eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
46.5هزار عکس
33.6هزار ویدیو
1.5هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علاوه بر اينكه آحاد مردم مسلمان و معتقدان و شيعه، بايد در قلب و در عمل خود، سعي كنند كه رابطه معنوي و فكري را با آن بزرگوار حفظ بكنند و خود را به صورتي تربيت كنند و بار بياورند كه امام معصوم - كه به اراده الهي و با علم الهي، محيط به همه حركات ما است - از آنها راضي باشد؛ خود اين عقيده نيز آثار و خصوصياتي دارد كه اين خصوصيات براي همه ملّتها و براي ملّت مسلمان ما، حيات بخش است و عمده اين خصوصيات و آثار هم، عبارت است از ( (اميد به آينده ( ( امروز هر فرد شيعه، مي‌داند كه در يك آينده اي - آن آينده، ممكن است خيلي نزديك باشد، ممكن است دور دست باشد، به هر حال قطعي است - اين بساط ظلم و بي عدالتي و زورگويي، كه امروز در دنيا هست، برچيده خواهد شد. مي‌داند كه اين وضعي كه مستكبران در دنيا به وجود آورده اند - كه هر كسي حرف حقّي بزند و راه حقّي را دنبال كند، از طرف آنها مورد فشار قرار مي‌گيرد و اراده فاسد خودشان را بر ملّت‌ها تحميل مي‌كنند - يك روزي از بين خواهد رفت و گردن كشان، طاغيان، ياغيان و قدرت‌هاي زورگوي عالم، ناگزير خواهند شد كه در مقابل حقّ، تسليم بشوند يا از سر راه حركت حق، برداشته بشوند هر فرد مسلمان - به خصوص هر فرد شيعه - اين را مي‌داند و به آن يقين دارد. اين خيلي اميد بخش است. اين موجب مي‌شود كه هر انسان خيرخواه و مصلح و علاقه مند به صلاح، كار و تلاش و مجاهدت خود را در راه صلاح، با اميد به آينده انجام بدهد. ببينيد اين عقيده چقدر ارزش مند، داراي تأثير و حيات بخش است. (۸ ( احساسات بسيار خوب است. عواطف پشتوانه بسياري از اعمال نيكوي انسان‌ها است. ايمان و عقيده قلبي، به وجود اين منجي عظيم عالم، شفابخش بسياري از بيماري‌ها و دردهاي معنوي و روحي و اجتماعي است. (۹ ( مردم ما، وليّ اللَّه اعظم و جانشين خدا در زمين و بقيه اهل بيت پيامبر را، با نام و خصوصيات مي‌شناسند؛ از لحاظ عاطفي و فكري با او ارتباط برقرار مي‌كنند؛ به او مي‌گويند؛ به او شِكوِه مي‌برند؛ از او مي‌خواهند و آن دوران آرماني) دوران حاكميّت ارزش‌هاي والاي الهي بر زندگي بشر) را انتظار مي‌برند. اين انتظار داراي ارزش زيادي است. اين انتظار به معناي آن است كه وجود ظلم و ستم در عالم، چشمه اميد را از دل‌هاي منتظران نمي زدايد و خاموش نمي كند. اگر اين نقطه اميد در زندگي جمعيتي نباشد، چاره اي ندارد جز اين كه به آينده بشريت، بدبين باشد. (۱۰ ( قبل از ظهور مهدي موعود (عج)، در ميدان‌هاي مجاهدت، انسان‌هاي پاك امتحان مي‌شوند. در كوره‌هاي آزمايش وارد مي‌شوند و سربلند بيرون مي‌آيند و جهان به دوران آرماني و هدفيِ مهدي موعود - ارواحنا فداه - روز به روز نزديك تر مي‌شود. اين، آن اميد بزرگ است. (۱۱ ( انتظار و اميد، به انسان جرأت اقدام و حركت و نيرو مي‌بخشد و شيعيان و پيروان آن حضرت، بايد كسب آمادگي معنوي، روحي و ايماني را جزو وظايف خود بدانند و سرمايه عظيم اميد، ايمان و نورانيت را در خود ايجاد كنند تا در حركت جهاني امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، در رديف نزديكان (خواص)، ياران و همكاران آن حضرت قرار گيرند. (۱۲ (پي نوشت ۱. خطبه نماز جمعه ۲۹/۳/۶۰. ۲. كيهان ۸/۱۰/۷۵. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهندسی آرزوها 17.mp3
4.05M
۱۷ 💢بعضی از آرزوها؛ مثل سَـراب، فقط از دورقشنگند! اما دلبـ🔒ـستگی مون به اونها و اصرارمون برای تحقق شون چشمامونو بروی واقعیت می بندن. بیشتر دقت کنیم.
🕌در محضر امام روح الله (۳۰۹) 💠 افکارتان را آزاد کنید 📌 امام خمینی (ره ): اگر افکار یک ملتی وابستگی به قدرت بزرگی باشد تمام چیزهای آن ملت وابستگی پیدا می کند ، عمده این است که افکار شما آزاد بشود، افکار شما از وابستگی به قدرت های بزرگ آزاد بشود. اگر افکار شما آزاد شد و باورتان آمد که ما می توانیم که صنعتمند و صنعتکار باشیم، خواهید بود. اگر افکارتان و باورتان این باشد که ما می توانیم مستقل باشیم و وابسته به غیر نباشیم، خواهید توانست. 📚صحیفه نور،جلد ۱۴،صفحه ۱۹۴ 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطر نفوذ انجمن حجتیه در تمام لایه‌های جدی است. باید فکری کرد. دیدن این فیلم را توصیه می‌کنیم. نکنه خدای ناکرده در غفلت باشیم و... ارسالی از مخاطب
تاریخی که تکرار شد ؛ اسرائیل "یــــزید" زمــــان ... خیمه‌های زنان و کودکان دوباره در آتش میسوزد 🗣 صــــدای مــــردم مــــظلوم غــــزه باشــــیم ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
‌‌دومین گزارش هیئت عالی بررسی ابعاد و علل سانحه بالگرد 🔹۱. گزارش هواشناسی در ۳۰ اردیبهشت هوای حاضر و پیش‌بینی فرودگاه تبریز (مبداء) تا مقصد اول و دوم گروه پروازی (پل آغبند و سد قیز‌قلعه‌سی) تا ساعت ۰۸.۵۰ صبح مساعد و متناسب با شرایط پرواز با دید بوده است. اما هوای مسیر برگشت با دریافت آخرین اسناد دریافتی و اظهارات خلبانان و سرنشینان ۲ بالگرد دیگر نیاز به بررسی بیشتر دارد. 🔹۲. بخش اعظمی از اسناد، سوابق و مدارک مرتبط با تعمیر و نگهداری بالگرد سانحه‌دیده بررسی دقیق شد و اشکالی که به لحاظ تعمیرات و نگهداری بتواند در وقوع سانحه موثر باشد مشاهده نشد. 🔹۳. ظرفیت بالگرد از جهت تعداد سرنشین و تجهیزات، متناسب با حداکثر وزن استاندارد بالگرد در شروع پرواز و به هنگام برخواستن از مبداء تا مقصد و مسیر برگشت در حد مجاز رعایت شده است. 🔹۴. بر اساس پیاده‌سازی مکالمات ضبط‌شده بین خلبانان گروه پروازی، آخرین تماس با خلبانان بالگرد سانحه‌دیده تا زمان وقوع حادثه و پاسخ‌ندادن آن‌ها ۶۹ ثانیه طول کشیده است و هیچ گونه اعلامی مبنی بر وضعیت اضطراری ضبط نشده است. (زمان تقریبی اعلام شده (حدود ۱.۵ دقیقه) در گزارش اوّل با پیاده سازی نوار ضبط شده در بالگرد MIL-۱۷، ۶۹ ثانیه تأیید می‌شود.) 🔹۵. با توجه به نمونه‌برداری و آزمایشات صورت‌گرفته از بقایا و قطعات بالگرد و نحوه‌ٔ پراکندگی آن‌ها و فواصل اجزای جداشده از بدنه‌ٔ اصلی، وقوع انفجار ناشی از خرابکاری در جریان پرواز و لحظات قبل از برخورد به دامنه ارتفاعات منتفی است. 🔹۶. در طول مدت مأموریت و تا ۶۹ ثانیه قبل از وقوع سانحه، تماس روی فرکانس‌های مشخص شده با بالگرد سانحه‌دیده برقرار بوده و آخرین تماس و پیام نیز توسط فرمانده گروه پروازی (شهید مصطفوی) صورت گرفته لذا هرگونه بروز اختلال در سامانه ارتباطی و یا تداخل فرکانسی منتفی است. (ارتباط بین ۲ فروند بالگرد دیگر کماکان تا فرود در معدن مس سون‌گون ادامه داشته است.) 🔹۷. برابر گزارش کارشناسان تخصصی آثاری ناشی از اقدامات جنگ الکترونیک بر روی بالگرد سانحه دیده مشاهده نشده است. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
۶ عملیات همزمان ارتش یمن در سه دریا سخنگوی نیروهای مسلح یمن: 🔹۶ عملیات نظامی علیه ۶ فروند کشتی در دریاهای سرخ، عرب و مدیترانه در چارچوب گسترش مرحله چهارم انجام شده است. 🔹نیروی دریایی، یگان پهپادی و یگان موشکی در این عملیات گسترده مشارکت داشتند. 🔹کشتی LAAX در این عملیات که در دریای سرخ انجام شد به همراه کشتی‌های MOREA و Sealady هدف قرار گرفت. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
افتتاح ۳ هزار واحد مسکونی در شهر جدید پرند وزیر راه و شهرسازی: 🔹امروز در استان تهران ۲۶ هزار و ۸۰۴ واحد مسکونی افتتاح می‌شود که ۳ هزار و ۴۹ واحد سهم شهر پرند است که تقدیم مردم عزیز شد. 🔹عملیات اجرایی ۳۷ هزار و ۴۵۵ واحد نیز آغاز شد. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌گام‌هایی که به عشق امام(ره) برداشته می‌شود 🔹کاروان ۵۰۰ نفره ارادتمندان بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی که از گیلان راهی مرقد مطهر حضرت امام خمینی (ره) شدند در میان راه مورد استقبال مردم و سایر دوستداران امام(ره) و خادمین اماکن متبرکه قرار گرفتند. 🔹این کاروان مسیر ۳۵۰ کیلومتری رشت تا تهران را به عشق زیارت یار و رساندن پیام نهضت بزرگ‌مرد تاریخ بشریت به گوش مردم منطقه و جهان با پای‌ پیاده طی می‌کنند تا حماسه‌ای زیبا زیر بارش رحمت الهی در راه عشق به امام خوبی‌ها بیافرینند. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چرا موقع شهادت سردار سلیمانی پیام تسلیت نفرستادید؟🤔 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
@zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قدمهاى زمان در ديار عشق آوران سالهاى سرنوشت در چهره آفتاب خورده اش قدم مى زد. چين و چروك ايام به روى دستهايش، گذر جوانى اش را فرياد مى كرد. شكوفه هاى سپيد روى چادرش، خبر از بهار عبادتش مى داد. حجابش را به دور كمرش گره زده بود. از كنار چارقدش، چند تار موى قرمز، سبزى حنا را به تماشا نشسته بود. مردمك چشمش در غبار مبهمى غوطه مى خورد. پلكهاى پلاسيده اش تحمل پرتوافشانى خورشيد را نداشت و متناوباً به هم مى خورد. حركات صادقانه اش توجهم را جلب كرد. جلو رفتم. سلام مادر جان! زيارت قبول، حالت چطوره؟ الحمد الله ننه جون، خدمت آقا كه هستم خيلى خوبم. از كجا براى زيارت مشرف شده اى؟ ننه جون! به جاى اين حرفها دستمو بگير، ببرم جلو ضريح زيارت كنم. به اين كارها چكار دارى؟ اى به چشم، مادرجان! زيارتنامه خواندى؟ نه من كه سواد ندارم. بيا زيارتنامه را برام بخوان. بازم به چشم، هر كارى بگى با جون و دل انجام مى دهم. بعد شما هم به چند سؤال من جواب مى دى؟ خوب حوصله‌ام را سر بردى سؤالتو بگو. راحتم كن. اهل كدام شهرى؟ از غرب كشور آمده ام، شهر... _ چند سالته ؟ اى بابا، دخترم! به اين كارها چكار دارى، مى خواى حاج عباس بشنود. از او دنيا بياد طلاقم بده؟ صورت مهربانش را بوسيدم و با لبخندى گفتم: مادر از خير اين سؤال گذشتم. يادته چندمين باره كه به زيارت مى آيى؟ والله راستش را بخواى نه، ولى مى دونم زياد اومدم. از اين سفرها خاطره اى دارى برام تعريف كنى؟ آها حالا شد يه حرفى. آره يه بزرگوارى از آقا ديدم كه هيچ وقت فراموش نمى كنم و به خاطر همون تا مى تونم به زيارت و پابوسش ميام... تا مداد و كاغذ را آماده كردم، با تعجب نگاهى كرد و گفت: وايسا! وايسا! اول بگو ببينم تو خودت كى هستى كه اين قدر سؤال پيچ مى كنى؟ تو چكاره اى كه مثل مأموراى شب اول قبر منو سين جيم مى كنى؟ حالا دفتر و مداد تو برداشتى ازم مدرك بگيرى. دستهايش را در دستم فشردم و گفتم من خدمتگزار ناچيز آقا هستم و براى مجله حرم هر وقت توفيقى حاصل شد، مطلب مى نويسم. سرگذشت آدمهايى را كه هنوز از جويبار صدق و صفا آب مى نوشند و در جاده آينه اى صراط مستقيم قدم بر مى دارند، آدمهايى كه در دستهايشان بركت خدا سبز مى شود و انديشه دلهايشان خرمن خرمن گندم است، ريا نمى فروشند، و زلال زلالند، مثل گنبد آقا. قلبشان در تاريكى و روشنايى مى درخشد. آرامش آخرتشونو به تشويش و نامردمى اين دنيا نفروختند. مثل سپيده صبح صافند و چون عشق داغ. دور و برش را نگاهى انداخت و گفت: واى، خاك بر سرم. خدا مرگم بده. مى خواى وقتى برگشتم به ولايت، هم ولايتى هام بگن ننه جعفر براى زيارت نرفته. با روزنامه چيا اختلاط كرده. حالام برگشته با فيس و افاده، كه من آدم مهمى شدم. ببين مادر جون! قربونت برم معذرت مى خوام، هيچ سؤالى نمى كنم. خوبه؟ راضى شدى؟ فقط خاطراتتو تعريف كن. باشه مى گم ولى اسممو نمى گم. پس بيا بريم يك جاى خلوتى بنشينيم. دل دل مى زدم و دعا مى كردم پشيمون نشه و از اين كه موفق شده بودم اين پير زن شهرستانى با صفا را به حرف بيارم خوشحال بودم. بفرما مادر! همين جا خوب و مناسبه، ياا... قربون قدمت. مى دونى دخترم. سالهاى گذشته، خدا بيامرز كربلايى عباس، يه روز به خانه آمد و گفت: ننه جعفر، خانوم خانوما! يه مژده برات دارم. هاج و واج به دهنش نگاه كردم ببينم چى مى خواد بگه. بعد از كمى صغرى كبرى چيدن، گفت: بار و بنديل رو ببند و كارها تو انجام بده تا كفش و كلاه كنيم و بريم پابوس آقا امام رضا (ع)، گفتم: چى؟ زيارت، فرياد ناگهانى كربلايى مرا به خود آورد: چى شده زن مى خواى خونه خرابم كنى؟ وقتى به خود آمدم ديدم از خوشحالى قدح سفالين بزرگى را كه پر از دوغ بود به روى زمين انداختم و مثل جگر زليخا تكه تكه شده. خيلى خجالت كشيدم زير چشمى نگاهى بهش كردم ديدم اخماش تو هم رفته، كمى ترسيدم. به من و من افتادم و نشستم زمين را تميز كنم، كه جلو آمد با محبت دستى به سرم كشيد و گفت: ناراحت نباش فداى سرت. شوق زيارت آقا بود پاشو، پاشو به كارهات برس، من جمع مى كنم. رو كردم به امام رضا: آقا جون! قربونت برم. آفتاب از كدوم طرف در اومده كه كربلايى ميخواد كار خونه انجام بده. فهميدم همه از شوق زيارت آقاست. خلاصه چه سرتو درد ميارم. دو روز بعد پس از خداحافظى از قوم و خويشها، با سلام و صلوات ما را از زير قرآن و آينه گذراندند و راهى سفر آروزها شديم. يادم نمياد چند روز طول كشيد تا به دروازه شهر مشهد رسيديم. البته، نه كه ما مشتاق ديدن قبر آقا بوديم و من هم اولين سفرم بود، خيلى در راه سخت گذشت و زمان خيلى طولانى به نظر رسيد. هر چى مى آمديم مثل اين كه جاده كش بر مى داشت و درازتر مى شد. تا اين كه يه روز دم دماى غروب به نزديكى شهرى رسيديم كه دو تا آفتاب داشت.
يكى اون ته هاى آسمونش بود و يكى هم عين خورشيد ظهر، بين زمين و آسمون مى درخشيد. به كربلايى گفتم اين جا كجاست كه دو تا آفتاب داره؟ كربلايى قيافه اى گرفت و قاه قاه خنديد، حالا نخند و كى بخند، من از خجالت سرم را پايين انداختم و حرفى نزدم و او بعد از مدتى غش و ريسه رفتن، ناگهان با قيافه اى مودبانه دست بر سينه، گفت: السلام عليك يا على بن موسى الرضا! و... برخود لرزيدم و اشك از چشمانم جارى شد. پس اين جا خراسونه؟ اين گنبد و گلدسته هاى آقامونه؟ زبانم بند آمده بود، نمى دانستم چيكار بايد بكنم. دست و پام رو جمع كردم و رو به حضرت گفتم: سلام آقا جان، سرو جونم فدات. و زار زار تمام غروب را گريه كردم. از اول شهر تا نزديك حرم، نفهميدم چطورى اومدم و چى به من گذشت كه بالاخره رسيديم. به كربلايى گفتم: تو رو خدا همين نزديكى‌ها يه خونه بگير كه پنجرش رو به حرم آقا واشه و اين ده روز هيچ از آقا جدا نشيم. گفت: اى به چشم، خانوم خانوما! ديگه چى، سرم را پايين انداختم و گفتم: خدا عمرت بده مرد، كه منو براى زيارت آوردى. جونم برات بگه، همون طور كه دلم مى خواست آقا كمك كرد و يك اتاق خوب گرفتيم و شديم همسايه آقا. پسرم و كربلايى رفتند وضو بگيرند. منم رفتم چادر نماز بردارم و آماده براى زيارت بشم كه تا دولا شدم چادرم را بردارم، درد شديدى در كمرم احساس كردم، طورى كه دولا ماندم. چه سرت را درد مى يارم، با هزار زحمت مرا خواباندند و گفتند: تو استراحت كن. خسته راه هستى. فردا ان شاءالله مى بريمت زيارت. تمام غصه هاى دنيا بغضى شد و در گلوم ماندگار شد. شوهرم و پسرم جعفر به زيارت رفتند من ماندم و اشك و التماس به درگاه آقا. درد ساكت نشد كه نشد. فردا رفتند داروى گياهى برام آوردند. هيچ اثر نمى كرد و هى مشكلى بر مشكل اضافه مى شد. تا يه شب كه شوهر و پسرم به زيارت رفتند. دلم خيلى گرفت. داشتم به حرم آقا با حسرت نگاه مى كردم و اشك مى ريختم. يعنى آقاجون! من گنهكارم كه تا اين جا آمدم ولى داخل خونه ات راهم نمى دى؟ اين رسم مهمان داريه؟ خودت مى دونى چقدر راه اومدم. تو را به جان جوادت! از سر تقصيراتم بگذر. آخه مى شه آدم تا اين جا بياد، شما رو نبينه؟ كه ناگهان در بين هق هق گريه‌ام در اتاق باز شد و يه آقايى اومد تو با يك بشقاب انگور. من دست و پامو گم كردم. گفتم حاج آقا! ببخشيد. ما نمى دونستيم! اين خونه شماست. اين جا را به ما هم اجاره دادن، كربلايى بياد از اين جا مى ريم. آقا بشقاب انگور را زمين گذاشتند و گفتند: بخور، خوب مى شى، من اومدم دو ركعت نماز بخونم و برم، در گوشه اتاق به نماز ايستادند. دست و پام مى لرزيد. صورتم را محكم پوشوندم و سرم را روى بالش به سمت ديوار برگردوندم. دعا مى كردم زودتر جعفر و كربلايى برگردن. با شنيدن صداى در، فرياد زدم جون خودتون اومدين زيارت! خونه مردم را غصب كردين و توش نماز مى خونين، حتماً قبول مى شه؟ عبادتتون خيلى درسته و زدم زير گريه، برگشتم ديدم آنها متحير مانده اند، فكر كردن ديوانه شدم با احتياط جلو اومدن. گفتن چى! ما خونه را اجاره كرديم و در اختيار خودمونه. با دست گوشه اتاق را نشان دادم و گفتم پس اين آقا چى مى گن؟ و هر سه نفر برگشتيم، نه آقايى بود و نه بشقاب انگورى. ناخود آگاه از جا بلند شدم. دردى در خود احساس نكردم ولى هنوز شيرينى همان يك دونه انگور را در دهنم مزه مزه مى كردم. آره جونم! بعد از كلى بهت و حيرت، متوجه شديم كه آن آقا، آقا امام رضا (ع) بودند كه به ديدار دل شكسته من اومدن و منو شفا دادن. بعدش هم خودت بهتر مى دونى كه چه احساسى داشتم. از اون سال تا حالا در هر شرايطى به ديدن آقا ميام، حالا بيا زيارتنومه برام بخون. رو چشمم، مادر جان! السلام عليك ايها الامام الغريب...!! تو گرامى ترين مقصود هستى! اى خداى من! تقرب مى جويم به سويت به وسيله فرزند دختر پيغمبرت محمد (ص) كه رحمت تو بر او و آلش باد! نوشته سكينه آرزومانى ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
💎 آگاهی از آینده 🔶 دعبل خُزاعی یکی از شاعران بزرگ زمان امام رضا علیه السلام بود که در مدح امامان معصوم شعر می گفت. 🎁 در یکی از مجالس شعری درباره کرامت های امام رضا علیه السلام سرود، آن امام مهربان هم سکّه هایی از نقره که نام امام بر آن نقش بسته بود، به او هدیه دادند. ✅ دعبل پول ها را نپذیرفت و بازگرداند، چون از سر محبّت و ارادت شعر سروده بود، امّا امام فرمود: این سکّه ها را بگیر، زیرا به آن نیاز خواهی یافت! 💰 دعبل می گوید: وقتی به خانه برگشتم، دیدم که دزد آمده و وسایل خانه را برده است. 🔸 چون روی سکّه های نقره نام امام نقش بسته بود، مردم آن ها را به قیمت خوبی از من خریدند، من هم هر چیزی که نیاز داشتم را با آن ها خریدم. 🌐 (قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح 2 / 769؛ بحارالانوار 49/56.) 📎 📎 📎 السلام 📎 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357