#پارت570
💕اوج نفرت💕
_ خیلی بیشعوری.
صورتم رو ازش برگردوندم دست از خندیدن بر نمیداشت تو همون حالت هم نتونستم دستم رو از دستش بیرون بکشم. انقدر خندید وه با وجود اینکه ازش عصبی بودم منم خندم گرفت اما نمی خواستم جلوش بخندم .
سرش رو از بالا روی صورتم آورد و گفت
_ناراحت شدی
پشت چشمی نازک کردم با خنده گفت
_ حقت بود؟
عصبی پرسیدم
_چرا
_چون فهمیدی دوستت دارم داری اذیتم می کنی.
پیشونیم رو تو همون حالت بوسید و روی زمین کنارم نشست.
_من طاقت ندارم این قلبم یاری نمیکنه پس لطفا انقد دلبری نکن.
_خیلی رفتارت زشت بود. از احساسات من سو استفاده کردی.
_این که برام ناز می کنی قهر می کنی صدات رو بالا میبریم خیلی خوبه ولی فقط توی شرایط مطیع و متاع من میشی که قلبم درد بگیره من هم یاد گرفتم تا ناراحتم کنی دست روی قلبم میزارم برات فیلم بازی می کنم.
_ خیلی کار زشتی که با احساسات یک نفر بازی؛کنی برای اینکه به هدفت برسی
_ زشت نیست که تو انقدر من رو اذیت می کنی
_ من کی تورو اذیت کردم
_ هی بیخودی حوصله ندارم اعصاب ندارم ناراحتم مثلا من زن گرفتم
صورتم رو ازش برگردوندم
_ بیا حالا باید ناز هم بخریم.
دستش رو دور کمرم حلقه کرد و به خودش چسبوند
_ نازت رو هم میخرم چرا نخرم. اصلا بالا ترین قیمت رو هم میپردازم.
چونش رو روی شونم گذاشت و کمی جابجاش کرد. خودم رو جمع کردم و با خنده گفتم
_نکن احمدرضا قلقلکم میاد
_آهان این شد بخند بابا هر وقت دیدمت یا گریه میکردی یا ناراحت بودی.
با صدای ارومی گفتم
_احمدرضا
_جانم
_دیگه هیچ وقت اینجوری باهام شوخی نکن
اروم کنار گوشم گفت
_قول نمیدم.
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕