💕 اوننفرت💕
سلام
اینرمان۸۲۴ پارت هست. و کامل شده
اگر مایل به خوندنادامهی رمان به صورت یکجا هستید باید حق اشتراک رو پرداخت کنید.
مبلغ ۳۰هزار تومنبه اینشماره کارت ارسال کنید.
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
فاطمهعلیکرم.
بانک اقتصاد نوین
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید
@onix12
لازم به ذکر است که رمان تا پارت آخر تو این کانال پارتگذاری میشه
قوانین❌
بعد از خرید:
این رمان نزد همتون به امانت گذاشته میشه
کپی پیگرد قانونی و الهی داره.
رمان رو برای کسی نفرستید.
نویسنده تحت هیچ شرایطی راضی نیستن
نقد نمیپذیرم❌
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
💥💥خبرررررر خوش برای آقایان💥💥
✅✅مشکل پروستات درمان شد✅✅
🌱روشی نوین از شرکت دانش بنیان پس از سال ها تحقیق و دریافت مجوز های لازم🌱
⁉️میدونستی تورم پروستات منجر میشه به:
سرطان پروستات😱
#عوارض جدی و جبران ناپذیر😢
هزینه های سنگین جراحی😭
و...
❗️پس اگه درگیر پروستات شدی و واقعا میخوای درمان بشی، همین الان اقدام کن👇
https://eitaa.com/joinchat/3685548625Cb93f980ce8
💕 اوننفرت💕
سلام
اینرمان۸۲۴ پارت هست. و کامل شده
اگر مایل به خوندنادامهی رمان به صورت یکجا هستید باید حق اشتراک رو پرداخت کنید.
مبلغ ۳۰هزار تومنبه اینشماره کارت ارسال کنید.
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
فاطمهعلیکرم.
بانک اقتصاد نوین
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید
@onix12
لازم به ذکر است که رمان تا پارت آخر تو این کانال پارتگذاری میشه
قوانین❌
بعد از خرید:
این رمان نزد همتون به امانت گذاشته میشه
کپی پیگرد قانونی و الهی داره.
رمان رو برای کسی نفرستید.
نویسنده تحت هیچ شرایطی راضی نیستن
نقد نمیپذیرم❌
هدایت شده از حضرت مادر
سلام عزیزان یکی از مدارس حاشیه شهر برای جشن تکلیف دانش آموزاشون سجاده و چادر سفارش دادن #دهنفرازدانشآموزابیسرپرستهستنوشرایطخریدندارنقیمتهرسجادهوچادر۴۹۰هزار
#کلهزینهدهچادر۴میلیون۹۰۰هزارتومنمیشه
یاعلی بگید بتونیم هزینه براشون پرداخت کنیم دل این دخترای عزیزشادکنیم برای جشن بدون چادر و سجاده نباشن
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید رو برای ادمین بفرستید🙏 @Karbala15 اجرتون باحضرت زهرا(س)
#پارت579
💕اوج نفرت💕
گوشی رو قطع کرد و به اطراف نگاه کرد
_چی شده؟
مردد نگاهم کرد و لب زد
_مامان دوباره حالش بد شده
حس کردم انتظار داره بیشتر سوال بپرسم.
_چرا
_قلبش مشکل ساز شده چند بار حمله های خفیف داشته الان نمی دونم بازم حمله داشته یا چیز دیگه ایه.
سرم رو پایین انداختم این طور مواقع باید بگی ان شالله بهتر بشه ولی دهنم بر نمیگرده براش دعای خوب کنم. کسی که باعث شده من حتی یک بار هم نتونم پدر و مادرم رو ببینم البته پدر رو دیدم ولی چه فایده که نمیدونستم کیه
_نگار شنیدی؟
گنگ نگاهش کردم
_چی؟
_حواست کجاست. میگم خواهشا فکرات رو بکن زود تر به نتیجه برس
لبخند بی جونی زدم
_باشه عزیزم. کاش میشد نری.
جلو اومد و در آغوش گرفتم.
_حودم هم دوست دارم انقدر اینجا بمونم که با هم بریم ولی تا همین الانم کلی گار عقب افتاده دارم دلشوره ی مامانم هست.
پیشونیم رو عمیق بوسید و ازم فاصله گرفت و به اتاق رفت. عجلش برای زود رفتن کمی عصبیم کرد اما تلاش کردم تا خود دار باشم.
چند لحظه ی بعد چمدون به دست از اتاق بیرون اومد. چمدون رو کنار در گذاشت.
_کاری نداری
بغض توی گلوم برای دلتنگی رفتنش رو قورت دادم
_مواظب خودت باش.
_امید وارم این اخرین بازی باشه که با چمدون میام شیراز
لبخند بی جونی روی لب هام نشست. صورتم رو بوسید
_میخوای باهات بیام فرودگاه
_اون وقت چه جوری برگردی
_در بست میگیرم
_نه عزیزم از همیحا خداحافظی میکنیم باهم
_پس رسیدی بهم زنگ بزن به مرجان هم سلام برسون.
بعد از خداحافظی پر بغض دو طرفه چمدون رو برداشت و در رو باز کرد رفت.
قطره اشکی که زیر چشمم جمع شده بود رو پاک کردم و روی مبل نشستم.
کاش میشد که نره. فکر کنم عجله برای رفتن باعث شد تا یادش بره از علیرضا خداحافظی کنه
نفسم رو آه مانند بیرون دادم.
به اطراف نگاه کردم من تا کی باید اینجا تنها بمونم.فکر کنم پایین رفتن تو این موقعیت کار درستی نباشه.
نیم ساعتی بود که افکارم سردرگم در آینده و خاطرات گذشته بود که صدای در خونه بلند شد. ایستادم و پشت در رفتم از چشمی در بیرون رو نگاه کردم و با دیدن علیرضا خوشحال در رو باز کردم.
_سلام صبح بخیر
در رو کامل باز کردم
_سلام. چرا نمیای پایین تنهایی چه لذتی داره برات
_لذت نداره خیلی هم حوصلم سر رفته ولی گفتم مزاحمتون نشم
اخم کمرنگی چاشنی پیشونیش کرد
_چه مزاحمتی. من این همه حرف رو به جونم خریدم که تو تنها نباشی اون وقت تو یکی درمیون بگو مزاحمم
انگار با این حرفش جون دوباره گرفتم ناخواسته لبخندم پهن شد
_اخه گفتم شاید بخواد
حرفم رو قطع کرد و با ابرو به داخل اشاره کرد دلخور گفت
_برو حاضر شو
چشمی گفتم و سمت اتاق رفتم با صدای تقریبا بلندی گفتم
_از کجا فهمیدی تنهام
_احمدرصا اومد خداحافظی کرد گفت که تنهایی
نفس راحتی کشیدم و خوشحال از اینکه خداحافطی رو فراموش نکرده روسریم رو روی سرم انداختم کلید رو برداشتم و همراه با برادرم به طبقه ی پایین رفتم
فاطمه علیکرم
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
https://eitaa.com/zeinabiha2/32702
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
💕 اوننفرت💕
سلام
اینرمان۸۲۴ پارت هست. و کامل شده
اگر مایل به خوندنادامهی رمان به صورت یکجا هستید باید حق اشتراک رو پرداخت کنید.
مبلغ ۳۰هزار تومنبه اینشماره کارت ارسال کنید.
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
فاطمهعلیکرم.
بانک اقتصاد نوین
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید
@onix12
لازم به ذکر است که رمان تا پارت آخر تو این کانال پارتگذاری میشه
قوانین❌
بعد از خرید:
این رمان نزد همتون به امانت گذاشته میشه
کپی پیگرد قانونی و الهی داره.
رمان رو برای کسی نفرستید.
نویسنده تحت هیچ شرایطی راضی نیستن
نقد نمیپذیرم❌
هدایت شده از دُرنـجف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️دقایقی پیش و با ورود رهبر انقلاب اسلامی به حسینیه امام خمینی، دیدار هزاران نفر از مردم قم بهمناسبت گرامیداشت سالروز قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶، آغاز شد. ۱۴۰۳/۱۰/۱۹
هدایت شده از حضرت مادر
#ختمدهصلواتیکحمدوتوحید
هدیه به
#شهیدحاجاحمدکاظمی
#شهیدحاجقاسمسلیمانی
🌿 شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی:هیچ نمازی ندیدم که احمد(شهید حاج احمد کاظمی) بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نکند🕊
#۱۹دیسالگردشهادتشهیداحمدکاظمی
#حاج_قاسم | #سردار_قلبم | #ماه_رجب | #مکتب_سلیمانی
#رفیق_خوشبخت_ما