#پارت260
💕اوج نفرت💕
یه روز اردلان خان با زنش و مریم اومدن بیمارستان. هر دو حامله بودن. شکوه بهشون گفته بود این بیمارستان خیلی خوبه، خودش هم اینجا زایمان کرده. آرزو هشت ماهه بوده مریم شش ماهه به من گفت با مریم دوست شو.
گفت این سادس. یه کاری کن فکر کنه تو اینجا پرستاری.
یه سری دارو بهم داد گفت بده مریم. گفت باید یه کاری کنم مریم زودتر زایمان کنه. گفت بچه به دنیا بیاد زیردست یه مرد دیوونه یه مادر لال چی میخواد بشه.
حرف هاش رو قبول نداشتم. میدونستم که هر کسی حق داره پدر یا مادر باشه حتی اگر مشکل جسمی داشته باشه. اما باز هم چشمم رو به روی همه چی بستم.
هر روز پیش مریم میرفتم. داروها رو بهش میدادم تا بخوره .
سرش رو پایین انداخت دستش رو گرفتم
_چرا غصه میخورید. من که زندهام. کارتون اشتباه بوده ولی نه انقدر که تمام بدبختیهای زندگی رو بندازید گردنش.
عمیق نگاهم کرد. دستش رو زیر روسریش برد گلوش رو گرفت
من برای اردلان خان و اردشیر خان هم گفتم انقدر عذاب نکشیدم که برای خودت می گم.
_ تو رو خدا بس کنید اگه حلالیت من رو میخواد من حلال کردم. مطمعنم مادرم هم حلال میکنه.
سرش رو پایین انداخت.
_تو هم اگه تا آخر بشنوی تحملم نمیکنی.
به پروانه که مثل گناهکارها به عفت خانم خیره بود نگاه کردم
_مریم به خاطر دارو ها تو هفت ماهگی دردش گرفت و همون شب نمیدونم چیکار کرد که آرزو هم در دردش گرفت. من بیمارستان بودم آوردنشون. گفتن اول مریم دردش گرفت بعد آرزوهای زمین خورده کیسه آبس پاره شده.
زایمان کردن در کمال تعجب هر دو سالم بودن بچه آرزو نه ماه بود ولی بچه خیلی ریزی بود. بچه ی مریم با اینکه هفت ماهش بود حسابی وزن گرفته بود.
کابوسم از اونجایی شروع شد که شکوه اومد.
نفس عمیقی کشید توی چشمام خیره شد لبش رو دندان گرفته دستش رو مشت کرد پاهاش رو تند تند تکون میداد.
سند خونه دستش بود گفت به نامت می زنم برو...
سرش رو پایین انداخت دیگه انگار زبون گرفته بود با گریه گفت:
_ جای بچه ها رو عوض کن.
گریش شدت گرفت. با چشمای گرد نگاهش کردم. چی داره میگه
_عوض کردم . بچهها رو عوض کردم.
شکوه سر حرفش بود خونه رو به نامم زد گفت نگران نباش هر دو تا دختر تو اون خونه بزرگ میشن.
درد از اونجایی به جونم افتاد که بچه ی مریم مرد . اونم به خاطر داروهایی که من بهش دادم.
بهت زده بهش خیره بودم.
پروانه ایستاد و متعجب بهش گفت:
_ چیکار کردی تو عفت خانم!
نگاهی به من که ناباورانه بهش خیره بودم کرد
_ای وای
با گریه ادامه داد
_ای واااای
_نگار خانم غلط کردم. به خدا چند ساله پشیمونم. چند ساله می خوام جبران کنم نمیشه.
پروانه گفت:
_چی رو میخوای جبران کنی اخه مگه میشه?
تو چشم هام نگاه کرد و با شرمندگی گفت:
_تو دخترم مریم نیستی. دختر
آرزویی. وقتی به اردلان خان گفتم خیالم راحت شد که تموم شده وقتی خبر وفاتشون رو شنیدم...
دیگه صدای عفت خانم رو نشنیدم.
صحنه های زندگیم تو خونه تهران یکی جلوی چشمهام اومدن سال هایی که آزارم میداد .چقدر تحقیرم میکرد.کتکی که به خاطر گلدون بهم زد و منجر به فوت پدرم شد.
پدرم? گرمی اشک توی چشمم احساس کردم. پدرم کیه?
با سیلی های ممتد اما اروم پروانه بهش نگاه کردم. گریه میکرد و صدام میکرد.
_نگار خوبی?
بهت زده به جای خالی عفت خانم نگاه کردم طوری که خودم هم نشنیدم لب زدم
_ کجا رفت?
خواستم به پروانه نگاه کنم که متوجه دانشجوهایی شدم که دورم جمع شده بودن
پروانه متوجه نگاهم شد.
_بهش بد و بیراه گفتم رفت.
ایستادم و از بین جمعیت که همشون نگاهم میکردن با چشم دنبال عفت خانم گشتم .
_ چرا رفت?
بی هدف از بین دانشجوها رد شدم. اولین قطره اشک روی گونم ریخت.
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
#پارتاول
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
تا آخر بخون
پارتای این رمان میخکوبت میکنه 👌
#پارت260❌🔥
بعد از اینکه ناهار رو با همدیگه خوردیم ، بلند شد که ظرف ها رو بشوره ، کنارش ایستادم تا کمکش کنم
- نه شما برید تو پذیرایی من الان میام
- ی کوه ظرف اینجا درست کردیا ، حوصلم سر میره تنها تو پذیرایی
خندید و گفت : فقط میخواستم تا برگشت شما میز غذا آماده باشه دیگه نرسیدم ظرفارو بشورم
- خیله خب بلبل خانم ؛ برو اونورتر شما بشور من آبکشی میکنم
- نه زحمتتون میشه
بشقابو ازش گرفتمو شروع کردم به آبکشی
گوشه ی روسریشو که از روی شونش افتاده بود با همون دست کفیش انداخت روی شونش ، ولی دوباره افتاد و اونم مجدد همین کارو کرد
- ای بابا مریم ....
همه روسریتو که کفی کردی ...
بذار الان برات درستش میکنم
دستمو شستمو تو یک حرکت روسریشو باز کردمو از سرش کشیدم
- حالا درست شد
دیگه مزاحمت نمیشه !!!!😳😂
خشکش زد و همونطور فقط به ظرف ها خیره شد
- آب داره هدر میره خانوم ، حداقل شیرو ببند
به خودش اومدو خواست طبق معمول فرار کنه که شونه هاشو گرفتم و روبروش وایستادم و خیلی جدی بهش گفتم :
- کجا ؟؟؟
داریم ظرف میشوریما ، همه رو میخوای بندازی گردن من؟؟؟
و اسکاجو دادم دستش
- تقدیم به شما
- برمیگردم
- که چی بشه ؟؟؟
که چکار کنی؟؟؟
مریم به خدا ملت مسخرمون میکنند بفهمند دو ماه از محرمیتمون گذشته و تو هنوز روسری سر می کنی پیش من ، دیگه صبوری بسه
چرخوندمش به سمت خودمو ...
🙈🤭😱
https://eitaa.com/joinchat/2955084066C07b9fb5447
فصل اول با ۶۶۸ پارت طولانی تموم شده