eitaa logo
🍃 زندگی زیبادرمسیر زیبایی🌱
9.5هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
به کانال زندگی زیبا🌱خوش اومدید😍 کپی‌حرام❌ ارتباط با مدیریت 👇🫀 @parto_ad تعرفه تبلیغات مجری تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3065512305Cc102ae0465 پست های تبلیغاتی از نظر ما ن تایید و ن رد می‌شود🔴
مشاهده در ایتا
دانلود
من مهناز هستم، متولد سال ۵۵ و در حال حاضر ساکن تهران پشت به در اتاق امیر بودم که دستهای مردونه ایی از پشت بغلم کرد…..با تشر گفتم:ولم کن مجید…..بزار راحت باشم…یه صدایی مردونه با هوس و غلیظ گفت:عروسک!!چند ساله که دلم میخواست تنها گیرت بیارم...از صداش متوجه شدم که پسرسعید(برادرشوهر )بزرگ هست که تقریبا همسن و سال منه،….یعنی وقتی من عروس شدم ۱۵-۱۶ساله بود…..با دستهای ضعیف و کوچیک خودم محکم روی دستش زدم تا ولم کنه اما شهوت تمام وجودشو گرفته بود ……حالم خیلی بد شد ….هر چی تقلا کردم نتونستم خودمو از دستش نجات بدم…..حالت غش بهم دست میداد و تلاش میکردم بیهوش نشم تا بتونم از خودم دفاع کنم……دقیقا زمانی که ده ساله بودم داشت تکرار میشد و این آبروریزی قطعا شدیدتر از اون زمان میتونست بشه…..با حال خیلی بد توی ذهنم مرور میکردم که چه تهمتها و چه حرفهایی از فردا پشت سرم میزنند که از حال رفتم…… ادامه در پارت بعدی 👇 🖌-زندگی_زیباست♡ 💫@zendgizibaabo💫
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم………. با دیدن چهره ی سرخ شده و در حد انفجار نوید،، رنگ از صورتم پرید…..نوید گفت:دیشب مهمون داشتی یا تنها بودی؟؟؟؟؟؟؟گفتم:مهمون !!؟؟نه نداشتم….تنها بودم…..برای اینکه نوید رو اروم کنم گفتم:چه زود اومدی؟؟؟؟نوید با همون حالت عصبانیت گفت:مزاحمم برگردم..!؟برای اومدن به خونه ی خودم هم باید از تو اجازه بگیرم؟؟؟وحشیانه پرید سمتم و به باد کتکم گرفت و گفت:از روز اول هم میدونستم که دختر درستی نیستی….آب گیرت نمیومد وگرنه شناگر ماهری هستی….دیشب سینا اینجا بود؟؟؟؟جوابی نداشتم بدم جز اینکه حاشا کنم….گفتم:نه….تنها بودم…. مشت محکمی توی دهنم کوبید و گفت:دروغ نگو دختره ی خراب ….بعداز تو حساب اون کصافط رو هم میرسم…..گفتم:تورو خدا با اون کاری نداشته باش…اون فقط منو از بیمارستان اورد و یک ساعتی موند و رفت……..نوید عصبی تر شد و گفت:جون سینا خیلی برات مهمه؟؟عاشقشی تو یه عوضی هستی …..!…..همینطوری که حرف میزد مشت و لگد بود که به بدنم وارد میکرد…… ادامه در پارت بعدی 👇 🖌-زندگی_زیباست♡ 💫@zendgizibaabo💫 ‎‎‌‌‎‎
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون خلاصه اون شب بجای اینکه بهترین روز زندگیم باشه ،خیلی خیلی بهم سخت گذشت..الان شما این سرگذشت روفقط میخونید و شاید درکش نکنید اما من حتی برای بازگو کردنش هم تمام بدنم میلرزه و اذیت میشم،میخواهم بدونید که اون شب و شبهای قبل چه سختی کشیدم..موقع خواب کمال و مادرش داخل یکی از اتاقها خوابیدند و ما هم اون یکی اتاق... مامان بزرگ خیلی با بابا حرف زد و بالاخره قرار شد فردا که کمال اینا رفتند بابا منو ببره پیش دعا نویسی که مامان بزرگ معرفی کرده بود البته شهر دیگه ایی بود و یه کم زمان بیشتری میبرد.اون شب نه مامان تونست خوب بخوابه نه من..اون قسمت از موهام که سفید شده بود خیلی عذابم میداد و وقتی میدیدمش حالم بد میشد..با خودم میگفتم:به کمال چی بگم؟؟باید همیشه رنگش کنم البته چون طبیعی سفید نشده شاید رنگ هم قبول نکنه..خیالم راحت بود و باور کرده بودم که به کمال نمیتونه آسیب بزنه.صبح زود همه برای نماز صبح بیدار شدند و بعد صبحونه خوردیم و کمال و مامانش راهی شهر خودشون شدند…… ادامه در پارت بعدی 👇 🖌 _زندگی_زیباست❤️ 💫@zendgizibaabo💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
سلام افسون هستم ازیه خانواده ی۶نفره که دوتابرادردارم یه خواهر شایدعلت ناراحتیم این بودکه ازاینده میترسیدم من هیچ تجربه ای برای بزرگ کردن بچه نداشتم ازوقتی خودم روشناخته بودم مامانم توکارهام کمکم میکردالان چه طورمیتونستم ازدوتابچه مراقبت کنم..من ازپس یکیشم برنمیومدم چه برسه دوتا..فکرش روبکنیدتویه شهرغریب بدون هیچ اشناوفامیلی چطورمیتونستم ازپسش بربیام..برعکس من حامدبادمش گردومیشکست اون روزاعتراف کردعاشق بچه است وخیلی دوست داشته زودترازایناپدربشه اماافسانه قبول نمیکرده..گفتم افسانه ام عاشق بچه بود امابخاطردرسش شایدقبول نمیکرده حامدتوچشمام نگاه کردگفت میشه دیگه بحث گذشته رونکنیم فکرزندگیمون باشی..یه جورای خودمم نمیخواستم به گذشته برگردم چون هرموقع بهش فکرمیکردم عذاب وجدان میگرفتم امابااین تصورکه من عشقم روبه دست اوردم خودم روآروم میکردم هرچندخواهروخانواده ام تاوان خیلی سینگینی برای این عشق کذایی من پرداخت کردن.. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---