📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دهم 📌 بنام 📕 # کف خیابان " 📝نوشته حداد پورجهرمی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
#رمان_امنیتی_کف_خیابان
#قسمت36
جملات قبل، آخرین جملات نوشتاری و گفتاری شهید شاهرودی بود. شرمندم که از ذکر نام و نام خانوادگی حقیقی آن شهید بزرگوار به خاطر محدودیت ها و مصالح مهم تر معذورم.
حدود سه روز همه در بی خبری محض به سر میبردند. هیچ اطلاعی از شاهرودی و 233 در دست نبوده. بچه های شاخه شمال شرق برون مرزی به شدت جویای احوال و سرنوشت شاهرودی و 233 بودند. اینقدر همه چیز به هم گره خورده بوده و سریع اتفاق افتاده که فرصت طراحی دقیق تری برای این عملیات از قبل نداشتند. وگرنه چندان سابقه نداشته که به همین راحتی ماموری مفقود بشه و از مامور مکمل و دستیار هم اطلاعی نداشته باشند!
اونطوری که نقل میکنند، روزهای سخت و پر استرسی به بچه های یگان پیاده و یگان طراحی و عملیات و... گذشته بوده. الان که دارم این چیزا را مینویسم، خدا را شکر میکنم که در اون شرایط نبودم وگرنه واقعا نمیدونستم عکس العملم باید چی باشه؟!
تا اینکه 79 ساعت پس از آخرین مکالمه و گزارش شاهرودی، پیامی روی سیستم یکی از بچه های مخابرات اداره از طریق کانال DFG123 خارجی اومده که نوشته بوده: «ما ز یاران چشم یاری داشتیم.... خود غلط بود آنچه می پنداشتیم!»
به محض دریافت این پیام، تیم رمزگشا وارد مرحله میشه. میفهمند که مربوط به کدهای گردان بانوان یگان پیاده است. میفهمند که 233 پیام داده. فورا کارشناسشون را میخوان و جمله را بهش نشون میدن.
کارشناس گردان بانوان رنگش عوض میشه و با حالت نگرانی میگه: «این ینی خطر! چندتا نکته بسیار نگران کننده داره... اول اینکه نتونسته با شاهرودی لینک بشه و ارتباطش قطع شده... دوم اینکه احساس بلاتکلیفی میکنه... سوم اینکه تهدید شده و یا احتمال و احساس تهدید جدی نسبت به جان و موقعیتش داره... از همش بدتر ... نمیدونم اما امیدوارم حدسم درست نباشه... ولی فکر کنم نسبت به مبدا پیام هم احساس ناامنی میکنه!!!»
واقعا شرایط اسفباری را داشتن تجربه میکردن. خدا نصیب کسی نکنه. تو کشور غریب... بدون سرتیم عملیات... با اهداف نامشخص عملیاتی... بدون اعتماد به کانال های ارتباطی... همه نامه ها و جواز تردد و همه چی دست کسی باشه الان غیبش زده... از همش بدتر این که «زن» باشی!!
از شاهرودی که کلا خبری نبود... وقتی پیامی به کانال فوق الذکر میاد، فقط تا دو ساعت فرصت پاسخگویی دارید وگرنه اون کانال، شخص پیام دهنده را نامعتبر میدونه و مسدودش میکنه. این کارو کردند تا نشه ازش حفره درآورد و محدودیت ارتباطیش سبب امن تر شدنش بشه.
الحمدلله بچه ها به موقع تونسته بودند جوابشو بدن و بتونن لینکشو حفظ کنند. به محض ارتباط با 233 ، ازش رمز عبور و کلمه ماموریت میخوان و 233 هم جواب درست را ارائه میده و میفهمند که خودشه. کارشناس پیاده را خبر میکنند و براش این بیت را میفرستند: «نرو ای گدای مسکین در خانه علی زن...... که علی خودش بیاید در خانه گدایان!»
حدود 22 تا پیام توسط این بیت بهش میرسونند و کاملا خیالش را از بابت امنیت و واسطه ها و میزان دسترسی و خلاصه چیزایی که لازمش باشه را بهش میرسونند.
الحمدلله هویت 233 تایید شد و قرار میذارن که با همون عملیات را ادامه بدن. اما ... لا اله الا الله ... پلیس اسلام آباد به سفارت ایران خبر میده که باید برای تشخیص و شناسایی جسدی که پس از چهار روز از آخرین مکالممون با شاهرودی گذشته بوده، به سازمان پزشک قانونی مراجعه کنند. حالا چرا سفارت را خبر کردن و چطور شد و از طریق کدوم دوربین های شهری کشف و ضبط شده بوده و این حرفها بماند... فرصت و ضرورت توضیحش نیست.
اما همینو بگم که وقتی برای شناسایی میرن، میبینند که خودش نیست... ببخشید اینو میگم... خیلی شرمندم که مجبورین اینارو بخونین... اما اینقدر چهره اش بهم ریخته بود که از طریق چهره نتونسته بودند بشناسنش که کیه؟... توی یکی از رودخانه های متروک حومه اسلام آباد پیداش کرده بودند... گفتم که: شهید شاهرودی نبود... اما پیامی برای ما داشت... بازم میگم... شرمندم که اینو میگم... شکم این میت را خالی کرده بودن و درون شکمش یک چشم و یک گوش و یک قلب گذاشته بودند!!
از آثارش مشخص بود که وحشیانه اما با برنامه این سه عضو را درون شکم یه میت گذاشته بودند و فرستاده بودند... پس از تطبیق و آزمایشات DNA مشخص شد که اون اعضای جدا شده، متعلق به کسی نیست جز شهید شاهرودی عزیز
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دهم 📌 بنام 📕 # کف خیابان " 📝نوشته حداد پورجهرمی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
#رمان_امنیتی_کف_خیابان
#قسمت37
سرنوشت بسیار غم انگیزی بود خیلی برای بچه های ما گرون تموم شد قرار شد فعلا به 233 نگن تا روحیش را نبازه.اما بهش گفتند که منتظر شاهرودی نباش و به کار خودت ادامه بده!
غریب مردن سخته.چه برسه به غریب کشته شدن.اونم با این اوضاع و احوال!! اونم در حال یه ماموریت به این مهمی و با ارزشی!
اینا همش به کنار.اما اجازه بدید درگیر احساسات نشیم و خیلی بی رحمانه، پرونده را دنبال کنیم چون یک مامور امنیتی، نه تنها نباید وقت و زمانش را صرف گریه کردن و سوختن و آتیش گرفتن دلش بکنه، بلکه حتی نباید برگرده و به جنازه رفیقش نگاه کنه! ببخشید این قدر بی رحم میگم اما فقط میتونم یه کلمه بگم و رد بشم: خدا بیامرزتش!
اما قبل از اینکه بخوام ادامه ماوقع را براتون بگم، تشریح کنم اوضاع از چه قراره؟!
«یک عدد چشم» «یک عدد گوش»و«قلب»! این سه عضو، به عنوان نماد «دیدن» و «شنیدن» و «احساس و ادراک» هست.ینی نه تنها داریم میبینمتون بلکه چشمتون هم درمیاریم.و اینکه نه تنها داریم میشنویم و ردتون را زدیم.بلکه ارتباطتون را با هم قطع میکنیم... نه تنها اینا، بلکه تا دل مقرّ فرماندهی عملیاتتون هم پیش رفتیم و شما حالا حالاها نمیتونید از ما چیزی را مخفی کنید!
خب این خیلی واضحه که کار کیه و این روش کار، منحصر به چه گروهی هست؟! اگه بخوام یه کم علمی تر بگم، باید به عرض برسونم که «تقطیع اعضای بدن» یا همون «مثله» کردن، بدون ارجاع و تحویل جنازه مامور، و فقط با ارسال بخش هایی از اجزای پیام دار بدنش، کار کسی نیست جز سازمان نجس و کثیف «Mi6» !!
سازمان MI6 (Military Intelligence, Section 6) یا همان سرویس اطلاعات مخفی موسوم به SIS (Secret Intelligence Service) است که در سال 1909 با اجاره دفتر کوچکی در لندن آغاز به کار کرد. البته در واقع اولین مامور اطلاعاتی انگلیس سر «فرانسیس والسینگهام» در دوره الیزابت بود که با شنود و کشف طرحهای وی، علیه ملکه دسیسه و فتنه میکرد. با اینکه این سازمان شباهت زیادی به همتای آمریکایی خود دارد، اما بسیار محرمانهتر از آن عمل میکند
سازمان MI6 معاونت خارجه سازمان مرکزی اطلاعات و امنیت انگلیس به شمار میرود. وظیفه این نهاد، جمعآوری، تحلیل، و انتشار اطلاعات برون مرزی است. حیطه قدرت این نهاد مانند همتای آمریکایی خود مشخص نیست. مثلا مسئولیت ضد اطلاعات MI5 با MI6 است عملیاتهای جاسوسی بسیاری تابحال از این سازمان صورت گرفته است
برای اینکه بدونید اینا چقدر عوضی هستند و حتی از خودشون هم مخفی میکنند باید عرض کنم که: اولین رییس MI6 که «منسفیلد کامینگ» نام داشت، بنای قدرت اولیه این سازمان را گذاشت. او یک جاسوس فوق حرفهای بود که علاقه بسیاری به ترساندن نیروهای تحت امرش داشت. یکی از پاهای وی، مصنوعی و چوبی بود و بسیاری از این امر بیخبر بودند. یک بار برای فهماندن منظور به یکی از نیروهایش و شیر فهم کردن وی به روش خود، کاردی را در پای چوبی خود فرو کرده و پس از چند لحظه بیرون می¬کشد. جمع حاضر در آن مجلس، مبهوت و وحشت زده فقط به این صحنه نگاه میکردند کلا همه رئسای این سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی، از چنین روحیاتی برخوردار بوده و هستند
اجازه بدید الکی نگذریم و از نقش این سازمان به عنوان مثال و از باب نمونه در ترور دانشمندانمون چند جمله عرض کنم:
ترور دانشمندان هستهای ایران با توجه به سخنان ناظران معتبر بینالمللی، سابقه 50 ساله اسراییل در ترور به این سبک، و وحشت انگلیس، آمریکا و اسراییل از «ایران هستهای»، با برنامهریزی MI6 و عملی ساختن طرح توسط عوامل موساد ممکن شد. «بروس ریدل" Bruce Riedel»مامور اسبق CIA که 30 سال تجربه اطلاعاتی دارد، معتقد است که ترور دانشمندان ایرانی با توجه به سابقه اسراییل در این سبک ترور و وحشت روزافزون از ایران، به دست عوامل موساد انجام شده است افشای گزارش CIA توسط ویکی لیکس و اظهارات «یوسی ملمان» تحلیلگر سیاسی اسراییلی-نشانگر نقش پررنگ MI6 در این عملیاتها بوده است. در این گزارش، ترور مجید شهریاری، فریدون عباسی دوانی، و انتصاب «تامیر پاردو» به سمت ریاست موساد، سه عمل کلیدی در راستای نیل به هدف متوقف کردن فعالیت های هسته ای ایران دانسته شده است
در پاییز 92، سربازان گمنام امام زمان (عج)، یک جاسوس MI6 که بیش از 50 سال داشته و بر زبان انگلیسی مسلط بوده است را در کرمان شناسایی و دستگیر میکنند. این فرد تحصیلکرده بوده و در قالب فعالیتهای تجاری، عمل جاسوسی را انجام می داده است. متهم مذکور در 11 نوبت در داخل و خارج از کشور به صورت حضوری با افسران اطلاعاتی کشور انگلیس ارتباط برقرار کرده و در هر ملاقات نیز اطلاعات مورد نظر سرویس جاسوسی مذکور را تحویل داده و البته یکسری راهکار را علیه منافع جمهوری اسلامی
@charkhfalak500
@charkhfalak110
@zekrabab125
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دهم 📌 بنام 📕 # کف خیابان " 📝نوشته حداد پورجهرمی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
#رمان_امنیتی_کف_خیابان
#قسمت38
خب! از حالا یه مهمون فضول و ناخونده داریم به نام ام آی سیکس از کشور منحوس انگلستان! سازمان جاسوسی که هم برای منافع خودش کار میکنه و هم تعامل بسیار زیادی با همتایان آمریکایی و اسرائیلی خودش داره.
اما... از وقتی من این پرونده را در دست گرفتم، سه مسئله شدیدا ذهنم را درگیر کرد:
اول اینکه چطور و چگونه از ماموریت شاهرودی اطلاع پیدا کردند؟
دوم اینکه چرا تصمیم گرفتند که همون اول کار، ینی در ماشین فرودگاه اسلام آباد کلک شاهرودی را بکنند؟! چرا اونجا؟ چرا در چنین مرحله ای؟
سوم اینکه شاهرودی مگه درگیر پرونده دیگه ای هم بوده که مزاحم ام آی سیکس شده باشه و بخوان و تصمیم بگیرن که حذفش کنند؟ یا باید اینجوری گفت! یا باید گفت که مگه قصه زنان و دخترای مدلینگ و شومینگ چه خط و ربطی به ام آی سیکس پیدا میکنه که باید قبل از افشای ارتباطات اونا و تاجزاده با عوامل خارجیشون فورا سر مامور امنیتی ما را زیر آب کنند؟!
درسته کافران و منافقان، کلا احمق اند اما دیگه نه تا اون حد که بخوان خیلی راحت و بدون ترجیح معقول، با کشتن وحشیانه یکی از ماموران امنیتی ما، شاخک های ما را الکی حساس کنند و رسما وارد یه درگیری تمام عیار بشیم!! قطعا دیگه کار داشته به جای حساس میکشیده که باید شاهرودی حذف بشه!
اما ... اینا همش به کنار! اون چیزی که همه را نگران کرده بود، وضع 233 بود! چون قطعا کسی که میتونه رد شاهرودی را بزنه و فی الفور حذفش کنه، خبر داره که 233 هم با شاهرودی بوده و هنوز زنده است و ما کلا هیچ ماموری را بدون «مامور سایه» و «مامور مکمل» به هیچ جهنمی نمیفرستیم چه برسه ماموریت به این حساسی!
من که نبودم اما از قرائن پرونده ای که مطالعه کردم، فهمیدم که اتاق فرماندهی اون عملیات در ایران، بسیار هوشمندانه عمل کرد! آفرین به این همه هوش و ذکاوت! متاسفم که نمیتونم جزئیاتش را بگم اما فقط همینو بدونید که 233 تونست به نتایج حداکثری برسه و سالم و تندرست به ایران برگرده... یا بهتره بگم، به ایران برگردوندنش!
برای اینکه از اوضاع این پرونده در خاک پاکستان اطلاع پیدا کنید، مختصری از گزارش 70 صفحه ای 233 با اندکی تصرف و توضیح خدمتتون عرض میکنم. 233 نوشته بود:
برای اولین باری بود که میدونستم نباید کسی بفهمه که من کجام و حتی کی هستم و قراره چیکار کنم؟ چون از زمانی که شاهرودی به من جواب نمیداد، فهمیدم که اتفاقی افتاده ... و از زمانی که با ایران ارتباط برقرار کردم و واسم اون بیت شعر را نوشتند، فهمیدم که حتی دیگه نباید تلاش کنم که با شاهرودی ارتباط بگیرم و باید فراموشش کنم.
خب من یک زن بوده و هستم. هم جای خواب میخواستم و هم لقمه نانی که بتونم بخورم و بدونم که بعدش مسموم نمیشم و زنده میمونم و هم مسئولیت و برنامه مشخصی را باید دنبال کنم و گزارشش را بفرستم.
من کل اون ده روز را که اونجا بودم، فقط آب و میوه خوردم. روزی سه یا چهار تا میوه میخوردم که از پا در نیام و بتونم یه مقدار پولم را پس انداز کنم. در کل اون ده روز، کمتر از سی ساعت خوابیدم! سوی چشمام کمتر شد و قیافه مرده متحرک پیدا کرده بودم. حتی پول ن/داشتم نون بخرم و بخورم چه برسه به یک وعده نهار گرم!
رابط ما در اونجا یه مرد پنجاه ساله افغانی از بچه های مقاومت بود که فقط یکبار مراجعه کردم. اون یکبار هم بخاطر عدم اطمینانی که حتی به سایه خودم داشتم، در حالتی که منو نمیدید، جیبش را زدم و تونستم یه گوشی SSF تهیه کنم و یه سیم کارت MAXELL بخرم و بتونم چندتا کد سر هم کنم.
اسم جهادیش «جواز عبدالله» بود... تنها کسی بود که شاهرودی قبل از پرواز بهم معرفیش کرده بود و مختصاتش را بهم گفت... با مکافات پیداش کردم... اون روز در حال پشمک فروشی بود... از پشت بهش نزدیک شدم و شوکر سمی را چسبوندم به زیر کلیه هاش... خیلی آروم و یواش بهش گفتم: سلام علیک... 233 هستم... لطفا خودتون را شل کنید و اجازه بدید مبلغی پول از جیبتون بردارم... لطف کنید و برنگردید تا مشکلی برای هیچکدوممون پیش نیاد... اجازه هست بردارم؟ اصلا پول دارید؟
جواز عبدالله گفت: سلام... خواهش میکنم... از جیب سمت چپم بردارید... مشکلی نیست... میدونستم پول لازمتون میشه... امروز رفتم از بانک گرفتم... راستی شوکرتون داره نبض میزنه... احتمالا نیاز به شارژ داره... شارژرم را هم از روی صندلی سمت چپم بردارید... دیگه چه خدمتی از دستم برمیاد؟
گفتم: تشکر میکنم... لطفا به هیچ وجه دلتون برای من نسوزه و منو تعقیب نکنید... چون اگر حتی احساس بکنم داره عملیات در خطر میفته... (جملم را قطع کرد و گفت)
چشم... خیالتون راحت..
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@charkhfalak500
@charkhfalak110
@zekrabab125
@zekrabab