اين كار چندان آسان نيست، چرا كه اين مردم صحرا نشين به سلاحهاي خود را بيشتر از جان خود دوست دارند. شكي نيست كه متحد ساختن و گسترش دادن نيروي نظامي ايران بسيار ارزشمند خواهد بود و اين مسئله اي است كه پيش از اين همسايههاي ايران از آن ممانعت ميكردند. اما اكنون به نظر ميرسد كه انگلستان داشتن چنين ارتشي را براي ايران ضروري ميداند و اميد است كه به اين كشور اجازه دهد با در اختيار داشتن نيروي نظامي كافي، نظم عمومي را در داخل كشور برقرار كرده و همچنين از مرزهاي خود به خوبي دفاع كند. بدين منظور ايران نيازمند منابع مالي مناسبي است كه به وسيله آن چنين نيرويي را تغذيه كند. اگر به ايران اجازه داده شود ماليات مناسبي را وضع كرده و منابع مالي خود را به خوبي مديريت كند، به نظر ميرسد نه تنها از پس هزينههاي فعلي خود بر ميآيد بلكه ميتواند تمام قرضهاي خود را كه در واقع مبلغ چندان زيادي هم نيست، تسويه كند. اين امور نه تنها خواسته اين كشور است، بلكه بارها براي تحقق آنها تلاش كرده است. [۱]
همانطور كه در ادامه خواهيد خواند، لرد كرزن درتاريخ ۱۶ نوامبر ۱۹۲۰ در مجلس اعيان انگليس سخنراني بلند بالايي در مورد ايران ايراد كرد. در مورد قزاقها و بركناري افسران روسي وي چنين گفت: «لازم به ذكر است نيروهاي ما در حد فاصل ميان همدان تا قزوين در جبهه اي پهناور مشغول دفاع از مواضع خود هستند. ما هرگز آنها را براي جنگيدن با بلشويكها به ايران و يا جاي ديگري نفرستاده ايم. نه سياست و نه اهداف ما چنين كاري را ايجاب نمي كند. دفاع از استانهاي شمالي ايران در برابر بلشويكها بر عهده هنگ قزاق گذاشته شده است و همانطور كه بارها ذكر شد، اين هنگ چندين سال پيش با استفاده از چند هزار سرباز شكل گرفت- كه با نام قزاق شناخته ميشوند چرا كه يونيفرمي به شكل يونيفورم قزاقها به تن ميكنند- و فرماندهي آنها به دست افسران روسي سپرده شد.
اين نيرو كه مدتي در برابر تحركات بلشويكها در سواحل جنوبي خزر مقاومت كرد، تحت فرماندهي سرهنگ استاروسلسكي رهبري ميشد. ناگهان به ما خبر رسيد كه
اين افسر به همراه ديگر همقطاران خود طي يك عمليات جنگي از برابر نيروهاي بلشويك همگي عقب نشيني كرده اند؛ اين در حالي بود كه هيچ مقاومتي در برابر حمله نيروهاي اشغالگر از خود نشان ندادند؛ همين افسر ارشد در ايران بارها عليه انگلستان دست به فعاليت زده و تبليغات دروغين به راه انداخته است. همچنين گواهان بسياري او را به اختلاس در اموال دولتي متهم ميكنند.
همانطور كه عاليجنابان مستحضر هستيد اين فرمانده روسي و ديگر همكارانش از افسران رژيم تزاري هستند و از اين پس نمي توان آنها را چيزي جز تهديد براي ايران و انگلستان دانست. با توجه به همين ملاحظات چند هفته پيش شاه تصميم گرفت به ادامه كار اين متحد خطرناك خاتمه بخشد. تصميم اعلي حضرت از جانب ژنرال آيرونسايد حمايت شد. ژنرال كه به صلاحيت و هوشياري مشهور است چندي پيش وارد ايران شد. در حال حاضر ژنرال آيرونسايد فرماندهي نيروهاي انگليسي در قزوين را بر عهده دارد (۳۶۰۰ نفر)، و با استفاده از فرصت پيش آمده ميبايست خود را از شر افسران نالايق و خيانتكار روسي خلاص كرده و هنگ قزاق را تحت فرماندهي افسران انگليسي مجدداً سازماندهي كند.
----------
[۱]: گزارش فصلي كالدول، شماره ۸، ۱۱۶۸/۰۰. ۸۹۱، مورخ۸ جولاي ۱۹۲۰
✍#محمد_قلی_مجد
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🌟💐🌟💐🌟💐 💐🌟💐🌟💐 🌟💐🌟💐 💐🌟💐 🌟💐 💐 💐قسمت پنجاه و هفتم 🌟 🔱داستانهاى_هزار_و_يك_شب_دربار 🔰خاطرات_پروين_غفارى
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟💐🌟💐🌟💐
💐🌟💐🌟💐
🌟💐🌟💐
💐🌟💐
🌟💐
💐
💐قسمت پنجاه و هشتم 🌟
🔱داستانهاى_هزار_و_يك_شب_دربار
🔰خاطرات_پروين_غفارى
🔱غلامرضا صراحتاً تاکید کرد که مادرم را همراه نبرم ،چون مسئله حساس و خصوصی است که باید تنها با من در میان بگذارد.
⚜پذیرفتم که راننده اش به دنبالم بیاید و خداحافظی کردم . به مادرم گفتم :
_قرار نیست شما همراه من بیایید
🔱 بسیار ناراحت شد و به فکر فرو رفت و به اتاقش برگشت .من هم لباس پوشیده و آرایش ملایمی کردم .حدود نیم ساعت طول کشید تا راننده غلامرضا برسد .وقتی که اتومبیل وارد باغ شد و من از آن پیاده شدم راننده تعظیمی کرد و دور شد.👮♂
🔱 غلامرضا در ایوان ایستاده بود و به جز زیر پیراهن و شورت پوشش دیگری نداشت .از بی ادبی او حرصم گرفته بود اما چاره ای نبود .
⚜همچنان که من از پله ها بالا میرفتم او نیز به طرف من آمد و وقتی که دستم را به طرفش دراز کردم بر آن بوسه زد. در آن دور و بر کسی مشاهده نمی شد. من که دیگر گرگ باران دیده بودم احساس کردم غلامرضا با کشاندن من به این باغ خلوت قصد و غرضی دارد که روشن خواهد شد.
🔱 با هم به درون اتاق بزرگ و مبله و شیکی رفتیم روی میز انواع اغذیه و نوشیدنی به چشم می خورد و از منقل کنار پشتی دود بلند میشد. به محض نشستن ،گیلاس مشروب برایم ریخت و کنار دستم نشسته در نگاهش تمنا موج میزد اما معلوم بود که میخواهد اول چیزی بگوید .
⚜برای اینکه به او کمکی کرده باشم گفتم :
_هیچ می دانید اگر برادرتان بداند که در دل شب من و شما در یک باغ و یک اتاق تنها بودیم چه خواهد کرد ⁉️
🔱 او در حالی که می کوشید لبخندی بزند گفت:
_ هیچ کاری نخواهد کرد و خوشحال هم خواهد شد
⚜با غیض گفتم :
نه چنین نیست او هم من و هم شما را خواهد کشت...
ادامه دارد....
✍#امينه
📔برگرفته از كتاب تا سياهى در دام شاه
🌟💐🌟💐🌟💐
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜 نفس عمیقی کشید و ادامه داد: بذارین راحتتون کنم .. شما بهم جواب م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜
.
وضو گرفتم و کم کم آماده شدم برای اومدن مهمونا، سعی کردم آروم باشم و با طمانینه کارامو انجام بدم باید خودمو قوی تر می کردم من که به هر حال باید جواب منفی میدادم پس نباید این همه استرس الکی رو به خودم وارد می کردم، لباس ساده و مناسبی رو تن کردم بعد هم روسری صورتیم رو رو لبنانی با یه گیره بستم، صدای گوشیم بلند شد، از رو میز برداشتمش،
یه پیام از طرف سمیرا
"عروس خانم خاستم بگم یهو هُل نکنی بوی یاس بوخوره بت سینی چای رو خالی کنی رو دوماده خخخخ"
لبخندی رو لبم نشست، از دست این سمیرا در این لحظاتم دست از نمک ریختن بر نمیداره، جواب دادم
"دیوونه ای سمیرا، کم نمک بریز😃"
پیام که فرستاده شد لبخندی دیگه رو لبم نشست مطمئنا سمیرا پیامم رو بی جواب نمیذاره، منتظر پیامش بودم که زنگ خونه به صدا دراومد، چشمامو بستم و زیر لب صلوات فرستادم و زمزمه کردم"خدایا خودت پشت و پناهم باش"
.
همه اومدن تو صدای سلام و احوال پرسی اومد بعدشم که مطمئن شدم نشستن، آروم دراتاق رو باز کردم و رفتم بیرون، با دیدنم عموجواد و ملیحه خانم سلام کردن و ملیحه خانم یه عروس گلمی بهم گفت که دلم یه جوری شد، از خوشحالیشون نمیدونستم چی بگم، ای کاش میدونستن من عروسشون نمیشم، یه کم به اطراف نگاه کردم پس عباس کجاست؟!
هنوز این سوال از ذهنم کامل نگذشته بود که مامان پرسید: راستی آقا عباس کجاست؟!
ملیحه خانم درحالی که چادرشو درست می کرد گفت: الاناس که پیداش بشه، ما از شمال اومدیم اما عباس تهران کاری داشت گفت از اونجا خودشو میرسونه
تو ذهنم یه علامت سوال بزرگ ایجاد شد، عباس تهران چیکار داره، سریع به خودم نهیب زدم که به تو چه آخه تو سرپیازی یا تهش!!
چند دقیقه ای حرف زدیم و البته بیشترشم بازجویی از من بود!! یعنی همون سوال پرسیدن از درس و دانشگاه و اینجورچیزا، با صدای زنگ، محمد سریع بلند شد بره در و باز کنه، بعد چند دقیقه صدای سلام عباس پیچید تو خونه، همه جوابشو دادن ولی من چشمامو بستم و سعی کردم فقط عطرشو به ریه هام بکشم، وقتی عباس اومد ترجیح دادم بدون نگاه کردن بهش برم آشپزخونه پیش مهسا، وارد آشپزخونه شدم، مهسا لبخندی بهم زد، دلم سوخت به حال همه، همه ای که خوشحال بودن و فقط فکر کنم منو عباس بودیم که تو بدحال ترین حالت ممکن بودیم آهی کشیدم که مهسا گفت: عروس خانم به جای آه کشیدن چای بریز ببر یه کم دومادو ببینی روت باز شه
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜
چشم غره ای بهش رفتم و گفتم: هنوز نه به داره نه به بار، شاید من ایشونو نپسندیدم و ردش کردم
خنده ی کوتاهی کرد و گفت: ولی من اینطور فکر نمی کنم، مطمئنا تو از عباس آقا خوشت میاد
از روی تاسف سری تکون دادم و مشغول ریختن چای شدم،با صدای مامان که گفت چای رو بیارم، چادرمو مرتب کردم و سینی رو بردم تو هال، اول به عموجواد تعارف کردم، لبخند رضایت مندی رو لبش بود، بیچاره عمو جواد حتما خیلی از این وصلت خوشحال میشد، ملیحه خانم هم با لبخندی چای رو برداشت، جرئت نزدیک شدن به عباس رو نداشتم اما چاره ای نبود سینی رو جلوش گرفتم، احساس میکردم امروز بیشتر از همیشه عطر یاسش رو حس میکنم، بدون نگاه کردن به من چای رو برداشت، نیم نگاهی بهش انداختم خیلی جدی و خشک نشسته بود، اینم از این یکی واقعا نمیدونم دقیقا دلم باید برای کی بسوزه شاید خودم، خود من که یار کنارمه و من ازش هیچ سهمی ندارم هیچ سهمی شاید سهم من فقط همون یاسه!!
به مامان و محمد چای تعارف کردم و نشستم کنار مامان، باز بحث خاستگاری و مهریه و چرت وپرت، همه ی دخترا این جور وقتا پر از هیجان و استرس و خوشحالی ان اما من اونموقع هیچ حسی نداشتم، فقط ناراحت بودم ناراحته همه، همه که انقدر جدی بودن و نمی دونستن این عروس خانم عروس نشده جوابش منفیه ...
تو فکر وحال خودم بودم نمیدونم چند دقیقه گذشت که ملیحه خانم گفت: خب اگه اشکالی نداره و اجازه بدین معصومه جون و عباس اگه حرفی دارن باهم بزنن
گوشه چادرمو تو مشت گرفتم، جای بدش تازه رسید..آه خـــدا!
#ادامه_دارد...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
Havaye Havva - Nasser Abdollahi.mp3
11.23M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
پاشنه ی کفش فرارو ور کشید
آستینِ همّتو بالا زد و رفت
حیوونی ، تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوّا زد و رفت
#محمدعلی_بهمنی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#محبت_درمانی ۶۶ ❗️تا وقتی ایمانت به یقین تبدیل نشــه؛ عبادت هات، محبت هات، دویدن های سلوکی ات...به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محبت درمانی 67.mp3
10.81M
#محبت_درمانی ۶۷ (آخر)
بالاترین مرتبه محبت اینه که؛
جا بشی تو دل خـدا!
اونوقت؛
خدا رو میشه در گوش و چشم و زبان و دستت دید،
و دیگه دلت برای خدا تنگ میشه؛
این دلتنگی ، علامت صدق محبت توست💛
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎥شاخصه های خانواده امام زمانی: 👈 خانواده امام زمانی شعبه ای از حکومت #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ترک گناه با کمک #امام_زمان (عـجل الله تعالی فرجه)
🎙 استاد دولتی
اللهـمعجـللولیڪالفـرج
#امام_زمان
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎥وقتی مجریهای لسآنجلسی هم این مدل آموزشها رو نمیپسندن و از گلایه پدران و مادران آمریکایی نسبت به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ سوال
⁉️ آیا چیزی به نام دهه محسنیه و عزاداری برای حضرت محسن علیهالسلام هم داریم؟
🔰 پاسخ کوتاه:
👈افراط در عزاداری از جمله دسیسههای اخیر تشیّع انگلیسی است، تا مردم هم خسته شوند و هم عرصه بر آنان تنگ شود و دیگر نتوانند جشنهای مذهبی و ملّی خود را برگزار کنند؛ لذا بعد از مدتی عزاداری محرم و صفر نیز تحت الشعاع قرار خواهند گرفت و کمرنگ خواهند شد.
🔰پاسخ تفصیلی:
👈 ابتداءاً باید دانست که عزاداری برای اهل بیت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) با دلایل شرعی معتبر جزء شعائر دینی و از وظایف محبّین خاندان عصمت و طهارت است. البته از نظر فقهی مستحبّ و در مواردی واجب است. سیره اهل بیت(علیهمالسلام) هم برپا کردن مراسم عزا مخصوصاً برای سیّد الشهداء(علیهالسلام) و روضه خوانی بر شهدای کربلا بوده است.
✅ عزاداری نیز مراتبی دارد، اصل عزاداری به یادآوردن مصائب اهل بیت و گریه کردن بر آن است. این مرتبه از عزاداری مئونۀ خاصی نمیطلبد و شاید افراط در مورد آن خیلی متصور نباشد. اما عزاداری مراتب بالاتری هم دارد که شیوههای عزاداری را تشکیل میدهد. مثلاً برپا کردن مجلس عزا و بیرون آوردن دستۀ عزاداری با آداب خاص خود.
✳️ نکته دیگر اینکه مقدار و اندازهی عزاداری را شرع تعیین نکرده مثلاً در روایتی نداریم که چند روز برای امام حسین(علیهالسلام) عزاداری کنید. بلکه مقدار عزاداری به عرف سپرده شده است یعنی عُرف هر منطقهای تعیین میکند که چند روز عزاداری شود.
👈 در سالهای اخیر تشیّع انگلیسی برای اهدافی خاص سعی دارد حدود و مقادیر عزاداریها را گسترش دهد تا جایی که عرصه بر مردم در برگزاری مراسماتی مثل عقد و عروسیها و دید و بازدیدهای نوروزی تنگ شود.
❇️ منظور ما از افراط «ساختن دهههای عزا» برای موارد جدیدی است که در گذشته نبوده است؛ به راه انداختن دستههای عزاداری با سر و صدای زیاد در برخی روزهای سال که اصلاً مناسبت تاریخی برای آن وجود ندارد مانند دهۀ محسنیه، دهه صادقیه، باقریه، دهۀهای متوالی فاطمیه(بعضاً تا چهار دهه!) و بسیاری موارد نوظهور که پیش از این سابقهای در مکتب اهل بیت(علیهمالسلام) نداشته، نشان از طرّاحی پیچیده استکبار جهانی برای جدا کردن توده مردم از اهل بیت(علیهمالسلام) دارد. زیرا در طیّ یک سال مراسمات عقد و عروسی و جشنهای ملّی و اعیاد مذهبی فراوانی وجود دارد که گرامی داشتن آنها نیز لازم و ضروری است.
👈 حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی(دامت توفیقاته) دو سال پیش نسبت به این حرکت موزیانۀ تشیّع انگلیسی هشدار دادند و فرمودند: «جامعه عرفا نمیتواند نسبت به این همه عزاداری پیاپی مراقبت داشته باشد و سرانجام به انکار مجموع عزاداری روی میآورد.»
🔺 حضرت امام خامنهای(دامعزّهالشریف) نیز با روشنبینی همان سنت گذشته در مقدار روزهای دهه فاطمیّه را مراعات میفرمایند و برنامههای عزاداری دفتر ایشان در این ایّام و همچنین برنامههای صدا و سیما، راه را برای سوء استفاده دشمنان بسته است.
_________________
📚 لینک مطلب: https://btid.org/fa/news/86366
📎 #اعتقادات
📎 #راهنما_شناسی
💠 پرسمان اعتقادی استاد محمدی
📛🇺🇸 داستان غم انگیز بردهها در آمریکا!
(قسمت اول)
🔻 در طول دوران بردهداری که از قرن شانزدهم تا نوزدهم میلادی ادامه داشت، شیوه معمول مجازات بردگان هم ظالمانه و هم وحشیانه بود. اربابان به ندرت سعی میکردند با نفوذ اخلاقی بر بردگان خود حکومت کنند،
‼️ آنها با شلاق، لگد زدن، ضرب و شتم، گرسنگی دادن، علامت زدن، بار کردن آهن، زندانی کردن، یا سایر شیوههای ظالمانه شکنجه بر بردگان حکومت میکردند. و اغلب به #اختراع شیوه جدیدی از #شکنجه میبالند!
🔻 بسیاری از اربابان آنقدر تازیانه میزنند تا خسته شوند یا تا زمانی که پشت سر بردگان لختهای از خون ایجاد شود. آنگاه پس از یک توقف کوتاه، برمیخیزند و دوباره به سراغ بردهها میرفتند. و بعد از اینکه انتقام خود را در خون قربانیانشان دیدند، گاه آنها را، ساعتها بسته و زخمی و خونین رها میکردند..
🌐 https://3chicspolitico.com/2015/02/11/black-history-the-slave-whipping-post/
🔴 چهره واقعی غرب
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
در ص ۱۷ چنين مذكور است: «بعد آنكه باب حاملان پيام خود را به اطراف اعزام داشت خود عازم مكه گرديد كه د
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم:
[ صفحه ۱۲۹] در ص ۱۴۱ نبيل ميگويد:
«حضرت باب قبلا در ضمن توقيعي به پيروان خويش فرموده بودند كه پس از سفر مكه هيكل مبارك به عتبات تشريف خواهند برد لذا جمعي از مؤمنين در آن اقليم منتظر ورود هيكل مبارك بودند مدت قليلي كه از نوروز ۶۱ سپري شد توقيعي از حضرت اعلي از طريق بصره براي احبائي كه در عتبات منتظر بودند رسيد و در آنجا تصريح فرموده بودند كه آمدن من به عتبات ممكن نيست و فرموده بودند بروند در اصفهان بمانند تا تعليمات لازمه به آنها برسد و از جمله فرمودند اگر مصلحت شد شما را به شيراز خواهم خواست بعضي در اين امتحان لغزيدند و گفتند چطور شد كه سيد باب به وعده ي خود وفا نكرد آيا اين خلف وعده ي خود را هم به امر خدا ميداند؟. » ايضا ضمن خطاب به ملاحسين در ماجراي شب بعثت نقل ميكند ص ۵۷ نبيل: «از آنجا (يعني از مكه) به كوفه خواهم رفت و در مسجد كوفه امر الهي را آشكار خواهم ساخت. » در حقيقت براي چنين اجتماعي عتبات موقعيت مناسبي داشت زيرا به علت وفور زائرين شيعه مخصوصا ايراني اجتماع افراد بابي در آنجا جلب توجه نمي نمود و به علاوه باب ميتوانست در آن محل ياران جديدي نيز به دست آورده تشجيعات لازمه را نيز نسبت به ياران معمول داشته و نقشههاي بعدي را تنظيم نمايد، و ضمنا باب ميتوانست در مسجد كوفه نيز در گوشي با يك فرد ديگر صحبت داشته و بگويد حديث كوفه نيز تحقق يافت ولي عدم
موفقيت حروف حي در جلب افراد لازم و نرسيدن صورتهاي درخواستي حاكي از اسامي مؤمنين از طرفي و
وحشتي كه سفر حج در او توليد نموده بود ياراي چنا تظاهر علني را در كوفه هم در خود نمي ديد و از طرف ديگر جلب شدن او توسط اولياي حكومت و اجبارش به حركت به شيراز و اقامت در آن موجب تعطيل شدن قطعي كليه اين نقشهها گرديد. باب براي اينكه قبل از ورود به شيراز زمينه شروع كار خود را بسنجد قدوس [ صفحه ۱۳۰] بيچاره را آلت قرار داده و او را با دستوراتي مبني بر انجام پاره ي تظاهرات پيش از خود به شيراز ميفرستد تا به بيند اگر زمينه وخيم است خود بدانجا نرود و احيانا به عتبات رود زيرا در غير اينصورت لازم نمي بود قدوس را جداگانه به شيراز بفرستد در حالي كه خود بلافاصله نيز بدان صوب ميرفت و همانطور كه سه ماه با هم بودند تا آخر سفر و برگشت به شيراز نيز ميتوانستند با يكديگر بمانند. نبيل در ص ۱۲۵ نقل ميكند: «حضرت باب از مدينه به جده مراجعت فرمودند و از آنجا تا بوشهر با كشتي مسافرت كردند پس از ورود به بوشهر در همان كاروانسرائي كه سابق تشريف داشتند ورود فرمودند.... آنگاه قدوس را مخاطب داشته و با كمال مهر و محبت به او فرمودند كه به شيراز مسافرت نمايد. » ولي تظاهر قدوس و ملاصادق اثر خود را بخشيده و قبل از اينكه باب بتواند از تدبير خود استفاده برد و در صورت بروز جنجال و آشوب خود را به كناري كشاند مأمورين حكومتي به
دستگيري او موفق ميشوند. ولي نبيل قصه ي مجعولي دائر بر اينكه باب خود را تسليم داشته نقل ميكند (ص ۱۳۲):
#بابیت
#بهائیت
✍#امان_الله_شفا
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📹 قسمت 4 |درس اخلاق آیت الله مصباح یزدی 👈 موضوع: معنی محبت 🔺سلسله جلسات درس اخلاق آیت الله مصباح ی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 قسمت 5 |درس اخلاق آیت الله مصباح یزدی
👈 موضوع: مقام محب
🔺سلسله جلسات درس اخلاق آیت الله مصباح یزدی با موضوع «محبت خدا»
#آیت_الله_مصباح_یزدی
#درس_اخلاق
#محبت_خدا
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357