eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.5هزار دنبال‌کننده
49.1هزار عکس
35.8هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌در محضر امام روح الله (۲۵۰) 💠 در غرب هیچ خبری نیست 📌 امام خمینی (ره ): جوان عزیز ما که سرمایه‌های میهن هستند‏‎ ‎‏باید بدانند که رفتن به غرب و شرق برای‏‎ ‎‏آموختن علوم مختلف، آنان را از رسیدن به‏‎ ‎‏مقصود که استقلال و آزادی است باز می‌دارد‏‎ ‎‏و وابسته‌شان خواهد نمود. ‏‏باید به خود تلقین کنیم که در غرب هیچ‏‎ ‎‏خبری جز عقب نگه‌داشتن ما از قافلۀ تمدن‏‎ ‎‏و تعالی نیست‏‎. 📚صحیفه نور، جلد ١٨،صفحه ٢٣۴ 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است. @zandahlm1357
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
شفاى دردها مشهدى رستم پسر على اكبر سيستانى فرمود: من دوازده سال قبل از اين تاريخ (سيزدهم ماه ربيع الثانى سنه ۱۳۳۵) از سيستان به مشهد مقدس مشرف و مقيم شدم پس از دو سال زوجه‌ام از دنيا رفت و بعد از آن درد شديدى به پاى راست و كمرم عارض شد. به نحوى كه از درد بى تاب شده و قوه برخواستن نداشتم و به جهت نادارى و پريشانى نتوانستم به طبيبهاى ايرانى رجوع كنم. لذا به حمالى گفتم تا مرا بر پشت نموده و به بيمارستان انگليسى برد و دكتر انگليسى در آنجا چهل روز باقسام مختلفه و دواهاى بسيار در مقام علاج برآمد. هيچ اثر بهبودى ظاهر نشد. بلكه پاى راستم كه درد مى كرد روح از آن رفت و خشك شد به نحوى كه ابدا احساس حرارت و برودت نمى كردم. لذا از درد پا راحت شده لكن كمرم مختصرى درد مى كرد و به جهت بى حس شدن پا نمى توانستم حتى با عصا بايستم. دكتر هم چون از علاج من ناميد شد به حمّالى گفت تا مرا از مريضخانه بيرون آورده پهلوى كوچه اى كه نزديك ارك دولتى بود گذاشت و من قريب ده سال در آن كوچه و نزديكى آن تكدّى مى كردم و بذلت تمام روزگار را مى گذارندم تا در اين اواخر بدرد بواسير مبتلا شدم. چون درد شدّت گرفت بسيار متاذى شدم و خود را به طبيب رساندم و او جاى بواسير مرا قطع كرد و بيرون آمدم از اثر قطع بواسير بيضتينم ورم كرد و مانند كوزه بزرگى شد و با اين حال درد كمرم نيز شدت كرد. و در عذاب بودم. روزى يك نفر ارمنى از آن كوچه مى گذشت و شنيد كه من از درد ناله مى كنم از راه شماتت گفت شما مسلمانها مى گوئيد هركس به كنيسه ما پناه برد دردش بدرمان مى رسد پس تو چرا پناه نمى برى كه شفا بيابى (مقصود او از كنيسه حرم مطهر حضرت ثامن الائمه (ع) بود. ) شماتت آن ارمنى خيلى بر من اثر كرد بطوريكه درد خود فراموش كردم گويا بى اختيار شدم و باو گفتم كه پدرسگ تو را با كنيسه ما چكار است. ارمنى نيز متغيّر شده به من بد گفت و چوبى هم بر سر من زد و رفت. من با نهايت خلق تنگى و پريشانى قصد آستان قدس امام هشتم حضرت رضا (ع) نمودم و چون قدرت راه رفتن نداشتم با سر زانوى چپ، خود را كم كم كشانيدم تا به حرم مطهر رسيدم و بالاى سر مطهر خود را بريسمانى بضريح بستم و عرض كردم آقا جان من از در خانه ات بجائى نمى روم تا مرا مرگ يا شفا دهى و مرگ براى من بهتر است زيرا كه طاقت شماتت ندارم. پس دو روز در آستان آن حضرت بودم روز سوم درد كمر و بواسير شدت گرفت و يكى از خدام در حرم مرا اذيّت مى كرد كه برخيز و از حرم بيرون شو. مى گفتم آخر من شلم و دردمندم و به كسى كارى ندارم و از مولاى خود شفا يا مرگ مى خواهم پس با دل شكسته بقدرى عرض كردم يا مرگ يا شفا و مرگ براى من بهتر است تا خوابم برد. در عالم خواب ديدم دو انگشت از ضريح مطهر بيرون آمد و بر سينه‌ام خورد و صدائى شنيدم كه فرمود برخيز!! من خيال كردم همان خادم است كه مرا اذيت مى كرد. گفتم اذيت مكن بار ديگر دو انگشت از ضريح بيرون آمد و بر سينه‌ام رسيد و فرمود برخيز. گفتم نه پا دارم و نه كمر: فرمود كمرت راست شد! در اين حال چشمم را باز كردم، ميان ضريح مطهر آقائى ديدم كه قباى سبز در بر و فقط عرق چينى بر سر داشت و از روى مباركش ضريح پر از نور شده بود. فرمود: برخيز كه هيچ دردى ندارى. تا اين سخن را فرمود فورا برخاستم و به سرعت دست دراز كردم كه دامن آن بزرگوار را بگيرم و حاجت ديگر بخواهم از نظرم غائب شد. ملتفت خودم شدم كه خواب هستم يا بيدار و ديدم صحيح و سالم ايستاده‌ام و از درد كمر و از مرض بواسير و ورم بيضتين اثرى نيست. هذا حرم فيه شفاء الاسقام فيه لملائك السموات مقام من يمم بابه ينل مطلبه من حل به فهو على النار حرام https://eitaa.com/zandahlm1357
رؤياي صادق درس اشارات ما در محضر استادم در علوم عقلي و نقلي و رياضيات و غير آن، علامه ذوالفنون معلم عصر العلوم آيةالله حاج ميرزا ابوالحسن شعراني - روحي له الفداء و جزاء الله عنا خير جزاء المعلمين - به ابتداي امر سوم در بحث از اطلاع [صفحه ۵۲] انسان بر غيب در حالت خواب رسيد و تاريخ اين درس و گفتگو عصر روز يك شنبه هشتم ذي الحجه ي سال هزار و سيصد و هفتاد و سه از هجرت حضرت خاتم صلي الله عليه و آله مطابق با هفدهم ماه خرداد سال هزار و سيصد و سي و سوم هجري شمسي در تهران بود و مدرس بلند و محضر اعلايش نيز بيت شريف ايشان در تهران بود، خانه اي كه به منزله ي بيت المعمور راقم بود، شگفت اين كه هم اكنون نيز اين واقعه را در شب يك شنبه نهم ذي الحجه هزار و چهارصد و هشت مطابق با ماه مرداد سال هزار و سيصد شصت و هفتم هجري شمسي بعد از گذشت سي و پنج سال قمري مي‌نويسم. خلاصه اين كه جناب شعراني - قدس سره الشريف - فرمود: در سالي كه دست‌هاي ستم به جسارت و اهانت مرقد ثامن الحجج امام علي بن موسي الرضا عليهماالسلام را به توپ بست، من قبل از آن واقعه هائله به چند شب در خواب ديدم: دودي غليظ سياه مسموم از جانب مشرق متصاعد شد، آنگاه همانند غباري مسموم در هوا منتشر شد تا اين كه به همه ي دنيا رسيد و تمام فضا را احاطه كرد و همه ي مردم را دربر گرفت، پس هر صالح و مؤمني از آن مسموم گرديد و هلاك شد، اما دود به ديگران ضرري نمي رساند و به آنها نمي رسيد، چند روزي گذشت كه اين واقعه ي هائله اتفاق افتاد و ما به تعبير آن رؤياي [صفحه ۵۳] عجيب دهشت آور منتقل شديم. [۵۳]. (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده https://eitaa.com/zandahlm1357
D1738230T13535039(Web)-mc.mp3
3.38M
🕊️ کبوتری برای اینکه پیام مادرش را به امام رضا (علیه‌‌‌السلام) برساند، تا شهر مشهد پرواز می‌کند؛ تا اینکه تشنه‌‌‌اش می‌شود و سراغ سقاخانه را می‌‌گیرد... ادامه داستان را بشنوید. @zandahlm1357