81.4K
کسانی بودند شیعه مرتضی علی هم بودن نماز و روزه و حج و ...خیلی هم آدم های خوبی بودن و سید هم بودن مرده زنده کردن،بیمار شفا دادن،و معجزه اینا چکار کردن و چرا اینجوری شدن؟واقعا سرطانی خوب کردن و مشکل حل کردن جن هم باهاشون نبوده بگیم موکل جن داشتن و باشیاطین بودن ولی ایمان زیاد داشتن یه توضیح بدید
(29) اولين بانوي شهيد عاشورا
وهب پسر عبدالله روز عاشورا همراه مادر و همسرش در ميان لشكر امام حسين عليه السلام بود. روز عاشورا مادرش به او گفت: فرزند عزيزم! به ياري فرزند رسول خدا قيام كن.
وهب در پاسخ گفت: اطاعت مي كنم. و كوتاهي نخواهم كرد. سپس به سوي ميدان حركت كرد.
در ميدان جنگ پس از آنكه رجز خواند و خود را معرفي نمود به دشمن حمله كرد و سخت جنگيد. بعد از آنكه عده اي را كشت به جانب مادر و همسرش برگشت. در مقابل مادر ايستاد و گفت:
- اي مادر! اكنون از من راضي شدي؟
مادرش گفت: من از تو راضي نمي شوم، مگر اينكه در پيش روي امام حسين عليه السلام كشته شوي.
همسر وهب گفت: تو را به خدا سوگند! كه مرا در مصيبت خود داغدار منما.
مادر وهب گفت: فرزندم! گوش به سخن اين زن مده. به سوي ميدان حركت كن و در پيش روي فرزند پيغمبر صلي الله عليه و آله بجنگ تا شهيد شوي تا فرداي قيامت براي تو شفاعت نمايد.
وهب به ميدان كارزار برگشت و رجز مي خواند كه مطلع آن چنين است:
- (اني زعيم لك ام وهب بالطعن فيهم تارة و الضرب...).
1- اي مادر وهب! من گاهي با نيزه و گاهي با شمشير زدن در ميان اينها تو را نگهداري مي كنم.
2- ضربت جواني كه به پروردگارش ايمان آورده است تا اينكه تلخي جنگ را به اين گروه ستمگر بچشاند.
3- من مردي هستم، قدرتمند و شمشير زن و در هنگام بلا، سست و ناتوان نخواهد شد. خداي دانا برايم كافي است.
و با تمام قدرت مي جنگيد تا اينكه نوزده نفر سوار و بيست نفر پياده از لشكر دشمن را به قتل رساند. سپس دستهايش قطع شد. در اين وقت همسرش عمود خيمه را گرفت و به سوي وهب شتافت در حالي كه مي گفت: اي وهب! پدر و مادرم فداي تو باد. تا مي تواني در راه پاكان و خاندان پيامبر بجنگ.
وهب خواست كه همسرش را به سراپرده زنان بازگرداند. همسرش دامن وهب را گرفت و گفت:
- من هرگز باز نمي گردم تا اينكه با تو كشته شوم.
امام حسين عليه السلام كه اين منظره را مشاهده كرد، به آن زن فرمود:
- خداوند جزاي خير به شما دهد و تو را رحمت كند. به سوي زنان برگرد. زن برگشت سپس وهب به جنگ ادامه داد تا شهيد شد.- رحمة الله عليه همسر وهب پس از شهادت او بي تابانه به ميدان دويد و خونهاي صورت وهب را پاك مي كرد كه چشم شمر به آن بانوي باوفا افتاد و به غلام خود دستور داد تا با عمودي كه در دست داشت بر او زد و شهيدش نمود. اين اولين بانويي بود كه در لشكر امام حسين عليه السلام روز عاشورا شهيد شد.(30)
جلد ۲
📚داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
🇺🇸پوشش زنان سرخپوست قبیله زونی در آمریکا
🔰مردم انگلیسیزبان چادر سرخپوستان را #شال مینامند.
🔰سفالگری بومیان این ناحیه جالب توجه است. روسریهای رنگی بزرگ هم در میان زنان این قبیله استفاده میشد.
🔰 زونیها اصالتا #مسیحی نیستند و اجرام آسمانی را میپرستند.
🔰آنها عموما ساکن #آریزونا و #نیومکزیکو در کشور امریکا هستند.
📝منبع:
Instagram.com/hijabarbaeen2
♥🍃
| #آیهای_از_حجاب |
ای پیامبر به زنان ودخترانت بگو
پوششهای خودرا برخود فروتر گیرنداین
برای آنکه مورد آزار قرارنگیرندنزدیکتر
است وخداوند آمرزنده ومهربان است
•/ احــــزابـ ۵۹ /•
#حجاب
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و چهاردهم هر چه دور اتاق چشم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و پانزدهم
البته روزی که از خانه میآمدم، سرویس طلایم به دست و گردنم بود و حالا همین چند تکه طلا سرمایه کوچکی بود که میتوانست در وقت نیاز دستمان را بگیرد. لوستری هم نداشتیم و علیالحساب مجید لامپ بزرگی به سقف اتاق پذیرایی آویخته بود تا شبهای تنهاییمان را در این خانه تنگ و دلگیر، روشن کند. اگر چند روزی بیشتر فرصت داشتیم، دستی به سر و روی خانه میکشیدیم، بعد ساکن میشدیم ولی همکار مجید تماس گرفته و خبر داده بود که فردا به بندر باز میگردد و باید زودتر خانهاش را ترک میکردیم. باورش سخت بود ولی من و مجید وقتی از خانه و زندگیمان آواره شدیم، جز یک دست لباسی که به تنمان بود، لباس دیگری هم نداشتیم و در این یک هفته فقط چند دست لباس خریده بودیم. حالا همان لباسهای چرک هم گوشه خانه مانده که ماشین لباسشویی هم در کار نبود و من هم از شدت کمر درد توانی برای شستن لباسها با دست نداشتم. مجید قول داده بود سرِ راه، پودر و لگن بخرد و همه لباسها را خودش برایم بشوید. هر لحظه که میگذشت بیشتر متوجه میشدم چقدر دست و پایم بسته شده که حتی وسیلهای برای پخت و پز و آشپزی هم نداشتم و مجبور شدم با مجید تماس بگیرم و سفارش یک قابلمه و یک دست بشقاب و قاشق و چنگال بدهم تا حداقل بتوانیم نهار امروز را سپری کنیم. باید لیست بلند بالایی از وسایل مورد نیاز خانه مینوشتم و انگار باید از نو جهیزیهای برای خودم دست و پا میکردم. با یک حساب سرانگشتی باید حداقل بیش از ده میلیون هزینه میکردیم تا زندگیمان دوباره سر و سامانی بگیرد و فقط خدا میداند چقدر از مجید خجالت میکشیدم که مادرم یک سال پیش بهترین و کاملترین جهیزیه را برایم تدارک دید و حالا من امروز محتاج یک بشقاب بودم و باز هم در این شرایط سخت، توکلم به پروردگار مهربانم بود. من و مجید انتخاب عاشقانهای کرده و باید تاوان این جانبازی جسورانه را میدادیم که او به حرمت عشق به تشیع و من به هوای محبت این شوهر شیعه، همه زندگیمان را در یک قمار عاشقانه از دست داده و باز به همین در کنار هم بودن خوش بودیم، هر چند مذاق جانم هنوز از بیمهری خانواده و جدایی از عزیزانم گس بود و لحظهای یادشان از خاطرم جدا نمیشد.
چیزی به ساعت یازده ظهر نمانده بود که صدای توقف اتومبیلی در خیابان به گوشم رسید و بلافاصله صدای مجید را شنیدم که به کسی فرمان میداد. از گوشه پاره روزنامه نگاهی به خیابان انداختم و دیدم که وانتی مقابل خانه توقف کرده و در بارَش چند کارتُن کوچک و بزرگ با طناب بسته شده و مجید با کمک راننده میخواست بازشان کند. چادرم را سر کردم و به انتظار آمدن مجید، در پاشنه در خانه ایستادم که صدای قدم هایش در راه پله پیچید. در یک دستش چند پاکت میوه و حبوبات بود و در دست دیگرش دو دست غذای آماده و دیگر دستانش جا نداشت که کیسه مواد شوینده و لگن کوچکی را در بغلش گرفته و با چانهاش لبه لگن را کنترل میکرد تا سقوط نکند. مقابل در که رسید، به رویم خندید و مژدگانی داد: «مبارک باشه الهه جان! هم یخچال گرفتم، هم گاز، هم یه سرویس چینی با یه دست قاشق چنگال. دو تا قابلمه کوچیک و بزرگ هم خریدم.» و فرصت نداد تشکر کنم که کیسهها را پشت در گذاشت و همانطور که با عجله از پلهها پایین میرفت، تأکید کرد: «به این کیسهها دست نزن! سنگینه، خودم میام.»
https://eitaa.com/zandahlm1357
با ما همراه باشید🌹
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🔰 سلسله جلسات #جهاد_با_نفس 30 👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت 👈 تدریس کتاب جهاد با
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جهاد با نفس 31.MP3
2.19M
🔰 سلسله جلسات #جهاد_با_نفس 31
👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت
👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه
❇️ جلسه 1️⃣3️⃣
🎤 با تدریس #استاد_احسان_عبادی از اساتید مهدویت
👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان
https://eitaa.com/zandahlm1357
CQACAgQAAx0CSmRjDAACOCdhOjmJV7VaQ1lV9f9GdMQYPXIhMgAC5SYAAmngSVOS1ESAwcd4xiAE.mp3
6.34M
⏯ #شور #جاماندگان #اربعین
🍃 قدم قدم برای برای اربعینت لحظه شمارم
🍃 حرم حرم بتونم مادر و حرم بیارم
🎤 #وحید_شکری
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ)
اثر شیخ راضی ال یاسین
ترجمه #آیت_الله_خامنه_ای
#صلح_امام_حسن
#شیخ_راضی_آل_یاسین
#آیت_الله_خامنه_ای
#امام_شناسی #اعتقادی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
*نتایج بحث *بسته بودن شهادت بروی امام حسن(ع) *کمبود یاران واقعی *پاسخ امام حسن(ع) به شیعیان درباره ص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا