39مسائل_خانواده_حیا_استاد_رحیم_پور.mp3
254K
🔴🔴حتما حتما همسران گوش کنند🔴
🌼💞 #مسائل_خانواده 🌼💖
👈 استاد رحیم پور
#قسمت_سیوپنج
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
40فساد_جنسی_خانواده_استاد_رحیم_پور.mp3
258.3K
🔴🔴حتما حتما همسران گوش کنند🔴
🌼💞 #مسائل_خانواده 🌼💖
👈 استاد رحیم پور
#قسمت_سیوششم
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_پنجاه_ودو
در خلال يك لقمه همبرگر و يك برگ كاهو گاهي سر خود را ميگرداندند تا با مردي كه درمقابل همبرگر و سالادش نشسته بود، سختي مبادله كنند. در اثنايي كه نور تمنايي محبت از مردمك چشمشان ساطع بود، نوري كه مرد به ديدگانش پاسخ نمي داد؛ زيرا از تقاطع تير مژگان هراسان بود. بعد از جايي بر ميخواستند، به شتاب حساب ميز را ميپرداختند و از فروشگاه «ماسي» چند شيء مورد نياز خود را باعجله خريداري ميكردند و لحظه اي هم به پيش بندهاي مردانه مينگريستند كه تابلوي بزرگي با اين نوشته دربالاي آنها جلب توجه ميكرد: (يكي از پيش بندهاي مردانه را براي شوهرتان كه در آشپزي به شما كمك ميكند، خريداري كنيد. ) سپس به سرعت به ادارات غرق نور خويش باز ميگشتند تا بار ديگر آن مبارزه تمسخر آميز خود را عليه جنس مرد كه خواهي نخواهي موفقيت آميز بود از سر گيرند.)
ثريا كمي صبر كرد. مكث كرد.
انگار شك داشت يا چيزي بود كه جلوي خواندنش را ميگرفت؛ جلوي حرف زدنش را. چيزي در گلويش! هر چيزي بود، روي چشمهايش اثر ميگذاشت. نگاهش غمگين بود.😒 ولي در لحنش ذوق و اشتياق غريبي موج ميزد. انگار لذت ميبرد از خواندن اين متن😟
–غيرازجايي كه آگهي فروشگاه ماسي را ميخواند (يكي از پيش بندهاي مردانه را براي شوهرتان كه در آشپزي به شما كمك ميكند، خريداري كنيد.)
كمي صبر كرد. دو صفحه ديگر را ورق زد. آب دهانش را به زحمت قورت داد.
- دو ،سه صفحه بعد ادامه زندگي اين زنها رو اين طوري تو صيف ميكنه: (شامگاهان هنگامي كه مترو آنان را همچون اژدهايي به درون خود فرو ميبرد تا آنان را در مقابل آپارتماني كه با پول اين همه آزادي و استقلال خريداري كرده بودند، دوباره از درون خود فرو ريزد، غم و افسردگي جانكاهي قلب و مغزشان را فرا ميگرفت و گفتي تمام شهر نيويورك از اثر آههاي خشم آلود آنان به ارتعاش در آمده است. بدين طريق بار ديگر فرار از خانه را بر قرار ترجيح ميدادنند و مجددا سوار مترو ميشدند و در مقابل يك سينما يا يك ( (با) ) فرود ميآمدند و چند گيلاس ويسكي ميزدند و بار ديگر به اين حقيقت تلخ ميانديشيدند: اين پيروزي كه توجه تمام جهانيان را به خود جلب كرده است تا چه اندازه براي آنان گران تمام ميشود. آري در مقابل اين مرداني كه در زن، حتي در منشيهاي خودشان تنها يك ( (مادر) ) تجسس ميكنند، زنان امريكايي نفوذ فراوان و خود كفايتي شاياني به دست آورده اند، ولي در عين حال از ته دل آرزو ميكنند چه خوب بود فروتني را جانشين غرور ميكردند و در اين جهان مرد وفاداري داشتند! زيرا درست است كه هيچ كس نمي تواند خويشتن را از قوانين آهنين جامعه رهايي بخشد، ولي در عين حال كاملا صحيح است كه انسان نمي تواند احساسات خويش، حتي ساده ترين عواطف خويش را پايمال كند. )
ثريا ديگر نخواند.
صفحات كتاب را محكم به هم كوبيد. شرق! كتاب بسته شد. همچنان سرش پايين بود. 😔سرش را بلند نمي كرد. شايد ميخواست چيزي را كه در چشم هايش بود، پنهان كند. من كه نفهميده بودم بالاخره او چه مرگش است!؟
👈هر كس به #تيپش نگاه ميكرد، مطمئن ميشد كه از آن عشاق سينه چاك غرب است، اما انگار اين طور هم
نبود!👉
شايد او هم دريكي از خانوادههاي مادر سالار زندگي ميكرد. فاطمه حواسش به ثريا بود به زحمت نگاهش را از او ميگرفت و رو به بچهها كرد:
فاطمه- مطلب جالبي بود! 😊خيلي جالب! حداقل براي من كه اين طور بود. نشون ميداد حتي بعضي از خود متفكران غرب خود سردمداران و مدافعان فمينيسم هم فهميدن كه اشتباه كردن؛ 😏فهميدن هنوز هم به زن ظلم ميشه. ولي دليلش رو نمي دونن. شايد اگه ميدو نستن، ميتونستن كاري كنن. استاد ما ميگفت كشورهاي غربي چون ديرتر از بقيه ملتها به مقام زن آگاهي پيدا كردن، ميخوان با اين جنجالهاي تبليغاتي عقب ماندگي شون رو به نحوي جبران كنن. ولي چون به جنبههاي انساني و معنوي زن توجه نمي كنن، برداشتهاي الان اونها هم اشتباهه. من فكر ميكنم براي همين هم هست كه هنوز هم نمي تونن به زنها كمك كنن.
يادمه استادمون تاكيد ميكردن كه
{در مورد مسئله زن اين ما نيستيم كه بايد از موضع خودمان دفاع كنيم، اين فرهنگ منحط غرب است كه بايد از خو دش دفاع كند.}😏✌️
عاطفه گفت:
- از بس اومد دم در مدرسه ما ايستاد و پشت سر ما راه افتاد، كار دست خودش داد! يه روز چند تا از مغازه دارهاي اطراف مدرسه يقه اش رو گرفتن: «مزاحم دختراي مردم ميشي مارمولك؟» و بعد هم يه فصل كتك مفصل زده بودندش. ولي پسره لجباز و يه دنده باز هم
#ادامه_دارد
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
@charkhfalak500
@charkhfalak110
@zekrabab125
@zekrabab
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
🔸 #فصل_پنج 🔸
#قسمت_پنجاه_وسه
ولي پسره لجباز و يه دنده باز هم نگفته بود كه داداشمه! 😕وقت و بي وقت پيدايش ميشد. هر جا ميرفتم مواظبم بود. البته بگم ها! منم خيلي ناراضي نبودم. اين طوري بيشتر احساس امنيت ميكردم. هيچ وقت نمي ذاشت تنها از خونه بيرون برم. هر جا ميخواستم برم، باهام ميآمد. اگر هم نبود بايد صبر ميكردم تا مياومد. هيچ كس ديگه رو هم قبول نداشت. حتماً بايد خودش باشه. امان از روزي كه جرئت ميكردم و تنها ميرفتم. شلوغ بازي در ميآورد كه اون سرش ناپيدا بود. ميگفتم « آخه از كي ميترسي؟ ميگفت « از مردم»ميگفتم« بابا جون مردم هم مثل خودمونن. ما هم جزو مردميم » ميگفت
«نه! آبجي هنوز اين مردم نامرد رو نشناختي مثل گرگ ميمونن. به اين قيافه آرومشون نگاه نكن اداي ميش رو درميارن. تنها گيرت بيارن، كارت تمومه»خلاصه اومدنش يه جور بود. نيومدنش يه جور ديگه! وقتي هم كه باهام بود، امان از موقعي كه كسي جرئت ميكرد به ما چپ نگاه كنه! ميخواست چشمهايش رو دربياره☺️
گفتم
خب! حالا از چي ميترسي؟ حالا كه اين جا نيست!🙁
نگاهي به سمت پنجره كرد، نگران بود!
-كي گفته كه نيست، تو چه ميدوني؟
اين جاست؟!😨
وحشت كردم. نگاه ديگري به پنجره كرد. صدايش را پايين آورد. مثل اين كه ميترسيد كسي صدايش را بشنود
مطمئن نيستم! فكر كنم اين جا باشه. از همين جا هم احساسش ميكنم
خيالم راحت شد«اين عاطفه هم چه قدر ترسوست!»😕
اوه! فقط فكر ميكني؟ برو ببينم بابا تو هم بي خودي برادرت رو « لولو» كردي😄
نه! يواش! صدايت رو بياور پايين. ديدمش!😐
دوباره وحشت كردم. « اگه واقعاً اين جا باشه چي؟ ميگه اون رو ديده! »
ديديش؟! كي؟ كجا؟ چه طوري؟ 😳😨
پوزخند زد
حالا تو چرا ميترسي؟!چرا هول كردي؟😏
من! نه! چرا سر حرف رو برمي گردوني! بگو ببينم كجاست؟
ديروز عصر كه زنگ زدم، مامانم گفت قراره مسعود بياد مشهد. آدرس رو هم قبلاً از من گرفته بود😕
خب حالا كه اومده؟!
مطمئن نيستم. امروز صبح كه از پنجرههاي رو به خيابان پايين رو نگاه ميكردم، يه لحظه يكي رو ديدم شبيه اون. فكر كنم خودش بود!
من هنوز هم هست؟
عاطفه- نميدونم؟ بايد دوباره برم نگاه كنم. شايد باشه
عاطفه كه بلند شد رفت، نفس راحتي كشيدم! « آخيش! چه قدر مرا ترساند. ولي نكنه حرفهايش راست باشه؟ اگر اين جا باشد چه؟ » عاطفه آمد نشست. پرسيدم
چي شده؟ بود؟
نه، فعلاً كه نبود! ممكنه جايي قايم شده باشه، يا رفته باشه و برگرده.😕
حالا چي شده؟ چي ميخواي؟
دوباره اطرافش را پاييد.
ميخوام برم بلوز مشكي بخرم. دانشگاه كه نداشتم، اوني رو هم كه اصفهان دارم، برام كوچك شده.مامانم ديروز گفت يكي از همين جا بخرم
اين همه جنجال فقط براي همين بود! »
برو بخر ديگه!😟
تنها؟!😳
«تنها» را چنان گفت كه انگار به او گفتند برو تو دل شير!
اگه ميخواستم تنها برم كه سراغ شماها نمي اومدم
من-ولي عاطفه جان چطوري بهت بگم؟! شرمنده ام! مانتوم رو شستم، هنوز خيسه!😅
عصباني شد. مثل بمب منفجر شد.😠
مسخره كردي؟ يه ساعت آدم رو سين جيم ميكني، از زير زبون آدم حرف ميكشي، بعد هم آدمو ميذاري سركار. آره ارواح عمه ات! من خودم عالم و آدم رو ميذارم سر كار، حالا تو منو بازي ميدي
سعي كردم آهسته صحبت كنم
خيلي خوب! مي گي چي كار كنم؟
عاطفه-زودتر ميگفتي ما اين قدر آبروي خودمون رو نميبرديم!😕
چه ميدونستم باهام چه كار داري؟ حالا هم طوري نشده. با يكي ديگه برو😊
عاطفه-تو كه ديدي من سراغ همه رفتم، همه شون گفتند«نه»!
بي محابا و بلند حرف ميزد. انگار نه انگار كه اتاق پر بود
راحله خانوم كامپيوتره ديروز تا حالا با عالم و آدم قهره. انگار تقصير ماست كه اون زن خلق شده! فقط داره كتاب ميخونه!😐
راحله از زير چشم نگاهي به عاطفه كرد، عاطفه متوجه نشد. شايد هم متوجه شد و به روي خودش نياورد
عاطفه- فهيمه خانم هم كه مثل هميشه خسته ان. بيرون هم شلوغه، گرمه، پر از دوده، چه ميدونم سر و صداست كامپيوتر كلافه ميشن
سميه هم كه ديشب حرم بوده، خوابيده! فاطمه هم رفته پايين چه ميدونم عزاي من رو بگيره. ثريا خانم رو هم كه ميبيني ديگه! دارن ورزش ميكنن. ميخوان هيكلشون خوش فرم بشه تا تحويلشون بگيرن! تو هم كه يه جور ديگه بهونه ميآري! به شما هم ميگن رفيق! اَه!
اين را گفت و برگشت. فاطمه را كه ديد يكهو آرام شد. فاطمه در دهانه در ايستاده بود، يك سيني پر از ميوه هم دستش بود. با نگاه خيره اي عاطفه را ميپاييد!
#ادامه_دارد
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@charkhfalak500
@charkhfalak110
@zekrabab125
@zekrabab
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_پنجاه_وچهار
عاطفه عوض شد. از اين رو به آن رو. همان شد كه بود، عاطفه قبلي. با زباني كه مرتب لحنش عوض ميشد. مثل لهجه اش.
عاطفه- به! فاطمه جون! عزيز دلم، معلومه كجايي؟😉
وبعد دستهايش را به حالت شعر خواني از هم باز كرد😃
تو كجايي تا شوم من چاكرت چارٌقت دوزم، كنم شانه سرت دستكت مالم، بمالم پايكت وقت خواب آيد برويم جايكت.
فاطمه كفشهايش را در آورد. سيني را گذاشت روي دستهاي عاطفه.
فاطمه- براي همين بود كه داشتي با همه دعوا ميكردي؟😄
نه بابا دعوا نبود كه! بازي ميكرديم.😜
فاطمه چادرش را جمع كرد
پس اين هم تنقلات بازي تون. اين زردآلو و گيلاسها رو هم بگير جلوئي بچه ها. هسته هاش رو هم پخش و پلا نكنين. تو دستتون جمع كنين تا عاطفه دوباره ازتون بگيره!😁
عاطفه در حالي كه سيني را گرفته بود جلوي صورت راحله، صورتش را به طرف فاطمه برگرداند
نه، لباسهايت رو نمي خواد عوض كني. همين لباسها هم خوبه
راحله ميوه برنداشت. زير لب تشكري كرد و دوباره خودش را به كتاب مشغول كرد. فاطمه در حالي كه چادرش را آويزان ميكرد، گفت:
ديگه چي شده؟ من رو كجا ميخواي بكشوني؟😄
جاي مهمي نيست! فقط يه بلوز مشكي بخريم و بيايم.😅
ثريا همان طور كه با سه شماره دولا و راست ميشد، غر زد
دست بردار ديگه عاطفه. اين مسخره بازيها چيه در آوردي؟ خوبه نمي خواي ماشين معامله كني. يه بلوز ميخواي. برو بخر، بيا ديگه. چرا مزاحم مردم ميشي؟
عاطفه همان طور كه سيني را از جلوي فهيمه ميبرد طرف سميه، تنه اي هم به ثريا زد:
تو بگير بخواب ديگه!😄
ثريا تازه خم شده بود. نتوانست خودش را كنترل كند. افتاد روي زمين. طاقباز!
باز هم از رو نرفت. پاهايش را بالا آورد و توي هوا ركاب زد. خنديد:😁
چيه؟ عرضه نداري از يه مرد بلوز بخري، اون وقت براي ما قيافه ميگيري؟
راحله- نميدونم با اين كارها ميخواد چي رو ثابت كنه؟ ضعيف بودنش رو؟!
راحله موقع گفتن اين جمله حتي سرش را هم بلند نكرده بود. عاطفه همان طور كه جلوي من خم ميشد تا ميوه بردارم، گفت:
من نميخوام اداي مردها رو در بيارم. ميخوام خودم باشم. خانم عاطفه صبوري!
ثريا نرمشش را عوض كرد
اون وقت اين عاطفه خانم صبوري چرا نمي تونن گليم خودشون رو از آب بكشن بيرون؟😏
عاطفه سيني را جلو ي فاطمه گذاشت روي زمين و برگشت طرف ثريا:
براي اينكه.
راحله با عصبانيت حرفهاي عاطفه را قطع كرد. كتاب را به شدت بست و انداخت روي زمين. نگاه خيره اش را دوخت به فاطمه.
ميبيني فاطمه خانم! بيا تحويل بگير! اين هم نتيجه و محصول نظريات و برداشت ماها از مفهوم زن! يه دختر ۲۰ ساله تحصيلكرده كه از مردها
ميترسه.😠
راحله يكهو فروكش كرد. مثل زلزله اي كه زود ميآيد و زودتمام ميشود. شايد بخاطر خونسردي و آرامش فاطمه بود. چند تا گيلاس🍒 از توي سيني برداشته بود و در ميان مشتش گرفته بود. نگاه راحله هنوز آرام نشده بود. خيره و پر قدرت فاطمه را نگاه ميكرد. انگار ميخواست با نگاهش او را هيپنوتيزم كند. چند لحظه مكث كرد. صدايش آرام تر و فرو خورده تر شده بود:
خب فاطمه! تو كه ادعا كردي برداشت و نگاه غرب به هويت زن اشتباه بوده، گفتي به همين دليل هم زن در غرب هنوز هم مظلومه، تو كه به خاطر ظلم به زن از غرب ادعاي طلبكاري كردي، ميتوني بگي خود ما چه گلي به سر زن زديم؟ چه هويت و كرامتي بهش داديم؟ اصلاً برداشت و نگاه شما به هويت و شخصيت زن چيه؟
فاطمه چند لحظه مكث كرد. انگار داشت روي سوالهاي راحله فكر ميكرد:
سوالهاي خوبيه. شايد جزو مهمترين سوالهاي زندگي ما هم باشه! ولي حالا وقتش نيست. چون بچهها دارن ميوه ميخورن و هم من ميخوام با عاطفه برم تا يه بلوز مشكي بخره.
راحله مشكوك شد:
طفره ميري؟
عاطفه چادرش را كه برداشته بود، دوباره گذاشت سر جايش
نه فاطمه جان.بلوز من ديرنميشه
#ادامه_دارد
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_پنجاه_وپنجم
عاطفه_نه فاطمه جان. بلوز من دير نميشه! جوابش رو بده و الاّ فردا بايد حلواي عزاي من رو پخش كني.😄
راحله آرامتر شده بود. به نظر ميآمد حتي ازتندي اش كمي شرمنده است. گفت:
- ببين فاطمه راستش رو بخواهي كه من از ديروز تا حالا تو فكرتم. روي حرفهاي تو هم خيلي فكر كردم.من نميفهمم تو نه جنس دوم بودن زنرو قبولداري، نه مساوي بودنش با مرد رو. پس تو بالاخره چه شاني براي زن قائلي.حرفت چيه؟
فاطمه نفس عميقي كشيد. سرش را پايين انداخت. زير لب چيزي را زمزمه كرد. بالاخره حرف زد:
_من از شما يه سوال دارم. ازاول تاريخ تا حالا راجع به زن، هويتش، شخصيتش، شرايطشو خيلي چيزهاي ديگه حرف زده اند. هرانديشمندي كه در طول تاريخ نظرياتش مطرح بوده، راجع به زن هم چيزي گفته. انگار همه اين رسالت رو حس ميكنن كه حتما ًنظرشون رو راجع به اين موضوع پيچيده اعلام كنن. ولي چرا بااينكه اينهمه راجع به زنها حرف زده ان و اينا و آخر هم راجع به مظلوميت زنها كلي بحث كردن از مشكلات كم كه نشده، هيچ، به مشكلاتشون اضافه هم شده😐
كسي چيزي نگفت. جوابي نبود. فاطمه صبركرد. نگاه كرد. كسي چيزي نگفت. بالاخره خودش جواب داد:
- به نظر من، نقطه ي طريق نظريه هاشون ثابت كنن كه زنها هم « مرد » هستن. يعني « زن » ها، « مرد » شدن. پس اين ديدگاه هم در ذات خودش مرد سالارانه ست. نتيجه اين شد كه همين نقطه ضعف مرد نبودن يعني ايده آل نبودن، يعني ناقص بودن، يك عقده اي شد در دل بيشتر زنهاي عالم.🙁 مگر اونهايي كه جايگاه انساني شون رو پيدا كردن. هيچ كس هم سوال نكرد كه اگر هدف ما اينه كه مرد بشيم، پس هدف خود مردها چيه؟ يعني اينطوري قبول كرده ايم كه ما يه قدم از مردها عقب تريم.😕
سميه تاكيد كرد:
- پس، اونها هدف رو عوضي گرفتن، راه رو هم عوضي رفتن!😟
راحله- خيلي خوب، پس شما بفرماين كه راه درست و هدف درست چيه؟
روي حرف راحله به فاطمه بود.
فاطمه- به نظر من، ما بايد در درجه اول خودمون رو يه « #انسان » بدونيم و بعد يه « #زن »!
👈در اين نگاه، نقطه مقابل ما مردها نيستن👉 چون كه مردها هم مثل ما از زير مجموعههاي انسانیت اند. پس ايده آل نيستند. ايده آل، رسيدن به انسانيته! ما هم بايد مسيرمون رو طوري تعيين كنيم كه انسان بشيم، نه مرد. براي رسيدن به انسانيت هم لازم نيست خودمون رو با جنس مخالف مقايسه كنيم.
من_چرا؟
💭نمي دونم چرا اين سوال را پرسيدم. شايد به خاطر آخرين دعواي پدر و مادرم بود. اين كه مادر ميخواست بداند چرا پدر حق پيشرفت و آزادي عمل در شغلش را دارد، ولي او ندارد؟!
فاطمه- به خاطر اينكه ابزار و استعداد هر جنس از ما براي رسيدن به اون هدف، با جنس ديگه فرق داره. 👈هدف يكيه، ولي وسيلهها متفاوتن. 👉چون كه وسيله نقليه اونها ميتونه اونها رو به مقصد برسونه و شايد اگر ما ازش استفاده كنيم، از هدف هم عقب بمونيم يا هيچ وقت بهش نرسيم.
ببينين گيلاس و زرد آلو دو تا ميوه ان. در اين كه ميوه ان هيچ فرقي با هم ندارن. هر كدوم هم مزه و عطر خودشون رو دارن😊👌
#ادامه_دارد
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_پنجاه_وششم
فاطمه - مي شه گفت يكي شون بهتر از اون يكيه! اما به شرطي هر كدوم رسيده باشن؛
👈يعني اصلاً ميوه وقتي #كامل ميشه كه رسيده باشه. حالا ميشه گفت به درخت گيلاس و زردآلو يه اندازه بايد آب داد؟ از يه نوع سم بايد استفاده كرد؟ يا دوتايي شون در عرض يه مدت معين رسيده ميشن؟ نه!✋ هر كدام با يكسري شرايط جداگانه رسيده ميشن. حتي اگر پهلوي هم باشن.👌
به نظر ميرسيد راحله هنوز هم قانع نشده است.
- ببين فاطمه، اين حرفها كلي اند! 😕يه مقدار جزئي تر و ملموس تر حرف بزن. اصلاً بگو ببينم اين نظر تو به كدوم يك از اون دو نظر قبلي نزديكتره. اختلافها و شباهت هاش كجاست؟🙁
فاطمه سرش را به نشانه تاكيد تكان داد.
- اون ديدگاهي كه من بيشتر از بقيه پسنديدمش و به نظر من بهتر از بقيه ديدگاهها زن رو شناخته،
میگه كه زن و مرد در مراتب #انسانيشون، #هيچ_فرقي با هم ندارن. 👈يعني اينكه زن از دنده چپ مرد خلق نشده كه مرد اصل باشه و زن، فرع.👉
چون
1⃣ اولاً خلقت زن و مرد، ارتباطي با چگونگي خلقت « آدم » و « حوا » نداره! 2⃣دوم اين كه « حوا » هم از بقيه گل « آدم » خلق شد.
⏪پس هر دو از يك جنس هستن. مثل همون گيلاس و زردآلو كه اگر چه رنگ و طعم و مزه شون با هم فرق داره، ولي هر دوشون در حقيقت ميوه ان و هيچ كدوم امتيازي بر اون يكي ديگه ندارن.⏩
فهيمه طبق معمول عينكش را كمي جابه جا كرد و گفت:
- اين كه خيلي به ديدگاه و برداشت تمدن جديد غرب از زن، نزديكه!😳
فاطمه- بله! اين ديدگاه زن رو به عنوان كنيز مرد يا يه ابزار جنسي براي ارضاي غرايز مرد قبول نداره و اون رو به عنوان طفيلي و سر بار وجود مرد نمي خواد. 👈ولي اين نگاه همون قدر كه با نگاه متحجر كه زن و كنيز ميدونه مخالفه،✋ 👈با نگاه متجددي هم كه به اسم آزادي اون رو به تبديل به يه تكه پوست و گوشت كرده مخالفه.✋
💢اين نگاه معقده كه زن و مرد و حقوق هر كدومشون #باهم_مساويه_ولي_مشابه_نيست.
هيچ كدوم هيچ برتري به اون يكي نداره و در حقوقشون هم هيچ كدوم برتر از ديگري نيست.
ولي تفاوتش با ديدگاه رايج در غرب اينه كه تفكر معتقده زن و مرد با استعدادها و احتياجات مشابه و با وضعيتهاي حقوقي مشابه در زندگي خانوادگي شريكند. به همين علت هم خواستار حقوق مشابهي براي اون دو جنس شده 👈ولي ديدگاهي كه من ازش حرف ميزنم ميگه اگر چه زن و مرد در ذات انساني شون با هم يكي اند. ولي با در نظر گرفتن تفاوتهايي كه در ساختارهاي جسمي، روحي و رواني اون دو جنس وجود داره #نميشه حقوق مشابهي رو براشون وضع كرد. چون كه در اين صورت به يكي شون #ظلم ميشه.
بلكه بايد با در نظر گرفتن #تفاوت ها، #نيازها و #احتياجات هر كدوم، حقوقي رو براشون در نظر گرفت كه به بهترين كمالي كه ميتوان بر سن مثل...
عاطفه ادامه جمله را از دهان فاطمه قاپيد:😄
_« همان مثال گيلاس و زرد آلو »
فاطمه - بله! كه براي خوب رسيده شدنشون، مقدار آبياري و سم و چيزهاي ديگه شون فرق ميكنه. پس خلاصه اين كه اين ديدگاه به انسان به معناي يه مفهوم فرا جنسيتي نگاه ميكنه.
طبق اين نظريه زن هم به همون كمالاتي ميرسه كه مردها ميرسن.
حتي زن ميتونه به #كمالات پيامران مثل #عصمت، #معجزه و ساير اوصاف اونها برسه.
در اين ديدگاه اون چيزي كه ملاك برتري است، تقوا و عمل صالحه و مرد حق نداره خودش رو برتر از زن بدونه.
حالا شما مقايسه اي كنين، بين اين ديدگاه و بقيه ديدگاههايي كه تا حالا شنيدين يا روي اون بحث كرديم.
ببينين همون نگاهي نيست كه ميتونه مظلوميتهاي زن رو از جاهليت تا به امروز از چهره اش پاك كنه؟😊
از حرفهاي فاطمه لذت بردم.😇
نميدانم بقيه چه احساسي داشتند.
راحله در فكر بود. به نظر ميآمد هنوز مشغول تجزيه و تحليل حرفهاي فاطمه است.
عاطفه سعي ميكرد با ته يك پارچ، هسته زردآلو را بشكند.
ثريا اما بي خيال به نظر مي رسيد. سرد و بي تفاوت. مثل اين كه قبلا در اين جلسه نبوده است. « آيا حديث حاضر غايب شنيده اي؟ من در ميان جمع و دلم جاي ديگري است»
#ادامه_دارد.
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_پنجاه_وهفتم
فهيمه اولين كسي بود كه حرفي زد:
- بنظر من جالبه!ولي كو گوش شنوا؟😕
عاطفه در حالي كه با جديت ته پارچ را ميكوبيد روي هسته زردآلو، ابروهايش را بالا انداخت.
- فقط همين؟ جالبه؟!😟
هسته شكست. عاطفه فورا آنرا به درون دهانش انداخت. مزه مزه اي كرد ويكهو با خوشحالي رو كرد به فاطمه:😁😋
- عالي بود فاطمه جون! محشر بود! من همين رو پسنديدم.
نفهميدم هسته زرد آلو را ميگويد يا حرفهاي فاطمه را! ظاهرا سميه هم خيلي خوشش نيامد.😐
- عاطفه جان تو رو به امام هشتم بس كن ديگه!
عاطفه- چه كار كنم سميه جون! من تا موقعي كه پيرهن مشكي نپوشم، حواسم نيست كه مُحرّمه.😅
سمیه- باشه، هر جور ميدوني! خودت ميدوني و امام حسين!😒
روبه فاطمه كرد:
سمیه- به نظر من هم، نظريه خوبي بود. ولي نمي دونم چه قدر با منابع اسلامي و نظرات ديني سازگاره.🙁
قبل از اين كه فاطمه جوابي بدهد، راحله هم نظرش را گفت:
راحله - من هم خوشم اومد. تعريف نسبتا خوبي از هويت و شخصيت زن ارائه داده بود. البته بايد بيشتر روي جوانب مختلف و راهكارهاش بحث بشه. به نظر مياومد خيلي از مشكلات قبلي رو هم نداشت! ولي بگو ببينم، اين نظراز طرف كي ابراز شده؟ چه كساني به اين نظر قائلند؟!
فاطمه تعجب كرد.
- يعني چي؟ تعجب ميكنم كه ميگي مال كيه يا چه كساني به اون قائلند!! اين نظر اسلامه! نگاه اسلامه. اينها كه حرفهاي من نبود. نظر خيلي جديدي هم نيست. اولين بار هم حضرت محمد (ص) اون رو به مطرح كرد!
- يعني اين نظريه قرائت يا برداشت جديدي از اسلامه؟
- خير! تمام نظرياتي كه من گفتم عين خود اسلامه، همان اسلام ۱۴۰۰ سال پيش. 😊
- متوجه نمي شوم!
فاطمه- منظورم اينه كه ۱۴۰۰ سال پيش خدا در قرآن ملاك برتري رو چيز ديگه اي معرفي ميكنه:
« يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكروانثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا. انّ اكرمكم عندالله اتقيكم »
يعني «اي مردم ما شما را از زن و مرد خلق كرديم و براي شما گروهها و قبايلي قرار داديم براي اين كه يكديگر را بشناسيد. آگاه باشيد كه ملاك برتري شما نزد خدا تقواي شماست! » ديگه معني آيه كه كاملا واضحه! اما حالا كه صحبت از قرآن شد، بد نيست يكي از مثالهايي رو كه استادمون در بحثي درباره هويت زن، از قرآن ميزدن و براتون بگم. ايشون تاكيد ميكردن كه تمام صفاتي رو كه قران براي مومنين مياره، درمورد مرد و زن با هميدگه ميياره.
« و المسلمين و المسلمات و المومنين و المومنات، والقانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات، والصابرين و الصابرات » نكته لطيف ديگه اي رو كه ياد آوري ميكردن اين بود كه قرآن چه درباره اهل ايمان و چه درباره اهل كفر وقتي خواسته مثال بزنه، از زنها مثال زده. زن فرعون و مريم نمونه همه اهل ايمان و زن لوط و نوح نمونه همه اهل كفر.👌
فهيمه مثل هميشه وقتي كه درمورد حرفش ترديد داشت، در حال حرف زدن بيني اش را ميخاراند.
- راستش بايد اعتراف كنم كه من براي اولين باره به چنين نظر جالبي برخورد ميكنم. براي اولين بار هم هست كه ميشنوم #نگاه_اسلام_به_زن، چنين نگاه خوب و زيبايي باشه. چون تا اون جا كه يادمه، دست كم خود من يا اطرافيام هيچ وقت چنين برداشت يا تعبيري رو از نظريه اسلام راجع به زن نداشتيم. معمولا فكر ميكردم كه اسلام به زنها كمي بي توجهي كرده.
راحله هم تاكيد كرد:
- البته نه اين كه خداي نكرده فكر كنين ما اسلام رو قبول نداريم. ولي خود من هم گاهي چنين حالت يا نظري رو كه فهيمه ميگه نسبت به بعضي از مطالب يا احكام اسلامي پيدا ميكردم. البته به عقيده من، اينهايي كه براي ما گفته ان يكسري برداشتهاي مردانه حقوقدانها و مفسران قرآن از اسلام بوده نه خود حقيقت دين. ميدونين كه درحقيقت، چيزي كه ما الان باهش به نام دين مواجهيم، يه قرائت مردانه از اسلامه!
با يك نگاه به فاطمه، فهميدم ناراحت است. سه روز بيشتر نبود با فاطمه آشنا شده بودم، اما انگار سالها بود ميشناختمش. به خيلي از روحيات و حالات و رفتارهايش آشنا شده بودم و هر بار از روي حركات و لحن حرف زدنش ميفهميدم چه احساسي دارد. اين همه انس و شناخت من به فاطمه، براي خودم هم عجيب بود.
به هر حال از همان چند لحظه مكث فاطمه و نگاه خيره اي كه به راحله كرد، فهميدم زياد از حرف راحله خوشش نيامده است. ولي آن قدر آرام بود كه هيچ كس حتي چنين شكي هم برايش پيش نيامد
با همان آرامش هميشگي اش گفت
#ادامه_دارد
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@charkhfalak500
@charkhfalak110
@zekrabab125
@zekrabab
گام دوم انقلاب.pptx
201.4K
مجموعه پاورپوینت بیانیه گام دوم انقلاب
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
مربی یار.apk
17.44M
✨﷽✨
👨اولین و جامعترین #برنامه #تبلیغی #کودکان و #نوجوانان👶
👌بسیار عالی وکاربردی با محیط گرافیکی زیبا🌀
دیگه در #اجرا برای #کودک و #نوجوان راحت باشید
#مبلغین از دست ندید 💯💯
پیشنهاد دانلود👌👌
باماهمراهباشید 🔰🔰
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
حاصل عمر.pdf
3.4M
📕 #حاصل_عمر
سامرست موام
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
عشق صوفیانه.pdf
9.38M
#عشق_صوفیانه
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
بیایید بعضی وقتها کتاب نذر کنید دست به دست همدگر این فرهنگ رو راهاندازی کنید
عزیزانی که فرزند کوچک دارن میتونن #ذکر_ایام_هفته رو با این شعر یادشون بدن...
🌹🌹
شنبه شروع هفته خدا یادم نرفته
خالق این جهانه خدای آسمانه
ذکر لبم همینه یارب العالمینه
🌹🌹
یکشنبه یادت باشه خدابا بنده هاشه
بازم دلت رو شادکن بخشندگی شو یادکن
بگوهمین رو والسلام یاذالجلال والاکرام
🌹🌹
بعداز روز یکشنبه رسید روز دوشنبه
از ته دل میخونم خدای مهربونم
توقلبای ما جاته یا قاضی الحاجاته
🌹🌹
سه شنبه هم یه روزه نذار دلت بسوزه
بازم خداخدا کن نعمتاشو نگاه کن
بگو فقط تو همین یا ارحم الراحمین
🌹🌹
توی تموم روزا مثل چهارشنبه ها
خدارو میشه یادکرد شادی هارو زیاد کرد
ذکر خدا معلومه یاحی ویاقیومه
🌹🌹
هست ذکرپنج شنبه ها شکوه ولطف خدا
لااله الاالله خدایی نیست جز خدا
ملک الحق المبین لطفهای او را ببین
🌹🌹
جمعه ها باصلوات تو میرسی به حاجات
دعا دعا دعاکن خدارو توصداکن
خدا ظهور آقا نزدیکتر بفرما
آمین
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ روزای خوب خدا
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اسکار
بفرست برا دوستات😍
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
روش تبلیغ کودک و نوجوان.pdf
811.4K
🔰 درسنامه «روش تبلیغ کودک و نوجوان»
🔗 کاری از : مرکز آموزشهای تخصصی تبلیغ _سفیران هدایت
#روش_تبلیغ_کودک_و_نوجوان
#مهارتی_خطابی
#کارورزی_روشها
#فن_خطابه
#روش_سخنرانی
#کلاسداری
دانلود درسنامه
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇
♦️☀️ 13 رمان آماده که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇
https://eitaa.com/zekrabab125/28930
💚💚💚💚💚
♣️♣️ رمانهای صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇
https://eitaa.com/zekrabab125/13557
📚 #اولین کتاب #صوتی 👆فتح خون👆6 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/18294
📚 #دومین کتاب #صوتی 👆 معراج 👆9 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/18447
📚 #سومین کتاب #صوتی👆زندگینامه و خاطرات ابراهیم هادی👆13 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/19154
📚 #چهارمین کتاب #صوتی👆آن 23 نفر👆6قسمت👆
https://eitaa.com/zekrabab125/19400
📚 #پنجمین کتاب #صوتی 👆 آب هرگز نمیمیرد 👆28قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/20602
📚 #ششمین کتاب #صوتی👆بانوی انقلاب همسرخمینی 👆 6 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/20719
📚 #هفتومین کتاب #صوتی👆اوضاعایران درآخرالزمان 👆 7 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/20820
#هشتومین کتاب #صوتی👆آخرالزمان👆 9 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/21012
#نهمین کتاب #صوتی👆نهجالبلاغه👆شامل ، خطبهها ، نامهها ، حکمتها
https://eitaa.com/zekrabab125/27227
#دهمین کتاب #صوتی👆خواهر گمشده👆6قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/27275
#یازدهمین کتاب #صوتی👆نمایشنامه #دا👆10قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/28182
#دوازهمین کتاب #صوتی👆مسائل خانواده👆40قسمت
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇
♦️♦️ #کتابهایpdf و #نرمافزار = #اعتقادی #اخلاقی #کاربردی و مهم و ارزشمند 🌻و امکانات زیاد دیگر... را در این کانال #دانلود کنید.
🔴🔵🔴لینک راهنمای کتابهای pdf و نرم افزارها که تا به الانه در کانال قرار گرفته 👇تماما مذهبی👇اسلامی
🍎لیست اول 👇
https://eitaa.com/zekrabab125/19259
💚 تعداد 51 نرمافزار و کتاب pdf کاربردی , رمان عقیدتی ، سیاسی ، و ..... 👆👆👆
🍎لیست دوم 👇
https://eitaa.com/zekrabab125/20779
💚 تعداد زیادی نرم افزارهای و کتاب pdf کاربردی ، عقیدتی ، حدیثی ، و .....👆👆
🍎لیست سوم👇
https://eitaa.com/zekrabab125/27333
💚 تعداد 130 کتابهای pdf = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆
🍎لیست چهارم👇
https://eitaa.com/zekrabab125/29115
💚 تعداد 100 کتابهای pdf و نرمافزار = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆