#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
سفارش حضرت (سفارش حضرت) يكي از اهل تقوي و يقين كه زمان عالم رباني مرحوم حاج شيخ محمد جواد بيدآبادي
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سقاخانه
پانزده سال پيش که کفشدار بودم، شبي حدود ساعت ۱۲ شب براي انجام کاري از آسايشگاه بيرون آمدم، روبروي سقاخانه مشاهده کردم که فردي در حالي که گريه ميکرد و حال طبيعي نداشت خود را بر روي زمين ميکشدتا برود وضو بگيرد و هيچ کس نمي توانست او را کنترل کند، پس از اينکه وضو گرفت براي زيارت به حرم رفت. من سر پستم رفتم. صبح ديدم که آن جوان به همراه پدر خود در حالي که جعبه شيريني در دست داشت وارد حرم شد. جلو رفتم و متعجبانه در
مورد وضعيت ديشب و امروز از او سوال کردم. به من گفت: ديشب سيدي را جلوي پنجره فولادي ديدم که به من گفت: از جا بلند شو، وضو بگير و نماز بخوان.
#دانستنیهای امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
اوهام قلوب بزرگ تر از ديدگان چشم است كليني در باب «ابطال الروية» از كتاب كافي، از «محمد بن يحيي» و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر غريبي حسين و درد او گريه كنيد
ثقه جليل ريان بن شبيب گفت: در روز اول محرم بر امام ابي الحسن رضا عليه السلام وارد شدم، به من فرمود: «اي پسر شبيب! آيا روزه داري؟ »
گفتم: نه.
گفت: «اين روز، روزي است كه زكرياي پيامبر در آن پروردگار خود را خواند و گفت: «رب هب لي من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعاء» [۳۶].
يعني «اي پروردگار من! مرا از نزد خويش ذُريتي پاك
[صفحه ۳۵]
ببخش، همانا كه تو دعا را شنونده اي. »
پس خداي تعالي دعاي او را مستجاب كرد، و ملائكه را فرمود تا زكريا را در حالتي كه وي در محراب ايستاده بود و نماز ميگزارد، ندا كردند كه: «خداوند تو را به يحيي مژده ميدهد! »
پس هر كس اين روز را روزه بدارد و خداي تعالي را بخواند، خداي تعالي او را اجابت كند، چنان كه زكريا را. »
آن گاه گفت: «اي پسر شبيب! محرم آن ماه است كه مردم جاهليت در گذشته حرمت آن ماه را نگاه ميداشتند، اما اين امت نه حرمت ماه را شناختند و نه حرمت پيمبر خود
را. و در اين ماه ذريه او را كشتند، و زنان او را اسير كردند، و اثاث او را به تاراج بردند، خداوند هرگز آنان را نيامرزد!
اي پسر شبيب! اگر براي چيزي گريه خواهي كرد، براي حسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام گريه كن، براي آن كه او را مانند گوسفند ذبح كردند، و هيجده مرد از خاندان او با او كشته شدند كه روي زمين مانند آنها نبود.
اي پسر شبيب! اگر خوشحال ميكند تو را كه در درجات بلند بهشت با ما باشي، براي اندوه ما، اندوهناك باش و از فرح ما شادمان.
و بر تو باد دوستي ما كه اگر مردي سنگي را دوست بدارد، خدا او را روز قيامت با آن سنگ محشور گرداند. » [۳۷].
[صفحه ۳۶]
#فضايل_سيره_امام_رضا_(ع)#عالم_آل_محمد در آثار استاد علامه حسن زاده
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#انتخابات #غرب_زدگی ⚠️ ماجرای شکست توپسازی امیرکبیر توسط جریانات غربزده و بعد حمله انگلیس به ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشم به راه - قسمت هفتاد و نهم.mp3
28.81M
🎬 قسمت: هفتاد ونهم
👇👇👇👇👇👇
قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🍂 نواهای ماندگار 🔻 با نوای حاج صادق آهنگران 🔅 با امر مولا من دل از دنیا بریدم ای کا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار
🔻 با نوای
حاج صادق آهنگران
🔅 ای جان نثاران حسین یارتان..
@zandahlm1357
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
🍂
🔻#پنهان_زیر_باران 7⃣2⃣
سردار علی ناصری
اوایل زمستان 1362، حادثه ای بسیار خطرناک اتفاق افتاد که مو ها را از ترس بر انداممان راست کرد . حادثه البته در هور اتفاق نیفتاد در طلاییه رخ داد ؛ اما به ما هم مربوط می شد .
یکی ازمحور هایی که ما کار شناسایی انجام می دادیم ، طلاییه بود . در حد فاصل طلاییه جدید و قدیم و روبه روی سیل بند شهید باکری ، شبی بچه ها به شناسایی می روند ؛ تیمی شامل محسن بنی نجار ، هدایت الله ترک زاده و کاظم جودی . مسئول آن محور ، مرتضی طالب زاده بود . قرار بوده برای شناسایی کانال پنجاه متری عراق بروند. دو نفر هم عقب می مانند . در حال عبور از میدان مین ، یکی از آن سه نفر روی مین می رود . انفجاری صورت می گیرد و هر سه نفر زخمی و بیهوش می شوند . مین جهنده بوده . عراقی ها شروع می کنند به تیر اندازی به طرف آن سه نفر ؛ اما چون شب و میدان مین بوده ، جرئت نزدیک شدن نداشته اند .
محسن بنی نجار از آن دو احوال می پرسد . آنها پاسخ می دهند که پاهایشان زخمی شده و قدرت حرکت و راه رفتن ندارند .
به محسن می گویندکه برود عقب و کمک بیاورد . محسن ، قطب نما را می گیرد ، صورت آن دو نفر را می بوسد و به عقب بر میگردد؛ اما هنوز کمی نرفته با صورت به زمین می خورد . هر چه صدایش می زنند ، جوابی نمی دهد . کشان کشان خود را به او می رسانند و می بینند بدنش سرد شده و شهید شده است . گویا ترکش به قلبش خورده بود .
آن دو نفر ، پاهای خود را با چفیه می بندند و تا صبح در حالت هوش و بی هوشی همان جا می مانند . صبح که می شود ، عراقی ها می آیند و آن دو را به اسارت می گیرند .
آن دو نفر که پشت کانال بودند ، وقتی که صبح می شود و از آن سه نفر خبری نمی شود ، بر می گردند و خبر می دهند که برای تیمشان دیشب اتفاقی افتاده است .
به من که خبر دادند ، بلافاصله با حمید رمضانی به طلاییه و همان جایی که بچه ها شب پیش رفته بودند ، رفتم . با دوربین نگاه کردیم و دیدیم تحریک دشمن غیر عادی است و عراقی ها آنجا گشت می زنند . فهمیدیم برای بچه ها اتفاقی افتاده ؛ اما نمی دانستیم چه اتفاقی . حتی نمی دانستیم شهید یا اسیر شده اند .
ترک زاده و جودی را عراقی ها به بصره می بردند و در آنجا پاهایشان را که روی مین رفته بوده ، قطع می کنند . بعد از عملیات خیبر ، عراقی ها آن دو را آزاد کردند و تحویل ایران دادند . من و حمید رمضانی برای استقبال از آنان به ایستگاه راه آهن اهواز رفتیم . در اهواز ، استقبال باشکوهی از آنان کردند . برای لحظه ای آن استقبال عظیم را که دیدم ، دلم خواست من هم اسیر شوم ! از ته قلب از خدا اسارت خواستم . از همان روز به دلم الهام شد که من نیز روزی اسیر خواهم شد ! این رازی بود بین من و خدا که با احد الناسی مطرح نکردم.
پیگیر باشید
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
۳- آیا شما جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستید؟ از «ابوحمزه ثمالی» از امام سجاد (علیه السلام)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۴- ای جوان! چه کسی تو را کشته است؟
از «میثم تمار» روایت شده میگوید:
من در حضور مولایم امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودم، مردم در اطراف حضرتش بودند، ناگهان مرد والامقامی - که قبای خاکستری بر تن داشت و عمامه زردی بر سر گذاشته و با دو شمشیر مسلّح بود - بدون اینکه سلامی داده و سخنی گوید، وارد شد.
مردم از اطراف برای دیدن او گردن کشیدند و با گوشه چشم به او مینگریستند که آنها از همه اطراف در برابر او ایستاده بودند، ولی مولایمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) سر مبارکش را به خاطر او بلند نکرد.
هنگامی که حواس مردم جمع شد، زبانش همچون شمشیر برّان و تیزی که از نیام خود کشیده شود، گشوده شد و گفت:
کدام یک از شما به شجاعت برگزیده شده، تاج کمال و
فضیلت بر سر نهاده، زرهی از قناعت به خود پوشیده است؟
کدام یک از شما در حرم تولد یافته، دارای خُلق و خوی والا و متصف به بزرگواری و کرم هست؟
کدام یک از شما سرش کم مو، اساسش استوار، پهلوان جنگجو، تنگ کننده نفسها و گیرنده قصاص هست؟
کدام یک از شما شاخه تر و تازه و بخشی از خاندان با نجابت ابی طالب (علیه السلام) هست؟
کدام یک از شما کسی است که حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) را در دورانش یاری نمود، و سلطنت او را قوی و شأن او را والا گردانید؟
کدام یک از شما قاتل دو «عمرو» و به اسارت گیرنده دو «عمرو» [۱] هست؟
میثم تمار میگوید: حضرت علی (علیه السلام) در پاسخ به او فرمودند: «من هستم ای سعد بن فضل بن ربیع بن مدرک بن طیّب بن اشعث بن ابی سمع بن اجل بن فزار
----------
[۱]: . منظور از دو «عمرو» که حضرت آنان را کشت «عمرو بن عبدود» و «عمرو بن اشعث مخزومی» است. و دو «عمرو» که حضرت به اسارت گرفت «ابوثور عمرو بن معدی کرب» و «عمرو بن سعید عشابی» است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن دو را در جنگ بدر به اسارت درآورد.
بن دعیل بن عمرو دوینی! »
او گفت: لبیک یا علی (علیه السلام)!
حضرت فرمودند:
آنچه میخواهی پرسش کن که من گنج اندوهناکانم، من به نیکوکاری موصوف هستم، منم کسی که زمین سرسخت به دست من آرامش گرفت و به دستور من ابر، باران بارید، منم کسی که در هر کتابی توصیف شده ام، من طور و اسبابم، من «ق» و قرآن مجیدم، من نبأ عظیمم، من صراط مستقیمم، منم دارای کمال، منم جوینده آشکار، منم سرور بزرگوار، منم دلیر و جنگجو، منم دارای نبوّت و سطوت، منم دانا، منم شکیبا، منم حافظ، منم والا، و به سبب فضل من هر کتابی گویا، و به سبب دانش من صاحبان عقل و خرد گواهی میدهند، منم علی برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شوهر دختر او و پدر فرزندان او.
در این هنگام آن عرب گفت: به ما چنین رسیده که در روی زمین تویی که مردگان را زنده کرده و زندگان را میمیرانی و مردم را فقیر و غنی را حاجت روا مینمایی.
حضرت فرمودند: مشکلت را بگو.
گفت: من نماینده شصت هزار جمعیت از قبیله
«عقیمه» هستم، شخصی از آنها مدتی است مرده و آنان در علّت مرگش با هم اختلاف دارند، اکنون جسد آن مرده را به همراه من فرستاده اند که اینک پشت در مسجد است، اگر او را زنده نمایی خواهیم دانست که تو راستگو، نجیب زاده و شریف هستی و به راستی یقین میکنیم که تو حجت خدا در زمین هستی، و اگر نتوانی او را زنده کنی، او را به میان قبیله اش برگردانده و خواهیم فهمید که ادعای تو غیر صحیح است و آنچه که توانایی انجام آن را نداری، اظهار میکنی.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) رو به میثم تمار کرده و فرمودند:
ای اباجعفر! سوار مرکب شو و خیابانها و محلات کوفه را دور بزن و ندا بده:
«کسی که میخواهد فضیلت و برتری علم و دانشی که خدا به علی (علیه السلام) برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و شوهر فاطمه زهرا (علیها السلام) داده را بنگرد، فردا به صحرای نجف آید. »
هنگامی که میثم تمار مأموریتش را انجام داد و برگشت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمودند: این عرب را مهمان کن.
میثم میگوید: من او را با تابوتی که در آن مرده ای به همراه داشت به خانهام بردم و با خانواده در خدمتش بودیم.
فردا صبح هنگامی که حضرت نماز صبح را خواندند به سوی صحرای نجف به راه افتادند، من نیز به همراه حضرتش بودم. در کوفه کسی از خوب و بد نماند جز آنکه به صحرای نجف آمد.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: ای اباجعفر! اَعرابی را با مرده ای که به همراه دارد بیاور.
من فرمان حضرت را اطاعت کرده و هر دو را به صحرای نجف حاضر ساختم، امیرالمؤمنین (علیه السلام) رو به مردم کرده و فرمودند: ای مردم کوفه! آنچه از ما مشاهده میکنید درباره ما بگویید و آنچه از ما میشنوید به دیگران روایت کنید.
آنگاه فرمودند: ای اعرابی! شترت را بخوابان و جسد رفیق مرده ات را با کمک عدّه ای از مسلمانان از تابوت بیرون بیاور.
میثم تمار میگوید: مرد عرب از تابوت، پارچه ای از دیباج زرد بیرون آورد و باز کرد. زیر آن، پارچه ای از دیباج سبز بود، آن را هم باز کرد. زیر آن، کیسه ای از لؤلؤ بود که در میان آن جوانی بود که گیسوانش همانند گیسوان زنان زیبا بود.
حضرت رو به اعرابی کرده و فرمودند: چند روز است این جوان مرده؟ گفت: چهل و یک روز.
حضرت فرمودند: علّت مرگش چه بوده؟
اعرابی گفت: خانواده او میخواهند تو او را زنده نمایی تا بگوید چه کسی او را کشته، چرا که او صحیح و سالم شب خوابیده و بامدادان گوش تا گوش او بریده شده بود.
حضرت فرمودند: چه کسی خون او را میخواهد؟
گفت: پنجاه نفر از خویشان او دست به دست هم داده و در پی خون او هستند. ای برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! شک و تردید را از میان بردار و امر قتل او را آشکار کن.
حضرت فرمودند: عمویش او را کشته است؛ زیرا دختر خود را به ازدواج او درآورد ولی این جوان او را رها کرد و زن دیگری اختیار نمود، عمویش از کینه و عناد او را کشت.
اعرابی گفت: ما به این سخن راضی و قانع نمی شویم، میخواهیم این جوان خودش در میان خانواده اش شهادت دهد که چه کسی او را کشته تا آتش فتنه و جنگ در میان آنان خاموش گردد.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) برخاست و خدای متعال را حمد و سپاس گفته و بر پیامبر (علیه السلام) درود فرستاد، آن گاه فرمودند:
ای مردم کوفه! به راستی که ارزش گاو بنی اسرائیل در
نزد پروردگار از علی (علیه السلام) برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بالاتر نیست، همانا خدای متعال به وسیله او مرده ای را پس از هفت روز زنده کرد [۱] .
سپس کنار جسد مرده رفته و فرمودند: همانا بنی اسرائیل عضوی از اعضاء بدن گاو را به مرده زدند و او زنده شد، من عضوی از بدنم را به این مرده میزنم، چرا که عضوی از من نزد خدای متعال بهتر از آن گاو است. آن گاه با پای راستش او را تکان داده و فرمودند:
«ای مدرک بن حنظل بن غسّان بن بحر بن فهم بن سلام بن طیّب بن مدرک بن اشعث بن اخرص بن داهل بن عمر بن فضل بن حباب! برخیز که علی (علیه السلام) به اذن خدا تو را زنده نمود. »
در این هنگام جوانی از تابوتی برخاست که سیمایش از آفتاب زیباتر و از مهتاب درخشنده تر بود و رو به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) کرد و گفت: لبیک، لبیک ای زنده کننده استخوان ها! ای حجت خدا بر مردم! ای بی نظیر در عقل و احسان! ای امیرالمؤمنین! ای جانشین رسول پروردگار جهانیان! ای علی بن ابی طالب (علیه السلام)!
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: ای جوان! چه کسی تو را کشته است؟
گفت: عمویم «حریث بن زمع بن میکال بن اصم. »
سپس حضرت به آن جوان فرمودند: به سوی خانواده ات برگرد.
جوان گفت: من نیازی به خویشانم ندارم.
حضرت فرمودند: چرا؟
گفت: میترسم دوباره مرا بکشند و شما در میان این امّت نباشید، پس چه کسی مرا زنده مینماید؟
حضرت رو به اعرابی کرده و فرمودند: تو به سوی خانواده ات بازگرد.
اعرابی گفت: من تا زندهام به همراه تو و این جوان هستم.
آنان نزد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ماندند تا اینکه هر دو در جنگ صفین به فیض شهادت نایل شدند، رحمت خدا بر آنها باد.
مردم کوفه نیز پس از مشاهده این جریان شگفت انگیز به خانههای شان بازگشتند و سخنان گوناگونی در مورد حضرت بر زبان جاری کردند. [۱]
----------
[۱]: . سورة البقرة ۶۷-۷۳.
[۱]: . عیون المعجزات ۱۸؛ نوادر المعجزات ۳۱؛ الروضه ۱۴۸؛ الفضائل ابن شاذان ۱؛ مدینة المعاجز ۱ / ۲۴۷؛ بحر المناقب جمال الدین الموصلی ۱۰۱ مخطوط به نقل از شرح احقاق الحق ۸ / ۷۲۶.
#هفتمین_زیارت
#فاطمه_سادات_درچه_ای
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کافی و مجزی برخی گویند بین دو عبادت کافی و مقبول عموم و خصوص مطلق برقرار است. به این شرح که هر عباد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نور در حال کسوف و خسوف
در نهایه آمده است: اگر قسمتی از خورشید منکسف شود، و نور هلال باقیمانده آن در سوراخ تنگ عبور کرده و به سطح موازی برابر آن برسد، آن نور هلال است. ولی اگر ماه چنین شود، نور آن بر سطح پشت سوراخ، هلالی نیست و مطابق با شکل سوراخ است. علت این مسئله در همان کتاب آمده است.
پیش از منطق
علامه قطب شیرازی در شرح حکمت اشراق مینویسد: مرتبه یادگیری دانش منطق این است که پس از تهذیب اخلاق و تقویت فکر، برخی علوم چون ریاضیات، اعم از هندسه و حساب آموخته شود.
اما اینکه باید تهذیب اخلاق پیش از منطق یاد گرفته شود به این جهت است که بقراط در
کتاب فصول میگوید: بدن ناسالم هرچه بدست آورد ویران میکند، نمی بینی کسی که از نظر اخلاقی مهذب نشده است، وقتی به منطق وارد میشود، راه انحراف و گمراهی را میپیماید و در مسیر نادانی قرار میگیرد و از جماعت اعراض کرده و زحمت اطاعت خدا را به خود راه نمی دهد و به سخن شرایع الهی وقعی نمی نهند. حقیقت را زیر پا له کرده و حجت را از میان میبرد و بهشت را بر خود ممنوع میسازد. در حالی که حکمت آن است که آدمی از ظواهر دست بردارد، و بداند که صورت اشیاء حاکی از حقایق باطنی آنهاست و حقیقت ترک ملاحظات عمل است نه خود عمل؛ ولی نااهلان، ترک عمل را وسیله بدست آوردن حقایق دانسته اند. اینان از حکماء فاصله گرفته اند و خداوند هم در قیامت از آنان انتقام میگیرد.
اما اینکه پیش از منطق، ریاضیات لازم است؛ به آن جهت است که خوانندگان منطق، با برهان، انس مییابند.
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357
یک آیه یک قصه (23).mp3
3.99M
قسمت 3️⃣2️⃣
📜سوره مبارکه هود آیه ۴۰
" قصه #حضرت_نوح_علیه_السلام"
🔹حتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَينِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ ۚ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ🔹
#یک_آیه_یک_قصه