eitaa logo
یادداشت‌💌✍
351 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
99 ویدیو
13 فایل
📚۱عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) ۲روش‌های آموزش صید مروارید علم ۳زمزمه‌ قلب من ۴بر دین‌حسین علیه‌السلام ۵ره‌آورد پژوهش۲ ۶تاریخگذاری روایات وحی ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
قدردانی ✍️نجمه صالحی تقدیرنامه ای به پاس زحمات و همکاری در چاپ کتاب رهاورد پژوهش گرفتم و خوشحال شدم که جایی زحماتم دیده شده است.(دوباره نشانی از امام رضا جانم) چه خوب است فراموش نکنم اگر نمی توانم همیشه ولی گاهی تشکر کنم. چه خوب است مراتب سپاسگزاری خود را به همه کسانی که به گردنم حق دارند پدر و مادر و معلمین و اساتید و ... برسانم. چه خوب است که بچه شیعه هستم و لذت زیارت بهترین شیرینی جهان در کامم است. چه خوب است که در خانواده مومن و مذهبی به دنیا آمدم و در قم و در مجاورت بانوی کرامت، شهپر عفت، خواهر امام رضا جانم زندگی می کنم. چه خوب است که درمسیر طلبگی افتادم. چه خوب است از خدا تشکر کنم که آدمهای خوب در جاده زندگی ام، بیشتر از آدم های خاکستری و سیاه هستند . خدا جونم ممنونم ازت بابت همه چیزهایی که بهم دادی ... الحمدلله علی کل حال💚 پ.ن: تقدیرنامه از طرف اولین کنگره جبهه مقاومت دانشگاهیان در سالگرد شهادت سردار سلیمانی _ دانشگاه فردوسی مشهد الرضا (ع) ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
من یک مادرم اما نه یک مادر معمولی ✍️نجمه صالحی لذت نوشته ی خوب مثل تولد نوزاد است، برای به دست آوردن لذت نوشته ی خوب، زحمت و مداومت و پشتکار لازم است. نویسنده ای می گفت:" تولد نوشته خوب مثل تولد نوزاد است یعنی نه ماه و نه روز باید برایش زحمت بکشی و هر روز بنویسی و بنویسی و بنویسی تا بعد از این زمان نوشته ات متولد شود. تازه بعداز تولد این نو نوشته کار تو شروع می‌شود. باید به نوشته های نه ماه قبلت سر بزنی و ببینی چه نوشته ای و آن ها را پرورش بدهی . یادت باشد که در این نه ماه نوشتن درباره هر موضوعی که میخوانی یا کشف جدید یا علاقمندی هایت بنویسی و این نوشتن را ترک نکنی ولی سعی کن دلنوشته ننویسی." حرفش را پسندیدم، من اکنون در حال خلق نوشته ام هستم، روزی نیم ساعت نوشتن را ترک نمی کنم و اگر اینطور شد و نوشتن را ترک کردم، خودم را جریمه می کنم. وقتی نوشته ای دلچسب باشد حس تولد فرزند را دارم. این حس را به خوبی درک می کنم و منتظرم تا چند ماه دیگر فرزند قلمم به دنیا بیاید ... من یک مادرم،من منتظر تولد فرزندی هستم تا او را پرورش دهم ، من منتظرم. ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
راز اعجاز حسین (ع)، زمزمه قلب من است. ✍️نجمه صالحی سوم شعبان میلاد خامس اصحاب الکساء، پنجمین نفر از اهل بیت پیامبر (ص) است، همو که با نثار خونش ریشه های نهال کوچک اسلام را آبیاری کرد.حسین (ع) فرزند فاطمه و علی (ع) به هدف احیاء دین جدش قیام کرد و چه جانفشانی هایی کرد. دوران کودکی‌اش در کنار پیامبر (ص) و مادرش بهترین دوران زندگی‌اش بود، او را کنار رحمت للعالمین تصور می کنم. پیامبر درباره‌اش گفت:« حسین از من است و من از حسین». این جمله اوج محبت پیامبر (ص) را سوای بابابزرگ بودن ایشان، می‌رساند. به دنیا آمدن او دو حس متناقض را به مادر وارد کرد. هم شادی ولادت او و هم غم بزرگ واقعه عاشورا. چه امتحان سختی بود ولی او فاطمه است و فداکارترین فرد در راه اعتلای اسلام. در مادری سنگ تمام می گذارد و در مسلمانی سنگ تمام تر. رویدادهای فراوانی در زندگی حسین(ع) به وقوع پیوست که هر کدام در برگ برگ تاریخ ثبت شده است‌. شاید بتوان گفت دوران کودکی‌اش کمترین و کوچکترین آزمون او بوده است . روز بیعت رضوان و حضور او در این بیعت شجره و یا حضورش در فتح مکه در کنار برادرش حسن(ع) و حضورش در حجه الوداع همراه خانواده تماشایی است؛ حاجی کوچک و نوه نبی(ص) و دردانه علی(ع).‌ طولی نکشید که تقدیر، حسین(ع)را با جدایی آشنا کرد، جدایی از پدربزرگ عزیز و در فاصله کوتاهی جدا شدن از مادر جان، و این چنین آزمون های بزرگ مقاومت و صبر حسین (ع) آغاز شد‌. فقدان‌ها، در زندگی‌اش در رقابت بودند ولی حسین (ع) پخته و کامل‌تر می شد و تلاشش برای پیشرفت اسلام بیشتر. دوشادوش پدر و برادر برای بهتر شدن اوضاع تشیع تلاش می کرد. در سال‌های سکوت اجباری پدر، در روزهای صلح اجباری برادر، کنارشان بود. بهترین رفیق برادر و قوت قلب او بود و نکته مهم اینکه در همه این وقایع زینب کبری(س) کنار برادران بود و از همه جا همراه‌تر در کربلا. و اما کربلا، حسین (ع) در واقعه ی کربلا، نهایت بندگی‌اش را به جا آورد و هرچه داشت برای آبیاری نهال اسلام فدا کرد. برای همين است که ثارالله شد و خدا منتقم خون او. حسین(ع) کسی است که در همیشه ی تاریخ، یادش، نامش و کربلایش دل را طوفانی می کند. حسین حرارت قلوب مومنین است.... یا حسین مددی !!! 🍃الحمدلله الذی خلق الحسین (ع)🍃 ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
اصحابنا ✍️نجمه صالحی امروز در کلاس تاریخ حدیث شیعه، منظور از واژه"اصحابنا" در کتب رجالی را دریافتم . جامعه اسلامی بعد از رحلت نبی خدا (ص) به دو دسته شیعه( اعتقاد به برتری علی (ع ) در مقابل عثمان) و اهل تسنن تقسیم میشوند . شیعه هم به دو دسته روافض(امامیه)و زیدیه .. امامیه هم دو دسته فاسدالمذهب و صحیح المذهب(کسانی که تا امام زمان خویش را قبول داشته اند، در حال حاضر ۱۲ امامی ها صحیح المذهب هستند. ) امامیه در اندیشه امامت یعنی" نص الهی و نصب رسول الله" اختلاف ندارند فقط در تعداد امام با هم مختلفند با این حساب مثلا فرقه فطحیه، اسماعیلیه ، ناوسیه فاسدالمذهب امامیه هستند. فاسدالمذهبند چون امام زمانشان را قبول نداشتند. و با این تقسیم بندی، زیدیه هر چند جزو دسته شیعیان هستند ولی از زمره اصحابنا خارج می‌شوند. ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
رنج و گنج ✍️نجمه صالحی او انسان نخبه ای است که از طبقه ضعیف جامعه بوده و به سختی خودش را بالا کشیده و تلاش بسیار کرده است. او شیخ طوسی است در راه خدمت به اسلام زحمات فراوانی را به جان خرید و تالیفاتی در فقه و کلام و تفسیر و رجال و ...دارد و به او شیخ الطایفه هم می گویند.آثار او نقطه عطفی در هویت شیعه شد و منبع بسیاری از آثار علمای عصر پیشین و عصر حاضر.  به شدت مصداق ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمیشود در مورد ایشان صادق است. کتاب الفهرست شیخ طوسی یکی از شش کتاب معروف رجالی است و آنچه مشخص است که کتاب‌های فهرست دیگری هم قبل از ایشان موجود بوده مثل الفهرست ابن ندیم و...ولی آن چیزی که شیخ طوسی مدنظرش بوده از لحاظ یک کتاب فهرست خوب ،که همه موارد مدنظر ایشان را داشته باشد در آنها نبوده است. کتب فهرست پیشین آنچه را نزد شیخ معتبر هست،نیاورده بودند به عبارتی طبقه بندی و فهرست نویسی آنها با هدف خاصی بوده و هدف شیخ با آنها متفاوت بوده است. تنها دو کتاب از مولف ابن غضائری بوده به سبک مورد پسند شیخ که که متاسفانه کتابهااز بین رفته و به دست ایشان نرسیده است. لذا شیخ طوسی به تشویق شیخ فاضل نامی، کتاب الفهرست را تالیف می کند و برای تسهیل کار و خوش دست بودن به ترتیب حروف الفبا تنظیم می کند آن هم بدون ترتیب زمانی. عمل به دستور استاد البته اگر شیخ فاضل استادش باشد،برایم درس آموز بود.شیخ مصداق یک شاگرد خوب هم هستند. کتاب التهذیب را در زمان استادش شیخ مفید نوشت در سن ۲۸ سالگی.. چه جوانی با برکتی شیخ طوسی در مقدمه کتاب الفهرست می گوید" فلا بد من أن أشير إلى ما قيل فيه من التعديل و التجريح" وقتی نام نویسندگان و اصحاب اصول را ذکر کردم چاره ای نیست که هرچه در مورد جرح و تعدیل آنها ذکر شده بیان کنم تا مشخص شود که آیا می‌توان به آنها اعتمادکرد یا نه و باید اعتقاد و باور او را تبیین کرد تا مشخص شود که آیا باور و اعتقادمولف موافق حق است یا مخالف؟ هدف شیخ صرفا جرح و تعدیل راویان نبوده بلکه آنچه در مورد آنها گفته شده را آورده است.و در مورد آنهایی که سکوت کرده هم مشخصه که چیزی نبوده یا نیافته است. شاید کمتر از بیست مورد واژه ضعیف آورده که حتما آنها هم در منابع ضعیف بوده اند. بعضی ها فکر می کنند شیخ طوسی فراموش کرده جرح و تعدیل کند که اشتباه است چون هدفش چیز دیگری بوده و عده‌ای هم مدعی هستند شیخ چون مرجع شیعیان بوده ملاحظاتی داشته که با تحقیق متوجه شدم شیخ این کتاب را قبل از مرجع شدن نوشته است. یعنی قبل از وفات سید مرتضی..تلاش شیخ طوسی مرا برای قدم گذاشتن در ادامه راه پژوهش مصمم تر کرد. و اما در مورد کتاب رجال نجاشی. نجاشی هم درس شیخ طوسی بوده و یکی از علمای بزرگ علم رجال و هر دو عالم شاگردابن غضائری پدر، این شاگردی باعث شده دستش باز باشد و از طرفی نجاشی متمرکز در علم رجال و انساب بوده و همین هم مزید بر علت و کاملتر شدن کتابش شده و یک چیز جالبتر اینکه شیخ طوسی قبل از هم درس و بحثش، اقدام به تهیه فهرست کرده و احتمالش زیاداست که نجاشی فهرست طوسی در دسترسش بوده باشد. چون این دو عالم و "هم کلاسی" به قول امروزی ها، در بغداد بودند و برخی اساتیدشان مشترک بوده است مثل ابن غضائری پدر . کلا فضای جامعه آن زمان یعنی عصر آل بویه بستر مناسبی برای پیشرفت بیشتر علمای شیعه بوده است.به نظرم برای بررسی یک کتاب بررسی تاریخ اجتماعی دوره نویسنده از اوجب واجبات است. ۱۲ظهر_۹۹ ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
مانا و ماندگار ✍️نجمه صالحی خدمت به خلق برکت را به زندگی انسان سرازیر می کند، برکت فقط مال و ثروت نیست، برکت عمر و برکت زمان از بهترین نوع برکت هاست. کار خالصانه نتیجه می دهد، تلاش در راه دین موجب عزت و ماندگاری می شود. این جملات شعار نیست چون نمونه های زیادی از این انسان ها در تاریخ ثبت شده اند. مکتب تشیع مرهون مجاهدت ها و شب بیداری های علمای پیشین است. محمد بن حسن در قرن ۴ هجری در شهر طوس به دنیا آمد و در سن ۲۳ سالگی به شهر بغداد هجرت کرد. بغداد آن زمان تحت سلطه دولت شیعی آل بویه بود. محمد هجرت کرد و این هجرت، هجرتی سودمند و پرثمر شد. آل بویه مجال عرض اندام به جریان تشیع را داده بود و این مجال، فرصتی مغتنم برای علمای امامیه شد. شیخ مفید که از مراجع بزرگ تشیع بود در بغداد کرسی درس داشت. شاگردپروری ازمهمترین سبک و سلوک ایشان بود و محمد بن حسن پس از هجرت، شاگرد حضرت استاد شد . مکان تدریس ابن المعلم مسجد براثای بغداد بود،شیخ به طلاب شهریه می داد که دغدغه‌ی نان، آن ها را از تحصیل معارف مکتب تشیع، باز ندارد و چه سبک خوبی را به یادگار گذاشت. طولی نکشید که محمد جوان، شاگرد شاخص و مورد توجه شیخ مفید شد. در دوران او اهل تسنن به دنبال تضعیف شیعه بودند و این شبهه را وارد کردند که روايات شیعه متعارضند و شیعه از حل تعارض دستش خالی است. متاسفانه عده ای از شیعیان ناآگاه امامیه، با این شبهه، از اعتقاد خود عدول کردند و به اهل تسنن پیوستند. در این بزنگاه تاریخی، وظیفه علما برای پاسخگویی جامع و کامل، بیش از پیش حس می‌شد. باید کسی می آمد و این شبهه را پاسخ می داد و حل تعارض می کرد.چه کسی بهتر از دانشمند جوان و خوش فکر؟ محمد بن حسن طوسیِ جوان به میدان آمد. شیخ طوسی برای رفع شبهه و نجات شیعیان ناآگاه، کتاب تهذیب الاحکام ۱۰ جلدی را نوشت. (یکی از کتب اربعه امامیه) که دو جلد آن در زمان حیات استادش بود. برخی می گویند این کتاب در شرح کتاب المقنعه حضرت استاد است. طوسی جوان، در سن کمتر از ۳۰ سالگی مهمترین کتاب شیعه امامیه را نگاشت . علامه حلی او را شیخ الطائفه خواند و جز او کسی این لقب را ندارد و بزرگ طائفه شیعه نام گرفتن هزاران نکته دارد. شیخ طوسی بسیاردقیق بود. کسی که دو کتاب مهم تشیع یعنی "الاستبصار و تهذیب الاحکام" را با قلمش ماندگار کرد. با اقدامات او مکتب جعفری در مقابل اهل تسنن با افتخار، قد علم کرد و استقلال خود را تثبیت نمود. لقب "بزرگِ طایفه ی شیعه"، به حق شایسته اوست. او انگیزه بالایی در تالیف کتاب داشت و بی شک به ارزش ثبت اثر و مانایی آن واقف بوده لذا آثار زیادی از وی به جای مانده است. شیخ طوسی پس از سید مرتضی، شاگرد حضرت استاد، مرجع شیعیان شد و به دلیل حمله سلجوقیان و آتش زدن کتابخانه اش و عدم امنیت جانی به نجف هجرت کرد و آنجا را محل پرورش و عمق بخشیدن مکتب تشیع قرار داد. او حدود ۱۵ سال در نجف بود و در نهایت در منزلش که به وصیت او پس از رحلتش مسجد شد،آرمید و قرین رحمت الهی شد. زندگی شیخ الطائفه،سراسر درس است.هنگامی که انسان از فرصت ها استفاده کند و هدفش برای خدا باشد ثانیه ها برایش دقیقه و دقیقه ها،ساعت و ساعت ها، سال می شود و عمر او با برکت . این ویژگی را در زندگی شیخ طوسی به وضوح می توان حس کرد. او از فرصت هجرت به خوبی استفاده کرد و در راه رشد و اعتلای دین کوتاهی نکرد و این چنین یادش مانا و آثارش ماندگار شد. 🕊الهی تولَّ مِن اَمری ما انتَ اَهلُه... خدای من با من آن کن که شایسته ی تُوست...🕊 🍃 1:30 بامداد_۹۹ ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
غبطه شهدا ✍️نجمه صالحی قال الامام السجاد(ع):"انّ للعبّاس عندالله تبارک و تعالی منزلة یغبطه علیها جم
🍃یا ابالفضل العباس علیک آلاف التحیه و السلام🍃 دیروز یک نوشته دلی برای سپهسالار عشق، پهلوان و علمدار کربلا، عباس بن علی (ع) در اینجا نوشتم. به لطف خدا در سایت صدای حوزه منتشر شده است.👇👇 https://v-o-h.ir/?p=7041 الحمدلله علی کل حال💚 ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
نگاهی به فیلم "شنای پروانه" ✍️نجمه صالحی زنی مستاصل در خیابان به گوشی ها نگاه می کند و ناراحت است... فیلمش در فضای مجازی پخش شده و نگران از برخورد همسرش است ...چند لحظه ای از فیلم نمی گذرد که همسرش او را در خیابان با شیی می کشد و ماجرای داستان شروع می‌شود... با دیدن این فیلم چند نکته به ذهنم رسید: ❇️ضربه خوردن از جایی که گمان نمی بریم موجب سرزنش درونی می شود و این نکته را القا می کند که شخص باید متعادل باشد و اولویت ها را بسنجد. در شرایطی که انسان بر سر دو راهی گیر می کند؛ دو حس متناقض به او هجوم می آورد یکی انتخاب راحت ترین راه و چشم بستن بر روی مشکل و دیگری فداکاری و از خود گذشتگی .اگر شخص از خودگذشتگی کند و متوجه شود شخص مورد نظر لیاقت نداشته است، احساس بدی به فرد القا می شود و جبران ناپذیر است و واژه اعتماد و ایثار و...در فرهنگ لغات شخص دچار تزلزل می شود. ❇️نکته دیگر رعایت احتیاط و برخورد سختگیرانه در فضاهای مجازی است.فضایی که ورودی اش همچو دروازه ای وسیع است و جولانگاه سودجویان نیز شده و جنگ نرم دشمن از این طریق سهل تر شده است. ❇️رعایت انصاف و فروبردن خشم نکته مهم دیگری بود که در فیلم به اهمیت آن اشاره شد. فشارهای عصبی زندگی روزمره گاهی موجب کاهش تحمل افراد می شود و در روابط اجتماعی شخص تاثیر می گذارد و گاه موجب واکنش های جبران ناپذیری می شود و کام شخص را تلخ می کند.قرآن کریم در آیه ۱۳۴ سوره آل عمران به واژه "کاظمین الغیظ "اشاره می کند. در شرایطی که تصمیم گيری برای خطای دیگران لازم است بهترین عمل سپردن خاطی به مراجع قانونی است. ❇️نکته آخری که تذکر مهمی بود امکان وجود صفات رذیله مانند حرص و طمع در ذات انسان است که اگر کنترل نشود شخص حتی به خانواده خود رحم نمی کند و برای رسیدن به مقاصد شوم خود از آنها استفاده ابزاری می کند. ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
بوی تغییر _پس کجاست ؟ امیر بی‌تفاوت شانه هایش را بالا انداخت و گفت:" به جای سین جیم برو یه لیوان آب بیار!!" لحظه‌ای به او خیره شد،باورش نمی شد. شاید قرار است با یک پیک موتوری بیاورند. امیر خیلی آرام روی مبل دراز کشید. لب باز کرد تا چیزی بگوید ولی با نگاه به علی کوچولو  که در رختخوابش خواب بود، حرفش را قورت داد و لب نازکش را گاز گرفت. "آخه من براش پیام فرستادم. چرا انقدر آرومه؟ شاید میخواد شوخی کنه؟ لابد اون ها رو بیرون گذاشته!" با لبخند به حیاط رفت و با آهی برگشت. دهانش باز ماند. امیر در این چند دقیقه خوابش برده بود .روبروی امیر ایستاد، دلش می‌خواست امیر را از روی مبل به پایین بیندازد. همراه با نفس عمیقی دستی به صورت گرد و سفیدش کشید.با خودش گفت:" مطمئنم دیگه از خونه بیرون نمیره. آخه امشب مهمون داریم چرا اینقدر بیخیاله...قیمت ها روهم که نمیدونم اگه سرم کلاه بگذارند اون موقع امیره که طلبکارمیشه.. چقدر بهم گفته بود که باید مستقل بشم ولی، ولی آخه الان؟  امروز؟"  تصور برخورد با قصاب و ساطور قصابی لرزی به بدن نحیفش انداخت. صورت سرخش را در قاب چادر پوشاند و بادستان باریکش که انگار هیچ خونی در آن جریان نداشت کیف پول چرمی اش را از روی میز برداشت و از خانه بیرون زد.  هوا گرمایش را مانند شلاق به صورت او می کوبید و آن را سرخ تر کرده بود. تازه به محل آمده بودند و خیابان‌ها برایش غریب بود.چشم‌هایش را تنگ تر کرد تا تابلوها را بهتر ببیند. بعد از کمی پرس و جو قصابی را پیدا کرد.  نزدیک مغازه دو گربه ی پشمالو زرد رنگ نشسته بودند و با دمشان مگس ها را فراری می دادند .چشمانش از حدقه بیرون زد، نمی دانست چه کند. آرام با خود گفت:"قوز بالا قوز!" یک قدمی به عقب برگشت. آب دهانش را قورت داد. چند پسر بچه مشغول فوتبال بودند، عقب گرد کرد و به سمت آنها رفت ولی ناگهان ایستاد. " یعنی با خودشون چی فکر می‌کنند.  نکنه شیطنتشون گل کنه و گربه ها رو به طرفم پرت کنند. به خودت بیا  زینب! نترس دو تا گربه که اینقدر ترس نداره! " از حرف زدن با آنها پشیمان شد و به سر جای قبلیش بازگشت. بال چادرش را جمع کرد و با اخم و قدمهای لرزان از کنار دوگربه با صلواتی که ترسش  را کمتر می کرد گذشت.  بوی گوشت و چربی می آمد، تصویر خود را روی شیشه مغازه دید. چادرش را روی سر محکم تر کرد. چینی روی بینی اش افتاده بود و با صدای تق و توق ساطور بی اختیار چشمانش باز و بسته می شد. آهسته و با قدم های سنگین وارد مغازه شد. کنار کاشی های قدیمی پر از لک خون و چربی، مرد میانسالی روی یک صندلی پلاستیکی زرد رنگ منتظر نشسته بود، قصاب هم روی سکوی فلزی جلوی تخته کارش تند تند راسته ها را بی استخوان می کرد و استخوان ها را بی گوشت.  زینب با چشمان گرد و صدای لرزان، سلام کرد.فکرش را نمی‌کرد یک خانم قصاب محله شان باشد .با خود گفت:  "من از دو تا گربه ترسیدم ولی این خانم سر گاو و گوسفند می برد." خط نگاه قصاب از گوشت ها  روی صورت او چرخید. پیش بند تمیزی به تن داشت جواب سلامش را با لبخند داد .دست سفیدش را از دستکش بیرون آورد و خود را معرفی کرد .زینب با کمی تاخیر دستش را دراز کرد. لبخندی گوشه لبش نشست که با چادر آن را مخفی کرد. آهسته زیر لب گفت:"ای امیر بدجنس!!" "حتما همیشه دستاش بوی گوشت می دن. چطور این بو را تحمل می‌کنه! ساطور زدن خیلی نیرو می خواد. من که تو خرد کردن یک کیلو گوشت موندم. وای اگر دست هاش زیر ساطور بره؟" ابروان نازکش در هم گره خورد و گفت: "چه شغل خشنی. باورم نمیشه!آخه چطوری؟.راستی چرا این شغل را انتخاب کرده؟ " خانم سلیمی که متوجه تعجب زینب شده‌ بود،با صدای دورگه گفت :"من چند ساله که برای کمک به شوهرم اینجا میام ولی دیگه موندگار شدم." زینب آهسته و با خجالت پرسید:" حالتون  از بوی گوشت و دیدن خون های دلمه شده بد نمی‌شه؟" خانم سلیمی نفس عمیق کشید و گفت:" خب آره روزهای اول حالم بد میشد، ولی عادت کردم" بعد در حالی که فیله های  روی میز را در  کیسه پلاستیکی می گذاشت گفت: "آبجی همسرم زمین‌گیر شده، نمیشه به هر کس هم اطمینان کرد ، مجبور شدم،غم نانه دیگه...شکرر" ✍️نجمه صالحی   ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
بوی تغییر کیسه گوشت را به مرد میانسال تحویل داد و با همان دستان گوشتی و  چرب مقنعه قهوه ای اش را روی سر تنظیم کرد. شقه گوشت دیگری را که با پا در یخچال ویترینی آویزان بود،بیرون آورد و مشغول خرد کردن شد. همزمان با جدا کردن گوشت از استخوان، خرده گوشت و چربی ها را به بیرون پرت میکرد و گربه ها را خوشحال. مرد میانسال کنار پیشخوان آمد و بعد از حساب و کتاب و کارت کشیدن رفت.   زینب با لبخند جلو آمد و سفارشش را داد و کنار میزی که چرخ گوشت روی آن بود به تماشا ایستاد. با چرخش پنکه چربی گرفته بالای سرش، فکرش دور مهمانی شب چرخید، آن شب چیز جالبی برای تعریف کردن داشت. وقتی به خانه رسید دیگر از امیر ناراحت نبود درس بزرگی گرفته بود باید در خودش تغییر ایجاد می‌کرد، باید خودش را برای شرایط مختلف زندگی آماده می‌کرد. با خودش گفت :"من میتوانم. باید این "من می توانم "را قاب کنم و به دیوار بکوبم. پیش به سوی تغییر.." نفس عمیقی کشید. بوی تغییر را حس می کرد. ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
بعضی جملات خیلی به جان می نشینه و آدم دوست داره قابش کنه و بزنه به دیوار؛ به نظرم این جملات از اون هاست 👇 🍃🍃یه جوری تلاش کن که اونی که دیروز بلاکت کرده فردا مجبور بشه تو گوگل سرچت کنه...🍃🍃 هم ادامه دار بودن زندگی رو نشون میده و هم ارزش و اهمیت تلاش . هم ناامید نشدن رو نشون میده و هم ساختن دوباره ی پل های شکسته و خراب. هم قوی بودن شخص رو نشون میده و هم اعتماد به نفس بالا رو... خلاصه خیلی به جان نشست...‌ ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
توضیحی در مورد "راس الحسین " در کتاب ها و منابع تاریخی و جغرافیایی، نزدیک به پنجاه «مقام رأس الحسین علیه السلام» معرفی شده است. حتی مَقدِسی در کتاب «احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم» که آن را در سال 375 تألیف کرده، از وجود مقام رأس الحسین علیه السلام در سرخس نیز خبر می دهد. به نظر می رسد بسیاری از مقام های رأس الحسین در عراق و سوریه (مثل مسجد حنانه در کوفه، رأس الحسین در نزدیکی بغداد، رأس الحسین در موصل و ...) مکان هایی بوده که کاروان اسرا در مسیر خود به شام در آنجا اتراق کرده اند و رأس مطهر سید الشهدا علیه السلام یک شب آنجا را به حضور خود مفتخر و مزین کرده است. بر اساس روایات فراوان در منابع حدیثی شیعه، امام سجاد علیه السلام در بازگشت از شام و در روز اربعین، سر مطهر حضرت سید الشهدا علیه السلام را به بدن ایشان ملحق کردند. اما سرهای باقی شهدا در همان شام باقی ماند، امروزه نیز محلی به نام «رئوس الشهدا» در دمشق وجود دارد، که سرهای مقدس اصحاب حضرت سید الشهدا علیه السلام آنجا مدفون است. در حدود سال 540 دولت فاطمیان مصر (حکومت 297-567) که شیعه اسماعیلی مذهب بودند، سر حضرت به قاهره منتقل شد و مقام رأس الحسین در این شهر ساخته شد. نویسنده نسخهٔ خطی با عنوان «نور العین فی مشهد رأس الحسین بالقاهرة» گزارش های مفصلی در اثبات صحت راس الحسین علیه السلام در قاهره آورده است.وی همچنین معجزات فراوانی را برای اثبات وجود سر مطهر حضرت در این مکان آورده بود. به نظر استاد بنده این سر انتقال یافته، سر مقدس یکی از اصحاب حضرت سید الشهدا علیه السلام بوده است، نه رأس مطهر ایشان. ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
"در لحظه زندگی کن" جمله روی این پپسی برام جالب بود، تصمیم گرفتم از جناب پپسی آبی پوش یک عکس یادگاری بگیرم تا ثبت بشه... ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
اسناد تاریخی   اسناد تاریخی تا مدت‌ها به صورت کوتاه مدت یعنی ماه و روز ارائه می‌شد و ذکر سال اهمیتی نداشت حتی تا عصر جدید نامه‌ها، تاریخ گذاری دقیق(یعنی به صورت روز،ماه، سال) نمی‌شدند. امروزه بسیاری از فعالیت‌ها با نامه انجام می‌شود؛ خرید و فروش، حواله‌های بانکی، اجاره نامه‌ها، سفارش‌نامه‌ها و...که حتی در قرن شانزده تا هجده میلادی نیز انجام می‌گرفت و جزء کار محضرها بود. بدیهی است این نوع نامه‌ها که احتمالاً به دادگاه ارائه می‌شد، باید به طور کامل تاریخ‌گذاری می‌شدند و جزو اسناد تاریخی قرار می‌گرفتند. حتی در آثار ادبی نیز، تاریخ نگارش ذکر می‌شده است اما این تاریخ‌ها دقیق نبودند. در کتاب‌های چاپی، در بیشتر موارد تاریخ، به سال مشخص می‌شود؛ گاه این تاریخ در ارقام رمزی پایان کتاب می ماند. دست‌نوشته های قرون وسطایی قبل از قرن پانزدهم جز در موارد خاص، تاریخ نداشتند. نسخه بردارها، تاریخ و حتی ساعت اتمام رونویسی را ذکر می‌کردند که زمان اتمام چاپ یا رونویسی آن‌ها را نشان می‌دهد که این تاریخ همیشه قطعی نیست. ارزش این اسناد، وابسته به مشخص شدن تاریخ دقیق و واقعی آن‌هاست که  متاسفانه آن‌ها نیز از بین رفته است. پژوهشگران جدید تاریخ، برای تعیین تاریخ واقعی، حرکتی انجام داده‌اند؛ یعنی مشخصات بیرونی نسخه خطی، جنس سند، علائم خاصی که در کاغذها موجود است برایشان ملاک شده، در مورد پاپیروس اولین کاغذ موجود، هم تاریخ و... از این طریق ثبت شده است. تعیین هویتِ محیط اصلی متون، از آن جهت مفیدتر است که وقایع نگاران باچارچوب زندگی سیاسی و تاریخ اجتماعی زمان خود پیوند دارند و آن را مشخص می‌سازند و از این طریق بسیاری از شبهات برطرف می‌شود. ❇️پ.ن: این مطالب را از کتاب روش های پژوهش در تاریخ_شارل ساماران تلخیص کردم. زبان ملت‌ها، خط و بسیاری از وسایل یا حتی صنعت فیلم، در این کتاب به عنوان بخشی از تاریخ جوامع معرفی شده‌اند. اشیایی مانند نوارکاست، سکه، سی‌دی، رادیو، نقشه‌ها، فیلم سینمایی، اسناد رسمی ازدواج، نسخه های خطی، شجره نامه ها و نظایر آن‌ها اسناد تاریخی و مورد اهمیت هستند. کتاب، بسیار عالیه جهت مطالعه علاقمندان به تاریخ. 1400/01/06 اینم ثبت تاریخی این یادداشت☝️ ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
رنج و گنج ✍️نجمه صالحی او انسان نخبه ای است که از طبقه ضعیف جامعه بوده و به سختی خودش را بالا کشی
نکاتی در مورد کتب الفهرست شیخ طوسی و رجال نجاشی: نجاشی از کتب شیخ طوسی و سید مرتضی و حتی شیخ مفید اطلاع داشته و نام کتب ایشان را در کتاب خود آورده و ذیل شخصیت آنها به آن اشاره کرده است. نام شیخ طوسی در کتاب فهرست رجال نجاشی وجود دارد پس بعید نیست که نیم نگاهی به کتاب الفهرست شیخ طوسی داشته باشد، البته ممکن است فقط همان نیم نگاه باشد چون شیوه مطرح کردن راویان و کتب و حتی جرح و تعدیل آنها متفاوت است.مثل پیشینه کارهای پژوهشی امروزی، ایشان فقط از کار شیخ به عنوان نمونه الگو گرفته است‌. طبق آنچه موجود است فهرست الفبایی هر دوکتاب تاحدودی شبیه به هم است و این ظن را قوی تر می کند که نجاشی به فهرست طوسی دسترسی داشته است... شیخ طوسی وقتی در کتاب الفهرست از سید مرتضی سخن به میان می آورد، می نویسد قرات هذه الکتاب... به نظر می رسد این عبارت یعنی اجازه روایت داشته یا مطالب ایشان را املا کرده است ولی نجاشی بااینکه از کتب سید مرتضی اطلاع داشته است و همدوره ایشان بوده، این عبارت را نیاورده است. در کتاب نجاشی دلیل جرح و تعدیل افراد مشخص نیست به خلاف شیخ طوسی که به عبارت لابد من جرح و التعدیل.‌.. اشاره می کند و معتقد است که این جرح و تعدیل ها در کتب باقی مانده و او ذکر کرده است.ولی در کتاب فهرست رجال نجاشی متوجه نمی شویم که این جرح و تعدیل ها که آمارش نسبت به الفهرست طوسی هم بیشتر است؛ نظر خود نجاشی است یا نظر دیگران. در مورد واژه "سید شریف" در کتاب نجاشی آمده هم چند مطلب به ذهن می رسد. منظور از سید شریف همان سید مرتضی است و واژه اطال الله ایامه یعنی زمان حیات سید مرتضی کتاب نوشته شده است. همچنین بیانگر آن است که سید مرتضی هم دوره نجاشی بودند نه استاد ایشان ، چه بسا شاید نجاشی از لحاظ علم رجال از ایشون بالاتر باشد.شیخ طوسی، نجاشی و سید مرتضی هر سه شاگرد شیخ مفید بوده اند. استفاده از عبارت _وقفت علی ما ذکره..._ یعنی مطالب را از خود سید مرتضی نشنیده و از فهرست کتب و..‌. او به دست آورده است. عبارت *قد جمعت من ذلک ما استطعته و لم ابلغ غایته...* نشان میدهد که نجاشی نهایت تلاشش را کرده است که به نام راویان و کتب آنها دست یابد و تا هنگامی که ایشان مشغول جمع آوری و تکمیل کتاب بوده است، همین مقدار به دستش رسیده و ثبت شده است. بی شک به دست آوردن این فهرست از کتابخانه های شخصی و اجازه از علما و... با توجه به شرایط آن روزگار کار سختی بوده است. همچنین نجاشی با این عبارت مثل نگارش چکیده امروزی، عمل کرده است و این عبارت را آخر کار نوشته است و اذعان داشته که نهایت تلاش خود را کرده است. ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
روشن ترین نور همه جا تاریک بود، از بین تاریکی شب،به سختی روشنی نور شکار می شد و چشم دلخوش به کمترین روشنایی. آرام از رختخواب برخاستم و به سمت پنجره چوبی بزرگی که در اتاق بود حرکت کردم.دستم را نزدیک پنجره بردم تا آن را باز کنم. ناله پنجره چوبی که معلوم بود حداقل چهل سال از ساختش می گذرد موجب شد چشمانم را چند بار باز و بسته کنم ، مورمورم شد. نور داخل حیاط بیشتر بود، از بین چین و چروک های قدیمی پنجره می‌توانستم تمام حیاط خانه را ببینم .همه چیز همانطور بود مثل روزهایی که در کودکی به همراه پدر و مادر به آن خانه قدیمی در روستا می رفتیم .هیچ چیز تغییری نکرده بود . درشب ، موسیقی صدای جیرجیرک ها گوش را نوازش می داد و درصبح، صدای گنجشکها و رقص آنها بین شاخه ها بیدارت می کرد. به سختی تخت خواب را جلوی پنجره کشیدم تا دیدار ماه در وسط حوض حیاط و درختان زیبا و بلند، بهانه ای شود برای بی خوابیم. نگاه به این مناظر با چشمانم بازی و دلم را آرام می کرد. نور ستارگان، جیر جیر جیرجیرک ها، هوهوی باد، گربه ای که خرامان خرامان از لبه دیوار عبور می کرد. تک تک چیزهایی که می‌دیدم برایم دلگرمی بود و خوشحال بودم که خدای مهربانم خالق آنهاست و نشانه هایش را به ما ثابت می‌کند . درخت زیبایی که زینت‌بخش بهار و تابستان و پاییز و زمستان شده است. ماه و ستاره هایی که لباس سیاه شب را پر از نقش و نگار کرده یا همین جیرجیرک های بلا و بازیگوش که سکوت ترسناک شب را پر از شادی کرده اند. چشمم دور اتاق چرخی زد، باد دور پرده های حریر شیری رنگ می‌چرخید و پرده به طاقچه ی تازه رنگ شده می خورد. نگاهم به قرآن جلد طلایی روی طاقچه افتاد. با خودم گفتم بزرگترین راهنمایی خدای بزرگ برای بندگانش همین قرآن بوده تا خالق خود و وظیفه شان را بشناسند، روشن ترین نور در دل تاریکی های جهان که آن هم توسط بهترین خلق عالم به دست ما رسیده است. از جایم بلند شدم و قرآن را برداشتم همانطور که زیر لب آیات را می خواندم کم کم پرده ی بیداری چشمانم پایین آمد. تفکر به زیبایی ها و خالق این زیبایی ها موجب به خواب رفتنم در یکی از بهترین شب های تابستان در روستا شد. ✍️فاطمه خانی حسینی ۱۵ساله ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
سال نو اهل دلی می‌گفت: تاریخ تولدت مهم نیست تاریخ تحولت مهم است اهل کجا بودنت مهم نیست اهل و به جا بودنت مهم است منطقه زندگی ات مهم نیست منطق زندگی ات مهم است ❇️پ.ن: الهی که امسال سال پرتحول و اهل و به جا موندن و منطقی عمل کردن ما باشه. ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
نه به سفیدی ها دلخوش کن نه به سیاهی ها نا امید شو ترکیب هر دوی اینهاست که زندگی را می سازد زندگی را زندگی کن! ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
قدر شناسی کنار ساحل قدم می زدم، صدای آب دریا با موسیقی دلنواز مرغان دریایی در هم آمیخته بود. رنگ شفاف و زلالی آب دریا، آرامش خاصی به وجودم می داد. دلم میخواست بدون کفش بر روی ساحل قدم بزنم . صدف، گوش ماهی و لاک حلزون های ریز و درشت با موج های دریا روی ماسه ها جا خوش کرده بودند. دریای جنوب چقدر بخشنده است به غیر از ماهی هایش که صید ماهیگیر ها می شود، صدف هایش نیز تزئین های دکوری طبیعی و زیبایی برای منازل می شوند. کمی آن طرف تر برق شیی میان ماسه ها نظرم را جلب کرد، صدف زیبایی که در دست داشتم به زمین انداختم و برای دیدن آن شیی حرکت کردم.نزدیک تر رفتم و برای برداشتن آن، خم شدم، که با آهی ایستادم.یک تکه پوست پاره شده ی پفک بود و من به خیال یک چیز بهتر صدف زیبایم را میان ماسه ها انداخته بودم. باخودم فکر کردم تا به حال در زندگی چند بار به خیال اینکه دنبال چیز با ارزش تری می روم، اندوخته هایم را رها کرده ام و یا مسیرم تغییر کرده است؟تاکنون قدردان داشته هایم بوده ام؟ ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
🍃توقیع یار کاری ندارم که از لحاظ تاریخی و سندی توقیع حضرت حجت(عج) به محمد بن محمدبن نعمان که برخی گویند امام زمانم(عج) لقب "مفید" را برای او گذارد، درست باشد. ولی تصور اینکه امام زمانت به تو نامه دهد و تو را مفید و سازنده، بخواند لذتی است وصف ناشدنی و وظیفه ایست خطیر. آرزوی دریافت نامه از طرف حضرت یار (عج) همیشه فانتزی ذهنم مانده است. نامه را نخواستم آقا ، لطفا ظهور کن! آقا بیا وُ حـالِ مرا رو به راه کن تا عاشقانه پَر بزنم در هـوایِ تو ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
انتظاری همچو سیبم آرزوست سیب منتظر روزهای زیادی بر روی درخت نشست. او چشم به راه بود ودُمش بند شاخه. روزها صدای او را شنیده بود که بلند از خود می پرسید چرا سیب از پایین به بالا نمی رود . مرد انتظارهای معکوس به دنبال جرقه آن سیب بود و بالاخره انتظار به سر آمد و تحول شکل گرفت و انقلابی در جهان پدید آورد. جهان، تغییر و تکنولوژی، پیشرفت کرد. به تدریج بشر به دلیل سودجویی برخی از افراد بشر، گرفتار کویر هستی سوز و ظلمی جهان سوز شد، تفکرات لائیک ، اومانیسم ، مارکسیسم و.... بشر را اسیرجریان خطرناک بحران هویت کردند. متفکران برای کشف راه نجات بازگشت به مقوله معنویت و چشم به راهی مرد نجات بخش از جنس نور را تجویز کردند. چشم به راهی پویا و سازنده که نوید بخش تجدید هستی کویر وجود انسان است و زندگی را از مرگ تدریجی عدالت نجات می دهد. چشم به راهی فردی که به گفته معصوم(ع) عدالت را مانند سرما و گرما وارد منازل می کند. اگر مثل سیب منتظررسیدن باشیم یعنی هدف را انتخاب کردیم پس باید تلاش برای بهتر شدن و ساختن کنیم و این چشم انتظاری نیاز به مهندسی دارد، آن هم از نوع فرهنگی. مهندسی فرهنگی آن هم در همه مجراهای اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی و مجرای صحیح خانواده هم از مادر شروع می شود. هنگامی که ۵۰ نفر از یاران منجی بانوان هستند و ۴۰۰ بانوی برگزيده همراه حضرت عیسی (ع)به کمک حضرت یار(عج) می آیند، انگیزه پویایی و آمادگی وسازندگی بانوان بیشتر خواهد شد. آمادگی که توام با شناخت مولا و خودسازی و دگر سازی است. بانو، چشم به راه است پس به جای سکون و گوشه نشینی در کنج خانه، تلاش می کند تا به اندازه وسعش باری را از روی زمین بردارد. او قلبش برای مهدی فاطمه(عج) می تپد و انتظار را با حرکت می سازد و تا رسیدن به هدف دست از تلاش بر نمی دارد. ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
اینجا آسمان آبی تر است خانه ای کوچک با دیوار های صورتی با نقش و نگار های بچه گانه...زیبا و پرنور بدون هیچ سایه... در ذهن کودکانه ام همه چیز بزرگ بود و من کوچک همچو دخترکی ۴ ساله... ولی آنجا نه خیال بود نه رویا ،حتی خواب هم نبود ولی شیرین تر از آنی بود که تصور می کردم . گنبد بود و مناره ،کبوتر بود ودلداده ،گنبد و مناره ای همچو ستاره ای سراسر نور که در صحن می درخشد و دل همه دریا دلان را طوفانی و چشم همه را بارانی می کند. زن و مرد، پیر و جوان، کودک و نوجوان همگی جمع شده اند و خیره به دستان پُر کَرَم او تا نکند دستانشان خالی از هدیه ی لطف او بازگردد . به چشمان کریمانه ی او خیره شده اند تا با نیم نگاهی دلشان نورانی شود و آخرتشان آباد . حتی کبوتر ها هم با امید یاری با چشمانی لرزان از اشک، دور غریب الغربا می چرخند ومی چرخند تا از لطف آقا بی نصیب نمانند و ریزه خوار این حرم باشند . همه و همه آمده اند تا شمس الشموس (ع)دستشان را بگیرد. آنها هنگام وداع با کوله باری از عشق و روزی و امید به سمت دیار خود پر می کشند. دلشان تنگ‌می شود و نگران.نگران اینکه نکند دیدار آخر باشد و مرگ بین آن ها فاصله بیندازد. اما ‌مطمئن هستند که در خانه ابدی خود تنها و ترسان نمی مانند. امام خوبی ها دستشان را خواهد گرفت و از زیر سیل گناهان سالم بیرون می آورد. با این امید از سوی حرم به سوی کلبه خوشبختی پر میکشند و باز هم امید پرواز دارند. اینجا آسمان آبی‌تر است... ✍️فاطمه خانی حسینی ۱۵ساله ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
سرش را بالا گرفته بود و تند تند رکاب می زد. دخترک با صدای نازکش گفت:" بابا تو هم دلفین تو آسمون رو می بینی؟ انگار از دریاچه پریده به آسمون و ابر شده ." دخترک یک ریز ابرهای آسمان را شکلی تصور می کرد و توقع تایید از پدر داشت. پدر هم مثل همیشه با لبخند و نگاه پر از عشق جوابش را می داد و دختر لبخند زنان عکس ابرها را در دفترک خیالش نقاشی می‌کرد. با دیدن درخت بزرگی که سایه اش تا چمنزار آن طرف جاده می رفت،سرعت دوچرخه را کم کردند ...پدر با بازوهای بزرگ و قوی مردانه اش دخترک را مثل گلی که از شاخه می چیند،از روی دوچرخه بلند کرد و روی زمین گذاشت. پدر آرام از شیب تند روبرویش پایین رفت. با دیدن قایق به ظاهر سالم ذهنش به سمت نگاه آرزومند دخترش پرواز کرد.چند روز پیش بود که صدفی مروارید نشان در دست آن دختر نوازنده دیده بود ، و دلش آن را خواسته بود. پدر تصمیمش را گرفت. از سراشیبی بالا رفت و برای خداحافظی دخترک را در آغوش کشید. گفت:" می روم برایت صدف بیاورم اگر دیدی خورشید خانم تا نصف تو دریاچه پایین اومده و من نیومدم برو خونه..." و دخترک چشمی گفت و منتظر شد. غروب ها و روزها و سالها گذشت ولی هر چه منتظر شد او نیامد و او هر روز با دوچرخه رکاب می زد و به ساحل می آمد، ولی پدر نیامده بود. پدر را ندید و دوباره در آغوش گرمش غرق نشد . به اندازه ۵۰ سال کودک و نوجوان و جوان و پیر دیده بود ولی او را نیافت. دیگر توان رکاب زدن هم نداشت، دوچرخه را ‌کنار خود کشان کشان می آورد .با خودش می گفت:" اگر هر روز بیایم شاید نقش پدر را که روزی از دریاچه پریده و به آسمان رفته است را ببینم ... خوشا به حال ابر بالای دریاچه، او عکس پدر را گرفته است. با این فکر طوفان دلش،ابرهای چشمش را تکانی می داد و باران سرازیر می شد . دوچرخه را کنار تپه رها کرد و به پشت تپه رفت. حتی دریاچه ای که پدر را از او گرفته بود، پیر شده و لبانش خشکیده بود. آرام از روی خاک نم دار دریاچه رد می شد . در این سال ها به پشت تپه نیامده بود....شیی سیاه رنگ وسط کوهی از ماسه دفن شده بود... نزدیکتر رفت ...قایقی کهنه به گل نشسته بود به داخلش نگاه کرد . همان قایق روز آخر دیدار با پدر بود...با دیدن حفره بزرگ وسط قایق آه سردی کشید لابد آن روز خود را از دید پدر پنهان کرده بوده است. سرش را روی زمین گذاشت و چشمانش را با آه و حسرت بست،دنیای چشمش سیاه شده بود... با صدای بم مردانه پدر به خود آمد، همچو دخترکی شاد مثل همان روزهای با پدر بودن به آغوش پدر پناه برد و با هم به آسمان پر کشیدند... پ.ن: متن بالا برداشتی از انیمیشن پدر و دختر است...پدر و دختر پویانمایی کوتاهی از مایکل دودک د ویت، انیماتور، کارگردان و تصویرگر هلندی است که در سال ۲۰۰۰ ساخته‌شد. این پویانمایی موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین پویانمایی کوتاه سال ۲۰۰۰ شد. این پویانمایی، ۲۰ جایزه دیگر نیز دریافت کرد و موفق‌ترین کار دویت بوده‌است.  ✍️فاطمه خانی حسینی ۱۵ساله ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60