eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
139.8K
سوالی که داشتم اینه که کنترل خودمان( اینکه خودمان تصمیم بگیریم در چه زمان و مکانی باشیم وقتی که خواب هستیم) امکان پذیر هست یانه؟ راهکار شما برای رسیدن به توانایی کنترل روح چیه؟
79.8K
چراداستان حضرت موسی وسحره وفرعون چندین مرتبه درقران آمده؟
47.6K
دبیر بازنشسته هستم. هر سال از شاگردانم حلالیت خواستم ولی می ترسم حقی به گردنم باشد. چکار کنم؟
🔵شرایط قرار گرفتن در زمره اهل معرفت چیست؟  مرحوم علامه طباطبائی (ره) می فرمایند: 🌿گوشه‌نشینی، ملازم با معرفت و یا موجب آن نیست . 🌿ولی کسی که می‌خواهد اهل معرفت شود باید معاشرتش را مخصوصا با اهل غفلت و اهل دنیا کم کند و فرش هر مجلسی نباشد. 🌿 و کار شبانه روزی او در مجالس بیهوده صرف نشود و از معاشرتهای بی‌فایده و بی مغز تا می‌تواند اجتناب نماید . 🌿و طوری نشود که با همه و در هر مجلسی حاضر شود. 🌿 هم چنین برای کسی که می خواهد اهل معرفت شود لازم است در خوردن حتی حلال میانه‌رو باشد و افراط نکند و شِکمو و پرخور نباشد. 🌿 بلکه تا گرسنه نشده سر سفره حاضر نشود و تا اشتها دارد دست از غذا خوردن بردارد. 🌿 و از لحاظ خواب و سخن گفتن نیز باید حد اعتدال را مراعات نماید. ✍در محضر علامه طباطبایی ص365 ┈••••✾•📚📚📚•✾•••┈
صفحه #حکایت... https://eitaa.com/zandahlm1357
(27) مشتي از خاك كربلا حرثمه مي گويد: چون از جنگ صفين همراه علي عليه السلام برگشتيم، آن حضرت وارد كربلا شد. در آن سرزمين نماز خواند. و آن گاه مشتي از خاك كربلا برداشت و آن را بوييد و سپس فرمود: - آه! اي خاك! حقا كه از تو مردماني برانگيخته شوند كه بدون حساب داخل بهشت گردند. وقتي حرثمه به نزد همسرش كه از شيعيان علي عليه السلام بود بازگشت ماجرايي كه در كربلا پيش آمده بود براي وي نقل كرد و با تعجب پرسيد: اين قضيه را علي عليه السلام از كجا و چگونه مي داند؟ حرثمه مي گويد: مدتي از ماجرا گذشت. آن روز كه عبيدالله بن زياد لشكر به جنگ امام حسين عليه السلام فرستاد، من هم در آن لشكر بودم. هنگامي كه به سرزمين كربلا رسيدم، ناگهان همان مكاني را كه علي عليه السلام در آنجا نماز خواند و از خاك آن برداشت و بوييد ديده و شناختم و سخنان علي عليه السلام به يادم افتاد. لذا از آمدنم پشيمان شده، اسب خود را سوار شدم و به محضر امام حسين عليه السلام رسيدم و بر آن حضرت سلام كردم و آنچه را كه در آن محل از پدرش علي عليه السلام شنيده بودم، برايش نقل كردم. امام حسين عليه السلام فرمود: - آيا به كمك ما آمده اي يا به جنگ ما؟ گفتم: اي فرزند رسول خدا! من به ياري شما آمده ام نه به جنگ شما. اما زن و بچه ام را گذارده ام و از جانب ابن زياد برايشان بيمناكم. حسين عليه السلام اين سخن را كه شنيد فرمود: - حال كه چنين است از اين سرزمين بگريز كه قتلگاه ما را نبيني و صداي ما را نشنوي. به خدا سوگند! هر كس امروز صداي مظلوميت ما را بشنود و به ياري ما نشتابد، داخل آتش جهنم خواهد شد. (28) (28) نماز در رزمگاه روز عاشورا هنگام نماز ظهر ابو ثمامه صيداوي به امام حسين عليه السلام عرض كرد: - يا ابا عبدالله! جانم فداي تو باد! لشكر به تو نزديك شده، به خدا شما كشته نخواهي شد تا من در حضورتان كشته شوم. دوست دارم نماز ظهر را با شما بخوانم و آن گاه با آفريدگار خويش ملاقات نمايم. حضرت سر به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: - به ياد نماز افتادي. خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد. آري! اكنون اول وقت نماز است. از اين مردم بخواهيد دست از جنگ بردارند تا ما نماز بگذاريم. حصين نمير چون سخن امام را شنيد، گفت: - نماز شما قبول درگاه الهي نيست! حبيب بن مظاهر در پاسخ خطاب به او اظهار داشت: اي خبيث! تو گمان مي كني نماز فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله قبول نمي شود و نماز تو قبول مي شود؟!... سپس زهير بن قين و سعيد بن عبدالله در جلو حضرت ايستادند و امام عليه السلام با نصف ياران خود نماز خواندند. سعيد بن عبدالله از هر جا كه تير به سوي امام حسين عليه السلام مي آمد خود را نشانه تير قرار مي داد و به اندازه اي تير بارانش كردند كه روي زمين افتاد و گفت: - خدايا! اين گروه را همانند قوم عاد و ثمود لعنت فرما! خدايا! سلام مرا به محضر پيامبرت برسان و آن حضرت را از درد اين همه زخمها كه بر من وارد شده آگاه نما. زيرا كه هدفم از اين كار تنها ياري فرزندان پيامبر تو مي باشد. سعيد پس از اين جريان به شهادت رسيد. رحمت و رضوان الهي بر او باد.(29) جلد ۲ 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357
با عجله سوار تاکسی شدم اصلا حواسم نبود که ماسکم رو نزدم ماشین که حرکت کرد دیدم یه صدایی آمد آقا لطفا ماسکتون رو بزنید برگشتم صندلی عقب رو نگاه کردم یه خانوم بدحجاب که دو تا ماسک زده دیدم😷 🙈 گفتم ببخشید اصلا حواسم نبود ماسکم رو از جیبم در آوردم و زدم. گفتم خانوم میشه منم از شما خواهش کنم حجابتون رو درست کنید؟ 📌 با لحن تندی گفت چه ربطی داره آقا!!! گفتم خانوم محترم همان طور که احتمال داره با ماسک نزدن من به شما ویروسی منتقل بشه با این تیپ شما و امثال شما هم، ویروس گناه در جامعه پخش میشه و اونقدر آثار سوء داره که از هم پاشیده شدن خانواده های زیادی و چشم چران شدن مردان جامعه فقط بخش کمی از مضراتشه !! و این کار شما نه تنها جسم ما بلکه روح ماروهم آزار میده! گفت من اختیارخودم رودارم و به کسی ربطی نداره وشما چشماتون رو ببندید😳 منم ماسکم رو برداشتم و گفتم پس شما هم لطفا چشماتو به روی من، ببند😉 💢 اینجا بود که راننده تاکسی هم سکوتش رو شکست و گفت خانوم اختیار شما توی خونه خودتون هست!!! وقتی به جامعه وارد شدید باید قوانین جامعه رو رعایت کنید و بیرون از خونه، قانون اینه!! 🔹 هنوز منم خودم رو آماده کرده بودم چیزی بگم که ... گفت آقا نگهدار میخوام همین جا پیاده بشم آقای راننده هم سریع نگه داشت اونم پیاده شد و درو کوبید و رفت. ماسکم رو زدم و گفتم آقای راننده ببخشید مشتری تون رو هم پَروندم کرایه ای هم به شما نداد. اون بنده خدا هم یه لبخندی زد و گفت فدای سرت. ✍ همین طور که داشتیم میرفتیم با خودم کلنجار می رفتم چطور میشه در عرض چند ماه دولت و مردم دست به دست هم میدهند و ماسک زدن رو بین اکثر مردم جا میندازن اما همین عمل رو برای حجاب انجام نمیدن و میترسن که با یک کلمه و توصیه مؤدبانه با این عمل پر از خطر مقابله کنن؟؟ تا جایی که ما حرفش رو میزنیم اینطوری عکس العمل نشون میدن! 🔰 چطور میشه برای کرونا به هر مکان عمومی که میخوای وارد بشی اول نوشته بدون ماسک وارد نشوید!! و اگه بدون ماسک وارد بشی اولا همه چپ چپ نگاهت می کنن بعد هم بعضی جاها خدمات رسانی نمی کنن! 👈 چرا در قضیه ماسک همینقدر میفهمیم که جامعه مانند کشتی است که ماسک نزدن یعنی سوراخ کردن کشتی و ضرر زدن به همه ولی ....در قضیه حجاب ،اینو نمی فهمیم ؟ یا نمی‌خواهیم بفهمیم ؟؟!!!!🙄🙄🙄 👈 کاش برای حمایت و حفظ هم به اندازه ای که بخاطر ماسک تذکر میدیم، تذکر می دادیم.🤔 ❤️
.......: 😔 زمونه بدی شده رفیق... اگر بچتو با حیا تربیت کنی و با حجاب آشناش کنی، متهم به کودک آزاری میشی اما... 🌸🍃
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸🔸1_عفاف و حجاب در سبک زندگی ایرانی- اسلامی این کتاب گزیده ایی از بیانات حضرت آیت الله سید علی خامنه ایی رهبر معظم انقلاب اسلامی است که به کوشش امیر حسین بانکی جمع آوری شده و در ۵ فصل با عناوین، عفت و حیا، روابط زن و مرد، حجاب و پوشش، کشف حجاب و بی بند و باری و روش برخورد با بی بند و باری به چاپ رسیده است. ناشر این کتاب انتشارات انقلاب اسلامی است. نکته مثبت این کتاب این است که همه سلایق را در بر می گیرد. 🔸🔸۲- پوشش اسلامی، چالش ها و راه کارها این کتاب نوشته جناب آقای حسن بنیانیان با رویکردی به مهندسی فرهنگی نوشته شده است. مطالعه این کتاب گرچه برای عموم افراد اعم از زن و مرد مفید است اما نویسنده تلاش کرده تا بحث را متناسب با نیاز مدیران مراکز فرهنگی، آموزشی، مربیان تربیتی، و همه کارشناسانی که در حوزه مسائل فرهنگی و آموزشی تلاش می کنند تبیین نماید. این کتاب متشکل از ۵ فصل با عناوین، آسیب های بدحجابی، پیامدهای آزادی جنسی در جهان، مبانی نظری برای تعیین راهبردهای اصلاح و بهینه سازی پوشش اسلامی، بررسی عوامل تضعیف کنده فرهنگ عفاف و حجاب و راهبردها، خط مشی ها و راه کارهای تقویت فرهنگ عفاف و حجاب است.
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و نهم سپس چشمانش از شادی درخشید و با لحن گرمش ادامه داد: «عوضش یه خونه خوب پیدا کردم! یخورده گرونه، ولی می‌ارزه! اگه پول پیش اون خونه رو بذاریم رو این پولی که الان داریم، می‌تونیم اجاره‌اش کنیم. کرایه‌اش هم خدا بزرگه! ان شاء‌الله فردا شب میریم با هم می‌بینیم. اگه پسندیدی، پس فردا هم اسباب می‌بریم. اگه دوست نداری خودمون بریم درِ خونه، به عبدالله میگم پول پیش رو از بابا بگیره. یه کامیون هم می‌فرستیم درِ خونه، وسایل رو بیاره.» و نمی‌دانست با این خبر نه تنها خوشحالم نکرد که بند دلم پاره شد. من هنوز جرأت نکرده بودم اعتراف کنم که پدرم همه اسباب زندگی‌مان، حتی سیسمونی حوریه را که مجید با پول خودش خریده بود، مصادره کرده و حتی پول پیش خانه را هم پس نمی‌دهد که از سکوت طولانی‌ام، خنده از روی صورتش جمع شد و پرسید: «چیزی شده الهه؟» نمی‌دانستم در پاسخش چه بگویم که دوباره سؤال کرد: «خوشحال نشدی؟» و بلافاصله خودش جواب داد: «خُب میریم می‌بینیم، اگه نپسندیدی، من بازم می‌گردم. تا هفته دیگه که اینا برگردن، وقت داریم.» و هنوز رنگ نگرانی از نگاهم نرفته بود که به چشمانم دقیق شد و پرسید: «چی ناراحتت کرده الهه جان؟» و بلاخره باید حقیقت را می‌گفتم که سرم را پایین انداختم و با صدایی که انگار از ته چاه بر می‌آمد، سؤال کردم: «یعنی با همین پولی که الان داریم نمی‌تونیم یه جایی رو اجاره کنیم؟» سپس نگاهش کردم و در برابر چشمان پُر از علامت سؤالش، با حالتی مظلومانه ادامه دادم: «اگه کوچیک هم باشه یا محله‌اش هم خیلی خوب نباشه، عیب نداره...» که به میان حرفم آمد و با تعجبی که در صدایش پیدا بود، سؤال کرد: «خُب وقتی می‌تونیم یه جای خوب اجاره کنیم، چرا باید همچین کاری بکنیم؟» و من می‌ترسیدم حرفی بزنم که از صورت غمزده‌ام، فهمید در دلم چه می‌گذرد و نگرانی نشسته در نگاهم را با صدایی گرفته تعبیر کرد: «بابا دیگه پول پیش رو پس نمیده، آره؟» از اینکه خودش تا انتهای قصه رفت، نفسم بالا آمد و در عوض گلویم از بغض پُر شد و دیگر نتوانستم سرم را بالا بیاورم که نفس بلندی کشید و با حالتی عاشقانه صدایم کرد: «الهه جان! تو چرا خجالت می‌کشی عزیزم؟ یکی دیگه باید خجالت بکشه!» از آهنگ آرام کلامش جرأت کردم سرم را بالا بیاورم که نگاهش پیش چشمانم شکست و با لحن تلخی سؤال کرد: «چون کافرم، خون و مال و ناموسم مباحه؟!!!» سپس به چشمانم که زیر پرده نازکی از گریه به چله نشسته بود، خیره شد و با حالتی غریبانه ادامه داد: «چون من شیعه‌ام، حق دارن اموالم رو مصادره کنن، برای زنم حکم طلاق صادر کنن، دستور سقط بچه‌ام رو بدن، لابد اگه بتونن خودم رو هم می‌کُشن!» و چه خوب به عمق اعتقادات پلید تفکر تکفیر پِی برده بود و خبر نداشت که حتی برای ناموسش، تدارک شوهر دیگری را هم دیده بودند که با هر دو دستم اشک‌هایم را پاک کردم و با صدایی که از گریه به لرزه افتاده بود، سر به شکایت نهادم: «وسایل خونه‌مون رو هم دیگه پس نمیده. نه جهیزیه من، نه سیسمونی حوریه رو. وقتی داشتم میومدم بابا گفت حق ندارم هیچی با خودم ببرم!» که کاسه چشمانش از خشم پُر شد و با لحنی قاطعانه پاسخ اینهمه درماندگی‌ام را داد: «مگه شهر هِرته؟!!! واقعاً فکر کردی من دست رو دست می‌ذارم تا اینا همه زندگی‌ام رو مصادره کنن؟!!!» هر دو دستش را گرفتم تا دلش به رحم بیاید و میان هق هق گریه التماسش کردم: «مجید جان! تو رو خدا از این پول بگذر، فکر کن هیچ وقت پولی به بابا ندادی، به خاطر من...» و نگذاشت حرفم تمام شود و با عصبانیتی مردانه از حق زندگی‌اش دفاع کرد: «الهه! دیگه کوتاه نمیام، به خدا دیگه کوتاه نمیام! من این پول رو ازش میگیرم. جهیزیه ارزونی خودش، ولی هر چی با پول خودم خریدم، از اون خونه میارم!» و حالا نوبت من بود که به میان کلامش آمده و با ظرافت زنانه‌ام، مقاومت مردانه‌اش را محکوم کنم: «یعنی چند میلیون پول و چند تا تیکه تیر و تخته انقدر ارزش داره که هر چی التماست می‌کنم، برات مهم نیس؟ یعنی ارزش داره که من اینهمه گریه کنم؟» و دستانش را رها کردم که خدا می‌داند فقط بخاطر خودش می‌خواستم از میدان غیظ و غضب پدر دورش کنم و چاره‌ای جز این قهر و گلایه نداشتم که خودش دستانش را پیش آورد تا نقش اشک را از صورتم پاک کند و با لحنی مهربان و ملایم پاسخ داد: «الهه جان! قربونت برم! همه دار و ندارِ من فدای یه تارِ موت! خودتم می‌دونی من همه دنیا رو با یه قطره اشک تو عوض نمی‌کنم! ولی بحث پول نیس، بخدا بحث پول نیس! بحث اینه که اینا دارن به اسم اسلام حق ما رو می‌گیرن! چرا؟ چون من شیعه‌ام و اونا شیعه رو کافر می‌دونن؟!!! اونوقت تو انتظار داری من هیچی نگم؟ فکر می‌کنی خدا راضیه؟» https://eitaa.com/zandahlm1357 با ما همراه باشید🌹
جهاد با نفس 25.MP3
2.73M
🔰 سلسله جلسات 25 👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت 👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه ❇️ جلسه 5️⃣2️⃣ 🎤 با تدریس از اساتید مهدویت 👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ) اثر شیخ راضی ال یاسین ترجمه
Part18_صلح امام حسن.mp3
9.57M
*پیشگویی رسول اکرم (ص) در مورد امام حسن (ع) *دو راهی حکومت یا عقیده *پاسخ امام حسن (ع) به سلیمان بن صرد و عبدالله بن زبیر *پاسخ امام حسن (ع) به امام حسین(ع) *چهار نکته کلیدی از پاسخ های امام *تاملی در پاسخ های امام حسن(ع)