حَیاتِی" *گفت:خیلی سختِ فاطمه جان،ان شاءالله بعدِ تو عمرم طولانی نشه،بدون تو نمی تونم تحمل کنم. رسید کنار قبر،بدن نحیف فاطمه رو روی دست بلند کرد،یه نفری این دست رو آورد بالا،بدن رو روی دست گرفته،گفت: ای زمین! نگاه کن یه مشت پوست و استخون بیشتر از فاطمه ام نمونده،ببین چقدر لاغر شده،زمین! با بدن فاطمه ام مُدارا کن،نکنه به پهلوش فشار بیاری... کسی نیست علی رو کمک کنه،بدن رو که اومد داخل قبر بده،بعضی ها میگن:دو تا دست شبیهه دستای پیغمبر،بعضی ها میگن:نه،خودِ پیغمبر،از عبارات مقتل اینو میشه فهمید،پیغمبر کمکش کرد،بدن رو توی قبر قرار داد...اما یه جایی بنی اسد رسیدن کنار بدن ها،هر چی نگاه می کردن بدن ها رو نمی شناختن،یه وقت زین العابدین اومد؛ بنی اسد کنار برید خودم این بدن ها رو می شناسم،وارد قبر شد،این بدنِ بابایِ غریبم حسینِ،بجای اینکه سر رو روی خاک بذاره،رگ های بریده رو روی خاک قرار داد،ای حسین....* •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @zakerein
✨﷽✨ سلام الله علیها نون و درست کرد...گفت زینب مادر بیا...بعد از نود و پنج روز...خودش شونه دست گرفت.. همچین که شونه رو گرفت هی موهای زینب رو شونه میزد...گره های تارای موهاشو باز میکرد...هی میگفت مادر ان شاءالله هیچ وقت این موهات پریشون نشه...حتی تو گودال... شب جمعه اگه ان شاءالله هرکی کربلا بود عوض همه ما، روضه ی ارباب بخونه...شروع کرد دوتا پسرا رو صدا زد گفت میخوام حمامتون کنم...خودش شستشوشون کرد...گره ی لباس حسن رو باز کرد شروع کرد لبای حسن رو بوسیدن...ای شاهد کوچه تا زنده ام به بابات حرفی نزن...من خوبم تو خوبی مادر...هی این لبا رو میبوسید...مثل اینکه میدید این لبا داره در اثر زهر سبز میشه... حمامش کرد...حالا نوبت کیه...نوبت نمک خونه ی فاطمه است...صدا زد حسین بیا...سرتو بالا بیار مادر...پسر محجوب فاطمه...همچین که لباسشو درآورد دیدن بدنشو میبوسه...دست رو موهاش میکشه...ان شاءالله هیچ وقت این موها گره تو دست کسی نخوره...هی این سینه رو میبوسید...ایشاالله هیچ وقت سینت سنگینی نکنه...ایشاالله هیچ وقت نیزه به پهلوت نخوره...بچه ها رو که آماده کرد...رفت تو حجره روبه قبله دراز کشید...خودش روپوش سفید رو صورتش کشید،‌فرمود: تا چند لحظه دیگه اسما منو صدا کن...اگر دیدی جواب نمیدم زود برو علی رو خبر کن...اسماء میگه:هرچی گوش دادم دیدم زیر لب داره شکوه میکنه: بابا یا رسول الله...کجایی ببینی با دخترت چه کردن این امت...بابا جان علی رو تنها گذاشتم...میگفت چند لحظه ای گذشت دیدم صدا نمیاد‌صدا زدم یا فاطمه... یا بنت محمدٍ المصطفی...یا زوجة ولی الله...یا ام الحسن و الحسین...دید جواب نمیده به سر و صورتش زد...اومد بره مسجد علی رو خبر کنه...یه وقت دید دوتا آقازاده ها وارد شدن...همچین که این دوتا آقازاده ها اومدن صدا زدن: اسما مادرمون کجاست...گفتم اینا بچن اذیت میشن...گفتم بچه ها بیاید برید غذاتون رو بخورید...یه وقت دیدم امام مجتبی فرمود تاحالا کی دیدی ما بی مادر غذا بخوریم...منم دلو زدم به دریا...گفتم بچه ها از این به بعد باید بی مادر غذا بخورید... بچه ها خودشون رو انداختن رو بدن مادر...تموم شد دیگه...یکی میگه مادر من حسنم یکی میگه مادر من حسینم...گفتم آقازاده ها زود برید باباتون رو خبر کنید...جرات میخواد از اینجا به بعد روضه خوندن...یا امام زمان این جرات رو به من بده...اقازاده ها زدن بیرون...صدا ناله هاشون بلند شد...علی خیبر شکنِ، علی که یه تنه جلو این همه دشمن می ایسته...تو رکوع نماز بود...یه وقت شنید بچه ها میگن بابا بیا دیگه بی مادر شدیم...دیدن علی با صورت رو زمین افتاد...مدینه رفته ها میدونن...از مسجد النبی تا بیت الفاطمه هیچ راهی نیست...هی آقا میخورد زمین بلند میشد میگفت: زهرا...رسوند خودش رو بالا سر خانومش، صدا زد زهرا جان دید جواب نمیده...هی صدا میزد: خانوم جان! دختر پیغمبر! دید جواب نمیده...آه،یه وقت ناله زد صدا زد :زهرا من علیِ غریبم...میگه دیدن آروم آروم چشماش باز شد...دست لرزونش رو بالا آورد...اشکای چشای علی رو پاک کرد...یه نگاه کرد گفت علی زهرا رو حلال کن...تو کوچه خواستم حمایتت کنم اما این مغیره نذاشت...* •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @zakerein
✨﷽✨ سلام الله علیها من خیلی چشم به رات بودم دیر اومدی بابا دیر اومدی بابا ببین حالا که من شدم پیر اومدی بابا دیر اومدی بابا من دیگه اون سه ساله که دیده بودی نیستم بابا دیگه محاله، که روی پام بایستم حسین... عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم بزن مرا که یتیمم بهانه لازم نیست یاد داری مدینه موقع خواب دست تو بود بالش سر من *تمام آرزوی یه دختر همینه...گفت بابا همه عشقم اینه یه بار دیگه...فقط یه بار دیگه منو بغلم کن...انتظار داشتم گفتم بابام میاد...یه بار دیگه بغلم میگیره...اما هیچوقت فکر نمیکردم یجور بیای خودم بغلت بگیرم..به من بگو کی رگای گردنتو بریده...شنیدم بابا یه شب تنور بردنت...حسین* •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @zakerein
✨﷽✨ علیه السلام چشمهایت فرات دلتنگی اشکهایت تلاطم غم هاست حال و روز دلِ شکستۀ تو از نگاهِ غریب تو پیداست *بیشتر عمرشُ تو یه پادگان ... بیشتر عمرشو محصور تو خونه .. حق این و نداشت یه دوست یه رفیق بیاد کنارش بشینه، یه دوکلمه حرف بزنه ...* آقای من؛ ای غریبِ مدینه دوم مردِ خلوت نشین سامرا التماسِ همیشه باران حضرتِ عشق التماس دعا *یعنی میشه آقا شما مارو دعا کنی ، دستتو بلند کنی ، آقا من بی ادبی میکنما پیش خودم بگم چه خواهشی دارم، همین و از خدا برام بخواید، به خدا عرض کن امام هادی، (خاک به دهان من که من دارم به شما میگم) به خداعرض کن خدایا اینا غرق حسین بشن .. لحظه ای از حسین جدا نشن .. بی حسین نفس نکشن .. چی شد، چرا اسم امام حسین میاد...* "حسین جانم .. حسین جانم .. حسین جانم جانم جانم .... « وَما اَهلی اَسمائَکُم .. چقد شیرینه نام شما .. » آه ؛ آقا تو خوب می دانی که دلِ بیقرار یعنی چه .. *نمیدونم بین شماها هست کسی کربلا نرفته باشه،هست واقعا؟ هرکی کربلا نرفته دستشو بگیره بالا!! نمیدونم واقعاً بگم خوش بحالتون ، یابگم آخ بمیرم براتون ، ولی بمیرم براتون که کربلارو ندیدین ...* امشب بیاکربلای هممون وامضا کن... پشت دروازه های شهر ستم آن همه انتظار یعنی چه چه به روز دل تو آوردند رمقِ ناله در صدایت نیست ... •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @zakerein
1_54109453.mp3
2M
✨﷽✨ علیه السلام 🎵 MP3 چشمهایت فرات دلتنگی ... 🎤🎤 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5
✨﷽✨ علیه السلام قالَ الرّضا(ع): «فَعَلي مِثْلِ الْحُسَينِ فَلْيَبْكِ الْباكُونَ فَاِنَّ البُكاءَ عَلَيهِ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظامَ» ... فرمود اونایی که میتونن برا حسین گریه کنن ؛ گریه کنن .. چرا؟ .. چون گریۀ برحسین گناهانِ بزرگُ از بین میبره ... از مدینه که میخواد وداع کنه زنُ و بچه ش رو صدا زد .. فرمود دورم حلقه بزنید .. برام گریه کنید .. آقا پشتِ سرِ مسافر گریه نداره ؟ .. گفت این برا مسافریه که میدونه برمیگرده .. اما سفرِ من برگشت نداره ... حالا داره با این زن و بچه وداع میکنه .. مامورِ حکومت محکم به در میزنه .. (رفقا چیزی دیگه به محرم نمونده .. از امام رضا مدد بگیریم ..) حضرت یه نگاه به غلامش کرد ، فرمود از همه دل میکنم .. اما از جوادم نمیتونم دل بکنم .. اگه میتونی پسرمُ تا یه جایی ببریم ، آرام آرام جدا شیم ... آی غریبِ کربلا حسین .... همه ترسم اینه بمیرم محرم نباشم .. رفقا اگه نبودم بگید به آقا ، تا تونست برات نفس زد ... انقده نوکرا بودن .. خدا رحمت کنه همه قدیمیا رو .. امشب کارُ با امام رضا ببند .. بگو آقا تا نفس داشتم برات داد زدم ... بزار بگم دلت بسوزه .. شنیدم تو گودال بهت بلند خندیدن .. برا همین دوست دارم برات بلند گریه کنم آقا .... تا محرم مرا نگه دارید دلِ من لک زده برایِ حسین ... امام رضا ... بهت میگن غریب الغربا .. به امام حسینم میگن غریب الغربا .. چی میخوام بگم ؟ .. میخوام بگم آقا غریب بودی تو حجره ؛ ( گریه کن ها کجا نشستن ..) نه یه سنگ به پیشونیت خورد .. نه آفتاب به صورتت خورد .. بدنتُ محترمانه کفن کردن .. زن ها اومدن گفتن این آقا غریبه ... اجازه بدید ما بریم پشتِ سرِ بدنش گل بریزیم ... این آقا اینجا نه خواهر داره .. نه مادر داره ... آی غریبه کربلا ... نیزه هاشان تمام شد کم کم نوبتِ سنگ ریختن شده بود نفسش بینِ راه برمیگشت نوبتِ دست و پا زدن شده بود بودم اما جلو نمیرفتم شمر بدجور بی ادب شده بود •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 @zakerein
Javadi Babolharam.mp3
6.46M
✨﷽✨ علیه السلام 🎵 MP3 فرمود اونایی که میتونن برا حسین گریه کنن 🎤🎤 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• JOIN🔜 💥 http://eitaa.com/joinchat/2536177680C0b8e21b1e5