eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
بينداز و كاسه ديگر بر سرش بگذار كه بخارش بيرون نرود و حركت ده تا آن پيه آب شود پس چون برنج پخته شود اين روغن را برويش بريز و بخور. در روايت ديگر منقول است كه شخصى از زحير شكايت كرد بحضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه گل ارمنى را بگى و بر روى آتش ملايم بو بده و سفوف كن وبخور. در حديث ديگر فرمود كه بذر قطونا و صمغ عربى و گل ارمنى را بو بده و سفوف كرده بخور كه زحير را بر طرف ميكند. در حديث ديگر منقول است كه شخصى بحضرت امام رضا عليه السلام شكايت كرد از درد پيچش شكم فرمود، كه گردكانى را بگير و بر روى آتش بگذار و چون مغزش بريان شود، پوستش را بكن و بخور. در حديث ديگر مرويست كه شخصى بحضرت صادق عليه السلام شكايت كرد، از قراقر شكم فرمود كه سياه دانه با عسل بخور. در حديث معتبر منقول است كه شخصى شكايت كرد بحضرت صادق عليه السلام از ضعف معده ، فرمود كه جزار با آب سرد بخور و جزاه گياهيست شبيه بكرفس آن را بيوه زا ميگويند. حلیة_المتقین #https://eitaa.com/zandahlm1357
سلام خدمت شما استاد بزرگوار،،جناب پور احمد دخترم 3سال و 5ماهشونه،چند روزی میشه تمام خواسته هاشو با گریه میگه،اگر چیزی لازم داشته باشه با گریه صحبت میکنه و مدام بهانه جویی میکنه،میخواستم بدونم در مقابلش چه رفتاری رو داشته باشم چون چند روزه وقتی خیلی گریه میکنه کلافه میشم درضمن استاد خیلی دیر با بچه های هم سنش ارتباط میگیره،و مورد دیگه ای که خیلی ناراحتم از بابتش اینه که گوشه ناخن هاشو میکنه و زخم میکنه مستأصل شدم که چیکار کنم محبت میکنید بنده رو راهنمایی بفرمائید 🌸 پاسخ استاد پوراحمد
سلام بنده دختری متولد 62هستم توی یکی از کانال های همسر یابی پسری خصوصیاتی از خودش گذاشته بود که با معیارهای من کاملا جور بود،که دو سال از من بزرگتر بودند،البته من خودم هنوز توی این کانال ثبت نام نکردم،ثبت نام توی این کانال به این طریق بود که فرمی از معیارهای مورد نظرتان رو پر می کنی و بعد به آیدی کانال می فرستی که این فرم را همه می‌بینند و نام و نام خانوادگی و شماره تماس پیش خودشون محرمانه می مونه و اگه یکی از خانم و آقا از معیاری خوششان می آمد به آیدی پیام میدهند و اون واسطه کارهای معرفی رو انجام میده،در این کانال این آقا معیارهای خودشو این گونه بیان کرده بود بسم الله الرحمن الرحیم سن متولد 1360 شغل قبلا شرکت کار میکردم به خاطر بد اقتصادی صاحب کارم ورشکست شده الان هم آزاد هم به عنوان کارگر مشغول هستم. تحصیلات .فوق لیسانس نوع پوشش .اسلامی.شرعی اصالتا اهل کجا هستن؟خوی ساکن کجا هستن؟هر کجا کارم باشه میرم اونجا.تهران.تبریز.قم.و..... قد و وزن .قد157 وزن 68 شغل پدر..آزاد شغل مادر.خانه دار تعداد افراد خانواده.9نفر 5نفر ازدواج کردن فرزند چندم؟.فرزند 5 سابقه ازدواج قبلی.خیر وضعیت مسکن؟خیر ندارم ماشین؟خیر ندارم وضعیت جسمی؟الحمدالله سالم توضیحات لازم.من از یه خونواده کاملا مذهبی هستم.محرم نامحرم .حلال و حرام رو کاملا رعایت میکنیم.اهل نماز و روزه .اهل خمس و زکات نماز اول وقت اونم در مسجد اهمیت میدم.بچه مذهبی هییتی هستم اهل مسافرت سالم کوه .گردش.و بخصوص زیارت ائمه و امام زاده ها من عاشق کشور و خونواده و ملت و رهبرم هستم .گوش به فرمان رهبر عزیزم هستم حتی جونمو در راهش میدم.وضع ما ممکنه بد نباشه ولی من در زندگیم هیچی ندارم کسیو میخواهم بتونه بصورت ساده و بدون تشریفات زندگی کنیم.اهل تجملات و تشریفات نیستیم.من مخالف آرایش در بیرون هستم.کسیو میخام یاریم کنه واسه سربازی امام زمان(ع ) معیار همسر.مومن.متدین.حجاب کامل کامل.اهل نماز اول وقت باشه.اهل مسجد و هیئت و اهل مسافرت .گردش بخصوص زیارت باشه.خونواده دوست آخرین حرفم همسری میخام که باعث خشنودی خدا و ایمه باشیم. با یه زندگی ساده و آرام و خوب و ما کاری کنیم باعث بشیم الگوی جونها باشیم وتشویق کنیم به یه ازدواج اسان و ساده همه این ها همون چیزیه که من می خوام (معیارهای معنوی)ولی مشکل در عدم تمکن مالی ایشون بود که تامل بر انگیزه که چرا تو این سن چیزی ندارند؟و اینکه من در یکی از شهرستانهای استان تهران هستم و ایشون در یک استان دیگر حالا میخواستم در این مورد مرا راهنمایی کنید که اگه چنین موردی برام پیش آمد من چه تصمیمی بگیرم؟و آیا این فکر کن که تو این سن چیزی نداشتن تامل بر انگیزه، درست هست یا نه؟ واینکه آیا ثبت نام در چنین کانالی به این شیوه درست هست یا نه؟ 🌸 پاسخ استاد پوراحمد
کانال رمان عاشقانه مذهبی ( علوی ) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و یکم قالیچه کوچکی در بالکن انداخته و در همان فضای کوچک که به نوعی حیاط خانه‌مان بود، به میهمانی شب گرم و زیبای بندر رفته بودیم. آسمان صاف و پر ستاره آخر شب، سقف این کلبه کوچک بود و منظره پیوند دریا و شهر و نخلستان، پیش رویمان خود نمایی می کرد. مجید همانطور که به نقطه‌ای نامعلوم در دل سیاهی پر رمز و راز شب نگاه می کرد، با صدایی آهسته گفت: «سال پیش این موقع تازه کارم درست شده بود و می‌خواستم بیام بندر.» سپس به چشمان مشتاقم نگاهی کرد و با لبخندی که روی صورتش موج می‌زد، ادامه داد: «پارسال هیچ وقت فکر نمی‌کردم سال دیگه یه همچین شبی تو بالکن یه خونه قشنگ، کنار زنم نشسته باشم!» لحن لبریز احساسش، صورت مرا هم به خنده‌ای ملیح باز کرد و وسوسه‌ام کرد تا با شیطنتی زنانه بپرسم: «خُب حالا خوشحالی یا پشیمونی؟» از سؤال سرشار از شرارتم، خنده‌اش گرفت و با چشمانی که از شادی می‌درخشید، پاسخ داد: «الهه! زندگی با تو اونقدر لذت بخشه که من پشیمونم چرا زودتر نیومدم بندر!» و صدای خنده‌اش که روزها بود دیگر در خانه نپیچیده بود، بار دیگر فضای بالکن را پُر کرد و دوباره آهنگ خوش زندگی را به یادم آورد، گرچه جای خالی مادر در چنین شبی، تهِ دلم را خالی می‌کرد و اجازه نمی‌داد با خیالی آسوده با شادی زندگی همگام شوم که به عمق چشمان مهربان مجیدم نگاه کردم و با لحنی لبریز امید و آرزو پرسیدم: «مجید! مامانم خوب میشه، مگه نه؟» و شنیدن همین جمله کوتاه از زبان من کافی بود تا خنده از روی صورتش محو شده و با چشمانی که به ورطه اضطراب افتاده بود، برای لحظاتی تنها نگاهم کند. پیش چشمان منتظرم، نفس بلندی کشید که اوج نگرانی‌اش را از لرزش قفسه سینه‌اش حس کردم و بلاخره با لحنی که پیوند لطیفی از بیم و امید بود، جواب داد: «الهه جان! همه چی دست خداست!» سپس آفتاب امید در آسمان چشمانش درخشید و با مهربانی دلداری‌ام داد: «الهه! من مطمئنم خدا اینهمه گریه‌های تو رو بی جواب نمی‌ذاره!» و با این کلامش، دلم را حواله به تقدیر الهی کرد که باز اشک پای چشمانم زانو زد. من هم اعتقاد داشتم که همه امور عالم به اراده پروردگارم بستگی دارد و خوب می‌دانستم که حال مادرم نه تنها تفاوتی نکرده که همچنان چراغ زندگی‌اش کم سوتر می‌شود، ولی به اجابت گریه‌ها و ضجه‌های شب‌های امامزاده آنقدر دل بسته بودم که دیگر نمی‌توانستم امیدم را از دست بدهم. اشکم را پاک کردم و با سکوت پر شکوهم، اوج ایمانم به کرامت اولیای الهی را به نمایش گذاشتم که مجید خرسند از دل صبور و روح آرامم، لبخندی زد و گفت: «الهه جان! تو اولین کسی نیستی که داری این راهو میری، آخرین نفرم نیستی! خیلی‌ها قبل از تو این راه رو تجربه کردن و بهش ایمان دارن! ان شاء‌الله مامان خوب میشه و دوباره بر می‌گرده خونه! من دلم گواهی میده که خیلی زود این اتفاق می‌افته! من مطمئنم که تو همین شب‌های قدر حاجتمون رو از خدا گرفتیم!» و این از پاکی پیوند قلب‌های عاشقمان بود که او همان حرف‌هایی را به زبان می‌آورد که حقیقت پنهان شده در دل من بود، هر چند حرفی گوشه دل من مانده بود که شاید دل او خبر هم نداشت که من هنوز با همین قلبی که این روزها فقط برای مادر می‌تپید، باز هم برای هدایت او به مذهب اهل تسنن دعا می‌کردم و همچنان منتظر هر فرصتی بودم که با اشارتی دل پاکش را متوجه حقانیت مذهبم کنم که لبخندی زدم و با مهربانی آغاز کردم: «مجید جان! من حرف تو رو قبول کردم و از تهِ دلم امام علی (علیه‌السلام) رو صدا زدم. بخدا از تهِ دلم با امام حسین (علیه‌السلام) حرف زدم. ولی تو...» و خوب فهمید در دلم چه می‌گذرد که لبخندی لبریز متانت روی صورتش نشست و با سکوت سرشار از آرامشش اجازه داد تا ادامه دهم: «خُب منم دوست دارم تو هم به حرفایی که من می‌زنم توجه کنی، همونجوری که من به حرف تو گوش کردم.» هر کلامی که می‌گفتم، صورتش بیشتر به خنده گشوده می‌شد و مهربانتر نگاهم می‌کرد تا هر چه روی دلم سنگینی می‌کند، بی‌هیچ پروایی به زبان بیاورم: «مجید! من اومدم امامزاده، احیا گرفتم، هر روز دارم دعای توسل می‌خونم. خُب تو هم یه بار امتحان کن!» در جوابم نجابت به خرج داد و به رویم نیاورد که من همه این راه‌ها را به آرزوی شفای مادرم رفتم و نپرسید که او به چه امیدی تن به مذهب اهل سنت دهد تا من هم قاطعانه پاسخ دهم به امید تقرب به خدا به مذهب عامه امت اسلامی بپیوندد و در عوض با لحنی لبریز محبت پرسید: «چی رو امتحان کنم الهه جان؟» https://eitaa.com/zandahlm1357
کارگاه انصاف_44.mp3
9.99M
۴۴ ⚜ما برای هدفی بلند خلق شده‌ایم! با دورنمایی به وسعتِ ... برای تشبّه به رب‌العالمین! 💥 بزرگترین بی‌انصافی‌ها در حق خودمان، که منشاء تمام ظلم‌ها و بی‌انصافی‌های دیگر است؛ هدف‌گذاری‌های کوچک و بزرگ دیگریست که با هدف‌ خدا از خلقت ما مغایرت دارد. 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آواز بیات ترک- استاد شجریان و مشکاتیان - کانال : شعر و موسیقی اصیل ایرانی.mp3
6.66M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 معاشران ز حریف شبانه یاد آرید حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید به وقت سرخوشی از آه و ناله عشاق به صوت و نغمه چنگ و چغانه یاد آرید چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی ز عاشقان به سرود و ترانه یاد آرید چو در میان مراد آورید دست امید ز عهد صحبت ما در میانه یاد آرید سمند دولت اگر چند سرکشیده رود ز همرهان به سر تازیانه یاد آرید نمی‌خورید زمانی غم وفاداران ز بی‌وفایی دور زمانه یاد آرید به وجه مرحمت ای ساکنان صدر جلال ز روی حافظ و این آستانه یاد آرید 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 https://eitaa.com/zandahlm1357
وَإِذَآ أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوٓءًا فَلَا مَرَدَّ لَه هنگامی که الله بخواهد به قومی برساند هیچ چیز مانع آن نخواهد شد بخشی از آیه ۱۱ سوره رعد •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 و او راست كشتيهايى همانند كوه كه در دريا مى‌روند. هر که روی زمین است دستخوش مرگ و فناست. (الا ای جنّ و انس) کدامین نعمتهای خدایتان را انکار می‌کنید؟
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
✨آیت الله العظمی وحید خراسانی فرمودند👈وقتی که قضیه شفا دادن بیماران را از شیخ حبیب الله گلپایگانی پرسیدم، در جواب فرمود: مدت چهل سال تمام همیشه نماز شب را پشت درب های بسته حرم مطهر امام رضا می خواندم. وهمه روزه هنگامی که درب های حرم را باز می کردند اولین کسی بودم که قبر مطهر آن حضرت را زیارت می کردم.یک بار یک هفته مریض شدم.به طوری که توان رفتن به حرم را نداشتم یک شب از پنجره خانه چشمم به گلدسته های حرم امام رضا افتاد رو کردم به حرم و عرض کردم: آقا خودت میدانی که مدت ۴۰ سال همه روزه اول زائر تو بودم ولی یک هفته است که مریضم، معذرت می خواهم که نتوانستم به زیارتت بیایم. شیخ حبیب الله می گوید: یکباره خوابم برد، در عالم رویا امام رضا را دیدم بر روی صندلی نشسته و گل قشنگی در دست دارد و ۲ خادم جلوی امام ایستادند امام گل را به دست یکی از خادمین داد و فرمود آن را به من بدهد.همین که گل را به دستم داد، احساس بهبودی کردم. ناگهان از خواب بیدار شدم و همان دسته گلی که امام در خواب به من داده بود در دستم بود و کاملاً بهبود یافتم .از آن زمان به بعد فقط همین دستم که با آن گل را گرفته بودم مریضها را شفا می‌دهد. به شیخ حبیب الله گفتم: این گل را امام رضا به یکی از خادمین داد تا آن را به تو بدهد، از آن زمان به بعد دستت، مریض شفا می دهد. اگر خود امام رضا گل را به دستت می داد چه کار می کردی؟ یک وقت شیخ حبیب الله چهره اش دگرگون شد و فرمود: اگر امام رضا خودش گل را به دستم می داد و دست مبارکش با بدنم تماس می گرفت بعد از آن، مطمئن بودم دستم اگر به مرده می خورد آن را زنده می کرد. خبرگزاری رضوی خلاصه
از همان روزهای کودکی‌ام بوده‌ام آشنای امام رضا(ع) کام من را گرفت پدر، با نمک سفره‌های امام رضا(ع) https://eitaa.com/zandahlm1357
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 استاد میشه لطفا درباره صحت اینکه مادر امام زمان دختر پادشاه روم بوده اند یانه توضیح بدید؟ من مختصری از صحبتهاتون درباره این مطلب یادم بود از قول شما تو یک گروه مطرح کردم میخوام مطمئن بشم اشتباه نگفته باشم. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 ☝️🏻 من قبلا هم عرض کردم این بحث خیلی مهم نیست شما بخواهید بگویید مادر امام زمان (عج)✨ کنیز روم بود یا کنیز سیاه پوست! روایاتی هم داریم که می گوید ایشان کنیز سیاه پوست بود، در کتاب الغیبة نعمانی📘 آمده «ابنُ اَمَهٍ سَوداء» فرزند زن سیاه پوست. 👈🏻 به همین خاطر بعضی ها سند روایت کنیز سیاه پوست بودن را قوی تر از سند روایت کنیز روم بودن می دانند، اگر طبق مبنای رجالی امام و آیت الله بروجردی هم بخواهیم استناد بکنیم سند روایت کنیز روم ضعیف است. به هر حال اختلاف نظرهای علمی در این زمینه هست📚، خیلی هم مهم نیست، مهم این است که مادر امام زمان (عج) حضرت نرجس (س)✨ است حالا کنیز روم باشد یا کنیز جای دیگر مهم نیست. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
نمایشگر امامِت باش.mp3
4.3M
🔊 📌 « نمایشگر امامِت باش » 👤 استاد 💢 می‌دونید حکومت امام زمان چطوری اداره می‌شه؟
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
وقتی حضرت یوسف علی پادشاه شد و در قصر خود نشسته بود، جوانی با لباس‌های کهنه، از پای قصر او عبور می‌کرد. جبرئیل آمد و عرض کرد: ای یوسف! این جوان را می‌شناسی؟ فرمود: نه، عرض کرد: این همان طفلی است که وقتی زلیخا پیراهنت را از پشت گرفت و پاره شد و عزیز مصر سر رسید، زلیخا گفت: کیفر کسی که بخواهد نسبت به اهل تو خیانت کند، جز زندان و عذاب نیست. تو گفتی: او مرا با اصرار به سوی خود دعوت کرد و من از این اتهام بیزارم. پس این طفل به عنوان شاهد از خانواده ی آن زن به سخن آمد و شهادت داد که اگر پیراهن او از پشت پاره شده باشد، آن زن دروغ می‌گوید وگرنه، او از راستگویان است. چون عزیز مصر دید پیراهن از پشت پاره شده است، از تو رفع اتهام کرد و گفت: این حیله ی زنانه است. در واقع به خاطر شهادت همین جوان، طهارت تو ثابت و تهمت ناروا از تو دور شد. حضرت یوسف علی فرمودند: او را بر من حقی است، او را بیاورید. وقتی او را حاضر کردند امر کرد او را تمیز نمایید. لباس‌های فاخر به او بپوشانید و هر ماه برای او حقوقی مقرر نمود و در حق او بسیار اکرام کرد. جبرئیل تبسم کرد. یوسف پرسید: آیا در حقش کم احسان کرده‌ام که تبسم کردی؟ عرض کرد: نه! تبسم من از این جهت بود که تو در حق این جوان که شهادت حقی داد، این همه احسان کردی، پس خداوند کریم در حق بندهی مؤمن خود که تمام عمر بر او شهادت حق داده است، چه قدر احسان خواهد فرمود. 📙یکصد موضوع، پانصد داستان 2/ 190. 191؛ به نقل از: خزینة الجواهر 593. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•