#پارت586
💕اوج نفرت💕
ما هم که تا یک خرداد میایم بزار بعد از مسافرتمون برو تهران.
یه لحظه نگرانی رو تو صورتش دیدم
_من خواهرانه باهات حرف زدم به وقت فکر نکنی منظوری داشتم. به جان مادرم خواهرانه بود
_میدونم عزیزم.
_علیرضا روی تو خیلی حساسه اگه فکر کنه و بشنوه که این حرف ها باعث ناراحتید شده حتما تو رفتارش با من تاثیر میزاره نگار جان اگر به دل گرفتی فقط سوء تفاهمه. من ازت معذرت میخوام.
_نه گلم این چه حرفیه...
_چی گفتی مگه؟
با شنیدن صدای جدی علیرضا به عقب چرخیدم. نگاه پر از سوالش روی ناهید بود.
قبل از اینکه ناهید حرفی بزنه فورا گفتم
_حرف های خواهرونه
روی مبل تکی کنار ناهید نشست
_حرف های خواهرونه که ایجاد سو تفاهم نمیکنه!
_سو تفاهمی نبود ناهید از خوش قلبیشه که این حرف رو زد منم ناراحت نشدم.
نفسش رو سنگین بیرون داد. ناهید هم فقط نگاه میکرد . اصلا دلم نمیخواد بساط اختلاف بین این زن و شوهر رو فراهم کنم.
حضور من تو زندگی ناهید و علیرضا ناخواسته اختلاف ایجاد میکنه. شاید حق با ناهیده و من باید هر چه زود تر به تهران برگردم.
چند لحظه ی بعد عذر خواهی کردم و به اتاقم برگشتم روی تخت دراز کشیدم و به سقف ذل زدم.
تا آخر شب از اتاق بیرون نرفتم. بعد از خوردن شام که به اصرار علیرضا بیرون رفتم دوباره به اتاقم برگشتم.
باید کم تر پیششون باشم تا خدای نکرده اتفاق ناراحت کننده ای پیش نیاد.
گوشیم رو برداشتم و تو گالریم رفتم و عکس احمدرضا رو باز کردم و با لبخند نگاهش کردم
چند ضربه به در اتاقم خورد
_بفرمایید
در باز شد و ناهید داخل اومد. تو چهرش ناراحتی خاصی بود که سعی داشت پنهانش کنه. کنارم نشست
_چرا اینجا تنها نشستی؟
_خوابم میاد
_نمیای بیرون؟
صورتش رو بوسیدم و با لبخند گفتم
_چرا انقدر نگرانی
نفسش رو سنگین بیرون داد و نیم نگاهی به در انداخت
_اول اینکه ناراحتم چون فکر میکنم تو برداشتت از حرف هام این بوده که من دوست دارم از اینجا بری دوم اینکه علیرضا ...
حرفش رو قطع کردم
_من ناراحت نشدم حرف هات هم خیلی بجا بود دارم روش فکر میکنم.
لبخند بی جونی زد
_پس قهر نکردی
خنده ی صدا داری کردم
_نه بابا
نفس راحتی کشید
_پس فردا میای بریم بیرون
_بزار به احمدرضا بگم میام
با سماجت گفت
_الان بگو
به ساعت نگاه کردم
_الان دیر وقت نیست؟
_نه تازه سر شبه
به گوشیم که روی تخت بود اشاره کرد
_زنگ بزن دیگه
گوشی رو بر داشتم و شماره ی احمدرصا رو گرفتم و کنار گوشم گذاشتم.
جواب دادنش طولانی شد خواستم تماس رو قطع کنم که صدای خستش توی گوشی پیچید
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕