فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 جلیلی: تغییر رئیس جمهور آمریکا، تغییری در سیاستهای خصمانهی این کشور ایجاد نمیکند
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
📣 فرود اضطراری یک هواپیما در تبریز
مدیر روابطعمومی فرودگاه بین المللی تبریز:
🔺عصر امروز هواپیمای پرواز تبریز به بندرعباس بعد از پرواز و طی مسافتی کوتاه بهدلیل نقص فنی در یکی از موتورها مجبور به بازگشت به فرودگاه تبریز شد.
🔺مسافران پس از نشستن هواپیما فرودگاه را ترک کردند پرواز جایگزین فردا انجام خواهد شد
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
📣 «هریس» شکست در انتخابات را پذیرفت
🔺کامالا هریس، نامزد دموکراتها در تماس تلفنی با دونالد ترامپ نامزد جمهوریخواهان شکست در انتخابات را پذیرفت.
🔺هریس این مکالمه تلفنی بر انتقال مسالمتآمیز قدرت تاکید کرده است.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 رسانهعبری: بانوی همراه ترامپ در میتینگها ملانیا نبود
🔺یک رسانه عبری زبان ادعا کرد، بانویی که به عنوان ملانیا همسر دونالد ترامپ او را در میتینگهای تبلیغاتی همراهی میکرد، ملانیای اصلی نبوده و یک بازیگر شبیه او این نقش را بازی کرده بود.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
📣 ۵۲ درصد اسرائیلیها: نتانیاهو خطری برای اسرائیل
🔺شبکه ۱۳ تلویزیون رژیم صهیونیستی اقدام به برگزاری یک نظرسنجی کرده که بر اساس آن۵۲ درصد صهیونیستها گفتهاند نتانیاهو پس از درز اطلاعات امنیتی اخیر خطری برای امنیت اسرائیل است.
🔺همچنین بر پایه نتایج این نظرسنجی، ۶۰ درصد اسرائیلیها یواو گالانت وزیر جنگ برکنار شده را برای این سمت مناسبتر دانستند و تنها ۱۴ درصد گفتهاند یسرائیل کاتس شایستگی این سمت را دارد.
🔺همچنین ۶۶ درصد اسرائیلیها برکناری گالانت را به دلیل مسائل حزبی دانسته و ۲۵ درصد نیز گفتهاند برکناری او به نفع اسرائیل است.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
📣 جانشین وزیر دفاع ایران وارد اسلام آباد شد
🔺سردار قریشی، جانشین وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران با هدف دیدار با مقامهای ارشد دفاعی و نظامی پاکستان در راستای تقویت همکاریهای دوجانبه وارد اسلامآباد پایتخت این کشور شد.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 ماهواره هدهد «نصرمناللهوفتحقریب» را مخابره کرد
سازنده ماهوارههای ایرانی هدهد و کوثر:
🔺امروز به عنوان پیام افتتاح و رسمی ارسال پیامهای کوتاه و مخابراتی، ماهواره هدهد پیام نصر من الله و فتح قریب را منتشر کرد.
🔺ماهواره هدهد با فناوری بومی، پیام «نصر من الله و فتح قریب» را به زمین فرستاد؛ نمادی از پیشرفت و اقتدار علمی که ارتباطات کشور را به ارتفاعات جدید میبرد.
🔺امروز دیگر از ارسال پیامهای کوتاه تا مأموریتهای کلان، همه با ماهوارههای ساخت دست متخصصان ایرانی ممکن شده است.
#ماهواره
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📗کتاب صوتی #دختران_آفتاب بخش ۱۰۹ تا ۱۱۲ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔻سوال یک دختر خانم از استاد: آقا #حجاب مال قدیما بوده الان ما بی حجاب راحت تریم.
دکتر رحیم پور ازغدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا مبارزه علیه حجاب؟!!
در تمدن غربی، حذف زن از هر صنعتی باعث نابودی آن صنعت می شود.
🔻دنیای غرب زنان را با استفاده از فضای رسانهای و تبلیغات به یک مصرفکننده سیریناپذیر تبدیل و از سوی دیگر از خود زنان و جاذبههای جنسیتی آنان برای همین تبلیغات استفاده میشود.
#پیشنهاد_دانلود
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کارتون زیبای حجاب
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
٨. سخت گيرى به رعايت حجاب سازمان حج و زيارت مى تواند از ثبت نام زائرانى كه شئونات اسلامى به ويژه حج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
٩. تشويق مديران موفق
سازمان حج و زيارت بايد مديرانى را كه هنگام ثبت نام از زائران زن، به رعايت حجاب كامل آنان تأكيد مى كنند و نيز در طول سفر نسبت به رعايت حجاب، تدابير لازم را مى انديشند، تشويق كنند. در مقابل، بايد با مديرانى كه به اين موضوع اهميت نمى دهند، برخورد كنند و آنها را از ادامه فعاليت براى مدتى كوتاه يا در صورت تكرار، براى هميشه محروم كنند.
البته براى اجراى كامل اين طرح، ضرورى است جلسهها و كارگاه هاى دانش افزايى و توجيهى لازم براى مديران و دست اندركاران كاروانها برگزار شود تا هيچ نقطه مبهمى براى آنها باقى نماند.
پایان
#راهکار_تقویت_فرهنگ_حجاب
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
شفا صديق محترم حجة الاسلام و المسلمين آقا سيد طه موسوى (حفظه اللّه تعالى) كه از دوستان نزديك و قديم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تمديد قبض روح آية اللّه حائرى
آية اللّه العظمى حاج شيخ محمّد على اراكى رحمه الله عليه مى فرمودند:
پس از مدّتى كه آيت اللّه حاج شيخ عيدالكريم حائرى يزدى رحمه الله عليه در كربلا ساكن بوده است، خواب مى بيند كه به او مى گويند:
عمر شما ده روز ديگر بيشتر نيست و از آنجا كه ايشان به اين امور بى اعتنا بود،
توجّهى به اين خواب نمى كند.
روز دهم كه شيخ با چند نفر از دوستان براى رفع خستگى به باغات كربلا مى رود، در حين كار دچاز لرزش شديدى مى شود. ايشان را با عبا مى پوشانند ولى فائده نمى بخشد.
تا اينكه به منزل مى آورند و در بستر كه در حالت احتضار بوده اند، ياد خواب ده روز قبل مى افتند و متوجّه مى شوند كه امروز روز دهم است و آن خواب، خواب درستى بوده است. در همان بستر رو به سوى گنبد مطهّر حضرت سيّدالشهدا عليه السلام مى كند و عرض مى كند:
(آقا! مردن حق است ولى هنوز دستم خالى است. مستدعى است كه تمديد بفرمائيد كه دستم خالى نباشد).
ناگهان مى بيند كه سقف شكافته مى شود و دو نفر آمدند براى قبض روح و در همين حال ملكى آمد و گفت: تمديد شد!
پس از آن بود كه حوزه علميّه قم را تاءسيس كرد كه اگر ايشان نبود الا ن شايد اثرى از اين حوزه نبود. (۹۵)
#داستانهایی از علماء
✍محمدتقی صرفی پور
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
💠#داستان
👈ماجرای تشرفات شیخ انصاری رحمه الله به محضرنورانی حضرت #امام_زمان علیه السلام
🔹 یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری میگوید:
«نیمه شبی در کربلا از خانه بیرون آمدم، در حالی که کوچهها گل آلود و تاریک بودند و من چراغی با خود برداشته بودم.
از دور شخصی را دیدم، که چون به او نزدیک شدم دیدم، استادم شیخ انصاری است.
با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم که در این کوچههای گل آلود با چشم ضعیف به کجا میروند؟!
🔸 از بیم آنکه مبادا کسی در کمین ایشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم.
شیخ رفت تا در کنار خانه ای ایستاد و در کنار درِ آن خانه زیارت جامعه را با یک توجّه خاصّی خواند، سپس داخل آن منزل گردید.
من دیگر چیزی نمی دیدم امّا صدای شیخ را می شنیدم که با کسی سخن میگفت. ساعتی بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم و شیخ را در آنجا دیدم.
🔺 بعدها که به خدمت ایشان رسیدم و داستان آن شب را جویا شدم پس از اصرار زیاد به من، فرمودند: «گاهی برای رسیدن به خدمت امام عصر اجازه پیدا میکنم و در کنار آن خانه (که تو آن را پیدا نخواهی کرد.) میروم و زیارت جامعه را میخوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب میشوم و مطالب لازم را از آن سرور میپرسم و یاری میخواهم و برمی گردم.
☑️ سپس شیخ مرتضی انصاری از من پیمان گرفت که تا هنگام حیاتش این مطلب را برای کسی اظهار نکنم.
📚 ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان، ص ۶
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
عاشقانه مذهبی:
سورن لبخندی زد و از اینه به پریناز نگاه کرد و گفت:خواهش میکنم... اگر کمکی خواستید... در خدمتم...صبحا معمولا
سورن سرحال تر از همه ی انها بود.دیگر از ان خشکی سابق در امده بود و کمی با انها صحبت میکرد.ترانه خواب و
بیدار بود که رسیدند.ترانه روی زمین نشست و شمیم را پایین کشید و بلافاصله سرش را روی شانه ی او
گذاشت.شمیم حرصی شد و گفت:ترانه بالشت خونه است...ترانه ناله مانند گفت:نه.... تو ام....خوبی....
جای بالشمو میگیری....شمیم حرفی زد.سحرو پریناز رو به رویشان نشستند.سحر:شمیم؟؟؟ شمیم که به رو ه رو
خیره بود نگاهش را به سحر دوخت و گفت:هاااااان؟ پریناز:چیه؟دپی؟ شمیم:نه بابا...سحر:چته خوب؟؟؟ شمیم خم
شد تا از کیفش کتابی را در اورد که ترانه نالید:اینقدر تکون نخور....شمیم نفس عمیقی کشید و گفت:ترانه پاشو له
شدم...ترانه: نه ه ه ه ه ه... تو رو خدا فقط پنج دقیقه...شمیم با حرص کتابش را ورق زد و پریناز پرسید:چیه
شمیم؟طوری شده؟ شمیم اهی کشید و گفت:مادر بزرگم ازدواج کرد.ترانه سرش را از روی شانه ی او بلند کرد ... با
چشمهای خمار و خواب الود گفت:مبارکه... و ناشیانه کل کشید...شمیم سقلمه ای به شکمش زد که ترانه دولا
شد.ترانه با ناله گفت:بمیری شمیم... رخت عزای تو رو بپوشم... سوراخ شد دلم...شمیم لبخند پیروزمندانه ای زد و
سحر پرسید:اینکه ناراحتی نداره؟ شمیم:بابام با کل عمه هام و مادربزرگم و خالصه هرکی که با این وصلت موافق
بود... قطع رابطه کرد.پریناز:بهتر...ترانه:... فامیل کمتر زندگی بهتر...شمیم به نقطه ای دور خیره شد و چیزی
نگفت.سحر:شمیم از چی ناراحتی؟ شمیم:بابام...پریناز مضطرب پرسید:بابات حالش خوبه؟؟؟ شمیم: سکته...سه
دختر هینی کشیدند و ترانه گفت:خوب الان حالش چطوره؟ شمیم:سکته رو رد کرده...پریناز:اخ... الهی بمیرم...
چطوری اینطوری شد؟ شمیم:وقتی از خونه ی مادر بزرگم بر میگشت...اونقدر عصبانی بود که سکته کرد.سحر:الان
بیمارستانن؟ شمیم سرش را به معنای اره تکان داد و ترانه گفت:خوب رد کرده دیگه... خوب میشن ایشاالله...شمیم
بالاخره لبخند ی زد و گفت:اره خدا رو شکر...دختر ها نفس راحتی کشیدند و شمیم ادامه داد:ولی دیشب خیلی
ترسیدیم...وقتی تلفن زنگ زد و خبردار شدیم... مامانم غش کرد.. شیدا از شدت گریه نفسش در نمیومد....دست
تنها... نمیدونستم چیکار کنم...سحر:خوب خدا رو شکر همه چی به خیر گذشت... مگه نه؟ شمیم نفس عمیقی کشید
و گفت:اره... ولی تا صبح خوابم نبرد...ترانه:فدای تو بشم.... بیا رو پای من بخواب...هر چند مثل تو گوشتالو
نیستم...شمیم با صدای بلند خندید و گفت:نمیری ترانه...ترانه:راستی به عروس خانم بگو بیاد یه دستی رو سر ما
بکشه... بلکه دو تا خواستگار واسه ی ما بیاد...سحر لبخندی به ترانه زد.ترانه منظور لبخند عمیق سحر را متوجه نشد
و ادامه داد : سحر این طالب کی میخواد بیاد؟؟؟من جهازم تکمیله....پریناز خندید و گفت:منم... دو روز پیش مامان
داشت ست لیوان شیش تایی و تو کمد میچپوند...ترانه:تو دلتو صابون نزن.... اونا مال پریچهره....پریناز اخمی کرد و
گفت:نه خیرم.... کمد دست چپی مال پریچهره.... راستیه مال منه...ترانه برایش شکلکی در اورد و هر چهار نفر
خندیدند.شمیم زانوهایش را در اغوش گرفت و گفت:راستی بچه ها... دوست دارین شوهر ایندتون چه جوری
باشه؟؟؟ پریناز نفس عمیقی کشید و گفت:عاشق.... یه عاشق واقعی....شمیم رو به سحر پرسید:توچی؟ سحر شانه ای
بالا انداخت و گفت:نمیدونم...ترانه:پولدار باشه... فقط...سحر چشمهایش گرد شد... و ترانه ادامه داد:چاق باشه... کپل
باشه... کچل باشه... هر چی باشه.... اما پولدار باشه... من اعصاب زندگی تو خونه ی منهای شصت و تو کاسه کوزه ی
گلی غذا خوردن و اینا رو ندارم....یه پیر مرد هف هفوی هشتاد ساله...کم کم هفتاد و پنج ساله... که همون شب اول
بمیره... ارثش برسه به من....پریناز:اومدیم شب اول نمرد.... اون وقت چی؟؟؟ ترانه چشمکی زد وبا لحنی محکم
گفت:میمیره...شمیم:اومدیمو نمرد...سه روز بعد مرد...شب اول و چی میکنی؟ ترانه:بچه ها علم ثابت کرده میمیره..
پیرمرد که طاقت هیجان داره..... تا قرص زیر زبونیشو بهش برسونم رفته اون دنیا...سحر و پریناز و شمیم با صدای
بلند خندیدند وسحر گفت:نمیری ترانه....ترانه:دیدید میمیره... هیجان واسه ی یه پیر مرد ضرر داره.... اونم چه
هیجانی... یه دختر 75 ساله ی خوش بر و رو... نچاد یه وقت...گیر میکنم تو گلوش.... اون وقت که مرد... منم و
پوالش..... سفر اروپا...دور دنیا.... میرم کره ی ماه...شمیم خندید و گفت:اینو خوب اومدی...واست جور
میکنم...پرتابت کنیم کره ی ماه... ازشرت خالص بشیم...پریناز رو به سحر گفت:تو واقعا نمیدونی؟؟؟ سحر از
موضوع پرت شده بود...سرش را باال گرفت و گفت:هاان؟-خوب... خوب... همینا دیگه.... عاشق باشه... پول برام
مهم نیست.... و به ترانه خیره شد که با دندانش گوشه ی ناخن بلندش را فرم میداد ... در همان حال پرسید:خودت
چی شمیم؟؟؟؟ شمیم:خوشگل باشه...فقط.... خوشگل و خوشتیپ....پول و عشق بخوره تو سرش.... دو روز دنیا
میخوام پز شوهرمو بدم به دوستام....ترانه خندید و گفت: خوشگل باشه که تو رو نمیگیره....هر چهار نفر
خندیدند.شمیم بهتر بود... چقدر محیط مدرسه را دوست داشت... در اینجا همه ی مشکالتش به فراموشی سپرده
میشد.خانم دلفان مثل ارواح خبیث بالای سرشان نازل شد.ترانه بی اراده استین هایش را پایین داد و شمیم موهایش
را داخل مقنعه فرستاد.....پریناز کاپشنش را پوشید تا تنگی مانتویش به چشم نیاید.خانم دلفان:ببینم ناخن هاتو
یوسفی؟؟؟ ترانه لبش را به دندان گرفت و گفت:فردا کوتاهشون میکنم خانم...خانم دلفان نچ نچی کردو داخل
دفترچه مشکی همیشه به دستش چیزی یادداشت کرد.سپس به پریناز خیره شد که سعی داشت... پاچه ی شلوارش
را پایین بکشد.خانم دلفان یک تای ابرویش را بالا داد و گفت:پارسا... جوراب مچی پوشیدی؟؟؟ پریناز:به خدا همه
ی جورابام کثیف بود...خانم دلفان باز دفترچه اش را با زکرد و مشغول یادداشت شد. و قبل از انکه به شمیم و سحر
چیزی بگوید متوجه اب بازی دو اول دبیرستانی در کنار اب خوری شد... با گامهایی تند به سمت انها رفت و فریاد
زد:صبح اول صبحی... وقت اینکاراست؟ ترانه:بمیرم واسه ی شوهرش...شمیم:عمرا اگه شوهر داشته باشه....ترشیده
است که اینقدر عقده ایه...پریناز:فکر کنم مادر بزرگت اول بیاد یه دستی روسر خانم دلفان بکشه....ترانه:اره... اره...
یه دلفین پیر از اقیانوس واسش پیدا کنیم....سحر: بی نمک...پریناز:خوبه به سیبلها گیر نداد....شمیم:باز تو صفا دادی
که...پریناز:خوب میرفت تو چایی... چی میکردم؟؟؟ سحر:ایییییی..... چندش...پریناز حرفی نزد و زنگ صف خورده
شد و دخترها بلند شدند.پریناز حرفی نزد و زنگ صف خورده شد و دخترها بلند شدند و به صف شدند. ترانه روی
نیمکت لم داد و زانویش را به جامیز تکیه داد. پریناز که روی میز نشسته بود گفت:دو هفته ی دیگه امتحانای ترم
اوله.... سحر:سلیمی هنوز دو فصل از جبر و درس نداره... شمیم:مهدوی قراره سواالی هندسه و دربیاره... میگن خیلی
سختگیره... ترانه :ووووووای... کی حال امتحان داره... کاش قبل امتحانا یه اردویی... سینمایی جایی میرفتیما...نه؟؟؟
سحر:وای میدونی چند وقته سینما نرفتیم؟؟؟ ترانه سیخ نشست و گفت:پنج شنبه بریم؟؟؟ شمیم خواست چیزی
بگوید که جلوی در کلاس همهمه ای شد. ترانه داد زد:چه خبره؟؟؟ هدیه:نمیدونم؟ ترانه ایستاد و رو به هانیه که
نماینده ی کلاس بود گفت:چیه نماینده؟چه خبره؟ هانیه کلافه داد زد:بشینید سر جاتون... اه... دخترها کمی ارام
گرفتن... هانیه کاغذهایی را به دست بچه ها میداد. سحر:اینا چین....؟ هانیه: رضایت نامه... و رو به طناز گفت:پاشو
قیمت و تاریخ و رو تخته بنویس... طناز بلند شد و به پای تخته رفت. هانیه به ته کلاس رسید به جز پریناز و شمیم به
ترانه و سحر برگه های رضایت نامه رو داد و گفت: قراره چهار شنبه بریم اردوگاه...پنج شنبه هم تعطیل
رسمیه...قراره دو روز اونجا بمونیم.... تا جمعه عصر.... باحاله نه؟ ترانه نگاهی به شمیم و پریناز انداخت و با کمی
دلهره که در صدایش موج میزد گفت:همه ی کلاسا؟؟؟ هانیه که با دو انگشت مشغول کندن جوش روی چانه اش
بود گفت:اوهوممم... فقط پایه ی سوم و رو به پریناز و شمیم گفت:رضایت نامه هاتونو از نمایندتون بگیرید... دخترها
نفس راحتی کشیدند و شمیم با خنده گفت: ترانه سقت بیاد پایین...ترانه خندید و گفت:مرض... ولی خدایی کاش از
خدا یه چیز دیگه میخواستما.... سحر که لبخندی روی لبهایش بود گفت:مثال چی؟؟؟ ترانه:شووووووووور... پریناز
غش غش خندید و گفت:نمیری ترانه... ترانه کش و قوسی داد و گفت:وای چه با حال نزدیک دوروز باهمیم...
✍✍نام داستان راننده سرویس
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#کارگاه_خویشتن_داری ۳۴ ⚠️ مبارک نیست؛ ارتباطی که حتّی ظاهرش مقدّس است؛ اما تو را، صـــاف به جهنّم م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارگاه خویشتن داری 35.mp3
11.79M
#کارگاه_خویشتن_داری ۳۵
✍ واکنش ما در برابر موفقیتهای دیگران،
میتواند رشددهنده روح ما باشد یا سوزانندهی آن ...
"حسادت" بسرعت روح ما را به آتش میکشد!
🔅 خویشتنداری در چنین مواقعی، مبارزه با حسادت درون، و شریک شدن در شادی دیگران است.
@shervamusiqiirani - یک شاخه گل 435 - استاد گلپایگانی.mp3
7M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
زان می که داد ساقی مجلس به دست ما
بالا گرفت کار دل می پرست ما
از پا درآمدیم به راه وفا دریغ
یاران بی وفا نگرفتند دست ما
با یک نگاه بس دل هوشیارصید اوست
هر جا که پا به ناز نهد ترک مست ما
#مشفق_کاشانی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
⁉️چرا راه رسیدن به ظهور امام زمان بسیار سخت است؟! 🎤استاد شجاعی ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓فلسفه غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چیست؟
استاد محمدی
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357