#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
متعال همان وجود و هستی او است. » اگر قرار شد که دو واجب الوجود باشد، هر دوی آنها باید غنی بالذات بو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«زیرا که هر امری عرضی بر حسب آفرینش و فطرت خویش نیازمند به علت میباشد، از آنرو که معنی عرض بودن آن است که نبوده و سپس پدید آمده است، پس نیازمند به پدید آورنده میباشد. جسم سیاهرنگ محتاج به چیزی است که سیاهی را در او پدید آورد. بنابر این صفت اگر عارض بر شیء باشد، نیازمند به علت است. اگر علت صفت، خودش باشد «دور» لازم میآید، و اگر علت از ناحیه غیر باشد، پس محتاج به غیر خواهد بود. از اینرو هر موجود برای دارا شدن صفت علم نیازمند به اصل علم میباشد، زیرا که ثبوت شیء برای خودش ضروری بوده و نفی آن از او محال است، و نیز در صفت قدرت که منتهی به مقام اصل قدرت میشود، و به همان نحو است، در صفات مشیت و حیات. )
موجودات در سلسله وجود باید به اصل حقیقت وجود منتهی شوند، و وجودی که خودش بذاته علم و قدرت و اراده است، صفات را باید از او سلب کرد. چنانکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام در ضمن یکی از خطبههای خویش میفرمایند:
.. و کمال التوحید الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه. لشهادة کل صفه انها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفه فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه و من قرنه فقد ثناه و من ثناه فقد جزاه و من جزاه فقد جهله و من جهله فقد اشار الیه
و من اشارالیه فقد حده و من حده فقد عده... [۱]
یعنی: «کمال توحید خداوند، خالص شدن برای اوست، و کمال خلوص بنده، نفی صفات از حضرت او است، زیرا که وجود صفت گواه بر این است که غیر از موصوف میباشد و هر موصوفی شاهد بر آن است که غیر از صفت است. پس هر کس که خداوند
سبحان را وصف نمود، بدون تردید او را قرین چیزی قرار داد، و هر کس که او را با چیزی قرین ساخت [۱]، او را دو تا دانست، و آن کس که به دوگانگی در او قائل شد، بیشک او را تجزیه نمود، و هر کس که او را تجزیه نمود، به او جاهل شد، و آنکه نسبت به او جهل ورزید، به سوی او اشاره کرد، و آن کس که او را مورد اشاره قرار داد محدودش کرد، و آنکه او را محدود نمود، بی شک به شمارش او پرداخت... ».
فهم این معانی به برکت نور ولایت ائمه طاهرین (علیه السلام) حاصل میشود. فمن تابع نور الولایه فعلی هذه الوتیره و الناس لیس لهم نورالولایة فیتوهمون أن القلم هو القلم المعروف، و الحال أن المراد هو من یفیض الروح الی الکلمه و المراد بالکتابة هو صورة المعانی فما یفیض الکتابة فهو القلم. » یعنی: «پس کسی که نور ولایت راهنمای او باشد (درک او از توحید و سایر معانی) به این شیوه و طریق است، و مردمی که نور ولایت بر قلب آنان نتابیده است (به عنوان مثال چنین گمان میبرند که مقصود از «قلم» [۲]، همان قلم معروف است، و حال آنکه مراد از آن کسی است که روح را به کلمه افاضه مینماید، و مقصود از نوشتن، ایجاد صورت معانی میباشد، پس آنچه که منشأ
کتابت و نوشتن (یعنی ایجاد صور معانی) است، قلم خواهد بود. » اگر چه روح کلام آن است که قلم معروف طویل است و مجوف، و در ممکنات چیزی که مجوف نباشد، نیست. ممکن یعنی «فاذا نفخ فی الصور فصعق من فی السماء والارض» [۳]، و «قلم اعلی» نیز چنین است، ولی نه این نی است که آواز او دیگر آوازی است. چنین مردمی از میزان غیر از ترازو چیز دیگری نمی فهمند. لذا از کلمات الهی بدین نحو تعبیر شده است که دارای قشر و روح و روح دیگر الی مالانهایه میباشد، که اگر واعظ به این درجه از فهم نباشد، نباید وعظ کند. لذا غیر از شیعه، سایر فرق اسلام کتاب خدا را پشت سر انداختند «نبذوه وراء ظهورهم». در میان آنان دو فرقه کلامی معتزله و اشاعره پدید آمد. اشاعره ملتفت نشدند که صفات خداوند از جمله علم او عین
ذات او میباشد و گفتند که برای او صفاتی زائد بر ذاتش وجود دارد. در حالی که اگر این صفات واقعا زائد بر ذات باشد، در صورت قابل تصور است، با آنکه این صفات همچون خود ذات قدیمند، که در این صورت باید قائل به «قدماء» شد، و یا اینکه باید این صفات را حادث بدانیم، یعنی به عنوان مثال بگوئیم که او جاهل بود و سپس علم به او افاضه گشت، که در این صورت نیز باید قائل به علت موجده دیگری غیر از ذات حق شد، و این علت موجده صفات نمی تواند ذات خود حق باشد، زیرا که فاقد شیء نمی تواند معطی آن گردد.
خشک ابری که بود ز آب تهی
ناید از وی صفت آب دهی
لذا امام المشککین فخر رازی گوید که نصاری قائل به سه اصل قدیم شدند، و تکفیر گشتند، و حال آنکه ما به قدماء ثمانیه (هشتگانه) قائل شدیم و کافر نشدیم. اما معتزله با شعورتر بودند، و کسانی مثل ابو هاشم معتزلی گفتند که این شرکت است. آنها گفتند که خداوند دارای صفات نیست، اما بدل آنرا دارد. ذاتش اثری دارد که کار صاحب علم را میکند. نادانی که کار دانا را میکند، احتیاج به علم ندارد. ابن ابی الحدید به نیابت از سوی معتزله کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) را که فرمود: «کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه». یعنی: «کمال خلوص بنده، نفی صفات از حضرت حق است. »، مطابق مذهب خویش تفسیر نموده است.
در مقام پاسخ به معتزله گوئیم که علم نمونه او در میان ممکنات است و «فاقد الشیء» چگونه میتواند «معطی الشیء» باشد. این کلام به یک لحاظ بدتر از کلام اشعری است، زیرا که تمام کمالات و اسماء حسنی، و بلکه حقیقت در آنجا است و صانع موجودات عین علم و قدرت است. البته باید دانست که مراد از اتحاد صفات با
------ذات، اتحاد مفهومی نیست، زیرا که سمیع غیر از بصیر و بصیر دارای مفهومی غیر از ذات میباشد. لذا در اصول کافی در باب حدوث الاسماء» روایات نقل شده است، حاکی از آنکه آنچه که باید عبادت شود، مسمی است و نه اسم. «و من عبد المعنی باعتبار الاسم فهو المؤمن» یعنی: «مؤمن کسی است که معنی را به اعتبار اسم عبادت کند».----
[۱]: ١- خطبه اول نهج البلاغه
[۱]: ۱- یعنی او را با صفتش در کنار هم قرار داد.
[۲]: ۲- کلمه «قلم» در آیات و روایات، فراوان دیده میشود. مثل آیه کریمه ن والقلم و ما یسطرون».
[۳]: ۳- یعنی هنگامی که در صور دمیده شود، به دنبال آن هر آنچه که در آسمان و زمین است، به فریاد و فغان آمده.
#نشان_از_بی_نشانها......
#شیخ_حسنعلی_اصفهانی
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
24ميرزا عبدالله شالچي.pdf
2.2M
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
از خونه سمیرا که اومدم بیرون چند قدم برنداشته بودم که فاطمه سادات رو دیدم برام دست تکون داد منم رفتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜
#قسمت_هفتم
#هوالحـــق
مشغول شام خوردن بودیم، همه نگاها به تلویزیون بود بجز نگاه من که فقط تو بشقاب خودم بود و همش تو فکر بودم، فکرای مختلف فکر اینکه آینده ام چی میشه من اصلا حاضر میشدم با کسی غیر عباس ازدواج کنم، بعد اینکه مخالف میل خودم جواب منفی میدادم چه بلایی سرم میومد آخرین امیدم هم قطع میشد، آه ای کاش هیچ کس تو همچین موقعیتی قرار نگیره که مجبور باشه فقط یه انتخاب داشته باشه، ای کاش حق انتخاب داشتم، ای کاش ....
مامان نیم نگاهی بهم انداخت و گفت: فردا پس فردا فکر کنم ملیحه خانم زنگ بزنه جواب بخواد فکراتو کردی، چی جوابشونو بدم
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم با تحکم حرف بزنم گفتم: میدونین مامان من به این نتیجه رسیدم که ما به درد هم نمی خوریم
محمد و مهسا هم دست از تماشای تلویزیون برداشتن و منو نگاه کردن، مامان گفت: یعنی چی الان، جوابت چیه؟!
نگاهی به خواهر و برادرم انداختم که انگار نگران بودن!
- یعنی ... یعنی جوابم منفیه
اندفعه محمد بجای مامان سریع گفت: یعنی چی منفیه؟
نگاهی بهش کردم و گفتم: منفی بودن هم باید برات تعریف کنم داداش ، من نمیخوام با آقا عباس ازدواج کنم
با حرفایی که داشتم خلاف میلم می زدم قلبم درد میگرفت مامان با ناراحتی گفت: معصومه من فکر میکردم تو دختر عاقلی هستی و تصمیم درستی می گیری، الان عباس چیش به تو نمیخوره آخه؟
با ناراحتی گفتم: مامان جان، شما خودتون گفتین هر تصمیمی بگیرم موافقید
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜
- والا من چه میدونستم می خواهی انقدر بی فکر تصمیم گیری کنی
دستامو مشت کردم، اولین بار بود که مامان اینجوری سرزنشم می کرد، بغض سعی داشت خودشو از چشمام سرازیر کنه ولی من مقاومت می کردم باورم نمیشد روزی برسه که برای رد کردن عباس با خونوادم مخالفت کنم
مامان غذاشو نیمه ول کرد از سر سفره بلند شد و رو مبل نشست : حالا جواب ملیحه خانم و آقاجواد رو چی بدیم، بیچاره ها بعد این همه محبتی که بهمون داشتن حالا پسر دسته گلشون رو اینجوری رد میکنیم،نه تو بگو چه عیبی داره پسرشون.. معتاده، نماز نمی خونه، بیکاره...چیه؟ چی؟ ، آخه دختر منطقت کجا رفته، خدا رو خوش نمیاد جوون با ایمانی مثل عباس و ردش کنی
مطمئن بودم یه کم دیگه اونجا می موندم و حرفای مامان و می شنیدم اشکم سرازیر میشد، از سر سفره بلند شدم و رفتم تو اتاق، اولین بار بود که غذا مو نصفه رها می کردم، رو تختم دراز کشیدم و پتو رو انداختم روم و زدم زیر گریه،
عباس، عباس ..نگاه کن چیکار داری می کنی با من .. نگاه کن ....
از دیشب بعد اون اتفاق با هیچ کس حرفی نزدم یعنی کسی با من حرفی نزد!!!
منم سعی می کردم بی تفاوت باشم گرچه تمام شب رو گریه کرده بودم،
خودم رو با کتابام مشغول کردم، با اینکه هیچی نمی فهمیدم و تمرکز نداشتم اما کتابم جلوم باز بود و مثلا دارم می خونمش، همش فکر و خیال تو سرم بود همه از دستم ناراضی بودن و من همه ی این نارضایتی ها رو داشتم بخاطر رضایت یه نفره دیگه تحمل می کردم، آخ خدا، خودت یه راهی جلو پام بزار که لااقل مامانم ناراضی نباشه ازم😔
صدای زنگ گوشیم منو از فکر و خیالاتم کشید بیرون، بلند شدم و دنبال گوشیم گشتم، ای بابا کجاست ..زیر تخت رو نگاه کردم افتاده بود اون زیر دستمو دراز کردم و برش داشتم ،فاطمه سادات بود
- الو سلام
- سلام معصومه چرا گوشیتو جواب نمیدی؟
نشستم رو تخت و گفتم: ببخشید دم دستم نبود
- آها، خاستم بگم بیا خونمون دیگه، من و عاطفه میخوایم ناهار بخوریم منتظر توایم
نگاهی به ساعت انداختم و گفتم: آخه الان که ساعت دوئه، قرار بود عصر بیام
- خب حالا ناهار بیا پیشمون تنهاییم
ـ باشه پس تا نیم ساعت دیگه اونجام
- باشه عزیزم فقط زود بیا که گشنمونه
خندیدم و گفتم: چشم زود میام
بلند شدم رفتم پیش مامان و بهش گفتم دارم میرم خونه فاطمه سادات، اونم بدون نگاه کردن بهم گفت برو!!
خب چیکار میکردم چجوری مامانو راضی میکردم حقیقت رو هم که نمیتونستم بهش بگم چون عباس خواسته بود بین خودمون بمونه، پس واقعا نمیدونستم چجوری مامانو راضی می کردم!!
رفتم در کمدمو باز کردم و دنبال یه لباس مناسب میگشتم که محمد اومد تو
- اجازه هست؟
خب خدارو شکر ایشون باهام قهر نیست لبخندی زدم و گفتم: بله داداش جون😊
جواب لبخندمو داد و رو تختم نشست: میخوام باهات حرف بزنم
درحالیکه کلم تو کمدم بود و دنبال لباس مورد نظر میگشتم گفتم: فقط میشه زود بگی می خوام برم خونه دوستم
- باشه میرم سر اصلا مطلب .. ببین معصومه، عباس پسر خیلی خوبیه نمیدونم تو چرا ازش خوشت نیومده، اون با این که چند سال خارج بوده ولی اصلا به فرهنگ اونجا عادت نکرده و خودِ خودش مونده، تو نمیدونی چه پسر مومن و با اعتقادیه، من اصلا شوکه شدم تو گفتی ما به درد هم نمیخوریم، به نظر من که شماها خیلیم به هم میایین
چندین بار پلک زدم تا جلوی ریزش بغضی رو بگیرم که دردش تا سینه ام نفوذ کرده بود، چرا کسی منو نمی فهمید، دلم می خواستداد بزنم و بگم آخه شماها چه میدونین که من بی تاب عباسم ولی به خاطر همون بی تابی دارم خواسته شو اجابت می کنم..نفس عمیقی کشیدم تا دلم آروم شه ..
لباسم رو پیدا کردم کشیدمش بیرون و رو به محمد برای اینکه دلشو نشکونم گفتم: باشه به حرفات فکر می کنم داداشی
لبخندی از سر رضایت زد و رفت بیرون، حتما فکر کرد که نظرم رو تونست عوض کنه ولی اون که از وجود این جواب اجباری خبر نداشت !!
#ادامه_دارد...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
@shervamusiqiirani - بزم شاعران - استاد گلپایگانی.mp3
1.63M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
معرفت نیست در این قوم خدا را مددی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
راز سربسته ما بین که به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر
#حافظ
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#کارگاه_خویشتن_داری ۱ ▫️آتش، هم گرما میدهد، هم نور ... و ... هـــم میسوزاند! برای بهره گرفتن از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارگاه خویشتن داری 02.mp3
13.35M
#کارگاه_خویشتن_داری ۲
▫️إنّ أکرمکم عنْدَالله اتقاکمُ ،
باتقواتر یعنی؛ هر کی قهرمانتره ....
و تونسته موانع بیشتری رو به سمت تکامل ، پشت سر بذاره؛
✘ نه اینکه عملِ خیر و عبادات بیشتری داره!
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎬 #کلیپ | ما امام زمان (عج) را غلط معرفی کردیم! امام شفیق و مهربان و دلسوز است... #دکتر_رفیعی ┄┅┅┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای شنیدنی هندویی که اعدامش حتمی بود و به دست #امام_زمان عج نجات یافت!
🎙حجتالاسلام بندانی نیشابوری
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🔴 تنها سند تصویری از فاجعۀ ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ که سرنوشت رژیم شاه و انقلاب را یکسره کرد. در این روز با د
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟡 افسانه دروغین اعتبار پاسپورت ایرانی در زمان شاه؛ پاسپورتی که با آن "شاهمملکت" را به انگلیس راه ندادند!
🟢 داریوش سجادی روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی ساکن آمریکا:
🔺پذیرش ادعای اعتبار پاسپورت ایرانی در دوره محمدرضا شاه، محصول کدام منزلت پهلوی بود؟! ایرانیها در آن زمان حامل هیچ منزلت و اعتباری نبودند و از جمله کشورهای جهان سومی و عقب مانده محسوب میشدند که تنها به برکت نفت و مشتقات نفتی و حاکمیت خودباخته، غربیها رگ خوابشان را پیدا کرده بودند.
ــــــــــــــــ
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😱 دوران دردناک خاندان پهلوی
ارسالی از مخاطب
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
(ص ۱۳۲): «رئيس اين مأمورين... چنين حكايت كرده است... در سه منزلي شيراز در ميان بيابان كه ميرفتم جو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
كل اگر طبيب بودي سرخود دوا نمودي
بديهي است براي آنكه شخصي را فوق العاده جلوه دهند بايد مطالب عجيب و غريب و خوارق عاداتي بدو نسبت دهند تا خلق ساده و زود باور را مجذوب او نمايند عليهذا براي باب نيز كرامات بسياري جعل شده و نبيل آنها را با آب و تاب تمام حكايت نموده و من چون حوصله نقل تمام آنها را در اينجا براي شما ندارم فقط اشاره به بعضي مطالب و صفحات تاريخ بعنوان نمونه مينمايم چنانچه خواستيد خود مراجعه كنيد. مثلا در ص ۱۱۴ بر اثر دعاي باب وسايل سفر دريا آسمان ميشود ولي ادعيه او براي نجات بشر به جائي نمي رسد، در ص ۳۰۴ ميگويد اسب سركش را كه هيچكس نمي توانست سوار شود باب سوار شد و رامش نمود. ملاحظه ميكنيد باب ميتوانست با قدرت الهي حيوان را رام نمايد ولي نمي توانست با قدرت الهي ميرزا آقاسي، محمدشاه، ملامحمد ممقاني، حسين خان حاكم شيراز و بالاخره ناصرالدين شاه و ميرزا تقي خان را رام نمايد. طي ص ۵۳۷ ميگويد باب باعث شد كه ميرزا آقا خان نوري صاحب مقام شود ولي ميدانيم نتوانست ميرزا تقي خان را چند سالي زودتر منفور و مردود شاه ايران نمايد تا دستور اعدام باب را ندهد. طي ص ۱۷۹ باب مناجاتي به عيالش داد كه هر وقت گرفتاري داشت آن را بخواند كه باب در خواب به او ظاهر شده و مشكلش را خواهد گشود و
او عمل مينمود و از مشكلات [ صفحه ۱۳۴] ميرست - ولي باب نمي توانست مشكلات و گرفتاريهاي خود و اصحاب خود را و هزاران افراد ديگر را حل نمايد. طي ص ۱۸۳ باب دستور داد از آبي كه در آن دست و روي خود را شسته بود يعني آب كثيف معدن ميكربها را به طفل مريض بخورانند تا شفا يابد ولي طفل خود احمد را نتوانست از اين طريق از مرگ نجات دهد و مرد و او را بلا وارث گذاشت. طي ص ۱۸۵ مردم اصفهان نهايت احترام را نسبت به او مجري و آب خزانه را كه او در آن حمام كرده بود براي شفا به غارت بردند و بر سر آن با يكديگر منازعه ميكردند ولي هنگامي كه مأمورين او را از اصفهان ميبردند احدي در مقام اعتراض و دفاع از او برنيامد. طي ص ۱۹۳ كسي كه بعدها پدر زن عبدالبها شد و بچه اش نمي شد باب از غذاي نيم خورده خود داد تا با زن خود تقسيم و بخورند و بچه دار شوند و همين بچه بود كه زن عبدالبها شد (اين قسمت را بلانفيلد نيز در ص ۷۲ نقل ميكند) ولي نتوانست براي شخص خود علاجي كند تا مجددا بچه دار شود و مثل سادات مسلمين از خود اخلافي بگذارد تا بها مجبور نشود از اولاد برادر زن او ساداتي بنام افنان بسازد. طي ص ۱۹۷ باب مرگ معتمدالدوله حافظ و حامي و مخفي كننده خود را سه ماه و نه روز قبل با تعيين روز به طور صريح معين و پيش بيني ميكند ولي با وجود چنين پيشگوئي عظيمي نه معتمدالدوله درصدد
حفظ باب برمي آيد و نه خود باب نقشه در حفظ خويش ميكشد، مانند سابق كه
از شيراز فرار و در اختفا گاه معتمد بسر برد. و يا آنكه در شبي كه روز بعد آن قرار بود اعدام شود از همقطاران در زندان ميخواست كه او را همانجا بكشند زيرا از تشريفات اعدام وحشت داشت، تا اينكه با مرگ ناگهاني و پيش بيني نشده معتمدالدوله باب را به قول شوقي افندي در چنگال گرگين پركين مياندازد تا به دولت مركزي تسليمش دارد پس اين هم دروغ صريحي بوده نسنجيده، [ صفحه ۱۳۵] نه پيش گوئی....
#بابیت
#بهائیت
✍#امان_الله_شفا
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📹 قسمت 6 |درس اخلاق آیت الله مصباح یزدی 👈 موضوع: بعضی ها از فراق خدا آه میکشند! 🔺سلسله جلسات درس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 قسمت 7 |درس اخلاق آیت الله مصباح یزدی
👈 موضوع: عالی ترین مرتبه محبت
🔺سلسله جلسات درس اخلاق آیت الله مصباح یزدی با موضوع «محبت خدا»
#آیت_الله_مصباح_یزدی
#درس_اخلاق
#محبت_خدا
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357