eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.3هزار دنبال‌کننده
45.6هزار عکس
32.4هزار ویدیو
1.5هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: كمك مالي به ديگران متن حديث إعانة الآخرين مالياً الطوسى قال: أخبرنا جماعة عن أبى المفضّل، قال: حدّثنا الفضل بن محمّد بن المسيب البيهقى، قال: حدّثنا هارون بن عمرو المجاشعى، قال: حدّثنا محمّد بن جعفر بن محمّد، قال: حدّثنا أبى أبوعبدالله عليه السلام، قال المجاشعى: و حدّثناه عن الرضا علىّ بن موسي عن أبيه موسي عن أبيه أبى عبدالله جعفر بن محمّد عن آبائه عن أميرالمؤمنين علىّ بن أبى طالب عليهم السلام قال: قيل: يا نبى الله، أفى المال حقّ سوي الزكاة؟ قال: نعم، برّ الرحم إذا أدبرت، و صلة الجار المسلم، فما أقرّ بى من بات شبعان و جاره المسلم جائع ، ثمّ قال: ما زال جبرئيل عليه السلام يوصينى بالجار حتّي ظننت أنّه سيورثه. كمك مالي به ديگران طوسي گويد: گروهي از ابومفضّل به ما خبر رساندند كه فضل بن محمد بن مسيّب بيهقي ما را چنين حديث كرد كه هارون بن عمر مجاشعي گفته است: محمد بن جعفر بن محمد گويد: پدرم ابوعبدالله (ع) ما را چنين حديث كرد: مجاشعي گويد: علي بن موسي الرضا، از پدرش موسي، از پدرش ابوعبدالله جعفر بن محمد از پدرانش از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) روايت كرد كه آن حضرت فرمود: گفته شد: اي پيامبر خدا آيا در مال حقّي جز زكات هست؟ فرمود: آري، احسان به خويشان به گاه روي گرداني آنان، و پيوند با همسايه مسلمان، كه به من اقرار ننمود آن كه شب را با سيري به صبح رساند در حالي كه همسايه مسلمانش گرسنه باشد، آن گاه فرمود: پيوسته جبرئيل (ع) مرا به همسايه سفارش مي‌كرد تا آنجا كه گمان بردم برايش ارثي تعيين خواهد كرد ۱. منبع حديث ۱- امالى طوسى ۵۲۰. امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: مرو حضرت رضا (علیه السلام) سرانجام پس از تحمل چهار ماه سفر در نیمه اول سال ۲۰۱ (ه. ق) وارد مرو، مرکز حکومت مأمون شد. [۱] هنگام ورود امام به مرو، مردم با شور و احساسات فراوان مقدم امام را گرامی داشتند به گونه ای که مرو تا آن روز چنان شادی و هیجانی به خود ندیده بود. انبوه جمعیت تا بیرون شهر به استقبال آمده بودند. امام (علیه السلام) پس از عبور از میان صفوف فشرده مردم در منزلی که نزدیک قصر حکومتی برای ایشان آماده شده بود، مستقر گردید. [۲] ---------- [۱]: عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ۲/۱۴۹. [۲]: الارشاد، ج۲ص۲۵۰. جریان ولایت عهدی پس از آن که حضرت رضا (علیه السلام) با اصرار مأمون و نامه‌های مکرر او و نپذیرفتن عذرهایی که حضرت رضا (علیه السلام) بیان می‌کرد، در سال ۲۰۱ وارد مرو شد، مأمون ابتدا به ایشان پیشنهاد خلافت داد و به حضرت گفت: ای پسر رسول خدا، من فضل و علم و زهد و تقوا و عبادت شما را می‌دانم و شما را از خودم به خلافت شایسته تر می‌دانم. حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: من به عبودیت خداوند عزّوجّل افتخار می‌کنم و با زهد در دنیا، امید نجات از شرّ آخرت را دارم، و با دوری از حرام ها، امید دستیابی به سودها را دارم و با تواضع در دنیا، امید بلندی نزد خداوند عزّوجّل را دارم. مأمون گفت: نظر من این است که خودم را از خلافت عزل کنم و آن را برای شما قرار دهم و با شما بیعت کنم! حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: اگر این خلافت حق توست و خداوند برای تو قرار داده است، جایز نیست لباسی را که خداوند به تو پوشانده است از تن خود بیرون کنی و برای دیگری قرار دهی و اگر خلافت حق تو نیست، جایز نیست برای تو، چیزی را که برای تو نیست، به من دهی. مأمون گفت: ای پسر رسول خدا! باید این امر را قبول کنی. حضرت فرمود: من از روی اختیار هرگز این کار را نمی کنم. مدت‌ها مأمون اصرار می‌کرد تا این که از پذیرش حضرت مأیوس شد و به حضرت گفت: اگر خلافت را نمی پذیری و نمی خواهی من با تو بیعت کنم، ولیعهد من باش تا بعد از من خلافت برای شما باشد. حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند که پدرم از پدرانش و آنها از امیرالمؤمنین از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به من خبر داد که من قبل از تو از دنیا می‌روم در حالی که با سمّ مظلومانه کشته می‌شوم و ملائکه آسمان و زمین بر من می‌گریند و در سرزمین غربت کنار هارون الرشید دفن خواهم شد. مأمون گریست و گفت: ای پسر رسول خدا، چه کسی تو را می‌کشد یا می‌تواند به شما گزندی برساند با این که من زنده ام؟ حضرت فرمود: اگر بخواهم می‌گویم که چه کسی مرا می‌کشد. مأمون گفت: ای پسر رسول خدا،! غرض شما از این سخن آن است که کار را بر خود سبک کنی و از گردن خود باز گردانی تا مردم بگویند شما در دنیا زاهد هستی! حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند از آن وقتی که خداوند عزّوجّل مرا آفرید، دروغ نگفته‌ام و هرگز به خاطر دنیا، از دنیا زهد نورزیده‌ام و من می‌دانم که منظور تو چیست. مأمون گفت: منظور من چیست؟ حضرت فرمود: آیا به واقع در امان هستم؟ مأمون گفت: تو در امانی؛ حضرت فرمود: تو می‌خواهی مردم بگویند علی بن موسی نسبت به دنیا بی رغبت نبود بلکه این دنیا بود که به او رغبتی نداشت؛ نمی بینید که ولایت عهدی را قبول کرد تا به خلافت برسد. در این هنگام مأمون خشمگین شد و گفت: تو همواره مرا با آن چه ناراحت می‌کند، مواجه می‌کنی و از خشم من در امان گشته ای. به خدا سوگند یاد می‌کنم که یا ولایت عهدی را می‌پذیری وگرنه تو را مجبور می‌کنم و اگر انجام ندهی گردنت را خواهم زد. حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: خداوند عزّوجّل مرا نهی کرده است از این که با دست خویش، خودم رابه هلاکت اندازم، اگر این چنین است، هرچه می‌خواهی انجام ده، من می‌پذیرم به این شرط که هیچ کس را نصب نکنم و کسی را عزل ننمایم و هیچ قانون و روشی را تغییر ندهم ودر این کار از دور مشورت دهنده باشم. مأمون این شرایط را پذیرفت و حضرت را ولی عهد خود کرد. [۱] در برخی روایات آمده است که حضرت گفت: خدایا، تو مرا از این که خود را به هلاکت اندازم، نهی کرده ای؛ اگر ولایت عهدی او را نپذیرم، از جانب او در چند قدمی مرگ قرار می‌گیرم؛ من مجبور و مضطر شدم... خدایا هیچ عهدی جز عهد تو نیست، هیچ ولایتی نیست جز از جانب تو، مرا برای برقراری دین خودت و زنده کردن سنت پیامبرت موفق گردان؛ تویی مولا و یاور، و تو نیکو مولا و یاوری هستی. و سپس در حالی که گریان و غمگین بود، با شرایط ذکر شده و لایت عهدی را پذیرفت. [۲] پس از آن که حضرت رضا (علیه السلام) ولایت عهدی را به این صورت پذیرفت، مأمون دستور داد تا فرماندهان و قضات و مستخدمان و فرزندان عباس همگی بیایند و بیعت کنند و برای این کار، اموال بسیاری خرج کرد تا فرماندهان را راضی نمود مگر سه نفر از فرماندهان به نام‌های جلودی، علی بن عمران و ابن موسی (یا ابو یو
نس) اینان با حضرت رضا (علیه السلام) بیعت نکردند و مأمون آن‌ها را زندانی کرد. مراسم بیعت باشکوه هرچه بیشتر برگزار شد و به نام حضرت سکه زدند و بر منبرها برای ایشان خطبه خواندند. ---------- [۱]: بحار، جلد ۴۹، ص ۱۲۸. [۲]: بحار، ج ۲۹، ص ۱۳۱. 📚حکایت آفتاب نگاهی به زندگی امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صحیفه امام 13.mp3
4.33M
💠 سلسله جلسات 13 🔰 با موضوع بازخوانی (جلسه 13) 🎤 با توضیحات ✅ انقلابی باید مبانی امام و رهبری را بداند تا هم بصیرتش بیشتر شود هم تحلیلهایش مبنایی شود ✅
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 1- درست است موقع ظهور حضرت اباصالح عج ... علمای شیعه باایشان به شدت مخالفت میکنند چون قران را طوری تالیف میکنند که به تصور کتاب جدید آسمانی دیگر آورده اند؟ 2- از 313 یار مولا عج ... چندتن بانو هستند و آیا همه ایرانی هستند؟ 3- آیا درست است که مقرن حکومت ایشان ایران است؟ 4- چند نفر از یاران 313 نفر ایشان ایرانی هستند؟ 5- یکی از 313 یار ایشان حضرت ابوالفضل علیه السلام هستند؟ 6- حضرت مسیح علیه السلام هم جز 313 یار اباصالح عج میباشد؟ 7- میگویند عدد ابجد مولا 54 است و مبارک است نذرهای ذکر مثلا صلوات برای حضرت مهدی عج همین تعداد باشد صحت دارد؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 –اینکه پرسیدید شیعیان با امام زمان مخالفت می کنند برای همه که نیست برای بعضی هاست، برای بعضی ها ممکن است چنین چیزی پیش بیاید نه همه شیعیان. –بعد 313 یار هم چندتا خانم هستند.. این اختلافی است یک روایت می گوید پنجاه تا، بعضی ها آن روایت پنجاه تا را هم روی سندش اشکال کردند. مهم نیست، مهم این است که قطعا امام زمان (عج) جز این 313 نفر یاران دیگری هم دارد که زنان هم داخلش هستند. روی اینها کار نکنید. –بعد مقر حکومت ایشان کوفه است روایات متعدد آمده. –از 313 نفر چند نفر ایرانی هستند نمی دانیم، ما از کجا اینها را بدانیم، مگر ما جز آنها هستیم که خبر داشته باشیم؟ –یکی از یاران ایشان حضرت ابوالفضل هست.. در بحث رجعت بله حضرت ابوالفضل امکان رجعتش هست. حالا اینکه از 313 نفر است یا نزدیکتر از آنها به امام زمان است اینها چیزهایی است که نمی دانیم شما هم به دنبال اینها نروید چون به درد شما نمی خورد به درد من هم نمی خورد، به درد مهدویت شما هم نمی خورد! اینها دیگر جزئیات است در اینها چرا ورود پیدا می کنید؟ چیزی که نه فایده دارد برای من و شما. –حضرت مسیح هم جز 313 نفر هست یانه.. نمی دانیم. –بعد عدد ابجد و اینها را هم من دیگر تخصصی در این زمینه ندارم. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: حسین نزدیک کبابی ترمز کرد و رفت سفارش چندین سیخ کباب داد. من تعجب کردم که حالا چطور شده از این خرج‌ها می‌کند؟ کباب‌ها را گرفت و حرکت کردیم. به یکی از مناطق مستضعف نشین رفتیم و سید حسین درب چهار یا پنج خانه را زد نان و کباب‌ها را به آنها داد. دو تا از کباب‌ها باقی ماند. ظهر که به منزل شان رفتیم، سید حسین سفره را باز کرد و به من گفت: باید کباب‌ها را بخوری. هرقدر اصرار کردم خودش هم از کبا بها بخورد، نشد؛ غذای آن روزش تنها مقداری نان و سبزی بود. ۳۷ اسامی بچه‌های سپاه را برای نگهبانی ٌ تنظیم می‌کردم. یک روز سید حسین آمد سراغم و گفت: چرا برای من نگهبانی نگذاشته ای؟ با قاطعیت گفتم: برای شما نگهبانی نمی گذارم؛ شما اینقدر کار دارید که نوبت به نگهبانی نمی رسد! با تبسم خاص خودش گفت: من هیچ فرقی با بقیه ندارم. همان طوری که دیگران نگهبانی دارند، برای من هم ساعت نگهبانی بزنید. به هر ترتیب بود ما را مجبور کرد که برایش ساعت نگهبانی بزنیم. ۳۸ در ایامی که سید حسین فرمانده سپاه هویزه بود، هر روز صبح از مقر سپاه تا زمین ورزشی که در فاصله چند صدمتری بود، می‌دویدیم و در آنجا به نرمش می‌پرداختیم. وقتی به این زمین چمن می‌رسیدیم، با اینکه هوا سخت سرد بود و نم صبحگاهی روی چمنها نشسته بود، سید حسین کفش و جورابش را در می‌آورد و با پای برهنه، ما را رهبری می‌کرد. یک روز پرسیدم: کفش هایت را چرا درمی آوری؟ گفت: در تاریخ خوانده‌ام که پیامبر (ص) زمینی را که محل تمرین مجاهدان بود، بوسیدند. من هم به احترام زمینی که پیامبر (ص) آنرا بوسیدند، کفش و جورابم را در می‌آورم. ۳۹ سید حسین گفت: احتیاج به فردی داریم که همه منطقه را بشناسد. گفتم: من یکی را می‌شناسم که از از این حیث بی نظیر است؛ می‌گویند با بوییدن خاک، نام منطقه را می‌گوید. گفت: برویم سراغش! گفتم: همدست قاچاقچی‌ها است. گفت: بلند شو برویم سراغش. در تاریکی شب، رفتیم درِ منزلش. حسین با گرمی و صمیمیت حالش را پرسید و گفت: از شما می‌خواهم که لشکر اسلام را یاری کنی! ایشان گفت: من در صف شما نیستم. سید حسین، اسلحه اش را از دست بیرون آورد و دو دستی به ایشان تقدیم کرد. آن بنده خدا گفت: اسلحه دارم؛ نیازی به اسلحه ی شما نیست! سید حسین گفت: نه، باید این را بگیری که فردا پیش ما بیایی. این برادر عزیز، بعد از عملیات هویزه، در نبرد با متجاوزان عراق، به فیض عظیم شهادت نائل آمد. ۴۰ در روزهای ابتدایی جنگ همراه دوستان به نیروهای عراقی شبیخون می‌زدیم. گاهی اوقات چند ساعت راه می‌رفتیم واسلحه و مین با خود حمل می‌کردیم، اما بدون نتیجه به پایگاه برمی گشیم. گاهی راه را گم می‌کردیم؛ گاهی به موانعی مانند آب، رودخانه و یا... برخورد می‌کردیم. پس از بازگشت بچه ها، خیلی ناراحت و خسته می‌شدند. در این شرایط سیدحسین با بیان خاطراتی از جنگ‌های صدر اسلام به بچه‌ها روحیه می‌داد و می‌گفت: ما باید تکلیف خودمان را انجام دهیم؛ خواه به نتیجه برسد، خواه نرسد. ایشان آن چنان مسائل صدر اسلام را با بیان جذاب و شیرین، با مشکلات به وجود آمده به هم ربط می‌داد که کمترین شک و تردید وخستگی را در وجود بچه‌ها از بین می‌برد!. 📚پیک افتخار خاطرات شهید حسین علم الهدی https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا