#پرسش_پاسخ
#مشاور_خانواده
سوال
سلام وقت بخیر
من دوبار ازدواج کردم ،و از ازدواج اولم یه دختر ۶ ساله دارم، شوهر اولم ازدواج کرده و خانمش بچه رو رد کرده
خودم ۳۰ سالمه شوهرم ۳۳ سالشونه ،نحوه آشناییم با همسرم هم فامیل دور بودن،با واسطه مادربزرگم اومدن خواستگاریم. طلاق شوهرم از زن اولش خیانت و رسوایی بوده، علت طلاق خودمم شوهرم خیانت میکرد و رفیق باز بود،۴سال برنامش این بود که ظهر پنجشنبه میرفت تا ظهر جمعه،مانع رفتنش که میشدم کتکم میزد ،خیلی شدید. بچه رو هم دادگاه میداد به من ولی خانوادم گفتن اگه بگیریش کسی نمیاد باهات ازدواج کنه. دیگه توافق کردیمو دادم بهشون ،۲ساله ازدواج کردم
،الان بچه پیش مادر شوهر سابقمه، شوهر دومم رو باهاش صحبت کردم و روز اول وجود این بچه رو پذیرفت،بعد که رفتیم سر زندگی ،گفت بچه تو حق نداره بیاد و بره و ممکنه وجودش بچه منو ناراحت کنه، با وجود اینکه من بچه ایشونو پذیرفتم، ولی اون منو اذیت میکنه و بعضی اوقات اسم بچه رو هم که میارم متحول میشه، اون میاد پیشم ملاقات و همه دلخوشیش منم، چون پدرشو هم ازش گرفتن و بهش بی توجهی میشه، بچه من دختر و بچه شوهرم پسره و جفتشون ۶ ساله هستن. خواسته شوهرم اینه که من قید دخترمو بزنم،من چیکار باید بکنم؟
#پاسخ
سرکار خانم #اشراقی مشاور خانواده
سلام
ببنید بیشتر مشکلاتی که بعد از تجردد زوجین دچار می شوند همون بچه ها هستند و دیدی که نسبت به زندگی تیره شده ،شما از همسرت بخواه که برای آزمایشی چند ماه مثلا ۳ ماه دخترت پیش شما باشد و نحوه رفتار شما رو بسنجد، نسبت به دو کودک و شما هم سعی کن اصلا فرق بینشوننگذارید. جون هر دو کودک از سمت والدین خود ضربه روحی خورده اند. چون بی گناهان همین کودکان طلاق هستند.
این درخواست خودتون رو در آرامش و در فرصت مناسب بیان کنید و اگر جواب منفی شنیدید عصبانی نشده بلکه با حفظ خونسردی ازش بخواهید چند روز روی پیشنهاد شما فکر کند و این رو در نظر بگیرد که مادر هستید و هر دو رو درک می کنید وقتی شما آرامش داشته باشی بهتر می توانی جواب بگیری ،در همینحین بیشتر به همسرت توجه کن و در کنارش باش بذار دلش گرمبشه و دیدش نسبت به شما بهتر دو طرف سختی دیده اید فکر نکنید ایشون روی لجبازی می گوید نه بر عکس نگران است شما باید اعتماد رو جلب کنید
سوال دیگر کاربر گرامی👇
ممنون از شما ولی ایشون میگن ،حتی حق نداری بغلش کنی دخترتو. یا حتی اسمشم که میاد یه جوری متاثر میشه ، من به بچه ایشون حتی بیشتر توجه دارم ولی ایشون به تفاوت بچه ها توجه نداره ،میگه فقط برای خودم باشی و نمیتونم طاقت بیارم که تو بچه داری و به اونم باید توجه کنی.من خیییلی زیاد به شوهرم توجه دارم و خیلیم بهشون علاقه نشون میدم ،ولی هرچقدر محبت میکنم تشنه تره. در مورد بچه هم وقتی باهاش صحبت میکنم متقاعد میشه و میگه باشه ،ولی بعد یه مدت که میگذره ،دوباره تا حرفشو میزنم ،دعوام میکنه، منم از این رفتارش میترسم بچه رو وارد زندگیم کنم ،میترسم بچم آسیب ببینه ،که وارد یه اوضاع متشنج بشه. مثلا دوهفته دیگه تولدشه ،مادرم گفت خودم واسش تولد میگیرم،وقتی بهش گفتم ،ناراحت شد و گفت چرا بیخیالش نمیشی و چرا میخای تولد بگیری. کار نمیزاره بکنم ،پولمم نمیده که مبادا خرج بچم بشه،با وجود اینکه قبلا که کار میکردم،خرج بچه خودشم میکردم، الانم قالی میبافم،گفتم عید که قالیم تموم شد ،واسه بچه ها خودم همه چیز میخرم، اصلا احساسی نشون نداد که بفهمم خوشحال شد یا ناراحت، گفت به من چه .
#پاسخ مشاور👇عزیز
سلام
عزیزم علت رفتار همسرت همون موردی که باعث طلاقش شده و نگران شما باید مجابش کنی که من مادر هستم و دخترم را دوست دارم و الان که تولدش است باید در کنارش باشم حتی همه باهام بیاید چه اشکالی داره همون جور که وظایفی در قبال شما ها دارم در قبال فرزند خودمهم دارم بهش بگید خوبه من هم بگم فقط من و بچه شما نباید باشه چه حسی بهت دست می ده .
همه رو با آرامش و لفظ خوب بگو
https://eitaa.com/zandahlm1357
#پرسش_پاسخ
#مشاور_خانواده
سوال
سلام..من دختری ۲۳ ساله هستم..خوش چهره هستم و دانشجوی یکی از دانشگاه های دولتی تهران و خانواده خوبی دارم ..و دختری محجبه هستم...من خیلی دوست دارم ازدواج کنم بخصوص زمانی که دانشگاه ها تعطیل هست بیشتر به فکر ازدواج میرم..بعضی از اقواممون که ازدواج میکنن حسرتشونو خیلی میخورم...و یسری خاستگار داشتم ولی خانوادم بخاطر اینک شهرستانی بودن ندادن منو ..نمیدونم چرا خاستگارام کمه و اون شرایطی که میخوام نمیان خاستگاریم.. و با دوستانی که ازدواج کردن ازشون دوری میکنم .چون بیشتر ب ازدواج فکر میکنم.و خانواده من میگن فقط محل زندگی خانواده پسر باید تهران زندگی کنن....چکار کنم تا ب ازدواج فکر نکنم.؟نظر خانواده من از اینک با کسی که شهرستانی هست ازدواج نکنم درست هست؟
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاور خانواده
با سلام
ببین عزیزم ازدواج شتری که در خونه همه میخوابه دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره به نظر من ازدواج کردن خیلی مهم نیست بالاخره انجام میشه اما با کی ازدواج کردن واقعا مهم هستش چون هرکسی لیاقت بله گفتن رو نداره و اگه پدر مادرتان با یه خواستگار مخالفت میکنند نگران نباشید بر اساس تجربه ای که دارند متوجه میشن. که طرف به کارت میاد یا نه لابد در شان شما نبوده برای ازدواج یه سری چیزها رو باید در نظر گرفت ازجمله اینکه هم فرهنگ باشن و اگه با شهرستانی موافقت نمیکنند به همین دلیل توکل بر خدا داشته و مطمئن با ش که همسری لایق و شایسته در شان شما حتما کنار گذاشته که حتما حواله میکنه براتون امیدوارم که همسری لایق و شایسته وبا کمالات از راه برسه وتورو با خودش ببره و انشاالله هیچ وقت ازاین ماجرا پشیمون نشی و خوشبخت باشی از حسرت خوردن هم چیزی گیرت نمیاد وفقط خودت زجر میکشی از صمیم قلب برای همه آرزوی خوشبختی کن تا خدا زودتر به خودت هم بده و راضی باش به رضای خدا
خوشبخت باشی گلم
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هرشب
انس با قران .....
https://eitaa.com/zandahlm1357
0092 baghareh 220.mp3
5.96M
#لالایی_خدا ۹۲
#سوره_بقره آیه ۲۲۰
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
#نمایشنامه
منبع قصّه این برنامه👇
📚برگرفته از کتاب «بحارالانوار،
#شهید_میشم...:
《 #از_بیت_الاحزان_من_تا_فردوس_تو 》
💛قسمت چهل و دوم
😔روم نمیشد به مامان زنگ بزنم فکر کردم الان در ماتم و عزاست و حوصله من رو نداره فرزانه گفت اینقد دودل نباش فرداشب بهش زنگ بزن مطمئن باش زنگ بزنی خیلی حالش بهتر میشه حداقل دلتنگیِ تو از سرش کم میشه..
اون موقع موبایل نداشتیم یه کیوسک تلفن بود که همه ازش استفاده میکردن و دیر نوبت میرسید فرزانه بدونِ اطلاع من پیش یکی از سرپرستها که خانم خیلی مهربانی بود، رفته بود و قضیه رو براش گفته بود و ازش اجازه خواسته بود که از تلفن سرپرستی استفاده کنیم که هم بیشتر بتونم با مامان حرف بزنم، هم اینکه دخترای دیگه دورَم نباشن و راحت حرف بزنم
شب؛وقتی با فرزانه رفتیم اتاقِ سرپرستی که زنگ بزنم، اونا رفتن بیرون که من راحت باشم
♥قلبم تند تند میزد چند بار شماره رو گرفتم و قبل از اینکه زنگ بخوره قطع کردم
📞بالاخره تلفنشون زنگ خود وجواب دادن فورا صدای قشنگش رو شناختم مامان بود خواستم حرف بزنم اما بغض گلوم رو گرفت نتونستم چند بار الو کرد من نتونستم جواب بدم فکر کرد مزاحمم وقطع کرد
بغضم ترکید و گریم گرفت در این لحظه فرزانه و خانم سرپرست اومدن تو منو که دیدن اونام گریشون گرفت اینبار معطل نکردم و بلافاصله شمارش رو گرفتم تا الو کرد، باصدای گریان و لرزانم صداش زدم معلوم بود منتظرِ تماسم نبود واسه همین مکث کوتاهی کرد بعد با گریه صدام زد فورا از فوت آقا فرزاد و تنهایی و بی کسیش حرف زد از بدبختی های این چن سالش برام گفت و اینکه چقد منو ازش مخفی کردن و چه رنجی می کشیده وقتی حرف میزد فقط اشک میریختم و دلم داشت آتیش میگرفت براش
😔کمی آرومتر که شد احوالم رو پرسید و گفت دلم برات یه ذره شده میتونم بیام ببینمت؟گفتم آره اما واسه تو خیلی دوره با دو تا بچه تک و تنها گفت من تا چند ماه دیگه از خونه نمیرم بیرون اما به محض اینکه عده م تمام شد میام بهت سرمیزنم چون دیگه طاقت دوریتو ندارم. اون شب رو هم با دلتنگی به سر بردم
اواخر سال کم کم نزدیک شد هربار که فکر میکردم دیگه با فرزانه پیشِ هم نیستیم، غصه تمام وجودم رو میگرفت و سعی میکردم خودمو از این افکار بدزدم. فرزانه هم اینطوری بود؛ یک روز تنهایی تو حیاط نشسته بودم چند روزی بود که یه ترانه ی غمگین محلی که درباره ی دوستی بود و قبلنا موقعِ تنهایی خیلی میخوندمش، وِرد زبونشم شده بود. داشتم اونو میخوندم که یکی از پشت چشمامو گرفت و بغلم کرد دستای فرزانه بر خلاف دستای من، همیشه گرم بود. فهمید گریه کردم خواست جَو رو عوض کنه.. گفت فردوس ماشاءالله صدای قشنگی داری گفت من یه دوستی داشتم تو تصادف فوت کرد یه ترانه هست که منو یادِ اون میندازه کاش مثلِ تو صدام قشنگ بود و براش میخوندم گفت فردوس وقتی من مُردم تو اینی رو که الان داشتی میخوندی برام بخون
✋با دستام دهنشو گرفتم گفتم اولا؛ خدانکنه دیوونه جانم دوما؛ آدم بمیره براش ترانه نمیخونن که خندش گرفت با شوخی گفت: ای بابا فاتحه که نباید خوند ترانه هم نباشه پس چی؟اونجا کلی به حرفش خندیدم.
بالاخره سال به پایان رسید و باید مدرسه و خوابگاه رو به مقصد خونه هامون ترک میکردیم فرزانه از راهنمایی فارغ التحصیل میشد و سال آینده می رفت یه مدرسه ی دیگه وقتی ازش خداحافظی کردم خیلی سخت بود
نمیدونم چطور راضی به خداحافظی ازهم شدیم با اینکه خودش از گریه و دلتنگی چشماش کاسه ی خون شده بود، اما منو دل خوش میکرد میگفت نگران نباش سالِ بعد که برگشتیم هرجا باشم میام بهت سرمیزنم دلخوش به حرفاش نبودم اصلا
گفت فردوس! برای همه چی ازت ممنونم. کاش میشد تا آخرِ عمر باهم زندگی کنیم آخه میترسم اگه تو نباشی خودم تنهایی نتونم دنبال حقیقت برم و یا اینکه دلسرد بشم، بهش گفتم تو قویتر و عاقلتر از اونی هستی که چشمات رو از حقیقت ببندی گفت همیشه برام دعای خیر کن و بعد رفت
😔موقع رفتن نتونستم نگاش کنم، اوایل تابستون قرار بود بابا مجددا ازدواج کنه بالاخره بعد از دو سه هفته عقد کردن کلی دلم برای فرزانه تنگ بود هر بار زنگ میزدم به شماره ای که داشتم، اما کسی جواب نمیداد نمیدونستم از کی باید خبرشو بپرسم
☎یه روز عصر تلفن خونمون زنگ خورد دختری حرف زد که نشناختمش گفت شیوام خیلی تعجب کردم چون شیوا همیشه به دوستیِ منو فرزانه حسادت میکرد و از منم خوشش نمیومد نمیدونم شماره خونمون رو از کجا آورده بود باهاش احوالپرسیِ گرمی کردم گفتم خب حالا بگو چطور یادِ ما افتادی شیواجان؟
گفت حقیقتش اینکه،خبرِ خوبی ندارم برات. برای یک لحظه انگار گوشام کر شد. گوشی رو گذاشتم رو فرش چندتا نفس عمیق کشیدم گفتم بگو چیشده؟
گفت خبر داری فرزانه فوت کرده؟
یاالله!
آرزو میکنم شما خبرِ فوت عزیزانتان را اینطور نشنوید.. تا اون موقع هیچ دردی به این سختی نداشته بودم در یک لحظه تمام صحنه هاش جلو چشمام اومد نزدیک بود دیوانه بشم دنیا برام تاریک شد.
💛 ادامه دارد....
https://eit
❣❣❣
🌼🍃آرام زندگى كن!
هيچ چيز در اين جهان چون آب، نرم و انعطافپذير نيست؛
🌼🍃با اين حال براى حل كردن آنچه سخت است،
چيز ديگرى ياراى مقابله با آب را ندارد!
🌼🍃نرمى بر سختى غلبه مىكند و لطافت بر خشونت. همه اين را مىدانند
ولى كمتر كسى به آن عمل مىكند!
🌼🍃انسان، نرم و لطيف زاده مىشود و به هنگام مرگ، خشك و سخت مىشود.
گياهان هنگامى كه سر از خاك بيرون مىآورند، نرم و انعطافپذيرند و به هنگام مرگ، خشك و شكننده
🌼🍃پس هر كه سخت و خشك است، مرگش نزديك شده و هر كه نرم و انعطافپذير، سرشار از زندگى است.
🌼🍃آرام زندگى كن!
هرگز با طبيعت يا همنوعان خود ستيزه مكن
و گزند را با مهربانى تلافى كن.
❣❣❣❣❣❣❣
https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamusiqiirani7.mp3
307.7K
روایت
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍀قرآن سوره بقره آیه 212
✨
زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَیَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا ۘ وَالَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ۗ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ
—
زندگى دنیا براى کافران زینت یافته و مؤمنان را مسخره مىکنند، و کسانى که تقوا پیشه کردند، روز رستاخیز برتر از آنها هستند و خدا هر که را خواهد بىحساب روزى مىدهد
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/zandahlm1357
- ناشناس.mp3
1.6M
🌺تلاوت زیبای استاد
❤️محمد الليثي
🎆سوره : (التکوير)۱تا۲۹
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📚🔍📚🔍📚 ⬅️سلسله مباحث حدیث شناسی قسمت سی و چهارم 📝بررسی روایات صیحه آسمانی ⏰زمان ندای آسمانی👇 👌زمان
📚🔍📚🔍📚
⬅️سلسله مباحث حدیث شناسی
قسمت سی و پنجم
📝بررسی روایات صیحه آسمانی
⁉️چه حوادثی قبل از ندای آسمانی
رخ می دهد؟
1⃣اختلاف بنی عباس که روایت معتبری هم دارد.
2⃣نشانه ای در ماه رجب، که امام صادق (ع) می گوید: کف دستی روشن در ماه رمضان نمایان می شود یا صورت یک انسان در ماه نمایان می شود. این روایت از لحاظ سندی ضعیف است چون عباس بن عبدالله در این روایت هست و این فرد از لحاظ رجالی توثیق نشده.❌
👈پس این نشانه ای در ماه رجب، کف دستی روشن در آسمان، صورت یک انسان در ماه و... که در خیلی از سایت ها هم هست روایتش ضعیف و نمی شود اعتماد کرد.
3⃣از دیگر نشانه های قبل از ندای آسمانی سختی و ترس و کشتار و مرگ است که روایت هایی در این زمینه هم داریم؛ «مردم دچار سختی شدیدی از آنچه از ترس بر سرشان می آید می شوند و آن حال پایان نمی یابد، تا آنکه منادی از آسمان ندا دهد»⚡️
💥حوادثی که بعد از ندای آسمانی رخ میدهد سه دسته روایات داریم👇
1⃣-در بحث اول می گوییم که قیام امام زمان (عج) دهم محرم است و روایت معتبری هم در این زمینه داریم.
2⃣-در دسته دوم روایاتی داریم که می گوید خروج امام زمان و ندای آسمانی همزمان است، روایت معتبر هم در این زمینه داریم.
3⃣-دسته سوم روایات می گویند امام زمان (عج) بعد از ندای آسمانی دیده میشود.
📚باید یک جمع بندی کرد که چطور ممکن است از یک طرف ندا در شب 23 رمضان و از یک طرف قیام حضرت دهم محرم باشد؟ آن نظری که قطعی است؛ بعد از ندای آسمانی حضرت (عج) ظاهر می شوند و مقدمات ظهور را در همان شهر مدینه که هستند فراهم می کنند، یار و نیرو جمع می کنند، نفس زکیه را سمت مکه می فرستند و برای ظهور آماده می شوند.
👌اما دهم محرم به مکه می روند و آن ندای «اﻻ ﯾﺎ اﻫﻞ اﻟﻌﺎﻟﻢ اﻧﺎ اﻟﻤﻬﺪی» را سر می دهند. پس بین ظهور و قیام تفاوتی است. تقریبا می توانیم بگوییم ظهور اولیه بعد از نداست که حضرت مهدی (عج) یار تدارک می بینند و فقط یاران خاص حضرت را می بینند، ولی بعد از این قضایا دهم محرم کنار کعبه می آیند و ندای «اﻻ ﯾﺎ اﻫﻞ اﻟﻌﺎﻟﻢ اﻧﺎ اﻟﻤﻬﺪی» سر می دهند و همه ی جهانیان ایشان را می بینند و از وجودشان بهره می برند.☀️
⚠️ یک نکته بسیار مهم:
⁉️ندای آسمانی را چطور تشخیص بدهیم؟؟
📢اشاره شد که ندای اول ندای حق است، ولی یک حدیث تکان دهنده ای امام صادق (ع) دارد. زراره از امام پرسید ندای صادق از ندای کاذب چطور شناخته شود؟
🔆امام فرمودند کسانی که حدیث ما را روایت می کنند آن را می شناسند و می گوید این مطلب قبل از اینکه واقع شود مشخص بوده است و آنان می دانند که خودشان حق و صادق هستند. یعنی کسانی در آن صیحه ی آسمانی دچار فتنه نمی شوند که از قبل می دانستند ندای اول ندای حق است.
🗣این نکته مهم است، حدیث امام صادق (ع) هشدار می دهد، آن هایی که این حدیث را نمی دانند به آنها بگویید اگر ندای آسمانی رخ داد که حتما رخ می دهد دو نداست یک ندای حق، یک ندای شیطان. ندای اول ندای حق است. الان که حرف می زنیم پیش ما خیلی چیز ساده ای است که مشخص که اولی حق است.. نه! آن موقعی که پیش آمد تشخیص حق از باطل خیلی سخت می شود.
🔹🔹پــــایــــان🔹🔹
💽برگرفته از فایل
حدیث شناسی مهدوی شماره ۲۵
🎤استاد عبادی
#حدیث_شناسی_مهدوی ۳۵
#بررسی_روایات_صیحه_آسمانی
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناجات بسیار زیبای #حمیدعلیمی
با #امام_رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
https://eitaa.com/zandahlm1357