یه آزمایش میگم انجام بدید برگاتون بریزه!
ما پشت چشم هامون شبکه ای از رگها رو داریم که جلوی شبکیه هستن و در واقع سایه شون همیشه باید جلوی دیدمون رو بگیره، ولی نمیگیره، چرا؟ چون مغز تصویر اون شبکه رگها رو حذف میکنه(تصویر دماغمون رو هم همینطور😁
حالا آزمایش چیه؟ چراغ قوه گوشی رو روشن کنید و بصورت ۴۵ درجه (مورب) بگیرید سمت چشم راستتون.چشم چپ بسته باشه. حالا به همون صورت مورب گوشی رو تندتند بالا پایین ببرید،خود به خود اون شبکه ی رگها رو میبینید. اگه تو اتاق تاریک باشید بهتر جواب میده احتمالا.
تاکید میکنم که نورو مستقیم به چشم نتابونید آسیب میبینه!...
-حالا چرا این اتفاق میوفته؟ دقیق نمیدونم ولی میتونم حدس بزنم که چون منبع نور سریع حرکت میکنه، و چون سایه ی رگها روی بخشهای مختلفی از شبکیه میوفته و ثابت نیست، مغز فرصت این رو نداره که برای حذف تصویر رگها اینهمه محاسبات رو برای زوایای مختلف در اون زمان کم انجام بده، فوقع ما وقع!
https://eitaa.com/zandahlm1357
باریکترین خیابان پراگ به نام وینارا سرتوکا به عرض 50 سانتیمتر و طول حدود 10متر است که امکان ندارد دو نفر هر چقدر هم تلاش کنند از کنار یکدیگر رد شوند و چراغ راهنمایی برای عابرین پیاده دارد
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزن بریم صفحه خنده ههههه😂😂😂
.......:
@zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همین جاست که آرزو کرد کاش هیچوقت بزرگ نمیشد😂
.┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیار غیرمنتظره😱
.┄┅┅❅🌸🍂🍃🌹🍃🍂🌸❅┅┅┄
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: صدای خروس، سگ، الاغ ... شلمچه بودیم! شیخ اکبر گفت:« امشب نمیشه کار کرد. میترسم بچهها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
آمبولانس، لودری
شملچه بودیم!
گلوله صاف اومد رو آمبولانس و تیکه، تیکهاش کرد. اسماعیل گفت:« حالا با نادعلی چیکار کنیم؟» حاجی گفت : «لودرو بیارید جلو». بعد دست و پای نادعلی رو گرفتند و گذاشتنش داخل بیلِ لودر. حاجی گفت:« تند ببریدش اورژانس، امّا با احتیاط! مواظب باشید اذیّت نشه!». اسماعیل پرید بالا و پیرمرادی هم ایستاد کنارش. لودر رو بستند به گاز و رفتند تا رسیدند درِ اورژانس. پیرمرادی پرید پایین و رفت تا امدادگرها رو خبر کنه. اسماعیل بازیاش گرفت. بیلِ لودر رو کمی آورد بالا. پیرمرادی و امدادگرها با برانکارد دویدن بیرون. گلوله ی خمپاره ای خورد نزدیکِ لودر. اسماعیل حواسش رفت طرف گلوله. پیرمرادی داد زد و دستشو تکون داد. اسماعیل نگاش کرد و بیلو برد بالاتر. پیرمرادی دوباره جیغ زد و دستشو به طرف پایین تکان داد. گلوله ای دیگه به زمین خورد. اسماعیل حسابي قاتی کرده بود. فکر کرد میگه بیلو خالی کن. دسته رو فشار داد. سرِ بیل، وارونه شد. امدادگر، جیغ زد. اسماعیل یادش اومد به نادعلی؛ که ديگه کار از کار گذشته بود و نادعلی زخمی و خونی مثل گونی وِلُو شد رو زمین و جیغش رفت به آسمون. اسماعیل ترسید. خواست بپره پایین. پاش گیر کرد به دستهای و از بالای لودر پرت شد رو زمین. دمِ در اورژانس شده بود بازار خنده. حالا نخند و کي بخند.
آمبولانس، لودری
مجموعه اکبرکاراته
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فیلم داستان زندگی (هانیکو) نوستالژی دهه شصت قسمت 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
78.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم داستان زندگی (هانیکو)
نوستالژی دهه شصت
قسمت 12