فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊به زمین تا که رسیدی همه جا زیبا شد
هرچه گل بود شکفت و دل باران وا شد
هر فرشته به تو یک نام بهشتی می داد
آسمان دید که مجموعه ی آن “زهرا” شد🕊
مادر
شعر نمیخواهد،
جمله نمیخواهد،
نامه نمیخواهد،
او خودش کتاب ناخوانده است!
#ستاره
#میلادحضرتزهراسلاماللهعلیها
#مادر
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
یادداشت💌✍
🔮قول دادن ممنوع
✍️مریم زارعی
مادرها خوب میدانند که نباید قول بدهند و تضمین کنند که فلان کار را حتما انجام میدهند. زیرا همواره فسقلیهای ریزه میزه غیرقابل پیشبینی، وجود دارند تا نگذارند تو به نحو احسن کار را انجام دهی!
من هم قول ندادم اما دلم میخواست در هیأتی که هر دو هفته یکبار حالِ دلِمان را خوب میکند و استاد و شاگرد را کنار هم قرار میدهد و با نیت خالص به بحث و گفتگو میپردازد، فعال باشم.
دلم میخواست در جشنواره غذا که استثنائا این هفته به مناسبت میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها و روز مادر برگزار میشود، شرکت کنم.
از روز قبل مواد کوفته را خیس کرده بودم و صبح از خواب بیدارشدم تا قبل از بیدار شدن بچهها، کوفته را بار بگذارم؛ اما تا دم و دستگاه را آوردم، صدای «مامان مامان!» به گوش رسید! بله، اولی بیدار شده بود. نفس عمیقی کشیدم و در حال شکرگزاری بودم که: «خدایا ممنون که بیدار نشد!» صدای گریه دومی بلند شد! خواستم از فرط خوشحالی،بخوانید گریه و آه، به سجده روم که تلفن زنگ خورد!
تلفن را جواب دادم و بیخیال کوفته شدم،گفتم اول به بچهها صبحانه دهم تا بعد در نهایت آرامش مراحل مقدماتی کوفته را انجام دهم!
ساعت تقریبا ده شده بود و هنوز کوفتهای در راه نبود! دستگاه را روشن کردم تا مواد را چرخ و آسیاب کنم. فسقلی دوم از صدایش ترسید و گریه کرد، فسقلی نخست که مشغول بازی بود سریع آمد و گفت « این چیه؟ میخوام کمکت بدم!»[ پروردگارا،همین را کم داشتیم]گفتم: «آبجی را ساکت کنی بهترین کمک به من است.»اما او اصرار داشت که جور دیگر کمکم دهد! قیافه من آن لحظه دیدنی بود!
بعد از آسیاب کردن مواد کوفته، دیدم دومی از گریه هلاک است. او را در تاب گذاشتم تا آرام شود، اما اولی گریه کرد که: «من هم میخوام سوار تاب شوم.»
[خدای من! در سه سال عمر شریفش شاید دو بار تاب بازی کرده باشد!]
گفتم:« نوبت آبجی پر شود بعد تو.»
اما گوشش بدهکار نبود و همچنان گریه میکرد؛ خلاصه اینکه، دستی به تاب و بچه بود و دستی به غذا و کوفته!
اینکه طعمش خوب شد یا نه، نمیدانم
اما این را خوب میدانم که ابر و باد و ماه و فلک کاری میکنند که در روزهای پر کار، بچهها هم پر سر و صدا شوند، حکمتش را نمیدانم! اما خوشحالم از اینکه اجازه میدهند من با وجود دو تا فسقلی در جلسات هیأت شرکت کنم.
#چهارمینخاطرهنگاریهیات
#هیات
#حضرت_زهرا
#انجمن_تاریخ_جامعه_الزهرا
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
✨✨✨✨
قِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ ، مَا حَقُّ الْوَالِدَةِ فَقَالَ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَوْ أَنَّهُ عَدَدَ رَمْلِ عَالِجٍ وَ قَطْرِ الْمَطَرِ أَيَّامَ الدُّنْيَا قَامَ بَيْنَ يَدَيْهَا مَا عَدَلَ ذَلِكَ يَوْمَ حَمَلَتْهُ فِي بَطْنِهَا.
از رسول خدا (ع) سؤال کردند حق مادر چیست؟ فرمود: هیهات: هیهات: اگر به عدد ریگهای بیابان و قطرههای باران در خدمت مادر بایستید معادل یک روزی که در شکم او بودهاید، نخواهد بود.
«مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۲۰۳»
✨✨✨✨✨✨
بوی عطر خاص
هر آدمی عطر خاصی دارد.
بعضی عطرها ماندنی هستند؛
اصلا تکرار ناشدنی هستند!
خط بوی آنها تا ابد در مشام استشمام میشود...
حتی اگر از نظرها محو شوند!
و چه عطر ماندگاری دارد عطر وجود مادر...
میدانی چرا؟
چون او عجیب بوی خدا میدهد.
✍️نجمه صالحی
✨✨✨✨✨✨✨
#مادر
#میلاد_حضرت_زهرا
#بازنشر
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
☝️☝️☝️عکس بانو زینب السادات همایونی از شاگردان بانو مجتهده امین☝️☝️☝️
🔮لطفا توجه!
انتشار تصویر نادرست!
عکسی که از بانو مجتهده امین همه جا پخش است، در واقع عکس ایشان نیست!
دکتر ناهید طیبی کتابی در مورد بانو مجتهده امین دارند (زندگی بانوی ایرانی: بانوی مجتهده نصرتالسادات امین" سال 1380 منتشر شده) که از بانو همایونی از شاگردان مجتهده مصاحبه کردند و در قالب کتاب آوردند.
خانم دکتر طیبی، استاد عزیزم، عکس واقعی مجتهده امین را دارند و خیلی تاکید میکنند که این عکس اشتباهی منتشر میشود و متاسفانه در گوگل و ...هنگام جستجو این عکس نمایش داده میشود!
حواسمان باشد ما در انتشار این عکس سهیم نباشیم و دیگران را هم به این نکته توجه دهیم!
✍️نجمه صالحی
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
یادداشت💌✍
☝️☝️☝️عکس بانو زینب السادات همایونی از شاگردان بانو مجتهده امین☝️☝️☝️ 🔮لطفا توجه! انتشار تصویر ناد
🔮🔮توجه
عکس واقعی بانو مجتهده امین ارسالی از طرف خانم دکتر ناهید طیبی
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
🔅سخاوتمندی
گاهی انسان وقتی به یک مکان جدید یا موقعیت جدید وارد میشود، بخاطر ناآشنایی با محیط نگران است، اما به محض ورود و دیدن لبخند یک نفر، تمام یا حجمی از آن نگرانیها کاسته میشود. تصور کنید این لبخند در موقعیت نگرانی حال عزیزان در مطب دکتر یا بیمارستان یا ...باشد!
بارها شنیدهایم که روی گشاده، خاطره خوب در ذهنها ثبت میکند، هر چند شاید این لبخند چند ثانیه طول نکشد؛ اما خاطره آن جاودان است.
امام صادق عليه السلام میفرمایند : هر كه به چهره برادر خود لبخند زند، آن لبخند براى او حسنهاى باشد.(الكافي : 2/206/1 .)
هدیه دادن یا سخاوتمندی همیشه به بخشش مال و مادیات نیست، گاهی بذل یک لبخند اثرگذارتر است! در بذل لبخند سخاوتمند باشیم!
✍️نجمه صالحی
#لبخند
#خوشرویی
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
یادداشت💌✍
چندوقتی است... چندوقتی است دلم برای خودم تنگ شده؛ دلم برای کودکیهایم تنگ شده؛ دلم برای بازیهای سا
🍃چند وقتی است دلم برای پرسه زدن در روزهای گذشتهیدور تنگ شده...🍃
به لطف خدا یادداشتم با عنوان «چند وقتیاست...» که سال ۱۴۰۰ منتشر شد، خیلی بازخورد داشت.
امروز هم همان دلتنگی به سراغم آمد و این بار دلم برای این یادداشت هم تنگ شد!
خواندن دوبارهاش خالی از لطف نیست، احتمالا حس مشترک خیلیها بوده است.
لینک یادداشت👇
https://eitaa.com/javal60/431
🍃روزهایتان سراسر شادی الهی🍃
یاعلی علیهالسلام
✍️نجمه صالحی
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
دوشنبههای امام حسینی، وعدهگاه تاریخدوستان و تاریخپژوهان
مدتی است دوشنبهها، وعدهگاه بانوانتاریخدوست شده اما به دور از چارچوب اداری و رسمی؛ تجمعی صمیمانه برای تاریخیها.
نام این جمع صمیمی را با نام هیأت عجین کردیم تا متبرک شود به نام و یاد اهل بیت علیهمالسلام.
باوجود اینکه نام هیأت دارد اما متفاوت است با دیگر هیأتها؛ ماهیت این تجمع، گفتگومحوری است و در واقع منبری و سخنران نداریم تا مثل همیشه، یک نفر گوینده و مابقی شنونده باشند.
هیأت ما مکانی است برای اظهارنظرهای مختلف، حول یک موضوع تاریخی از پیش تعیین شده.
جمعیت ما هرچند زیاد نیست اما بسیار صمیمی و خوشفکر است. استاد و شاگرد، تاریخی و غیر تاریخی در اینجا به بحث و گفتگو میپردازند و گرههای ذهنیشان را باز میکنند.
آنچه هیأت ما را زیباتر میکند، نام و روز برگزاری آن است و زمان آغاز فعالیت آن که مصادف بود با دهه اول محرم و این تقارن زیبا، برکت و نشاط آن را دو چندان کرد و از آن وقت است که روزهای دوشنبهما، رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است.
✍️زهرا مهرجویی
#پنجمینخاطرهنگاریهیات
#هیات
#انجمن_تاریخ_جامعه_الزهرا
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
هیئت یاوران زینبی
✍️زهرا کبیری پور
من از بچگی در هیئت بزرگ شدم. یک هیئتی داشتیم که برای فامیلهای مقیم مرکزمان بود و هر هفته شبهای جمعه به صرف دعای کمیل برگزار میشد.
این هیئت خاندانیِ ما دم و دستگاه ویژهایی داشت، از تابلوی چراغداری که به کمک پدر جلوی در خانه میگذاشتیم تا دیگها و ظرفهای بسیاری که برای مراسم عروسی و عزای خاندان تهیه شده بود. این هیئت خانوادگیِ ما چرخشی بود و هر هفته در منزل یکی از اقوام برگزار میشد. ابتدای جلسه با ختم قرآن شروع میشد و معمولا در هر جلسه ختم یک جزء به پایان میرسید. اگرچه هیئت ویژهی برادران بود اما وقتهایی که در منزل عموها بود، ما هم شَرف حضور پیدا میکردیم و در اتاق کوچکی که زنعموها و دخترهایشان نشسته بودند در یک فضای صمیمی در جو هیئت قرار میگرفتیم.
بگذریم... در سالهای نوجوانیِ من به دلایلی چراغ این هیئت خاموش شد، اما از آنجا که پدر و برادرهای من هیئتی بودن و دوباره از آنجایی که هیئت محلهمان بیجا و مکان مانده بود، پدرم پیشنهاد دادند این هیئت که شبهای چهارشنبهی هر هفته برگزار میشد در خانهی ما برگزار شود و از آن به بعد ما هر چهارشنبه شب، در منزلمان ذکر روضه داشتیم.
این هیئتی بودن در خون ما بود و تا بعد از ازدواجمان هم با ما ماند، تا اینکه با آمدن بچهها هیئت رفتن کمی مشکل شد.
اگرچه همچنان ادامه داشت اما نه به پر رنگیِ سالهای قبل. تا اینکه یک روز یکی از دوستان عزیزم که به واسطهی تاریخ با هم آشنا شدیم، از تأسیس یک هیئت گفتگو محور خبر داد، هیئتی که قرار بود قواعد را بر هم بزند و از حالت سنتیِ تمام هیئتهای کوچک و بزرگ خارج شود.
هیئتی که همه سخنران، روضهخوان و چایی ریز بودن و قرار بود تمام تاریخپژوهان، تاریخجویان و تاریخ دوستان را دور هم جمع کند.
بنا نبود کسی بر دیگری برتری داشته باشد و استاد و شاگرد شانه به شانهی هم وارد معرکهی مباحثه میشدند، مباحثهایی که موضوعش و منابع پیشنهادیاش چند روز قبلتر به اشتراک گذاشته میشد.
این هیئت همهجوره قواعد را بر هم زده بود و نوآوری را به اوج رسانده بود و به جای هر هفته بنا شد، یک هفته درمیان برگزار شود. طعم این هیئت با هیئتهایی که تا به حال رفته بودم خیلی فرق میکرد و اشتیاق من را بیشتر.
اینکه در یک جمع کوچک اما صمیمی مباحث تاریخی مورد تحلیل قرار میگرفت، برای من تاریخدوستِ تاریخخوان نورٌ علی نور بود.
اگرچه هنوز هم گاهی سلب توفیق میشوم اما از اینکه من هم عضو کوچکی از این مجموعه هستم، به خودم افتخار میکنم.
https://eitaa.com/Delneveshteeee/334
#ششمینخاطرهنگاریهیات
#یاوران_زینبی
#تاریخ
#انجمن_تاریخ_جامعه_الزهرا
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
🔖اولین متن دعوت هیأت یاوران زینبی
«شور حسینی را با شعور حسینی همراه کنیم!»
همزمانباآغازمحرمالحرام سال ۱۴۴۴هجریقمری، هیأتیحسینی متشکل از «بانوان فرهیختهتاریخپژوه» بنا نهادیم تا در کنارهم، زوایای مختلف واقعه عاشورا و پیامدهای آن را در تاریخ اسلام، رویدادهای تاریخی و... بررسی کرده و چگونه حسینیزیستن را با هم مرور کنیم و بانوانیانسانساز شویم، جهت زمینهسازی ظهور امام زمان عَجَّلَاللهتعالیفرجهالشریف.
به همینمنظور قرار «دوشنبههای امامحسینی» را بنیان نهادیم تا با مدد وجود نازنین سیدالشهدا علیهالسلام گامی در جهت تبیین مکتب انسانساز ایشان برداریم.
پیش از هر محفل، موضوعی عنوان میشود تا بانوان با پیشمطالعه حاضر شوند و بارش فکری در مسیر تاریخ پژوهی و نیز عاشورا پژوهی اتفاق افتد و گامی در راه تبیین نهضت عاشورا برداشته شود.
زمان قرار دوشنبههای دوهفته یکبار و
مکان قرار هم متغیر و در منزل دوستان عزیز
الحمدلله در این هفتهها خاطراتی از آمد و رفتها، محتوای جلسات، تعاملات، دوستیهای جدید شکل گرفت؛ که قرار است در روزهای آینده شرکتکنندگان بیشتر بنگارند تا ثبت شود به یادگار و منتقل شود به دیگران برای الگوگیری ان شالله.
🍃الحمدلله علی کل حال🍃
✍️نجمه صالحی
#هفتمینخاطرهنگاریهیات
#انجمن_تاریخ_جامعه_الزهرا
#هیات_یاوران_زینبی
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
یادداشت💌✍
🔖اولین متن دعوت هیأت یاوران زینبی «شور حسینی را با شعور حسینی همراه کنیم!» همزمانباآغازمحرمال
هیأت خانگی
✍️آسیه آخوندقرقی
اولین باری که پیام دعوت به هیأت گروه تاریخ را دیدم، کنجکاو شدم مگر هیأت تاریخی گفتگومحور هم میشود داشت؟ خلاصه مهیای رفتن شدم و در دلم شوق وصف ناپذیر، آدرس نزدیک و سر راست بود، گمان کردم چقدر زود میرسم! برخلاف تصور مثبتم، آدرس را پیدا نکردم و در کوچهها سرگردان شدم، نتوانستم به موقع برسم و کلی از وقت گذشته بود.
جایی برای نشستن یافتم. موضوع خوبی بود، بحث زنان عاشورایی. جو صمیمی و بی تکلفی حاکم بود، یاد هیأتهای دوران نوجوانیام افتادم.
پرت شدم به خاطراتم، تازه به سن تکلیف رسیده بودم، منزل ما تقسیم کار بود و قرعه ظرف شستن به من افتاد و خواهر هفت سالهام کمکم میآمد.
بعد از افطار زمان میبرد تا بروم ظرف بشویم، ما پر جمعیت بودیم و من هم بعد از افطار سختم بود. فکر میکنم هنگام افطار همه ظرفهای خانه جمع شده بود و من باید به دادشان میرسیدم.
یکی از شبها قرار بود هیأت مردانه منزل ما برگزار شود. آشپزخانه چسبیده به اتاق مهمان بود. برخی از مهمانها نمیدانم کی افطار میکردند که هنوز سفره جمع نشده میرسیدند. بلافاصله افطار نخورده کوه ظرف راهی سینک شد. به خواهرم گفتم:«بدو بریم ظرف بشوریم مهمونا فک کنن چقدر ما زرنگ و کاری هستیم» حتی الان تصورش را میکنم به این شیرینکاری خودم میخندم و جزو خاطرات مشترک من و خواهرم شده و هنوز لبخند به لبمان میآورد.
چنان با سر و صدا ظرفها را میشستیم که نه تنها مهمانها بلکه همسایهها هم بفهمند ما مشغول چه کاری هستیم. غرق شستن بودیم و به هم میگفتیم:«یعنی بهنظرت فهمیدند ما داریم ظرفها را بلافاصله بعد افطار میشوریم؟»
هیأت شروع شده بود و صدای قرآن میآمد که در آشپزخانه باز شد و برادرم با تشر وارد شد: «چه خبرتونه همه فهمیدن که شما ظرف میشورید.» ما که خیالمان راحت شد که همه فهمیدند، لبخند زنان و با آرامش و این بار بدون صدا کار را ادامه دادیم. عملیات موفقیتآمیز بود.
همیشه با شنیدن نام هیأت یا ماه رمضان و افطار یاد این خاطره میافتم که چقدر در غرق در افکار کودکانه خود بودیم. حتی با گذشت چند دهه از آن خاطره، هنوز در ذهنم پررنگ است.
با صدای روضه و گریه خانمها، به هیأت بانوان تاریخ پژوه برگشتم، تجربه خوبی بود!
#هیاتیاورانزینبی
#هشتمین_خاطرهنگاریهیأت
#انجمن_تاریخ_جامعه_الزهرا
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
.
کوه تاریخی
✍نجمه صالحی
گفتم: ستاره که چشمک میزند، میدرخشد در میان تاریکیها! انگار وجودش، یادش، گرما است برای آسمان! مثل نان داغ اول صبح در روزهای سرد زمستان! بوی سیب گلاب میدهد انگار! بوی عطر بهارنارنجهای اول بهار!
آرام قدم زدیم تا رسیدیم به باغ چهار فصل، گفت: اینجا جشنواره رنگهاست! دوست دارم دوان دوان بپرم روی تلی از برگ، صدای خرد شدن برگها شنیدنی است!
دستش را در دستم محکم گرفتم، گفتم: با من بیا پا در آب سرد جوی کنیم، آبی به صورت بزنیم، رها باشیم رهای رها! دلم گرم است با تو، حامی چون کوه! یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست!
گفت:حامی چون کوه، چون ابوطالب علیهالسلام، چون خدیجه سلام الله علیها، چون زهرای پشتِ در!
گفتم:چه نگاهی! به کوه، تاریخی نگاه نکرده بودم!
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا (مولوی)
#زمستان
#فیلسوفوراهبه۳
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
@zemzemh60