eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.2هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ نوشتار تربیتی "خانواده و زوجین" 🌀 شماره ۲۳ ✅ تحکیم خانواده 💠 قسمت نهم ✅روش‌های تحکیم خانواده؛ ☑️ ویژگی‌های افرادی که سلامت(بهداشت) روانی دارند: 1⃣ بی تفاوت نبودن نسبت به جامعه، خانواده و خود؛ 2⃣ با دیگران سازگاری دارند؛ 3⃣ شاد و مثبت هستند؛ 5⃣ به خود و دیگران احترام می‌گذارند؛ 6⃣ بدبین نیستند؛ 🔸به نقاط ضعف و قوت خود آگاه است 7⃣ انعطاف پذیری؛ 8⃣ واقعیت‌ها را درک می‌کنند و بر اساس همان برنامه‌ریزی دارند؛ 9⃣ مشکلات و ناکامی‌ها را تحمل می‌کنند و درصدد رفع آن برمی‌آیند؛ 🔟 نگرش مثبت نسبت به خود و دیگران؛ 🔸منظور از نگرش مثبت این است که در افراد دنبال نقاط مثبت بگردیم. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 ☑️ نقاط ضعف افراد: 1⃣ ضعف ارتباطی 2⃣ درون گرایی 3⃣ آستانه تحمل 4⃣ کوچک بودن ظرفیت
با سلام و ادب خدمت شما ممنونم از کانال خوبتان،اجرتان با خدا ببخشید سوال مهمی داشتم اینکه ما سه فرزند 9و 5و3ساله داریم و به خاطر امر رهبری مبنی بر فرزند آوری خیلی دوست دارم چهارمی و پنجمی هم به لطف خدا داشته باشم ،اما متاسفانه من در این مدت فرزندداری خیلی خسته و بی حوصله شدم و خیلی با بچه ها بی خودی تندی کردم که این موضوع خیلی خیلی ناراحتم میکنه و طوریکه همین بی حوصلگی خودم به بچه هام انتقال پیدا کرده و هر روز صبح که بیدار میشم از خدا میخوام بهم صبر بده تا امروز باهاشون مهربون و صبور باشم اما خودم تا میام مهربون باشم وقتی با غرزدن و دعوای بچه ها نسبت به یکدیگر روبرو میشم ،سریع اعصابم میریزه بهم 😞 خواستم بپرسم چکار کنم صبرم زیاد شه و چکار کنم دیدگاهم عوض شه خواهش میکنم کمکم کنید؟؟؟ 🌸 پاسخ استاد پوراحمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"📽.. ❍چرا ‌ مخالف‌انتخاب‌دوست‌ از جنس‌مخالف است؟! 🎙دکتر‌ مهدی دوایی
ادامه داستان يک فنجان چاي با خدا 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت هشتاد و هفت: با گوشی اش شماره ایی را گرفت و بعد از چند بوق به زبان آلمانی احوال پرسی کرد. مکالمه ایی به شدت صمیمانه، یعنی با دانیال حرف میزد؟؟ ( پسر تو چرا انقدر پرچونه ایی.. یه مقدار سنگین باش برادرمن.. یه کم از من یاد بگیر.. آخه هر کَس دو روز با من گشته، ترکشِ فرهیخته گیم بهش اثابت کرده اما نمیدونم چرا به تو امیدی نیست.. باشه.. باشه.. گوشی..) چقدر راست میگفت، و نمیدانست که کار منِ موجی از ترکش هم گذشته ست. موبایل را به سمتم گرفت. ( بفرمایید با شما کار دارن..) با تعجب گوشی را رویِ گوشم گذاشتم و لبخند رویِ لبهایم خانه کرد. خودش بود. دیوانه ترین، روانشناسِ دنیا.. یانی که شیک میپوشید، شیک حرف میزد، شیک برخورد میکرد.. اما نه در برابرِ دوستانش.. صدایِ پر شیطنتش را میشنیدم که با لحنی با مزه صدایم میکرد.. این مرد واقعا، پزشکی ۳۴ ساله بود؟؟ (سلام بر دختر ایرانی.. شنیدم کلی برام گریه کردی.. سیاه پوشیدی.. گل انداختی تو رودخونه.. روزی سه بار خود زنی کردی.. شیش وعده در روز غذا خوردی.. بابا ما راضی به این همه زحمت نبودیم…) حسام راست میگفت، یان همیشه پر حرف بود. اما حسِ خوبِ برادرانه هایش وادار به شکرگذاریم میکرد.. اینکه زنده بود و سالم، طبق طبق شادی در وجودم میپاشید.. حسام از اتاق خارج شد. و من حرف زدم.. از خسته گی هایم.. از دردهایم.. از ترسهایم.. از روزهایی که گذشت و جهنم بود.. از موهایی که ریخت و ابروهایی که حتی جایش را با مداد هم پر نکردم.. از سوتی که در دقیقه ی نود عمرم زده شد و وقت اضافه ایی که داور در نظر داشت و من میدانستم خیلی کم است.. از.. از حسی به نام دوست داشتن و شاید هم نوعی عادت، که در چشمک زنِ کمبودِ فرصت برایِ زندگی، در دلم جوانه زده بود.. و او فقط و فقط گوش داد.. یانِ پر حرف در سکوت، سنگ صبور شد و مهربانی خرجم کرد.. که ای کاش با پوزخندی بلند، به سخره ام میگرفت و سرم فریاد میکشید.. بعد از اتمام تماس، بغضم را قورت دادم و زانو به بغل، رویِ تخت چمپاتمه زدم. تمام خاطرات، تصویر شد برایِ رژه رفتن در مقابل چشمانم. حسام چند ضربه به در زد و وارد شد. وقتی دید تکان نمیخورد، صدایی صاف کرد محضه اعلامِ حضور. سرم را بلند کردم. چشمانش را دزدید. دست پاچه کتابها را از روی میز برداشت ( خوندینشون؟؟ به دردتون خوردن؟؟) نفسی عمیق کشیدم ( علی.. خیلی دوسش دارم..) لبخندی عمیق بر صورتش نشست. نمیدانستم آرزویم چیست. اینکه ای کاش سالها پیش میدیدمش.. و یا اینکه ای کاش هیچ وقت نمیدیدمش؟؟ ( دانیال کی میاد؟؟ دلم واسه دیدنش پر میکشه..) به جمله ی (خیلی زود برمیگرده ) اکتفا کرد. اجازه گرفت که برود. صدایش کردم.. شنیدنِ چند آیه از قرآن برایِ منی که خمارِ صدایش بود، پرتوقعی محسوب نمیشد.. که اگرهم محسوب میشد، اهمیتی نداشت.. ادامه دارد.. بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
اخلاق مهدوی 94.MP3
4.16M
💠 🎤 با توضیحات 🎬 جلسه 70 👈آثار خوب قناعت در دعا ❇️ 90 جلسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani - گلهای تازه 25.mp3
12.38M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 شب چو در بستم و مست از می نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم منزل مردم بیگانه چو شد خانه ی چشم آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع آتشی در دلش افکندم و آبش کردم غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد خواندم افسانه ی شیرین و به خوابش کردم دل که خونابه ی غم بود و جگر گوشه ی درد بر سر آتش جور تو کبابش کردم زندگی کردن من مردن تدریجی بود آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
۲۹۴. ما از خداییم و به سوی او بازمی گردیم: زیرا تسلیم امر او هستیم و راضی به قضای او می‌باشیم. کلمات قصار امام زمان علیه السلام ۲۹۵. شیعیان باید بدانند که حق با ما و در میان ماست. کلمات قصار امام زمان علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا