#هردوبخوانیم
#روانشناسی
💕سه راهحل #کاربردی برای مقابله با استرسهای زندگی:
۱- هرگز عادت به بازگوکردن مسائل خود نزد همه نکنید؛ بازگو کردن مسائل وزن آنها را زیاد میکند.
۲- فقط به زمان حال فکر کنید، گذشتهتان و آیندهتان را خیلی جدی نگیرید، #گذشته تمام شده است و آینده هنوز نیامده است. از گذشته ،فقط عبرت آن را فراموش نکنید
۳- به خودتان استراحت بدهید استراحت های روزانه مانند خواب روزانه، فیلم دیدن و استراحتهای هفتگی مانند وقت گذراندن با دوستان و خانواده در آخر هفتهها و استراحتهای ماهانه یا سالانه مانند مسافرت.
با این سه گام بعد از مدت کوتاهی ظرفیت روحتان افزون میشود و مسائل بدون #استرس برایتان حل شدنی خواهد بود. امتحان کنید
#روانشناسی_خانواده
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#آقایون_بخوانند
مردان واقعی وفادارند
اوناوقت ندارند
دنبال زنهای دیگه بگردند
چون مشغول پیدا کردن
راه های جدیدی
برای دوست داشتنِ
شریکِ زندگی خودشون هستند
#جذب_همسر
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صوتی
استاد #عباسی_ولدی
زیاده روی خانمها در غر زدن به همسر
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
مداحی_آنلاین_اومده_اون_کسی_که_یاره.mp3
3.54M
🌸 #میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا (س)
💐اومده اون کسی که یار حیدره
💐یک نفره برا علی یه لشکره
🎤 #جواد_مقدم
👏 #سرود
👌فوق زیبا
#میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا (س)
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت93 💠 ساعتی پیش از مصطفی دورم کرده و دوباره میخواست مرا به بیمارستان برگرداند
#دمشق_شهرعشق
#قسمت94
💠 تنها یک روز بود مصطفی را ندیده و حالا برای دیدنش دست و پای دلم را گم کرده بودم که چشمم به زیر افتاد و بیصدا وارد شدم.
سکوت اتاق روی دلم سنگینی میکرد و ظاهراً حرفهای ابوالفضل دل مصطفی را سنگینتر کرده بود که زیر ماسک اکسیژن، لبهایش بیحرکت مانده و همه #احساسش از آسمان چشمان روشنش میبارید.
💠 روی گونهاش چند خط خراش افتاده بود، گردنش پانسمان شده و از ضخامت زیر لباس آبی آسمانیاش پیدا بود قفسه سینهاش هم باندپیچی شده است که به سختی #نفس می کشید.
زیر لب سلام کردم و او جانی به تنش نبود که با اشاره سر پاسخم را داد و خیره به خیسی چشمانم نگاهش از #غصه آتش گرفت.
💠 ابوالفضل با صمیمیتی عجیب لب تختش نشست و انگار حرفهایشان را با هم زده بودند که نتیجه را شمرده اعلام کرد :«من از ایشون خواستم بقیه مدت درمانشون رو تو خونه باشن!»
سپس دستش را به آرامی روی پای مصطفی زد و با مهربانی خبر داد :«الانم کارای ترخیصشون رو انجام میدم و میبریمشون داریا!»
💠 مصطفی در سکوت، تسلیم تصمیم ابوالفضل نگاهش میکرد و ابوالفضل واقعاً قصد کرده بود دیگر تنهایم نگذارد که زیر گوش مصطفی حرفی زد و از جا بلند شد.
کنارم که رسید لحظهای مکث کرد و دلش نیامد بیهیچ حرفی تنهایم بگذارد که برادرانه تمنا کرد :«همینجا بمون، زود برمیگردم!» و به سرعت از اتاق بیرون رفت و در را نیمه رها کرد.
💠 از نگاه مصطفی که دوباره نگران ورود غریبهای به سمت در میدوید، فهمیدم ابوالفضل مرا به او سپرده که پشت پردهای از #شرم پنهان شدم.
ماسک را از روی صورتش پایین آورد، لبهایش از تشنگی و خونریزی، خشک و سفید شده و با همان حال، مردانه حرف زد :«#انتقام خون پدر و مادرتون و همه اونایی که دیروز تو #زینبیه پَرپَر شدن، از این نامسلمونا میگیریم!»
💠 نام پدر و مادرم کاسه چشمم را از گریه لبالب کرد و او همچنان لحنش برایم میلرزید :«برادرتون خواستن یه مدت دیگه پیش ما بمونید! خودتون راضی هستید؟»
نگاهم تا آسمان چشمش پرکشید و دیدم به انتظار آمدنم محو صورتم مانده و پلکی هم نمیزند که به لکنت افتادم :«برا چی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت95
💠 باور نمیکردم ابوالفضل مرا دوباره به این جوان #سُنی سوری سپرده باشد و او نمیخواست رازی که برادرم به دلش سپرده، برملا کند که به زحمت زمزمه کرد :«خودشون میدونن...»
و همین چند کلمه، زخمهای قفسه سینه و گردنش را آتش زد که چشمانش را از درد در هم کشید، لحظهای صبرکرد تا نفسش برگردد و دوباره منت حرف دلم را کشید :«شما راضی هستید؟»
💠 نمیدانست عطر شببوهای حیاط و #آرامش آن خانه رؤیای شیرین من است که به اشتیاق پاسخم نگاهش میتپید و من همه احساسم را با پرسشی پنهان کردم :«زحمتتون نمیشه؟»
برای اولین بار حس کردم با چشمانش به رویم خندید و او هم میخواست این خنده را پنهان کند که نگاهش مقابل پایم زانو زد و لحنش غرق #محبت شد :«رحمته خواهرم!»
💠 در قلبمان غوغایی شده و دیگر میترسیدیم حرفی بزنیم مبادا آهنگ احساسمان شنیده شود که تا آمدن ابوالفضل هر دو در سکوتی ساده سر به زیر انداختیم.
ابوالفضل که آمد، از اتاق بیرونش کشیدم و التماسش کردم :«چرا میخوای من برگردم اونجا؟» دلشورهاش را به شیرینی لبخندی سپرد و دیگر حال شیطنت هم برایش نمانده بود که با آرامشی ساختگی پاسخ داد :«اونجا فعلاً برات امنتره!»
💠 و خواستم دوباره اصرار کنم که هر دو دستم را گرفت و حرف آخرش را زد :«چیزی نپرس عزیزم، به وقتش همه چی رو برات میگم.» و دیگر اجازه نداد حرفی بزنم، لباس مصطفی را تنش کرد و از بیمارستان خارج شدیم.
تا رسیدن به #داریا سه بار اتومبیلش را با همکارانش عوض کرد، کل غوطه غربی #دمشق را دور زد و مسیر ۲۰ دقیقهای دمشق تا داریا را یک ساعت طول داد تا مطمئن شود کسی دنبالمان نیاید و در حیاط خانه اجازه داد از ماشین پیاده شوم.
💠 حال مادرش از دیدن وضعیت مصطفی به هم خورد و ساعتی کشید تا به کمک خوشزبانیهای ابوالفضل که به لهجه خودشان صحبت میکرد، آرامَش کنیم.
صورت مصطفی به سفیدی ماه میزد، از شدت ضعف و درد، پیشانیاش خیس عرق شده بود و نمیتوانست سر پا بایستد که تکیه به دیوار چشمانش را بست.
💠 کنار اتاقش برایش بستری آماده کردیم، داروهایش را ابوالفضل از داروخانه بیمارستان خریده و هنوز کاری مانده بود و نمیخواست من دخالت کنم که رو به مادرش خبر داد :«من خودم برای تعویض پانسمانش میام مادر!» و بلافاصله آماده رفتن شد.
همراهش از اتاق خارج شدم، پشت در حیاط دوباره دستم را گرفت که انگار دلش نمیآمد دیگر رهایم کند. با نگاه #نگرانش صورتم را در آغوش چشمانش کشید و با بیقراری تمنا کرد :«زینب جان! خیلی مواظب خودت باش، من مرتب میام بهت سر میزنم!»
💠 دلم میخواست دلیل اینهمه دلهره را برایم بگوید و او نه فقط نگران جانم که دلواپس احساسم بود و بیپرده حساب دلم را تسویه کرد :«خیلی اینجا نمیمونی، انشاءالله این دوره مأموریتم که تموم شد با خودم میبرمت #تهران!» و ظاهراً همین توصیه را با لحنی جدیتر به مصطفی هم کرده بود که روی #نجابتش پردهای از سردی کشید و دیگر نگاهم نکرد.
کمتر از اتاقش خارج میشد مبادا چشمانم را ببیند و حتی پس از بهبودی و رفتن به مغازه، دیگر برایم پارچهای نیاورد تا تمام روزنههای #احساسش را به روی دلم ببندد.
💠 اگر گاهی با هم روبرو میشدیم، از حرارت دیدارم صورتش مثل گل سرخ میشد، به سختی سلام میکرد و آشکارا از معرکه #عشقش میگریخت.
ابوالفضل هرازگاهی به داریا سر میزد و هر بار با وعده اتمام مأموریت و برگشتم به تهران، تار و پود دلم را میلرزاند و چشمان مصطفی را در هم میشکست و هیچکدام خبر نداشتیم این قائله به این زودیها تمام نمیشود که گره #فتنه سوریه هر روز کورتر میشد.
💠 کشتار مردم #حمص و قتل عام خانوادگی روستاهای اطراف، عادت روزانه #ارتش_آزاد شده بود تا ۶ ماه بعد که شبکه #سعودی العربیه اعلام کرد عملیات آتشفشان دمشق با هدف فتح پایتخت توسط ارتش آزاد بهزودی آغاز خواهد شد.
در فاصله ۱۰ کیلومتری دمشق، در گرمای اواخر تیرماه تنم از ترس حمله #تروریستهای ارتش آزاد میلرزید، چند روزی میشد از ابوالفضل بیخبر بودم که شب تا صبح پَرپَر زدم و همین بیقراریام یخ رفتار مصطفی را آب کرده بود که دور اتاق میچرخید و با هر کسی تماس میگرفت بلکه خبری از #دمشق بگیرد تا ساعتی بعد که خبر انفجار ساختمان امنیت ملی #سوریه کار دلم را تمام کرد.
💠 وزیر دفاع و تعدادی از مقامات سوریه کشته شدند و هنوز شوک این خبر تمام نشده، رفقای مصطفی خبر دادند نیروهای ارتش آزاد به #زینبیه رسیده و میدانستم برادرم از #مدافعان_حرم است که دیگر پیراهن صبوریام پاره شد و مقابل چشمان مصطفی و مادرش مظلومانه به گریه افتادم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه279ازقرآن🌸
#جز_چهارده🌸
#سوره_نحل🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_سیدعلی_حسینی 😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🌙امشب...
💐سبد سبد دعای فرج تقدیم قلب مهربانتان
🍀برای عرض تبریک...
❤️به امید اینکه عیدیمان
لحظه لحظه نزدیکی ساعات ظهورتان باشد...
❤️یا صاحب الزمان
#میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا سلام الله علیه بر شما و شیعیان و محبین شما مبارک باد💐
#اللّهمعجّللولیکالفرجبحقفاطمهالزهراء🌷🌷
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
🌸بر کوکب آسمان عصمت صلوات
بر فاطمه گوهر نبوت صلوات🌸
🌸بر مادر یازده امام برحق
از صبح ازل تا به قیامت صلوات🌸
💞#میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا (سلام الله علیها) و #روز_مادر مبارک باد.💞
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
در این روز زیبا برای همه مادران
گل سرزمینمون دعا می کنیم 🙏
بارالها
به همه مادران عزیز سلامتی و طول
عمر باعزت عنایت بفرما 🤲
خدایا سایه همه مادران سرزمینم
را مستدام بدار🤲
و اگر غم و غصه در دلها شون هست
به شادی مبدل بفرما 🤲
خدایا
هیچ مادری را از فرزندش دور نفرما
و بانوانی که در انتظار فرزند هستند را
به آرزو شون برسون و دامنشان را سبز بگردان🤲
خدایا تمام مادران آسمانی را مهمان ویژه خانم فاطمه زهرا (س) قرار بده🤲
🎊عیدتون مبارک ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها روز مادر روز زن بر تمام مادران سرزمینم مبارک🎊
#میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا (س)
#روز_مادر
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند 👧🏻👦🏼
⛔️فرزندتون رو زود بزرگش نکنید
از جملاتی مثل «تو دیگه بزرگ شدی!»، «خانم شدی، آقا/ مرد شدی»، «این کار بچه کوچولوهاست، تو دیگه بچه نیستی» استفاده نکنید،
چرا که او را از دنیای کودکی، به دنیای بزرگسالی می برید و کودک دیگر از خود انتظار کودکی ندارد و این در حالی است که رفتار بزرگسالانه هم خارج از حد و توان اوست؛ بنابراین اعتماد به نفسش پایین می آید.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
مداحی آنلاین - همیشه مادری کردی - بنی فاطمه.mp3
6.15M
🌸 #میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا(س)
💐کار ما نوکری بوده
💐تویی که سروری کردی
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👏 #سرود
👌 #پیشنهاد_ویژه
🌷گلچین بهترین #مولودی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕🍔🥪🍔🥪🍔🥪🍔🥪🍔💕
#مشاوره
#پرسش_پاسخ
#تربیت_فرزند
خانم #شاکری
#پسرم_جدیدا_غذاهای_سفره_رو_دوست_نداره_و_فست_فود_دوست_داره
سلام و عرض ادب خدمت خانم شاکری عزیز
پسرم ۷ سالشه خیلی تا ۶ الی هفت ماه پیش خوب غذا میخورد هر چی درست میکردم به جز یکی دو مورد ، بقیه غذاهارو میخورد
خوب که طبیعی هر کسی یکی دو تا غذا رو دوست نداشته باشه و من هم باهاش همراهی میکردم
ولی جدیدا اوایل سر هرغذایی یه عیبی میذاشت نمیخورد
الان حدود ده روزه همه غذاها رو میاد سر سفره نگاه میکنه میگه دوست ندارم سیرم نمی خورم
البته من مطمئنم که مشکل جسمی نداره چرا که غذاهای فست فودی و سیب زمینی سرخ کرده رو خیلی خوب و زیاد میخوره من اعتنا نکردم
ولی دست نمیکشه دیگه هیچی نمیخوره فقط گاهی کمی صبحانه یا برنج خالی اونم چند قاشق
خیلی دیگه ناراحتم و نگرانم لاغر شده امسال کلاس اوله و داره یاد میگیره اینجوری بدون انرژی حرص میخورم
نمیدونم چیکار کنم برخورد مناسب چیه
بهش میگم غذای امروز همینه میل خودته
هله و حوله هم اصلا بهش نمیدم البته ورخواست میکنه بهش گفتم هر وقت غذاهاتو خوب خوردی میان وعده و تنقلات هم داری
ولی مقاومت میکنه
لطفا منو راهنمایی میکنید
🍔🥪🍔
🍀 سلام عزیزم متشکرم.
شما و پسرتون وارد جنگ سرد شدید!
لجبازی و اصرار برای پیروز شدن فست فود یا غذاهای سنتی...
وقتی کودک اینقدر مصرانه و محکم داره به خودش آسیب میزنه،،
شما باهاش همراهی نکنید.
فعلا با دلسوزی دو تا در میون غذاهایی که دوست داره رو براش درست کنید با میزان ضرر کمتر،،
مرغ سوخاری و سیب زمینی رو کمتر سرخ کنید.
_تو و سلامتی ات برام مهمه مامان جون..
_من غذا خوردنت رو دوست دارم..
_الحمدلله که غذا میخوری..
_و....
بعد از چند روز،،در مورد این موارد باهاش صحبت کنید.
رشد نکردن استخوان ها،، کوتاه قدی،، کم مویی، یبس شدن و...
که عوارض غذاهای سرخ کرده و فوری هست،،( بدون نصیحت و سرزنش ❌)
بعدش دیگه چیزی نگید و اجازه بدین خودش به این انتخاب برسه که،،
غذای سفره و خانواده هم خوشمزه هم مفیدتر هست.
✋
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
مداحی آنلاین - میگن بهشت خدا زیر پای مادره - محمدرضا طاهری.mp3
8.1M
🌸 #میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا(س)
💐خاک پاتم محتاج دعاتم
💐روزت مبارک مادر خاطرخواتم
🎤 #محمدرضا_طاهری
👏 #سرود
#میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══