eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
34.9هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعاے ...🥀👆👆 كفعمى در بلد الامين فرموده: اين دعاء حضرت صاحب الامر عَلَيْهِ السَّلام است كه تعليم فرمود آن را به شخصى كه محبوس بود، پس خلاص شد: اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِى الاَْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرينَ. (عج)🌼 @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『🔹امام صادق علیه‌السلام فرمودند: کسی که برای فرج دعا بکند ما خانواده برایش دعا میکنیم..... 👌 ___________ @zandahlm1357 «»
در مورد ساده زيستي ايشان، اين را بگويم كه يك وقت، كسي ندارد و ساده زيست است، آن خيلي كمال نيست. انسان داشته باشد و ساده زيست باشد، كمال است. حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) داشتند و استفاده نمي كردند و كمال حضرت در اين بود. حضرت آقا هم نمي خواهند استفاده كنند. به ديگران مخصوصاً به روحانيون خيلي تأكيد و اصرار دارند و دغدغه اين معنا را دارند، خصوصاً مسئولين، كه مبادا زندگي اشرافي و تجملاتي داشته باشند و دنبال اين زرق و برقهاي دنيا باشند كه براي حكومت ديني، اينها آفت است. ديگران را هم حضرت آقا نمي پسندند؛ نه خودشان تجملاتي هستند، نه ترويج تجملات مي‌كنند. يك وقت يك عباي خوب براي ايشان هديه آورده بودند، حضرت آقا عبا را به ما دادند و فرمودند اين عبا را براي من آورده اند. عباي گران قيمتي بود من كه عباي چند ده هزار توماني روي دوشم نمي اندازم ولي اگر بدهم به يك نفر، خود او عادت مي‌كند كه لباسهاي آن چناني بپوشد. اين هم درست نيست. من نبايد اين كار را بكنم. به من فرمودند پس شما اين عبا را بفروشيد و تبديل به سه، چهار عبا كنيد و بدهيد به چهار نفر. به يك نفر ندهيد كه اين را ما ترويج نكرده باشيم. ما عبا را به قم برديم، فروختيم و داديم به سه چهار نفر. يكي ديگر از مطالب شنيدني، برخوردهاي آقا با مخالفينشان هست كه در اين قضيه هم حضرت آقا انصافاً يك سعه صدر و يك بزرگواري ويژه اي دارند و سينه ايشان از هر گونه كينه و عقده و ناراحتي از هر كس پاك است، مثل آينه، صاف است، خدا مي‌داند. من بارها شده خدمت ايشان، به تناسب وضعيت و مسئوليتم در دفتر و حوزه كاري ام، راجع به بعضي از روحانيون با ايشان صحبت كردم. وضعيتشان و گرفتاري هايشان را گفتم كه يك توجهي به آنها بكنيم. بعضي‌ها را ايشان شناختند، فرمودند بله، اين آقا مثلاً در فلان جا قبل از انقلاب عجب منبرهايي عليه ما مي‌رفت. چه سخنراني‌هايي عليه ما مي‌كرد. چه كارها! چون ايشان از ناحيه بخشي از متحجرين در مشهد، حقيقتاً در فشار بودند؛ خودشان يك وقت چنين مضموني را داشتند كه من از ناحيه اين متحجرين و مقدس نماها در مشهد، بيشتر تحت فشار و اذيت و آزار بودم تا ساواك! ساواك اين قدر مرا آزار نمي داد. دردي مشترك، شبيه درد حضرت امام. بله. ايشان با اينكه شكنجه هايشان توي ساواك معروف است كه چقدر شكنجه‌هاي سختي شدند. ولي با همه اين حرفها كه اين جور شرايط را بعضي از همين آقايان براي حضرت آقا به وجود آورده بودند، بعد از رهبري ايشان، من اسم همينها را نزد آقا بردم و احتياج به توجهي داشتند، ايشان فرمودند كه مي‌شناسمشان، آدمهاي خوبي بودند. برويد به آنها توجه كنيد. احوالشان را بپرسيد. اگر احتياج به كمك دارند، كمكشان كنيد. من يك مورد، سراغ ندارم خدمت ايشان رفته باشم و راجع به يك روحاني يا كسي صحبت كرده باشم و توجهي را از آقا به او خواسته باشم و آقا بفرمايند نه، اين جزو مخالفين ما بوده و اين با ما نبوده و اعتنا نكنيد. من سراغ ندارم. با اينكه زياد هم رفتم و عمدتاً اين جور افراد را سراغشان رفتم و حضرت آقا فرمودند برويد سراغشان و به آنها توجه كنيد. در همين سفر مشهد سال گذشته (ارديبهشت سال ۸۶)، ديدار علما با ايشان بود. همه علما و برجستگان حوزه مشهد بودند اما آقازاده يكي از آقايان و علماي مشهور مشهد، در جلسه ما نبود ببينيد، ايشان حواسشان هم جمع است و پرسيدند چرا فلاني نبود؟ عرض كردم مثل اينكه ايشان به خاطر سوابقي كه داشته، چون مي‌گفتند مقداري با دستگاه حكومت در زمان طاغوت، ارتباطاتي دارد، دعوتش نكرده اند. حضرت آقا فرمودند چرا دعوت نكردند؟ يعني ايشان اصلاً نسبت به آن افراد كه ايشان را اذيت كرده بودند، هيچ در دلشان چيزي ندارند و واقعاً دل پاك و صافي دارند. يك وقت، كسي ندارد و ساده زيست است، آن خيلي كمال نيست. انسان داشته باشد و ساده زيست باشد، كمال است. باز خاطره ديگري دارم از ايشان، راجع به همين دردها و مشكلات مردم. يك شب جمعه بود. من قم بودم. ساعت ۷۸ بود. من نماز مغرب و عشايم را خوانده بودم و خواستم بيايم تهران. ديدم تلفن زنگ زد. تلفن خانه دفتر تهران بود. گفتند حضرت آقا با شما كار دارند. حالا ببينيد شب جمعه، خود آقا تماس گرفتند! من گفتم خدايا چه اتفاقي است؟ چه مسئله مهمي است كه خود ايشان شخصاً مي‌خواهند با بنده صحبت بكنند. بايد امر مهمي باشد. فرمودند كجا هستيد؟ من عرض كردم قم هستم و دارم مي‌آيم تهران. فرمودند از خانواده فلان آقا خبر داريد، آن آقايي كه چندي قبل فوت كرده؟ عرض كردم زمان حياتش ما گاهي احوالي از ايشان مي‌پرسيديم، تفقدي مي‌كرديم. ولي الان چند ماهي كه فوت كرده، نه، ما نرفتيم سراغش. ايشان فرمودند چرا نرفتيد؟
فرمودند خيلي خوب، پس همين امشب برويد احوالشان را بپرسيد. عرض كردم من امشب كه قم هستم، تا برسم تهران مي‌شود آخر شب. شايد خيلي وقت مناسبي نباشد. شنبه ان شاءالله مي‌روم. فرمودند نه، شنبه دير است. فردا جمعه برويد. نگذاريد اين كار عقب بيفتد. فردا برويد. با اينكه وضعيت آنها هم يك وضعيت خيلي حادّي نبود كه من بايد حتماً مي‌رفتم. من روز جمعه اش رفتم و آن دستور ايشان را انجام دادم و روز شنبه يا روز بعد كه خدمت ايشان رسيديم، ايشان فرمودند آن كار انجام شد؟ عرض كردم بله آقا، روز جمعه رفتيم انجام داديم. ايشان ديگر خيالشان راحت شد. در مورد حفظ بيت المال، باز هم خاطره اي دارم. حضرت آقا تا الان حاضر نشده اند رساله بدهند، ما هم خيلي تلاش كرده ايم و واقعاً هم ما در زحمت هستيم. حدود شصت هفتاد نفر در تهران و در دفتر قم پاسخ به سؤالات شرعي مي‌دهند و نمي توانيم به همه جواب بدهيم. من همين جا از همه مردم و از همه مقلدين آقا به سهم خودم عذرخواهي مي‌كنم كه واقعاً امكاناتمان بيش از اين نيست. نمي توانيم ساز و كاري بيش از اين فراهم كنيم كه بتوانيم پاسخگوي سؤالات شرعي مردم باشيم. اميدواريم ان شاءالله حضرت آقا بپذيرند و رساله اي آماده كنند و بنويسند. چند سال پيش جزوه اي را آقاي فلاح زاده آماده كرده بود درباره مسائل اختلافي بين فتواي ايشان و حضرت امام كه اين براي خيلي از مقلدينش راه گشا بود. يك جزوه تقريباً ده بيست صفحه اي. ما گفتيم چون اين جزوه مي‌خواهد چاپ بشود، بايد اجازه حضرت آقا باشد، لذا برديم خدمت ايشان و گفتيم اجازه مي‌فرماييد اين را آقاي فلاح زاده مي‌خواهند چاپ كنند؟ اين جزوه، مدتي نزد حضرت آقا بود و آقاي فلاح زاده با ما تماس مي‌گرفت. تا يك دفعه خدمت آقا رفتم، گفتم در باره اين جزوه لطفاً جواب بدهيد كه ما چه كنيم؟ آقا فرمودند آيا ضرورت دارد اين چاپ بشود؟ عرض كردم اين حداقل چيزي است كه بايد ما چاپ كنيم. چاره اي نيست. فرمودند خيلي خوب، من به دو شرط اجازه مي‌دهم؛ يك، اسمي از مهر من و دفتر من روي اين، نباشد. دوم، يك ريال هم ما پول نمي دهيم؛ نه من پول دارم، نه دفتر پول بدهد. اگر خود آقاي فلاح زاده پول دارد، خودش چاپ كند. چاپ شد؟ بله، آن جزوه، همان زمان چند بار هم چاپ شد. https://eitaa.com/zandahlm1357
اهميت خانواده و وظايف آن در جلوگيرى از انحراف فرزندان فخر پيامبر روح مكرم رسول اكرم و ائمه هدي- صلي الله عليه و آله و عليهم اجمعين- در اضطراب و وحشت است كه مبادا برگهاي درخت نبوت و ولايت ريخته شود و خزان گردد. حضرت مي‌فرمايد؛ تناكحوا تَناسلوا، فإنّى اُباهى بكم الأممَ و لَؤ بالسِّقْط۱ يعني «زناشويي كنيد تا فرزند آوريد؛ پس همانا من فخر مي‌كنم به واسطه ي شما به امتهاي ديگرگرچه به بچه ساقط شده ». (۲۳۳) *** تهذيب اخلاق نونهالان خانواده شما بايد مدرسه باشد، تعليم احكام اسلام، تهذيب اخلاق نونهالان. شما بايد نونهالانِ مهذب تحويل معلمان بدهيد و معلمان بايد آنها را بيشتر تهذيب كنند. (۲۳۴) ۷/۲/۵۸ ----------------------¬ ۱. در مستدرك الوسائل («كتاب النكاح»، باب اوّل ابواب مقدمات النكاح، ح ۱۷) بدون «ولو بالسقط» آمده، اما در تفسير ابوالفتوح رازى (سوره ي نور، آيه ۳۲) اينچنين آمده: «تناكَحُوا تَكثُرُوا فَانّي اُباهي بِكُمُ الاُمَمَ يَومَ القِيامَةَ وَلَو بِالسّقطِ». دعوت به ازدواج جهت جلوگيري از انحراف اين دعوت به ازدواج، اينقدر تعريف از ازدواج براي اينكه هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد. از اين شهوات مطلق، از اين مراكز فساد و فحشا، انبيا جلوگيري مي‌كنند، نه از اصل شهوت. اصل شهوت طبيعي است و بايد هم كار خودش را انجام بدهد، اما حدود دارد. اگر تربيت و تعليم آن طوري كه انبيا و تحت تربيت انبياست تحقق پيدا بكند، انسان هم صحيح مي‌شود و روي يك نظمي تحقق پيدا مي‌كند و اين آكل و مأكول و اين تعدّيات و اين تجاوزها و اين اختلافهاي طبقاتي پيدا نمي شود؛ و هم آن طرف- كه عمده آن ظرف است- آن حيات جاويدي كه آخر ندارد تأمين مي‌شود. (۲۳۵) ۱۶/۴/۵۸ جامعه ي سالم، بچه‌هاي سالم وقتي در يك جامعه اي سلامت حكمفرما باشد افراد خود به خود سالم بار مي‌آيند. يك خانواده اي كه همه شان اشخاص خوب هستند بچه هاشان سالم بار مي‌آيند، مگر باز وارد بشوند در يك جامعه فاسد كه آنها فاسدشان بكنند، و الاّ طبعاً اين طوري است. بچه‌هاي كوچك نفسشان مستعد از براي اين است كه، نقش بگيرد يا از ظرف فساد يا از ظرف صلاح. اگر يك جامعه صالح بود، بچه هايش هم صالح بار مي‌آيند. اگر فاسد بود، بچه‌ها هم فاسد بار مي‌آيند. (۲۳۶) ۱۰/۴/۵۹ تربيت جوانان برومند در دامن خانوا ده شما خانواده‌هايي بوديد كه در دامن شما اين جوانهاي برومند تربيت شده اند كه فداكاري كردند براي اسلام. (۲۳۷) ۲۷/۹/۵۹ https://eitaa.com/zandahlm1357
سبک زندگی شاد 14.mp3
13.38M
۱۴ عطرهای خوشبو 🍎خوراکی های نشاط اور لباس های خوشرنگ و مرتب، تفریح به اندازه ی مناسب مراقبت از زیبایی های درونی و بیرونی... از عوامل شادی زاست.
🕌در محضر امام روح الله (۲۳۸) 💠خودتان را خدمت گزار مردم بدانید 📌امام خمینی (ره) : شماها باید برای این ملت خدمت کنید.و خودتان را خدمتگزار مردم بدانید.اگر در ذهنتان بیاید که من وزیرم و باید مردم از من چه بکنند؟بدانید اصلاح نشدید. 📚صحیفه نور جلد ۱۵ صفحه ۱۰۵ 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است. @zandahlm1357
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
سقاخانه پانزده سال پيش که کفشدار بودم، شبي حدود ساعت ۱۲ شب براي انجام کاري از آسايشگاه بيرون آمدم، روبروي سقاخانه مشاهده کردم که فردي در حالي که گريه مي‌کرد و حال طبيعي نداشت خود را بر روي زمين مي‌کشدتا برود وضو بگيرد و هيچ کس نمي توانست او را کنترل کند، پس از اينکه وضو گرفت براي زيارت به حرم رفت. من سر پستم رفتم. صبح ديدم که آن جوان به همراه پدر خود در حالي که جعبه شيريني در دست داشت وارد حرم شد. جلو رفتم و متعجبانه در مورد وضعيت ديشب و امروز از او سوال کردم. به من گفت: ديشب سيدي را جلوي پنجره فولادي ديدم که به من گفت: از جا بلند شو، وضو بگير و نماز بخوان. امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
بر غريبي حسين و درد او گريه كنيد ثقه جليل ريان بن شبيب گفت: در روز اول محرم بر امام ابي الحسن رضا عليه السلام وارد شدم، به من فرمود: «اي پسر شبيب! آيا روزه داري؟ » گفتم: نه. گفت: «اين روز، روزي است كه زكرياي پيامبر در آن پروردگار خود را خواند و گفت: «رب هب لي من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعاء» [۳۶]. يعني «اي پروردگار من! مرا از نزد خويش ذُريتي پاك [صفحه ۳۵] ببخش، همانا كه تو دعا را شنونده اي. » پس خداي تعالي دعاي او را مستجاب كرد، و ملائكه را فرمود تا زكريا را در حالتي كه وي در محراب ايستاده بود و نماز مي‌گزارد، ندا كردند كه: «خداوند تو را به يحيي مژده مي‌دهد! » پس هر كس اين روز را روزه بدارد و خداي تعالي را بخواند، خداي تعالي او را اجابت كند، چنان كه زكريا را. » آن گاه گفت: «اي پسر شبيب! محرم آن ماه است كه مردم جاهليت در گذشته حرمت آن ماه را نگاه مي‌داشتند، اما اين امت نه حرمت ماه را شناختند و نه حرمت پيمبر خود را. و در اين ماه ذريه او را كشتند، و زنان او را اسير كردند، و اثاث او را به تاراج بردند، خداوند هرگز آنان را نيامرزد! اي پسر شبيب! اگر براي چيزي گريه خواهي كرد، براي حسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام گريه كن، براي آن كه او را مانند گوسفند ذبح كردند، و هيجده مرد از خاندان او با او كشته شدند كه روي زمين مانند آنها نبود. اي پسر شبيب! اگر خوشحال مي‌كند تو را كه در درجات بلند بهشت با ما باشي، براي اندوه ما، اندوهناك باش و از فرح ما شادمان. و بر تو باد دوستي ما كه اگر مردي سنگي را دوست بدارد، خدا او را روز قيامت با آن سنگ محشور گرداند. » [۳۷]. [صفحه ۳۶] (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده https://eitaa.com/zandahlm1357
چشم به راه - قسمت هفتاد و نهم.mp3
28.81M
🎬 قسمت: هفتاد ونهم 👇👇👇👇👇👇 قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔻 با نوای حاج صادق آهنگران 🔅 ای جان نثاران حسین یارتان.. @zandahlm1357        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 🔻 7⃣2⃣ سردار علی ناصری اوایل زمستان 1362، حادثه ای بسیار خطرناک اتفاق افتاد که مو ها را از ترس بر انداممان راست کرد . حادثه البته در هور اتفاق نیفتاد در طلاییه رخ داد ؛ اما به ما هم مربوط می شد . یکی ازمحور هایی که ما کار شناسایی انجام می دادیم ، طلاییه بود . در حد فاصل طلاییه جدید و قدیم و روبه روی سیل بند شهید باکری ، شبی بچه ها به شناسایی می روند ؛ تیمی شامل محسن بنی نجار ، هدایت الله ترک زاده و کاظم جودی . مسئول آن محور ، مرتضی طالب زاده بود . قرار بوده برای شناسایی کانال پنجاه متری عراق بروند. دو نفر هم عقب می مانند . در حال عبور از میدان مین ، یکی از آن سه نفر روی مین می رود . انفجاری صورت می گیرد و هر سه نفر زخمی و بیهوش می شوند . مین جهنده بوده . عراقی ها شروع می کنند به تیر اندازی به طرف آن سه نفر ؛ اما چون شب و میدان مین بوده ، جرئت نزدیک شدن نداشته اند . محسن بنی نجار از آن دو احوال می پرسد . آنها پاسخ می دهند که پاهایشان زخمی شده و قدرت حرکت و راه رفتن ندارند . به محسن می گویندکه برود عقب و کمک بیاورد . محسن ، قطب نما را می گیرد ، صورت آن دو نفر را می بوسد و به عقب بر میگردد؛ اما هنوز کمی نرفته با صورت به زمین می خورد . هر چه صدایش می زنند ، جوابی نمی دهد . کشان کشان خود را به او می رسانند و می بینند بدنش سرد شده و شهید شده است . گویا ترکش به قلبش خورده بود . آن دو نفر ، پاهای خود را با چفیه می بندند و تا صبح در حالت هوش و بی هوشی همان جا می مانند . صبح که می شود ، عراقی ها می آیند و آن دو را به اسارت می گیرند . آن دو نفر که پشت کانال بودند ، وقتی که صبح می شود و از آن سه نفر خبری نمی شود ، بر می گردند و خبر می دهند که برای تیمشان دیشب اتفاقی افتاده است . به من که خبر دادند ، بلافاصله با حمید رمضانی به طلاییه و همان جایی که بچه ها شب پیش رفته بودند ، رفتم . با دوربین نگاه کردیم و دیدیم تحریک دشمن غیر عادی است و عراقی ها آنجا گشت می زنند . فهمیدیم برای بچه ها اتفاقی افتاده ؛ اما نمی دانستیم چه اتفاقی . حتی نمی دانستیم شهید یا اسیر شده اند . ترک زاده و جودی را عراقی ها به بصره می بردند و در آنجا پاهایشان را که روی مین رفته بوده ، قطع می کنند . بعد از عملیات خیبر ، عراقی ها آن دو را آزاد کردند و تحویل ایران دادند . من و حمید رمضانی برای استقبال از آنان به ایستگاه راه آهن اهواز رفتیم . در اهواز ، استقبال باشکوهی از آنان کردند . برای لحظه ای آن استقبال عظیم را که دیدم ، دلم خواست من هم اسیر شوم ! از ته قلب از خدا اسارت خواستم . از همان روز به دلم الهام شد که من نیز روزی اسیر خواهم شد ! این رازی بود بین من و خدا که با احد الناسی مطرح نکردم. پیگیر باشید @zandahlm1357
۴- ای جوان! چه کسی تو را کشته است؟ از «میثم تمار» روایت شده می‌گوید: من در حضور مولایم امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودم، مردم در اطراف حضرتش بودند، ناگهان مرد والامقامی - که قبای خاکستری بر تن داشت و عمامه زردی بر سر گذاشته و با دو شمشیر مسلّح بود - بدون اینکه سلامی داده و سخنی گوید، وارد شد. مردم از اطراف برای دیدن او گردن کشیدند و با گوشه چشم به او می‌نگریستند که آن‌ها از همه اطراف در برابر او ایستاده بودند، ولی مولایمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) سر مبارکش را به خاطر او بلند نکرد. هنگامی که حواس مردم جمع شد، زبانش همچون شمشیر برّان و تیزی که از نیام خود کشیده شود، گشوده شد و گفت: کدام یک از شما به شجاعت برگزیده شده، تاج کمال و فضیلت بر سر نهاده، زرهی از قناعت به خود پوشیده است؟ کدام یک از شما در حرم تولد یافته، دارای خُلق و خوی والا و متصف به بزرگواری و کرم هست؟ کدام یک از شما سرش کم مو، اساسش استوار، پهلوان جنگجو، تنگ کننده نفس‌ها و گیرنده قصاص هست؟ کدام یک از شما شاخه تر و تازه و بخشی از خاندان با نجابت ابی طالب (علیه السلام) هست؟ کدام یک از شما کسی است که حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) را در دورانش یاری نمود، و سلطنت او را قوی و شأن او را والا گردانید؟ کدام یک از شما قاتل دو «عمرو» و به اسارت گیرنده دو «عمرو» [۱] هست؟ میثم تمار می‌گوید: حضرت علی (علیه السلام) در پاسخ به او فرمودند: «من هستم ای سعد بن فضل بن ربیع بن مدرک بن طیّب بن اشعث بن ابی سمع بن اجل بن فزار ---------- [۱]: . منظور از دو «عمرو» که حضرت آنان را کشت «عمرو بن عبدود» و «عمرو بن اشعث مخزومی» است. و دو «عمرو» که حضرت به اسارت گرفت «ابوثور عمرو بن معدی کرب» و «عمرو بن سعید عشابی» است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن دو را در جنگ بدر به اسارت درآورد. بن دعیل بن عمرو دوینی! » او گفت: لبیک یا علی (علیه السلام)! حضرت فرمودند: آنچه می‌خواهی پرسش کن که من گنج اندوهناکانم، من به نیکوکاری موصوف هستم، منم کسی که زمین سرسخت به دست من آرامش گرفت و به دستور من ابر، باران بارید، منم کسی که در هر کتابی توصیف شده ام، من طور و اسبابم، من «ق» و قرآن مجیدم، من نبأ عظیمم، من صراط مستقیمم، منم دارای کمال، منم جوینده آشکار، منم سرور بزرگوار، منم دلیر و جنگجو، منم دارای نبوّت و سطوت، منم دانا، منم شکیبا، منم حافظ، منم والا، و به سبب فضل من هر کتابی گویا، و به سبب دانش من صاحبان عقل و خرد گواهی می‌دهند، منم علی برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شوهر دختر او و پدر فرزندان او. در این هنگام آن عرب گفت: به ما چنین رسیده که در روی زمین تویی که مردگان را زنده کرده و زندگان را می‌میرانی و مردم را فقیر و غنی را حاجت روا می‌نمایی. حضرت فرمودند: مشکلت را بگو. گفت: من نماینده شصت هزار جمعیت از قبیله «عقیمه» هستم، شخصی از آن‌ها مدتی است مرده و آنان در علّت مرگش با هم اختلاف دارند، اکنون جسد آن مرده را به همراه من فرستاده اند که اینک پشت در مسجد است، اگر او را زنده نمایی خواهیم دانست که تو راستگو، نجیب زاده و شریف هستی و به راستی یقین می‌کنیم که تو حجت خدا در زمین هستی، و اگر نتوانی او را زنده کنی، او را به میان قبیله اش برگردانده و خواهیم فهمید که ادعای تو غیر صحیح است و آنچه که توانایی انجام آن را نداری، اظهار می‌کنی. امیرالمؤمنین (علیه السلام) رو به میثم تمار کرده و فرمودند: ای اباجعفر! سوار مرکب شو و خیابان‌ها و محلات کوفه را دور بزن و ندا بده: «کسی که می‌خواهد فضیلت و برتری علم و دانشی که خدا به علی (علیه السلام) برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و شوهر فاطمه زهرا (علیها السلام) داده را بنگرد، فردا به صحرای نجف آید. » هنگامی که میثم تمار مأموریتش را انجام داد و برگشت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمودند: این عرب را مهمان کن. میثم می‌گوید: من او را با تابوتی که در آن مرده ای به همراه داشت به خانه‌ام بردم و با خانواده در خدمتش بودیم. فردا صبح هنگامی که حضرت نماز صبح را خواندند به سوی صحرای نجف به راه افتادند، من نیز به همراه حضرتش بودم. در کوفه کسی از خوب و بد نماند جز آنکه به صحرای نجف آمد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: ای اباجعفر! اَعرابی را با مرده ای که به همراه دارد بیاور. من فرمان حضرت را اطاعت کرده و هر دو را به صحرای نجف حاضر ساختم، امیرالمؤمنین (علیه السلام) رو به مردم کرده و فرمودند: ای مردم کوفه! آنچه از ما مشاهده می‌کنید درباره ما بگویید و آنچه از ما می‌شنوید به دیگران روایت کنید.