📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
♣️♣️ رمانهای صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇 https://eitaa
.
♦️ رمانهای صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده #کلیک_کنید👆
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
☑️ لینکها برای راحتی شما 👇👇👇 ♦️♦️بیش از 600 #کتابهایpdf و #نرمافزارهای = شامل #رمانها #اعتقادی #اخل
..
♦️بیش از 600 #کتابهایpdf و #نرمافزارهای = شامل #رمانها #اعتقادی #اخلاقی #کاربردی و مهم و ارزشمند 🌻و امکانات زیاد دیگر... را در این کانال #دانلود کنید. 👆👆👆
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
🔴🔴🔴 ♣️♣️ رمانهای متنی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇 💚رمان ( #پ
.
♦️ رمانهای متنی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده #کلیک_کنید👆
https://eitaa.com/Be_win/2069
کاری پردرامد برای مشهدیا
هدایت شده از 📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت چهاردهم زیر معبد سلیمان ، درگیری سختی بین نظامیان آمریکا و عنکب
💠 داستان تخیلی
#تسخیر_زمین
💠 قسمت پانزدهم
نگهبانان زندان اجنه ، با ترس و وحشت ، وارد قصر فرمانروا شدند
به فرمانروا گفتند :
قربان ، جانتان سلامت
یک خبر وحشتناک
همه زندانی ها ، از زندان فرار کردند
فرمانروا با ناراحتی گفت :
این چطور ممکنه ؟!
کی فراری شون داده ؟!
نگهبانان زندان گفتند :
قربان ، ما هم متوجه نشدیم چطور فرار کردن
به خدا ما حتی یک لحظه هم ، پست مون رو ترک نکردیم
صدایی هم نشنیدیم
انگار دود شدند رفتن هوا ،
انگار غیب شدند
انگار آب شدن رفتن توی زمین
باور کنید ما کوتاهی نکردیم
فرمانروا ، مشتی بر جادستی کرسی خود زد و گفت :
وای خدای من ...
حتما اونا موفق شدند که سنگهای انگشتر را پیدا کنند
باید به همه هشدار بدهیم
فرمانروا از جای خود برمی خیزد و می گوید :
برید به همه کشورها بگویید ، که مواظب حملات شیاطین باشند
به همه بگویید که نیروهای خود را در حالت آماده باش قرار دهند
خودِ فرمانروا هم ، شخصاً به حضور امام خامنه ای رسید
و با ناراحتی ، فرار زندانیان و تکمیل انگشتر سه سنگ را به اطلاع ایشان رساند
امام خامنه ای ، با آرامش گفت :
آرامش خود را حفظ کنید
و نیروهای خود را به آرامش دعوت کنید
فرشته ها و حسین و بچه های انقلابی ، در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی ، در لابلای کتابهایش ، به دنبال سرنخی از آخرین قطعه لوح بودند
اسرافیل ، یک دفعه داد زد :
پیدا کردم ، قربان پیدا کردم
کتابی را جلوی جبرئیل قرار داد و گفت :
در این کتاب آمده است
که در دهه پنجاه ، داشتند کف حرم مطهر حضرت معصومه را ، مرمت می کردند ؛
که ناگهان مشاهده کردند ، قبر شریف امامزاده حسین ، که کنار پایه دیوار ، و کنار ضریح بود ، باز شد
به اذن خدا ، پیکر مبارکش ، تر و تازه بود
گویی همین الان ، او را در قبر گذاشته بودند .
و این در حالی بود که حدود ۱۴ قرن از مرگش می گذرد
وقتی جنازه را بیرون آوردند تا قبر را درست کنند ،
تکه چوبی در آن یافتند که هم شبیه چوب بود و هم سفتی سنگ را داشت ،
و روی آن ، نام حضرت زهرا ، حک شده بود .
چندسالی آن لوح ، دست متولی حرم بود
تا اینکه باران شدیدی در قم آمد
آب رودخانه ، خیلی بالا آمده بود
به حدی بالا آمد ، که نزدیک بود قبر حضرت معصومه نیز ، غرق شود
همه خادمین و زائرینی که در حرم بودند ، از ترس اینکه قبر حضرت زیر آب برود ، گریه و زاری کردند
و خدا را به اهل بیت قسم دادند ، که نگذارد آب داخل قبر حضرت شود
متولی حرم ، که از نگرانی ، به خود می پیچید
با سرعت به اتاقش رفت و تکه چوبی را با خود آورد
این همان چوبی بود که روی آن ، نام "زهرا " ، نوشته شده بود
با چشمانی اشکبار ، چوب را درون رودخانه انداخت و گفت : یا زهرا
که ناگهان ، نوری از ضریح حضرت معصومه ، به سرعت به سمت چوب آمد
و در کمال ناباوری ، همه دیدند که به اذن خدا ، آب رودخانه ، پایین آمد و خطر رفع شد
حسین با شنیدن این حرف ، فریادی زد و گفت :
🌷 آره خودشه ...
💠 ادامه دارد ... 💠
📝 نویسنده : حامد طرفی
👈 #کانال_داستان_و_رمان
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز
🌞 کپی با صلوات 🌞
❣ با مدیریت #ذکراباد
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت پانزدهم نگهبانان زندان اجنه ، با ترس و وحشت ، وارد قصر فرمانروا
💠 داستان تخیلی
#تسخیر_زمین
💠 قسمت شانزدهم
حسین با شنیدن این حرف ، فریادی زد و گفت :
آره خودشه
ما فکر می کردیم : اگر همه قطعه ها کنار هم قرار بگیرند ، قدرت لوح ، فعال میشه
در حالی که این تکه ها ، هر کدام ، یک قدرت اند
اسرافیل گفت :
یعنی بدون قطعه آخری ، می توانیم از قدرت این پنج قطعه استفاده کنیم ؟!
حسین : بله که میشه
اسرافیل : آخه چطوری ؟!
حسین : اون با من
یکی از بسیجان ، سرآسیمه و شتابان ، وارد کتابخانه شد
همه نگاه ها متوجه او شد
حسین گفت : چه خبرته پسر ، آرومتر
بسیجی گفت :
قرارگاه ، اعلام آماده باش کرده
همه جن های زندانی فرار کردند
میگن شیاطین و ارواح هم آزاد شدند
حسین به دوستانش رو کرد و گفت :
شما برید کمک مردم ،
منم کار دارم ، باید تا یه جایی برم
فقط بی زحمت ، یکی از قطعه های لوح را به من امانت دهید
جبرئیل : می خواهی چکار کنی ؟!
حسین : بعدا بهتون می گم
حسین ، قطعه " الله " را گرفت و به سمت آزمایشگاه خودش رفت
مداد و کاغذ نقشه کشی برداشت و شروع به طراحی کرد
حسین ، یک اسلحه طراحی کرد
و به سمت سپاه رفت
از فرمانده سپاه خواست تا این اسلحه را برایش بسازند
فرمانده سپاه هم ، به مسئول اسلحه سازی نامه نوشت تا با حسین همکاری کنند .
حسین به سرعت به طرف کارگاه رفت
زمین و آسمان بیت المقدس ، پر از شیاطین و ارواح انسان ها و ارواح حیوانات شرور و اجنه کافر ، شده که همگی آماده حمله به دنیای انسانها بودند
خناس به ساروز گفت :
هدف ما ، نابودی ایران است
با تمام قوا و بدون توقف ، به طرف ایران حرکت کنید
ساروز گفت :
قربان ، نظرتان چیست که نیروها را تقسیم کنیم و به همه کشورهای اسلامی حمله کنیم
خناس گفت :
نوبت آنها هم می رسد
عجله نکن
آنها با یک فوت ، تسلیم می شوند
اما کابوس شب و روز ما ، ایران است
ابر قدرت دنیای اسلام ، ایران است
تا ایران هست ، ما نمی توانیم هیچ کشوری را فتح کنیم
خناس ، انگشتر را تحویل ساروز داد و گفت :
بروید همه جا را به آتش بکشید
حزب شیطان ، وارد کشورهای لبنان و سوریه و ترکیه و اردن شدند تا از آنجا به ایران حمله کنند .
💠 ادامه دارد ... 💠
📝 نویسنده : حامد طرفی
👈 #کانال_داستان_و_رمان
#تلاش_کن #طلاش_کن💰
@Be_win ☘ مسیرسبز
اینجا زندگیتو متحول کن 👆
نگی نگفتی مدیریت ذکراباد
https://eitaa.com/Be_win/2069
کاری پردرامد برای مشهدیا
هدایت شده از 📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
💠 داستان تخیلی #تسخیر_زمین 💠 قسمت شانزدهم حسین با شنیدن این حرف ، فریادی زد و گفت : آره خودشه
💠 داستان تخیلی
#تسخیر_زمین
💠 قسمت هفدهم
دوباره همه کشورها ، با ایران متحد شدند
جن های مسلمان ، صف به صف به طرف شیاطین حمله کردند
نیروهای انسانی و اسلامی هم پس از پی ریزی نقشه جنگ ، در سوریه ، عراق ، لبنان ، اردن و ترکیه ، با شیاطین درگیر شدند
اسرافیل و گروهش ، در حرم حضرت معصومه و رودقم ، به دنبال قطعه آخر لوح حضرت نوح بودند
حسین هم بی وقفه و به صورت شبانه روزی ، با متخصصین اسلحه سازی ، روی ساخت اسلحه ، کار کردند
حسین ، قطعه الله را درون اسلحه ، جاسازی کرد .
اسلحه را آزمایش کردند ، اما هیچ اتفاقی نیفتاد
فشنگهای معمولی را در اسلحه قرار دادند و تیراندازی کردند
اما غیر از شلیک معمولی تیر ، باز هم اتفاق خاصی نیفتاد
حسین ، ساعت ها روی فعال کردن اسلحه ، فکر کرد .
تا اینکه به یاد نوشته های آیت الله مرعشی افتاد ؛
متولی حرم ، وقتی قطعه حضرت زهرا را در آب رودخانه انداخت ، دوتا ویژگی داشت
اول ایمان او به قدرت حضرت زهرا ، نه لوح ، چون او نمی دانست که آن چوب ، قطعه ای از لوح حضرت نوح بود
دوم اینکه هنگام انداختن چوب ، یا زهرا گفت
حسین با قلبی آرام ، بلند شد و به طرف اسلحه رفت
اسلحه را گرفت و باز کرد ، قطعه الله را خارج کرد و به طرف لبهای خود ، بالا آورد ، آن قطعه را بوسید و سرجای خودش گذاشت
نگاهی به ماشین سوخته وسط پادگان انداخت
به خداوند عزوجل ، متوسل شد و نیت کرد که آن را منفجر کند
با ایمان به قدرت خداوند عزوجل ، آرام یا الله گفت و شلیک کرد
که ناگهان ، ماشین منفجر شد و حسین به زمین افتاد
مسیحیان و یهودیان ، از سراسر جهان ، به کمک ایران آمدند
به دستور علما ، همه مسلمانان جهان ، متحد شدند
سرخ پوست ها و سیاه پوست ها هم ، از آمریکا و سایر کشورها ، خود را به روسیه رساندند و از آنجا به طرف لبنان و سوریه ، برای کمک به مسلمانان حرکت کردند
همه پیروزی ها برای حزب شیطان بود
چون شیاطین ، در انسانها نفوذ می کردند ، و قلب و روح و فکر آنها را تسخیر می کردند و آنها را به یک شیطان ، تبدیل می کردند
ساروز هم ، با استفاده از انگشتر ، همه جا را به آتش کشید و انسانها را ، با شدیدترین باد ، به عقب می راند
به کمک همین باد ، نظم و یکپارچگی نیروهای مسلمان را ، متلاشی می کرد
همچنین نیروهای خود را ، به دور دستها ، منتقل می کرد
امکان مبارزه مستقیم با شیاطین ممکن نبود
آنها هم نامرئی می شوند هم می توانند درون انسان نفوذ کنند
هم آتش ، تسخیر آنها بود هم باد
تعداد انسانهایی که مسخر شیاطین شدند ، روبه افزونی بود ...
💠 ادامه دارد ... 💠
📝 نویسنده : حامد طرفی
👈 #کانال_داستان_و_رمان
#تلاش_کن #طلاش_کن💰
@Be_win ☘ مسیرسبز
اینجا زندگیتو متحول کن 👆
نگی نگفتی مدیریت ذکراباد