eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.2هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: فصل دوم در مواظبت از وقت اى عزیز، تو نیز به قدر میسور و مقدار مقدور این وقت من اجات را غنیمت شمار و به آداب قلبیه آن قیام کن؛ و به قلب خود بفهمان که مایه حیات ابدى اخروى و سرچشمه فـضائل نفـسانیه و رأس المال کرامات غیر متناهیه به مراودت و مؤانست با حق است و مناجات با او؛ خصوصاً نمـاز که معجون روحانى ساخته شده با دست جمال و جلال حق است و از جمیع عبـادات جـامعتر و کاملتر است . پس، از اوقات آن حتّى الامکان محافظت کن . و اوقات فـضیلت آن را انتخـاب کـن که در آن نورانیتى است که در دیگر اوقات نیست . و اشتغالات قلبیه خـود را در آن اوقـات کـم کن بله قطع کن . و این حاصل شود به اینکه اوقات خود را موظّف و مع ین کنى و براى نماز، که متکفّل حیات ابدى تو است، وقتى خاص تعیین کنى که در آن وقت کارهـاى دیگـرى نداشـته باشى و قلب را تعلّقاتى نباشد؛ و نماز را با امور دیگر مزاحم قرار مده تا بتوانى قلـب را راحـت و حاضر کنى . اکنون احادیث وارده در احوال معصومین علیهم السلام ر ا به قدر اقتضا ذکر مى کنم تا آن که به تدبر در حالات آن بزرگواران بلکه تنبهى حاصل آید؛ و شاید عظمـت موقـف و اهمیت و خطـر مقام را قلب ادراك کند و از خواب غفلت برخیزد . از بعضى از زنهاى رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله نقل شده که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آلـه با ما صحبت مى کرد و ما با او صحبت مى کردیم؛ چون وقت نماز حاضر مى شـد، گـویى او مـا را نمىشناخت و ما او را نمى شناختیم، براى اشتغالى که به خدا پیدا مى کرد از هـر چیـز (178 .(و از حضرت امیر صلوات اللَّه علیه روایت شده که چون وقت نماز مى شـد، بـه خـود مـى پیچیـد و متزلزل مى شد. عرض کردند به آن حضرت این چه حالى است تو را یا امیر المؤمنین . مىفرمود: آمد وقت امانتى که خداى تعالى عرضه داشت آن را بر آسمانها و زمینها و ابا کردند از حمل آن ( و ترسیدند از آن 179 .(و سید بن طاوس [قدس سرّه ]در فلاح السائل نقل فرموده که حـضرت امام حسین علیه السلام وقتى وضو مى گرفت رنگش تغییر مى کرد و مفاصلش مى لرزیـد . سـبب از آن حضرت پرسیدند، فرمود : سزاوار است براى کسى که وقوف کـرد بـین دو دسـت صـاحب عرش این که رنگش زرد شود و مفاصلش بلرزد (180 .(و از حـضرت امـام حـسن علیـه الـسلام ( همین طور منقول است 181 ( . و از حضرت امام سجاد علیه السلام روایت شده که وقتـى وقـت وضو مى شد، رنگش زرد مى شد. گفته شد این چه حال است که عارض شما مى شود وقت وضـو مىفرمود: نمى ( ام دانید بین دو دست کى ایستاده 182 ؟ ) ما نیز اگر قدرى تفکّر کنیم، و به قلب محجوب مهجور خود بفهمانیم که اوقـا ت صـلوات اوقـات حضور در بارگاه قدس حضرت ذى الجلال است، اوقاتى است که حق تعالى که مالک الملـوك و عظیم مطلق است بنده ضعیف ناچیز را به مناجات خود دعوت فرموده و به دار الکرامه خود اذن دخول داده تا فوز به سعادتهاى ابدى و سرور و بهجتهاى دائمى پیدا کند، از دخول وقـت صـلاة به مقدار معرفت خود بهجت و سرور داشتیم . و اگر قلب استشعار عظمت و خطر مقـام کنـد بـه مقدار فهم عظمت، خوف و خشیت حاصل مى شود. و چون قلوب اولیاء مختلـف و حـالات آنهـا متفاوت است به حسب تجلّیات لطفیه و قهریه و استـشعار عظمـت و رحمـت، گـاهى اشـتیاق ملاقات و استشعار ( رحمت و جمال آنها را به سـرور بهجـت وادار کنـد و ارِحنـا یـا بِـلال 183 ( گویند. و گاهى تجلّیات به عظمت و قهر و سلطنت آنها را از خود بیخود کنـد و رعـشه و رعـده براى آنها دست دهد . بالجمله، اى ضعیف، آداب قلبیه اوقات آن است که خود را مهیا کنى براى ورود به حضور ما لـک دنیا و آخرت و مخاطبه و مکالمه با حضرت حق جلّ و علا؛ پس، بـا نظـرى توجـه بـه ضـعف و بیچارگى و ذلّت و بى نوائى خود کن و عظمت و بزرگى و جـلال و کبریـاى ذات مقـدس جلّـت عظمته که انبیاء مرسلین و ملائکه مقرّبین در بارگاه عظمتش از خود بیخود شوند و اعتراف بـه عجز و مسک نت و ذلّت کنند؛ و چون این نظر را کردى و به دل فهمانـدى، دل استـشعار خـوف کند و خود و عبادات خود را ناچیز شمارد . و با نظرى توجه به سعه رحمت و کمـال عطوفـت و احاطه رحمانیت آن ذات مقدس کن که بنده ضعیفى را به بارگاه قدس خود با همـه آلـودگى و بیچارگى که دارد بار داد ه، و او را بـا همـه تـشریفاتفـرو فرسـتادن فرشـتگان و نـازل نمـودن کتابهاى آسمانى و فرستادن انبیاء مرسلین علیهم السلام دعوت به مجلس انـس خـود فرمـوده بدون آن که سابقه استعدادى از براى ممکن بیچـاره باشـد، یـا در ایـن دعـوت و حـضور بـراى حضرتش- نَعوذُ باللَّه - یا ملائکۀ اللَّ ه و انبیاء علیهم السلام سودى تصور بـشود . البتـه قلـب را بـا این توجه انسى حاصل شود و استشعار رجاء و امیدوارى مى کند. پس، با قـدم خـوف و رجـاء رغبت و رهبت خود را مهیاى حضور کن؛ و عده و عده حضور را مهیا کن؛ که عم
ـده آن آنـست که با قلب خجل و دل وجِل و استشع ار انکسار و ذلّت و ضعف و بیچارگى وارد محـضر شـوى، و خود را به هیچ وجه لایق محضر نـدانى و لایـق عبـادت و عبودیت نـشمارى، و اذن دخـول در عبادت و عبودیت را فقط از شمول رحمت و عمیم لطف حضرت احدیت جلّت قدرته بدانى؛ کـه اگر ذلّت خود را نصب عین خود کردى و به جان و دل تواضع براى ذات مقدس حقى نمـودى و خود و عبودیت خود را ناچیز و بى ارزش دانستى، حق تعالى با تو تلطّف فرمایـد و تـو را مرتفـع کند و به کرامات خود مخلّع فرماید . مقصد پنجم در بعض آداب استقبال است و در آن دو فصل است فصل اول در سرّ جملى استقبال است بدان که ظاهر استقبال متقوم از دو امر است : یکى، مقدمى. و آن صرف وجه ظاهر است از جمیع جهات متشتّته . و دیگر، نَفْسى. و آن استقبال به وجه است به کعبه که ام القرى و مرکز بسط ارض است . و این صورت را باطن را سرّى بلکه اسرارى است . و صاحبان اسرار غیبیه باطن روح را ا ز جهـات متشتّته کثرات غیب و شهادت منصرف کنند، و وجهه سرّ روح را احدىالتّعلّق کننـد و جمیـع کثرات را فانى در سرّ احدیت جمع نمایند . و این سرّ روحى در قلب که تنزّل کرد، حق به ظهور اسم اعظم، که مقام جمع اسمائى است، در قلب ظهور کند و کثرات اسمائى در اسم اعظم فـا نى و مضمحلّ گردد، و وجهه قلب در این مقام به حضرت اسم اعظم شود؛ و از باطن قلـب کـه بـه ظاهر ملک ظهور نمود، نقشه افناء غیرْ انصراف از غرب و شرق عالم ملک است، و نقشه توجه به حضرت جمع توجه به مرکز بسط ارض- که ید اللَّه است در ارض- مىباشد . و اما براى سالک ال ى اللَّه، که از ظاهر به باطن سیر مى کند و از علن به سرّ ترقّى مىنماید، بایـد این توجه صورى را به مرکز برکات ارضیه، و ترك جهات متشتّته متفرّقه را وسیله حالات قلبیه قرار دهد و به صورت بى معنى قناعت نکند؛ ودل را، که مرکز توجه حضرت حقّ است، از جهـات متشتّته متفرقه، که بتهاى حقیقى است، منصرف کرده متوجه قبله حقیقـت، کـه اصـل اصـول برکات سموات و ارض است، نماید؛ و راه و رسم غیر و غیریت را از بین بردارد تا به سـرّ وجهـت ( وجهِى للَّذى فَطَرَ السمواتوالارض 184 (تا اندازه اى برسد؛ و از تجلیـات و بـوارق عـال م غیـب اسمائى در قلبش نمونه اى حاصل آید و جهات متشتّته و کثرات متفرّقه با بارقـه الهیـه سـوخته شود، و حق تعالى از او دستگیرى فرماید؛ و از باطن قلب بتهاى اصغر و اعظم به دسـت ولایـت مآبى ریخته شود. و این داستان پایان ندارد، بگذارم و بگذرم الصلاة امام خمینى رضوان االله تعالی علیه https://eitaa.com/zandahlm1357
خاتم_الائمه_در_کلام_جوادالائمه_5ymx.pdf
822.2K
🏴 به مناسبت علیه السلام 📕 با خواندن کتاب خاتم الائمه در کلام جواد الائمه ، با احادیث و شرح روایات مهدویت امام جواد علیه السلام آشنا شوید ✍ تالیف 👌در ایام مختص هر امام، از احادیث آن امام درباره امام زمان (عج) بگوئیم تا هر دو امام یاد شوند.
🔆 انواع مخالفان جمهوری اسلامی 🔘 در شرایطی که مخالفان جمهوری اسلامی با پشتکاری ستودنی و تلاشی خستگی‌ناپذیر به فعالیت علیه نظام و کشور می‌پردازند و علیرغم ناکامی‌های 44سال اخیر، همچنان بر اهداف خود اصرار می‌ورزند، به نظرم ارائه یک دسته‌بندی از مخالفان جمهوری اسلامی ضروری است؛ سعی می‌کنم در این یادداشت به معرفی 3 دسته از این افراد پرداخته و توضیح مختصری پیرامون هرکدام از آنها ارائه دهم؛ البته ناگفته نماند که شاید بتوان دسته‌های دیگری نیز به این تقسیم‌بندی اضافه کرد، بخوانید؛ 1⃣ پهلوی طلبان : مخالفت این دسته با جمهوری اسلامی بر خلاف دو دسته‌ای که در ادامه می‌آید برخاسته از ناآگاهی است؛ این اشخاص در اغلب اوقات نه علم محور بلکه اطلاعات محور می‌باشند و بیشترین تاثیر را از رسانه‌ها می‌پذیرند؛ تصویر گذشته -نه واقعیت گذشته- را با واقعیت حال حاضر مقایسه کرده و نتیجه می‌گیرند که وضعیت کشور در گذشته بهتر از زمان کنونی بوده‌است! این افراد به حکم «آنچه رفت از عمر یاد آن به نیکی می‌کنند» همواره حسرت گذشته را می‌خورند درحالی که اغلب آنان خود از مخالفان سرسخت شرایط گذشته محسوب می‌شدند؛ وارد نمودن این گروه از افراد در زمره مخالفان جمهوری اسلامی، خالی از تسامح نیست؛ چرا که این افراد با یادآوریِ تنها گوشه‌ای از شرایط کشور در زمان پهلوی از نظر خود برگشته و حداقل این است که دیگر حسرت دوران پهلوی را نخواهند خورد. 2⃣ غرب طلبان : این گروه در حوزه اندیشه، لیبرال‌دموکراسی غرب را به رخ جمهوری اسلامی کشیده و معتقدند مسیر پیشرفت و تعالی کشور از غربستان می‌گذرد؛ این گروه که در مقایسه با دسته اول از اطلاعات بالاتری برخوردارند ترجیح می‌دهند نسبت‌به دوره پهلوی موضع مبهمی اتخاذ کرده و تمایل ندارند وجاهت و اعتبار علمی خود را با دفاع از دوران قبل انقلاب مخدوش کنند؛ لکن تلاش می‌کنند با تحریک گروه اول در جهت تمجید از دوران پهلوی و تخریب انقلاب اسلامی، ماموریت خود را در ضربه به جمهوری اسلامی انجام دهند؛ ناگفته نماند که در دفاع از لیبرال‌دموکراسی غرب نیز آن‌چنان موفق نیستند؛ به‌طوری‌که وقتی در مباحثه با آنان اشکالات و نواقص کشورهای غربی و وضعیت مرارت بار حقوق انسانی گفته می‌شود به‌راحتی از موضع خود بازگشته و می‌گویند: «ما با آن‌ها کاری نداریم و می‌گوییم کشور خودمان باید اصلاح شود!!» اگر در گفتگو با این افراد به این نقطه رسیدید بدانید که باید گفت‌وگو را به اتمام برسانید. 3⃣ خلأ طلبان : دسته سوم از مخالفان جمهوری اسلامی که به‌نظر زیرک‌تر از دو دسته‌ پیشین هستند، راهبرد هوشمندانه‌تری را برای معارضه برگزیده‌اند؛ این گروه با اطلاع از واقعیت دوران پهلوی و وضعیت لیبرال‌دموکراسی غرب، هیچ کدام از این دو را در مقابل جمهوری اسلامی مطرح نمی‌کنند بلکه با ترسیم یک شرایط موهومی که در هیچ کجای دنیا وجود ندارد، فاصله کنونی جمهوری اسلامی با آن وضعیت را پر ناشدنی معرفی کرده و معتقدند جمهوری اسلامی نمی‌تواند به آن شرایط برسد؛ در تفاوت دسته سوم با دو دسته اخیر باید گفت که دو دسته اخیر با جهت حرکت جمهوری اسلامی مخالفت کرده و این دسته نه با جهت حرکت که با سرعت حرکت مخالفت می‌کنند! ذکر این نکته نیز ضروری است که صرف انتقاد از سرعت حرکت به سمت آرمان ها امر نامطلوبی نیست و شاید کسی که بیشترین انتقاد را به این‌موضوع دارد خود رهبر انقلاب باشند لکن تفاوت در نتیجه‌ای است که از این انتقاد گرفته می‌شود؛این گروه معتقدند جمهوری اسلامی علیرغم برخورداری از آرمان‌های صحیح و انسانی، قابلیت و استعداد رسیدن به آن اهداف را ندارد و لذا باید با یک نظام دیگر جایگزین شود! ✍ و در پایان به نظر می‌رسد هر زمانی که انسان نسبت به تداوم و پیشروی انقلاب اسلامی دچار تردید شود، مروری گذرا بر مختصات و خصوصیات مخالفان جمهوری اسلامی، شک و تردید را از وی خواهد زدود؛ شاید وجود چنین مخالفانی از الطاف خفیه الهی نسبت به جمهوری اسلامی است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌 -کوتاه . 🌐موضوع :چرا بعضیا از معرفی دین خدا خجالت میکشن؟ ✅ دو حدیث معتبر و جالب از زیبایی های دین 🎙 سخنران :حجه الاسلام محمد رضا 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
ج23هنر زن بودن20-2-94.mp3
51.01M
🦋هنر زن بودن (قسمت 23 ) ♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن: 🚫_جایگاه خود را نداند. 🚫_به زن بودنش افتخار نکند. 🚫_برای مردگونه بودن تلاش کند. ✅ مباحثی که ان شاء الله قرار است در "هنر زن بودن" بررسی شود 🎵استاد محمدجعفرغفرانی 🌺
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ایجاد تحول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه #حکایت... https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: - پس از توقف کوتاه از بغداد به سامرا حرکت کردیم. هنگامی که او را خدمت امام علی النقی علیه السلام بردم، حضرت پس از احوالپرسی مختصر فرمود: چگونه خدا عزت اسلام و ذلت نصارا و عظمت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و خاندان او را به شما نشان داد؟ پاسخ داد: ای پسر پیغمبر! چه بگویم درباره چیزی که شما به آن از من آگاه ترید! سپس حضرت فرمود: به عنوان احترام می‌خواهم هدیه ای به تو بدهم. ده هزار سکه طلا یا مژده مسرت بخشی که مایه شرافت همیشگی و افتخار ابدی توست، کدامش را انتخاب می‌کنی؟ عرض کرد: مژده فرزندی به من بدهید. فرمود: تو را بشارت باد به فرزندی که به خاور و باختر فرمانروا گردد و زمین را پر از عدل و داد کند پس از آنکه با ظلم و جور پر شده باشد. [۱] ملیکه عرض کرد: پدر این فرزند کیست؟ حضرت فرمود: پدر این فرزند شایسته همین شخصیتی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در فلان وقت در عالم خواب تو را برایش خواستگاری نمود. سپس امام هادی علیه السلام پرسید: در آن شب حضرت مسیح علیه السلام و جانشینش تو را به چه کسی تزویج کردند؟ عرض کرد: به فرزند شما، امام حسن عسکری علیه السلام. فرمود: او را می‌شناسی؟ ---------- [۱]: أبشری بولد یملک الدنیا شرق و غربا و یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلم و جورة. عرض کرد: از آن شبی که به وسیله حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام مسلمان شدم، شبی نبود که آن حضرت به دیدارم نیامده باشد. جلد ۲ 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357
ادامه داستان يک فنجان چاي با خدا 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت نود و هشت : “نه” گفتم و قلبم مچاله شد.. “نه” گفتم و زمان ایستاد.. فاطمه خانم با غمی عجیب، پیشانی ام را بوسید ( شرمندتم دخترم.. تو رو به جد امیرمهدی حلالم کن.. ) و چه خوب بود که از قلبم خبر نداشت. به چشمانِ حلقه بسته از فرطِ اشکش خیره شدم. رنگِ مردمکهایِ همیشه پناهنده به زمینِ حسام هم، همین قدر قهوه ایی و تیر رنگ بود؟؟ حالا باید برایِ این زن عصبانیت خرج میکردم یا منطقش را میپذیرفتم..؟؟ او رفت. آن شب دانیال جز نگاهی پر معنا، هیچ چیز نگفت. شاید او هم مانند فاطمه خانم فکر میکرد. چند روزی از آن ماجرا گذشت و هیچ خبری از آن مادر و پسرِ مهربان نشد.. و من چقدر حریص بودم برایِ یک بارِ دیگر دیدنِ حسامی که تقریبا دو ماه از آخرین دیدنش میگذشت. مدام با خودم فکر میکردم، میبافتم و میرِشتم. گاهی خود را مظلوم میدیدم و فاطمه خانم را ظالم. گاهی از حسام متنفر میشدم که چرا مادرش را به خواستگاری فرستاد.. واقعا حسی نسبت به من داشت؟؟ که اگر حسی بود، پس چرا به راحتی عقب کشید؟؟ گاهی عصبی با خودم حرف میزدم که مذهبی و نظامی را چه به علاقه؟؟ آنها اگر عاشق هم شوند با یک جوابِ “نه” پس میکشند. غرور از نان شب هم برایشان واجبتر است.. با خودم میگفتم و میگفتم.. و میدانستم فایده ایی ندارد این خودخوری هایِ احمقانه و دخترانه.. عمری نمانده بود که عیب بگیرم به آن مادر دلسوخته و مُهرِ خباثت بنشانم بر پیشانی اش. بماند که وجدانم هم این رای را نمیپذیرفت، چون این زن مگر جز خوبی هم بلد بود؟؟ حالا دیگر فقط میخواستم آرام شوم. بدون حسام و عشقی که زبانه اش قلبم را میسوزاند. روزها پیچیده در حجابی از شال، به امامزاده ی محبوبِ پروین پناه میبردم و شبها به سجاده ی مُهر نشانِ یادگار گرفته از امیر مهدی.. و این شده بود عادتی برایِ گول زدن که یادم برود حسامی وجود دارد.. آن روز در امامزاده، دلِ گرفته ام ترک برداشت و من نالیدم از ترسها و بدبختی ها و گذشته ی به تمسخر پر افتخارم.. از آرامشی که هیچ وقت نبود و یک شیعه به خانه مان هُلَش داد.. از آرامشی که آمد اما سرطان را بقچه کرد در آغوشم، و من باز با هر دَم، هراسیدم از بازَدمِ بعدی.. گفتم و گفتم.. از آرزویم برایِ یک روز خندیدن با صدایِ بلند، بدونِ دلهره و اضطراب.. و چقدر بیچاره گی شیرین میشود وقتی سر به شانه ی خدا داشته باشی.. بعد از نماز ظهر، بی رمق و بی حال در چنگال درد و تهوع به قصد خانه از امامزاده بیرون آمدم. آرام آرام در حیاط قدم میزدم و با گوشه چشم، تاریخ رویِ قبرها رو میخواندم.. بعضی جوان.. بعضی میانسال.. بعضی پیر.. راستی مردن درد داشت؟؟ ناگهان یک جفت کفشِ مشکی سرمه ایی در مقابل چشمانم سبز شد. سر بالا آوردم. صدایِ کوبیده شدنِ قبلم را با گوشهایم شنیدم. چند روز از آخرین دیدنم میگذشت؟؟ زیادی دلتنگ این غریبه نبودم؟؟ این غریبه با شلوار کتانِ مشکی و پیراهنِ مردانه یِ سرمه ایی رنگش، زیادی دلنشین نبود؟؟ طبق معمول چشم به زمین چسبانده بود. با همان موهایِ کوتاه اما به سمت بالا مدل داده اش، و ته ریشی که نظمش ، جذابتی خاص ایجاد میکرد. و باز هم سر بلند نکرد. ( سلام سارا خانووم.) همین؟؟؟ نمیخواست حالم را بپرسد؟؟ حالم دلم را چه؟؟ از آن خبر داشت؟؟ آنقدر عصبی به صورتش زل زدم که زخمِ تازه ترمیم شده ی گوشه ابروهایش هم آرامم نکرد. حتما سوغاتِ آن دو روز سرگردانی در سوریه بود. چند دقیقه پیش در امامزاده از خدا خواستم تا فکرش را نیست و نابود کند.. و خدا چقدر حرف گوش کن بود و نیستش را هست کرد.. بغض گلویم را به دندان گرفت، انگار کسی غرورم را به بازی کشانده بود. زیر لب جوابش را دادم و با پاهایی سنگ شده از کنارش گذشتم. کمی مکث کرد. سپس با قدمهایی بلند در حالی که صدایم میزد، مقابلم ایستاد. دستانش را به نشانه ی ایست بالا برد (سارا خانم.. فقط چند دقیقه.. خواهش میکنم..) با تعجب نگاهش کردم. پسرِ مذهبی و این حرفها؟؟ لحنش مثل همیشه محترمانه بود ( از دانیال اجازه گرفتم تا باهاتون صحبت کنم..) نفسم را با صدا بیرون دادم. اجازه گرفته بود.. آن هم برای صحبت با دختری که در دل آلمان سانت به سانت قد کشیده بود.. ادامه دارد.. بامــــاهمـــراه باشــید🌹https://eitaa.com/zandahlm1357