eitaa logo
زینبی ها
4.4هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
💕اوج نفرت💕 بی میل از اتاق بیرون رفتم علیرضا جلوی اینه جا کفشی ساعتش رو روی دستش می بست. با دیدنم سر بلند کرد _صبح بخیر لبخند مهربونی زد _سلام خابالو. بیا دیگه گرسنگی مردم. به ناهید که با نشاط توی آشپزخونه مشغول بود نگاه کردم. دست علی رضا پشت کمرم نشست. _بیا عزیزم همقدم باهاش وارد اشپزخونه شدم. دست و صورتم رو شستم صندلی رو عقب کشیدم روش نشستم . ناهید فوری استکان چایی رو جلوم گذاشت. رو به علیرصا گفت _برای من پول بزار بعد برو _گذاشتم جلوی اینه برو ببین کافیه _بعد صبحانه میبینم. برات لقمه بگیرم. _نه. فقط من نهار چی کار کنم _به مقدار غذا تو یخچال هست همون رو گرم کن بخور علیرضا باشه ای زیر لب گفت و مشعول خوردن صبحانه شد. چند لحطه ی بعد گفت _ناهید من یادم رفته برگه های داشنجوهام رو بردارم رومیزه میری بیاری ناهید ته مونده چاییش رو سر کشید و ایستاد _اره عزیزم به محض اینکه ناهید وارد اتاق شد علیرصا از جیب لباسش چند تا اسکناس جلوم گداشت. با لبخند نگاهش کردم _گفتم که دارم _حالا بیشتر داشته باش. جلو ناهید ندادم گفتم شاید خوشت نیاد. برشون دار باعث سو تفاهم نشه. چشمی گفتم و پول رو تو جیب شلوارم گذاشتم.با صدای ناهید سر چرخوندم _علیرضا برگه ها رو گداشتم تو کیفت. فکر کنم گوشیم خراب شده _چرا _دیشب تا صبح تو شارژ بوده الان یک درصد هم شارژ نداره _بزار ببرمش تعمیر درست نشد یکی برات بگیرم. ایستاد و به ساعتش نگاه کرد _من دیکه میدم کاری ندارید؟ _برو بسلامت _شما کارتون تا کی طول میکشه _معلوم نیست یکم خرید برای مسافرتمونه نهار رو هم بیرون میخوریم احتمالا تا دو خونه ایم _دیگه سفارش نمیکنم مواظب یه دونه خواهر من باش ناهید لبخند مهربونی زد _خواهر تو خواهر منم هست برو خیالت راحت ازش خداحافظی کردم ناهید تا دم در همراهش رفت و بعد از خداحافظی طولانی برگشت فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕