eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.2هزار عکس
35.8هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
اخلاق و رفتار امام رضا عليه السلام امامان پاك ما در ميان مردم و با مردم مى زيستند، و عملا به مردم درس زندگى و پاكى و فضيلت مى آموختند، آنان الگو و سرمشق ديگران بودند، و با آنكه مقام رفيع امامت آنان را از مردم ممتاز مى ساخت، و برگزيده ى خدا و حجت او در زمين بودند در عين حال در جامعه حريمى نمى گرفتند، و خود را از مردم جدا نمى كردند، و به روش جباران انحصار و اختصاصى براى خود قائل نمى شدند، و هرگز مردم را به بردگى و پستى نمى كشاندند و تحقير نمى كردند... « ابراهيم بن عباس » مى گويد: « هيچگاه نديدم كه امام رضا عليه السلام در سخن بر كسى جفا ورزد، و نيز نديدم كه سخن كسى را پيش از تمام شدن قطع كند، هرگز نيازمندى را كه مى توانست نيازش را بر آورده سازد رد نمى كرد، در حضور ديگرى پايش را دراز نمى فرمود، هرگز نديدم به كسى از خدمتكاران و غلامانشان بدگوئى كند، خنده ى او قهقهه نبود بلكه تبسم بود، چون سفره ى غذا به ميان مى آمد همه ى افراد خانه حتى دربان و مهتر را نيز بر سفره ى خويش مى نشاند و آنان همراه با امام غذا مى خوردند. شبها كم مى خوابيد و بيشتر بيدار بود، و بسيارى از شبها تا صبح بيدار مى ماند و به عبادت مى گذراند، بسيار روزه مى داشت و روزه ى سه روز در هر ماه را ترك نمى كرد (۶)، كار خير و انفاق پنهان بسيار داشت، وبيشتر در شبهاى تاريك مخفيانه به فقرا كمك مى كرد. (۷) « محمد بن ابى عباد » مى گويد: فرش آن حضرت در تابستان حصير و در زمستان پلاسى بود لباس او-در خانه-درشت و خشن بود، اما هنگاميكه در مجالس عمومى شركت مى كرد (لباسهاى خوب و متعارف مى پوشيد) و خود را مى آراست. (۸) شبى امام ميهمان داشت، در ميان صحبت چراغ نقصى پيدا كرد، ميهمان امام دست پيش آورد تا چراغ را درست كند، امام نگذاشت و خود اين كار را انجام داد و فرمود: ما گروهى هستيم كه ميهمانان خود را بكار نمى گيريم. (۹) يكبار شخصى كه امام را نمى شناخت در حمام از امام خواست تا او را كيسه بكشد، امام عليه السلام پذيرفت و مشغول شد، ديگران امام را بدان شخص معرفى كردند، و او با شرمندگى به عذرخواهى پرداخت ولى امام بى توجه به عذر خواهى او همچنان او را كيسه مى كشيد و او را دلدارى مى داد كه طورى نشده است. (۱۰) شخصى به امام عرض كرد: به خدا سوگند هيچكس در روى زمين از جهت برترى و شرافت پدران به شما نمى رسد. امام فرمود: تقوى به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگارآنان را بزرگوار ساخت. (۱۱) ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹آقا چرا مردم رو به زور می‌خواین ببرید بهشت⁉️ ما دوست داریم بریم به جهنم❗️ 🔹آقا من با اموال خودم دوست دارم گناه کنم! به شما چه ربطی داره⁉️ 🔹چه اشکالی داره من ماشین یا خونه ای داشته باشم که مردم عادی نمی تونن مثل اون داشته باشند⁉️ ⬅️ پاسخ با یک روایت خطرناک❗️ استاد ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🌹 کتاب های معرفی شده توسط مقام معظم رهبری👇👇👇👇👇 🌺🍀💐🌷🍀🌺
قسمت :۲۶ اینکه چطور سوار ماشین شدیم و به بیمارستان رسیدیم را به خاطر ندارم. توی بیمارستان با چشم، دنبال جنازه صمد می گشتم که دیدم تیمور دوید جلوی راهمان و چیزی در گوش پدرش گفت و با هم راه افتادند طرف بخش. من و مادرشوهرم هم دنبالشان می دویدیم. تیمور داشت ریزریز جریان و اتفاقاتی را که افتاده بود برای پدرش تعریف می کرد و ما هم می شنیدیم که دیروز صمد و یکی از همکارانش چند تا منافق را دستگیر می کنند. یکی از منافق ها زن بوده، صمد و دوستش به خاطر حفظ شئونات اسلامی ، زن را بازرسی بدنی نمی کنند و می گویند: «راستش را بگو اسلحه داری؟» زن قسم می خورد اسلحه همراهم نیست. صمد و همکارش هم آن ها را سوار ماشین می کنند تا به دادگاه ببرند. بین راه، زن یک دفعه ضامن نارنجکش را می کشد و می اندازد وسط ماشین. آقای احمد مسگریان، دوست صمد، در دم شهید، اما صمد زخمی می شود. جلوی در بخش که رسیدیم، تیمور به نگهبانی که جلوی در نشسته بود گفت: «می خواهیم آقای ابراهیمی را ببینیم.» نگهبان مخالفت کرد و گفت: «ایشان ممنوع الملاقات هستند.» دست خودم نبود. شروع کردم به گریه و التماس کردن. در همین موقع، پرستاری از راه رسید. وقتی فهمید همسر صمد هستم، دلش سوخت و گفت: «فقط تو می توانی بروی تو. بیشتر از دو سه دقیقه نشود، زود برگرد.» پاهایم رمق راه رفتن نداشت. جلوی در ایستادم و دستم را از چهارچوب در گرفتم که زمین نیفتم. با چشم تمام تخت ها را از نظر گذراندم. صمد در آن اتاق نبود. قلبم داشت از حرکت می ایستاد. نفسم بالا نمی آمد. پس صمد من کجاست؟! چه بلایی سرش آمده؟! یک دفعه چشمم افتاد به آقای یادگاری، یکی از دوستان صمد. روی تخت کنار پنجره خوابیده بود. او هم مرا دید، گفت: «سلام خانم ابراهیمی. آقای ابراهیمی اینجا خوابیده اند و اشاره کرد به تخت کناری.» باورم نمی شد. یعنی آن مردی که روی تخت خوابیده بود، صمد بود. چقدر لاغر و زرد و ضعیف شده بود. گونه هایش تو رفته بود و استخوان های زیر چشم هایش بیرون زده بود. جلوتر رفتم. یک لحظه ترس بَرَم داشت. پاهای زردش، که از ملحفه بیرون مانده بود، لاغر و خشک شده بود. با خودم فکر کردم، نکند خدای نکرده... رفتم کنارش ایستادم. متوجه ام شد. به آرامی چشم هایش را باز کرد و به سختی گفت: «بچه ها کجا هستند؟!» بغض راه گلویم را بسته بود. به سختی می توانستم حرف بزنم؛ اما به هر جان کندنی بود گفتم: «پیش خواهرم هستند. حالشان خوب است. تو خوبی؟!» نتوانست جوابم را بدهد. سرش را به نشانه تأیید تکان داد و چشم هایش را بست. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
حرکت نبض نزد برخی حکماء از مقوله عین است و نزد برخی از مقوله وضع و نزد برخی دیگر از مقوله کم، قول وسط، وسط اقوال است. شارح قانون گوید: اگر رگ پس از قبض، منبسط شود و پس از انبساط، منقبض شود، فقط به نسبت اجزایش تغییر می‌کند، و مراد از وضع این است. فیلسوفان اشراق بر این عقیده اند که حرکت افلاک به خاطر طَرَب آنهاست و طَرَب آنها به خاطر پرتو بارقه‌های قدسی و اشراقهای انسی است. حرکت دوری آنها همان رقصی است که از شدت طرب در آنها بوجود می‌آید و هر اشراقی موجب طرب جدیدی است. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357